بسیاری از نظریه های مطرح شده در خصوص نگرانی، به بررسی این مولفه در درون اختلال اضطراب فراگیر پرداخته اند و بنابراین متاسفانه نظریه ای که به طور خاص به بررسی این مفهوم بپردازد، وجود ندارد. از این رو، ما نیز در این قسمت به بررسی نگرانی در درون بافت نظریه های مرتبط با اختلال اضطراب فراگیر خواهیم پرداخت.

 

 

۲-۱-۸-۱-  مدل شناختی اختلال اضطراب فراگیر :  اثر عدم تحمل بلاتکلیفی (IU)[1]    

 

پژوهشگران در عرصه های گوناگون علاقه مند به بررسی شیوه های پاسخ دهی و یا مقابله ای افراد با بلاتکلیفی بوده اند. براین اساس چندین مدل بررسی رفتار در موقعیت های دربردارنده ی خطر و بلاتکلیفی مطرح شده اند (به عنوان مثال، هاک[۲] و کرون[۳] و، ۲۰۰۴ ؛ سورنتینو[۴] و رونی[۵]، ۲۰۰۰ ؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). با وجود این که بعضی از افراد به خوبی با احساس بلاتکلیفی در زندگی خود مقابله کرده اند و گاه، حتی آن را می پذیرند، بسیاری از افراد از این شرایط احساس نارضایتی داشته و آن را تهدیدگونه تلقی می کنند و بنابراین در تلاش هستند تا این احساس بلاتکلیفی را از زندگی خود حذف کنند. داگاس و همکاران در پی ایجاد مفهوم عدم تحمل بلاتکلیفی (IU)، این مفهوم را به عنوان خصیصه ای توصیف می کنند که ناشی از عقاید اساسی در خصوص بلاتکلیفی است. در واقع، IU بر ادراک، تفسیر و پاسخ دهی افراد به موقعیات بلاتکلیفی در سطوح مختلف شناختی، هیجانی و رفتاری تاثیر می گذارد (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

افرادی که قادر به تحمل بلاتکلیفی نیستند، معتقدند که بلاتکلیفی استرس زا و ناراحت کننده است، شرایط در آینده خوب نیست، اتفاقات غیرمنتظره منفی گونه هستند و باید از آن ها اجتناب کرد و احساس بلاتکلیفی بر توانایی آن ها در عملکرد مناسب، تاثیرگذار است (باهر و داگاس، ۲۰۰۲؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). در این رویکرد، IU، مولفه ی شناختی اختلال اضطراب فراگیر است؛ براین اساس واکنش های شناختی، هیجانی و رفتاری و پاسخ های افراد مبتلا به GAD از طریق این اعتقاد زیربنایی که بلاتکلیفی غیر قابل تحمل است، برانگیخته می شود (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

در بسیاری از پژوهش ها مشخص شده است که نگرانی و عدم تحمل بلاتکلیفی رابطه ی بالایی با یکدیگر دارند، به عنوان مثال داگاس وهمکاران (۲۰۰۱؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶)، در پژوهشی که بر روی جمعیت غیر بالینی انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که IU نسبت به نشانگان وسواسی، اجباری و احساس وحشت زدگی، ارتباط بسیار قوی تری با نگرانی دارد. در پژوهشی دیگر داگاس و همکاران (۲۰۰۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) دریافتند که IU در جمعیت غیر بالینی، همبستگی بالاتری با نگرانی دارد تا با نشانگان افسردگی.

 

باهر و داگاس در پژوهش خود متوجه شدند که IU نسبت به سایر فرایندهایی که با اضطراب ارتباط دارد، مثل کمال گرایی، نیاز به کنترل و عدم تحمل ابهام، ارتباط قوی تری با نگرانی دارد (باهر و داگاس، در حال چاپ؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). در بررسی هایی که روی جمعیت های مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر نیز صورت گرفت، یافته ها مشابه با نتایج ذکر شده در پاراگراف پیشین بود؛ به این صورت که بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر نسبت به بیماران مبتلا به اختلال پانیک (داگاس، مارشاندا و لدوکر، ۲۰۰۵؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶)، بیماران مبتلا به سایر اختلالات اضطرابی (لدوکر و همکاران، ۱۹۹۹؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶) و گروه کنترل غیر بالینی (داگاس، گاگنون[۶] و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶)، سطوح بالاتری از  IUرا گزارش کردند.

 

 

فرض این رویکرد این است که احتمالا IU از طریق دو گذرگاه احتمالی در توسعه و تداوم نگرانی نقش دارد: اولین احتمال این است که IU به طور مستقیم از طریق گسترش سوء گیری های شناختی منجر به نگرانی مزمن می شود. احتمال دوم این است که IU، از طریق شیوه های غیرمستقیم – از طریق فرایندهای ثانویه ی افکار مثبت در خصوص نگرانی، جهت گیری منفی در خصوص مساله و اجتناب شناختی – منجر به رشد و گسترش سطوح بالای نگرانی می شود (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

۲-۱-۸-۱-۱) ارتباط مستقیم IU  با نگرانی

 

پژوهش ها نشان داده اند که نگرانی و اختلال اضطراب فراگیر، با سوگیری های ارزیابی منفی و گوش به زنگی مفرط ارتباط دارند (مک لود[۷] و روترفورد[۸]، ۲۰۰۴؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). به عبارتی دیگر، فرض براین است که گرایش شدید به عدم تحمل بلاتکلیفی می تواند منجر به افزایش حساسیت نسبت به محرک یا موقعیت هایی شود که در حقیقت بی ضرر هستند. این حساسیت می تواند نشان دهد که  چگونه افراد مبتلا به GAD تبدیل به افرادی می شوند که دائما در خصوص موضوعات گوناگون نگران هستند. پژوهش های مختلف مدعی هستند که حساسیت بالا نسبت به اطلاعات مبهم و نامشخص، می تواند در مشخص ساختن افرادی که مستعد نگرانی هستند، کمک کننده باشد (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

۲-۱-۸-۱-۲)  ارتباط غیر مستقیم IU  با عقاید مثبت

 

یافته ها نشان می دهد که نگرانی شدید حداقل با پنج نوع مختلف از عقاید مثبت در ارتباط است:

 

دو نوع از این عقاید بیان می دارند که نگرانی کارکردی سازگارانه و انطباقی دارد: نگرانی به افراد کمک می کند تا مساله را به شکل موثری حل کنند و انگیزه ی افراد را برای انجام آن ها افزایش می دهد. سومین نوع از این عقاید مثبت، شامل این فرض است که نگرانی، واکنش هیجانی (شگفت زدگی، یاس) نسبت به پیامدهای منفی آینده را تعدیل می کند. چهارمین نوع عقاید گزارش شده، این است که نگرانی می تواند مسیر اتفاقات را تغییر دهد (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

در نهایت، پنچمین اعتقاد این است که نگرانی، جنبه ی مثبت شخصیت فرد را نشان می دهد، یعنی نگرانی نشان می دهد که شخص، فردی مراقب و محتاط است (باکرمن[۹]، باهر، کرنر[۱۰] و داگاس، ۲۰۰۴؛ فرانسیس[۱۱] و داگاس، ۲۰۰۴؛ هالوکا[۱۲]، داگاس، فرانسیس و لاوگسن[۱۳]، ۲۰۰۰؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

بیش تر عقاید مثبت در خصوص نگرانی شامل این فرض هستند که نگرانی می تواند به افراد کمک کند تا خود را برای بدترین اتفاق و حفظ کنترل خود بر آن، آماده کنند. بنابراین، این عقیده که نگرانی می تواند به گونه ای آگاهانه و یا ناآگاهانه به کار برده شود، تا حدی پیامد موقعیات نامشخص را تغییر می دهد و یا واکنش های منفی شخص را به چنین موقعیت های منفی کاهش خواهد دارد. در این رویکرد، حفظ عقاید مثبت در خصوص نگرانی، یک مولفه ی سودمند و تداوم بخش مهم در نگرانی مفرط به حساب می آید (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

۲-۱-۸-۱-۳) ارتباط غیر مستقیم IU  با جهت گیری منفی در خصوص مساله

 

جهت گیری منفی در خصوص مساله به عنوان سومین مولفه در مدل GAD، به مجموعه ای از نگرش ها و ادراکات ناکارآمد در خصوص فرایند مساله گشایی اشاره دارد. در واقع جهت گیری منفی در خصوص  مساله شامل: ادراک مساله به صورت تهدید، فقدان اعتماد به خویشتن در خصوص توانایی های مساله گشایی شخصی، گرایش به ناامیدشدن فوری در حین تلاش برای حل مساله، می باشد (دزوریلا[۱۴]، نزو[۱۵] و میدو- اولیوارسا[۱۶]، ۱۹۹۸؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). اگر فردی دارای جهت گیری منفی در خصوص مساله باشد، یقینا این ویژگی اثرات مضری بر جریان مساله گشایی خواهد گذاشت (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

۲-۱-۸-۱-۴) ارتباط غیر مستقیم IU  با اجتناب شناختی

 

اجتناب شناختی به اجرای راهبردهای نهان اولیه اشاره دارد که افکار و تصاویر ذهنی آشفته کننده را کاهش می دهد. براساس نظریه ی اجتنابی که در ادامه به آن اشاره خواهد شد (بورکووک، آلکین[۱۷] و بهار[۱۸]، ۲۰۰۴؛ بورکووک، ری و استوبر، ۱۹۹۸؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر در تلاشند تا از فراخواندن تصاویر ذهنی تهدید کننده و برانگیختگی جسمانی ناخوشایند همراه با این تصاویر، اجتناب کنند. در واقع اجتناب شناختی نقش مهمی در GAD ایفا می کند. پژوهش های اولیه در این خصوص به بررسی رابطه ی میان نگرانی و یکی از راهبردهای شناختی خاص – سرکوب افکار – متمرکز شده اند و نتایج آن ها نشان می دهد که میزان درگیری افراد در سرکوب کردن افکار، به طور قابل اطمینانی بیماران مبتلا به GAD را از گروه های کنترل غیر بالینی متمایز می کند (داگاس، گاگنون و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

 

۱۲۳٫Intolerance of uncertainly

 

۱۲۴٫Hock, M.

 

۱۲۵٫Krohne, H.W.

 

۱۲۶ .Sorrentino, R.M.

 

۱۲۷ .Roney, C.J.R.

 

۱۲۸٫Gagnon, F.

 

۱۲۹ .MacLeod, C.

 

۱۳۰٫Rutherford, E.

 

۱۳۱ .Bakerman, D.

 

۱۳۲ .Koerner, N.

 

۱۳۳ .Francis, K.

 

۱۳۴ .Holowka, M.

 

۱۳۵٫Laugesen, N.

 

۱۳۶٫D’Zuurill, T.J.

 

۱۳۷ .Nezu, A.M.

 

۱۳۸ .Maydeu- Olivares, A.

 

۱۳۹٫Alcaine, O.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...