تبیین فقهی و حقوقی نحوه ی اجرای احکام حد زنا- قسمت ۶ |
از تعریف مزبور، دو نکته استفاده می شود:
۱-توبه، پشیمانی و ندامت است.
۲-عدم فعل و انجام گناه به خاطر قبح شرعی آن باشد.
توجه به این نکته ضروری است که «عدم الفعل» گاهی به دلیل عدم توانایی انجام آن است و گاهی به خاطر ممنوع و قبیح بودن آن. بنابراین، صِرف «عدم فعل و پشیمانی» توبه نیست؛ مثلاً، کسی که در اثر ارتکاب فعل زنا مبتلا به بیماری هایی شود که مانع تولید مثل و فرزنددار شدن او می گردد، حال اگر وی به خاطر فرزنددار نشدن، از عمل ارتکابی خود پشیمان شود، این پشیمانی توبه نیست؛ زیرا پشیمانی او به خاطر قبح شرعی عمل نمی باشد.
اکنون سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که اگر امکان ارتکاب گناه برای شخص نباشد و او در این حال توبه نماید، آیا توبه وی محقق و پذیرفته می شود؟
در پاسخ باید گفت: اگر شخص مرتکب بپذیرد که معصیت الهی را کرده است، به طوری که اگر قادر بر انجام آن نیز بود، دیگر مرتکب آن نمی گردید، در این صورت توبه اش پذیرفته خواهد شد.
کلام شیخ بهائی در تعریف اصطلاحی توبه، مؤید کلام محقق اردبیلی است؛ آنجا که می فرماید: عدم فعل و پشیمانی از گناه به خاطر معصیت و قبیح بودن نفس گناه باشد و در عدم فعل و پشیمانی، عنصر و قصد دیگری دخیل نباشد.
نکته ای را که مرحوم شیخ بهائی علاوه بر ندامت و پشیمانی در توبه لازم می داند، عزم همیشگی بر ترک بازگشت به گناه و معصیت است که این عزم لازمه آن ندامت بوده وازآن جداناپذیر است.
با تأمّل در آیات و روایاتی که در باب توبه وارد شده است و کلام برخی از فقها ـ که ذکر شد ـ استنباط می شود که: توبه عبارت از یک ندامت و پشیمانی است که اعتراف و اعتذار را در پی دارد و مانع از بازگشت به اعمال مجرمانه و گناه می شود؛ بنابراین، سه عنصر ندامت و پشیمانی، اعتذار، و عدم بازگشت بر گناهان، در مفهوم توبه نهفته است.
ارکان و شرایط توبه
در آیات و روایات شریفه برای توبه ارکانی ذکر شده است که برخی درونی و مربوط به شخص تائب و برخی بیرونی است. ارکان مربوط به شخص تائب را ندامت و پشیمانی قلبی، استغفار زبانی و تصمیم بر عدم بازگشت به گناه برشمرده اند و عمل با اعضا و جوارح، انجام عمل صالح و ادای حقوق مردم (حق الناس) را نیز از ارکان بیرونی توبه دانسته اند. قرآن کریم می فرماید:«فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ…»[۳۵]همچنین در آیه ۵۴ سوره انعام می فرماید: «أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُمْ سُوءً بِجَهَالَهٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.»این آیه، اصلاح بعد از توبه را موجب غفران الهی دانسته است. همچنین غفران الهی را شامل کسانی دانسته است که توبه کرده و ایمان آوردند و سپس عمل صالح انجام دهند.
در این زمینه، روایات وارده از جانب رسول اکرم صلی الله علیهو آله و ائمه هدی علیهم السلام به صورت روشنتری به بیان ارکان و شرایط توبه می پردازد و به تفصیل آن را بیان می کند:
پیامر اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید: «توبه کننده باید اثر توبه را آشکار کند، که در غیر این صورت تائب نخواهد بود. این آثار عبارتند از:
۱٫راضی ساختن دشمن و کسانی که با آن ها در حال نزاع و درگیری باشد؛ ۲٫ اعاده نمازهای فوت شده؛ ۳٫ تواضع بین مردم؛ ۴٫ دوری از شهوات؛ ۵٫ روزه گرفتن.
به نظر می رسد موارد ذکر شده در این حدیث، مصادیق اصلاح عمل و عمل صالح باشند که به کرّات در آیات قرآن کریم از شرایط پذیرش توبه و صحت آن شمرده شده اند.
همچنین حضرت علی علیه السلام می فرماید: {التوبه علی اربعه دعائم: ندم بالقلب و استغفار باللسان و عمل بالجوارح و عزم علی ان لایعود}
در این روایت، به صورت روشن ارکان و ستون های توبه مشخص می شود که ارکان درونی و بیرونی را در برمی گیرد، چنان که پیشتر به آن ها اشاره شد.
در روایت دیگری، آن حضرت استغفار را از درجه علییّن دانسته و برای آن شش مرحله برمی شمارد:
۱٫پشیمانی بر گذشته؛ ۲٫ تصمیم همیشگی بر عدم بازگشت به گناهان؛ ۳٫ ادای حقوق مردم؛ ۴٫ ادای فرایض و واجبات فوت شده؛ ۵٫ آب کردن گوشت هایی که از راه گناه روییده است به وسیله حزن و اندوه، به گونه ای که پوست به استخوان بچسبد و دگر باره گوشت بر آن ها بروید؛ ۶٫ چشانیدن الم و سختی طاعت را به تن، همچنان که حلاوت و شیرینی (کاذب) معصیت و گناه را قبلاً به تنش چشانده است. در این هنگام است که می تواند بگوید: استغفرالله
موارد ذکر شده، ارکان توبه واقعی است که تا عمق جان و روح گناهکار و مجرم رسوخ پیدا می کند و از او انسانی صالح و پاک و خدوم جامعه می سازدواثر ظاهری آن نیز نزد همگان آشکار می شود.
همچنان که گذشت، یکی از ارکان توبه ادای حقوق مردم از سوی توبه کننده است. در این باره، علاوه بر روایاتی که ذکر گردیدند، آیات و روایات دیگری نیز بر این رکن تأکید و اصرار دارند:
قرآن کریم در سوره بقره می فرماید:«وَ إِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِکُمْ.»[۳۶]
همچنین در روایتی نقل شده است: «یکی از بزرگان قبیله “نخع” به امام باقر علیه السلام عرض کرد: از زمان حجّاج تا کنون والی بوده ام، آیا راه توبه ای برای من وجود دارد؟ حضرت ساکت شد. وی بار دیگر سؤالش را تکرار کرد. امام فرمود: خیر، مگر اینکه حق تمام صاحبان حق را به آن ها برسانی
فیض کاشانی در محجه البیضاءدرباره ارکان و شرایط توبه می نویسد: «توبه دارای چهار شرط است:
۱-حق
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت ۴۰y.ir مراجعه نمایید. |
وق مردم را که بناحق ضایع کرده است (چه مالی و چه جانی) به آنان برگرداند، چنان که امام علی علیه السلام فرمود: (ان تؤدی الی المخلوقین حقوقهم).
۲-واجباتی را که ترک کرده است، قضا نماید. حضرت علی علیه السلام فرمود: (ان تعمد الی کل فریضه ضیعتها تؤدی حقها).
۳-با ریاضت و حزن و اندوه باید تمام گوشت های بدنش را آب کند تا گوشت جدیدی در بدن وی پیدا شود. به فرموده آن حضرت: ان تعمد الی اللحم الذی نبت علی السحت فتذیبه بالاحزان حتی تلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید.
۴-با ریاضت و اندوه و چشانیدن درد و الم طاعت، آثار لذت معصیت را از بین ببرد. به فرموده امام علی علیه السلام: ان تذیق الجسم الم الطاعه کما اذقته حلاوه المعصیه.
توبه در حق الناس
توبه، در جرایمی همچون ضایع کردن حق الناس، موجب سقوط مجازات نیست؛ زیرا مرتکب علاوه بر اینکه اوامر و نواهی الهی را نادیده گرفته است، حقوق افراد جامعه (اعم از حقوق مالی، جانی و یا معنوی) را زیر پا گذاشته است و ضرر و زیان مالی، جسمی و یا آبرویی بر آن ها وارد کرده است. از چنین اعمال و رفتارهایی، به این دلیل نهی شده که علاوه بر مخالفت با شارع، به افراد جامعه ضرر و زیان وارد می سازد و امنیت جسمی، مالی و آبرویی آن ها را تهدید میکند. فردی که مرتکب چنین عملی شده است، اگر توبه کند، یعنی علاوه بر پشیمانی از انجام گناه، عزم بر ترک آن برای همیشه و بجا آوردن اعمال صالح داشته باشد، مسلما در آخرت مجازات نخواهد شد و خداوند از روی لطف و کرمش توبه وی را خواهد پذیرفت، ولی در این دنیا مجازات می شود؛ زیرا مجازات دنیوی به تبع مجازات اخروی وضع نشده است، بلکه فلسفه جرم بودن این اعمال به خاطر اضرار به حقوق افراد است و توبه چنین مجازاتی را ساقط نمی کند. بنابراین، از نظر حقوقی این گونه توبه اثری ندارد.
توبه در حق اللّه
امروزه برخی از حقوقدانان بر این اعتقادند که وقتی سخن از حق عمومی به میان می آید، منظور همان حق الهی است. به عبارت دیگر وقتی می گوییم: بعضی از جرایم دارای حیثیت عمومی اند، این همان جنبه حق اللّه بودن جرایم است؛ زیرا در این نوع جرایم به فرد خاصی ضرر وارد نمی گردد، بلکه به کل جامعه خسارت وارد می شود. «این ها معتقدند که مراد از حق اللّه، حق جامعه (عمومی) و نفع جامعه است؛ زیرا خداوند نیازی به سود و نفع ندارد. ولی این نظریه صحیح نیست؛ چون حاکمیت خدا در امر و نهی نادیده گرفته می شود؛ در این صورت، نمی توان گفت که حاکم شرع، مرتکب حرام کبیره یا تارک الفعل واجب رامی تواند مجازات کند؛ چون معنا ندارد که گفته شود: اگر کسی حق عمومی را رعایت نکرد، باید مجازات شود؛ به دلیل اینکه چنین معصیتی موجب تعزیر است که مرتکب، امر و نهی خدا را مخالفت کرده است. و اطلاق معصیت، نسبت به حقوق عمومی صحیح نیست.
ناگفته نماند که عده ای از دانشمندان از حق عمومی به «حق ولایی» یا «حق سلطان» نیز یاد کرده اند که به نظر می رسد حق عمومی نیست؛ زیرا جرایم عمومی، شامل جرایمی است که فلسفه جرم بودن آن ها اخلال در نظم عمومی جامعه و ضربه وارد کردن به امنیت آن است. اگر عملی را در نظر بگیریم که درباره آن در کتاب و سنّت مطلبی وجود نداشته باشد و در عین حال، ضرر و زیان عمده ای به فرد یا افراد خاص جامعه وارد نسازد، ولی خسارت بزرگی به جامعه وارد نماید؛ چنین جرمی دارای حیثیت عمومی است و مجنی علیه واقعی، جامعه می باشد، که حکومت به نمایندگی از آن، برای چنین اعمالی مجازات مقرر می دارد، نه به علت آنکه مرتکب، امر و نهی الهی را نادیده گرفته و یا چنین اعمالی مجازات اخروی دارند، و نیز نه به دلیل اینکه ضرر و زیان به فرد خاصی وارد می شود؛ بلکه صرفا به خاطر اینکه مرتکب، نظم عمومی جامعه را مختل و امنیت آن را متزلزل نموده است، مجازات می شود. به عنوان مثال، کسی که مرتکب جعل در سند رسمی، یا قلب سکه می شود و یا اموال دولتی را اختلاس می کند، یا رشوه می گیرد، جامعه چنین اعمالی را به صرف اینکه نظم عمومی را مختل نموده است، قابل مجازات می داند. البته ممکن است چنین اعمالی از نظر شرعی نیز حرام باشند؛ مانند: اختلاس و رشوه که از مصادیق «اکل مال به باطل»اند، و همچنین وارد آوردن ضرر و زیان به فرد خاصّی، اما این ها، هیچ کدام فلسفه جرم بودن عمل نمی باشند، بلکه فلسفه جرم بودن آن ها، چیزی جز اخلال در نظم عمومی جامعه نیست.
سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که آیا توبه از چنین اعمالی، مسقط مجازات است یا خیر؟
در پاسخ می گوییم: توبه در جرایمی مسقط مجازات است که فلسفه جرم بودن آن ها صرف مخالفت با اوامر و نواهی الهی باشد؛ مجازات یا عدم مجازات آن ها، مطلقا در اختیار خداوند است و حاکم شرع مکلف می باشد که مجازات را طبق شرایطی که در شرع مقدس تصریح شده است، اجرا کند. بنابراین، شفاعت و کفالت، در حدود الهی منتفی است. به دلیل آنکه توبه از چنین اعمالی، مجازات اخروی را ساقط می کند و چنین فردی محبوب خداوند می شود، (که خداوند به او مژده بهشت ابدی داده است) مجازات دنیوی وی نیز ساقط است.
بار دیگر متذکر می شویم که فلسفه جرم بودن این اعمال نه اخلال در نظم و نه اضرار به فرد، بلکه صرف مخالفت با اوامر و نواهی الهی است. چنین جرایمی در مکاتب حقوق جزای امروزی ناشناخته اند؛ حال اگر به جرایمی برخورد نماییم که جامعه مرتکبان آن ها را به دلیل اینکه مخل نظم عمومی اند مجازات می کند، نه به خاطر این است که این اعمال حرمت شرعی دا
رند؛ زیرا در حین وضع مجازات برای آن ها اصلاً توجّهی به این نکته نشده که این اعمال از نظر شرعی حرامند یا خیر. از این رو، توبه از این گونه جرایم نمی تواند مسقط مجازات باشد. البته امروزه که در کشور جمهوری اسلامی ایران، قوانین حکومتی منطبق با شرع مقدس اسلام است و بعضی از فقها تخلف از مقررات و قوانین موضوعه را شرعا حرام می دانند. شاید بتوان گفت: این اعمال نیز مجازات اخروی و حرمت شرعی دارند و توبه از این گناهان معنا پیدا می کند.
در پاسخ می گوییم: اگرچه امکان دارد و حتی مسلم است که توبه در چنین مواردی مجازات اخروی را ساقط کند، ولی نمی تواند مجازات قانونی را زایل نماید؛ زیرا این اعمال، به خاطر اینکه حرمت شرعی دارند جرم محسوب نشده اند، بلکه به دلیل اینکه جرم شناخته شده اند، حرمت شرعی دارند.
صرف نظر از استدلال مزبور، همچنان که در ضمن بیان توبه در جرایم حق الناس مطرح شد، در اینجا نیز می توانیم ادعا کنیم: توبه اخروی نیز زمانی پذیرفته است که مرتکب علاوه بر پشیمانی و عزم بر ترک گناه برای همیشه، مجازات تحمیل شده از سوی جامعه را نیز تحمل کند؛ به این معنا که ضرر و زیان وارده را تا حدّی جبران نماید؛ مثلاً، مجازات مرتکب، سبب اعاده نظم برهم خورده و یا ارعاب دیگران می شود؛ زیرا در جرایم حق الناس نیز یکی از شروط توبه، علاوه بر تسلیم شدن در برابر مجازات، جبران ضرر و زیان وارده است. البته توبه از چنین جرایمی میتواند مشمول ماده ۲۲ قانون مجازات اسلامی باشد که از موارد تخفیف مجازت است و یا حتی پس از توبه، حاکم شرع می تواند او را عفو کند. البته ناگفته نماند که توبه در چنین جرایمی موجب سقوط مجازات نخواهد شد.
نکته شایان توجه آنکه بحث مزبور، یک بحث حقوقی و فراقانونی است، وگرنه در مقام اجرای قانون باید گفت: توبه از معاذیر قانونی معافیت از مجازات است که موارد معاذیر قانونی معافیت از مجازات، نیاز به نص قانونی دارد؛ زیرا قبلاً ذکر شد که خود قانونگذار با رعایت پاره ای از شرایط و مصالح تشخیص می دهد که مرتکب جرم «الف» یا «ب» را مجازات نکند و این تشخیص نیز به صراحت در قانون ذکر می شود. حال آنکه به غیر از جرایم مستوجب حد، البته به موجب تبصره ماده ۵۱۲ و ۵۲۱ حد قاذف پذیرفته نیست در موارد دیگر، توبه به عنوان ساقط کننده مجازات نیامده است. در نتیجه، نمی توان بدون مجوز قانونی درجرایم دیگر، توبه را از موارد معافیت از مجازات دانست.
زمان انجام توبه
توبه، که به فرموده رسول اکرم صلی الله علیه و آله «ندامت و پشیمانی از گناه است. اگر پس از انجام گناه هر چه سریع تر انجام گیرد، بهتر و آثار بازدارندگی آن بیشتر آشکار خواهد شد. علما گفته اند: توبه «واجب فوری» است؛ زیرا گناهان مانند سم های کشنده، مضرند؛ همچنان که برخورنده سمّ واجب است که در معالجه خویش عجله نماید و مسامحه نکند تا بدنش هلاک نشود و از بین نرود، بر شخص گناهکار نیز ترک گناه و سرعت در توبه از آن، واجب است تا دینش ضایع نگردد. گناهکاری که در توبه مسامحه نماید و آن را به تأخیر اندازد، بین دو خطر بزرگ خود را قرار داده است که اگر از یکی سالم بماند، به دیگری مبتلا خواهد شد:
۱-رسیدن مرگ ناگهانی، به طوری که از خواب غفلت بیدار نشود، مگر مرگ خود را ناگهان ببیند. چنان که در قرآن کریم آمده است: «آیا در امانند اهل قریهها که مرگ آن ها فرا رسد، در حالی که خوابیده اند؟» [۳۷]در آن حال، باب توبه مسدود است و گناهکاران یک ساعت مهلت می خواهند، ولی اجابت نمی شود؛ قرآن مجید می فرماید: «انفاق کنید از دارایی خود پیش از اینکه مرگ یکی از شما فرا برسد و بگوید: پروردگارا، مرگ مرا به تأخیر انداز؛ به مدت کمی تا تدارک گذشته کنم؛ ولی خداوند مرگ کسی را هنگام رسیدنش به تأخیر نخواهد انداخت.» [۳۸]در تفسیر این آیه شریفه آمده است: شخص محتضر به ملک الموت می گوید: یک روز مرا مهلت ده، تا از گناهان خود توبه کنم و برای سفر آخرتم توشه ای تدارک ببینم. ملک الموت می گوید: روزهای عمرت به سر آمد. محتضر گوید: یک ساعت مرا مهلت ده. پاسخ می شنود: ساعت های عمرت تمام شد. پس باب توبه بر او بسته می شود و روح از بدنش با هزاران حسرت و ندامت بر عمل گذشته اش خارج می گردد؛ گاهی می شود که در آن حال، اصل ایمان به خطر می افتد.
۲-به علت پاک نکردن آلودگی از گناه به وسیله نور توبه، تاریکی و تیرگی گناهان بر دل زیاد می شود، تا به حد رین و طبع» می رسد که دیگر قابل پاک شدن نیست؛ زیرا هر گناهی که شخص مرتکب می شود، ظلمتی در دلش به وجود می آید؛ مانند نفسی که به آینه دمیده می شود. چنانچه ظلمت گناهان بر قلب زیاد گردد، رین (چرک) می شود، آن گونه که بر اثر زیادی نفس بر آینه «صفحه آن را زنگ فرا می گیرد. و هرگاه رین قلب زیاد شود، «طبع» می گردد؛ (یعنی مهر شده و بسته می شود؛ به طوری که در تشخیص حق و پذیرش آن دچار تردید و اشتباه می گردد. بر اثر زیاد شدن زنگ آینه، سطح آن را جرم می گیرد، به گونه ای که دیگر قابل صیقل نخواهد بود.
چنین قلبی، در منابع روایی اسلام، قلب «منکوس» و «اسود» نامیده شده است. از مطالب مزبور درمی یابیم که توبه از گناه واجب فوری است و بر مرتکب واجب است که پیش از دیدن مرگ، توبه کند تا خداوند توبه اش را بپذیرد.
اگرچه توبه تا به هنگام مرگ از انسان گناهکاری که توفیق آن را پیدا نکرده پذیرفته می شود، لکن در آیات و روایات، تأخیر آن مذمت شده و به تعجیل آن توصیه شده است. از آیه شریفه
«إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ…»[۳۹]فهمیده می شود که پذیرش توبه از سوی خداوند منوط به دو شرط است:
۱-عمل گناه و جرم و سوء از روی جهالت باشد؛ ۲- توبه به فاصله اندکی از گناه انجام گیرد، که در اینجا تأکید بر قسمت دوم آیه، یعنی«ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ»می باشد. در روایات نیز به تعجیل در توبه و عدم تأخیر آن بسیار تأکید شده است:
رسول خدا صلی الله علیهو آله فرمودند: «یابن مسعود! تقدم الذنب و تؤخّر التوبه، ولکن قدم التوبه و اخّر الذنب، فان الله تعالی یقول فی کتابه “بل یرید الانسان لیفجر امامه.”
امام جواد علیه السلام فرمود:تأخیر التوبه اغترار و طول التسویف حیره… .
همچنین علی علیه السلام می فرماید: ان فارقت سیئه فعجل محوها بالتوبه.
نکته شایان توجه اینکه تا زمانی که شخص مرگ را به چشم ندیده است، توبه پذیرفته می شود، اما هنگام رؤیت یأس و مرگ، مورد قبول واقع نمی شود، چنان که به اجماع علما، چنین توبه ای باطل و بی فایده است. قرآن کریم میفرماید: «و نیست کسانی که گناهانی بجا می آورند و از آن توبه نمی کنند تا هنگامی که مرگشان فرا برسد. آنگاه می گویند: اینک توبه کردم، و نیست توبه برای کسانی که با کفر می میرند. که برایشان عذاب دردناکی آماده کردهایم.
در روایتی نیز آمده است که شخصی از امام رضا علیه السلام پرسید: با اینکه فرعون به خدا ایمان آورده و به وحدانیت او اقرار نموده بود، چرا خداوند او را غرق نمود؟ حضرت در پاسخ فرمود: او هنگامی ایمان آورد که مرگ و یأس را دید و ایمان هنگام رؤیت یأس و مرگ مورد قبول واقع نمی شود.
امام باقر علیه السلام می فرماید:اذا بلغت النفس هذه (و اهوی بیده الی حنجرته) لم یکن للعالم توبه و کانت للجاهل توبه.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1399-12-17] [ 07:15:00 ب.ظ ]
|