کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

شهریور 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



این نظریه رفتارهای انحرافی را نتیجه فشارهای اجتماع می داند . تعبیر ساده آن وجود فراوان فقر در یک ساختار اجتماعی ، فشارهایی را برای بروز انواع خاصی از کژرفتاری ها فراهم می سازد .

 

 

برخی از جامعه شناسان ، تمام مشکلات و کجرویها را از ساخت جامعه می دانند . مرتون معتقد است که ساخت اجتماعی در مرحله های خاصی ، شرایطی را فراهم می کند که شکستن قواعد حقوقی پاسخی نرمال محسوب می شود . او چنین وضعیتی را بی هنجاری ( بی هنجاری ؛ به وضعیتی آشفته ای در جامعه گفته می شود که هنجارهای از بین رفته یا در تضاد قرار گرفته باشد ) می خواند و می گوید : انحراف برای این پیش می آید که جامعه دستیابی به برخی هدفها را تشویق می کند ؛ ولی وسایل ضروری برای رسیدن به این هدفها را در اختیار همۀ اعضای جامعه قرار  نمی دهد در نتیجه ، برخی افراد یا باید هدفهای خاصی را برای خود برگزینند و یا برای رسیدن به هدفهایی که فرهنگ جامعه شان تجویز کرده ، وسایل نامشروعی را به کار ببرند . ( ستوده و بهاری ، ۱۳۸۶ : ۳۶ و ۳۷ ) .

 

تئوری فشار مدعی است ، جرم تابعی از تضاد بین اهداف مردم و ابزارهایی است که آنها می توانند به شیوه ای مشروع برای رسیدن به آن اهداف از آنها استفاده کنند نظریه پردازن فشار استدلال می کنند که اگر چه اهداف اقتصادی و اجتماعی برای مردم در همه قشرهای جامعه مشترک هستند ، ولی توانایی دستیابی به این اهداف به طبقه افراد وابسته است . بیشتر مردم خواهان ثروت ، داشتن همسر ، قدرت احترام و دیگر وسایل راحتی زندگی هستند . اعضای طبقه پایین قادر نیستند این نمادهای موفقیت را از طریق ابزارهای قراردادی و مشروع به دست آورند . در نتیجه آنها احساس خشم ، ناکامی و ناخشنودی می کنند . افراد طبقه پایین  می توانند این شرایط را بپذیرند و به عنوان یک فرد مسئولیت پذیر زندگی کنند یا می توانند شیوه های دیگری برای موفقیت بر گزینند که این شیوه ه شامل سرقت ، خشونت یا استعمال مواد مخدر است .

 

بر اساس این نظریه احساس ناکامی ، از خود بیگانگی ، فقدان حمایت مثبت خانواده احتمال ارتکاب جرم فرد را افزایش می دهد و یک امر مطلوب برای انتقام ، کینه توزی و گسست قید و بندهای اجتماعی را به وجود می آورد که این احساسات را به شکل رفتارهایی از قبیل خشونت نشان می دهد . اگر ناکامی و فشار متوجه درون فرد گردد تلاش برای خود کشی افزایش می یابد .

 

سؤال اصلی در نظریه فشار این است که چرا مردم کجرفتاری می کنند ؟ پاسخ کلی این نظریه به این سؤال این است که عواملی در جامعه وجود دارند که برخی مردم را تحت فشار قرار می دهند و آن را مجبور به کجرفتاری می کنند . الگینو معتقد است که فشار بیشتر از ناتوانی افراد در دستیابی به کالا و خدمات مطلوب است . رابرت مرتون این فشار را ناشی از عدم توانایی شخصی در دستیابی به اهداف مقبول اجتماعی می داند ، البرت کوهن ناکامی را در رسیدن به جایگاه بالا در جامعه را عامل فشار می داند . کلووارد و اوهلین عدم برخورداری اشخاص از فرصتهای مشروع برای نیل به اهداف را وارد کننده فشار و راندن آنان به کجرفتاری می دانند . ( همان منبع ، ۱۳۸۶ : ۳۸ ) .

 

نظریه آنومی امیل دورکیم[۱]

 

از نظر دورکیم ، کجروی عملی است که بعضی از احساسات جمعی را جریحه دار می کند . بنابراین از نظر وی کجرفتاری پدیده ای نسبی و اجتماعی است . وی با توجه به دو بعد متفاوت کجروی را امری اجتماعی معرفی کرده است :

 

الف ) نقض احساسات جمعی : دورکیم معتقد است که کجروی بر اساس هنجارهای مبتنی بر احساسات جمعی در هر جامعه شناخته می شود . او با این تعبیر ، این پدیده را دارای ماهیتی فرهنگی می داند و آن را نقض مسلمات موجود در احساسات قومی و وجدان جمعی جامعه تلقی می کند .

 

ب ) غلبه خواسته های فردی در زمان ضعف اقتدار جمع : دورکیم معتقد است که کجروی در مواردی همانند بر هم خوردن نظم اجتماعی شکل می گیرد . مواردی که بر هم خوردن نظم باعث غلبه خواسته های فردی بر خواسته های جمعی می شود خواسته های فردی از کنترل جامعه می شود.( احمدی ، ۱۳۷۱ : ۴۳ ). نظم اجتماعی خاصی در یک دوره تاریخی عملی را جرم یا جنایت محسوب می کند و احساسات جمعی نسبت به آن بر انگیخته می شود بنابراین کجرفتاری نوعی از رفتار است که در غالب یک ساخت اجتماعی واقع می شود و در درون همان ساخت هم هنجار شکنی به حساب می آید . بنابراین از نظر دورکیم باید بدون هیچگونه قضاوت اخلاقی و با بی طرفی و از طریق روش علمی به مطالعات کجروی که امری نسبی است پرداخت . حتی دورکیم تا آنجا پیش می رود که معتقد است کجروی امری عادی ، طبیعی و ضروری است .

 

بنابراین از نظر دورکیم :

 

۱- کجروی پدیده ای اجتماعی است که جوامع مختلف همواره شاهد آن بوده اند .

 

۲- کجروی پدیده ای نسبی است چرا که در همنواترین شخصیت ها می توان اندکی کجروی و در کجروترین شخصیتها نیز می توان اندکی همنوایی را تشخیص داد .

 

 

۳- کارکرد و پیامدهای آن تنها منفی نیست بلکه توأماً دارای کارکردهای مثبت و منفی است .

 

۴- همواره رفتاری عامدانه و دارای جنبه دیگر آزاری نیست . بلکه ممکن است یکی از موارد زیر باشد :

 

الف ) گاه می تواند ناشی از همنوایی با جمع و افراط در هضم کردن اهداف و ارزش ها باشد .

 

ب ) در مواردی محصول جامعه پذیری طبیعی است .

 

ج ) بیمار بودن مرتکبان آن و نداشتن تعادل زیستی و روانی .

 

د ) اضطرار شرایط محیطی .

 

دورکیم خصایص منفی انواع جرم و کجروی را اینگونه می شمارد :

 

۱- تعارض یا اصول اخلاقی و ضرورتهای سیاست اجتماعی .

 

۲- زیانباری و در پی داشتن خطرات تهدید کننده .

 

۳- جریحه دار ساختن احساسات و عواطف عمومی .

 

۴- ایجاد حساسیت ، انزجار آفرینی و. … ( Krohn , 1978 ) .

 

به عبارت دیگر به نظر دورکیم هر جامعه ای بر اساس مجموعه ای از ارزشهای مشترک و هنجارهای مسلط سازماندهی شده است . رفتارهایی که از چارچوب این ارزشها و هنجارها منحرف می شود به عنوان رفتار انحرافی شناخته شده و نیاز به یک نظام کنترل اجتماعی است که رفتارهای انحرافی را به رفتار عادی برگرداند . بنابراین ، رفتار انحرافی یک عمل بدکارکرد است . با این حال وی اذعان     می دارد که رفتار انحرافی می تواند دارای کارکرد مثبت و مناسب برای جامعه باشد و میزان معینی از جرم و جنایت و بزهکاری برای جامعه دارای کارکرد مثبت و مناسب است و می تواند به سلامت جامعه کمک کند . زیرا :

 

اولاً : جرم و جنایت می تواند هنجارهای اجتماعی را تعریف کند و مرزهای بین رفتار قابل قبول هنجاری و رفتار مغایر با هنجارهای اجتماعی را تعیین کند .

 

ثانیاً : گاهی اوقات رفتار انحرافی از هنجارهای اجتماعی محافظت می کنند و موجب تقویت ارزشهای اخلاقی و رفتارهای همنوا می شوند .

 

ثالثاً : جرم و جنایت باعث تعدیل هنجارها می شود .

 

رابعاً : جرم و جنایت می تواند فشارها و تنش هایی را که به دنبال رعایت قوانین و مقررات بر فرد اعمال می شود را به عنوان ارزش مثبت توجیه کند تا این افراد فشارها و تنش ها را با رضایت کامل بپذیرد .

 

در عین حال دورکیم تأکید می کند که با وجود این ویژگیها از یک سو به دلیل فوایدی که این پدیده برای جوامع بشری در پی دارد و از سوی دیگر با توجه به ناگزیر بودن جامعه از تحمل جرم و کجروی باید آن را به عنوان دردی نگریست که وقوع آن در درون این جوامع ضروری است .

 

به تعبیر ساده تر دورکیم واقعه بهنجار و نابهنجار را با تأکید بر دو ویژگی قابل تشخیص می داند : « در یک دسته آنهایی که آنچه باید باشند هستند ، دسته دیگر آنهایی که باید جز آنچه باشند هستند » ( دورکیم ، ۱۳۷۳ : ۷۸ ).

 

بنابراین دورکیم معتقد است که پدیده ای که در همه جوامع به چشم می خورد باید از ویژگیهای جامعه و نشانه ای از اعمال ساختی آن به حساب آورد و نباید آنرا پدیده ای غیر طبیعی ، نابهنجار و یا بیماری محسوب کرد و باید آنرا عاملی از عوامل سلامت عمومی و جزء لاینفک هر جامعه سالم قلمداد کرد . نکات مورد اشاره وی در این زمینه را می توان به شرح زیر بر شمرد با کمی استدلال بر ابعاد کمی ، نفس وقوع موارد کجروی را در جامعه مورد توجه قرار می دهد :

 

۱- جرم و کجروی « بهنجار » است . زیرا تصور وجود جامعه ای عاری از آن محال است .

 

۲- هر نوع جامعه ای برای خود یک میزان طبیعی جرایم دارد و کم و زیاد شدن آن نشانه بیماری جامعه است .

 

در عین حال به ویژگیهای کیفی این پدیده ها نیز توجه می کند و این ویژگیها را دلیلی بر مدعای خویش می داند زیرا :

 

۱- مفهوم همنوایی این کجروی را با تکیه بر دو محور احساسات جمعی و همبستگی اجتماعی تعریف می کند و کجروی را بر اساس انزجار یا احساسات برانگیخته شده از نقض آن دو قابل تشخیص می داند و یاد آور می شود که ریشه این دو مفهوم ( احساسات جمعی و همبستگی اجتماعی ) ‌را در هنجارهای اجتماعی باید جویا شد .

 

۲- کجروی نشانه ای از اعمال ساخت جامعه است و به سبب ضرورت از ساختار آن سرچشمه میگیرد .

 

۳- کجروی در هر حال برای جامعه مفید است و دلیلی ندارد که آنرا غیر طبیعی بنامیم .

 

۴- ریشه کن کردن این پدیده در جامعه ممکن است به قیمت از دست رفتن بسیاری از ارزشهای پسندیده تمام شود .

 

از نظر دورکیم کجروی دارای چند نوع است :

 

۱- کجروی زیستی روانی[۲]: غلبه خواستهای فردی بر اثر ویژگیهای نابهنجار فردی ، در صورتی که جامعه کامل و بی عیب و نقص می باشد .

 

۲- کجروی انقلابی[۳]: رفتارهایی که شکننده هنجارهای موجود می باشند اما به هدف متحول ساختن جامعه بیمار و توسط افراد برخوردار از تواناییها و برجستگیهای متعالی صورت می دهند .

 

۳- کجروی چوله[۴]: که به نظر دورکیم بر اثر توسعه خواهشهای خودخواهانه فرد شکل می گیرد اما در یک جامعه بیمار و در وضعیت زائل شدن حاکمیت اقتدار جمع بر رفتارهای اعضاء . در چنین شرایطی افراد کوشش خواهند کرد تا خواسته های خود را به شکلی که با نظم اجتماعی در تناقض است و با توانایی های آنها مطابقت ندارد و به دست آورند ( سلیمی و داوری ، ۱۳۸۶ : ۱۵۲ ) .

 

دورکیم معتقد است که برای تبیین و توصیف پدیده های اجتماعی به دو عنصر اساسی توجه نمود : علل پدیده های اجتماعی و کارکرد پدیده های اجتماعی .

 

وی در مورد تبیین انحرافات اجتماعی نیز بر مفهوم آنومی تأکید کرد و این اصطلاح را برای اولین بار در کتاب تقسیم کار اجتماعی به کار برده است . در این کتاب دورکیم نشان می دهد که اجتماعات چگونه از شکل ساده و غیر مرکب به صورت پیچیده تغییر شکل می دهند . در این زمینه وی به نوع همبستگی توجه می کند . در جوامع ابتدایی که بر اساس انسجام مکانیکی شکل می گیرند ، نقشهایی که افراد ایفا می کنند غالباً مشابه است . همچنانکه جوامع بزرگتر می شوند و پیشرفتهای اقتصادی و تکنولوژیکی صورت می گیرد ، ساختار روابط اجتماعی تغییر مییابد و همبستگی ارگانیکی شکل می گیرد . در این موقعیت ، جامعه از طریق نظام وابستگی متقابل افراد یکدیگر به بقایش ادامه می دهد . دورکیم علت این نوع تغییر نوع همبستگی را گسترش تقسیم کار اجتماعی می داند . به اعتقاد وی گسترش تقسیم کار اجتماعی همواره به آسانی شکل نمی گیرد و گاهی اوقات به صورت غیر عادی توسعه می یابد و جامعه در چنین صورت در حالت غیر عادی قرار می گیرد . از دیدگاه دورکیم در شرایط بحرانهای اقتصادی و کشمکشهای صنعتی تقسیم کار به صورت غیر عادی انجام می شود و این موجب فروپاشی انسجام اجتماعی می گردد . به اعتقاد دورکیم شرایط غیر عادی تقسیم کار زمینه را برای آنومی فراهم می کند . ایده اصلی دورکیم در این خصوص آن بود که زندگی بدون وجود الزامهای اخلاقی یا ضرورتهای اجتماعی تحمل ناپذیر می شود و در نهایت به شکل گیری پدیده آنومی یعنی نوعی احساس بی هنجاری می انجامد که مقدمه ای برای ارتکاب کجروی است ( همان منبع ، ۱۳۸۶ : ۱۵۳ ) .

 

به عبارت دیگر دورکیم معتقد بوده است که در جوامع امروزی – در سطح جامعه و گروه های تشکیل دهنده آن معیارها و هنجارهای سنتی ، وضعیتی در حال تضعیف دارد ، بی آنکه هنجارهای جدید جایگزین آن گردد . بدین ترتیب به نظر وی بی هنجاری در شرایطی پدید می آید که در حوزه های معینی از زندگی اجتماعی ، معیارهای روشنی برای راهنمایی رفتار وجود نداشته باشد . پیامدهای آنومی به وجود آمدن نوعی نابسامانی روانی و فردی و تعارض شخصیت فردی و خود خواه انسان با شخصیت اجتماعی دیگر خواه وی می باشد . نتیجه این تعارض ، آن است که خواسته های وجدان جمعی کار آئیش را از دست می دهد و در نتیجه افراد به حال خود رها می شوند و آرزوها نامحدود می شود و فشارهایی را بر فرد وارد می کند تا به رفتار کجروانه سوق پیدا کند .

 

دورکیم پس مفهوم آنومی را در کار تجربی اش به نام خودکشی[۵] به منظور تحلیل علل خودکشی در جوامع اروپایی مورد استفاده قرار داد . او در کتاب دیگر خود به نام « قواعد روش جامعه شناختی »[۶] نظریه کارکردی آنومی را تشریح نمود و جرم و کنترل اجتماعی را به روشنی تبیین نمود . در این کتاب ، آنومی با تغییرات اجتماعی در رابطه قرار گرفته است .

 

آنومی مرکز بحث نقطه نظرات دورکیم در تحلیل بی نظمی های اجتماعی ، هرج و مرج ، رفتار ضد اجتماعی و رفتار انحرافی . آنومی و اقتصاد آسیب پذیر از خصوصیات ویژه جوامع صنعتی است . این اقتصاد شرایطی را آماده می کند که تحت آن مردم بیشتر فردگرا می شوند و در این فرآیند وفاق جمعی و ارزشها و هنجارهای مشترک تضعیف می شوند زیرا رفتار خودخواهانه و فردگرایانه رشد می یابد . بنابراین به نظر دورکیم ارتباط تنگاتنگی بین آنومی ، بحران اقتصادی ، کنترل اجتماعی و رفتار انحرافی وجود دارد . در واقع دورکیم ، در بحث راجع به کجرفتاری به ابعاد گوناگون توجه  می کند ؛ از جمله بعد روانی و بعد اجتماعی ، از یک طرف از نظر نظم اجتماعی و از طرف دیگر از نظر ارزشهای اجتماعی مطرح می گردد . بدین ترتیب که علیرغم اینکه دورکیم به تحلیل های بیولوژیکی و روانی نمی پردازد اما اظهار می دارد که افراد جامعه از نظر توانایی پذیرش نظم متفاوت هستند ، در سطح اجتماعی از نظر توانایی تحمیل نظم متفاوت هستند ؛ از نظر ارزش ها ، ارزشهای اجتماعی از نظر توانایی دستیابی به یگانگی اجتماعی متفاوتند . بنابراین دو مسئله نظم یگانگی نیز از نکات مهم مورد توجه دورکیم بوده است (همان منبع، ۱۳۸۶ : ۱۵۵ ) .

 

علت اصلی تحقق آنومی از نظر دورکیم ، تحولات شتابزده اقتصادی است ، زیرا این تحولات باعث به وجود آمدن نوعی بحران در نظام ارزشی و هنجاری جامعه می شود . در این شرایط ، پیامدهای این تحولات شتابزده عناصری مانند ثروتهای ناگهانی را در مقابل آن قرار می دهد ، عناصری که وجود فقر را تحمل پذیر می کند . فقر قابل تحمل در کنار آرزوهای بلند پروازانه به تصویر یا قول در می آید که ساختار پایدار نیازهای افراد در هم می ریزد و شکل گیری این آرزوهای بی حد ، توان کنترل این ساختار را از نظم هنجارهای سنتی  می گیرد . در این اوضاع و احوال نیازها هم ارضا نمی شوند . اینجاست که ابزارهای مشروع و نامشروع برای خلاصی از آن وضعیت به کار گرفته می شود .

 

نقد و ارزیابی نظریه دورکیم

 

دورکیم جامعه شناس فرانسوی است که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آثار خود را به چاپ رساند و بخصوص در سه اثر او – تقسیم کار اجتماعی ، خودکشی و قواعد روش تحقیق در جامعه شناسی – مسئله انحراف مطرح شد . در این مرحله توجه دورکیم به تغییرات ساخت جامعه اروپایی است که از اشکال کشاورزی سنتی ( انسجام مکانیکی ) در تبدیل به جامعه مدرن صنعتی ( انسجام ارگانیکی ) است . در جریان این تغییر ، روح جمعی دستخوش تحولاتی می شود که با مسئله انحرافات اجتماعی رابطه ای نزدیک دارد . در واقع تأکید اصلی دورکیم بر تغییر شکل تقسیم کار است که روابط جدیدی را مطرح می سازد که علت اصلی کجرفتاری است . اثر دورکیم در مورد کجرفتاری ابتدا با تحقیق در مورد خودکشی آغاز می شود . در میان انواع کجرفتاری ، بیش از همه خودکشی مورد توجه دورکیم قرار گرفته است . تحقیق دورکیم در مورد خودکشی اولین اثری است که به کار تجربی می پردازد و با ارائه ارقام و آمار موجود رابطه ای میان نظم اجتماعی ، بی نظمی اجتماعی و همبستگی اجتماعی با کجرفتاری را مورد تحقیق قرار می دهد و با وجودی که نظریه دورکیم مورد انتقادات بسیاری قرار گرفته است اما همچنان به عنوان یک نظریه پیشرو در تبیین انحرافات اجتماعی باقی مانده است و بسیاری از جامعه شناسان معاصر این نظریه را به دلیل تعاریفش از جرم و جنایت ، مباحث نظری و روش های تحقیق آن و پیش فرضهای آن ستوده اند . از جمله این جامعه شناسان معاصر می توان به ” دونیس ” و ” راک ” ۱۹۸۲ اشاره کرد که نظریه دورکیم به دلایل زیر بسیار مورد توجه وی قرار گرفته است :

 

۱-  مدل دورکیم و چارچوب نظریش از کنترل اجتماعی و انحرافات اجتماعی تبیین رفتار انحرافی در جوامع سرمایه داری بسیار مناسب است . زیرا او بحرانهای اقتصادی و فرآیند صنعتی شدن به عنوان علل انحرافات اجتماعی تأکید دارد .

 

۲- مفهوم کارکردی او از جرم و بزهکاری و نظریه آنومی دورکیم نقطه آغازین برای توسعه نظریات جامعه شناختی انحرافات اجتماعی می باشد .

 

از سوی دیگر بسیاری از تضاد گرایان و جرم شناسان جدید همچون « تیلور » ، « والتون » ، « یانگ » و « واتر » پیش فرضهای دورکیم را درباره جرم و جنایت مورد انتقاد قرار داده اند . آنها معتقدند که دورکیم در تبیین انحرافات اجتماعی به عوامل فرهنگ نظیر قومیت توجهی نکرده است . در حالی که تحقیقات نشان می دهد که عوامل فرهنگی می تواند نفوذ و تأثیر قابل توجهی بر روی انحراف داشته باشد ( ممتاز، ۱۳۸۵ : ۶۱ ) .

 

علاوه بر این « تیلور » ، « والتون » و « یانگ » معتقدند که دورکیم یک تبعیض گذار زیستی است ؛ زیرا معتقد است که استعدادهای افراد یکسان نیست و بدین دلیل باید هر کس بر مبنای استعدادهایش نقش مناسبی در تقسیم کار داشته باشد . اما تقسیم کار اجباری چنین فرصتی را فراهم نمی آورد . بنابراین دورکیم معتقد است که امتیازات با ید آزاد و عادلانه بر اساس تواناییهای افراد توزیع شود . اما این فکر را تا حد مارکس گسترش نمی دهد . جامعه شناسان معاصر بر مسأله جامعه پذیری بیش از دورکیم تأکید می کنند و نابرابریهای طبیعی را کمتر مورد تأکید قرار می دهند . با وجود این ، اثر دورکیم در عصر خود بی نظیر است . زیرا وی اولین جامعه شناسی است که بر مسأله تسلط واقعیت اجتماعی بر فرد توجه کرده است . دورکیم زمانی انحراف را امری اجتماعی در نظر گرفته است که هنوز در نظر بسیاری از محققین کجرفتاری پدیده ای ذاتی و فطری محسوب می شده است . بنابراین با وجود انتقاداتی که بر نظریه دورکیم وارد شده است می توان ادعا کرد که این نظریه حتی در زمان معاصر نیز پیشرو است و نکات مهمی از رابطه فرد و جامعه مطرح می سازد . از نظر دورکیم ، کجرفتاری نمایشگر شرایط ناموزون میان فرد و جامعه است ، جامعه ای که دچار بیماری است . انسان اسیر جامعه است و جامعه مسئول انحرافات اجتماعی است . بسیاری از جامعه شناسان معتقدند که دورکیم نیز همانند مرتن توانسته است یک راه حل اصلاحی مناسب و عملی برای جامعه ارائه دهد .

 

نظریه بی سازمانی اجتماعی« مرتن [۷]»

 

« رابرت . کی . مرتن » یکی از آغاز گران جامعه شناسی مشکلات اجتماعی است . او در زمینه طرح مفاهیم ، روش ، نظریه و مباحث این حوزه تلاش بسیاری نموده است . در کتاب « جامعه شناسی مسائل اجتماعی معاصر » یک فصل حدوداً ۵۰ صفحه ای را به نظریه های جامعه شناسی مسائل اجتماعی اختصاص داده است . او سعی نموده است تا در قالب چارچوب بی سازمانی اجتماعی ( کارکردهای آشکار و پنهان ) به بررسی مشکلات اجتماعی می پردازد . مرتن در مقاله معروفش تحت عنوان « ساخت اجتماعی آنومی » مفهوم آنومی « دورکیم » را تعدیل نمود و آن را در معنای خردتری از نظریه دورکیم در نظر گرفت . به عبارت دیگر دیدگاه مرتن بیش از آنکه جامعه شناسی کلان باشد ، جامعه شناسی خرد است ، حال آنکه دیدگاه دورکیم ، جامعه شناسی کلان می باشد . در عین حال مرتن خود تأکید دارد که مفهوم آنومی را از مفهوم « نظم اخلاقی » در دیدگاه دورکیم وام گرفته و آنرا در خصوص وضعیتهایی به کار برده است که در آن ، ساختار اجتماعی ، آرزوهای متعارفی را بر می انگیزاند و در همان حال شیوه های دستیابی بدان را محدود می سازد .

 

یکی از امتیازات مرتن این است که او مفهوم آنومی را نه فقط در تبیین خودکشی بلکه در مورد انواع دیگر رفتار انحرافی به کار برده است . از سوی دیگر مرتن به جای اینکه مانند دورکیم بر وضعیت روانی کجروان تأکید کند بر موقعیتها و منزلتهای اجتماعی ای می نهد که فرد در آنها استقرار دارد . این تأکید ، تبیین وی را در زمره تبیینهای کاملاً جامعه شناختی قرار می دهد و نشان می دهد که چگونه ممکن است کجروی به شکل سازمان یافته توسط خود جامعه ایجاد شود .

 

در هر حال از نظریه مرتن با نامهای متعددی مانند « نظریه فشار ساختاری » ، « نظریه انگیزشی » ، « نظریه بی هنجاری » و « نظریه بی سازمانی اجتماعی » یاد می شود . از نظر مرتن آنومی فشاری است که در اثر ستیز بین اهداف و هنجارهای پذیرفته شده در جامعه با واقعیتهای اجتماعی موجود ، بر افراد وارد می آید . به عبارت دیگر « آنومی حالتی است که هنجارهای از بین رفته یا ضعیف است یا اینکه هنجارهای موجود در جامعه با هم تضاد دارند . وضعیتی که ارزشها و اهداف مشترک را از اعضای جامعه می گیرد و سبب می شود که آنان رهنمودهای رفتاری روشنی را برای خویش نیابند » ( رفیع پور ، ۱۳۸۷ : ۲۱ ) .

 

در واقع مرتن در این تبیین ، کجرفتاری را محصول نارسایی های موجود در فرهنگ و ساخت اجتماعی جامعه می داند . مرتن کوشید تا کوشش کند چگونه بعضی از ساختهای اجتماعی بر افراد خاصی از جامعه تأثیر گذاشته و موجب می شود که آنها مرتکب رفتار ناهمنوا با هنجارهای اجتماعی شوند . به نظر او ساختهای اجتماعی ، فعال بوده و تولید الگوهای رفتاری می باشند . بنابراین مرتن بر نظم اجتماعی تمرکز نموده و تأثیر ساختهای هنجاری را بر افراد مورد تفحص و تبیین قرار می دهد . به نظر مرتن دو عنصر مهم در ساختار اجتماعی عبارتند از :

 

۱- اهداف مقبول اجتماعی .

 

۲- وسایل مقبول اجتماعی یعنی شیوه های دستیابی به این اهداف که جامعه در اختیار فرد قرارمی دهد .

 

در یک جامعه منظم ، اهداف و وسایل اجتماعی در هماهنگی و تطابق قرار دارند . به عبارت دیگر هم پذیرفته شده اند و هم در اختیار افراد جامعه قرار دارند . ناهماهنگی در نظم اجتماعی ، زمانی به وجود می آید که بر اهداف یا وسایل تأکید ناموزونی انجام گیرد . گاهی تأکید بر اهداف در مقایسه با وسایل مقبول اجتماعی قوی تری است . گاهی اوقات نیز وسایل اجتماعی اهمیت بیشتری می یابند به طوری که هدف اصلی فراموش می شود . به عبارت دیگر در دیدگاه مرتن ممکن است به دو صورت میان اهداف و وسایل اجتماعی جدایی به وجود بیاید :

 

 ۱- وسعت یافتن شتابان اهداف .

 

۲- محدود شدن وسایل .

 

مرتن تأکید می کند که این خود جامعه است که پس از درونی کردن اهداف و وسایل مورد تایید فرهنگی نوعی نیاز فرهنگی برای دستیابی به هر یک از آنها در فرد ایجاد می کند . در حالی که ساختارهای اجتماعی موجود ، وسایل نیل به اهداف را برخی از افراد محدود می کنند . در اینجا به نوعی بین اهداف و وسایل شکافی به وجود می آید . افرادی که فشار حاصل از این شکاف را احساس می کنند در وضعیت روانی خاصی قرار می گیرند که در آن ، خود را نیازمند به رسیدن به اهداف می بینند و از طرف دیگر راه ها و وسایل مشروع را به سوی خود بسته می بینند . در عین حال رسیدن به اهداف را حق مشروع خود می پندارند و از طرف دیگر دستیابی به آن ، اهداف را با وسایل مشروع برای خود غیر ممکن می پندارند  ( گروئرز ، ۱۳۷۸  : ۸۹ ) . بنابراین مرتن نتیجه می گیرد که اشکال مختلف کجروی از تمایل به همنوایی افراد نشأت می گیرد . بدینسان که این دسته از افراد بر حسب میزان درونی کردن یکی از دو عنصر اهداف و وسایل مشروع ناچار می شوند یکی از آن دو را برگزینند یا هر دو را انکار کنند . به بیان دیگر پیامدهای گسستگی میان اهداف و وسایل موجود ضعف تعهدات فرد – گاهی اوقات نسبت به اهداف و گاهی اوقات نسبت به وسایل مشروع – می گردد و فرد را در وضعیت بی هنجاری قرار می دهد . فرد در این وضعیت که ارزشها و هنجارهای مانعه الجمع را به وی القا می کند ناچار است یکی را انکار کند و دیگری را بپذیرد و در نتیجه مرتکب کجروی شود .

 

افراد در این شرایط ( بی هنجاری ) واکنشهای متفاوتی را در برابر ساختارهای قابل دسترس فرصت و ایجاد تعادل میان اهداف و وسایل از خود نشان میدهند . مرتن روش های سازگاری[۸] افراد با این شرایط را به شرح زیر طبقه بندی می کند :

 

۱- همنوایی[۹]: همنوایی به معنای پذیرش اهداف رسمی و ابزارها و وسایل نهادی شده برای رسیدن به آن اهداف است به این معنی که افراد اهداف و وسایل را می پذیرند حتی اگر در زمینه نیل به آن اهداف و وسایل ناموفق باشند . به عقیده مرتن ، شرط پایداری حیات اجتماعی یک جامعه آن است که اکثریت افراد همنوایی را به عنوان شیوۀ زندگی بپذیرند .

 

۲- نوآوری[۱۰]: نوآوری به معنای کوشش برای رسیدن به اهداف رسمی از طریق ابزارهای غیر قانونی می باشد . به عبارت دیگر نوآوری واکنش افرادی است که اهداف مقبول اجتماعی را می پذیرند اما امکان برخورداری از ابزارها و شیوه های نهادینه دستیابی به آن را در اختیار ندارند ؛ به همین دلیل برای نیل به آن اهداف و به شیوه ها و وسایلی متوسل می شوند که خودشان ابداع کرده اند .این شکل کجروی شایع ترین شیوه آن است و بیشتر در میان طبقات پایین جامعه که وسایل نیل به اهدافشان توسط ساخت های اجتماعی محدود شده است و مشاهده می شود.

 

۳- مناسک گرایی[۱۱]: مناسک گرایی به این معناست که ابزارهای مشروع به وسیله فرد رعایت میگردد اما اهداف به فراموشی سپرده شده است . این افراد چون می دانند که قادر به نیل به اهداف نیستند رسیدن به آنرا از دستورالعمل رفتاری خویش حذف می کنند و در عین حال همچنان وسایل مورد قبول جامعه خویش را ادامه میدهند . به عقیده مرتن طبقه متوسط بیشتر مناسک گرا هستند در این زمینه می توان دیوانسالاران را مثال زد .

 

۴- انزوا طلبی[۱۲]: واکنش افرادی است که هم اهداف و هم وسایل مقبول اجتماعی را رد می کنند و در عین حال به طرق گوناگون از جامعه دوری می گزینند و حتی اهداف و وسایل جدیدی برای خویش اختراع نمی کنند .

 

۵- شورش[۱۳]: واکنش افرادی است که اهداف فرهنگی و همچنین وسایل مورد قبول خویش را جایگزین اهداف و وسایل متداول در جامعه می سازند ( ستوده ، ۱۳۸۵ : ۱۳۰ و گیدنز ، ۱۳۷۶ : ۱۴۱ ) .

 

مرتن اضافه می کند که در این پنج نوع انطباق – که در واقع پاسخی به شرایط اجتماعی هستند – افراد ممکن است از یک شکل به شکل دیگری روی آورند و نباید تصور کرد که همیشه فرد در موقعیت ثابتی در هر یک از این اشکال قرار گیرد . در واقع هر یک از این طبقات ، انطباق با شرایط خاصی است که مربوط به شخصیت فرد از نظر روانشناسی نمی شوند بلکه در واقع فرد تحت تأثیر شرایط اجتماعی قرار دارد و به آن پاسخ می دهد . مرتن در این جا متغیر اقتصادی را مورد توجه قرار میدهد . مرتن در صدد یافتن عواملی است که فرد را تحت فشار قرار می دهند که یکی از پاسخهای منطقی را در مقابل فشار اجتماعی انتخاب کند . در هر جامعه ای انطباق از نوع اول ( همنوایی ) معمولترین نوع انطباق است . اگر چنین نباشد ثبات و نظم جامعه از بین می رود . در واقع همنوایی یک پدیده استثنایی نیست بلکه یک قانون کلی است برعکس ، کناره گیری کمترین نوع رفتار معمول است . کسی که از جامعه کناره گیری می کند در واقع در درون جامعه است اما به آن تعلق ندارد . زیرا نمی تواند گرایشهای کلی جامعه را بپذیرد و به آن عمل کند . مرتن معتقد است کناره گیری زمانی بوجود می آید که اهداف و وسایل هر دو توسط فرد پذیرفته شده اند اما وسایلی که نوید موفقیت و نیل به اهداف را می دهند در اختیار فرد قرار نمی گیرند و فرد در یک شرایط متناقض قرار می گیرد از طرفی خود را از نظر اخلاقی مجاب میکند که از وسایل نامشروع استفاده نکند و از طرف دیگر چون راه دیگری برای خویش نمی یابد احساس ناکامی ، سرخوردگی و شکست می کند و این احساس ، تمایل وی را به فرار از جامعه تشدید می کند . در این اثناء اهمیت اهداف در نظر وی کاهش می یابند و ناپدید می شوند بنابراین فرد این تناقض را با کناره گیری از جامعه حل می کند .

 

مرتن توضیح می دهد که احساس ناکامی به علت در اختیار نداشتن وسایل نیل به هدف می تواند به اشکال دیگر کجروی ( نوآوری ، مناسک گرایی و شورش ) نیز منجر شود . این نتایج تحت تأثیر شخصیت خاص فرد و سابقه فرهنگی وی قرار دارد . در صورتی که جامعه پذیری فردی به شکل مناسب صورت نگرفته باشد عکس العمل وی ممکن است به شکل نوآوری باشد و بر عکس کسی که جامعه پذیری اش با تأکید بر هنجارهای معمول رفتاری صورت گرفته باشد موفقیت را رها می سازد و مناسک گرا می شود . مورد شورش زمانی بوجود می آید که احساس سرخوردگی طوری تقویت شود که فردی که در حاشیه قرار گرفته است به فکر راه حل تازه ای برای مسأله باشد . در واقع این رفتارهای غیر اجتماعی از دیدگاه مرتن تحت تأثیر ارزشهای فرهنگی بوجود می آید که این ارزشها خود نمایشگر ساختار طبقاتی یک جامعه نابرابر هستند.

 

برای روشن شدن بیشتر مسأله می توان طبقه بندی مرتن را در جدول زیر نشان داد . + به معنای پذیرش و – به معنای عدم پذیرش و ±  به معنای رد پیشنهاد و اهداف و وسایل جدید است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وسایل اهداف عنوان
+ + همنوایی
+ نوآوری
+ مناسک گرایی
کناره گیری
±  ± شورش

 

 

 

در واقع می توان گفت : اساس نظریه مرتن در سؤالات زیر است :

 

۱- چرا در بعضی از قوانین در مقایسه با قوانین دیگر انحراف می طلبد ؟

 

۲- چرا بعضی از مردم انحراف بیشتری دارند؟

 

۳- چرا بعضی از جوامع انحراف بیشتری دارند ؟

 

۴- چرا در زندان ، طبقات با درآمد کم بیشتر است ؟ ( آزاد ارمکی ، ۱۳۷۷ : ۴۲ ) .

 

در جواب این سؤالات ، مرتن به مطالعه رابطه ساخت فرهنگ  در جامعه آمریکا و رفتار انحرافی پرداخت . مرتن معتقد بود که مسائل اجتماعی بر اساس شرایط و فرصتهای نابرابر شکل می گیرند . تغییرات انجام شده در جامعه متأثر از صنعتی شدن ، شهری شدن و مهاجرت موجب ناتوانی در درونی کردن هنجارها و سختی در یادگیری و به کار گیری آنهاست . فرد در این موقعیت دچار مشکل می شوند . مشکل در سطح فردی مطالعه نمی شود بلکه به نظام اجتماعی – بی سازمانی اجتماعی – رابطه داده می شود که این معنی آن است که بخش های نظام اجتماعی نیاز به اصلاحات دارد . جامعه کامل از نظر مرتن جامعه ای بود که در آن لذت از رقابت در کنار فداکاری و ارزش پاداش قرار گیرد به عبارت دیگر مرتن معتقد بود که جامعه کامل همانند یک بازی بزرگ است که هر کس در آن نقشی را عهده دار است و همه به اطاعت از قوانین تشویق می شوند و هر کس پاداش فعالیت خود را می گیرد .

 

از نظر مرتن جامعه آمریکایی تأکید بسیاری بر برتری و دستیابی به موفقیت مادی دارد . مشکل از آنجا ناشی می شود که ابزار و امکانات و فرصتهای لازم در به دست آوردن موفقیت مادی به طور کافی و مساوی در بین جمعیت توزیع نشده است . به عبارت دیگر در جامعه آمریکایی تأکیدی بیش از حد بر اهداف دیده   می شود و لزوم توجه به وسایل مقبول اجتماعی فراموش شده است . پول به خودی خود با ارزش محسوب می شود و هیچ توجهی به کارکرد اصلی پول که مبادله است مبذول نمی شود . علاقه به پول و ثروت و دستیابی به آن بدون در نظر گرفتن راه های قانونی دستیابی به آن علت اصلی عدم یگانگی در جامعه آمریکایی است . مرتن معتقد است که در جامعه آمریکا موفقیت یعنی دستیابی به پول . این مسأله به شکل نسبی در جریان است . به نحوی که هر کس خود را با دیگری مقایسه می کند و تبلیغات رسانه های گروهی نیز بی وقفه فرد را تحت فشار قرار می دهد که به پول بیشتری دست یابد تا بتواند بیشتر مصرف کند . مرتن معتقد است همه این فشارها به این علت است که همه افراد برابر در نظر گرفته می شوند . این امر سبب می شود که از یک طرف افرادی که در موقعیت مناسب قرار دارند تشویق به کوشش و تلاش می شوند و از طرف دیگر طبقات پایین تحت فشار قرار می گیرند که به هر طریق ممکن به آن موفقیت ها – که برای همه افراد محبوب و مقبول است – دست یابند .

 

ایدئولوژی آمریکایی از همه افراد می خواهند که جاه طلب باشند و می گوید موفقیت در اثر کوشش زیاد بدست می آید بنابراین در این ایدئولوژی شکست امری فردی محسوب می شود(Merton , 1971:158 ) .

 

مرتن انتقادهای زیر را به جامعه آمریکایی وارد می کند :

 

۱- فقدان دسترسی به وسایل مقبول اجتماعی در این جامعه مورد توجه قرار نمی گیرد .

 

۲- قوانین حاکم بر بازی اجتماعی مبهم است .

 

۳- ایدئولوژی برابری اما ساخت جامعه نابرابر است . بنابراین همه افراد تصور می کنند که موفقیت دست یافتنی است و هر کس سعی می کند به هر طریقی به آن دست یابد .

 

۴- پرستش پول ، پول بسیار با ارزش است . هر کس خود را با دیگری مقایسه می کند و نمی تواند تشخیص دهد که چه کسی موفق شده است زیرا موفقیت یعنی پول و همیشه کسانی هستند که پول بیشتری دارند . بنابراین فرد در یک سیر بی انتها همچنان به تلاش برای رسیدن به پول ادامه می دهد.

 

با توجه به مطالب فوق ، آمریکا جامعه ای است که تقاضاهای فرهنگی موفقیت در آن بسیار بیشتر از امکان موفقیت به شکل قانونی می باشد . در نتیجه ساختار قانونی دچار در هم شکستگی می گردد . بدیهی است که چنین وضعیتی حالت آنومی را نشان می دهد و جامعه دچار اغتشاش خواهد بود .

 

نقد و ارزیابی نظریه مرتن

 

نظریه آنومی مرتن ابتدا در سال ۱۹۳۸ چاپ شد و در کتاب « نظریه اجتماعی و ساخت اجتماعی » مورد تجدید نظر قرار گرفت . تا دهه ۱۹۶۰ این نظریه بدون انتقاد مورد پذیرش قرار گرفت . اما در دهه ۱۹۶۰ با انتقادات بسیاری مواجه گردید . اما از آغاز دهه ۱۹۸۰ این نظریه دوباره مطرح شد و انتقادهای قدیمی دوباره مورد بررسی قرار گرفت و کوشش شد تا این تئوری مجدداً از نظر تجربی مورد آزمایش قرار گیرد . با وجودی که کار اصلی مرتن نظریه پردازی جامعه شناسی علم و دانش بود اما تحلیل وی در مورد آنومی کانون اصلی بحثهای انحرافات اجتماعی را تشکیل داده است .

 

مرتن معتقد است که نیازهای نظام با وفاق اجتماعی موجود یکسان نیستند . در واقع او معتقد است که در جامعه آمریکایی عدم هماهنگی و تشنج در وفاق اجتماعی وجود دارد . جامعه آمریکایی به اعتقاد او دچار بی سازمانی اجتماعی است و شواهد آن را می توان در مشکلات اجتماعی و انحرافات این جامعه پیدا کرد .

 

مرتن در نظریه خود در شرایط تاریخی خاصی در جامعه آمریکا زندگی می کند و به همین دلیل کوشش می کند تا یک نظریه میان برد مطرح سازد که شاید با دخل و تصرفهایی قابلیت تبدیل به یک نظریه کلان را داشته باشد . زمان انتشار مقاله مرتن تحت عنوان ساخت اجتماعی و آنومی در سال ۱۹۳۸ دقیقاً دوران بعد از رکود بزرگ اقتصادی در سال ۱۹۳۰ می باشد . زمانی که خصلت جامعه آمریکایی تناقض شدید میان آرزوهای آمریکایی و واقعیت اقتصادی خشن نابرابری است . مرتن معتقد است با وجودی که آنومی در زمان بحران دهه ۱۹۳۰ تشدید می شود اما یک خصلت ثابت در جامعه امریکایی است . زیرا جامعه هرگز نمی تواند تناقض میان ارزش موفقیت را با شیوه های قانونی همسو نیستند و در تناقض قرار دارند . یعنی علیرغم ثروت و رفاه در جامعه امریکا این جامعه نمی تواند فرصتهای مساوی در اختیار همه مردم قرار دهد و جامعه ای شدیداً نابرابر است و این مسأله ای غیر قابل انکار است . به عقیده مرتن کار جامعه شناس ، یافتن نیازهای نظام و اصلاح آن است وی در عین حال که از مشکلات نظام آگاهی کامل دارد پیشنهاداتی نسبتاً محتاطانه مطرح      می سازد . وی در مسأله ارثی بودن ثروت و موقعیتهای بالای اجتماعی را در جامعه آمریکا به شکل آشکار مطرح نمی سازد . برای از بین بردن انحرافات در جامعه آمریکا دو کار می توان انجام داد :

 

۱- از بین بردن فرصتهای نابرابر : که در قالب جامعه سرمایه داری نیست .

 

۲- تغییر ایدئولوژی برابری : به دلیل انبوه و ساختار سرمایه داری ممکن نیست .

 

مسأله اصلی این است که مرتن به منشأ پیدایش ایدئولوژی برابری و کارکردهای آن توجهی ندارد ( گروئرز ، ۱۳۷۸ : ۱۶۳ ) . بنابراین به نظر می رسد که نظریه مرتن با وجود قدرت تبیین بالای آن نمی تواند راه حل اصلاحی مناسب برای حل این معضل ارائه داد . مسأله دیگر این است که در بسیاری از موارد افرادی که به فرصتها دسترسی دارند نیز هنجار شکنی می کنند شاید نظریه محرومیت نسبی مرتن که معتقد است افراد به شکل نسبی و بی نهایت خود را با دیگران مقایسه می کنند . پاسخی بر این مدعا باشد اما نمی تواند به سادگی انحراف نخبگان سیاسی و اقتصادی را توجیه کند . نظریه مرتن بیشتر برای انحرافات طبقه پایین مناسب است . اما گاهی اوقات بعضی از افراد بدون شایستگی به موفقیت می رسند . این امر علت احساس شکست و ایجاد بی سازمانی و حالت آنومی می گردد که مرتن به این مسأله توجهی نکرده است . با وجود این نظریه مرتن همچنان جایگاه خود را به عنوان یکی از با نفوذترین تبیین های جامعه شناختی حفظ کرده است . از موارد مثبت نظریه مرتن این است که هم در مورد کجرفتاری فردی و هم در مورد کجرفتاری گروهی بحث می کند و گونه های بسیاری از رفتارهای کجروانه را در بر می گیرد .

 

مرتن آنومی را به عنوان گسیختگی در ساختار فرهنگی تبیین می کند که زمانی به وجود می آید که گسیختگی حادی میان هنجارهای فرهنگی و اهداف اعضای گروه برای رعایت آن هنجارهای فرهنگی وجود داشته است . از نظر مرتن آنومی به دو گونه است :

 

۱- آنومی ساده[۱۴]: احساس جدا شدن فرد از گروه .

 

۲- آنومی حاد[۱۵]: عدم ادغام نظامهای ارزشی در یکدیگر .

 

به همین علت است که برخی همچون مسنر[۱۶] در سال ۱۹۸۸ معتقد است که تفسیر مرتن در نظریه آنومی نظریه ای دو عاملی است که به عناصر انگیزه ای ( فردی ) و ساختاری ( سازمان اجتماعی ) ترکیب نموده است . مسنر همچنین معتقد است که این دو بعد نظریه مستقل از یکدیگرند و جدا نیستند .

 

از محققین دیگری که بر روی نظریه مرتن کار کرده است می توان به رابرت اگنیو اشاره کرد . او معتقد است که مرتن و دیگر نظریه پردازان نظریات فشار اجتماعی[۱۷] به روابط اجتماعی منفی و نقش آن در بزهکاری اهمیت می دهند . این روابط اجتماعی منفی احساسات مخصوصاً خشم را به همراه دارند که جنایت و بزهکاری شیوه های معمول آن هستند . بنابر نظر اگنیو سه منشأ کلی وجود دارد :

 

الف ) عدم موفقیت در دستیابی به اهداف مقبول اجتماعی .

 

ب ) حذف وقایع با ارزش اجتماعی(از دست دادن نزدیکان ، طلاق ، جدایی ، اخراج از مدرسه و …)

 

ج ) تجربه وقایع منفی از نظر ارزشهای اجتماعی .

 

اگنیو معتقد است که این فشارها تمایل به کجروی را در فرد بوجود می آورد . اما انجام دادن کجروی بستگی به موقعیت فرد و شرایطی دارد که می تواند با آن وقایع نامطلوب بسازد یا مرتکب کجرفتاری شود  ( داوری ، سلیمی ، ۱۳۸۰  : ۱۸۸ ) .

 

نظریه ناکامی منزلتی « آلبرت کوهن »

 

کوهن هم یکی از محققین مشهوری است که از نظریه مرتن در جامعه آمریکایی استفاده کرده است و در اثر خود تحت عنوان پسران بزهکار ( ۱۹۹۵ ) به بررسی مجدد این نظریه می پردازد و تغییراتی در آن ایجاد  می کند . در واقع کوهن اصطلاح منزلت را جانشین موفقیت در نظریه مرتن می سازد . یعنی طبقات پایین در جامعه از نظر دستیابی به منزلت دچار ناکامی هستند . جامعه در عین حال که آنها را به کسب منزلت تشویق می کند امکان دستیابی به منزلت پیدا می کند . این امر از طریق اشتغال به امور خلاف تحقیق می یابد . بر مبنای نظر کوهن نوجوانان و جوانان طبقه پایین همانند همتایان خود در طبقه متوسط علاقمند به دستیابی به منزلت بالا هستند . یکی از مکانهای مهم برای کسب منزلت در زندگی مدرسه است . در ساخت جامعه آمریکایی مدرسه پدیده ای است که بر مبنای هنجارها و ارزشهای طبقه متوسط شکل گرفته است و این ارزشها را ترویج می کند . جوانان طبقه محروم که عمدتاً از اقلیتهای نژادی هستند نه تنها با این ارزشها خو نگرفته اند بلکه با آن کاملاً بیگانه هستند . در نتیجه مدرسه مبدل به مکانی می شود که شکست افراد را بی چون و چرا تضمین می کند . مدرسه اصولاً توسط معلمین که از طبقه متوسط می آیند اداره می شود و آنها مرتباً ارزشهای طبقه متوسط را ترویج می کنند . به این ترتیب مدرسه یک نظام منزلتی طبقه متوسط است . خصایصی که جوانان متوسط از آن برخوردارند و مربوط به ارزشهای طبقه آنها می شود مثل ادب ، درست صحبت کردن ، نظم ، بردباری ، به تعویق انداختن رضامندی ، احترام به مالکیت و اجتناب از درگیریهای خشونت آمیز در میان این گروه دیده می شود . بر مبنای ارزشهای مدرسه کسی موفق است که خصایص بالا داشته باشد . اکثر جوانان طبقه پایین فاقد چنین خصایص را مورد تأکید و تشویق قرار ندادن است . اما این جوانان که جامعه پذیری متفاوتی با جوانان طبقه متوسط دارند در مدرسه ناچار می شوند با جوانان طبقه متوسط رقابت کنند . نتیجه چنین وضعیتی بدون شک شکست جوانان طبقه پایین خواهد بود .

 

چنین شکستی سرخوردگی و ناکامی را در نوجوانان ایجاد می کنند ، در نتیجه جوانان طبقه پایین که دچار ناکامی شده اند در منطقه هایی که زندگی می کنند خرده فرهنگهای بزهکاری به وجود  می آورند . در این خرده فرهنگها رقابت شکل دیگری به خود می گیرد و ارزشها کاملاً متفاوت می شوند . ارزشها و هنجارهای این خرده فرهنگها درست برخلاف ارزشهای طبقه متوسط است . معیار موفقیت و منزلت هم در اینجا کاملاً متفاوت است . مثلاً دزدی که بر مبنای ارزشهای طبقه متوسط کاری غیر قانونی و غیر اخلاقی محسوب می شود در میان این گروه یکی از فعالیتهای  پذیرفته شده و رایج است . کسی منزلت بالاتری دارد که دزد بهتری باشد کمتر دستگیر شده باشد و بهتر در مقابل پلیس مقاومت نشان بدهد .

 

کوهن معتقد است که در بسیاری از موارد مسأله دزدی و ارتکاب جرایم گوناگون به خاطر یک هدف سودمند گرایانه انجام نمی گیرد ؛ در بسیاری از موارد خرده فرهنگ کجروی از نفس این امر لذت  می برد به همین دلیل صدمه زدن به اموال دیگران نوعی تفریح به حساب می آید . ترساندن افراد عادی ، حمله به آنها رفتارهای خشونت آمیز نیز در میان این خرده فرهنگها نوع دیگری از سرگرمی است . کسانی که در این زمینه موفق تر باشند با شجاعت بیشتری نشان دهند منزلت بیشتری بدست می آورند ( کوهن ، ۱۹۷۱ : ۴۹ و ۷۳ ) . بنابراین در ضمن گسترش نظریه مرتن که مسئله هدف و شیوه های دست یابی به آن را مطرح      می سازد ، کوهن مفهوم ناکامی منزلتی را به علت فشاری در نظر می گیرد که نظام اجتماعی به فرد وارد می سازد و او را به سوی بزهکاری سوق می دهد . در واقع کوهن همانند مرتن با یک دیدگاه کارکردگرا به فرهنگ نگاه می کند و معتقد است که فرهنگ شیوه سنتی و معمول برای حل مشکلات اجتماعی است که از طریق جامعه پذیری انتقال پیدا می کند . اما چرا در بعضی موارد احتمال پیدایش نوآوری در این شیوه ها پدید  می آید . گاهی ممکن است ساخت اجتماعی و فرهنگ خواسته های متناقضی از فرد داشته باشند . این فشارها باعث شکل گیری خرده فرهنگهای کجروی می شود . خرده فرهنگهایی پدید می آیند تا مشکلات بوجود آمده را به نحوی حل کنند . این خرده فرهنگها بعضی از عناصر را از فرهنگ مسلط گرفته آن را تغییر شکل می دهند . شرایط لازم برای پیدایش این اشکال جدید فرهنگی کنش متقابل میان افرادی است که مشکلات مشابهی از نظر سازگاری با فرهنگ مسلط داشته باشند .

 

کوهن شش خصلت برای خرده فرهنگهای کجروی در نظر می گیرد که به شرح زیر می باشند :

 

۱- میل به خشونت و ویرانگری .

 

۲- منفی گرایی ( بیشتر ارزشهای معمول و پذیرفته شده به شکل معکوس مورد قبول قرار گیرند ) .

 

۳- لذت جویی و خوشی پرستی . ( لحظه ای و برای مدت زمان کوتاه بدون آینده نگری واقع می شود ) .

 

۴- آزادی و تنوع در کجرفتاری ( که شامل دزدی ، وحشیگری ، خشونت ، ایجاد وحشت و انواع فعالیتهای دیگر می گردد ) .

 

۵- گرایش غیر سودمندگرایانه ( حتی در مورد دزدی ، اشیاء به راحتی به دیگران داده می شود و یا اصولاً نابود می گردد و کمتر مورد استفاده با فروش قرار می گیرند ) .

 

۶- استقلال و انسجام گروهی ( وفاداری به گروه از اهمیت خاصی برخوردار است در مقابل هر رفتار دیگر ارجحیت دارد ) ( ممتاز ، ۱۳۸۵ : ۱۰۲ و ۱۰۳ ) .

 

[۱] – Emil Durkheim

 

[۲] – Biological Deviant

 

[۳] – Functional Deviant

 

[۴] – Skewed Deviant

 

[۵] – Suicide

 

[۶] – Rules of Sosiological Method

 

[۷] – Robert.k.merton

 

[۸] – Adaptation

 

[۹] – conformity

 

[۱۰] – Innovation

 

[۱۱] – Ritualism‌

 

[۱۲] – Retreatism

 

[۱۳] – Rebellion‌

 

[۱۴] – Simple Anomie

 

[۱۵] – Acute Anomie

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1399-09-15] [ 02:48:00 ب.ظ ]




از جمله افراد مهمی که در زمینه جرم و جنایت کار کرده اند می توان از کلیفورد شاو و هنری مک کی نام برد که به بررسی علل کجرفتاری در منطقه در حال تغییر و تبدیل یعنی همان منطقه ۲ می پردازند . آنها معتقدند که مشکلات اجتماعی شهر شیکاگو به علت الگو کنترل نشده مهاجرت و ایجاد منطقه های طبیعی است که در این مناطق اهالی از فرهنگ کلی جدا افتاده اند و همانند گیاهی که در خاک رشد می کند ، ساکنین این مناطق نیز در کنار یکدیگر به اجبار قرار گرفته اند و تحت تأثیر جریان هایی قرار دارند که در اختیار خودشان نیست بنابراین اهالی دچار یک همزیستی بیمار هستند . این مناطق در واقع از سایر نقاط شهر جدا افتاده . معیارهای رفتار ، هنجارها و ارزشهای دیگری در آنجا شکل گرفته است که با فرهنگ مسلط در دیگر مناطق در تضاد است . در این مناطق گرایشهای فرهنگی خاصی استقرار یافته ، به طوری که افراد مرتباً در معرض یادگیری الگوهای موافق قانون شکنی هستند . بنابراین جنایت در این مناطق و اطراف آن دیده می شود . آنها معتقدند که علت کجرفتاری و ارقام بالای آن در این مناطق بی سازمانی اجتماعی است . به این معنی که شیوه نرمال و رفتار در همه سطوح جامعه به یک شکل نفوذ نکرده است . شاو و مک کی کوشش می کنند تا از نظر تجربی این مسأله را به اثبات برسانند . آنها نشان می دهند که میزان و درصد بالای کجرفتاری در منطقه های در حال تغییر و تبدیل تحت تأثیر جریان هجوم و استقرار قرار گرفته ، این امر نه تنها در شیکاگو بلکه در شهرهای دیگر می توان مشاهده کرد . در این منطقه ها که دچار بی سازمانی اجتماعی هستند ارزشهایی پرورش پیدا می کنند که الگوی رفتار کجروی را مورد تأیید قرار می دهند ، و تأکید دارند که لزوم اصلاحات اجتماعی برای توسعه فرهنگ مسلط جامعه در این مناطق ضروری است . این مناطق تحت تأثیر نیروهای ویرانگر قرار دارند که کارکردهای اجتماعی را فلج می کند و جامعه از حالت تعادل خارج می شود . در عین حال مقاومت در مقابل رفتار کجروی کم شده و نه تنها تحمل می شود ، بلکه در مواردی رفتار پذیرفته شده محسوب می گردد . بنابراین از نظر شاو و مک کی مسئله این مناطق عدم حضور معیارهای فرهنگی مناسب می باشد که فقر و در نتیجه میل به انحراف نشانه های آن است ( ممتاز ، ۱۳۸۵ : ۸۵ و ۸۸ ) . به عبارت دیگر شاو و مک کی فرض کردند که زندگی در محله فقیر ( حوزه گذار ) موجب می شود افراد به جرم دست زنند . آنها جرم و بزهکاری را در زمینه تغییر محیط شهری و توسعه اکولوژی شهر نشینی تبیین و نشان داده اند که شیکاگو محله های متمایز و متفاوتی دارد . بعضی مرفه نشین و بقیه فوق العاده فقیر و رنج کشیده هستند . این محله های انتقالی خیلی فقیر از میزان بالای دگرگونی جمعیت رنج می برند . و توانایی نگهداری و محافظت ساکنین و حمایت این محله ها در برابر گروه های محرمانه اندک است . میزان مهاجرین در این محله ها زیاد است . بچه های این محله ها بین همانند شدن با فرهنگ جدید و پیروی از ارزشهای سنتی والدینشان دچار آشفتگی شده اند . آنها به زودی در می یابند که مکانیسم کنترل اجتماعی که رفتار آنها را در شهر یا کشور قبلی شان یا حوزه روستایی محدود کرده بودند از هم گسیخته اند . در این حوزه ها سنتها شکسته و نهادهای قراردادی محله ها کارایی خود را از دست داده اند . در نتیجه بچه های این محلات احساس از جا کندگی کرده و فاقد مجموعه ارزشهای مؤثر و عملی هستند که آنها را از ارتکاب جرم نگه دارد . شاو و مک کی نشان داده اند که حوزه های اکولوژیکی متمایز در شهر توسعه یافته اند که از پنج منطقه متحدالمرکز تشکیل شده اند و تفاوت ثابت و معنی داری در میزان جرم درون هر منطقه وجود دارد . بالاترین میزان جرم در منطقه گذار( انتقالی ) است که بیشترین مهاجر را هم دارد یعنی بیشترین ساکنین آن در شهرهای دیگر متولد شده اند و اکنون در این منطقه سکنی گزیده اند . دورترین مناطق از مرکز هم پایین ترین میزان جرم را دارند . شاو و مک کی مدعی هستند که در مناطق ( حوزه ) انتقالی فرهنگهای چندگانه و ارزشهای ناهمگن وجود دارد ؛ هم ارزشهای قراردادی و هم ارزشهای انحرافی وجود دارند . بچه هایی که در این محله ها بزرگ می شوند کم کم در می یابند افرادی که بزهکار هستند از نظر مالی موفق تر هستند . در نتیجه آنها نیز در انتخاب بین یک شیوه زندگی قراردادی و یا انحراف آمیز ، شیوه زندگی انحرافی را بر می گزینند .

 

 

آنها به باندهای خلافکار ملحق می شوند . شاو و مک کی می گویند که رشد و توسعه باندهای خلافکار علت اصلی بزهکاری نوجوانان و جوانان در حوزه های فقیر نشین است . آنها می گویند دگرگونی و ناهمگونی جمعیت در محله های فقیر نشین به چند دلیل احتمال بی سازمانی اجتماعی را افزایش می دهد:

 

۱- شایستگی و توانایی نهادها برای کنترل درونی مشکل است . وقتی که تعداد زیادی از ساکنین این محله به جامعه شان علاقمند نباشند در اولین فرصت تصمیم به مهاجرت می گیرند .

 

 

۲- زمانی که شبکه های محلی در یک حالت مداوم بی ثباتی قرار گیرند ، توسعه روابط اولیه که منجر به ساختار رسمی کنترل غیر رسمی می شود ، کم می گردد .

 

۳- ناهمگونی ا ز ارتباط افراد جلوگیری می کند و بنابراین افراد در صدد جستجو راه حل برای مشکلات عمومی و رسیدن به اهداف جمعی نخواهد بود ( ممتاز ، ۱۳۸۵ : ۸۵ و ۸۸ ) .

 

ابعاد مداخله گر بی سازمانی اجتماعی از دیدگاه شاو و مک کی

 

۱- توانایی اجتماعی برای نظارت و کنترل همسالان .

 

۲- وجود شبکه های دوستانه غیر رسمی محلی .

 

۳- میزان مشارکت محلی در سازمانهای داوطلبانه و رسمی .

 

ثابت شده است که بزهکاری در اصل یک پدیده گروهی و جمعی است و از این رو بر اساس نظر شاو و مک کی توانایی یک اجتماع برای کنترل دینامیسم های سطح گروهی مکانیسم کلیدی پیوند دهند . ویژگیهای اجتماع با بزهکاری است . آنها استدلال می کنند که ساکنان اجتماعات همبسته و همگن بهتر قادر هستند که رفتار نوجوانان را کنترل کنند تا زمینه برای بزهکاری گروهی ایجاد نشود . در عوض اجتماعاتی که قادر به کنترل گروه های نوجوانان نیستند میزان بالاتری از بزهکاری را تجربه خواهند کرد . بعد دوم سازمان اجتماعی یک اجتماع یا محله شبکه دوستانه غیر رسمی محلی است . تئوری سیستمی می گوید که شبکه های اجتماعی اصلی از اجتماعات اکولوژی انسانی را تشکیل می دهد . وقتی پیوندهای اجتماعی محلی توسعه و گسترش یابند توانایی ساکنین محله برای کنترل اجتماعی افزایش می یابد ؛ زیرا آنها قادرند تا غریبه ها را بهتر شناسایی کرده و آمادگی بیشتری برای درگیر شدن با افراد مجرم دارند . بعد سوم سازمان اجتماعی میزان مشارکت محلی در سازمانهای داوطلبانه و رسمی است . سازمانهای اجتماعی مظهر ساختاری همبستگی اجتماعی محلی است . کورن هاوزر استدلال می کند که بی ثباتی نهادی و انزوای نهادهای محلی عوامل ساختاری اساسی بی سازمانی اجتماعی هستند . به طور خلاصه نظر آنها این است که وقتی روابط نهادهای اجتماعی ضعیف شود ، توانایی اجتماع برای حفاظت و حمایت کردن علایق محله ضعیف می شود.

 

منابع بیرونی سازمانی اجتماعی شاو و مک کی

 

۱- پایگاه اقتصادی – اجتماعی پایین ساکنین محله .

 

۲- تحرک ساکنین یا عدم ثبات ساکنین محله .

 

۳- ناهمگونی نژادی و قومی .

 

۴- از هم پاشیدگی خانواده .

 

۵- شهر نشینی.

 

شاو و مک کی معتقدند که پایگاه اقتصادی – اجتماعی یک همبستگی اکولوژیکی قوی با جرم و بزهکاری دارد و می گویند که محله هایی با پایگاه اقتصادی پایین فقدان پول و منابع کافی هستند . همچنین می توان گفت که پایگاه اقتصادی – اجتماعی رابطه مستقیم با مشارکت در سازمانهای داوطلبانه و رسمی را دارد و نشان داده است که اجتماعات با پایگاه اقتصادی – اجتماعی پایین نسبت به اجتماعات با پایگاه اقتصادی – اجتماعی بالاتر از پایه سازمانی ضعیفتر رنج می برند . آنها بر این عقیده هستند که تأثیرات پایگاه اقتصادی- اجتماعی بر بزهکاری به صورت مقدماتی از طریق کنترل های رسمی به عنوان بازتابی از مشارکت سازمانی و نظارت اجتماع بر نوجوانان محله عمل کرده است . منبع دوم بی سازمانی اجتماعی شاو و مک کی فرض شده است که عدم ثبات و تحرک ساکنین شبکه روابط اجتماعی محله را تخریب می نماید . در یک طرح مشابه کاساردا و جان ویتز استدلال می کند که همگون سازی تازه واردها در ساختار اجتماعی محله یک فرآیند موقتی و گذار بوده است و عدم ثبات ساکنین به عنوان مانعی برای توسعه شبکه های وسیع و گسترده دوستانه ، گروه های خویشاوندی و پیوندهای معاشرتی محلی بوده است .

 

منبع سوم بی سازمانی اجتماعی در مدل شاو و مک کی ناهمگونی نژادی و قومی است که معتقدند توانایی ساکنین محلات فقیر نشین را برای رسیدن به وفاق خنثی می سازد . از نظر سوتل ، بی اعتمادی همراه با ناهمگونی ، ساکنین محله را از شرکت در انجمن ها باز می دارد اگر چه گروه های قومی متعدد ممکن است ارزشهای قراردادی مشترکی داشته باشند ؛ اما ناهمگونی از ارتباطات و الگوهای تعاملی جلوگیری می کند .

 

منبع چهارم بی سازمانی اجتماعی از هم پاشیدگی خانوادگی است . سامپسون استدلال کرده است که از هم پاشیدگی خانواده و زندگی زناشویی ممکن است کنترل اجتماعی غیر رسمی را در سطح اجتماعی کاهش دهد . عقیده کلی بر آن است که خانواده های دو والدینی نظارت و سرپرستی لازم را نه فقط بر فرزندان و اموال خانواده شان فراهم می کنند ، بلکه بر فعالیتهای عمومی اجتماع نیز اعمال خواهند کرد . از این دیدگاه نظارت بر گروه همالان و فعالیت باندها به سادگی به خانواده ، بچه ها وابسته نیست ، بلکه یک شبکه کنترل جمعی خانواده وابسته است ، در تأیید این امر سامپسون نشان داده است که از هم پاشیدگی خانواده در سطح کلان تأثیرات مستقیم زیادی بر میزان جرم جوانان داد که این امر هم برای سفید پوستان و هم برای سیاه پوستان صادق بوده است . پنجمین متغیر بیرونی بی سازمانی اجتماعی ، شهر نشینی است . اگر چه شاو و مک کی به صورت مقدماتی بر الگوهای درون شهری بزهکاری توجه کرده اند ؛ اما چارچوب آنها با این ایده منطبق است که اجتماعات شهری در مقایسه با حوزه های روستایی و شهرهای کوچک توانایی اندکی برای کنترل اجتماعی دارند . به طور کلی شهرنشینی ممکن است شبکه های خویشاوندی و دوستانه را تضعیف نماید و از مشارکت اجتماعی در امور محلی جلوگیری کند .

 

مدل علی نسخه گسترش یافته تئوری بی سازمانی شاو و مک کی برای تبیین میزان جرم و بزهکاری

 

تئوری بی سازمانی اجتماعی توسط افراد مختلفی مورد آزمون تجربی قرار گرفته است . سامپسون و همکارانش  ( ۱۹۹۷ ) در یک مطالعه بر روی ۳۴۳ محله شیکاگو نشان داده اند که چگونه همبستگی محله و کارایی جمعی در میان افراد محله یک بخش اساسی از تأثیرات محرومیت تمرکز یافته ( شامل درآمد پایین ، بیکاری ، از هم پاشیدگی خانوادگی یا از هم گسیختگی خانواده ها و درصد بالای غیر سفید پوستان ) و عدم ثبات ، ساکنین را بر جرایم خشونت آمیز تعدیل می کند .

 

یافته های پیمایشی جرم بریتانیا برای سالهای ۱۹۸۴ ، ۱۹۸۸ و ۱۹۹۲ هم نشان داده است که جرم و بی نظمی از قبیل تخریب کردن ، آشغال ریختن ، شعار روی دیوار نوشتن و عدم نظارت بر جوانان منجر به ترس می شود ترس هم همبستگی محله را کاهش می دهد و ضعیف شدن همبستگی دوباره جرم و بی نظمی را بیشتری را به همراه دارد .

 

 

 

 




 

 

 

 

 


بی نظمی / جرم

 

مدل بی سازمانی اجتماعی برای تبیین جرم

 

 

 

 




 

 

 

 

 


+

 

 

 

 

 

 




 

 

 

 

 


+

 

 

 

 




 

 

 

 

 


ترس

 

 

 

 

 

 

 

 




 

 

 

 

 


+

 

 

 

 




 

 

 

 

 


کاهش همبستگی محله

 

 

 

 

 

 

 

 




 

 

 

 

 


جرایم جدی / بی نظمی

 

 

 

 

 

اسمیت[۱] و جارجورا[۲] ، ( ۱۹۹۸ ) هم داده های پیمایشی جرم و ملی را برای آزمون تأثیرات اصلی و مشروط فقر ، ثبات ساکنین و ناهمگونی بر میزان قربانی شدن در ۵۷ محله مورد استفاده قرار داده اند . یافته های آنها نشان داد که بی سازمانی اجتماعی ، قربانی شدن و سرقت در محله ها پیش بینی می کند . اما برای جرایم خشونت آمیز دریافتند که تأثیر عدم ثبات ساکنین با سطح فقر در یک محله وابسته است . بنابراین اسمیت و جارجورا به این نکته پی بردند که توانایی برای کنترل اجتماعی باید در رابطه با دیگر ویژگی های محله شناخته شود که می توانند انجام فعالیتهای مجرمانه را تسهیل نمایند . ( Bursik , 1988 , 541 ) .

 

دیدگاه مارکو ویتز[۳]

 

مارکو ویتز برای مشخص کردن رابطه بین محرومیت اقتصادی و خشونت دو تئوری بی سازمانی اجتماعی و فرهنگی را با هم ترکیب کرد . تئوری فرهنگی نشان داد که بخش بزرگی از رابطه بین محرومیت اقتصادی و خشونت از طریق نگرشهای مثبت راجع به خشونت از قبیل تأکید بر شجاعت مجازات تمایل به تشدید نمودن وقایع منفی در مشاجرات و به کار بردن نیروی فیزیکی یا زور برای حل مشکلات توضیح داده می شود . او می گوید : که خشونت به عنوان شکلی از سازگاری با شرایط اقتصادی به وجود می آید .

 

محرومیت و کمبودهای اقتصادی منجر به یک حساسیت یا نگرانی از موقعیت به ویژه در میان همالان و هم محلی ها می گردد . این کمبود بر دستیابی به کالاهای مادی و تأکید دارد و چون فرد نمی تواند به شیوه های قانونی به این کالا دست یابد ، از خشونت به عنوان شیوه ای برای دست یابی به کالاهای مادی استفاده می کند . در همین زمان اگر ساکنان محله های فقیر و محروم همبستگی ضعیفی با هم داشته باشند و توانایی کافی برای کنترل رفتار ساکنان محله ، به ویژه جوانان نداشته باشد ، میزان جرم و خشونت در محله افزایش می یابد . بنابراین می توان گفت که بخشی از رابطه بین پایگاه اقتصادی – اجتماعی پایین خشونت به خاطر همبستگی ضعیف محله و کاهش کنترل اجتماعی غیر رسمی در محله است ( Markowitz ,2001,152 ).

 

[۱] – Smith

 

[۲] – Jarjoura‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:48:00 ب.ظ ]




مفهوم محرومیت نسبی در ابتدا به وسیله دو تن از جامعه شناسان به نامهای جیودیس بلاو[۱] و پیتر بلاو  مطرح شد که در آن مفاهیم تئوری آنومی را با مدلهای بی سازمانی اجتماعی ترکیب کرده اند بر اساس نظریه بلاو افراد طبقه پایین ممکن است هم احساس محرومیت نسبی کنند و هم این احساس را تشدید کنند وقتی که آنها شیوه زندگیشان را به آنهایی که در ناز و نعمت و رفاه هستند مقایسه می کنند . افرادی که به دلیل طبقه اقتصادی یا نژادی شان احساس محرومیت کنند . سر انجام احساس بی عدالتی و نارضایتی را گسترش می دهند . رفاه و خوشبختی اندک طبقات پایین شروع به تخریب جامعه ای می کند که نابرابری اجتماع را پرورش داده و شانس افراد را برای ترقی و پیشرفت با بهره گرفتن از ابزارها و شیوه های مشروع مسدود کرده است . ناکامی مداوم و زیاد که منتج از این احساس نابرابری است ، پرخاشگری و دشمنی سرکوب شده را به وجود می آورد که در نهایت به خشونت و جرم منجر می شود . تأثیر نابرابری ممکن است زمانی به حداکثر خود برسد که افراد فقیر باور داشته باشند توانایی اندکی برای رقابت در جامعه داشته یا جایی که تعادل قدرت اقتصادی و اجتماعی بیشتر به نفع ثروتمندان تغییر می یابد . تحت این شرایط فقر نسبی احتمال انتخاب فعالیتها و اعمال غیر قانونی را افزایش می دهد .

 

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 

براساس دیدگاه محرومیت نسبی احساس بی عدالتی اجتماعی مستقیماً با نابرابری درآمد رابطه دارد و این احساس در جوامعی بیشتر است که در آن فقیر و ثروتمند در کنار هم زندگی می کنند . نوجوانان محله های فقیر نشین هنگامی که محله شان را با محلات مرفه و ثروتمند نشین همان شهر مقایسه  می کنند احساس ناکامی و بی عدالتی کرده و در نتیجه آنها هم سعی می کنند تا به این امکانات اقتصادی ارزشمند دست یابند . حتی اگر از طریق روش های غیر قانونی باشد ، این شرایط خود میزان جرم و خشونت را در این محلات افزایش می دهد . ( صفری شالی ، ۱۳۸۶ : ۱۰۳ ) .

 

 

 

نظریه برچسب زدن[۲]

 

نظریه برچسب زدن ، انحراف را به عنوان فرآیندی تبیین می کند که توسط آن برخی مردم موفق می شوند بعضی دیگر را « منحرف » تعریف کنند . این نظریه ، بر نسبی بودن انحراف تأکید دارد و ادعا می کند که یک شخص یا عمل تنها زمانی « منحرف » تلقی می شود که « برچسب » انحراف توسط دیگران به آن زده شود . طرفداران این نظریه می گویند : « مجرم کسی است که برچسب خورده ، و جرم رفتاری است که دیگران به آن برچسب زده اند » . این رویکرد معتقد است که رفتارها به خودی خود به عنوان کژرفتاری یا جرم محسوب نمی شوند ؛ بلکه این افراد و گروه ها هستند که به این رفتارها به عنوان جرم می زنند (ستوده ، بهادری ، ۱۳۸۶ : ۳۸ ).

 

۳-۳-۷-۲- تبیینهای خرده فرهنگی

 

تبیینهای خرده فرهنگی کجروی ، بر تمایز ارزشها و هنجارها تأکید دارند که گروه های متفاوت بر آن پایبندند و مدعی می شوند که علل تحقق جرم ، نوعی تعارض میان هنجارهاست . در این تبیینها این تعارض هنگامی پدید می آید که گروه های متفاوت قومی ، نژادی یا طبقاتی ، هنجارهای خرده فرهنگی خاصی را می پذیرند . و این هنجارها ، اعضای آنها را در جهت نادیده گرفتن ارزشها و تخطی از هنجارهای زیر بنایی نظام هنجارهای حاکم بر جامعه تحت فشار می گذارند .

 

الگوی دارو دسته نوجوانان بزهکار

 

نخستین اثر گذاری خرده فرهنگها بر کجروی را می توان در مطالعاتی دید که به بررسی نحوه تأثیر دارو دسته های نوجوانان بزهکار بر رفتار اعضای خود پرداخته اند . برخی تحقیقات ، حاکی از آنند که این دارو دسته ها ، هنجارهای رفتاری خاص خود را بر اعضا تحمیل می کنند . در این خصوص بسیاری از نوجوانان نیز وضعیت به گونه ای است که در قالب منبع اصلی وضع و اعمال هنجارها ، جانشین والدین می شوند و نفوذ خود را حتی آنگاه که آنان می کوشند ارزشهای خود را بر فرزندان تلقین کنند ، همچنان حفظ می کنند ( سلیمی و داوری ، ۱۳۸۶ : ۳۴۴ ) . فیلیپ رابرت در تحقیق خود مدعی شده است که در بسیاری اوقات ، شکل گیری این دارو دسته ها ، در قالب تجمعهایی ناهمخوان از تعدادی جوان و نوجوان بزهکار آغاز می شود ؛ افرادی که در مواجهه با پیرامون خویش ، احساس مطرود بودنی ، غالباً نهفته ، دارند و همین احساس مشترک آنان را گرد هم می آورد . او بیان می کند وقوع کوچکترین حادثه ای سبب می شود که این تجمع ساختار خود را به عنوان یک باند سازمان یافته تبهکار بیابد ؛ باندی که پس از شکل گیری ، امکانات محسوسی را برای استفاده اعضا به ارمغان می آورد ؛ از جمله اینکه قادر به فراهم ساختن امنیت و احترام برای آنان است . در عین حال به نظر او ، این نوع باندها هر قدر مستحکمتر شکل گرفته باشند ، روحیه جدایی از محیط پیرامون را در اعضای خود بیشتر تقویت می کنند و زمینه مناسبتری را برای ایجاد و استمرار نوعی واکنش « برچسب زنی » در درون خود فر اهم می سازند . فرآیندی که به طور طبیعی ، احساس وفاداری اعضا و پایبندی آنان به هنجارهای این خرده نظام را تقویت می کند . ( Robert,1966:183-193 ) .

 

 

ویلیام فوت وایت معتقد است که دارو دسته های جوانان و نوجوانان بزهکار به تدریج به تجمع سلسله مراتبی تغییر شکل می دهند . در درون هر یک از آنها ، جانشینان رئیسی ، که افتخار خدمتگذاری او را هم دارند ، از منافع اقتداری بهره مند می شوند که وی به آنان تفویض می کند . افراد زیر دست هر یک در حد توان خویش ، در پی کسب عنایت و توجه این نظام سلسله مراتبی بر می آیند ؛ نظامی که می توانند از آن ، توقع حمایت داشته باشند . با شکل گیری و استقرار خرده فرهنگهای کجرو ، این امکان فراهم می آید که افراد ، نوعی منزلت و پایگاه اجتماعی را در درون آنان ، برای خود طلب کنند ، سپس کنشهای خود را در درجه اول با هدف جلب حمایت و توجه آن نظام ، به ویژه در جهت حفظ ارتباط خود با اعضایی که سمتهای سرپرستی را بر عهده دارند ، و پس از آن با انگیرۀ ارتقاء و کسب منزلتهای بالاتر در درون سلسله مراتب موجود صورت می دهند ( سلیمی و داوری ، ۱۳۸۶ : ۳۴۵  و ۳۴۶ ) .

 

نظریه علائق کانونی

 

والتر میلر ، مضمون تعارض فرهنگی را در نظریه علائق کانونی مطرح ساخته است . او فعالیتهای کجروانۀ دارو دسته نوجوانان بزهکار در طبقات فرودست را کوششی قلمداد می کند در جهت دستیابی به اهدافی که فرهنگ این طبقات آن را ارزشمند به حساب می آورد . او بیان می کند که این تلاش در قالب رفتارهایی جامه عمل به خود می پوشد که فرهنگ یاد شده ، آن را مناسب ترین شیوه دسترسی بدان اهداف معرفی می کند . او بر آن است که این جوانان و نوجوانان ، خود را مجبور به پایبند ماندن به سنتهای طبقات فرودست می یابند و رفتارهای کجروانۀ خود را با پایبندی به همین سنتها مرتکب می شوند. میلر ، به ویژگی های سنتی و خرده فرهنگی شایان توجه در رفتار این دارو دسته ها را در قالب شش ارزش اساسی حاکم بر خرده فرهنگهای فرودست تصور می کند :

 

۱- دردسر ( زحمت ) .

 

۲- زمختی و خشونت .

 

۳- زرنگی و زبلی .

 

۴- هیجان .

 

۵- تقدیر گرایی .

 

۶- خود مختاری ( استقلال ) .

 

این شش ارزش سهمی تعیین کننده در شکل دادن به رفتار اعضای دارو دسته ها دارند . او بیان می کند نوجوانان طبقات فرو دست ، عمداً دعوا راه م یاندازند ؛ تا زمختی و خشونت خود را نشان دهند ؛ یا اینکه مرتکب سرقت شوند؛ تا زبلی و شهامت خود را اثبات کنند و … و این کارها صرفاً با هدف اثبات وفاداری به این ارزشها است. ( Miller , 1958:5-19  ) .( سلیمی و داوری ، ۱۳۸۶ : ۳۴۷ ) .

 

تئوری خرده فرهنگ خشونت

 

یکی از مهمترین تبیین های تئوریک در مطالعه خشونت های بین شخصی جوانان و بزرگسالان ، تئوری خرده فرهنگی خشونت ولفگانگ و فراکوتی است .

 

براساس نظر آنها خشونت نتیجه طرفداری از مجموعه ارزشهایی است که به کار گیری خشونت و پرخاشگری را تشویق و حمایت می کنند . این ارزشها مخالف ارزشهای فرهنگ مسلط جامعه هستند مثلاً در این خرده فرهنگها مواردی از قبیل دعوا کردن ، تنه زدن ، فحش و ناسزا گفتن ، تمسخر دیگران ، به کار گیری اسلحه و … به عنوان ارزش شناخته شوند . آنها استدلال می کنند که تخطی از هنجارهای خرده فرهنگ در درون خرده فرهنگ با مجازات روبرو می شود . این هنجارها به عنوان یک عمل غیر قانونی شناخته نمی شوند . و کاربران خشونت دچار عذاب وجدان نخواهند شد . آمارهای جنایی هم نشان داده است که بالاترین میزان قتل در میان مردان ، غیر سفید پوستان ، سفید پوستان ، طبقات پایین تر ، کارگران و جوانان هستند که بیشترین میزان خرده فرهنگ خشونت را هم می توان در میان این گروه ها پیدا کرد . بر اساس نظریه خرده فرهنگ خشونت بعضی گروه ها نسبت به دیگران بیشتر مرتکب خشونت می شوند ؛ زیرا آنها مجموعه متمایزی از ارزشهایی دارند که خشونت را تأیید نموده یا با آن مدارا می شود . این ارزشها برای تبیین میزان بالای خشونت در میان اقلیتها و مردان و زنان طبقات پایین جامعه و غیر به کار گرفته می شود . تز خرده فرهنگ خشونت هم در سطح کلان و هم در سطح خرد مطالعه شده است . مطالعه سطح کلان معمولاً بر توزیع خشونت تمرکز دارند . مطالعات سطح خرد بر رابطه بین ارزشها ، خشونت و متغیر های جمعیتی – اجتماعی متمرکز شده اند . بر اساس تز خرده فرهنگ خشونت ارزشها رابطه بین طبقه ، نژاد و منطقه در یک طرف و خشونت در طرف دیگر را تعدیل می کنند . البته به دلیل اینکه مطالعات سطح خرد صرفاً بر افراد توجه داشتند ، این فرض را نادیده گرفتند که ممکن است هنجارهای گروهی نسبت به ارزشهای شخصی در ایجاد رفتارهای خشونت آمیز مهمتر باشند .

 

فیلسون و همکارانش معتقدند که تئوری خرده فرهنگ برای واحدهای اجتماعی در ابعاد متوسط از قبیل مدرسه و محله ها ، نیز قابل کار برد است . یعنی میزان خشونت از محله ای به محله دیگر متفاوت است . تبیین های خرده فرهنگ خشونت به صورت ضمنی یا آشکار بر تأثیرات اجتماعی شدن تأکید دارند . در مدل اجتماعی شدن فکر می شود افراد ارزشهای گروه شان را درونی می کنند و بر اساس آن عمل می کنند این فرآیند را می توان به صورت شکل زیر نشان داد :

 

ارزشهای فرد

 

a                                      b

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
   

 

 

 

 

 

 

 

 




 

 

 

 

 


c

 

بزهکاری و خشونت                                                            ارزشهای مدرسه/ محله

 

 

 

خود ابزاری یا مدیریت تأثیر گذاری یک جنبه مهم ، تبیین کنترل اجتماعی در خرده فرهنگها است . وقتی یک شخص از طرف دیگر مورد بد رفتاری واقع می شود و حضار انتظار پاسخ پرخاشگرانه از فرد داشته باشند ، کنشگر هم با مقابله به مثل آبروی خود را حفظ می کند . استفاده از خشونت برای حفظ آبرو به عنوان مؤلفه مهم خرده فرهنگ خشونت شناخته شده است . او بیان می کند که هم تحقیقات پیمایشی و هم تجربی ثابت کرده اند که حضار تأثیر قوی بر رفتار خشونت آمیز افراد دارند.

 

رید[۳] هم در بحث خرده فرهنگ خشونت می گوید که بعضی وقت ها افراد مرتکب خشونت می شوند ؛ زیرا آنها می خواهند چنین باشند و چیزی آنها را متوقف نمی کند . اما بعضی وقتها افراد مرتکب خشونت می شوند ، حتی اگر نخواهند ؛ زیرا مجازات خواهند شد اگر دست به خشونت نزنند .

 

مهمترین قضایای خرده فرهنگ خشونت عبارتند از :

 

۱- هیچ خرده فرهنگی نمی تواند به طور کلی متفاوت از یا در تضاد با جامعه که خود جزئی از آن است.

 

۲- بوجود آوردن خرده فرهنگ نیازمند آن است که کنشگران در این عنصر ارزش بنیادین سهیم باشند که خشونت در همه شرایط ابراز شود .

 

۳- توسل بالقوه یا گرایش به خشونت در بسیاری از شرایط تأکیدی بر خصیصه نفوذ گرا یا اشاعه یابند ، این تِم فرهنگی است . میزان درجه ای که افراد در عکس العمل به محرکها به خشونت متوسل می شوند وابسته به میزان پذیرش و اقتباس ارزشهای فرهنگی مرتبط با خشونت است .

 

۴- رسوم قویم مرتبط با خشونت امکان دارد در تمام گروه های سنی جامعه فرعی وجود داشته باشد . اما این رسوم در برخی گروه های سنی مشخص بسیار برجسته است .

 

۵- ضد هنجار ، خشونت آمیز نسبت تخطی از هنجارهای نوماتیو در نتیجه مجازات اعمال شده از سوی گروه است مثل طرد اجتماعی .

 

۶- بسط نگرشهای مورد نظر و استفاده از خشونت در یک خرده فرهنگی معمولاً شامل رفتارهای یاد گرفته شده و فرآیندهای یادگیری ، ارتباط و همنوایی پنداری ترجیحی است .

 

۷- استفاده از خشونت ضرورتاً در همه خرده فرهنگها به عنوان یک عمل غیر قانونی در نظر گرفته        نمی شود ، و همه کسانی که به اعمال خشونت آمیز دست می زنند در این خصوص احساس گناه نمی کنند ( زارعی ، ۱۳۸۳ : ۷۳ – ۷۵ ) .

 

۴-۳-۷-۲- دیدگاه تضاد

 

نظریه پردازان اجتماعی ، تبیین جرم را در درون بافتهای اقتصادی و اجتماعی و با بیان ارتباطی پی  می گیرند ، که میان طبقات اجتماعی ، کجروی و فرآیند کنترل اجتماعی وجود دارد . تبیینهای تضاد فرض می کنند که در درون جامعه وفاقی کامل و واقعی درباره ارزشها وجود ندارد ؛ و جامعه مرکب از گروه های ستیزه گر و برخوردار از ارزشها و منافع متفاوت است که در بخش عمده ای از این آرا و نظرات ، در قالب طبقات اجتماعی جلوه گر می شوند . و این وضعیت باعث شده تا نظریه پردازان ، جرم را پیامد تضاد طبقاتی تلقی کنند .

 

کانون سخن در تبیینهای کجروی متکی بر اصول تضاد ، آن است که وجود تضاد در درون جامعه علت اصلی بوجود آمدن جرم و کجروی در درون جامعه است . تضادی که خود در پی ایجاد فضایی اجتماعی شکل می گیرد که در آن گروه های قدرتمند ارزشهای خود را بر جامعه حاکم ساخته اند ؛ و بر اساس آن پایبندی افراد گروه های فاقد قدرت به ارزشها و هنجارهای فرهنگ خودی ، با سرباز زدن آنان از تبعیت هنجارهای حاکم را کجروی می نامند ؛ فضایی که در آن ، قانون صرفاً به مکانیسمی برای کنترل اعضای ناراضی فقیر و فاقد قدرت در جامعه بدل می شود ؛ و در همان حال ، از موفقیت و جایگاه قشر مقتدر در جامعه هم حفاظت می کند . بدین ترتیب این نظریه پردازان ، این تصور را مردود می دانند که قانون برای حفظ و صیانت جامعه آرام و شرافتمند وضع شده است ؛ و این فرض را نمی پذیرند که همه کجروان و مجرمان را می توان ، افرادی بد و شرور دانست که    می خواهند حقوق جامعه و دیگران را زیر پا بگذارند.

 

اساس و شالوده تمامی نظریه های تضاد اجتماعی در حوزۀ مطالعه جرم و کجروی نیز اندیشه ای مارکسیستی است که با تأکید بر نقش دولت در تولید جرم ، رفتارهای کجروانه را یا واکنشی در برابر توزیع نابرابر ثروت و قدرت در جامعه می دانند ، یا نوعی کارکرد گونه های متفاوت تضاد موجود در درون جامعه مطالعات نظریه پردازان تضاد اجتماعی در حوزۀ جرم و کجروی با مسائلی از این دست سروکار می یابد :

 

– نقش دولت در ایجاد یک محیط جرم زا ؛

 

– نقش مناسبات شخصی و گروهی اقتدار در کنترل و شکل دادن به حقوق جزاء ؛

 

– نقش پیشداور ها و تعصبات در برخوردهای عملی نظام جزایی ؛

 

– بررسی مناسبات میان یک نظام اقتصادی سرمایه داری و پایه ریزی شده بر اساس تجارت آزاد و میزان وقوع جرم و ….

 

بر همین اساس ، این محققان ، نژاد پرستی ، جنسیت گرایی ، امپریالیسم ، شرایط نامطمئن شغلی ، فرآیند ناقص تربیت و مراقبت از کودکان ، وضعیت زیر استاندارد محیطهای مسکونی ، آلوده سازی محیط زیست ، جنگ آفرینی و … جرمهای واقعی می نامند .

 

در مقابل ، جرمهای فرو دستان مانند حرزشکنی ، دزدی و ضرب و جرح را عمدتاً نوعی ابراز خشم بر ضد شرایط غیر عادلانه موجود قلمداد می کنند ؛ و در عین حال یاد آور می شوند که این رفتارها معمولاً بدون خود آگاهی واقعی انجام می پذیرد ( سلیمی و داوری ، ۱۳۸۶ : ۳۵۱ و ۳۵۲ ) .

 

در زیر به چند مورد از نظریه پردازان مشهور تضاد اجتماعی اشاره می گردد :

 

کارل مارکس

 

کارل مارکس در سال ۱۸۵۰ و در دوران توسعه نامحدود و بی حد و مرز سرمایه داری و شرایط اجتماعی نابهنجار ناشی از آن می زیست . این شرایط ، مارکس را به این نتیجه رسانده بود که خصوصیت هر تمدنی را شیوۀ تولید آن تعیین می کند . بر همین اساس او با مورد توجه قرار دادن محور مناسبات تولید و ارزش افزوده بر ساختارهای اقتصادی جامعه انگشت نهاد و ادعا کرد که این ساختارها کلیه مناسبات انسانی را تحت کنترل و سیطره خود دارد .

 

بدین گونه مارکس ، عمدتاً بر این نکته تکیه می کند که در جوامع سرمایه داری ، نظام اقتصادی تمامی جنبه های زندگی اعضای آن را تحت کنترل دارد و فلسفه سیاسی و اقتصادی طبقه مسلط ، تمامی جنبه های زندگی جامعه را تحت تأثیر خود می گیرد . هنرمندان ، نویسندگان و معلمان ، آگاهانه یا ناآگاهانه ، تلاش خویش را معطوف بر آوردن هوسهای نظام سرمایه داری می کنند و در نتیجه زندگی افراد حول محور ابزارهای تولید می چرخد. ( Marx , 1937 : 106 – ۱۰۷ ) ،( سلیمی و داوری ، ۱۳۸۶ : ۳۵۴ ).

 

با این حال مواضع تبیین مارکس در خصوص جرم و کجروی ، می توان به محورهای زیر اشاره کرد:

 

۱- جرم را فرآوردۀ سیاستهای موجود در عرصۀ اجرای قانون می داند .

 

۲- حقوق جزا و مقررات آن را پدید ای در جهت منافع سرمایه داران می داند و آن را فی نفسه جرم زا می شمارد .

 

۳-  حرکتها و ستیزهای قشر پرولتاریا را امری سیاسی و برخاسته از « آگاهی طبقاتی » قلمداد می کند و هر گونه هایی از رفتارهای کجروانه را « فاسد » و « غیر مولد » و ناشی از « آگاهی کاذب » می نامد و آنها را به افرادی که « خرده پرولتر » یا « خرده پورژوا » می نامند ، نسبت می دهد و بدین شکل نوعی دسته بندی خاص از کجروی ارائه می دهد .

 

۴- بر وجود پیوند معنا دار میان هر دو دسته این رفتارها و بی عدالتی های نظام سرمایه داری تأکید        می ورزد و آنها را در حال واکنشی در برابر شرایط نامناسب اجتماعی به شمار می آورد .

 

۵- در تصویری کلی ، کجروی و کجروان را سبب گسترش تقسیم کار اجتماعی و شکل گرفتن گونه هایی خاص از تحولات اجتماعی و قضایی از جمله مجموعۀ قوانین جزایی ، رشته های دانشگاهی و استادان حقوق جزا ، دستگاه های دادگستری ، پلیس و صدها حرفه و شغل تازه می شمرد و این پدیده را یکی از علل رشد توسعۀ نظام سرمایه داری می خواند .

 

در واقع اندیشه مارکس تحلیل و درکی از کارکرد فعلی ، ساخت و متحول ضروری جامعۀ سرمایه داری است . او اندیشه خود را بر تناقض جامعۀ سرمایه داری که به عقیدۀ او تناقض است که در ذات جامعه وجود دارد ، متمرکز کرد . به عقیده او خصلت متناقض جامعۀ سرمایه داری ناشی از این است که افزایش وسایل تولید به جای آنکه سطح زندگی کارگران را بالا ببرد ، دو فرآیند دیگر را موجب می شود ؛ تکثیر روز افزون شمار کارگران و تشدید فقر . مارکس معتقد است که بدتر شدن وضعیت کارگران و فاصلۀ طبقاتی بین فقرا و ثروتمندان علت اصلی تضادهای اجتماعی و انقلاب است و در واقع کجروی را واکنش به شرایط نامساعد طبقه فقرا و احساس بی عدالتی اجتماعی آنها می داند ( محسنی تبریزی ، ۱۳۷۳ : ۲۷ و ۲۸ ) .

 

فردریک انگلس

 

انگلس بر خلاف مارکس ، با استقلال بیشتری به موضوع جرم و خشونت پرداخته و سعی کرد آن را به صورت گسترده در کتاب « وضع طبقه کارگر » در انگلستان ۱۸۴۴ شرح دهد . او جرم و خشونت را ناشی از ساخت روابط تولید در نظام سرمایه داری قلمداد می کند و شرایط اقتصادی ، بویژه فقر مادی را از علل اصلی آن می شمرد . او در عین حال تصویر خود درباره جرم و کجروی را در قالب نوعی پیامد اخلاق زدایی اجتماعی یا افول انسانیت در افراد و نوعی بازتاب انحطاط در جامعه می داند ( ممتاز ، ۱۳۸۵ : ۱۳۱ – ۱۳۲ ) . انگلس مدعی است که جامعه سرمایه داری ، کارگران را از اخلاق دور می سازد ؛ و آنان را در فرآیندی گرفتار می آورد که نتیجه اش رهنمون شدن به جرم و خشونت است . در نگاه او کارگران افرادی رانده شده در جامعه اند که ساختار جامعه سرمایه داری آنها را نادیده می گیرد و به عنوان موجوداتی فاقد شعور با آنان برخورد می کند . موجوداتی که به حال خود رها شده اند و بدان سبب مرتکب جرم می شوند که ناگزیر از گزینش میان دو سرنوشت تلخ اند : مرگ تدریجی در اثر گرسنگی و قحطی یا مرگ سریع به دست قانون . پس این بی رحمی و شقاوت نظام سرمایه داری است که قشر فقیر و کارگر را به موجوداتی درگیر در رفتارهای کجروانه تبدیل می کند ؛ بدون اینکه آنها خود خواسته باشند(سلیمی و داوری، ۱۳۸۶ : ۳۵۶ ).

 

ویلهلم بنگر

 

ویلهلم بنگر از جمله دیگر منتقدان دیدگاه تضاد است که در سال ۱۸۷۶ میلادی در کشور هلند متولد شد و در سال ۱۹۴۰ خودکشی کرد . او در بررسی که دربارۀ علل جرم انجام داد ، کوشید تا نحوه همبستگی بزهکاری را با وضعیت اقتصادی و روابط اجتماعی تولید نشان دهد . بنگر بزهکاری را ناشی از رفتار افراد بی اخلاق شمرده و این بی اخلاقی را فرآوردۀ نظام سرمایه داری به حساب آورده است . بنگر بزهکاری را دارای نوعی منشأ اخلاقی می داند و بر آن است جز در موارد نادر و استثنایی ، در محدودۀ رفتارهای طبیعی انسانها تحقق می یابد . او همچنین مدعی است که هیچ عملی ، ماهیتاً غیر اخلاقی یا کجروانه نیست و ضد اجتماعی قلمداد شدن برخی رفتارها در واقع بازتاب اصول اخلاقی رایج در جامعه است . به نظر او چون ساختار اجتماعی پیوسته در حال تغییر است ، ایده ها و نظرات ناظر به اینکه چه چیزی اخلاقی است و چه چیزی نیست ، نیز پیوسته تغییر می کند . به نظر بنگر ، در یک جامعه این اندازه و مقدار مطلق ثروت نیست که به ارتکاب خشونت و بد رفتاری تأثیر دارد ؛ بلکه این نقش را عنصر توزیع ثروت در جامعه ایفا می کند.

 

به طور کلی تحقیقات بنگر در زمینه علل جرم پاسخی به سه پرسش اساسی زیر بوده است :

 

الف ) در چه زمانی فکر جرم در انسان پدید می آید ؟

 

ب ) چه نیروهایی می تواند مانع ارتکاب جرم در فرد شود و سرچشمه افراد کجاست ؟

 

ج ) جرم در چه موقعیتهایی صورت می گیرد ؟

 

بخش عمده تحلیل بنگر را مفهوم « فکر جرم » تشکیل می دهد ، او نظام سرمایه داری را عامل اصلی شکل گیری این مفهوم معرفی می کند و بر آن است که این نظام ابتدا با بوجود آوردن سیه روزی و بد بختی ، شرایط چنین اندیشه ای را برای طبقه کارگر فراهم می سازد . سپس با ارزش بخشیدن به مفاهیمی مانند خود خواهی ، سود اندوزی ، خود پرستی و ایجاد حرص و آزار در میان قشرهای جامعه ، در عمل ارتکاب جرم و خشونت را تشویق می کند و در نهایت نیز با نهادینه کردن این مفاهیم موانع بالقوۀ آن را از کار می اندازد . ( همان منبع ، ۱۳۸۶ : ۳۵۷ – ۳۵۸ ) .

 

رالف دارندورف

 

دارندورف یکی دیگر از نظریه پردازان تضادی است . او بر خلاف مارکس به مالکیت ابزار تولید توجه نداشت و بر عکس متغیر قدرت را عامل جدا کننده گروه ها از یکدیگر می دانست . مسئله مورد نظر او اقتدار نهادی شده در سازمانهای اجتماعی بود . تأکید او بر گروه های صاحب این قدرت در مقابل گروه های فاقد قدرت در ساخت نهادی است . او معتقد است که توزیع نابرابرانه قدرت ، همواره عامل تعیین کننده کشمکش های منظم اجتماعی می شود . چرا که آنهایی که سمتهای با اقتدار را در اختیار دارند و آنهایی که در سمتهای فرمانبری جای دارند ، منابع معینی دارند که در ذات و جهت متناقض می باشند ، و این امر تضاد بین آنها را بوجود می آورد . او معتقد است تضاد اجتماعی همه جا وجود دارد . هر جامعه در هر مرحله ، جلوه هایی از تضاد و اختلاف را آشکار می سازد( Dahrendorof , 1959 : 111 – ۱۷۱ ، ثلاثی ، ۱۳۷۴ : ۱۶۰ ) .

 

جرج ولد

 

جرج ولد ، یکی دیگر از نظریه پردازان تضاد است ، او در کتاب جرم شناسی نظری خود کوشیده است تا جرم را به شکل مستقل و سامان مند و بر حسب الگوهای تضاد تبیین کند . او مدعی است فرآیند وضع قوانین را گروه های سیاسی حامی دولت در انحصار خود می گیرند . چون می خواهند از حمایت متقابل دولت در دفاع از حقوق و حفظ منافع خود برخوردار باشند . این وضعیت بدان معنا است که اگر گروهی ، حمایت های کافی را به خود جلب کند ، قوانین را در جهت جلوگیری از منافع گروه مخالف و محدود ساختن آن ، وضع خواهد بود. ولد ، توجه خود را بیشتر به رفتارها و وضعیتهایی خاص مبذول داشته است ، از جمله کجرویهایی که در هنگام جنگ در جوامع پدید می آید ؛ یا جرمهایی که ناشی از اختلاف میان کارگر و کارفرما است . مشخصه این رفتارها ، تضاد و خشونت است و جنبه های واقعی زندگی اجتماعی را تشکیل می دهد ( سلیمی و داوری ، ۱۳۸۶ : ۳۶۱ ) .

 

ولد معتقد است که اعمال مجرمانه نتیجه تضاد و درگیری مستقیم بین نیروهایی است که برای کنترل جامعه با هم کشمکش دارند و می خواهند قدرت را در دست بگیرند ( Siegel , 2001 : 263  ) .

 

نظریه رده سنی سامپسون و لوپ

 

سامپسون و لوپ [۴] ، استدلال می کنند بستر خانوادگی فرد ، مدرسه ، همسالان و خواهر و برادر به بهترین شکل بزهکاری اطفال و نوجوانان را تبیین می کند . مهمترین عوامل در بستر خانواده که بزهکاری را تحت تأثیر قرار می دهند از انضباط نابسامان و سخت گیری های اعمال شده از سوی پدر و مادر ، طرد پدر ، طرد عاطفی کودک از سوی پدر و مادر خود این عوامل را ویژگیهای ساختاری همانند یک خانواده پر جمعیت ، پایگاه اقتصادی – اجتماعی پایین والدین ، جابجایی زیاد خانواده ، مجرمیت والدین و فروپاشی خانواده را تحت تأثیر قرار می دهند . تأثیر این عوامل ساختاری بزهکاری غیر مستقیم است . بقیه نظریه سامپسون و لوپ به پایداری و دگرگونی در روند زندگی مربوط است . آنها تلاش می کنند به این پارادوکس آشکار معنا بخشند که رفتار جامعه ستیزان دوران بچگی و بزهکاری اطفال و نوجوانان بهترین پیش بینی کننده رفتار مجرمانه دوران بزرگسالی است . با این وجود بیشتر بزهکاران در بزرگسالی مجرم نمی شوند . آنها بیان می کنند که بزهکاری دوران بچگی احتمال پیوند خوردن اجتماعی دوران بزرگسالی را کاهش می دهد که آن هم به نوبه خود احتمال رفتار مجرمانه دوران بزرگسالی را فزونی می بخشد .

 

سامپسون و لوپ استدلال میکنند این پیوستگی مستقل از طبقه اجتماعی ، سابقه خانواده و عوامل مربوط به مدرسه می باشد . آنها با وجود دلایل مبنی بر پایداری استدلال می کنند که در روند زندگی ، دگرگونی امری معمول است . و اطفال و نوجوانان بزهکار اغلب مجرمان بزرگسال از آب در    نمی آیند و رفتار بزرگسال می تواند به خوبی تغییر کند . در مورد بزرگسالان کیفیت و قدرت پیوندهای اجتماعی قوی ترین تأثیر را بر این مسئله دارد که آیا شخص در رفتار مجرمانه درگیر خواهد شد یا خیر . وابستگی به همسر ، پایداری شغلی ، وابستگی به کارفرما و عوامل مشابه دیگر احتمال بروز رفتار مجرمانه را کاهش می دهند . ( جلیلی ، ۱۳۸۱ : ۷۷ و ۷۸ ) .

 

۶-۳-۷-۲- دیدگاه اکولوژی ( بوم شناسی )[۵]

 

این دیدگاه در اواسط قرن بیستم توسط لوئیز ورث ، رابرت پارک و ارنست برگس مطرح گردید . دیدگاه اکولوژی به توزیع پدیده ها و رابطه آنها با محیط می پردازد و جرم را تابعی از تغییرات اجتماعی می داند که جدایی از تغییرات محیطی به وقوع می پیوندد . برگس و همکارانش تلاش کردند رابطه بین جرم و اکولوژی را در شیکاگو تبیین کنند . آنها شهر را به عنوان یک موجود زنده در نظر می دیدند که رشد می کند و کل ارگانیکی را تشکیل می دهد و حوزه های متعدد شهر را به عنوان اندامهایی در نظر گرفتند که برای کارهای مختلفی به خدمت گرفته می شوند .

 

[۱] – Judith Blau‌‌ and  Peter Blau

 

[۲] – Labelin& Theory

 

[۳] – Read

 

[۴] – Sampson and Laup‌

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:47:00 ب.ظ ]




پترسون با تکیه بر مشاهداتی گسترده دربارۀ خانواده های دارای کودکان پرخاشگر و مبتلا به اختلالات رفتاری و خانواده های فاقد اینگونه کودکان ، چهار الگوی کنش متقابل را در محیط خانواده تشخیص داده است که می تواند با کجروی های بعدی همراه باشد :

 

۱- فنون تربیتی و انضباطی ناکارآمد ، از جمله سرزنش گری افراطی یا سهل گیری توأم با بی تفاوتی.

 

۲- محروم بودن کودک از تربیت مثبت والدین و احساس دلبسته بوده آنان به خود .

 

۳- مراقبت غیر مؤثر بودن والدین از رفتار کودک .

 

۴- عجز از بکارگیری تدابیر کافی و وافی حل مشکل ، که حاصل آن ایجاد فشارهای روحی و تحریک پذیری روز افزون در خانواده است .

 

به نظر پترسون می توان ، با حمایت از کودک ، برخورد گرم و صمیمی با او و همچنین بکارگیری منسجم انواعی از قواعد روشن رفتارهای پرخاشگرانه را کنترل کرد.(Petterson ,1986 : 932 –۹۹۴ ).

 

۵- تئوری چلبی

 

چلبی چهار سازه ، نیاز ، فرصت ، معنا و انتظار را در زمینه تبیین رفتار ارائه می دهد . او رفتار را تابعی از سازه های فوق به صورت ترکیبی و تجربه ای می داند و معتقد است راست رفتاری در سطحی منوط به آن است که افراد و کنشگران فردی و جمعی فرصت مکفی در اختیار داشته باشند ، نیازهایشان واقعی باشد ، انتظارات معقول و موجه اجتماعی از آنها وجود داشته باشد و معنی هایی که از طرف جامعه به آنها می رسد صریح ، منطقی و موجه باشد . در روابط اجتماعی شان احساس عدالت رابطه ای و در توزیع مواهب جامعه هم احساس عدالت توزیعی را داشته باشد . چلبی اظهار می دارد که تعهد ، اندیشه ، پول و زور پاسداران اصلی ، پایه هر نظم اجتماعی می باشند . که کم و کیف هر کدام در نظم اجتماعی تجربی متفاوت و متغیر است و میزان یک نظم در هر کدام از آنها به عوامل بیشماری از جمله بستگی به فاز جامعه دارد ، یعنی اگر جامعه در فاز اقتصادی باشد نظم اجتماعی آن بیشتر متکی بر پول و ثروت است ، در صورتی که در فاز اجتماعی باشد نظم آن بیشتر وابسته به تعهد است . در صورتی که در فاز سیاسی باشد نظم آن بیشتر اتکا به زور دارد و اگر در فاز فرهنگی باشد نظم آن بیشتر تکیه بر اندیشه دارد ( جلیلی ، ۱۳۸۱ : ۸۶ و ۸۷ ) .

 

از دیدگاه چلبی کژرفتاری وقتی به وجود می آید که :

 

۱- برای افراد فرصت کم یا زیاد باشد .

 

دانلود پایان نامه

 

دانلود پایان نامه

 

۲- فرد به دلایل مختلفی نیاز داشته باشد .

 

۳- انتظارات اجتماعی از افراد پایین یا بالا باشند .

 

۴- معناها برای آنها مبهم ، غیر منطقی و ناموجه باشند .

 

و احساس بی عدالتی رابطه ای و توزیعی کنند هر کدام از آنها در ترکیب با یکدیگر می توانند به کژرفتاری منجر شوند . اگر این تز را به صورت یک تابع در نظر بگیریم می توان گفت که این تابع از چهار سازه ژنریک ( نیاز ، فرصت ، معنا و انتظار ) تشکیل گردیده است که رفتار تابعی از این سازه های می باشد . خصوصیت جالب و قابل توجه این تابع ( ( نیاز ، فرصت ، معنا و انتظار ) رفتار = F ) اثر ترکیبی عناصر آن با یکدیگر می باشد به گونه ای که می توان تابع های مختلف را از آن استخراج نمود . به همین دلیل چلبی آن را یک ابر تابع یا تابع بزرگ می نامد .

 

وی دو نوع ترکیب عمده برای چهار عامل مزبور قایل می شود : اول ترکیبی که روابط آن بر اساس گزاره های منطقی باشد . دوم ترکیبی که رئالیستی باشد .

 

چلبی بر اساس ترکیب نوع اول یعنی ترکیبی که روابط آن بر اساس گزاره های منطقی باشد ، چهار قضیه محوری تئوریکی اش را به شرح زیر مطرح می کند :

 

قضیه اول : سطح تولید فرصتها در جامعه در سطوح مختلف با کژرفتاری رابطه ای سهمی درجه دو دارد؛ یعنی :

 

الف ) اگر فرصت مکفی باشد احتمال کژرفتاری فرد پایین می آید .

 

ب ) اگر فرصت کم باشد ، احتمال کژرفتاری بالا می رود .

 

ج ) اگر فرصتها زیاد باشد احتمال کژرفتاری بالا می رود .

 

قضیه دوم : نابرابری در توزیع فرصتهای اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی رابطه خطی مستقیم با کژرفتاری دارد . نابرابری ها موجب اشاعه فساد و کژرفتاری در جامعه می شود .

 

قضیه سوم : میزان انتظارات جامعه از افراد با کژرفتاری رابطه سهمی درجه دو دارد یعنی :

 

الف ) اگر انتظارات اجتماعی افراد موجه و معقول باشد احتمال کژرفتاری کاهش می یابد .

 

ب ) اگر انتظارات اجتماعی از افراد بالا باشد احتمال کژرفتاری افزایش می یابد .

 

ج ) اگر انتظارات اجتماعی از افراد پایین باشد احتمال کژرفتاری افزایش می یابد .

 

قضیه چهارم : معنی سیبرنتیکی روی رفتار دارد یعنی رفتار را تعیین می کند ، آنومی معنایی می تواند احتمال کژرفتاری را افزایش دهد ( همان منبع ، ۱۳۸۱ : ۹۳ و ۹۴ ) .

 

جمع بندی مطالب جامعه شناختی

 

– نظریه فشار

 

نظریه های فشار یک نوع دیگر از نظریه های جامعه شناختی هستند و معتقد هستند که انحراف برای این پیش می آید که جامعه دستیابی به برخی هدفها را تشویق می کنند ؛ ولی وسایل ضروری برای رسیدن به این هدفها را در اختیار همه اعضای جامعه قرار نمی دهد . به عبارت دیگر نظریه پردازان فشار مدعی هستند جرم تابعی از تضاد بین اهداف و ابزارهایی است که مردم می توانند به شیوه مشروع برای رسیدن به آن اهداف از آنها استفاده کنند . بر اساس این نظریه احساس ناکامی ، از خود بیگانگی و فقدان حمایت مثبت خانواده احتمال ارتکاب جرم فرد را افزایش می دهد و یک امر مطلوب برای انتقام ، کینه توزی و گسست قید و بندهای اجتماعی را بوجود می آورد که این احساس را به شکل رفتارهایی از قبیل خشونت نشان می دهد . دورکیم از جمله نظریه پردازان قرن نوزدهم است که به تبیین کژرفتاری از دیدگاه جامعه شناختی پرداخت . او از پیشگامان نظریه فشار است که نظریه آنومی ( بی هنجاری ) را برای تبیین جرم و کجروی مطرح نمود.  او معتقد است که در شرایط اجتماعی استوار و پایدار ، آرزوهای انسان از طریق هنجارها تنظیم و محدود می شود و با از هم پاشیدگی هنجارها ( و لذا از بین رفتن کنترل آرزوها ) یک وضعیت آرزوهای بی حد و حصر یا آنومی بوجود می آید . از آنجا که این آرزوهای بی حد و حصر ، نمی توانند ارضا شوند ، در نتیجه یک وضعیت نارضایتی اجتماعی دائمی پدید    می آید . سپس این نارضایتی در جریان اقدامات اجتماعی منفی نظیر خودکشی ، تبهکاری ، طلاق ، خشونت و … ظاهر می گردد . دورکیم بر این باور است همانطور که جامعه به سمت ارگانیک شدن پیش می رود ، هنجارهای اجتماعی مستقر تضعیف می شوند و قدرت تنظیم کنندگی خود را از دست می دهند ، و جامعه دچار شکل خاصی از نابسامانی و آشفتگی ارزشی می شود که دورکیم آنرا آنومی می نامد . آنومی زمینه ساز انواع مختلف ناهنجاری های اجتماعی است. ( ستوده ، ۱۳۸۵ : ۱۲۸ ).

 

رابرت مرتن نیز در کنار سایر نظریه پردازان فشار معتقد است که انحراف ( کژرفتاری ) برای این پیش می آید که جامعه دستیابی به برخی هدفها را تشویق می کند ولی وسایل ضروری برای رسیدن به این هدفها را در اختیار همه اعضای جامعه قرار نمی دهد . در نتیجه ، برخی افراد یا باید هدفهای خاصی را برای خود برگزینند و یا برای رسیدن به هدفهایی که فرهنگ جامعه شان تجویز کرده ، باید وسایل نامشروعی را بکار ببرند .

 

 

به عبارت دیگر مرتن آنومی یا بی هنجاری را به فشاری اطلاق می کند که وقتی هنجارهای پذیرفته شده با واقعیت اجتماعی در ستیزند ، برای افراد وارد می آید . در واقع این نظریه ، انحراف را به عنوان نتیجه فشارهای ساختاری می داند که مردم را تحت فشار قرار می دهد ، تبیین می کند.( همان منبع،۱۳۸۵ : ۱۲۹ ).

 

آلبرت کوهن در نظریه خود به عنوان ناکامی منزلتی ، کجروی را به پایگاه اجتماعی و طبقات اجتماعی منسوب می کند و منشأ این رفتارها را عدم دسترسی به هدف مورد قبول جامعه می داند . او کجروی را اعتراض ناشی از یأس و نومیدی ، ناکامی و حرمان طبقه محروم جامعه ذکر کرده که به شکل ویرانگری ، تخریب و خشونت نمایان می شود . کوهن معتقد است در بسیاری موارد ارتکاب جرایم گوناگون به خاطر یک هدف سودمند گرایانه انجام نمی گیرد . بلکه هدف از ارتکاب جرم سرگرمی و لذت جویی می باشد . و از سوی دیگر کوهن مفهوم ناکامی منزلتی را به علت فشاری در نظر می گیرد که نظام اجتماعی به فرد وارد می سازد و او را به سوی بزهکاری سوق می دهد ( کوهن ، ۱۹۷۱ : ۴۹ و ۵۰ ) .

 

بنابراین با توجه به نظریه فشار می توان گفت که پایگاه اجتماعی – اقتصادی پایین والدین و ناکامی در ارتکاب خشونت جوانان و دیگر رفتارهای خطرناک تأثیر عمده ای دارد . بر اساس تئوری محرومیت نسبی احساس بی عدالتی اجتماعی مستقیماً با نابرابری درآمد رابطه دارد و این احساس در جوامعی بیشتر است که در آن فقرا و ثروتمندان در آن در کنار هم زندگی می کنند ، و جوانان محله های فقیر نشین هنگامی که خودشان را با افراد ثروتمند و کسانی که در ناز و نعمت هستند مقایسه می کنند احساس ناکامی و بی عدالتی کرده و در نتیجه آنها هم سعی می کنند تا به ثروت و رفاه دست یابند . حتی اگر از طریق روش های غیر قانونی باشد و این شرایط میزان جرم و خشونت را در میان این افراد افزایش می دهد . تأثیر نابرابری ممکن است زمانی به حداکثر خود برسد که افراد فقیر باور داشته باشند توانایی اندکی برای رقابت در جامعه داشته یا جایی که تعادل قدرت اقتصادی و اجتماعی بیشتری به نفع ثروتمندان تغییر می یابد . تحت این شرایط فقر نسبی احتمال انتخاب فعالیتها و اعمال غیر قانونی را افزایش می دهد . چنین احساسی در افراد باعث افزایش میزان جرم و خشونت می شود . مارکووتیز محرومیتها و کمبودهای اقتصادی منجر به یک حساسیت یا نگرانی از موفقیت بویژه در میان همالان و هم محلی ها می گردد و این کمبود برای دستیابی به کالاهای مادی تأکید دارد و چون فرد نمی تواند به شیوه قانونی به این کالا دست یابد از خشونت به عنوان شیوه ای برای دستیابی به کالای مادی استفاده می کند . بسیاری از نظریه پردازان نظریه خرده فرهنگ ، بر تمایز هنجارها و ارزشهایی تأکید دارند که گروه های متفاوت بدان پایبندند و مدعی می شوند که علت تحقق جرم ، نوعی تعارض میان هنجارهاست . ( سلیمی و داوری ، ۱۳۸۶ : ۳۴۴ ) .

 

ولتر میلر ، فعالیت نوجوانان بزهکار در طبقات فرودست را کوششی قلمداد می کند در جهت دستیابی به اهدافی که فرهنگ این طبقات آن را ارزشمند به حساب می آورد ( همان منبع ، ۱۳۸۶ : ۳۴۹ ) .

 

ولفگانگ و فراکوتی از نظریه پردازان تئوری خرده فرهنگ خشونت ، خشونت را نتیجه طرفداری از مجموعه ارزشهایی است که به کار گیری خشونت و پرخاشگری را تشویق و حمایت می کنند . این ارزشها مخالف ارزشهای مسلط جامعه هستند . رید یکی دیگر از نظریه پردازان خرده فرهنگ خشونت است و می گوید که بعضی وقتها افراد مرتکب خشونت می شوند زیرا آنها می خواهند چنین باشند ، و چیزی آنها را متوقف نمی کند ، اما بعضی وقتها افراد مرتکب خشونت می شوند حتی اگر نخواهند ؛ زیرا مجازات خواهند شد اگر دست به خشونت نزنند .

 

 

 

 

 

 

 

– نظریه بی سازمانی اجتماعی

 

نظریه بی سازمانی اجتماعی جرم و خشونت را ناشی از بی سازمانی محلات می داند . بر طبق این نظریه پایین بودن کنترل اجتماعی غیر رسمی در محلات ، کاهش همبستگی اجتماعی ، ناهمگونی جمعیت ، پایین بودن پایگاه اقتصادی – اجتماعی افراد محله موجب افزایش جرم و خشونت می شود .(ممتاز، ۱۳۸۵: ۸۶ ) .

 

دیدگاه اکولوژی ( بوم شناسی ) به توزیع پدیده های و رابطه آنها با محیط می پردازد و جرم را تابعی از تغییرات اجتماعی می داند که جدایی از تغییرات محیطی به وقوع می پیوندد ، و از سوی دیگر معتقد است که عوامل محیطی و اجتماعی از قبیل محیط های خانوادگی ، گروه همسالان ، هنجارهای اجتماعی ، ویژگیهای جمعیتی و عوامل فردی در خشونت افراد مؤثر است .

 

– نظریه تضاد

 

نظریه پردازان تضاد اجتماعی ، تبیین جرم را در درون بافتهای اقتصادی و اجتماعی با بیان ارتباطی پی می گیرند و معتقدند که تضاد میان طبقات اجتماعی علت اصلی جرم و کجروی در درون جامعه است . بر اساس این دیدگاه تضاد اجتماعی خود ناشی از نابرابری و بی عدالتی اجتماعی است که در آن مردم به دو دسته فقیر و ثروتمند تقسیم می شوند . مارکس معتقد است که بدتر شدن وضعیت کارگران و فاصله طبقاتی بین فقرا و ثروتمندان علت اصلی تضادهای اجتماعی است و در واقع کجروی را واکنشی به شرایط نامساعد طبقه فقرا و احساس بی عدالتی اجتماعی آنها می داند(محسنی تبریزی، ۱۳۷۳ : ۲۸ ) .

 

فردریک انگلس از جمله نظریه پردازان تضاد است او جرم و خشونت را ناشی از ساخت روابط تولید در نظام سرمایه داری قلمداد می کند و شرایط اقتصادی ، بویژه فقر مادی را از علل اصلی جرم و خشونت می شمرد . او در عین حال تصویر خود درباره جرم و کجروی را در قابل نوعی پیامد اخلاق زدایی اجتماعی یا افول انسانیت در افراد و نوعی بازتاب انحطاط در جامعه می داند. ( ممتاز ، ۱۳۸۵ : ۳۲ ) .

 

ویلهلم بنگر از دیگر متفکران تضاد است او بزهکاری را دارای نوعی منشأ  اجتماعی می داند ؛ او نظام سرمایه داری را عامل اصلی شکل گیری جرم معرفی می کند و بر آن است که این نظام ابتدا با بوجود آوردن سیه روزی و بدبختی ، شرایط چنین اندیشه یا را بوجود می آورند و سپس با ارزش بخشیدن به مفاهیمی مانند خودخواهی ، سود اندوزی و خود پرستی و ایجاد حرص و آز در میان قشرهای جامعه ، در عمل ارتکاب جرم و خشونت را تشویق می کنند ( سلیمی و داوری ، ۱۳۸۶ : ۳۵۷ ) .

 

نظریه یادگیری اجتماعی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:47:00 ب.ظ ]




« رابرت . کی . مرتن » یکی از آغاز گران جامعه شناسی مشکلات اجتماعی است . مرتن در مقاله معروفش تحت عنوان « ساخت اجتماعی آنومی » مفهوم آنومی « دورکیم » را تعدیل نمود و آن را در معنای خردتری از نظریه دورکیم در نظر گرفت . به عبارت دیگر دیدگاه مرتن بیش از آنکه جامعه شناسی کلان باشد ، جامعه شناسی خرد است ، حال آنکه دیدگاه دورکیم ، جامعه شناسی کلان     می باشد . در عین حال مرتن خود تأکید دارد که مفهوم آنومی را از مفهوم « نظم اخلاقی » در دیدگاه دورکیم وام گرفته و آنرا در خصوص وضعیتهایی به کار برده است که در آن ، ساختار اجتماعی ، آرزوهای متعارفی را بر می انگیزاند و در همان حال شیوه های دستیابی بدان را محدود می سازد به نظر مرتن دو عنصر مهم در ساختار اجتماعی عبارتند از :

 

۱- اهداف مقبول اجتماعی .

 

۲- وسایل مقبول اجتماعی یعنی شیوه های دستیابی به این اهداف که جامعه در اختیار فرد قرار می دهد .

 

دیدگاه اکولوژی ( بوم شناسی )

 

این دیدگاه در اواسط قرن بیستم توسط لوئیز ورث ، رابرت پارک و ارنست برگس مطرح گردید . دیدگاه اکولوژی به توزیع پدیده ها و رابطه آنها با محیط می پردازد و جرم را تابعی از تغییرات اجتماعی می داند که جدایی از تغییرات محیطی به وقوع می پیوندد . برگس و همکارانش تلاش کردند رابطه بین جرم و اکولوژی را در شیکاگو تبیین کنند . آنها شهر را به عنوان یک موجود زنده در نظر می دیدند که رشد می کند و کل ارگانیکی را تشکیل می دهد و حوزه های متعدد شهر را به عنوان اندامهایی در نظر گرفتند که برای کارهای مختلفی به خدمت گرفته می شوند .

 

پایان نامه

 

تئوری محرومیت نسبی

 

مفاهیم تئوری آنومی را با مدلهای بی سازمانی اجتماعی ترکیب کرده اند بر اساس نظریه بلاو افراد طبقه پایین ممکن است هم احساس محرومیت نسبی کنند و هم این احساس را تشدید کنند وقتی که آنها شیوه زندگیشان را به آنهایی که در ناز و نعمت و رفاه هستند مقایسه می کنند . افرادی که به دلیل طبقه اقتصادی یا نژادی شان احساس محرومیت کنند . سر انجام احساس بی عدالتی و نارضایتی را گسترش می دهند . رفاه و خوشبختی اندک طبقات پایین شروع به تخریب جامعه ای می کند که نابرابری اجتماع را پرورش داده و شانس افراد را برای ترقی و پیشرفت با بهره گرفتن از ابزارها و شیوه های مشروع مسدود کرده است . ناکامی مداوم و زیاد که منتج از این احساس نابرابری است ، پرخاشگری و دشمنی سرکوب شده را به وجود می آورد که در نهایت به خشونت و جرم منجر    می شود . تأثیر نابرابری ممکن است زمانی به حداکثر خود برسد که افراد فقیر باور داشته باشند توانایی اندکی برای رقابت در جامعه داشته یا جایی که تعادل قدرت اقتصادی و اجتماعی بیشتر به نفع ثروتمندان تغییر می یابد . تحت این شرایط فقر نسبی احتمال انتخاب فعالیتها و اعمال غیر قانونی را افزایش می دهد . براساس دیدگاه محرومیت نسبی احساس بی عدالتی اجتماعی مستقیماً با نابرابری درآمد رابطه دارد و این احساس در جوامعی بیشتر است که در آن فقیر و ثروتمند در کنار هم زندگی می کنند . نوجوانان محله های فقیر نشین هنگامی که محله شان را با محلات مرفه و ثروتمند نشین همان شهر مقایسه می کنند احساس ناکامی و بی عدالتی کرده و در نتیجه آنها هم سعی می کنند تا به این امکانات اقتصادی ارزشمند دست یابند . حتی اگر از طریق روش های غیر قانونی باشد ، این شرایط خود میزان جرم و خشونت را در این محلات افزایش می دهد .

 

نظریه رده سنی سامپسون و لوپ

 

مهمترین عوامل در بستر خانواده که بزهکاری را تحت تأثیر قرار می دهند از انضباط نابسامان و سخت گیری های اعمال شده از سوی پدر و مادر ، طرد پدر ، طرد عاطفی کودک از سوی پدر و مادر خود این عوامل را ویژگیهای ساختاری همانند یک خانواده پر جمعیت ، پایگاه اقتصادی – اجتماعی پایین والدین ، جابجایی زیاد خانواده ، مجرمیت والدین و فروپاشی خانواده را تحت تأثیر قرار می دهند . تأثیر این عوامل ساختاری بزهکاری غیر مستقیم است . بقیه نظریه سامپسون و لوپ به پایداری و دگرگونی در روند زندگی مربوط است . آنها تلاش می کنند به این پارادوکس آشکار معنا بخشند که رفتار جامعه ستیزان دوران بچگی و بزهکاری اطفال و نوجوانان بهترین پیش بینی کننده رفتار مجرمانه دوران بزرگسالی است . با این وجود بیشتر بزهکاران در بزرگسالی مجرم نمی شوند . آنها بیان می کنند که بزهکاری دوران بچگی احتمال پیوند خوردن اجتماعی دوران بزرگسالی را کاهش می دهد که آن هم به نوبه خود احتمال رفتار مجرمانه دوران بزرگسالی را فزونی می بخشد.

 

دیدگاه تضاد

 

نظریه پردازان اجتماعی ، تبیین جرم را در درون بافتهای اقتصادی بافتهای اقتصادی و اجتماعی و با بیان ارتباطی پی می گیرند ، که میان طبقات اجتماعی ، کجروی و فرآیند کنترل اجتماعی وجود دارد . تبیینهای تضاد فرض می کنند که در درون جامعه وفاقی کامل و واقعی درباره ارزشها وجود ندارد ؛ و جامعه مرکب از گروه های ستیزه گر و برخوردار از ارزشها و منافع متفاوت است که در بخش عمده ای از این آرا و نظرات ، در قالب طبقات اجتماعی جلوه گر می شوند . و این وضعیت باعث شده تا نظریه پردازان ، جرم را پیامد تضاد طبقاتی تلقی کنند .

 

تئوری خرده فرهنگ خشونت

 

یکی از مهمترین تبیین های تئوریک در مطالعه خشونت های بین شخصی جوانان و بزرگسالان ، تئوری خرده فرهنگی خشونت ولفگانگ و فراکوتی است . بر اساس نظریه خرده فرهنگ خشونت بعضی گروه ها نسبت به دیگران بیشتر مرتکب خشونت می شوند ؛ زیرا آنها مجموعه متمایزی از ارزشهایی دارند که خشونت را تأیید نموده یا با آن مدارا می شود . این ارزشها برای تبیین میزان بالای خشونت در میان اقلیتها و مردان و زنان طبقات پایین جامعه و غیر به کار گرفته می شود . فیلسون و همکارانش معتقدند که تئوری خرده فرهنگ برای واحدهای اجتماعی در ابعاد متوسط از قبیل مدرسه و محله ها ، نیز قابل کار برد است . یعنی میزان خشونت از محله ای به محله دیگر متفاوت است . تبیین های خرده فرهنگ خشونت به صورت ضمنی یا آشکار بر تأثیرات اجتماعی شدن تأکید دارند .

 

 

نظریه فشار ساختاری 

 

این نظریه رفتارهای انحرافی را نتیجه فشارهای اجتماع می داند . تعبیر ساده آن وجود فراوان فقر در یک ساختار اجتماعی ، فشارهایی را برای بروز انواع خاصی از کژرفتاری ها فراهم می سازد .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:46:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم