مطابق نقل جمعى از مفسران از ابن عباس، عده‏اى از مردم مکه ظاهرا مسلمان شده بودند، ولى در واقع در صف منافقان قرار داشتند، به همین دلیل حاضر به مهاجرت به مدینه نشدند، و عملا هوادار و پشتیبان بت پرستان بودند، اما سرانجام مجبور شدند از مکه خارج شوند (و تا نزدیکى مدینه بیایند و شاید هم به خاطر موقعیت ویژه‏اى که داشتند براى هدف جاسوسى این عمل را انجام دادند) و خوشحال بودند که مسلمانان آنها را از خود مى‏دانند و ورود به مدینه طبعا براى آنها مشکلى ایجاد نخواهد کرد.مسلمانان از جریان آگاه شدند، ولى بزودى درباره چگونگى برخورد با این جمع در میان مسلمین اختلاف افتاد، عده‏اى معتقد بودند که باید این عده را طرد کرد، زیرا در واقع پشتیبان دشمنان اسلامند، ولى بعضى از افراد ظاهر بین و ساده دل با این طرح مخالفت کردند و گفتند: عجبا! ما چگونه با کسانى که گواهى به توحید و نبوت پیامبر ص داده ‏اند بجنگیم؟ و تنها به جرم اینکه هجرت ننمودند خون آنها را حلال بشمریم؟ آیه فوق نازل شد و دسته دوم را در برابر این اشتباه ملامت و سپس راهنمایى کرد (مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۴، ۴۹)
الف - ۲ – ۲- ۵ ) سوره نساء- آیه ۹۰ : إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلى قَوْم بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً.
مگر آنها که با همپیمانان شما، پیمان بسته‏اند؛ یا آنها که به سوى شما مى‏آیند، و از پیکار با شما، یا پیکار با قوم خود ناتوان شده‏اند؛ (نه سر جنگ با شما دارند، و نه توانایى مبارزه با قوم خود.) و اگر خداوند بخواهد، آنان را بر شما مسلطّ مى‏کند تا با شما پیکار کنند. پس اگر از شما کناره‏گیرى کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمى‏دهد که متعرّض آنان شوید.
از روایات مختلفى که در شان نزول آیه وارد شده و مفسران در تفاسیر گوناگون آورده‏اند چنین استفاده مى‏شود که دو قبیله در میان قبائل عرب به نام” بنى ضمره” و” اشجع” وجود داشتند که قبیله اول با مسلمانان پیمان ترک تعرض بسته بودند و طایفه اشجع با بنى ضمره نیز هم پیمان بودند.بعضى از مسلمانان از قدرت طایفه بنى ضمره و پیمان شکنى آنها بیمناک بودند، لذا به پیغمبر اکرم ص پیشنهاد کردند که پیش از آنکه آنها حمله را آغاز کنند مسلمانان به آنها حمله‏ور شوند، پیغمبر صلی الله علیه وٱله وسلم فرمود:کلا فانهم ابر العرب بالوالدین و اوصلهم للرحم و اوفاهم بالعهد:” نه، هرگز چنین کارى نکنید، زیرا آنها در میان تمام طوائف عرب نسبت به پدر و مادر خود نیکوکارترند، و از همه نسبت به اقوام و بستگان مهربانتر، و به عهد و پیمان خود از همه پایبندترند.( مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۴، ۵۴)
الف - ۲ – ۲ – ۶ ) سوره مائده- آیات ۱۰۱و۱۰۲ : یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللّهُ عَنْها وَ اللّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ(۱۰۲) قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرینَ
اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از چیزهایى نپرسید که اگر براى شما آشکار گردد، شما را ناراحت مى‏کند! و اگر به هنگام نزول قرآن، از آنها سؤال کنید، براى شما آشکار مى‏شود؛ خداوند آنها را بخشیده (و نادیده گرفته) است. و خداوند، آمرزنده و بردبار است‏.(۱۰۱) جمعى از پیشینیان از آنها سؤال کردند و سپس به مخالفت با آن برخاستند، (ممکن است شما هم چنان سرنوشتى پیدا کنید).( ۱۰۲)
در تفسیر مجمع البیان از على بن ابى طالب علیه السلام نقل شده است که” روزى پیامبر ص خطبه‏اى خواند و دستور خدا را درباره حج بیان کرد شخصى بنام عکاشه- و بروایتى سراقه- گفت آیا این دستور براى هر سال است، و همه سال باید حج بجا بیاوریم؟پیامبر ص به سؤال او پاسخ نگفت، ولى او لجاجت کرد، و دو بار، و یا سه بار، سؤال خود را تکرار نمود، پیامبر ص فرمود: واى بر تو چرا اینهمه اصرار مى‏کنى اگر در جواب تو بگویم بلى، حج در همه سال بر همه شما واجب مى‏شود و اگر در همه سال واجب باشد توانایى انجام آن را نخواهید داشت و اگر با آن مخالفت کنید گناهکار خواهید بود، بنا بر این ما دام که چیزى به شما نگفته‏ام روى آن اصرار نورزید زیرا (یکى از) امورى که باعث هلاکت (بعضى از) اقوام گذشته شد این بود که لجاجت و پر حرفى مى‏کردند و از پیامبرشان زیاد سؤال مى‏نمودند، بنا بر این هنگامى که به شما دستورى مى‏دهم به اندازه توانایى خود آن را انجام دهید (اذا امرتکم من شى‏ء فاتوا منه ما استطعتم) و هنگامى که شما را از چیزى نهى مى‏کنم خوددارى کنید” آیات فوق نازل شد و آنها را از این کار باز داشت .اشتباه نشود منظور از این شان نزول- همانطور که در تفسیر آیه خواهیم گفت- این نیست که راه سؤال و پرسش و فراگیرى مطالب را بروى مردم ببندد زیراقرآن در آیات خود صریحا دستور مى‏دهد که مردم آنچه را نمى‏دانند از اهل اطلاع بپرسند” فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ” بلکه منظور سؤالهاى نابجا و بهانه‏گیریها و لجاجتهایى است که غالبا سبب مشوب شدن اذهان مردم، و موجب مزاحمت گوینده، و پراکندگى رشته سخن و برنامه او مى‏گردد.
سؤالات بیجا!
شک نیست که سؤال کردن کلید فهم حقائق است، و به همین دلیل کسانى که کمتر مى‏پرسند کمتر مى‏دانند، و در آیات و روایات اسلامى نیز به مسلمانان دستور اکید داده شده است که هر چه را نمى‏دانند بپرسند، ولى از آنجا که هر قانونى معمولا استثنایى دارد، این اصل اساسى تعلیم و تربیت نیز استثنایى دارد و آن اینکه گاهى پاره‏اى از مسائل پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماع و تامین مصالح افراد بهتر است در اینگونه موارد جستجوها و پرسشهاى پى در پى، براى پرده برداشتن، از روى واقعیت، نه تنها فضیلتى نیست بلکه مذموم و ناپسند نیز مى‏باشد، مثلا غالب پزشکان صلاح این مى‏دانند که بیماریهاى سخت و وحشتناک را از شخص بیمار مکتوم دارند، گاهى تنها اطرافیان را در جریان مى‏گذارند، با این قید که از بیمار پنهان دارند، زیرا تجربه نشان داده، بیشتر مردم اگر از عمق بیمارى خود آگاه شوند گرفتار وحشتى مى‏گردند که اگر کشنده نباشد لا اقل بهبودى را به تاخیر مى‏اندازد.در اینگونه موارد بیمار هرگز نباید در برابر طبیب دلسوز خود به سؤال و اصرار بپردازد. زیرا اصرارهاى مکرر او گاهى چنان میدان را بر طبیب تنگ‏ مى‏کند که براى آسودگى خود و رسیدگى به سایر بیماران جز این نمى‏بیند که حقیقت را براى این” بیمار لجوج” آشکار سازد اگر چه او از این رهگذر زیانهایى ببیند.همچنین مردم در همکاریهاى خود نیاز به خوش‏بینى دارند و براى حفظ این سرمایه بزرگ صلاح این است که از تمام جزئیات حال یکدیگر با خبر نباشند، زیرا بالآخره هر کس نقطه ضعفى دارد، و فاش شدن تمام نقطه‏هاى ضعف، همکارى‏هاى افراد را مواجه با اشکال مى‏کند، مثلا ممکن است یک فرد با شخصیت و مؤثر تصادفا در یک خانواده پست و پائین متولد شده باشد، اکنون اگر سابقه او فاش شود، ممکن است آثار وجودى او در جامعه متزلزل گردد در این گونه موارد به هیچوجه نباید افراد، اصرارى داشته باشند و به جستجو برخیزند. یا اینکه بسیارى از نقشه‏ها و طرحهاى مبارزات اجتماعى باید تا هنگام عمل مکتوم باشد و اصرار در افشاى آنها ضربه‏اى بر موفقیت و پیروزى اجتماع است.اینها و امثال آن مواردى است که سؤال کردن در آن صحیح نیست و رهبران تا در فشار زیاد قرار نگیرند، نباید آنها را پاسخ گویند.قرآن در آیه فوق به این موضوع اشاره کرده، صریحا مى‏گوید:” اى کسانى که ایمان آورده‏اید از امورى که افشاى آنها باعث ناراحتى و دردسر شما مى‏شود پرسش نکنید” (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ).ولى از آنجا که سؤالات پى در پى از ناحیه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممکن است موجب شک و تردید براى دیگران گردد و مفاسد بیشترى به بار آورد اضافه مى‏کند” اگر در اینگونه موارد زیاد اصرار کنید بوسیله آیات قرآن بر شما افشاء مى‏شود” و به زحمت خواهید افتاد (وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ‏).اینکه افشا کردن اینها را به زمان نزول قرآن اختصاص مى‏دهد به خاطر آن است که سؤالات مربوط به مسائلى بوده که مى‏بایست از طریق وحى روشن گردد.سپس اضافه مى‏کند:” تصور نکنید اگر خداوند از بیان پاره‏اى از مسائل سکوت کرده است از آن غفلت داشته بلکه مى‏خواسته است شما را در توسعه قرار دهد و آنها را بخشوده است، و خداوند بخشنده حلیم است” (عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ).در حدیثى از على علیه السلام مى‏خوانیم:ان اللَّه افترض علیکم فرائض فلا تضیعوها و حد لکم حدودا فلا تعتدوها و نهى عن اشیاء فلا تنتهکوها و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها” خداوند واجباتى براى شما قرار داده آنها را ضایع مى‏کنید، و حدود و مرزهایى تعیین کرده از آنها تجاوز ننمائید و از امورى نهى کرده در برابر آنها پرده‏درى نکنید، و از امورى ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچ گاه این کتمان از روى نسیان نبوده، در برابر اینگونه امور، اصرارى در افشاء نداشته باشید".
سؤال:ممکن است گفته شود اگر افشاى این امور بر خلاف مصلحت مردم است چرا با اصرار افشا مى‏شود؟پاسخ:دلیل آن همان است که در بالا اشاره کردیم که گاهى اگر رهبر در مقابل‏ سؤالات پى در پى و مصرانه سکوت کند، مفاسد دیگرى ببار مى‏آورد، سوءظن‏هایى بر مى‏انگیزد و باعث مشوب شدن اذهان مردم مى‏شود، همانطور که اگر طبیب در برابر سؤالات پى در پى مریض، سکوت اختیار کند گاهى ممکن است بیمار را، در اصل تشخیص بیمارى بوسیله طبیب، به تردید اندازد، و تصور کند که اصولا بیمارى او ناشناخته مانده و دستورات او را به کار نبندد، در اینجا طبیب چاره‏اى جز از افشاى بیمارى ندارد، اگر چه بیمار از این رهگذر دردسرهایى پیدا کند.در آیه بعد براى تاکید این مطلب مى‏گوید: بعضى از اقوام پیشین، این گونه سؤالات را داشتند و به دنبال پاسخ آنها به مخالفت و عصیان برخاستند (قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ).در اینکه این اشاره کلى درباره اقوام پیشین مربوط به کدامیک از آنها است میان مفسران بحث است:بعضى احتمال داده ‏اند مربوط به درخواست مائده آسمانى از مسیح ع وسیله شاگردان بوده که بعد از تحقق یافتن آن بعضى به مخالفت برخاستند، و بعضى احتمال داده ‏اند مربوط به تقاضاى معجزه از حضرت صالح ع بوده است، ولى ظاهرا تمام این احتمالات اشتباه است، زیرا آیه درباره سؤال به معنى” پرسش” و کشف مجهول سخن مى‏گوید، نه سؤال به معنى” تقاضا” و درخواست چیزى گویا استعمال کلمه” سؤال” در هر دو معنى باعث چنین اشتباهى شده است.ولى ممکن است مراد، جمعیت بنى اسرائیل بوده باشد که چون مامور به ذبح گاوى براى تحقیق درباره جنایتى شدند (که شرح آن در جلد اول صفحه ۲۰۹ گذشت) موسى را سؤال‏پیچ کرده و از جزئیات گاو که هرگز دستور خاصى در مورد آن نداشتند پى در پى پرسش کردند، به همین جهت کار را بر خود آن چنان سخت کردند که بدست آوردن چنان گاوى آن قدر مشکل و پر هزینه شد که نزدیک بود از آن صرفنظر کنند. در معنى جمله أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ دو احتمال وجود دارد نخست اینکه مراد از” کفر"، عصیان و مخالفت بوده باشد همانطور که در بالا اشاره کردیم، و دیگر اینکه کفر به معنى معروف آن بوده باشد، زیرا گاهى شنیدن پاسخهاى ناراحت کننده که بر ذهن شنونده سنگین آید، سبب مى‏شود که به انکار اصل موضوع و صلاحیت گوینده بپاخیزد مثل اینکه گاهى شنیدن یک پاسخ ناراحت کننده از ناحیه طبیب، سبب مى‏شود که بیمار عکس العمل از خود نشان دهد و صلاحیت او را انکار کند و این تشخیص را فى المثل ناشى از پیرى و خرفت شدن پزشک معرفى کند! در پایان این بحث تکرار نکته‏اى را که در آغاز گفتیم لازم مى‏دانیم که آیه‏هاى فوق به هیچوجه راه سؤالات منطقى و آموزنده و سازنده را به روى مردم نمى‏بندد، بلکه منحصرا مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از امورى است که نه تنها مورد نیاز نیست بلکه مکتوم ماندن آن بهتر و حتى گاهى لازم است. (مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۵، ۹۶تا۱۰۲)
الف - ۲ – ۲ – ۷ ) سوره مائده - آیات۹۰و۹۱ : یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الأَنْصابُ وَ الأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ(۹۰) إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاهِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ(۹۱)
اى کسانى که ایمان آورده‏اید! شراب و قمار و بتها و ازلام [= نوعى بخت‏آزمایى ]، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دورى کنید تا رستگار شوید! (۹۰)شیطان مى‏خواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد. آیا (با این همه زیان و فساد، و با این نهى اکید،) خوددارى خواهید کرد؟! (۹۱)
از” مسند احمد” و” سنن ابى داود” و” نسایى” و” ترمذى” چنین نقل شده است که عمر (که طبق تصریح تفسیر فى ظلال جلد سوم صفحه ۳۳ علاقه شدید به نوشیدن شراب داشت) دعا مى‏کرد، و مى‏گفت: خدایا بیان روشنى در مورد خمر براى ما بفرما، هنگامى که آیه سوره بقره (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ …) (بقره- ۲۱۹) نازل شد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آیه را براى او قرائت کرد ولى او باز به دعاى خود ادامه مى‏داد، و مى‏گفت: خدایا بیان روشنترى در این زمینه بفرما، تا اینکه آیه سوره نساء (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏) (نساء ۴۳) نازل شد، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن را نیز بر او خواند، باز به دعاى خود ادامه مى‏داد!، تا اینکه سوره مائده (آیه مورد بحث) که صراحت فوق العاده‏اى در این موضوع دارد، نازل گردید، هنگامى که پیامبر ص آیه را بر او خواند، گفت:انتهینا انتهینا!” از نوشیدن شراب خوددارى مى‏کنیم، خوددارى مى‏کنیم"! ، شرابخوارى و میگسارى در زمان جاهلیت و قبل از ظهور اسلام فوق العاده رواج داشت و به صورت یک بلاى عمومى در آمده بود، تا آنجا که بعضى از مورخان مى‏گویند عشق عرب جاهلى در سه چیز خلاصه مى‏شد: شعر و شراب و جنگ!، و نیز از روایات استفاده مى‏شود که حتى بعد از تحریم شراب مساله ممنوعیت آن براى بعضى از مسلمانان فوق العاده سنگین و مشکل بود، تا آنجا که مى‏گفتند:ما حرم علینا شى‏ء اشد من الخمر:” هیچ حکمى بر ما سنگینتر از تحریم شراب نبود” روشن است که اگر اسلام مى‏خواست بدون رعایت اصول روانى و اجتماعى با این بلاى بزرگ عمومى به مبارزه برخیزد ممکن نبود، و لذا از روش تحریم تدریجى و آماده ساختن افکار و اذهان براى ریشه کن کردن میگسارى که به صورت یک عادت ثانوى در رگ و پوست آنها نفوذ کرده بود، استفاده کرد، به این ترتیب که نخست در بعضى از سوره‏ها اشاراتى به این امر نمود، مثلا در آیات ۶۷ سوره نحل،۲۱۹ سوره بقره، ۴۳ سوره نساء.آشنایى مسلمانان به احکام اسلام و آمادگى فکرى آنها براى ریشه‏کن ساختن این مفسده بزرگ اجتماعى که در اعماق وجود آنها نفوذ کرده بود، سبب شد که دستور نهایى با صراحت کامل و بیان قاطع که حتى بهانه‏جویان نیز نتوانند به آن ایراد گیرند نازل گردید، که همین آیه مورد بحث بوده باشد.در پایان این آیه به عنوان یک استفهام تقریرى، مى‏گوید:” آیا شما خود دارى خواهید کرد؟” (فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ).یعنى پس از اینهمه تاکید باز جاى بهانه‏جویى یا شک و تردید در مورد ترک این دو گناه بزرگ باقى مانده است؟! و لذا مى‏بینیم که حتى” عمر” که تعبیرات آیات گذشته را بخاطر علاقه‏اى که (طبق تصریح مفسران عامه) به شراب داشت وافى نمى‏دانست پس از نزول این آیه، گفت که این تعبیر کافى و قانع کننده است. (مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۵،۷۰تا۷۳)
الف- ۲ – ۲ - ۸ ) سوره توبه- آیه ۳۸یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى الاَْرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا مِنَ الاْخِرَهِ فَما مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا فِی الاْخِرَهِ إِلاّ قَلیلٌ إِلاّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ
اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا هنگامى که به شما گفته مى‏شود: «به سوى جهاد در راه خدا حرکت کنید!» بر زمین سنگینى مى‏کنید (و سستى به خرج مى‏دهید)؟! آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شده‏اید؟! با اینکه متاع زندگى دنیا، در برابر آخرت، جز اندکى نیست‏.
این آیه اشاره به جنگ تبوک دارد که برخى از شرکت در آن سستى نشان مى‏دادند. عوامل و بهانه‏هاى سستى، فاصله‏ى زیاد مدینه تا تبوک (حدود ۶۰۰ کیلومتر)، گرمى هوا، فصل برداشتِ محصول و تبلیغات منافقان نسبت به عظمت و قدرت سپاه روم بود. (قرائتی،۱۳۸۳،ج‏۳ ،۴۲۰)
الف - ۲ – ۲ - ۹) سوره توبه - آیه ۴۹ : وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لى وَ لا تَفْتِنِّی أَلا فِى الْفِتْنَهِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالْکافِرینَ.
بعضى از آنها مى‏گویند: «به ما اجازه ده (تا در جهاد شرکت نکنیم)، و ما را به گناه نیفکن»! آگاه باشید آنها (هم اکنون) در گناه سقوط کرده‏اند؛ و جهنم، کافران را احاطه کرده است‏.
یکى از بزرگان قبیله‏ى بنى‏سلمه که از منافقان بود، از رسول خدا اجازه خواست تا به جنگ تبوک نرود و بهانه‏اش این بود که اگر چشمم به زنان رومى بیفتد، فریفته شده، به گناه مى‏افتم. حضرت اجازه داد. این آیه نازل شد و او را به خاطر عدم شرکت در جبهه، گناهکار و در فتنه افتاده دانست. پیامبر صلى الله علیه و آله او را از ریاست قبیله برکنار و بُشربن‏براء را که سخاوتمند و خوش اخلاق بود، به جاى او نصب کرد.( قرائتی،ج‏۳، ۴۳۳)
الف - ۲ – ۲ - ۱۰ ) سوره توبه - آیات ۵۸و۵۹ : وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ(۵۸)وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ سَیُؤْتینَا اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنّا إِلَى اللّهِ راغِبُونَ(۵۹)
و در میان آنها کسانى هستند که در (تقسیم) غنایم به تو خرده میگیرند؛ اگر از آن (غنایم، سهمى) به آنها داده شود، راضى مى‏شوند؛ و اگر داده نشود، خشم مى‏گیرند (؛خواه حقّ آنها باشد یا نه)! (۵۸)(در حالى که) اگر به آنچه خدا و پیامبرش به آنان داده راضى باشند، و بگویند: «خداوند براى ما کافى است! و بزودى خدا و رسولش، از فضل خود به ما مى‏بخشند؛ ما تنها رضاى او را مى‏طلبیم.» (براى آنها بهتر است)! (۵۹)
در تفسیر” در المنثور” از” صحیح بخارى” و” نسایى” و از گروهى دیگر چنین نقل شده که پیامبر ص مشغول تقسیم اموالى (از غنائم یا مانند آن) بود که یکى از طائفه” بنى تمیم” به نام” ذو الخویصره” فرا رسید صدا زد:اى رسول خدا! عدالت کن! پیامبر فرمود: واى بر تو اگر من عدالت نکنم چه کسى عدالت خواهد کرد؟!"،” عمر” صدا زد اى رسول خدا به من اجازه بده تا گردنش را بزنم پیامبر ص فرمود: او را به حال خود واگذار! او یارانى دارد که نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها کوچک مى‏شمرید ولى با اینحال آنها از دین فرار مى‏کنند همانگونه که تیر از کمان!.در این هنگام آیات فوق نازل شد و به اینگونه افراد اندرز داد. (مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۷، ۴۵۴)
الف - ۲ – ۲ - ۱۱ ) سوره توبه - آیات ۷۵و۷۶و۷۷و۷۸ : وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ(۷۵)فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ(۷۶)فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (۷۷)أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللّهَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ(۷۸)
بعضى از آنها با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه خواهیم داد؛ و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود!» (۷۵)امّا هنگامى که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و روى برتافتند! (۷۶)این عمل، (روح) نفاق را، تا روزى که خدا را ملاقات کنند، در دلهایشان برقرار ساخت. این بخاطر آن است که از پیمان الهى تخلّف جستند؛ و بخاطر آن است که دروغ مى‏گفتند. (۷۷)آیا نمى‏دانستند که خداوند، اسرار و سخنان درگوشى آنها را مى‏داند؛ و خداوند داناى همه غیبها (و امور پنهانى) است؟! (۷۸)
در میان مفسران معروف است که این آیات در باره یکى از انصار به نام” ثعلبه بن حاطب” نازل شده است، او که مرد فقیرى بود و مرتب به مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مى‏آمد اصرار داشت که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دعا کند تا خداوند مال فراوانى به او بدهد!، پیغمبر به او فرمود:"قلیل تؤدى شکره خیر من کثیر لا تطیقه‏"” مقدار کمى که حقش را بتوانى ادا کنى، بهتر از مقدار زیادى است که توانایى اداء حقش را نداشته باشى” آیا بهتر نیست که توبه پیامبر خدا تاسى‏جویى و به زندگى ساده‏اى بسازى، ولى ثعلبه دست‏بردار نبود، و سرانجام به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم عرض کرد به خدایى که ترا به حق فرستاده سوگند یاد مى‏کنم، اگر خداوند ثروتى به من عنایت کند تمام حقوق آن را مى‏پردازم، پیامبر ص براى او دعا کرد.چیزى نگذشت که طبق روایتى پسر عموى ثروتمندى داشت از دنیا رفت و ثروت سرشارى به او رسید، و طبق روایت دیگرى گوسفندى خرید و بزودى زاد ولد کرد، آن چنان که نگاهدارى آنها در مدینه ممکن نبود، ناچار به آبادیهاى اطراف مدینه روى آورد و آن چنان مشغول و سر گرم زندگى مادى شد که در جماعت و حتى نماز جمعه نیز شرکت نمى‏کرد.پس از مدتى پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مامور جمع‏آورى زکات را نزد او فرستاد، تا زکات اموال او را بگیرد، ولى این مرد کم ظرفیت و تازه به نوا رسیده و بخیل، از پرداخت حق الهى خوددارى کرد، نه تنها خوددارى کرد، بلکه به اصل تشریع این حکم نیز اعتراض نمود و گفت: این حکم برادر” جزیه” است یعنى ما مسلمان شده‏ایم که از پرداخت جزیه معاف باشیم و با پرداخت زکات، چه فرقى میان ما و غیر مسلمانان باقى مى‏ماند؟! در حالى که او نه مفهوم” جزیه” را فهمیده بود، و نه مفهوم زکات را، و یا فهمیده بود اما دنیا پرستى اجازه‏ بیان حقیقت و اظهار حق به او نمیداد، بهر حال هنگامى که پیامبر ص سخن او را شنید فرمود: یا ویح ثعلبه! یا ویح ثعلبه!” واى بر ثعلبه اى واى بر ثعلبه"! و در این هنگام آیات فوق نازل شد.شان نزولهاى دیگرى نیز براى آیات فوق نقل شده که کم و بیش با داستان ثعلبه مشابه است، و از مجموع شان نزولهاى فوق، و مضمون آیات، چنین استفاده مى‏شود که شخص یا اشخاص مزبور در آغاز در صف منافقان نبودند، ولى به خاطر همین گونه اعمال به آنها پیوستند. (مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۸، ۴۸و ۴۹)
الف - ۲ – ۲ - ۱۲ ) سوره نساء- آیه۷۷ : أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ قیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النّاسَ کَخَشْیَهِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَل قَریب قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَ الاْخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتیلاً.
آیا ندیدى کسانى را که (در مکّه) به آنها گفته شد: «فعلا)ً دست از جهاد بدارید! و نماز را برپا کنید! و زکات بپردازید!» (امّا آنها از این دستور، ناراحت بودند)، ولى هنگامى که (در مدینه) فرمان جهاد به آنها داده شد، جمعى از آنان، از مردم مى‏ترسیدند، همان گونه که از خدا مى‏ترسند، بلکه بیشتر! و گفتند: «پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتى؟! چرا این فرمان را تا زمان نزدیکى تأخیر نینداختى؟!» به آنها بگو: «سرمایه زندگى دنیا، ناچیز است!و سراى آخرت، براى کسى که پرهیزگار باشد، بهتر است! و به اندازه رشته شکافِ هسته خرمایى، به شما ستم نخواهد شد.
مسلمانان صدر اسلام در دوران سخت مکّه، از پیامبر اسلام اجازه‏ى جنگ با مشرکان را مى‏خواستند و مى‏گفتند: پیش از اسلام عزیز بودیم، اینک به خاطر اسلام گرفتار فشاریم، بگذار بجنگیم تا عزّت خود را به دست آوریم. پیامبر صلى الله علیه و آله که آن هنگام مأمور به جنگ نبود، اجازه نمى‏داد، ولى پس از هجرت که فرمان جهاد آمد، جمعى از همان جهاد طلبان، دست به اعتراض و بهانه جویى زدند و کفّار مکّه را بزرگ شمرده و از آنان به شدّت مى‏ترسیدند.«خَشْیَهِ» به ترسى گفته مى‏شود که برخاسته از عظمت و بزرگ دانستن طرف مقابل باشد.امام صادق علیه السلام فرمود: مراد از «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ»، «کفّوا السنتکم» است، گویا شعارهاى توخالى مى‏دادند که آیه نازل شد، دست بردارید.امام باقر علیه السلام یکى از نمونه‏ها را صلح امام حسن علیه السلام معرّفى فرمودند که آن صلح از آنچه خورشید بر آن مى‏تابد براى امّت اسلام بهتر بود. باید احساسات زودرس و شعارهاى توخالى را کنترل کرد. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ». همیشه و همه جا شمشیر کارساز نیست. در شرایط بحرانى و عدم آمادگى، نباید بهانه به دشمن قوى پنجه داد. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ».از رسول خدا و فرمان خدا جلو نیفتید و در امور دینى، اظهار سلیقه‏ى شخصى نکنید. «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ».خودسازى، مقدّم بر جامعه‏سازى است، آنکه اهل نماز و زکات نباشد، اهل اخلاص و ایثار نخواهد بود. «أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ» آنان که زود داغ مى‏شوند، زود هم سرد مى‏شوند. آرى هر داغى، سرد مى‏شود، ولى هیچ پخته‏اى خام نمى‏شود. کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ‏ … فَلَمَّا کُتِبَ‏ … لِمَ کَتَبْتَ‏انقلابى بودن مهم نیست، انقلابى ماندن مهم است. گاهى از شعار تا عمل فاصله زیاد است. فَلَمَّا کُتِبَ‏ … إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ‏. سرچشمه اعتراض به‏فرمان جهاد، ترس است. یَخْشَوْنَ‏ … لِمَ کَتَبْتَ‏.عامل مهم ترک جبهه و جهاد، دلبستگى‏هاى دنیوى است. «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ».به فرمان‏هاى خدا و زمان صدور آنها اعتراض نکنید. در برابر امر الهى، محاسبات زمانى و مکانى خود را کنار بگذارید. «لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِیبٍ». اعتراض به فرمان خدا، نشانه‏ى بى‏تقوایى است. لِمَ کَتَبْتَ‏ … خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏.اگر چشم اندازتان را وسیعتر از این جهان مادّى قرار دهید، به متاع اندک دنیا دلبسته نمى‏شوید. «وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ»(قرائتی،۱۳۸۳،ج‏۲، ۱۰۹تا۱۱۱)۶۴
الف -۲ - ۳ ) منافقاناین افراد به ظاهر مسلمان اند و برای آلوده کردن فضای عمومی جامعه و تضعیف حکومت اسلامی با اعتراضات و انتقادات خودسعی در القای شبهه و اختلاف دارند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
الف ۲- ۳ - ۱ ) سوره اعراف - آیه ۱۶۳ : وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتی‏ کانَتْ حاضِرَهَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ.
و از آنها درباره (سرگذشت) شهرى که در ساحل دریا بود بپرس! زمانى که آنها در روزهاى شنبه، تجاوز (و نافرمانى) خدا مى‏کردند؛ همان هنگام که ماهیانشان، روز شنبه (که روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب،) آشکار مى‏شدند؛ امّا در غیر روز شنبه، به سراغ آنها نمى‏آمدند؛ این چنین آنها را به چیزى آزمایش کردیم که نافرمانى مى‏کردند.
…امت دیگرى بوده که این امت را موعظه مى‏کرده‏اند، پس تقدیر آیه چنین است:” اذ قالت امه منهم لامه اخرى کانت تعظهم آن زمان که امتى از ایشان به امت دیگرى که ایشان را موعظه مى‏کرد گفتند …” و جمله” لامه اخرى کانت تعظهم” براى اختصار حذف شده است. و ظاهر اینکه گفتند:” چرا موعظه مى‏کنید مردمى را که خدا هلاکشان خواهد کرد” این است که ایشان اهل تقوا بوده‏اند، و از مخالفت امر خدا پروا داشته‏اند جز اینکه دیگران را که اهل فسق بودند نهى از منکر نمى‏کردند، چون اگر خود این امت نیز اهل فسق و تعدى بودند آن قوم دیگر ایشان را نیز موعظه مى‏کردند و در پاسخ اعتراض و ملامتشان نمى‏گفتند:” مَعْذِرَهً إِلى‏ رَبِّکُمْ تا نزد پروردگار شما معذور باشیم” و نیز از گفتار عده‏اى که سکوت کردند بر مى‏آید که اهل فسق و فجور مساله تجاوز و عصیان را به حدى رسانده بودند که علنا مرتکب فسق مى‏شدند، و دیگر نهى از منکر در ایشان اثر نمى‏کرده، چیزى که هست آن امت دیگر که سکوت نکرده و هم چنان نهى از منکر مى‏کردند مایوس از موعظه نبودند و هنوز امیدوار بودند بلکه در اثر پافشارى بر موعظه و نهى از منکر دست از گناه بردارند، و لا اقل چند نفرى از ایشان، تا اندازه‏اى به راه بیایند.علاوه بر این، غرضشان از اصرار بر موعظه این بوده که در نزد خداى سبحان معذور باشند، و بدین وسیله مخالفت با فسق، و انزجار خود را از طغیان و تمرد اعلام داشته باشند. و لذا در پاسخ امت ساکت که به ایشان مى‏گفتند:” چرا موعظه مى‏کنید” اظهار داشتند:” مَعْذِرَهً إِلى‏ رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ تا هم نزد پروردگارتان معذور باشیم و هم شاید ایشان از گناه دست بردارند". در اینکه گفتند:” نزد پروردگارتان” و نگفتند” نزد پروردگارمان” اشاره است به اینکه نهى از منکر به ما اختصاص ندارد، شما هم که سکوت کرده‏اید مسئولید، و باید این سکوت را شکسته و این قوم را نصیحت کنید، براى اینکه اعتذار به سوى پروردگار بخاطر مقام ربوبیتیش بر هر کسى واجب است، و همه مربوبین این پروردگار باید ذمه خود را از تکالیفی که به ایشان شده و وظائفى که به آنان محول گشته فارغ سازند، همانطور که ما مربوب این رب هستیم شما نیز هستید، پس آنچه که بر ما واجب است بر شما نیز واجب است.سکوت در برابر فسق و فساد و عدم قطع رابطه با ستمگران، شرکت در فسق و ظلم و موجب اشتراک با ظالمین در عذاب مى‏باشد:” فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ” مقصود از فراموشى تذکرها بى‏تاثیر شدن آن در دل‏هاى ایشان است، هر چند به یاد آن تذکرها بوده باشند، زیرا اخذ الهى مسبب از بى‏اعتنایى به اوامر او و اعراض از تذکرهاى انبیاى او است، و گر نه اگر مقصود فراموشى باشد عقوبت معنا نداشت چون فراموشى بحسب طبع خودش مانع از فعلیت تکلیف و حلول عقوبت است. توضیح اینکه، انسان وقتى به وسایل و وسایط مختلفى که خداوند در اختیارش گذاشته متذکر و متوجه به تکالیفى الهى شود (و حتما مى‏شود) امتثال آن تکالیف یا موافق طبع و میل درونى او است و یا نیست، و در صورتى که موافق طبع او نباشد یا بخاطر خدا از میل نفسانى خود چشم پوشیده و آن تکالیف را انجام مى‏دهد، و یا به حدود الهى و تکالیف او وقعى ننهاده و بخاطر میل نفسانى خود خدا را معصیت مى‏کند، چیزى که هست بار اول از این نافرمانى خود در دل احساس شرمسارى و ناراحتى مى‏کند، و در هر بار دیگرى که نافرمانى را تکرار کند آن احساس ضعیف‏تر شده و بى‏اعتنایى به امر پروردگار در نظرش آسان‏تر مى‏شود، هم چنان که اثر تذکرهاى انبیاء علیهم السلام هم در دلش کمتر مى‏گردد، و خلاصه در هر تکرارى امکان معصیت در نظرش قوى‏تر و اثر تذکرات ضعیف‏تر شده تا آنجا که بطور کلى تذکرات در دلش بى‏اثر و وجود و عدمش یکسان مى‏شود، در آیه مورد بحث که فرمود:” فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ …” مقصود از نسیان همین بى‏اثر شدن تذکرات است.در خود آیه دلالت هست بر اینکه نجات یافتگان از ایشان تنها همان اشخاصى بوده‏اند که نهى از منکر مى‏کردند، و خداوند ما بقى ایشان یعنى مرتکبین صید ماهى در روز شنبه و آن کسانى را که سکوت کرده بودند و تازه به دسته اول اعتراض مى‏کردند که چرا ایشان را موعظه مى‏کنید، همه را به عذاب خود هلاک کرده است. نیز آیه دلالت مى‏کند که خداوند اعتراض کنندگان را بخاطر سکوتشان و ترک نکردن مراوده با ایشان شریک ظلم و فسق متجاوزین شناخته است.نیز آیه شریفه دلالت مى‏کند بر یک سنت عمومى الهى- نه اینکه این روش تنها اختصاص به بنى اسرائیل داشته باشد- و آن سنت این است که جلوگیرى نکردن از ستم ستمگران و موعظه نکردن ایشان در صورت امکان، و قطع نکردن رابطه با ایشان در صورت عدم امکان موعظه، شرکت در ظلم است، و عذابى که از طرف پروردگار در کمین ستمگران است. در کمین شرکاى ایشان نیز هست. (طباطبایی،۱۳۷۴، ج‏۸،۳۸۴تا۳۸۶)
الف ۲- ۳ - ۲سوره بقره - آیه ۲۶ : إِنَّ اللّهَ لایَسْتَحْیی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَهً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقین.
خداوند از این که (به موجودات ظاهرا کوچکى مانند) پشه، و حتى کمتر از آن، مثال بزند شرم نمى‏کند. (در این میان) آنان که ایمان آورده‏اند، مى‏دانند که آن، حقیقتى است از طرف پروردگارشان؛ و اما آنها که راه کفر را پیموده‏اند، (این موضوع را بهانه کرده) مى‏گویند: «منظور خداوند از این مثل چه بوده است؟!» (آرى،) خدا جمع زیادى را با آن گمراه، و گروه بسیارى را هدایت مى‏کند؛ ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى‏سازد!
جمعى از مفسران از ابن عباس در شان نزول نخستین آیه فوق چنین نقل کرده‏اند: هنگامى که خداوند در آیات گذشته پیرامون منافقین، دو مثال براى آنها بیان کرد (مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً …- و- أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ …)منافقین گفتند خداوند برتر و بالاتر از این است که چنین مثالهایى بزند، و از این راه در وحى بودن قرآن اظهار تردید کردند، در این موقع آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.بعضى دیگر گفته‏اند: هنگامى که در آیات قرآن، مثلهایى به” ذباب” (مگس) و” عنکبوت” نازل گردید، جمعى از مشرکان این موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره کردند که این چگونه وحى آسمانى است که سخن از” عنکبوت” و” مگس” مى‏گوید؟ آیه فوق نازل شد و با تعبیراتى زنده به آنها جواب داد.( مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۱، ۱۴۵)
الف ۲- ۳ - ۳ ) سوره بقره - آیات۲۳۸ و۲۳۹ : حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاهِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتینَ (۲۳۸)فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُکْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (۲۳۹)
در انجام همه نمازها، (به خصوص) نماز وسطى [= نماز ظهر] کوشا باشید! و از روى خضوع و اطاعت، براى خدا بپاخیزید! (۲۳۸)و اگر (به خاطر جنگ، یا خطر دیگرى) بترسید، (نماز را) در حال پیاده یا سواره انجام دهید! اما هنگامى که امنیت خود را بازیافتید، خدا را یاد کنید! [= نماز را به صورت معمولى بخوانید!] همان‏گونه که خداوند، چیزهایى را که نمى‏دانستید، به شما تعلیم داد. (۲۳۹)
جمعى از منافقان گرمى هوا را بهانه براى ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین قرار داده بودند و در نماز جماعت شرکت نمى‏کردند و به دنبال آنها بعضى از مؤمنین نیز از شرکت در جماعت خوددارى کرده بودند و جماعت مسلمین کاهش یافت، پیغمبر اکرم ص از این جهت ناراحت بود حتى آنها را تهدید به مجازات شدید کرد، لذا در حدیثى از” زید بن ثابت” نقل شده که پیامبر ص در گرماى فوق العاده نیمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت مى‏گذارد و این نماز براى اصحاب و یاران سخت‏ترین نماز بود، به طورى که گاه پشت سر پیامبر ص یک صف یا دو صف بیشتر نبود، در اینجا فرمود: من تصمیم گرفته‏ام خانه کسانى را که در نماز ما شرکت نمى‏کنند بسوزانم، آیه فوق نازل شد و اهمیت نماز ظهر را (با جماعت) تاکید کرد.این تشدید نشان مى‏دهد که مساله عدم شرکت، تنها به خاطر گرمى هوا نبود، بلکه گروهى مى‏خواستند با این بهانه به تضعیف اسلام و پیامبر ص و ایجاد شکاف در صفوف مسلمین بپردازند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با این لحن شدید در مقابل آنها موضع گیرى فرمود.( مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج‏۲، ۲۰۵)
الف ۲- ۳ - ۴ ) سوره توبه - آیه ۶۱:وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْر لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَهٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ
از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مى‏دهند و مى‏گویند: «او آدم خوش‏باورى است!» بگو: «خوش‏باور بودن او به نفع شماست! (ولى بدانید) او به خدا ایمان دارد؛ و (تنها) مؤمنان را تصدیق مى‏کند؛ و رحمت است براى کسانى از شما که ایمان آورده‏اند!» و آنها که رسول خدا را آزار مى‏دهند، عذاب دردناکى دارند!
مقصود از «مِنْهُمُ»؛ یا گروه منافقان است، یا برخى افراد سست ایمان که از روى ترس در جبهه شرکت نکردند و پس از جنگ، عذر و بهانه مى‏آوردند.به فرموده‏ى روایات، به دلیل تماس‏هاى دائمى پیامبر صلى الله علیه و آله با على علیه السلام، عدّه‏اى از منافقان آن حضرت را ساده‏لوح و زودباور معرّفى مى‏کردند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «مَن آذانى فى عترتى فعلیه لعنه اللَّه» کسى‏که اهل‏بیت مرا اذیّت کند، لعنت خدا بر او باد. در مورد حضرت فاطمه علیها السلام نیز فرمود: «مَن آذاها فقد آذانى» هرکس فاطمه را اذیّت کند، مرا اذیّت نموده است.
گروهى دائماً پیامبراکرم صلى الله علیه و آله را اذیّت مى‏کردند. «یُؤْذُونَ» (فعل مضارع، رمز استمرار است).همه‏ى اصحاب پیامبر، عادل نبودند و برخى پیامبر را مى‏آزردند. «یُؤْذُونَ».رهبرى امّت، ملازم آزار دیدن از خودى و بیگانه است. «یُؤْذُونَ النَّبِیَّ».آزار پیامبر، کفر است. تقابل‏ «الَّذِینَ یُؤْذُونَ» با «الَّذِینَ آمَنُوا».منافقان حتّى علیه پیامبر نیز تبلیغات وجوسازى مى‏کردند. «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ». به همه مردم اجازه‏ى سخن بدهید تا نگویند حاضر به شنیدن حرف ما نیستید، هرچند به ساده‏لوحى متّهم شوید. «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» گاهى به‏خاطر مصلحتِ امّت باید از بعضى شنیده‏ها تغافل کرد. «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» گاهى آثار تربیتى و اجتماعى یا سیاسىِ سکوت، بیش از برخورد و اعلام موضع است. «أُذُنٌ»از صفات یک رهبر آگاه، سعه‏ى صدر، گوش دادن به حرف همه‏ى گروه ها، برخورد محبّت‏آمیز با آنان، عیب‏پوشى و بازگذاشتن راه عذر و توبه‏ى مردم است. «قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ»با روى باز و از روى خیرخواهى، شنواىِ سخن مردم باشید. «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ»سکوت در برابر شنیده‏ها، همیشه نشانه‏ى رضایت نیست. «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ»(قرائتی،۱۳۸۳،ج‏۳،۴۵۱و۴۵۲)
الف ۲- ۳ - ۵ ) سوره توبه – آیات۶۴ و۶۵و۶۶ : یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَهٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ (۶۴)وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللّهِ وَ آیاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ(۶۵) لاتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَه مِنْکُمْ نُعَذِّبْ طائِفَهً بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمینَ(۶۶)
منافقان از آن بیم دارند که سوره‏اى بر ضدّ آنان نازل گردد، و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد. بگو: «استهزا کنید! خداوند، آنچه را از آن بیم دارید، آشکار مى‏سازد.(۶۴)و اگر از آنها بپرسى(: «چرا این اعمال خلاف را انجام دادید؟!»)، مى‏گویند: «ما بازى و شوخى مى‏کردیم!» بگو:« آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره مى‏کردید؟!» (۶۵)(بگو:) عذر خواهى نکنید (که بیهوده است؛ چرا که) شما پس از ایمان آوردن، کافر شدید! اگر گروهى از شما را (بخاطر توبه) مورد عفو قرار دهیم، گروه دیگرى را عذاب خواهیم کرد؛ زیرا مجرم بودند! (۶۶)
در شأن نزول آیه گفته‏اند: گروهى از منافقان، تصمیم گرفتند شتر پیامبر را در بازگشت از جنگ تبوک در گردنه‏اى رَم دهند تا پیامبر صلى الله علیه و آله کشته شود. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از تصمیم آنان از طریق وحى با خبر شد. در حالى که عمّار و حُذیفه از جلو و پشت سر حضرت مراقب بودند، به گردنه رسیدند و منافقان حمله کردند. پیامبر آنان را شناخت و نامشان را به حُذیفه گفت. او پرسید: چرا فرمان قتلشان را نمى‏دهى؟ فرمود: نمى‏خواهم بگویند که محمّد صلى الله علیه و آله چون به قدرت رسید، مسلمانان را کشت.در جریان همین جنگ منافقان در غیاب پیامبر، از روى استهزا مى‏گفتند: او مى‏خواهد کاخهاى شام را تسخیر کند!آیه بعد نازل شد و آنان را تهدید به رسوایى کرد.یکى از آنان گفته بود: اگر توطئه فاش شد، چه کنیم؟ دیگرى گفت: مى‏گوییم مزاح و شوخى بود.در واقع عذرى بدتر از گناه آوردند. شوخى با مقدّسات دینى جایز نیست. «أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ»درباره‏ى اینکه کدام گروه از منافقان عفو مى‏شوند اقوالى است:
الف: آنان که توبه کنند.ب: آنان که در حاشیه و کنار استهزاکنندگان بوده‏اند. ولى از سردمداران آنان پذیرفته‏نمى‏شود.ج: آنان که عفوشان به مصلحت نظام و حکومت است.د: آنان که تنها مدّت کوتاهى منحرف شدند، در مقابل آنان که جرمشان ریشه‏دار و سابقه‏دار و همچنان استمرار دارد. «کانُوا مُجْرِمِینَ»عذر دروغگویان ومسخره‏کنندگان در همه جا پذیرفته نیست. لا تَعْتَذِرُوا …ارتداد، سبب نپذیرفتن هر عذرى است. «قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ». به ایمان امروز خود مغرور نشویم، چون خطرِ سوء عاقبت و مرتد شدن وجود دارد. «قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ».توهین و استهزا به خدا و پیامبر و آیات الهى، کفر است. «تَسْتَهْزِؤُنَ‏، کَفَرْتُمْ».منافق، در حقیقت کافر است. «کَفَرْتُمْ»هنگام تهدیدِ مخالفان و منافقان توطئه‏گر، همه‏ى راه ها را نبندیم. «نَعْفُ».بعضى از منافقان قابل عفوند، البتّه اگر توبه کنند. «نَعْفُ عَنْ طائِفَهٍ» (نفاق نیز داراى مراتبى است).دلیل کیفرِ منافقان، کفر و جرم سابقه‏دار آنان است. نُعَذِّبْ‏ … کانُوا مُجْرِمِین‏(قرائتی،۱۳۸۳،ج‏۳، ۴۵۴تا۴۵۷)
الف ۲- ۳ - ۶ ) سوره توبه - آیه۷۴ : یَحْلِفُونَ بِاللّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَهَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذاباً أَلیماً فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ وَ ما لَهُمْ فِی الاَْرْضِ مِنْ وَلِىّ وَ لا نَصِیر
به خدا سوگند مى‏خورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفته‏اند؛ در حالى که قطعاً سخنان کفرآمیز گفته‏اند؛ و پس از اسلام‏آوردنشان، کافر شده‏اند؛ و تصمیم (به کار خطرناکى) گرفتند، که به آن نرسیدند. آنها فقط از این انتقام مى‏گیرند که خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و کرم) خود، بى‏نیاز ساختند! (با این حال،) اگر توبه کنند، براى آنها بهتر است؛ و اگر روى گردانند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت، به مجازات دردناکى کیفر خواهد داد؛ و در سراسر زمین، نه ولىّ و حامى دارند، و نه یاورى‏.
آیه، شامل همه‏ى توطئه‏هایى مى‏شود که منافقان بر ضدّ پیامبر و اسلام داشتند، ولى اغلب تفاسیر شیعه و سنّى به توطئه‏ى «لیله العقبه» اشاره کرده‏اند که منافقان براى کشتن پیامبر در گردنه‏اى کمین کردند تا شترِ پیامبر را رَم دهند، امّا توطئه‏ى آنها کشف شد و به مقصود خود نرسیدند. «هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا»نقل شده است که هنگام سخنرانى پیامبر صلى الله علیه و آله در تبوک، منافقى به نام حلّاس گفت: اگرپیامبر راست بگوید، ما از الاغ بدتریم. یکى از اصحاب (عامربن قیس) این جسارت را به پیامبر خبر داد. رسول خدا صلى الله علیه و آله احضارش کرد. او انکار مى‏کرد و عامر مى‏گفت که دروغ مى‏گوید و او چنین گفته است. به دستور پیامبر، هر دو نزدیک منبر سوگند یاد کردند، امّا با نزول این آیه، منافق رسوا شد. دروغگویى وسوگند دروغ، از نشانه‏هاى منافق است. «یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ».منافقان ناسپاسند، آنان در سایه‏ى اسلام به جایى رسیده‏اند، امّا دست از عیب‏جویى و بدگویى بر نمى‏دارند. وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ‏ .راه توبه حتّى براى آنان که نقشه قتل پیامبر را کشیدند، باز است. «فَإِنْ یَتُوبُوا»(قرائتی،پیشین،ج‏۳،۴۶۷و۴۶۸)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...