ویژگی­های اساسی سبک­های یادگیری عبارتنداز:

 

 

    1. رویه­ای بودن[۱]: سبک­های یادگیری، بیشتر با فعالیت­های شناختی مرتبط هستند تا محتوای این سبک­ها. سبک­های یادگیری به تفاوت­های افراد در ادارک، تفکر، حل مسئله، یادگیری و برقراری ارتباط با دیرگان و غیره اشاره می­ کند. بنابراین، تعریف سبک­های یادگیری یک تعریف فرآیندی است.

 

 

 

    1. ۲. فراگیر بودن[۲]: سبک­های یادگیری دارای ابعاد فراگیر هستند و این ویژگی­ تلویحات مهمی برای محیط­های آموزشی دارد. فراگیر بودن سبک­های یادگیری به چیزی اشاره می­ کند که ما آن را شخصیت می­نامیم. ویتکین[۳] (۱۹۷۳، به نقل از محمدزاده ادملایی، ۱۳۸۴) در توضیح بیشتر برای فراگیر بودن سبک­های یادگیری اظهار داشت که فراگیر بودن سبک­ها به این معنی است که این سبک­ها را به وسیله­ی روش­های غیر کلامی (ادراکی) هم می­توان ارزیابی کرد. برای این که ادراک را بتوان به وسیله­ی تکنیک­های کنترل شده­ی عینی ارزیابی کرده، می­توان از عملکرد ادراکی به عنوان یک ردیاب[۴] قابل اندازه ­گیری برای شناسایی افراد استفاده کرد.

 

    1. ۳. ثبات[۵]: خصوصیت دیگر سبک­های یادگیری این است که در طول زمان ثابت هستند. این مطلب به این معنی نیست که آن­ها غیرقابل تغییرند، بلکه بعضی از آن­ها ممکن است به سادگی تغییر کنند. اما در حالت طبیعی می­توانیم با میزانی از دقت پیش ­بینی کنیم که شخصی که از سبک یادگیری خاصی در یک روز برخوردار است در روز بعد، ماه بعد یا سال بعد همان یادگیری را خواهد داشت.

 

  1. ۴. قطبیت[۶]: با توجه به قضاوت­های ارزشی، سبک­های یادگیری دو قطبی هستند. این ویژگی برای تمیز قائل شدن سبک­های یادگیری از هوش و سایر ابعاد توانایی، از اهمیت فوق­العاده­ای برخودار است. از سوی دیگر، هر یک از قطب­های سبک­های یادگیری تحت شرایط خاصی دارای ارزشی انطباقی هستند و ممکن است در ارتباط با آن شرایط به طور مثبت مورد ارزیابی قرار گیرند (محمدزاده ادملایی، ۱۳۸۴).

 

هیجان

 

هیجان[۷] پدید­ه­ی جان بخش زندگی و اساس فراز نشیب­های تجارب روزانه و لحظات بیادمانی حیات انسان است. آشکار است که هیجان­ها مهم هستند و نقش بسیار مهمی در زندگی ما بازی می­ کنند. بیش از همه آن­ها مکمل سلامتی، موفقیت و روابط شخصی هستند و برای بقای ما مهم هستند. دلایلی منطقی برای این گفته وجود دارد. اول اینکه، هیجان­ها شامل اطلاعاتی در مورد خود و دیگران و جهان ا­طراف می­باشند. دوم اینکه آن­ها، در تفکر و تصمیم ­گیری به ما کمک می­ کنند. سوم اینکه، هیجان­ها بی­سامان نیستند، بلکه قابل فهم و پیش ­بینی می­باشند. هیجان­ها طی میلیون­های سال تکامل یافته­اند و در نتیجه استعدادی بالقوه هستند که امروزه به عنوان یک سیستم راهنمای درونی به انسان خدمت می­ کنند(سپهریان، ۱۳۸۶).

 

هیجان­ها پدیده­های چند بعدی هستند. آن­ها به صورت پدیده­های ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی وجود دارند. هیجان­ها تا اندازه­ای احساس­های ذهنی هستند و باعث می­شوند تا به شیوه خاصی احساس کنیم، مثلاً خشمگین یا شادمان شویم. هیجان­ها پاسخ زیستی نیز هستند واکنش­های فیزیولوژیکی، که بدن را برای عمل سازگاری آماده می­سازد. هیجان­ها هدفمند هم هستند. برای مثال، خشم میل انگیزشی برای انجام دادن کاری، مانند جنگیدن با دشمن یا اعتراض کردن به بی عدالتی در ما ایجاد می­ کند که در غیر این صورت چنین نمی­کردیم. هیجان­ها پدیده­های اجتماعی نیز هستند. وقتی هیجان زده می­شویم، علائم قابل تشخیص چهره­ای، ژستی و کلامی می­فرستیم که دیگران را از کیفیت و شدت هیجان پذیری ما با خبر می­ کنند. هیجان نوعی ساختار روان­شناختی است که این چهار جنبه­ی تجربه را در یک الگوی هم زمان، هماهنگ می­ کند. هیجان همان چیزی است که عناصر احساس، انگیختگی، هدفمندی و بیانگری را در واکنشی منسجم به رویداد فراخوان، تنظیم می­ کند (ریو[۸]، ۲۰۰۵، ترجمه­ی سید محمدی، ۱۳۸۷).­

 

 

هوش هیجانی

 

یکی از مفاهیمی که در دهه­های اخیر مورد توجه قرار گرفته، مفهوم هوش هیجانی است. دلیل این امر توانایی فرضی هوش هیجانی بالا در حل بهتر مسائل و کاستن از میزان تعارضات بین آنچه که انسان احساس می­ کند و آنچه که فکر می­ کند؛ می­باشد. هوش هیجانی یعنی توانایی اداره مطلوب خُلق و خوی و وضع روانی و کنترل تکانش­ها است. عاملی که هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص ایجاد اندیشه و امید می­ کند. پیچیدگی­های عصر حاضر و سرعت تحولات در عرصه­های مختلف زندگی، نقش یافته­ های دقیق و علمی روانشناسی را حساس­تر نموده ­است.

 

در مسیر تحولات زندگی اهمیت هوش هیجانی به عنوان یک عامل برای سازگاری مناسب با تحولات، بیشتر مشخص شده­ است و در این میان توانمندی­های صرفاً عقلانی دیگر نمی­تواند پیش ­بینی­کننده خوبی برای موفقیت در زندگی باشند. هوش هیجانی به ما می­گوید که چگونه از هوشبهر برای موفقیت در زندگی استفاده کنیم. هوشبهر عبارت است از توانایی یادگیری مجموعه ­ای از مهارت­های هوشی مختلف، در عین حال می­توان آن را مجموعه ­ای از توانش­های نسبتاً کلی مثل توانایی در به خاطر سپردن اعداد و توانایی در واژه سازی دانست. به عبارت دیگر هوشبهر شامل تواناییهای ما برای یادگیری منطقی و انتزاعی است، و به ما می­گوید چه کاری می­توانیم انجام دهیم. هوش هیجانی به ما می­گوید که چگونه از هوشبهر در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم. هوش هیجانی به ما در جهت شناخت احساسات خود و دیگران، مهارت کافی در ایجاد روابط سالم با دیگران و حس مسؤلیت پذیری در مقابل وظایف کمک می­ کند.

 

در سال ۱۹۹۰ پیتر سالوی و جان مایر از دانشگاه ییل نظریه قابل فهمی از هوش هیجانی ارائه دادند. آنان هوش هیجانی را نوعی پردازش اطلاعات هیجانی می­دانند که ارزیابی دقیقی هیجان­ها در خود و دیگران، ابراز مناسب هیجان و تنظیم انطباقی هیجان به نحوی که زیستن را ارتقاء بخشد در برمی­گیرد (بخشی سورشجانی، ۱۳۸۷).

 

صاحب نظران و پژوهشگرانی که به بررسی و مطالعه علمی هوش هیجانی می­پردازند، معتقدند که هوش هیجانی می ­تواند کاربردها و تأثیرات مهمی بر فعالیت­های گوناگون زندگی آدمی چون رهبری و هدایت دیگران، توسعه حرفه­ای یا شغلی، زندگی شغلی، زندگی خانوادگی و زناشویی، تعلیم و تربیت، سلامت و بهزیستی روانی و … داشته باشد. از هوش هیجانی نباید به عنوان رقیب یا جانشینی برای توانایی، دانش و آگاهی و مهارت­های شغلی نام برد. بلکه باید فرض­شود که هوش هیجانی می ­تواند سبب بهبود و اصلاح فعالیت­های حرفه­ای، موقعیت­های شغلی و کسب مهارت­های لازم و مطلوب گردد (نوری امام زاده­ای و نصیری، ۱۳۸۶).

 

تاریخچه هوش هیجانی

 

قدمت واژه هوش هیجانی به سال ۱۹۹۰ برمی­گردد که دو محقق آمریکایی به نام­های پیتر سالوی و جان مایر در مقاله خود نخستین بار از این واژه استفاده کردند. از نظر آنان هوش هیجانی عبارت بود از این که هوش هیجانی یعنی شناخت و مدیریت احساسات خود و دیگران و استفاده از هیجان­ها برای تحرک و هدایت فکر خود و دیگران. البته پیش از آن­ها، یکی از هم دانشگاهی­های پیترسالووی به نام هوارد گاردنر نیز نظریه­ای با عنوان «هوش­های چندگانه[۹]» داده بود و در میان هوش­های هفت­گانه­اش چیزی شبیه به هوش هیجانی به اسم هوش درون فردی معرفی کرد (کشفی، ۱۳۹۱).

 

سیاروچی، فورگاس[۱۰] و مایر ( ۲۰۰۶، ترجمه­ی نوری امام زاده­ای و نصیری، ۱۳۸۳) فعالیت­های صورت گرفته در حیطه­ی هوش هیجانی از سال ۱۹۰۰ به بعد را به پنچ دوره تقسیم کرده است.

 

 

  1. سال­های ۱۹۶۹-۱۹۰۰ دوره­ ای که در آن مطالعات روان­شناختی مربوط به هوش و عاطفه جدا و مستقل از یکدیگر صورت می­گرفت.

 

مطالعه­ هوش: طی این دوره قلمرو روان آزمایی هوش توسعه یافت و فناوری پیچیده و پیشرفت آزمون­های هوش به وجود آمد.

 

مطالعه­ عواطف: در حوزه­ عواطف، مباحث پیرامون مسأله تخم مرغ و مرغ بود که ابتدا کدام به وجود آمد، اول واکنش­های فیزیولوژیکی به وجود می­آیند بعد هیجان یا بالعکس. در حیطه­های دیگر داروین روی موضوع وراثت و تکامل و پاسخ­های هیجانی بحث می­کرد، اما طی این دوره، اغلب عاطفه به عنوان موضوعی که تحت تأثیر عوامل فرهنگی قرار می­گیرد، مورد توجه بود.

 

مطالعه­های مربوط به هوش اجتماعی: در همان زمان که ارزیابی هوش مطرح شد و فعالیت­های علمی در مورد هوش کلامی و استدلالی در جریان بود، تعدادی از روانشناسان جهت شناسایی هوش اجتماعی تلاش می­کردند. اما در کل می­توان گفت تلاش­های در این مسیر تا حد زیادی دل سرد کننده و مفاهیم هوش محدود به شناخت بود.

 

 

 

 

  1. سال­های ۱۹۸۹- ۱۹۷۰ دوره­ ای که طی آن روان­شناسان به بررسی چگونگی تأثیر عواطف و تفکر بر یکدیگر می­پرداختند.

 

مطالعه­های اولیه در مورد هوش هیجانی طی این دو دهه صورت پذیرفت. در این دوره حوزه­های شناخت و عاطفه مورد بررسی قرار گرفتند تا مشخص شود که عواطف و شناخت چگونه روی یکدیگر تأثیر متقابل دارند. اعتقاد بر این بود که افراد افسرده نسبت به سایرین ممکن است واقع بین تر و دقیق­تر باشند و نوسان­های خلقی ممکن است خلاقیت را افزایش دهند، هم چنین در این دوره حوزه­ ارتباط­های غیر کلامی توسعه یافت و مقیاس­هایی برای قیافه افراد، اختصاص یافت. در حوزه­ هوش مصنوعی بررسی­ها و آزمایش­ها در مورد این موضوع بود که رایانه­ها چگونه می­توانند حالت­های عاطفی را درک نمایند.

 

در نظریه جدید گاردنر در مورد هوش چندگانه، از نوعی هوش نام می­برد تحت عنوان هوش درون فردی که به توانایی دریافت و نماد پردازی عواطف اشاره داشت. کار آزمایش در مورد هوش اجتماعی به درک این موضوع منجر شد که هوش اجتماعی شامل مهارت ­های اجتماعی، مهارت هم­دلی، نگرش­های جامعه­پسند، اضطراب اجتماعی و عاطفی بودن، می­باشد.

 

 

  1. سال­های ۱۹۹۳-۱۹۹۰ دوره­ ای که در آن، هوش هیجانی به عنوان یک موضوع مورد مطالعه و تحقیق مطرح گردید.

 

این دوره ۴ ساله که از ابتدای دهه­ی ۱۹۹۰ شروع ­شد مایر و سالووی چند مقاله در زمینه­ هوش هیجانی منتشر کردند. مقاله­ها زمینه­ مناسبی را برای مطرح شدن مفهوم هوش هیجانی فراهم نمودند. در همین زمان نتیجه مطالعه­ای که شامل معرفی اولین مقیاس ارزیابی توانایی هوش عاطفی بود با همین نام منتشر شد. همچنین، در این دوره زیربناها و مفاهیم بنیادی هوش عاطفی به ویژه در زمینه­ علوم عصبی، توسعه پیدا کرد.

 

 

  1. ۴. سال­های ۱۹۹۷-۱۹۹۴ دوره­ ای که طی آن مفهوم هوش هیجانی رواج یافت.

 

با انتشار کتاب هوش هیجانی توسط گلمن (روزنامه نگار) آثار و نوشته­های علمی در این حوزه گسترش پیدا کرد. این کتاب پرفروش در سطح دنیا در تیراژ بالا انتشار یافت. مجله­ی تایمز برای نامیدن مفهوم هوش هیجانی از «[۱۱]EQ »استفاده کرد. تعدادی از مقیاس­های شخصیت تحت عنوان هوش هیجانی منتشر شدند.

 

 

  1. ۵. از سال ۱۹۹۸ تاکنون، دوران اخیر که دوران انجام مطالعات شفاف سازی در مورد مفهوم هوش هیجانی است.

 

در این دوره اصلاحات و پالایش­های متعددی در ابعاد نظری و پژوهشی حوزه­ هوش عاطفی به عمل آمده است. مقیاس­های جدیدی برای اندازه گیری هوش هیجانی تهیه و پژوهش­های بنیادی­تری در این حوزه انجام گردید. پیچیدگی حوزه­ هوش هیجانی به این دلیل است که این حوزه در برگیرنده­ی جنبه­ های علمی و نیز جنبه­ های عامه­پسندی می­باشد.

 

گلمن (۱۹۹۸، به نقل از آنجلیدیس[۱۲] و ابراهیم[۱۳]، ۲۰۱۱) اصطلاح هوش هیجانی را برای توصیف توانایی­های معینی که در افراد موفق در محیط کار یافته بود، به کار برد. جذابیت و سودمندی هوش هیجانی شاید به این دلیل باشد. سازه­ی هوش هیجانی در سال ۱۹۹۵ به واسطه­ی کتاب گلمن با عنوان هوش هیجانی: چرا از بهره­ی هوشی اهمیت بیشتری دارد؟ به اوج شهرت رسید. او اولین کسی است که مفهوم هوش هیجانی را وارد عرصیه­ی مفاهیم سازمانی نمود. گلمن هوش هیجانی را استعداد، مهارت و یا قابلیتی  می­داند که  به طور عمیق تمامی توانایی­های را از طریق تسهیل یا مداخله تحت الشعاع قرار می­دهد (بنی سی، دلفان آذری و بنی سی، ۱۳۸۹).

 

تعاریف هوش هیجانی

 

بعد از عنوان شدن هوش هیجانی توسط مایر و سالوی و عمومیت پیدا کردن آن توسط گلمن، به طور روز افزون در سالهای اخیر مورد توجه عوام قرار گرفت. امروزه هوش هیجانی توانایی شناخت و مدیریت هیجان­های خود و دیگران تعریف شده است؛ و وقتی راجع به رشد افراد، عملکرد و رضایت از زندگی صحبت می­شود یکی از موضوعات مهم است (پیکوارز، ۲۰۰۶).

 

مایر و سالوی (۱۹۹۷، به نقل از کاریم[۱۴] و ویز[۱۵]، ۲۰۱۱) هوش هیجانی را به صورت توانایی ادراک دقیق، ارزیابی و ابراز هیجان­ها، توانایی دسترسی به احساس­ها یا بسط آن­ها در جهت تسهیل افکار، توانایی فهم هیجان­ها و آگاهی هیجانی و نیز توانایی تنظیم هیجان­ها به منظور ارتقای رشد هیجانی و ذهنی تعریف کردند. به علاوه، سالووی و مایر (۱۹۹۰، به نقل از نقوی[۱۶]، ریدزون[۱۷] و منصور[۱۸]، ۲۰۱۰) هوش هیجانی­را در­برگیرنده­ی توانایی شخص برای مدیریت احساس­ها و هیجان­های خود و دیگران، تمایز بین آن­ها و استفاده از چنین اطلاعاتی برای هدایت فکر و عمل خود می­دانند.

 

به علاوه، گلمن (۱۹۹۶، به نقل از براملاگ[۱۹]، ۲۰۰۹) بر مبنای ایده­های سالووی، توضیح مختصر دیگری را در مورد ماهیت هوش هیجانی ارائه می­دهد «هوش هیجانی نوع دیگری از باهوش بودن است. فهمیدن احساسات خود و استفاده از این احساسات  برای تصمیم گیری­های خوب در زندگی است. هوش هیجانی توانایی مدیریت خوب خلق­های پریشان کننده و کنترل تکانه­هاست. هنگامی که در حال کارکردن برای رسیدن به اهدافتان، به مانعی برخورد می­کنید، هوش هیجانی برانگیخته می­شود و شما را امیدوار و خوشبین نگه می­دارد. هوش هیجانی همدلی است، درک احساسات افراد اطراف شماست، مهارت اجتماعی است و به معنی به خوبی با دیگران کنارآمدن، مدیریت هیجان­ها در روابط، توانایی قانع کردن یا رهبری دیگران است.

 

همچنین، به عقیده­ی بار-آن (۲۰۰۶) هوش هیجانی نقطه تلاقی مهارت­ها و تسهیل کننده­های هیجانی و اجتماعی فرد است که با یکدیگر ارتباط متقابل دارند. این مجموعه مشخص می­ کند که فرد تا چه حد در درک و ابراز خود، درک دیگران، و برقراری ارتباط با آن­ها و نیز مقابله با نیازها و مشکلات زندگی به گونه­ای اثربخش عمل می­ کند.

 

مایر، سالووی و کاروسو (۲۰۰۲، به نقل از نقوی و همکاران، ۲۰۱۰) معتقدند هوش هیجانی دارای ویژگی­­های علمی یک هوش منطقی به شرح زیر است.

 

 

    1. ۱. ملاک مفهومی: هوش هیجانی عملکرد ذهنی را منعکس می­ کند و صرفاً شیوه ­های مهم رفتار کردن یا مهارت­های غیر هوشمندانه یا خودتکریمی[۲۰] نیست. به عبارت دیگر، هوش هیجانی توانایی­های مرتبط با هیجان را اندازه ­گیری می­ کند.

 

    1. ۲. ملاک همبستگی: هوش هیجانی در برگیرنده­ی مجموعه ­ای از توانایی­هاست که وابسته و مرتبط با سایر مهارت­های ذهنی هستند و به وسیله­ی انواع دیگری از هوش­های ثابت شده تعریف می­شوند.

 

  1. ۳. ملاک رشدی: هوش هیجانی با افزایش سن و تجربه از کودکی تا بزرگسالی گسترش می­یابد.

 

با توجه به جنبه­ های تکاملی هوش هیجانی، سه توانایی ذهنی در نوجوانان حائز اهمیت است:

 

 

    1. ادراک، ارزیابی و ابزار هیجان­ها یعنی توانایی شناسایی و فهم هیجان­های خود و دیگران بر مبنای نشانه­ های موقعیتی، بیانگر و معانی هیجانی مطابق با فرهنگ.

 

    1. مدیریت و تنظیم هیجان­ها و توانایی شخص در پرداختن سازگارانه به هیجان­های متعارض یا منفی با استفاد از راهکارهای خود نظم دهی. به علاوه، شخص بتواند هیجان­های منفی خود را که باعث آسیب رساندن به دیگران می­شود مهار کند.

 

  1. بهره برداری از هیجان­ها یعنی توانایی برنامه ­ریزی منعطفانه و استفاده از هیجان­ها در حل مسأله (نقوی و همکاران، ۲۰۱۰).

 

[۱]. procedural

 

[۲]. pervasiveness

 

[۳]. Witkin

 

[۴]. tracer

 

[۵]. consistency

 

[۶]. polarity

 

[۷]. emotion

 

[۸]. Reeve

 

[۹].  multiple intelligences

 

[۱۰]. forgas

 

[۱۱]. emotion quotiont

 

[۱۲]. Angelidis

 

[۱۳]. Ibrahim

 

[۱۴]. Karim

 

[۱۵]. Weise

 

[۱۶]. Naghavi

 

[۱۷]. Redzuan

 

[۱۸]. Mansor

 

[۱۹]. Bramlage

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...