«کسى که مى‏خواهد مدارج عالى ازعلم ،عمل،ایمان و یقین را بپیماید، چاره‏اى ندارد،جز این‏که جمیع مراتب تقوارارعایت کند،که مرتبه نخستین«تقوا»انجام واجبات، مستحبّات،ترک محرّمات و مکروهات است.کسى‏که طالب کمالات باشد،حتّى از مباحاتى که موجب غفلت و بى خبرى ازیاد خدا مى‏شود،خوددارى مى‏کند؛ مثلًا،با این‏که سیر خوردن مکروه نیست، امّا یک لقمه یا چند لقمه کمتر مى‏خورد تا سنگین نشودودر نماز با حالت بهترى وارد گردد یا به پر خوابى مبتلا نگردد،چراکه این چنین پرخورىو پرخوابى کردن، محرومیّت از بسیارى از برکات رابه دنبال دارد»( دستغیب، ۱۳۹۰: ۶).شیطان،اوّل سعى می کند مؤمن رادرمکروهى بیندازد، سپس راه رابراى ارتکاب گناه‏ صغیره‏ باز مى‏کند.پس ازآن اصـرار برصغیره وکوچک گرفتن آن- که خودکبیره‏اى است-برایش پیش مى‏آورد و آنگاه گناهان کبیره برایش عادى مى‏گردد.سپس دستبرد به قلب واصل ایمان شروع مى‏شود»(دستغیب، ۱۳۸۶: ۵۱).
پایان نامه - مقاله - پروژه
بنابراین کسى که طالب سعادت و مقام شامخ تقوى است، باید که جهت دوم تقوى را که پرهیز از محرمات وگناهان‏ است بیشتر اهمیت دهد؛یعنی،از چیزهایی که بجا آوردنش موجب خشم وسخط اوست،خوداری نماید؛زیرا اگراز محرمات پرهیز کرد ،عمل خوبش به هرکمی وکوچکی که باشدپذیرفته واورا به خداوند نزدیک می گرداند:« … إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ…[۹۳] »(دستغیب، ۱۳۸۸ج ،۱: ۱۰)و«آنگاه براى رسیدن به مقام ترک محرمات باید،مکروهات را ترک کند،تاترک حرام برایش آسان وباتکرارواستمرار،ملکه وعادتش شود. اگرمکروه را که انجام دادنش عقاب ندارد،ترک کند،دیگرترک حرام برایش خیلی آسان می گرددوبه تدریج عادتش می شود»(دستغیب،۱۳۸۶: ۶۰) «بعدکاربه جایى مى‏رسد که هرمکروهى را هم ترک مى‏کندوهر مستحبى را که بتواندانجام مى‏دهد، دیگرنمى‏گوید این‏که مستحب است یا مگر نه، ترک مکروه جایز است؛چون آن نهى کراهتى هم یک نوع قذارت معنوى داردوگرنه ازآن نهى نمى‏شد.به هرحال در اثر ممارست، قوه ترک مکروه نیزدراو ایجاد مى‏گرددبلکه کار به جایى مى‏رسدکه مباح راترک مى‏کند،از ترس‏ اینکه مبادا به ترک واجب برسد»(دستغیب،۱۳۸۶: ۱۰۴).پس انسان بایدازآنچه نهى شده وحتی ازمکروهات‏ پرهیز کندتا شاید به برکت همین ترک فلان مکروه باب رحمت به رویش بازگردد»( دستغیب، ۱۳۸۷ب: ۲۰۶).
بنابراین،وظیفه همه است که ازنعمت دین قدردانى کرده وازآن بهره‏مند شود،ابتدا احکام دین رایاد بگیردوبعد خودراوا دارد تا به آنچه دانسته عمل کندوسعی کندواجبى ازاو فوت نشود ومرتکب حرامى نگرددوتااندازه تواناییش درانجام مستحبات‏ وترک مکروهات،کوتاهى نکند»(۱۳۸۸ب،۱: ۱۹) .
پرهیزازمکروهات هم براى جلوگیرىازآلودگى روان و بیمارى دل آدمى است،به‏طورى که اگرمکروهى بجا آورد،اثر ناروایى درروانش مى‏گذارد(البتّه نه به مقدار اثر حرام)و نیز موجب کم شدن اجرو ثواب آخرتى هم مى‏باشد؛ مثلًا،ازجمله مکروهات پرخورى،در حال سیرى چیزى خوردن است (درصورتى‏که ضررمعتدٌّبه نداشته باشدوگرنه حرام مى‏باشد)و پرخوابى و پرگویى(درصورتى‏که سخن حرام نباشدو گرنه یک کلمه‏اش هم حرام است»(دستغیب،۱۳۹۲ب:۶۸).خداونددرقرآن مجید مى‏فرماید: «…کُلُوا وَاشْرَ‌بُوا وَلَا تُسْرِ‌فُوا ۚ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِ‌فِینَ [۹۴]».
بنابراین هرحکمی،اثرویژه خودرادارد؛«بعضى ازگناهان و مکروهات است که اثروضـعى آن فقراست ودرروایات اهل بیت علیهم السّلام ازباب لطف ذکر گردیده است.اوّلا،ترک مکروه بایدکرد؛ چون نهى شده ، البتّه اثر وضعى هم دارد وآن نیامدن فقر است به واسطه ی ترک آن مکروه خاصّ»( دستغیب، ۱۳۸۸الف: ۲۸۵).پس بایدازچیزهایى که موجب از بین رفتن یاکم شدن محبّت است، پرهیز و از گناهان دردرجه اول و مکروهات‏ دردرجه دوم دورى نمودو به چیزهایى که موجب زیاد شدن محبّت مى‏شود روى آورد(دستغیب، ۱۳۸۷ب: ۳۲).
۲-۲-۹ - احباط وتکفیر
۲-۲-۹-۱«احباط» به چه معناست؟
«احباط؛ یعنی باطل کردن وازبین بردن. اگر کسی بی ایمان از دنیا برود،هرچند از اول عمرتا آخر ،کارنیک ازاوسرزده باشد،فایده ای نخواهد داشت؛چراکه بی ایمان مردن،کـارهای نیک راضایع می کند.البتّه،ممکن است که اعمال نیک شخص کافر،سبب تخفیف درعذاب آخرتى او گردد چنان‏که درباره «حاتم طایى» و «انوشیروان‏ عادل »گفته اند:درجهنم اند لکن آتش آنها رانمی سوزاند.هم چنین شخص بی ایمانی که اعمال نیک انجام دهد،خدایتعالی درهمین دنیاتلافی نیکی هایش رامی کند؛ مثلاً، ممکن است آسان جان بدهدیا مریض نشودواگرشد،زودخوب شودو… (دستغیب،۱۳۹۰ب: ۵۱ -۵۱).
خداونددر آیه ۸و۹ سوره محمد (ص) می فرماید:«وَالَّذِینَ کَفَرُ‌وا فَتَعْسًا لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِ‌هُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ [۹۵] »این بدان سبب است که آنها آنچه را خدا نازل کرده است، خوش نداشتندو[خدانیز ]کارهایشان را نابودکرد»؛یعنی،اگر کسى بى‏ایمان ازدنیابرود،هر چند از اوّل عمر تا آخر، کار نیک از او سرزده باشد، فایده‏اى ندارد.حال اگر کسی بگوید مگر نه این است که قرآن می فرماید:«فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًایَرَهُ؛اگرکسى‏هموزن ذره ای نیکی کردپاداشش را می بیند، جواب این است که این شخصی که کافر مرده به دست خـودش عملش راازبین بـرده؛چون باکفربه خدا،اجرباقی ورفتن به بهشت محـال است.خداوند درهمین دنیا تلافی نیکی هایش رامی کند»( دستغیب، ۱۳۹۰ب:۱۴۶-۱۴۷).
نص قرآن مجید است که می فرماید:«وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بَایتِنَا وَلِقَآءِ الْأَخِرَهِ حَبِطَتْ أَعْملُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّامَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ[۹۶]»؛یعنی،هرکس کافر از دنیا برود،کردارش راضایع کرده است.آنچه که از احباط درآیات مذکور ذکر شد،راجع به شرک وکفر است، اماباید ببینیم؛ آیا گناهان دیگر هم اعمال راضایع می کند؟ درجواب باید گفت آری! نسبت به بعضی ازگناهان آیات بخصوصی داریم[۹۷]، مانند عاق والدین که می فرماید ندامی رسد :«یا عاق اعمل ماشئت[۹۸]». بنابراین، اگرآه مادرپشت سرکسی باشد،کـوه،کـوه عملش را آتش می زند (دستغیب،۱۳۹۰ب: ۱۴۷).
بنابراین پاره ای از گناهان کبیره باطل کننده اعمال صالحه است لذاپرهیز از گناه مهمتر از اعمال صالحه است.«امام صادق علیه السلام فرمود:سعی وکوشش کنید دربجاآوردن اعمال صالحه واگرعمل صالح انجام نمی دهید،پس معصـیت نکنید؛ هرآینه کسی که بنامی کندوخراب نمی کند، بنایش بالا می رودهرچند کم باشدوکسی که بنا می کندوخراب می کندبنایی ندارد[۹۹]»(دستغیب، ۱۳۸۸ ج،۱: ۱۴).
«درروزقیامت اقوامی هستند که باداشتن حسناتی مانندکوههای مکه،امرمی شودایشان را به آتش ببرندگفتند:یارسول الله(ص)آیانمازگزاربوده اند؟فرمود:آری نمازمی خواندندوروزه می گرفتند و پاره ای از شب رابه عبادت مشغول بودند،لکن هرگاه براینان چیزی ازدنیاپیدامی شد،خودرا برآن می افکندند ؛یعنی،رعایت جهت حلال وحرام را نمی کردندونیز پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : خدای را ملکی است که هرشب بر بیت المقدس ندادر می دهد:«هرکس حرامی بخورد،خدا هیچ عملی را از اونمی پذیردنه واجب ونه مستحب[۱۰۰] »(دستغیب، ۱۳۸۸ ج،۱: ۱۵).
۲-۲-۹-۲-«تکفیر» چیست؟
«تکفیر»از کفّاره به معناى پوشانیدن ومحو کردن اثرگناهى است که واقع شده است. شکّى نیست که قبول ایمان کردن،اثر کفرسابق را محو مى‏کند.پس اگر کسى از اوّل عمر بى‏ایمان باشد وآخرعمر با ایمان گرددو از دنیا رود، یقیناً اهل نجات می باشدو امّا محو کننده قطعى اثر گناهانى که واقع شده توبه جامع شرایط است؛ چنانچه درباره اهل توبه در قرآن مجید فرموده: «… فَأُولَئکَ یُبَدّلُ اللَّهُ سَیَاتِهِمْ حَسَنتٍ‏ …[۱۰۱]»وامّا غیرازتوبه صادقه حسنات نیزمحو کننده وپاک کننده گناهان است که خداوندمی فرماید:«…إِنَّ الْحَسَنتِ یُذْهِبْنَ السَّیَاتِ‏[۱۰۲] …» ؛یعنی، بجا آوردن حسنات، پاک کننده سیّئات است که در بسیارى ازروایات پاره‏اى از حسنات که این اثررا داردوپاک کننده است،ذکر شده ؛مانند این روایت که درجلد پانزدهم بحار آمده:«شخصى نزدخاتم الانبیاء صلى الله علیه وآله آمدوعرض کردگناه من بزرگ است : (گناهش این بود که درجاهلیّت دخترش رازنده به‏ گورکرده بود).عرض کرد:عملى یادم بدهیدتاخداى تعالى مرابیامرزد.فرمود: مادردارى؟عرض کرد : نه(معلوم مى‏شود نیکى به مادر بزرگترین علاج این گناه ونظایر آن مى‏باشد).فرمود: خاله دارى؟ گفت:آرى.فرمود:بروبه خاله‏ات نیکى کن(تابه واسطه علاقه‏اش به مادرت، نیکى به مادر هم شده باشد).بعد فرمود: لو کان اُمه[۱۰۳]‏؛یعنى، اگر مادرش بود، بهتر بود»؛ چون نیکى کردن به مادر، اثرش در پاک شدن از چنین گناهى یقیناً بیشتر است»( دستغیب،۱۳۹۰ب: ۱۴۸-۱۴۹).
۲-۲-۱۰-تجسم اعمال
«تجسم اعمال»یعنی هرکاری که آدمی دردنیاانجام می دهد،صورت وشکلی داردکه صورت ملکوتیش همواره ثابت باقی می ماند.قرآن مى‏فرماید: «آنچه کردند حاضر مى‏یابند».در قیامت هر کسى خودعملش رامى‏یابد، حقیقتش رامشاهده مى‏نمایدوعین عمل مثلًا به‏صورت جانورآشکار مى‏گردد. این‏جا،انسان خوش ظاهروپاک است،امّا ملکوت و باطنش گرگ درنده‏اى است که وارد محشرمى‏شود. (دستغیب، ۱۳۸۹:ج۱۱۷).«صورت باطنی اعمال همراه خودآدم است که فردای قیامت باآن صورت واردمی شود» (دستغیب، ۱۳۹۲الف: ۷۳).
درآیه دیگر مى‏فرماید:«روزى که هر کس آنچه کرده است،حاضر شده مى‏یابد…»؛یعنی،فرداى قیامت روزى است که هرنفسى آنچه به‏جاى آورده،حاضرمى‏بیند.خودعمل؛یعنى،ملکوتش- که جزایش باشد-همراه اوست؛همان‏گونه که ملکوت نمازوروزه‏هاى ماه رمضان همراهت هست،سخنهاى نیک و خیر خواهى‏ات همراهت هست.دوست مى‏دارد،اى کاش کارهاى زشتم،مرا رها مى‏کرد.ملک عمل این‏جا فانى مى‏شود؛امّا ملکوت مى‏ماند، یا نور است، یا ظلمت، عطر است یا گند، زیباست یا زشت، خوشگل‏ترین صورتهاست یا بدترین آنها. درقرآن مى‏فرماید:«فرداى قیامت سرازقبر درمى‏آورندتا ببیننداعمالشان را».ملکوت اعمال متّصل به افراد است.اگر خوب باشد،از آن بهره مى‏برندواگر بدباشد ازآن ناراحت مى‏شوند.غرض این است که،تجسّم‏ اعمال‏ ازعلّت ومعلول بالاتر است وانسان نمی تواند بگوید،در برابر غیبتى که کرده، چگونه لاشه مردار مرتّباً با اوهمراه می باشد؛چرا که غیبت کردن، لاشه خورى است.انسان خودش می داند که درهرعالمى،عمل، ظهورى دارد، ظهور غیبت در ملکوت، لاشه مردار است(دستغیب، ۱۳۸۹ج: ۱۲۷).
*بخش سوم :تاثیر گناه برعمل انسان براساس دیدگاه جوادی آملی
۲-۳-۱-گناه وآثارآن
«گناه»که در لغت عرب به «اثم» و «عصیان» گفته مى‏شود، به معناى «سرپیچى و خطا و لغزش و مخالفت با امر و نهى مولا» مى‏باشد؛یعنى،انجام کارى که درنظر مولاوخالق،ناپسندونکوهیده مى‏باشد چون داراى مفسده است، مورد نهى قرار گرفته.
بنابراین،گناه مخالفت با عبودیت وبندگى است.انسان گناهکار، شهوت وغضب راکه از فروعات انسانندوبایداز عقل او اطاعت کنند،به جاى امیرِ معزول؛یعنى،عقل مى‏نشاندوزمانى که شهوت و غضب، فرمانرواى درون او شدند،محبوب او خواهندبود وآنگاه هر کارى انجام مى‏دهد (جوادی آملی،۱۳۸۶: ۳۳۲).
جوادی آملی با استفاده ازآیات قرآن و روایات اهل بیت(‏ع)ازگناهان با تعبیرهای گوناگون یادمی نماید که به مواردی ازآن اشاره می گردد:
۱-گناهان به عنوان حبایل یا مصاید شیطان می باشند؛یعنى،گناهان دام‏هایى هستند که شیطان به وسیله‏ى آنها،انسان‏هارا شکارمى‏کندو بندهاوطناب‏هایى است که باآنها،انسان‏هارا به بندمى‏کشد که این طناب‏ها هم رنگارنگ وضخیم ونازک است وشیطان هر کسى رابا نوع خاصى مى‏فریبد،عده‏اى را با ثروت وعده‏اى رابا مقام ومنصب وعده دیگررابا غریزه جنسى وامثال آن وآتش جهنم هم با لذت‏ها و شهوت‏ها پیچیده ودرهم آمیخته است، به این معنا که درون دام، آتش و بیرون،جام شهوت و انسان
به طمع جام شهوت به دام شعله ی مى‏افتد(جوادی آملی ،۱۳۸۷ج: ۳۱۹-۳۱۸).
۲-گناهان تیرهای شیطانندکه از چلّه کمان اوبه سوی آدمی پرتاب می‏شود.از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)نقل شده است:«ألنظر سهْم مسموم من سهام إبلیس[۱۰۴]».البته دراین حدیثْ،نگاه به عنوان مثال ویکی ازمصادیق آن ذکر شده است وگرنه هر گناهی تیر مسموم شیطان است و نگاه خصوصیتی ندارد. بسیاری از گناهان بدتر از نگاه شیطانی و دارای آثار تخریبی بیشتری است(جوادی آملی،۱۳۸۴ج :۱۰۹).
۳- گناه درفرهنگ قرآن،قفل دل است وکسی که دل خودرا قفل کند،خداوند هم برآن دل، خاتم ومهرمی‏نهد[۱۰۵]وتنها معصومان واهل بیت طهارت(علیهم‌السلام)اندکه با طهارت درونی خودازچنین قفلهایی مبرّاودراوج تطهیربامکنون قرآن کریم درارتباط اند(جوادی آملی ،۱۳۸۸ و :۱۲۶).
۴-خدای سبحان درون گناه راشعله آتش معرفی کرده است:« إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارً‌ا…[۱۰۶]».آنچه ازمال یتیم که به ستم ازاوگرفته شود،گرچه به ظاهر غذاست ولی درباطن آتش است.بنابر این کسی که پایان کار و درون گناه رامی‏بیند که آتش است، فراموش هم نمی‏کند؛از این رو نه عمداًخودرابه گناه می‏آلاید ونه سهواً(جوادی آملی،۱۳۸۷ب ،۹: ۲۳).
در قرآن کریم حتی میل به گناه نیز مایه برخورد با آتش جهنم معرفی شده است؛ چنانکه خداوند به مسلمانان می‏فرماید: «وَلَا تَرْ‌کَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ‌[۱۰۷]» (جوادی آملی، ۱۳۸۹ ح،۲ :۴۵۵).
۵- گناه وارتکاب کارناپسند همچون سَمّ است که فطرت آدمی آن را نمی‏پذیرد؛یعنی، همانطور که مزاج انسان در ابتدای کارْ سمّ را نمی‏پذیرد ولی بعد از اعتیاد ممکن است از آن لذت کاذب ببرد، گناه هم برای مزاج فطرت توحیدی همانندسمّ، تحمیلی است،مگربعدازاعتیاد به آن که دراین صورت تحمیل براونخواهدبود(جوادی آملی، ۱۳۸۴الف: ۱۷۴(.به عبارت دیگرگناه،چون سمی است که مجاری ادراک را می‏بندد، آنگاه ،دیگرراهی برای درمان نمی ماند؛از این رو نتیجه تلخ تداوم گناه و تبهکاری، کفر است: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّـهِ[۱۰۸]»؛یعنی،گناه عادیِ مستمر، به کفر منتهی می‏شود(جوادی آملی، ۱۳۸۷ب،۹ :۳۵۷) .
همانطورکه اعتیادبه موادسمّی،سرانجام معتادان رابه هلاکت می‏رساند،اعتیادبه گناه نیزروحِ انسانی رابه هلاکت دایمی وقطعی می‏کشاند.خدای سبحان می‏فرماید:«… لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَهٍ وَیَحْیَىٰ مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَهٍ[۱۰۹]».نتیجه هرحرکت به طور قطع مشخص است؛معارف وحقایق الهی وانجام دستورهای سودمنددینی،انسان رازنده می‏کند،چنان که عقاید باطل واخلاق زشت واعمال حرام،انسان را می‏میراند (جوادی آملی، ۱۳۸۴a : 174).
هیچ سمّی به اندازه گناه وهیچ آتشی به اندازه جهنّم، بی رحم نیست؛ زیرا سمّ وآتش دنیارحمی نسبی دارد.آتش دنیا انسان رامی‏سوزاند؛وقتی سوزاندتاآن حدّکه انسان احساس درد می‏کند، درد می‏کشد ،اماوقتی بی‏هوش شد،دیگر دردی احساس نمی‏کند؛مانند کسی که در اتاق عمل، بی‏هوش است،بدن اوراقطعه قطعه می‏کنند،ولی دردی را احساس نمی‏کند؛امّا آتش قیامت و جهنّم، آن قدر بی رحم است که دائماً می‏سوزاند و دائماً هم انسان احساس سوزش می‏کند(جوادی آملی، ۱۳۸۷ج :۱۱۵).
۶- گناه حجابی است دربرابر دیده بصیرت انسان که نمی‏گذارد راه واسرارحق برای انسان روشن شودولذااگرانسانی بخواهد،در محدوده هستی خود،ولی شودو خود راازولایت شیطان نجات دهد، باید قلبش راازهوا خالی کرده ودر مقام عمل نیزازگناه اجتناب کند(جوادی آملی، ۱۳۸۸ز: ۸۳)؛به عبارت دیگرگناه، حجاب است و تارو پودهای پرده حجاب، خودبینی است که هیچ حجابی بدتراز آن نیست.امام موسی بن جعفر(سلام الله علیه) چنین فرمود: «لیس بینه و بین خلقه حجاب غیْر خلقه أُحتجب بغیر حجابٍ محجوبٍ واسْتُتر بغیر سترٍ مستورٍ لا إله إلا هو الکبیر المتعال[۱۱۰]»؛یعنی ،اگر حجابی در میان است، همان خودبینی خلق است و اگر پرده‏ای آویخته باشد، همان غرور مخلوق است وگرنه آن پری روی، پرده‏ای ندارد(جوادی آملی، ۱۳۸۸ک : ۳۶۷).
بنابراین حجابی که مانع رسیدن به علم‏الیقین و شهود بهشت و دوزخ است،همان حجاب گناه است و اهل باطن که از گناه مبرّاهستند،جهنّم و بهشت و نیزغوطه‏ور بودن تبهکاران در جهنّم و تنعم بهشتیان درآغوش نعمتهای بهشتی را هم اکنون می‏بینند.گناه تعفّنی است که بوی بددارد و فرموده‏اند: «تعطّروا بالاستغفار لایفضحنّکم روائح الذنوب[۱۱۱]»( جوادی آملی، ۱۳۸۸ک : ۲۶۶).از این رو باید از آن اجتناب کرد.چون اجتناب ازگناه ، خود به خود مطلوب است،خواه به صورت ملکه باشدیا به صورت گذراوغیر ملکه (حال)؛زیرا در هر صورت باعث نجات انسان از هلاکت و مسمومیت است،لیکن تردیدی نیست که مطلوب اصلی شرع مقدّس،وجود ملکه تقواست تاانسان را از هرگناه بیمه کند.چنان که واکسینه کردن درمقابل بیماری و ایجاد مصونیت در برابر میکرب‏های بیماری زا از جایگاه ویژه‏ای در طبّ بدن برخوردار است(جوادی آملی، ۱۳۸۹م ،۱: ۳۹۲).
۷- گناه رَیْن و چرک است که چشم دل را می‏گیردویاهمچون لایه است که روی دل می‏نشیند و روی قلب نقش می‏بندد.«انسان»پیامبر، کوثر،صراط و میزان را باچشم ظاهرنمی‏بیند،بلکه باچشم دل می‏بیندووقتی جلو ی چشم دل رالایه‏های متراکم گرفته باشدتالایه‏روبی نکنندواین غبارها وچرک ‏هاوگردها را نگیرند،آینه دل اسرار قیامت رانمی تواندببیند(جوادی آملی، ۱۳۸۸م: ۳۸۷).
۸-گناه وتبهکاری،الحادوتقلیدِ باطل ازگذشتگان قفل قلب آدمی است وانسان راازتدبّر درمعارف واسرارقرآن بازمی‏دارد.معارف قرآنی دردل بسته نفوذنمی‏کند،اماکسانی که فطرت خویش راحفظ کرده باشند،چه مانندصُهَیْب ازروم آمده باشندویا مانندسلمان ازایران ویامانند بلال ازحبشه ویاهمانند عمّارو ابوذرازسرزمین حجاز برخاسته باشند،همه دربرابراین کتاب الهی یکسانند،زیراقرآن کریم اختصاصی به اقلیم یانژادخاصی ندارد،بلکه شفای دردهای روحی وعامل هدایت ورحمت برای همه ی انسان ها ست:«یاأیّها النّاس قدجاءتکم موعظه من ربّکم وشفاءلمافی الصّدوروهدیً ورحمه للمؤمنین»(جوادی آملی،۱۳۸۸ل: ۳۷). خداونددرسوره ی محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم)می‏فرماید:« أَفَلَا یَتَدَبَّرُ‌ونَ الْقُرْ‌آنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[۱۱۲]» از این آیه استفاده می‏شود که دل انسان‏هابه وسیله معصیت قفل می‏شودوباقفل شدن دل،معارف درآن راه پیدانمی‏کند،وقتی معارف به دل راه پیدانکرد،چنین دلی جولان‏گاه وهم،خیال،مغالطات وپندارهای باطل می‏شود.انسانی که گرفتار وهم و خیال و پندارهای باطل شد، از ولایت الهی محروم است(جوادی آملی، ۱۳۸۸ز: ۸۲).
۹-گناه زنگاری است که برقلب زده می‏شودوبدین‏سان ازمشاهده آیات ونشانه‏های خداوند درجان وجهان نابینامی‏گردد.چنان‏که مولای عارفان حضرت سیدالشهداء حسین بن علی(علیهما‌السلام) می‏فرماید:«…عمیت عین لا تراک علیها رقیباً[۱۱۳]».
پس هیچ یک از اسمای حسنای جمالیه و جلالیه را نمی‏بیندوهنگامی که می‏میرد و به عالمی که در آن اسرارنهان آشکارمی‏شود،منتقل می‏شود،درحالی که ضمیر اونابینا بوده،باطنش ظهور می‏یابد ودرآن روزنابینامحشور می‏گردد؛«…ونحشره یوم القیمه أعمی»؛یعنی نابینانسبت به مشاهده حق وجمال اوو رحمت خاص او،زیراخدای متعالی می‏فرماید:«کَلَّاإِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یَوْمَئِذٍلَّمَحْجُوبُونَ[۱۱۴]»( جوادی آملی، ۱۳۸۹ک : ۲۳۵).
۱۰-قرآن کریم،تباهی وگناه رابه منزله غباری می‏داند که آیینه ی شفاف دل راتیره نموده، قلب را ازعلوم ومعارف عقلی بی‏بهره می‏سازد؛وقتی چنین شد،قلب بسته وتیره،ایمان وگرایش به حق نخواهدداشت؛از این رو تبه‏کاران در باره معارف عقلی،دیدقوی ندارندوواقعاً آن را ادراک نمی‏کنند. لذا به انکار،جمود،تعصب، حمیّت بی‏جا و باطل دست می‏زنند(جوادی آملی،۱۳۸۵ ،۸: ۶۸).
جوادی آملی گناه را مهم‌ترین خطر می داند و یادآور می شود: در جریان یوسف(ع) در سوره مبارکه یوسف آیه ۲۴ این چنین فرمود: «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ[۱۱۵]»؛یعنی،آن زن دربرخوردبایوسف(ع)قصد کرد، ولی یوسف(ع) قصد و خیال نکرد؛ چون فعل خارج که محقق نشداز هیچ طرف، قصد و خطور قلبی برای آن زن حاصل شد،ولی برای وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) حاصل نشد،برای اینکه فرمود: «لَوْ لاَأَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ؛اگربرهان وشهود حق را نمی‌دید،قصدمی‌کردوچون برهان حق رادید، قلبش خطورنکردوقصدهم نکرد،پس وجودمبارک یوسف(سلام الله علیه)همان‌طوری که درمقام فعل معصوم بود،درمقام خطور نیّت هم معصوم بود.شاهد بحث آن است که فرمود:چون برهان رب رادید،از خطرِ
قصدِ گناه نجات پیدا کرد(جوادی آملی، ۱۳۸۹د،۱۹: ۲۳۳).
از نظرجوادی آملی،گناهان آثار خاصّ خودشان را دارند؛در قبال این گناهان, اطاعات نیزآثار مخصوص خودشان رادارند.بعضی از اطاعات وکارهای خیر است که درمعرفت‌افزایی اثردارد، بعضی در محبت اثردارد، بعضی در شوق واشک‌ریزی اثر دارد.اگرکسی بخواهددرجهاد اکبر پیروز شود هیچ چاره ندارد،مگراینکه مسلّح باشد.پیروزی درجهاداصغر،سلاحش آهن است که درجنگ تحمیلی دیدیم ,پیروزی در جهاد اوسط ،سلاحش اشک است.بنابراین هر گناهی یک حجاب ویژه است وهراطاعتی یک راه خاص است.اینکه خداوند فرمود:«الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا[۱۱۶]»همه این راه‌های فرعی به آن بزرگراه که صراط مستقیم است،متّصل است؛ صراط مستقیم بیش از یکی نیست؛ اما این راه‌های فرعی که به آن صراط مستقیم می‌رسد،متعدّد است فرمود: ما این راه‌ها را نشان می‌دهیم.
خـدای سبحان براساس ستاریّت خود،دردنیامکـنونات درون انسان هاراجزدرمواردی اندک برچهره هایشان ظاهرنمی‏کند،امادر قیامت که روز ظهور حقّ است،اثرگناه وطاعت که سیاهی و سفیدی چهره است ظاهرمی‏شود؛ همان‏گونه که دردنیا،شرمْ وصفی نفسانی است وچهره راسرخ می‏کندوهراس،مایه رنگ باختگی وزردی چهره است،در قیامت نیز خاطرات و نفسانیات انسان در چهره‏اش اثر می‏گذارد (جوادی آملی، ۱۳۸۸ل،۱: ۳۶۷).
اثرتلخ برخی ازگناهان دردنیا ظاهر می‏شود.فرومایگی و خواری و زبونی ازآثار مشئوم خیانت درامانت است وچون حق بیت المال عمومی است وافراد محروم وفقیر در آن سهیم‏اند،خیانت در آن سبب زبونی فزونی است(جوادی آملی، ۱۳۸۹د،۱۹: ۲۳۳).
درپایان این مبحث به پاره ای از آثارگناه ار منظر حضرت آیت الله جوادی اشاره می کنیم :
۲-۳-۱-۱-گناه درواقع چرک و رین است وروح راتیره مى‏کند.انسان براثرگناه،نه خواب خوبى داردتادررؤیـا معـرفتى نصیب وى شودونه بیـدارى خوبى داردتابتـواند علـم درستى راکشف وتعلـیم صحیحى را نصیب دیگران کند.بنابراین،اگر روح تیره شود، بسیارى از اسراراز او نهفته است. روحى که خداآن رامنبع الهام قرارداده و به آن سوگند یاد کرده است.این که گفتند سالک،کم سخن و مواظب خوراکش باشد،براى همین است که صداى الهام‏هاى الهى رابشنود،چون اگرکسى بخواهد صداى درون را بشنود، ناچار است که خود ساکت باشد و حرف نزند(جوادی آملی، ۱۳۸۶ :۱۵۹-۱۵۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...