کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



مکتب‌های اسطوره شناسی:

  • اسطوره تصویر نمادین پدیده‌های طبیعت:

در نیمه‌ی نخست قرن نوزدهم دو نظریه علمی مورد توجه اسطوره شناسان بود.

الف) خدایان اساطیری بر اثر ستایش پدیده‌های طبیعی چون آسمان، خورشید و ماه و… به وجود آمدند.

ب) زبان شناسان متوجه شدند که گروه‌های زبانی مشترک اصلی وجود دارد که ظاهراً ربطی به هم ندارند. مثلاً در عصر باستان سه نژاد تورانیان، هند و اروپاییان و سامیان بودند که امروزه زبان‌های مختلفی از آن سه زبان به جا مانده است. «خدایان اقوام ابتدایی مظهر نیروهای سماوی (خورشید، طوفان و رعد) و تا حدی زمینی (آب، زمین، گیاه) اند که بر سرنوشت جهان فرمان می‌راندند. کوشش‌های این عده باعث به وجود آمدن مطالعات تطبیقی در اساطیر شد. به نظر آنان مطالعه زبان و اساطیر هم خانواده، ما را قادر به شناخت اساطیر اقوام اولیه می‌سازد» (شمیسا، 1388: 156).

دانلود پایان نامه

2- اسطوره تصویر نمادین تحقیقات نجومی:

این مکتب در اواخر قرن نوزدهم به وجود آمد و عقیده داشت که اسطوره از کوشش انسان بابلی در امر جمع بندی اطلاعات نجومی پدید آمد. این اساطیر نجومی در آسیای غربی و مصر و یونان پراکنده شد و دین عبرانیان در عهد عتیق تحت تأثیر قرار داد. و سرانجام همین اساطیر بین النهرینی در سه هزار سال پیش از مسیح است که اساس اساطیر جهان شده است.

3-اسطوره بیان نمادین مسائل اجتماعی و اندیشه‌های پیش از تاریخ:

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

عقاید دورکیم (DURKHEIM ) بر این بنیاد است. او اسطوره را چنین تعریف می‌کند که نظامی است، در ارتباط با امور مقدس و آدابی است که نزد هر امتی دیده می‌شود. پژوهشگر امور دینی باید به سرآغاز این امور مقدس بپردازد و حقایقی را بیابد که در این امور مقدس به شکل نمادین بیان شده است. محتوای اسطوره‌ها همان امور مقدسی است که بازتاب واقعیات اجتماعی و فرهنگی است.

4-اسطوره بیان نمادین آرزوهای روانی مردم باستان و روان نژندهای امروزی:

آراء فروید و یونگ بر این مبنا است. فروید با ترکیب پژوهش‌های خود در مورد روان نژندها معنای نمادها و توهمات و رویاها و تحقیقات مردم شناسی فریزر به این نتیجه رسید که مواردی چون جنایت نخستین، مردم خواری، آشفتگی جنسی متکی بر عوامل روانی چون گناه ترس و واخوردگی است. به نظر او اسطوره خود به خود چندان اهمیت ندارد اما با تعبیر آن می‌توان واخوردگی و تمایلات غریزی را شناخت. اما تلقی یونگ از اسطوره کاملاً متفاوت است. او متوجه تصویر ذهنی خاصی در بیماران روانی شده بود که به آن آرکی تایپ می‌گفت و می‌گفت اسطوره روشی است از بیان نمادین نیازهای روانی مهم چون وحدت، سازگاری، آزادی و برخلاف فروید برای اسطوره اهمیت فراوان قائل بود.

5- اسطوره تعقلی کردن نمادین اعمال آیینی آسیای غربی در عهد باستان:

به آن مکتب اسطوره و آیین (Myth and Ritual ScooL) هم می‌گویند زیرا عمدتاً به دین و اسطوره در آسیای غربی باستان می‌پردازد. پیش درآمد این تفکر را می‌توان در آثار فریزر یافت. «به نظر ایشان اسطوره از میان زندگی آیینی مردم بیرون می‌آید. اسطوره کوششی است تا عمل کردن به آیین‌ها را مفهوم و قابل قبول سازد» (ر. ک. شمیسا، 1388: 158). از آیین‌های مهم جشن سال نو، مراسم بر تخت نشستن شاه به عنوان شخصیتی مقدس مرگ و رستاخیز ایزد، ازدواج مقدس است. این آیین‌ها بر سرزمین‌های همسایه تأثیر می‌گذاشت. مثلاً سنت سلطنت مطلقع و مقدس مصری و آسوری به ایران رسید و از ایران به روم رفت.

6-اسطوره شرح نمادین نظام ایدئولوژیک فرهنگ هند و اروپایی:

این مکتب فقط به اساطیر هند و اروپایی پرداخته است. پژوهش‌های ژرژ دومزیل (Dumezil ) چنین است که خود مبتنی بر مکتب اساطیر تطبیقی هند و اروپایی ماکس مولر (مکتب تطبیق نام‌ها) بود. به نظر دومزیل اقوام هند و اروپایی میراث مشترکی داشتند و اساطیر هند و اروپایی در ارتباط با ساخت‌های اجتماعی اقوام هند و اروپایی است. به نظر او فرهنگ هند و اروپایی نه تنها بدوی نبودند، بلکه معرف جامعه‌یی دارای سازمان های اجتماعی و سیاسی متکی بر کشاورزی بود. «دومزیل سرانجام به آن نتیجه رسید که در سنن هند و ایرانی، رومی و ژرمنی نشانه‌هایی است که یک ایدئولوژی سه بخشی را در اقوام هند و اروپایی نخستین نشان می‌دهد»  (ر. ک. شمیسا، 1388: 159).

این ایدئولوزی سه خویشکاری را در بر می‌گرفت:

    • فرمانروایی دو جنبه‌ای که بعد جادویی و بعد قضایی (دینی) داشت.
    • رزم آوری
    • تولید اقتصادی

عکس مرتبط با اقتصاد

این ایدئولوژی که به صورت اسطوره و حماسه بیان شده است، فقط هند و اروپایی است و شبیه آن در تمدن های آسیایی غربی،دره نیل چنین نبوده است.

7- اسطوره بیان نمادین ارتباط متقابل از یک سو و پدیده های گوناگون با انسان‌ها:

این مکتب وابسته به مردم شناسی ساختگراست. به نظر آنان میان عوامل بخشنده به یک نظام فرهنگی، روابط ساختاری است که باید مورد توجه قرار گیرد. پایه گذار این مکتب کلودلوی استروس است که می‌گفت: «اسطوره بیان نمادین ارتباط متقابلی است که انسان میان پدیده‌های گوناگون و نیز خود وی برقرار کرده است» (همان: 159).

به نظر او تفاوت میان اسطوره و علم در کیفیت عقلایی بودن آن‌ ها نیست بلکه در سرشت شناخت‌های متفاوت ما است. اسطوره وضعی فراهم می‌آورد تا بتواند ذهن از تناقض‌های ناخوشایند حذر کند. مثلاً تناقض بین لذت بردن و رنج بردن، وظیفه اسطوره میانجی شدن بین این امور مغایر است تا آن‌ ها را اندکی غیر قطعی‌تر کند. این عمل با یک اسطوره آنجام نمی‌گیرد بلکه توسط سیستمی از اسطوره‌های شبیه به هم حاصل می‌شود.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-03-05] [ 10:58:00 ب.ظ ]




فرق اسطوره و حماسه:

زمان اسطوره، زمان آغازین و پسین است، زمان حال یعنی زمان میان زمان‌های آغازین و پسین معمولاً در پهنه حماسه است. حماسه‌ها به عصر شکل گرفتن و استقرار اقوام سازنده حماسه‌ها باز می‌گردند. حماسه‌ها از جهت بازگویی حقایق حوادث گذشته یک قوم با اسطوره‌ها شباهت دارند، اما زمان رخ دادن وقایع به اعصار گذشته دور می‌رسد، حال آن‌که زمان در اساطیر ازلی و ابدی هستند. در بسیاری از قوانین تطور اساطیر بر تطور حماسه نیز حاکم است و اساساً بین اسطوره و حماسه ارتباط نزدیکی وجود دارد. «وظیفه حماسه ضبط تاریخی نیست، هرچند ممکن است انتشار ات تاریخی هم داشته باشد، وظیفه حماسه آنتقال آرکی تایپ‌های فرهنگی یک جامعه است»  (ر. ک. شمیسا، 1388: 161).

 

10- فرق اسطوره با فولکلور و خرافات:

اسطوره آیینی است که امروزه بدان ایمان ندارند و اگر ایمان داشته باشند مذهب است. مثلاً داستان اصحاب کهف. فرهنگ عامه حکایتی است که معمولاً پشت آن‌ ها پند و اندر ز و آموزش است و در تکامل خود منجر به ادب تعلیمی شده است. مثل حکایات مربوط ظلم نامادری در حق کودکان. خرافات کوشش‌های بشر بدوی جهت توضیح و ادراک پدیده‌های علمی است و بعدها منجر به دانش‌های مختلف شده است. مثلاً داستان‌های جن و زائو که می‌توان آن را به میکروب و مسائل بهداشتی تفسیر کرد.

وقتی کار از ایمان و باور به توضیح و تفسیر می‌رسد با اسطوره مواجه‌ایم. مثلاً اگر کسی عین داستان اصحاب کهف را مو به مو قبول کند و اگر بخواهد آن را تفسیر کند «کهف زاهدان است. بیرون آمدن از غار بعد از گذشت سیصد سال تولد دوباره است که مصادف با سبز فایل رواج مسیحیت است. اسم‌ها معنی دارد. ماکسی میلیان رهبر آن گروه سه یا چهار یا هفت یا هشت نفری است. میلیان یادآور میلیو به معنی واسطه است. واسطه بین دو عصر کفر و ظلمت و دین و نور» (شمیسا، 1383: 235).

اصحاب کهف در غار در خواب یا مرگ خود عین جنین به چپ و راست تکان می‌‎خورده‌‎اند. چوپان و سگ رمز حیاتند. بسی از پیامبران که چوپان بوده‌اند و در غار و در کوه به تولد دوباره رسیده‌اند به لحاظ تاریخی (اسطوره،story history ) می‌توان پنداشت که آن غار مهرپرستان بوده که اجداد مسیحیان معتقد بودند خورشید از کوه متولد می‌شود. بحث‌های علمی درباره‌ی اسطوره از اواخر قرن نوزدهم شروع شد و یکی از آغازگران این بحث ماکسی مولر است. «و اسطوره را نتیجه بیماری زبان می‌دانست. یعنی اشتباه و اغتشاشی در زبان است که اسطوره می‌سازد. مثلاً عبارت «طلوع آفتاب به دنبال فلق است.»، چون به زبان یونانی گفته شود قابل تعبیر به این مضمون است که آپولون در تعقیب دامنه «دوشیزه فلق» است» (ر. ک. شمیسا، 1383: 236).

تحقیق - متن کامل - پایان نامه

به این اعتبار می‌توان گفت توجه به بنیادهای اساطیری و کهن قصص شاهنامه زیر ساخت یا تعبیر جنگ فریدون (که سه پسر داشت)، با ضحاک (که دو مار بر شانه داشت) نبرد یک مار سه سر با یک اژدهای سه سر است. به جای آنکه بگوید به سوی رستم آمدند، می‌گوید (خرامان به سوی نهنگ آمدند). گاهی بر مبنای تلقیات غلط از بحث‌های ریشه شناسی لغات، قصص و افسانه‌هایی ساخته می‌شود که چون اسطوره جنبه توجیه و روشن‌گری در منشأ را دارد. چنان که در وجه تسمیه‌ی اصفهان یا لاهیجان و برخی از شهرها و مکان‌ها داستان‌هایی پرداخته‌اند.

درک و فهم اسطوره با درک و فهم داستان فرق می‌کند و محتاج به توجه به مقدماتی است. می‌توان گفت که زبان اسطوره زبانی دیگر است. دی اچ لارنس در تفسیری که بر مکاشفه یوحنا نوشته است می‌گوید که لازم نیست که اسطوره را شرح کنیم، زیرا عین آن را به عیان در زندگی خود میبینیم، مثلاً برخی از اسطوره‌ها مصائب و آلام جاودانه را بیان می‌کنند: در اسطوره خلاصه و فشرده‌ی طرح رفتارهای عینی و ذهنی خود را در قبال پدیده‌ها می‌بینیم و به بیان دیگر می‌توانیم طرح‌های رفتاری خود را در اساطیر باز یابیم. بدین ترتیب ما در حال تکرار نظامی هستیم که به عنوان میتولوژی قبلاً مدون و بیان شده است: نفاق بین پدر و پسر، ستایش باروری، نفرت از خشکسالی، برخورد با مسئله مرگ،… میل شدید برای درک نخستینه‌ها و دریافت منشأ همه این‌ها در اساطیر هست. در قبایل کهن رئیس قبیله که کاهن و جادوگر است و جنگجو و طبیب… بوده است، محور قبیله بود. اخبار از طریق او پخش و تفسیر می‌شد. جایگاه او (دربار، معبد…) محل تجمع اعضای قبیله بود. تا چندی پیش در روستاها کدخدا چنین نقشی داشت یا ارباب غروب‌ها در قهوه خانه (دکان) می‌نشست و دیگران دور او گرد می‌آمدند. امروزه نهاد محوریت و اخبار با تلویزیون به خانه آمده است و اعضای خانواده شب‌ها به گرد تلویزیون گرد می‌آیند و جهت می‎گیرند. جنگ‌های قبایل به صورت شکست و پیروزی در مسابقات ورزشی مخصوصاً فوتبال به حیات خود ادامه می‌دهد.

گریس می‌گوید: اسطوره‌هایی است که باید آن‌ ها را حس کنیم و با مکاشفه دریابیم و توضیح آن‌ ها را با استدلال عقلی دشوار است و حق با اوست. مثلاً نمی‌توان تقدس آب را نزد برخی از اقوام (مثلاً ایرانیان باستان) به سادگی به اوضاع جغرافیایی مربوط کرد، زیرا در برخی از اقالیم پر آب (مثلاً هند نیز آب و رودخانه مقدس است.) «فهم اسطوره به یک لحاظ چون فهم آثار خلاق ادبی است، معنی لیز و سیال و غیرقطعی است» (شمیسا، 1383: 237)

به قول لوی اشتروس در اسطوره (مانند موسیقی) معنی پیام را گیرنده معلوم می‌کند اما در زبان معنی را فرستنده مشخص می‌کند. البته چنان که قبلاً هم اشاره شد، گاهی می‌توان اسطوره (story) را به اصل آن که تاریخ (history) بوده تأویل کرد، اما اساطیر نوعاً به سبب قدمت و منطق خاصی که دارند مبهم و چند معنایی هستند. در مقام تشبیه می‌توان گفت که اثری تاریخی زیر لایه‌های مختلفی از سنگ و خاک اعصار و دهور و فرهنگ‌ها و تمدن‌های متفاوت پنهان مانده است.

اسطوره امروزه هم ساخته می‌شود و این غیر از آثار متعددی که چه خودآگاه و چه ناخودآگاه بر مبنای اساطیر قدیم آفریده می‌شوند «شعر فارسی پر از تلمیح است و بسیاری از تلمیحات، اساطیری هستند. داستان‌های قهرمانان برخی از آثار کهن حماسی و تراژیک از الگوی داستان‌های خدایان اخذ شده است. بعید نیست که افراسیاب در اصل یک خدای خشکسالی بوده باشد که با رستم رود زاد در تقابل است» (همان: 235).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:58:00 ب.ظ ]




بحث اسطوره با تمثیل و سمبل و استعاره نزدیک و درآمیخته است. میتولوژی نظامی از سمبل‌هاست که به ضمیر ناخودآگاه مربوط می‌شود. یکی از نکات جالب، بررسی‎های اسطوره‌ای لوی اشتروس دقتی است که در معانی اسم‌ها می‌کند. در تحلیل ساختاری که از اسطوره ادیب کرده، می‌گوید: ادیب به معنی کسی است که پای او متورم است و لایوس (پدر ادیب) به معنی چپ دست یا کسی که روی پای چپ می‌لنگد و جالب اینکه اسم پدر لایوس، لابداکوس به معنای لنگ است. در اساطیر ما هم معنی اسم‌ها بسیار قابل تأمل است. رستم ممکن است به معنی برآمده از رود باشد و اسم مادر او هم رودابه است. جنگ او با اسفندیار کنار رود هیرمند است. لوی اشتروس تأکید می‌کند که معنی یک اسطوره وقتی کامل است که در ارتباط با کل نظام اساطیری فهمیده شود. در اسطوره قهرمان (که معمولاً از خدایان است) و محیطش بالاتر از دیگران است. در رمانس هم قهرمان از دیگران بالاتر است و هم اعمال محیر العقول انجام می‌دهد، ولی به هر حال انسان است نه از خدایان.

در حماسه و تراژدی هم قهرمان برتر از ماست، اما از محیط طبیعی برتر نیست. در ادبیات اگر از عهد قدیم به طرف عصر حاضر بیاییم، با توجه به نوع قهرمان، از اسطوره به طنز می‌رسیم. در قدیم قهرمان هوش و کیاست فراوان داشته اما در طنز امروزی قهرمان از ما پایین‌تر است.

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

 

11- اسطوره شرح تاریخ:

به مفهومی کل اسطوره بخشی از تاریخ است، زیرا اسطوره دیدگاه‌های انسان را درباره‌ی خود و جهانش و تحول آن در بردارد. این مطلب به ویژه در مورد اساطیر ایرانیان صدق می‌کند، زیرا اسطوره‌های آنان درباره آفرینش و بازسازی جهان تفسیرهایی است از فرایند تاریخ جهان یا تفکراتی است درباره‌ی این فرایند/ ایرانیان جهان را به چهار دوره سه هزار ساله تقسیم می‌کنند/ دو دوره‌ی نخستین مربوط به آفرینش است، دوره‌ی سوم دوره‌ای است که خواست‌های اورمزد و اهریمن در جهان با هم در آمیزد و دوره‌ی چهارم دوره‌ای است که شر مغلوب خواهد شد.

نخستین هزاره از آخرین دوران، خود به دوره‌های زرین و سیمین و فولادین و آهنین تقسیم می‌شود و آخرین این ادوار زمانی است که شر با نیروی تجدید حیات یافته به جهان حمله می‌کند. منظور از این اسطوره این است که چگونه جهان نیک خدا می‌تواند پر از بدی و تاریکی و درد و رنج و مرگ شود. پاسخ این است که صحنه نبرد میان خدا و اهریمن است، میان هرچه نیک است و هرچه بد.

«اما مقصود اسطوره فقط تفسیر گذشته نیست بلکه حال را نیز توصیف می‌کند» (هینلز، 1388: 163).

با سقوط امپراتوری ساسانی دین زردشتی با مشکلات بزرگی روبرو شد. فقط این نبود که انبوه ی از مردم به اسلام گرویدند -از روی صدق یا به امید سود یا ترس- مسئله عمیق‌تر از این بود. بنابر اسطوره سنتی، انتظار نخستین منجی هزار سال پس از زردشت می‌رفت. با در نظر گرفتن زمان زردشت که مورد قبول عموم دانشمندان است، می‌بایست منجی در حدود سال 400 میلادی ظهور کند. اما در قرن هفتم میلادی امپراتوری ایران و همراه آن ظاهراً دین نیز سقوط کرد و بحرانی برای دین پیش آمد. آیا سبب آن بود که خدا آنان را به حال خود رها کرده بود؟ آیا سبب آن بود که دین آنان کاملاً باطل بود؟ نویسندگان کتاب‌های پهلوی می‌کوشند تا به این پرسش‌ها پاسخ دهند و در پی آنند که اسطوره و تاریخ را با هم تلفیق کنند.

نویسندگان کتاب‌های پهلوی با این مسئله مبتلا به روزگار خود به دو طریق روبرو می‌شوند. یکی از این متن‌ها که بهمن پشت نام دارد، تأخیر آمدن منجی را با افزودن سه دوره اضافی به چهار دوره‌ای که پیش از ظهور او وجود دارد، توجیه می‌کند. به دوره‌هایی که نماد آن‌ ها زر و سیم و فولاد و آهن است دوره‌های روی و قلع و سرب نیز، پس عز دوره فولاد اضافه شده است، گرچه این کار پاسخ گویی این پرسشی بود که چرا منجی هنوز نیامده است -با این جواب که زمان آن هنوز فرا نرسیده است- اما پرسش عمیق‌تر دیگری که آیا خدا در زمان استیلای اسلام درمانده شده بود، بی پاسخ ماند.

تدوین کنندگان بندهشن و دینکرد در فصولی از این کتاب خاص به این مسئله می‌پردازند. «در طرح تاریخ که مبتنی بر اوستای قدیم است، آمده است که دوره آهن دوران سختی خواهد بود که دین تنزل خواهد کرد. زندگی اجتماعی و خانوادگی پراکنده خواهد شد و بی نظمی در همه جا، نه تنها در زمین بلکه در عالم، به صورت خشکسالی و بیماری مسری گسترش خواهد یافت»  (هینلز، 1388: 164).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:58:00 ب.ظ ]




زندگی نامه:

سال و محل تولد: 1307- مشهد

سال و محل وفات: 1369- تهران

«مهدی اخوان ثالث» متخلص به «م. امید» از مفاخر کم نظیر و پرآوازه خراسان و ایران است. او فرزند «علی اخوان ثالث» از عطاران و طبیبان سنتی خراسان است که اصالتاً اهل فهرج یزد بود، اما به خراسان کوچ کرد و با دختری به نام «مریم خراسانی» ازدواج کرد.

در سال 1307 شمسی «مهدی اخوان ثالث» دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر طی کرد و در سال 1326 دوره هنرستان مشهد (رشته آهنگری) را به پایان برد، و در همان جا، در همین رشته آغاز به کار کرد.

سپس به تهران آمد، آموزگار شد و در این شهر و اطراف آن (کریم آباد ورامین) به تدریس پرداخت. اخوان چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد.

در سال 1329 ازدواج کرد. در سال 1333 برای بار چندم، به اتهام سیاسی، زندانی شد. پس از آزادی از زندان (سال 1336) به کار در رادیو پرداخت. و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد. در سال 1353 از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو تلویزیون به کار پرداخت.

در سال 1356 در دانشگاه‌های تهران، ملی و تربیت معلم به تدریس شعر دوره سامانی و معاصر روی آورد؛ و دو سال بعد، در انتشار ات و آموزش آنقلاب اسلامی به کار پرداخت و سرانجام در سال 1360 بدون حقوق و با محرومیت همیشگی از تام مشاغل دولتی، بازنشسته شد. در سال 1369 به دعوت «خانه فرهنگ آلمان» برای برگزاری شب شعری از تاریخ 4 تا 7 آوریل (15 تا 18 فروردین) به خارج رفت و ضمن این سفر، از کشورهای آنگلیس، دانمارک، سوئد، نروژ و فرانسه دیدن کرد.

سرانجام، در اوایل شهریور ماه همین سال، چند ماهی پس از بازگشت به میهن، دیده از جهان فروبست. وی بنا به وصیت خود در توس، کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.

اهمیت سبک شناسی: آشنایی با زبان، بیان و طرز تفکر یک شاعر برای پی بردن به لایه‌های درونی شعر وی امری ضروری است.

سبک شخصی، سبک دوره، سبک ادبی، از جمله مواردی است که در سبک شناسی به کار می‌رود.

سبک شخصی: سبک خاص شاعر و نویسنده است و آثار او در طول قرون از اثر هر کس دیگری به نحو نمایانی متمایز نگاه می‌دارد. کسانی چون فردوسی، نظامی، خاقانی، حافظ و… سبک شخصی دارند.

سبک دوره: سبک کلی که در یک دوره زمانی برای شاعران و نویسندگانی شبیه به هم از مختصات تاریخ ادبیات فارسی است. مثلاً مختصاتی که در آثار شعری قرن چهارم و پنجم مشاهده می‌شود. در یک نگاه کلی به هم شبیه هم هستند. به این دوره سبک خراسانی می‌گویند.

سبک ادبی: صورت‌هایی که با آن آثار ادبی را از آثار غیر ادبی مشخص می‌کند.

سبک شعری: روش مشخص بیان مطلب شاعر است. «یعنی گوینده به چه نحو خاص و مشخصی مطلب خود را ایراد کرده است و جهت درک این نحو ی خاص بیان باید در آنتخاب لغات، شک و اصطلاحات، صنایع ادبی، عروض و قیافه… گوینده دقت شود» (شمیسا، 1374: 12).

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ب.ظ ]




سبک شناسی شعر اخوان:

  • هنجار گریزی زمانی
  • سبک خراسانی
  • آمیختن زبان کهن با زبان گفتار امروز

سبک شناسی شعر اخوان:

اخوان برای برجسته ساختن و تشخیص بخشیدن به زبان شعر خویش، از تمامی امکانات زبانی بهره برده و شیوه‌ها و شگردهای بسیاری را به کار گرفته تا زبان شعرش را از زبان هنجار متمایز سازد.

او با پشتوانه‌ی گنجینه‌ی ادب فارسی، و با بهره گیری از ظرفیت‌های زبان، به زبانی پخته و پرداخته دست یافته که ویژه شعر اوست. او خود می‌گوید: «اتکای من که، مهدی اخوان ثالثم، به تمامی امکانات خلاقه گذشته ادب ایران است. اتکای من به ادب هزار ساله ایران است» (کاخی، 1371: 81).

اما هر شاعری از میان شیوه‌های گوناگونی که در شعر خود به کار می‌گیرد، به بعضی از آن‌ ها دلبستگی و گرایش بیشتری دارد؛ به گونه‌ای که آن‌ ها را بیشتر از شیوه‌های دیگر به کار می‌برد و در جای جای شعر خود از آن‌ ها بهره می‌گیرد.

چنین شیوه‌هایی که در شعر هر شاعر فراوان و بسیار به کار می‌رود و شعر او را از دیگران متمایز می‌سازد، «ویژگی سبکی» آن شاعر به شمار می‌رود. «سبک» در حقیقت شیوه و اسلوب خاص یک اثر یا مجموعه آثار شاعر است. بدین معنا که شاعر با به کارگیری واژه‌ها، ترکیب‌ها و دستور زبان خاصی که برای بیان اندیشه و احساس خود بر می‌گزیند، به شکل و شیوه‌ی زبانی خاصی می‌رسد، که ویژه‌ی شعر اوست و زبان شعرش را از دیگر شاعران متمایز و ممتاز می‌سازد.

نکته مهم در شکل گیری سبک، بسامد (فرکانس) و میزان تکرار این شیوه‌ها و شگردهاست. زیرا چنان که گفته شد، شاعر از امکان‌های زبانی بسیاری بهره می‌گیرد، اما تنها شیوه‌هایی را می‌توان ویژگی سبکی آن شاعر به شمار آورد که بسیار به کار روند و بارها و بارها در شعر او تکرار شوند.

اخوان نیز مانند هر شاعری، از میان امکان‌ها و ظرفیت‌های زبانی موجود، به برخی شیوه‌ها گرایش بیشتری دارد و آن‌ ها را همواره در شعر خود به کار می‌گیرد. چنین شیوه‌هایی ویژگی‌های سبکی شعر اخوانند؛ که در این بخش به بررسی آن‌ ها می‌پردازیم.

 

1-هنجار گریزی زمانی (کهن گرایی زبانی)

این شیوه شاخص‌ترین شعر اخوان است و به گواه آمار و ارقام، بالاترین بسامد را در میان تمام شیوه‌های برجسته سازی دارد. چنان که در بخش گونه‌های هنجار گریزی گفته شد، هنجار گریزی زمانی (کهن گرایی زبانی، باستان گرایی زبانی) به کار گیری زبان کهن‌تر و قدیمی‌تر از زبانی است که امروزه به کار می‌بریم.

مفهوم باستان گرایی، بازگشت به زبان‌های باستانی و زنده کردن واژه‌های مرده نیست؛ بلکه حتی کاربرد تلفظ قدیمی‌تر واژه‌ها نیز در چهارچوب کهن گرایی است.

هنجار گریزی زمانی (کهن گرایی)، هم به کار گیری واژه‌های قدیمی‌تر را شامل می‌شود، و هم بهره‌گیری از ساختار دستوری کهن را.

-کهن گرایی واژگانی

شاعر در این شیوه واژه‌هایی را به کار می‌برد که در گذشته رواج داشته‌اند، اما امروزه کاربرد چندانی ندارند.

« «بسان» «رهنوردانی» که در افسانه‌ها گویند،

گرفته کوله بار «زاد ره» بر دوش،

فشرده «چوبدست» خیزران در مشت،

گهی «پر گوی» و گه «خاموش»

در آن «مهگون» فضای خلوت افسانگیشان راه می‌پویند

ما هم راه خود را می کنیم آغاز» (اخوان ثالث، زمستان، چاوشی، 1379: 92).

در این شعر- که نخستین بند شعر چاوشی است- به نمونه‌هایی از کهن گرایی واژگانی بر می‌خوریم.

واژه‌های «بسان، رهنورد، زاد ره، چوبدست، پر گوی، خاموش و مهگون» امروزه کاربرد چندانی ندارند و معمولاً واژه‌های دیگری را به جای آن به کار می‌بریم.

«… گفت راوی: راه از «آیند و روند» «آسود»،

گردها خوابید

روز رفت و شب «فراز آمد،

«گوهر آجین» بود پیر «بازآمد»»  (همان، از این اوستا، مرد و مرکب: 153).

در این شعر هم که سرآغاز شعر مرد و مرکب است، نمونه‌هایی از باستان گرایی واژگانی را می‌توان دید.

«آیند و روند، فراز آمد، آسود، گوهر آجین و باز آمد» امروزه چندان به کار نمی‌روند و از رواج افتاده‌اند.

«این دبیر گیج و «گول» و کور دل: تاریخ،

تا «مُذَهّب» دفترش را گاهگه می‌خواست

با پریشان سرگذشتی از «نیاکانم» «بیالاید».

رعشه می‌افتادش اندر  دست

در «بنان» «درفشانش» «کلک» شیرین «سلک» می‌لرزید.

«حبر»ش اندر  «محبر» بر لیقه چون سنگ سیه می‌بست»

(اخوان ثالث، آخر شاهنامه، میراث، 1379: 113).

در شعر میراث هم با نمونه‌هایی کهن گرایی واژگانی روبروییم.

عبارت‌های «گول، مذهب، نیاکانم، بیالاید، بنان، درفشان، کلک، سلک، حبر و محبر» در گفتار امروز جایگاهی ندارد و مصداق باستان گرایی واژگان‌اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ب.ظ ]