«المؤمن أصدق علی نفسه من سبعین مؤمناً علیه»[۱۷۳]؛ «مؤمن در تصدیق نفس خود از هفتاد مؤمن صادق تر است.»
در گناهان مستور، حکومت حق تجسّس ندارد. در گناهان آشکار نیز اصول دیگری هم چون نهی از سوء ظن و حمل بر صحت نمودن عمل مسلمان، مأمورین دولتی را با محدودیت روبه رو می کند. نهی مسلمانان از سوء ظن به یکدیگر به این معناست که هر کسی باید به حال خود واگذاشته شود و بدگمانی و تهمت موجب شروع تحقیق و تفحص در زندگی وی نگردد. در واقع ترتّب دو مقوله نهی از سوء ظن و نهی از تجسّس در قرآن، می فهماند که تجسّس محصول سوء ظن است. بنابراین مسلمانان نباید به یکدیگر سوء ظن داشته باشند و حتی در صورتی که سوء ظن حاصل شد نباید بدان ترتیب اثر داده و تجسّس کنند. جصاص از مفسّران قرآن، سوء ظنِ منع شده در قرآن را سوء ظن به مسلمانان بدون سبب می داند.[۱۷۴] به همین جهت قاضی ابی یعلی معتقد است که اگر مرد و زنی را با هم در محل عبوری مشاهده کردید و امارات مشکوکی در بین نبود، نباید هیچ گونه اعتراض زبانی و عملی به آنان صورت گیرد و هم او می گوید به صرف تهمت و بدگمانی نمی توان کسی را برای ترک نماز و روزه مؤاخذه نمود.[۱۷۵] نکته قابل توجه آن که در قرآن کریم برخی از ظنون گناه معرفی شده است و نهی از ظنون، مطلق نیست بلکه بسیاری از ظنون مورد نهی واقع شده اند. شاید این نکته دلالت بر آن دارد که در مسائل اخلاقی و شخصی و جرایم مربوط به حق الله، حسن ظن لازم است ولی در مسائل مهمی چون مسائل حق الناس یا حق عمومی، ترتیب اثر دادن به ظنون و مراقبت و هوشیاری در مورد مظنون ضرورت دارد.[۱۷۶]
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. |
ج) ممنوعیت نمیمه و غیبت:
نمیمه یعنی بیانی که خواه با زبان، خواه به صورت مکتوب و خواه به صورتهای دیگر همانند ایما و اشاره و رمز در حق دیگری گفته می شود. نمیمه متضمن اظهار عیب یا نقص در مورد دیگری است به گونه ای که سبب کراهت خاطر و ناراحتی وی می شود. سبب نمیمه ممکن است وجود یک نیت سوء در شخص مرتکب به منتسب الیه باشد یا اظهار حب و دوستی به مخاطب یا حتی تفرج یا فضولی کردن در امور منتسب الیه باشد. شهید ثانی می گوید: حقیقت نمیمه عبارت است از افشاء و هتک سرّی که دارنده ی آن، افشای آن را بر دیگران روا نمی داند.[۱۷۷]
۱- آیات:
آیه اول سوره همزه: )وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ(؛ «وی بر هر عیب جوی غیبت کننده ای.» همزه به معنای کسی است که بسیار بدون جهت به دیگران طعنه می زند. و عیب جویی و خرده گیری می کند که در واقع عیب نیست و (ها، میم، زاء) به معنی شکستن است و کلمه «لمزه» به معنای غیبت است پس همزه و لمزه هر دو به یک معناست.[۱۷۸] غیبت وجه مشدّد و شدیدترین قسم نمیمه به شمار می رود.[۱۷۹]
۲- روایات:
در وسایل الشیعه از زبان ابوذر منقول است که پیامبر۶ به وی وصیت کرده است: «ای اباذر، از غیبت کردن برحذر باش که همانا غیبت، شدیدتر از زناست. اباذر می گوید: پرسیدم چرا؟ پیامبر۶ فرمودند: زیرا شخص زناکار چه بسا ممکن است توبه کند و توبه اش نیز مقبول حق قرار گیرد، اما غیبت، بخشیده نمی شود مگر آن که کسی که از او غیبت شده، ببخشد. اباذر می گوید: پرسیدم ای پیامبر غیبت چیست؟ پاسخ دادند: یعنی اینکه پشت سر برادرت حرفی بزنی که او خوشش نمی آید. گفتم حتی اگر آن حرف حقیقت داشته باشد؟ فرمودند: بدان که اگر شخصی را به گونه ای یاد کنی که در خصوص او صدق می کند مرتکب غیبت شده ای، اما اگر آنچه گفته ای در خصوص او صادق نباشد مرتکب بهتان شده ای».[۱۸۰]
از قول اخفش نقل شده است که منظور از تجسّس، کنکاشها و پی گیریها در امور پنهانی وسایل خصوصی مردم است.
پیامبر اکرم۶ می فرمایند: «غیبت نکردن نزد خدای عزّوجل، محبوبتر از ده هزار رکعت نماز مستحبی است.[۱۸۱]
مرحوم شیخ الفقها و آیت الله انصاری در کتاب مکاسب[۱۸۲] فرموده است: پروردگار، مؤمن را برادر مؤمن قرار داده و حیثیت و آبروی وی را به منزله گوشت بدن او فرض قرار داده است و هتک حیثیت مؤمن و تجاوز به شخصیت او را (از راه غیبت و افشای لغزشها و گناهان پنهانی) چونان خوردن گوشت بدن برادر مرده مؤمن قرار داده و عدم آگاهی شخص (مغتاب عنه) را که در غیابش حیثیت و آبرو و شخصیت او مورد تجاوز بی رحمانه برادر افشاگر و غیبت کننده اش قرار گرفته، به مثابه حالت مرگ وی تلقی نموده است.
د) ممنوعیت اشاعه فحشا و هتک ستر:
اسلام نه تنها دولت و اشخاص ثالث را از ورود به حریم خصوصی انسانها منع کرده است، بلکه به تک تک انسانها نیز دستور داده است که از افشای امور و مسائلی که نوعاً برای دیگران فاش نمی شود و نوعاً کتمان آنها برتر از ابراز آنها تلقی می شود خودداری کنند.
روایات:
از پیامبر گرامی اسلام۶ منقول است:
«مَن اذاع الفاحشه کمَن مبتدئها»؛[۱۸۳]
«همانا کسی که اشاعه فحشا می کند همانند کسی است که آن را به وجود آورده است.»
حضرت علی۷ در نهج البلاغه فرموده اند: بدترین مردم کسی است که لغزشها و خطاهای دیگران را مورد عفو و بخشش قرار ندهد و عیوب پنهانی آنها را نپوشاند.[۱۸۴]
امام صادق۷ در مورد فاش کردن اسرار می فرمایند: «آنکه حدیث ما را فاش کند ما را نه به خطا، بلکه به عمد کشته است».[۱۸۵]
و در این زمینه فرموده است: کسی که اسرار دیگری را مورد کنکاش و پی جویی قرار دهد خداوند اسرار خود او را برملا خواهد ساخت.[۱۸۶] حیثیت و أعراض و اسرار مسلمانان و صیانت و حفظ آبروی مسلمانان چیزی است که در اسلام بسیار بر آن تأکید شده است و به هیچ کس اجازه داده نشده است که در امور پنهانی مردم و اسرار و معایب و لغزشهای ایشان به تجسّس و کنکاش پرداخته و بدتر از آن بین مردم انتشار دهد زیرا بر اساس این دو اصل مهم یعنی عدم تجسّس و عدم انتشار و افشاء است که زندگی توده ها و امنیت و آسایش خاطر آنها در فعالیتها و کوششهای روزمرّه زندگی بنیان گذاری شده است. از مجموع روایات اسلامی و تفسیرهای آنها چنین برمی آید که افشا برخی مسائل خصوصی حتی با رضایت دارنده حریم خصوصی مجاز نیست زیرا اشاعه فحشا محسوب می شود. همچنین است افشای مسائلی که به ستر عورت انسان مربوط می شود زیرا حفظ عورت از واحبات است. صاحب جواهر در توصیف انسان عادل تعبیری به کار برده است که ذکر آن در این مقام بجا به نظر می رسد:
«عادل کسی است که عیبها و لغزش های خود را می پوشاند تا دیگر مسلمانان نتوانند بر آن اطلاع یابند و نه کسی که هیچ عیب و لغزشی نداشته باشد. بله بهتر آن است که عیبی در او نباشد و لغزشی از او سر نزند، اما اگر عیب یا لغزشی باطناً از او سر بزند بر او واجب است که آن را از دیگران بپوشاند. زیرا مظهر فاسق می شود به دلیل این که «اشاعه فحشا ممنوع است و ستر عورت واجب.»[۱۸۷]
منع اشاعه فحشا تا حد زیادی به آثار اجتماعی هتک ستر توجه دارد، امّا وجوب پوشاندن عیبها و لغزشهای خود از دیگران و به عبارت دیگر وجوب ستر عورت (به مفهوم اعم کلمه) امری است که امروزه در بحث حریم خصوصی به عنوان یکی از حقوق بشر از آن به لاینفک بودن یاد می شود؛ امری که جدا از آثار اجتماعی هتک ستر در صدد دفاع از کرامت انسان بوده، مانع از آن است که انسان خود بر ضد کرامت خویشتن اقدام کند. نیز حکومت اسلامی وظیفه ای در افشاء و اثبات و مجازات اعمال شخصی و خصوصی افراد تا آنجایی که مربوط به خود شخص می شود ندارد حتی اگر مرتکب عمل ممنوع و گناهی شود تا انعکاس اجتماعی پیدا نکرده و جامعه در معرض آسیب دیدن آن قرار نگرفته حکومت باید از تجسّس و کشف موضوع خودداری کند.[۱۸۸] با این دیدگاه به نظر می رسد که گناهانی که انسان در خفا و خلوت خود انجام داده بایستی بین او و خدای خود پنهان بماند. برای مثال در کتاب حدود در باب اقرار به زنا که پیامبر۶ آن فرد زناکار را از اقرار به زنا باز داشت و با سؤالهایی می خواست او را از اقرار به زنا منصرف کند مؤید همین مطلب است و شاید فلسفه ۴ بار اقرار به زنا هم همین باشد که افراد به راحتی گناهانی را که در خفا انجام داده اند آشکار نسازند تا اینکه قبح آن گناه از بین برود.
ه ) ممنوعیت سَبّ و هجو و قذف:
۱- معنای لغوی سَبّ:
سَبّ در لغت به معنی دشنام دادن (الشتم) یا دشنام دادن سخت (الشتم الوجیع) آمده است.[۱۸۹]
۲- معنای فقهی سبّ:
فقها در قسمتی که مربوط به حدّ قذف است (کتاب الحدود) به بحث سبّ النبی پرداخته اند و یا در کتاب مکاسب محرّمه شیخ انصاری به سَبّ مؤمن پرداخته شده است. به نظر می رسد در کتابهای فقهی بیشتر به مصادیق سبّ پرداخته شده است تا اینکه به معنا و مفهوم سبّ به عنوان بحثی جداگانه پرداخته شود. اما شیخ انصاری می فرماید: «المرجع فی السبّ الی العرف»[۱۹۰] یعنی اینکه چه چیزی سبّ و دشنام محسوب می شود و چه سخنی دشنام به حساب نمی آید تشخیص آن با عرف است. برخی فقها سبّ را «گفتاری که به قصد تحقیر و اهانت صورت می گیرد و به واسطه آن نقص و کاستی به نفس، اخلاق و دین و آبروی دیگری وارد شود» می دانند.[۱۹۱]
۳- معنای لغوی هجو:
کلمه «هجا» از لحاظ صرفی مصدر دوم باب «هجا، یهجو، هجواً و هجاء» است. در صحاح اللّغه آمده است: «هجاءُ: خلاف المدح»[۱۹۲] یعنی هجا نقطه مقابل مدح است. و مدح یعنی ستایش و هجا یعنی نکوهش و سرزنش نسبت به عیوبی که در فرد وجود دارد و همچنین عیوبی که در فرد وجود ندارد در قالب شعر و غیر آن. اما در مقابل برخی هجو را:
«بیان و شمردن عیوب و نقایص دیگران مطلقاً (چه عیوبی که در فرد وجود دارد و یا عیوبی که در فرد وجود ندارد) اما هجاء را تخصیص داده اند به اینکه فقط با شعر صورت می گیرد و نه غیر آن»[۱۹۳]
به نظر می رسد دلیل اینکه بعضی از اهل لغت هجو را اختصاص داده اند به اینکه فقط با شعر صورت می گیرد این نکته باشد که در عرب جاهلی معمولاً هجوها در قالب شعر انجام می گرفت وگرنه هجو مؤمن، هتک حرمت و اهانت به اوست در قالب شعر یا در قالب لفظ و در هر صورت حرام و ممنوع است. در فرهنگ فارسی هم هجا به معنی دشنام دادن و برشمردن معایب کسی آمده است.[۱۹۴]
۴- معنای فقهی هجو:
هجو از جمله اموری است که شرع، همچون کذب، غیبت و… آن را حرام دانسته است و از اموری است که امرار معاش از طریق آن مرسوم و متعارف نیست. هجو مؤمن از جمله مطالبی است که فقهاء در قسمت محرمات آن را بیان کرده اند همچنین تمام فقها در قسمت متاجر، آن را به عنوان یکی از مصادیقی که اکتساب به آن حرام است ذکر کرده اند و کمتر به بیان جزئیات و یا تعریف آن پرداخته اند. معنای فقهی آن از معنای لغوی دور نمی باشد به این صورت که برخی از فقها هجو را برشمردن معایب فقط بوسیله شعر و برخی دیگر هم به وسیله شعر و هم غیر شعر دانسته اند مثلاً در جامع المقاصد آمده است: «ذکر المعایب بالشعر»[۱۹۵] ذکر کردن معایب در قالب شعر را هجو گویند که این عبارت در حدائق الناظره[۱۹۶] نیز آمده است. اما در مقابل برخی فقها معتقدند:
«شعر و غیر شعر و هر آنچه متضمن کذب با هجو مؤمن باشد حرام است.»[۱۹۷]
همچنین صاحب جواهر در مورد حرمت هجو مؤمن نیز ادعای اجماع کرده است و نیز آیت الله مکارم شیرازی می گوید:
«مراد از هجو، ذم و نکوهش کردن، خواه با شعر و با نثر و نیز غیر آن می باشد به خاطر وحدت ملاک (ذم و نکوهش کردن) که با هر دو محقق می شود»[۱۹۸]
۵- مستندات فقهی سَبّ:
دین اسلام به عنوان آخرین و کامل ترین دین، به احترام گذاشتن افراد نسبت به یکدیگر تأکید فرموده و هر گونه اهانت را منع کرده و حرام شمرده است. ادلّه ای که بر حرمت دشنام دادن و سبّ دلالت دارند عبارتند از:
۱-۵) آیات:
در قرآن کریم آیه ای که صراحت داشته باشد بر اینکه دشنام حرام است وجود ندارد بلکه حرمت آن را از عناوین و مصادیق کلی بدست می آوریم. به عنوان نمونه به چند مورد از آیاتی که در مورد اهانت آمده است اشاره می کنیم:
۱- )وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ(؛[۱۹۹]
«کسانی را که غیر خدا می خوانند دشنام مگوئید که در نتیجه از دشمنی و نادانی، خدا را دشنام گوئید ما بدین سان برای هر امّتی عملشان را بیاراستیم و عاقبت آنان بسوی پروردگارشان است و از اعمالی که می کرده اند خبرشان می دهد.»
۲- )لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً(؛[۲۰۰]
«خدا دوست ندارد که کسی صدایش را به گفتار بد بلند کند مگر آن که به او ستم روا داشته باشد و خدا شنوا و داناست.»
۳- )وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً(؛[۲۰۱]
«و کسانی که مؤمنین و زنان مؤمنه را بی آنکه مرتکب (عمل زشتی) شده باشند اذیت می کنند مرتکب بهتان و گناهی بزرگ می شوند. در این آیات از کلمه «توهین» به سبّ و گفتار بد و اذیت تعبیر شده است.»
۲-۵) روایات:
در کتب حدیث مثلاً در بحارالانوار ابواب مختلفی از قبیل «تحریم اهانت به مؤمن»، «تحریم اذلال المؤمن و احتقاره»، «تحریم ایذاء» و… آمده است.[۲۰۲] همچنین در وسایل الشیعه در کتاب حدود ابواب حدّ قذف بابی وجود دارد که مربوط به دشنام دادن غیر قذف آمده است و برای مرتکبین آن تعزیر در نظر گرفته شده است مثل اینکه شخصی به دیگری بگوید: دیوانه، حرام زاده و…[۲۰۳].
این بابها شامل احادیث متعددی در این موضوعات می باشد و هر کدام نشان دهنده دیدگاه شرع مقدس اسلام در بیان ضرورت و لزوم محترم شمردن و احترام به شئون و حیثیت افراد جامعه مسلمین و حفظ آبروی آنها می باشد و هر کدام از این روایات به نوعی هتک حرمت افراد را ممنوع دانسته است. در اینجا لازم است به نمونه ای از روایات که در بیان حرمت اذیت کردن، فحش و سبّ مؤمن آمده است اشاره شود: