کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



«المؤمن أصدق علی نفسه من سبعین مؤمناً علیه»[۱۷۳]؛ «مؤمن در تصدیق نفس خود از هفتاد مؤمن صادق تر است.»
در گناهان مستور، حکومت حق تجسّس ندارد. در گناهان آشکار نیز اصول دیگری هم چون نهی از سوء ظن و حمل بر صحت نمودن عمل مسلمان، مأمورین دولتی را با محدودیت روبه رو می کند. نهی مسلمانان از سوء ظن به یکدیگر به این معناست که هر کسی باید به حال خود واگذاشته شود و بدگمانی و تهمت موجب شروع تحقیق و تفحص در زندگی وی نگردد. در واقع ترتّب دو مقوله نهی از سوء ظن و نهی از تجسّس در قرآن، می فهماند که تجسّس محصول سوء ظن است. بنابراین مسلمانان نباید به یکدیگر سوء ظن داشته باشند و حتی در صورتی که سوء ظن حاصل شد نباید بدان ترتیب اثر داده و تجسّس کنند. جصاص از مفسّران قرآن، سوء ظنِ منع شده در قرآن را سوء ظن به مسلمانان بدون سبب می داند.[۱۷۴] به همین جهت قاضی ابی یعلی معتقد است که اگر مرد و زنی را با هم در محل عبوری مشاهده کردید و امارات مشکوکی در بین نبود، نباید هیچ گونه اعتراض زبانی و عملی به آنان صورت گیرد و هم او می گوید به صرف تهمت و بدگمانی نمی توان کسی را برای ترک نماز و روزه مؤاخذه نمود.[۱۷۵] نکته قابل توجه آن که در قرآن کریم برخی از ظنون گناه معرفی شده است و نهی از ظنون، مطلق نیست بلکه بسیاری از ظنون مورد نهی واقع شده اند. شاید این نکته دلالت بر آن دارد که در مسائل اخلاقی و شخصی و جرایم مربوط به حق الله، حسن ظن لازم است ولی در مسائل مهمی چون مسائل حق الناس یا حق عمومی، ترتیب اثر دادن به ظنون و مراقبت و هوشیاری در مورد مظنون ضرورت دارد.[۱۷۶]

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

ج) ممنوعیت نمیمه و غیبت:

نمیمه یعنی بیانی که خواه با زبان، خواه به صورت مکتوب و خواه به صورتهای دیگر همانند ایما و اشاره و رمز در حق دیگری گفته می شود. نمیمه متضمن اظهار عیب یا نقص در مورد دیگری است به گونه ای که سبب کراهت خاطر و ناراحتی وی می شود. سبب نمیمه ممکن است وجود یک نیت سوء در شخص مرتکب به منتسب الیه باشد یا اظهار حب و دوستی به مخاطب یا حتی تفرج یا فضولی کردن در امور منتسب الیه باشد. شهید ثانی می گوید: حقیقت نمیمه عبارت است از افشاء و هتک سرّی که دارنده ی آن، افشای آن را بر دیگران روا نمی داند.[۱۷۷]

۱- آیات:

آیه اول سوره همزه: )وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ(؛ «وی بر هر عیب جوی غیبت کننده ای.» همزه به معنای کسی است که بسیار بدون جهت به دیگران طعنه می زند. و عیب جویی و خرده گیری می کند که در واقع عیب نیست و (ها، میم، زاء) به معنی شکستن است و کلمه «لمزه» به معنای غیبت است پس همزه و لمزه هر دو به یک معناست.[۱۷۸] غیبت وجه مشدّد و شدیدترین قسم نمیمه به شمار می رود.[۱۷۹]

۲- روایات:

در وسایل الشیعه از زبان ابوذر منقول است که پیامبر۶ به وی وصیت کرده است: «ای اباذر، از غیبت کردن برحذر باش که همانا غیبت، شدیدتر از زناست. اباذر می گوید: پرسیدم چرا؟ پیامبر۶ فرمودند: زیرا شخص زناکار چه بسا ممکن است توبه کند و توبه اش نیز مقبول حق قرار گیرد، اما غیبت، بخشیده نمی شود مگر آن که کسی که از او غیبت شده، ببخشد. اباذر می گوید: پرسیدم ای پیامبر غیبت چیست؟ پاسخ دادند: یعنی اینکه پشت سر برادرت حرفی بزنی که او خوشش نمی آید. گفتم حتی اگر آن حرف حقیقت داشته باشد؟ فرمودند: بدان که اگر شخصی را به گونه ای یاد کنی که در خصوص او صدق می کند مرتکب غیبت شده ای، اما اگر آنچه گفته ای در خصوص او صادق نباشد مرتکب بهتان شده ای».[۱۸۰]
از قول اخفش نقل شده است که منظور از تجسّس، کنکاشها و پی گیریها در امور پنهانی وسایل خصوصی مردم است.
پیامبر اکرم۶ می فرمایند: «غیبت نکردن نزد خدای عزّوجل، محبوبتر از ده هزار رکعت نماز مستحبی است.[۱۸۱]
مرحوم شیخ الفقها و آیت الله انصاری در کتاب مکاسب[۱۸۲] فرموده است: پروردگار، مؤمن را برادر مؤمن قرار داده و حیثیت و آبروی وی را به منزله گوشت بدن او فرض قرار داده است و هتک حیثیت مؤمن و تجاوز به شخصیت او را (از راه غیبت و افشای لغزشها و گناهان پنهانی) چونان خوردن گوشت بدن برادر مرده مؤمن قرار داده و عدم آگاهی شخص (مغتاب عنه) را که در غیابش حیثیت و آبرو و شخصیت او مورد تجاوز بی رحمانه برادر افشاگر و غیبت کننده اش قرار گرفته، به مثابه حالت مرگ وی تلقی نموده است.

د) ممنوعیت اشاعه فحشا و هتک ستر:

اسلام نه تنها دولت و اشخاص ثالث را از ورود به حریم خصوصی انسانها منع کرده است، بلکه به تک تک انسانها نیز دستور داده است که از افشای امور و مسائلی که نوعاً برای دیگران فاش نمی شود و نوعاً کتمان آنها برتر از ابراز آنها تلقی می شود خودداری کنند.

روایات:

از پیامبر گرامی اسلام۶ منقول است:
«مَن اذاع الفاحشه کمَن مبتدئها»؛[۱۸۳]
«همانا کسی که اشاعه فحشا می کند همانند کسی است که آن را به وجود آورده است.»
حضرت علی۷ در نهج البلاغه فرموده اند: بدترین مردم کسی است که لغزشها و خطاهای دیگران را مورد عفو و بخشش قرار ندهد و عیوب پنهانی آنها را نپوشاند.[۱۸۴]
امام صادق۷ در مورد فاش کردن اسرار می فرمایند: «آنکه حدیث ما را فاش کند ما را نه به خطا، بلکه به عمد کشته است».[۱۸۵]
و در این زمینه فرموده است: کسی که اسرار دیگری را مورد کنکاش و پی جویی قرار دهد خداوند اسرار خود او را برملا خواهد ساخت.[۱۸۶] حیثیت و أعراض و اسرار مسلمانان و صیانت و حفظ آبروی مسلمانان چیزی است که در اسلام بسیار بر آن تأکید شده است و به هیچ کس اجازه داده نشده است که در امور پنهانی مردم و اسرار و معایب و لغزشهای ایشان به تجسّس و کنکاش پرداخته و بدتر از آن بین مردم انتشار دهد زیرا بر اساس این دو اصل مهم یعنی عدم تجسّس و عدم انتشار و افشاء است که زندگی توده ها و امنیت و آسایش خاطر آنها در فعالیتها و کوششهای روزمرّه زندگی بنیان گذاری شده است. از مجموع روایات اسلامی و تفسیرهای آنها چنین برمی آید که افشا برخی مسائل خصوصی حتی با رضایت دارنده حریم خصوصی مجاز نیست زیرا اشاعه فحشا محسوب می شود. همچنین است افشای مسائلی که به ستر عورت انسان مربوط می شود زیرا حفظ عورت از واحبات است. صاحب جواهر در توصیف انسان عادل تعبیری به کار برده است که ذکر آن در این مقام بجا به نظر می رسد:
«عادل کسی است که عیبها و لغزش های خود را می پوشاند تا دیگر مسلمانان نتوانند بر آن اطلاع یابند و نه کسی که هیچ عیب و لغزشی نداشته باشد. بله بهتر آن است که عیبی در او نباشد و لغزشی از او سر نزند، اما اگر عیب یا لغزشی باطناً از او سر بزند بر او واجب است که آن را از دیگران بپوشاند. زیرا مظهر فاسق می شود به دلیل این که «اشاعه فحشا ممنوع است و ستر عورت واجب.»[۱۸۷]
منع اشاعه فحشا تا حد زیادی به آثار اجتماعی هتک ستر توجه دارد، امّا وجوب پوشاندن عیبها و لغزشهای خود از دیگران و به عبارت دیگر وجوب ستر عورت (به مفهوم اعم کلمه) امری است که امروزه در بحث حریم خصوصی به عنوان یکی از حقوق بشر از آن به لاینفک بودن یاد می شود؛ امری که جدا از آثار اجتماعی هتک ستر در صدد دفاع از کرامت انسان بوده، مانع از آن است که انسان خود بر ضد کرامت خویشتن اقدام کند. نیز حکومت اسلامی وظیفه ای در افشاء و اثبات و مجازات اعمال شخصی و خصوصی افراد تا آنجایی که مربوط به خود شخص می شود ندارد حتی اگر مرتکب عمل ممنوع و گناهی شود تا انعکاس اجتماعی پیدا نکرده و جامعه در معرض آسیب دیدن آن قرار نگرفته حکومت باید از تجسّس و کشف موضوع خودداری کند.[۱۸۸] با این دیدگاه به نظر می رسد که گناهانی که انسان در خفا و خلوت خود انجام داده بایستی بین او و خدای خود پنهان بماند. برای مثال در کتاب حدود در باب اقرار به زنا که پیامبر۶ آن فرد زناکار را از اقرار به زنا باز داشت و با سؤالهایی می خواست او را از اقرار به زنا منصرف کند مؤید همین مطلب است و شاید فلسفه ۴ بار اقرار به زنا هم همین باشد که افراد به راحتی گناهانی را که در خفا انجام داده اند آشکار نسازند تا اینکه قبح آن گناه از بین برود.

ه‍ ) ممنوعیت سَبّ و هجو و قذف:

 

۱- معنای لغوی سَبّ:

سَبّ در لغت به معنی دشنام دادن (الشتم) یا دشنام دادن سخت (الشتم الوجیع) آمده است.[۱۸۹]

۲- معنای فقهی سبّ:

فقها در قسمتی که مربوط به حدّ قذف است (کتاب الحدود) به بحث سبّ النبی پرداخته اند و یا در کتاب مکاسب محرّمه شیخ انصاری به سَبّ مؤمن پرداخته شده است. به نظر می رسد در کتابهای فقهی بیشتر به مصادیق سبّ پرداخته شده است تا اینکه به معنا و مفهوم سبّ به عنوان بحثی جداگانه پرداخته شود. اما شیخ انصاری می فرماید: «المرجع فی السبّ الی العرف»[۱۹۰] یعنی اینکه چه چیزی سبّ و دشنام محسوب می شود و چه سخنی دشنام به حساب نمی آید تشخیص آن با عرف است. برخی فقها سبّ را «گفتاری که به قصد تحقیر و اهانت صورت می گیرد و به واسطه آن نقص و کاستی به نفس، اخلاق و دین و آبروی دیگری وارد شود» می دانند.[۱۹۱]

۳- معنای لغوی هجو:

کلمه «هجا» از لحاظ صرفی مصدر دوم باب «هجا، یهجو، هجواً و هجاء» است. در صحاح اللّغه آمده است: «هجاءُ: خلاف المدح»[۱۹۲] یعنی هجا نقطه مقابل مدح است. و مدح یعنی ستایش و هجا یعنی نکوهش و سرزنش نسبت به عیوبی که در فرد وجود دارد و همچنین عیوبی که در فرد وجود ندارد در قالب شعر و غیر آن. اما در مقابل برخی هجو را:
«بیان و شمردن عیوب و نقایص دیگران مطلقاً (چه عیوبی که در فرد وجود دارد و یا عیوبی که در فرد وجود ندارد) اما هجاء را تخصیص داده اند به اینکه فقط با شعر صورت می گیرد و نه غیر آن»[۱۹۳]
به نظر می رسد دلیل اینکه بعضی از اهل لغت هجو را اختصاص داده اند به اینکه فقط با شعر صورت می گیرد این نکته باشد که در عرب جاهلی معمولاً هجوها در قالب شعر انجام می گرفت وگرنه هجو مؤمن، هتک حرمت و اهانت به اوست در قالب شعر یا در قالب لفظ و در هر صورت حرام و ممنوع است. در فرهنگ فارسی هم هجا به معنی دشنام دادن و برشمردن معایب کسی آمده است.[۱۹۴]

۴- معنای فقهی هجو:

هجو از جمله اموری است که شرع، همچون کذب، غیبت و… آن را حرام دانسته است و از اموری است که امرار معاش از طریق آن مرسوم و متعارف نیست. هجو مؤمن از جمله مطالبی است که فقهاء در قسمت محرمات آن را بیان کرده اند همچنین تمام فقها در قسمت متاجر، آن را به عنوان یکی از مصادیقی که اکتساب به آن حرام است ذکر کرده اند و کمتر به بیان جزئیات و یا تعریف آن پرداخته اند. معنای فقهی آن از معنای لغوی دور نمی باشد به این صورت که برخی از فقها هجو را برشمردن معایب فقط بوسیله شعر و برخی دیگر هم به وسیله شعر و هم غیر شعر دانسته اند مثلاً در جامع المقاصد آمده است: «ذکر المعایب بالشعر»[۱۹۵] ذکر کردن معایب در قالب شعر را هجو گویند که این عبارت در حدائق الناظره[۱۹۶] نیز آمده است. اما در مقابل برخی فقها معتقدند:
«شعر و غیر شعر و هر آنچه متضمن کذب با هجو مؤمن باشد حرام است.»[۱۹۷]
همچنین صاحب جواهر در مورد حرمت هجو مؤمن نیز ادعای اجماع کرده است و نیز آیت الله مکارم شیرازی می گوید:
«مراد از هجو، ذم و نکوهش کردن، خواه با شعر و با نثر و نیز غیر آن می باشد به خاطر وحدت ملاک (ذم و نکوهش کردن) که با هر دو محقق می شود»[۱۹۸]

۵- مستندات فقهی سَبّ:

دین اسلام به عنوان آخرین و کامل ترین دین، به احترام گذاشتن افراد نسبت به یکدیگر تأکید فرموده و هر گونه اهانت را منع کرده و حرام شمرده است. ادلّه ای که بر حرمت دشنام دادن و سبّ دلالت دارند عبارتند از:

۱-۵) آیات:

در قرآن کریم آیه ای که صراحت داشته باشد بر اینکه دشنام حرام است وجود ندارد بلکه حرمت آن را از عناوین و مصادیق کلی بدست می آوریم. به عنوان نمونه به چند مورد از آیاتی که در مورد اهانت آمده است اشاره می کنیم:
۱- )وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ(؛[۱۹۹]
«کسانی را که غیر خدا می خوانند دشنام مگوئید که در نتیجه از دشمنی و نادانی، خدا را دشنام گوئید ما بدین سان برای هر امّتی عملشان را بیاراستیم و عاقبت آنان بسوی پروردگارشان است و از اعمالی که می کرده اند خبرشان می دهد.»
۲- )لا یُحِبُّ اللَّهُ ‏الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً(؛[۲۰۰]
«خدا دوست ندارد که کسی صدایش را به گفتار بد بلند کند مگر آن که به او ستم روا داشته باشد و خدا شنوا و داناست.»
۳- )وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً(؛[۲۰۱]
«و کسانی که مؤمنین و زنان مؤمنه را بی آنکه مرتکب (عمل زشتی) شده باشند اذیت می کنند مرتکب بهتان و گناهی بزرگ می شوند. در این آیات از کلمه «توهین» به سبّ و گفتار بد و اذیت تعبیر شده است.»

۲-۵) روایات:

در کتب حدیث مثلاً در بحارالانوار ابواب مختلفی از قبیل «تحریم اهانت به مؤمن»، «تحریم اذلال المؤمن و احتقاره»، «تحریم ایذاء» و… آمده است.[۲۰۲] همچنین در وسایل الشیعه در کتاب حدود ابواب حدّ قذف بابی وجود دارد که مربوط به دشنام دادن غیر قذف آمده است و برای مرتکبین آن تعزیر در نظر گرفته شده است مثل اینکه شخصی به دیگری بگوید: دیوانه، حرام زاده و…[۲۰۳].
این بابها شامل احادیث متعددی در این موضوعات می باشد و هر کدام نشان دهنده دیدگاه شرع مقدس اسلام در بیان ضرورت و لزوم محترم شمردن و احترام به شئون و حیثیت افراد جامعه مسلمین و حفظ آبروی آنها می باشد و هر کدام از این روایات به نوعی هتک حرمت افراد را ممنوع دانسته است. در اینجا لازم است به نمونه ای از روایات که در بیان حرمت اذیت کردن، فحش و سبّ مؤمن آمده است اشاره شود:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-12-17] [ 08:23:00 ب.ظ ]




همچنین مطالعات و یافته های تحقیقات در قلمرو تاریخ حقوق کیفری نشان می دهد که جوامع بشری برای مقابله با جرم عمدتا از مجازات ، آن هم از انواع شدید آن یعنی پیشگیری کیفری استفاده می کرده اند اما به حکایت یافته های حقوق کیفری و مکاتب مختلف فلسفی – کیفری این شدت و حدت نظام کیفری نتوانسته است آن طور که انتظار می رفته است منحنی جرایم را مهار کند یا آنها را از بین ببرد ؛ از طرفی افزایش جرایم از حدود ۲۵ سال پیش به این طرف در پاره ای از کشورها به ویژه در جوامع صنعتی که با پدیده شهرنشینی روزافزون و توسعه افقی و عمودی شهرها و کلان شهرها و نیز نسل دوم و حتی سوم مهاجران خارجی دست به گریبان شده علاوه بر خساران مادی ، موجب ظهور احساس ناامنی و ترس از بزه دیدگی در بین شهروندان شده است . در نتیجه، این قبیل جرایم کیفیت زندگی مردم را خدشه دار کرده در نهایت فضای فعالیت های فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی یعنی پیشرفت جامعه را نامطمئن و دستخوش اختلال می کند . باتوجه به پیامدهای اخیر بزهکاری است که امروزه در کنار استفاده از نهادهای قهرآمیز و کیفری و باتوجه به محدود بودن ظرفیت و کار این نهادها ، برپیشگیری و به ویژه پیشگیری مشارکتی تکیه می شود بطوریکه امروزه در سیاست جنایی سازمان ملل متحد ، شورای اروپا و نیز در سیاست جنایی بسیاری کشورها ، پیشگیری یعنی اتخاذ و اعمال اقدام ها و تدابیر غیرکیفری و غیرسرکوبگر به منظور جلوگیری از وقوع جرایم ، دارای جایگاه ویژه ای شده است ،که این امر خود حکایت از پذیرش یک رویکرد یا رهیافت کلان نسبت به جرم و کنترل آن دارد . برگزاری همایش های متعدد بین المللی ، منطقه ای و داخلی در اغلب کشورها در مورد پیشگیری در دو دهه اخیر دلیل دیگری بر اهمیت آن است .
لذا امروزه پیشگیری غیرکیفری در معنای علمی که در جرم شناسی پیشگیرانه به عنوان شاخه ای از جرم شناسی کاربردی بررسی می شود ، قلمرو متنوع و گسترده ای دارد و براساس مدلهای خاصی قابل تقسیم است . چنانچه برخی از اساتید جرم شناسی با توجه به سه محور ( شخصیت ، اوضاع ماقبل جنایی و روند فعلیت یافتن ) پیشگیری را در سطوح مختلفی قابل تقسیم می دانند ، چرا که علی الاصول وقوع جرم نمی تواند خارج از آن سه محور باشد . با پذیرش محورهای یاد شده انواع پیشگیری را می توان تطبیق و صورت بندی نمود : در دسته نخست تدابیر پیشگیری عمومی ( پیشگیری اجتماعی ) در جهت اصلاح و تربیت کلیه افراد جامعه که می توانند بزهکاران بالقوه باشند و تدابیر خصوصی برای افرادی که حالت خطرناک و روحیه ضد اجتماعی و ناسازگاری دارند متمرکز می شود ( پیشگیری اولیه و ثانویه ) .
دسته دوم فعالیتها در راستای از بین بردن وضعیت های پیش جنایی یا ماقبل جنایی صورت می گیرد و در آن تدابیری چون جلوگیری از تظاهر به فساد ، منع حمل و نقل و خرید و فروش اسلحه یا مواد مخدر برای محو زمینه های مساعد جرم زا اتخاذ می گردد ( پیشگیری وضعی ) ، دسته سوم فعالیتها در واقع برای خنثی سازی بزهکاری در مرحله فعالیت یافتن عمل مجرمانه به عنوان مثال حضور پلیس یا کنترل های مخفیانه صورت می گیرد .
بدین ترتیب ، تاثیر گذاری تیپ های مختلف پیشگیری یکسان نیستند ، برخی از انواع پیشگیری زمینه علل وقوع جرم را از بین می برد ( پیشگیری اجتماعی ) و دیگری فرصت و امکان آن را کاهش می دهد یا دشوار می سازد . به عنوان مثال پیشگیری وضعی ، هدفش از بین بردن کاهش فرصت های وقوع جرایم می باشد.[۵۵]

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

گفتار دوم :سیاستگذاری و مدیریت پیشگیری از وقوع بزه در ایران

با وجود تاثیر گذاری غیر یکنواخت و متفاوت ، تیپ های پیشگیری ، برنامه ریزی ، تدابیر، اقدامات و فعالیت های این علم طیف کلان و گسترده ای دارد و لذا نمی توان انتظار داشت یک موسسه ، نهاد و وزارتخانه بتواند عهده دار انجام پیشگیری از وقوع جرم در جامعه باشد . بدین ترتیب این نظر شکل می گیرد که به منظور پیشگیری از وقوع جرم بایستی باید سیاستگذاری و مدیریت نمود ؛ به این معنی که با تعیین چارچوب های این علم تحت رهبری نهاد یا ارگانی خاص با هیات اجتماع هماهنگی ، مشارکت و همکاری صورت پذیرد .
بند اول : قوه مجریه و نقش آن در پیشگیری
ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی ، بالا بردن سطح آگاهی عمومی در همه زمینه ها با استفاده صحیح از مطبوعات و رسانه های گروهی و وسائل دیگر ، آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه ، رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه ، پی ریزی اقتصادی صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه های تغذیه ، مسکن ، کار و بهداشت و تعمیم بیمه ، ایجاد زمینه های مناسب برای رشد شخصیت زن و احیاء حقوق مادی و معنوی او و حمایت از مادران وکودکان بی سرپرست ، افزایش آموزش خود کنترلی ، بالا بردن دانش افراد ، بالا بردن ارزش های پذیرفته شده ، نمونه هایی از بندهای اصل سوم و بیست و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می باشد که به واقع تحقق آنها نمونه هایی از آرمان شهر مدینه فاضله می نماید بگونه ای که زمینه بسیاری از جرایم را می خشکاند .
جملگی موارد یاد شده در قالب پیشگیری اجتماعی می گنجد ، با این توضیح که پیشگیری اجتماعی اقدام های اساسی عمیق و دراز مدت نسبت به افراد و محیط پیرامون آنها را شامل می شود . در این مورد عمدتا دو نوع رویکرد یا دو نوع طرز تلقی مهم از جنبه نظری و هم از جنبه عملی مورد توجه قرار گرفته است این دو رویکرد را تحت عنوان رویکرد ساختاری یا معماری و رویکرد تفریحی و سرگرمی در قالب اوقات فراغت مطرح می کنند یعنی به مسائل امنیتی در مقابل جرم توجه می شود . رویکرد دیگر مبتنی بر تنظیم اوقات فراغت و مسائل فرهنگی است .
بنابراین طیف وسیعی از اقدامات موردی پیشگیری اجتماعی در حیطه اختیارات و وظایف دولتمردان جمهوری اسلامی است ؛ لذا با شناخت صحیح و عملی پیشگیری از وقوع جرم در سطح کشور ، ریاست جمهوری با توجه به اصل یکصد و سیزدهم قانون اساسی ، مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه می تواند با استناد به بند ۵ اصل ۱۵۶ قانون اساسی خواستار مدیریت و سیاستگذاری قوه قضاییه در امر پیشگیری باشد ، مضافا آنکه به عنوان رئیس قوه مجریه و نیز در چارچوب عمل به اصل سوم و اصل بیست ویکم قانون اساسی در مهمترین و کارآمدترین پیشگیری یعنی پیشگیری اجتماعی اقدامات عملی و علمی شایسته ای را تقبل نماید .[۵۶]
بند دوم : قوه قانونگذاری و نقش آن در پیشگیری
هرگاه تدوین قوانین اندیشمندانه و کارشناسانه صورت گیرد و باعث خواهد شده تا اجتماع و جامعه در دفاع و حمایت از آن برآمده و به عبارتی بسیج جامعه را همراه خواهد داشت ، چنانچه اندیشمند فرانسوی منتسکیو در مورد لزوم اعتدال در تدوین قوانین می نویسد : قانونگذار باید همواره رعایت اعتدال را در قوانین بنماید ..
لذا می توان گفت جرم زدایی ، یک فن حقوقی است که نقش قانون کیفری را در بعضی از زمینه های معین محدود می کند طبیعتا این یک شکل پیشگیری اصولی است چرا که معلول را با از میان برداشتن علت حذف می کند . در بعضی زمینه ها جرم انگاری کیفری می تواند، بدون اینکه حفاظت از نظم اجتماعی را به خطر اندازد ؛ بی فایده یا حتی مضر واقع شود، باتامل در این گفتار در می یابیم که تورم کیفری چه بسا خود سبب و زمینه ساز جرم می گردد . بنابراین نحوه تدوین قوانین ، لحاظ مطالعات جرم شناسانه ، احترام به حقوق بشر و عدالت اجتماعی ، پذیرش حقوق پیشگیری در کنار حقوق جزا و توجه به رهیافت های علمی و کارشناسانه جملگی در پیشگیری از وقوع جرم موثر و وظیفه قانونگذاران را مبرهن می سازد . نهایتا قوه مقننه با درک چارچوب جرم شناسی پیشگیرانه می تواند با استناد به اصل هفتاد و یکم در عموم مسائل در حدود مقرر قانون اساسی وضع قانون نماید و یکی از عموم مسائل ، تدبیر و تصمیم گیری در امر پیشگیری و تیپ های مختلف آن است .
بند سوم : قوه قضاییه و نقش آن در پیشگیری
مطابق بند ۵ اصل ۱۵۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، یکی از وظائف قوه قضاییه اقدامات مناسب برای پیشگیری از جرم بیان شده است ،آنچه مسلم می آید آنکه با توجه به گستردگی پیشگیری در معنای علمی انحصار قوه قضاییه به عنوان متصدی نمی تواند معقولانه باشد لذادرخصوص متولی پیشگیری در ایران نظرات و دیدگاه های متفاوتی ابراز شده :
۱- وظیفه پیشگیری از وقوع جرم نمی تواند به عهده قوه قضاییه باشد ، چرا که قوه قضاییه مقام اجرایی نیست و مهمتر آنکه وظیفه قوه قضاییه پس از وقوع جرم نمود پیدا می نماید ،
در مقام تحلیل این گفته نکاتی قابل تامل است : اولا این دیدگاه در واقع تاکید کننده قلمرو متنوع پیشگیری از وقوع جرم است و لذا تصدی قوه قضاییه را به وظایف مشخص و محدود این قوه کارساز نمی داند .ثانیا به نظر می رسد منظور از برنامه کوتاه مدت در گفتار فوق تاکید کننده پیشگیری وضعی باشد ، زیرا تدابیر این پیشگیری از لحاظ دستیابی به نتایج کوتاه مدت ، مقطعی ، کم هزینه و بسیار مشهود و ملموس است و قوای انتظامی در گشت های پلیسی ، متفرق کردن افراد شرور حمایت موقتی از آماج ها و بزه دیدگان در حال خطر این هدف را به خوبی دنبال می نماید و سبب کاهش فرصت های جرم می باشند .
ثالثا منظور از پیشگیری در برنامه بلند مدت همان پیشگیری اجتماعی است ، چرا که این پیشگیری ، شامل مجموعه اقدامات پیش گیرنده است که به دنبال حذف یا خنثی کردن آن دسته عواملی هستند که در تکوین جرم موثر بوده اند.
لذا باید گفت :پیشگیری شاخه ای از جرم شناسی دارای شاخصه و معیارهای خاص آن علم است که آن را از دنیای حقوق کیفری متمایز می سازد ، پیشگیری زائیده تفکر پویای جرم است و آنکه علل جرم قابل مطالعه ، شناخت ، ارزیابی و قابل تجزیه و تحلیل است و لذا برای تثبیت علم پیشگیری نخستین گام وجود سیاستگذاری و مدیریت بررسی رضایت اجتماع می باشد تا سطوح و انواع مختلف پیشگیری تواما بکار گرفته شود .[۵۷]
در این باره باید گفت در امر پیشگیری از جرم همه دستگاه ها باید دخیل باشند و برای این کار احتیاج به یک برنامه کامل و منظم می باشیم و احتیاج به یک عزم ملی داریم اصل پیشگیری در یک مواردی به فرد فرد مردم مربوط می شود ، به مجلس ، دانشگاهها ، آموزش و پرورش – صدا و سیما همه و همه باید آسیب ها را شناسایی و اعلام کنند باید ریشه ها و زمنیه ها شناسایی و خطرها را مشخص و اطلاع رسانی همراه با کار کارشناسی با یک مدیریت قوی واحد و متمرکز اقدام گردد باید برنامه همه واقع بیننانه داشت و از تجربیات دیگران استفاده کرد از حقوق دانان و اساتید استفاده کرد.
در بیان علت واگذاری این مهم به قوه قضاییه شاید به این دلیل باشد که مهمترین ارگانی که به علل و عوامل و مولفه های جرم می تواند وقوف داشته باشد قوه قضاییه است . بدین ترتیب قوه قضاییه بایستی در امر پیشگیری مدیریت و سیاستگذاری نماید تا اینکه پیشگیری در معنای علمی تثبیت گردد و با توجه به عملکردها و فعالیت های علمی و کاربردی قوه قضاییه چنین تفکری در حال شکل گیری و قوام است در همین راستا کمیسیون سیاست جنایی شورای عالی توسعه قضایی پیش نویس لایحه قانون تاسیس شورای ملی پیشگیری از جرم را تهیه نموده که در این پیش نویس نیز مدیریت امر پیشگیری به قوه قضاییه سپرده شده است .

عکس مرتبط با اقتصاد

گفتار سوم :نظریه‏های جرم شناختی بزهکاری

تاکنون چند نظریه عمده جامعه‏شناختی در مورد انحراف بیان شده و شاید بتوان گفت که امروز ادعا بر این است که به دلیل پیچیدگی پدیده‏های اجتماعی هیچ‏یک از این نظریه‏ها به تنهایی قدرت تحلیل و بررسی انحرافات را ندارند، بلکه در صورتی که مجموع این‏ها در کنار هم قرار گیرند، می‏توانند انحرافات را به دقت مورد بررسی و شناسایی قرار دهند. این نظریه‏هاعبارتند از:
بند اول: نظریه انتقال فرهنگی کج‏روی
ساترلند درباره چگونگی انتقال فرهنگی کج‏روی معتقد است که رفتار انحرافی همانند سایر رفتارهای اجتماعی، از طریق معاشرت با دیگران یعنی منحرفان آموخته می‏شود. براساس این دیدگاه، رفتار انحرافی نه منشأ ارثی دارد و نه روان شناختی، بلکه شخص کاملاً آن را از دیگران فرا می‏گیرد؛ همان‏گونه که همنوایان از طریق همین ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزش‏های فرهنگی آن گروه و جامعه را پذیرفته، خود را با آن انطباق می‏دهند. بنابراین، نه تنها دوستان و گروه‏های مرجع، بر همنوا شدن یا هنجارشکن شدن افراد تأثیر می‏گذارند، بلکه حتی در نوع رفتارهای انحرافی و جرایم ارتکابی افراد نیز نقش تعیین‏کننده‏ای دارند.
این دیدگاه توجه دارد که فرد منحرف تنها با هنجارشکنان و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلکه هر انسانی با هر دو دسته این افراد سر و کار دارد. اما این‏که کدام یک از آن دو گروه فرهنگ خود را منتقل می‏کنند و تأثیر می‏گذارند، معتقد است که به عوامل دیگری نیز بستگی دارد که این عوامل عبارتند از:
۱- شدت تماس با دیگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان یا اعضای خانواده منحرف خود، به مراتب بیش‏تر است تا در اثر تماس با آشنایان یا همکاران منحرف خود.
۲-سن زمان تماس: تأثیرپذیری فرد از دیگران در کودکی و جوانی بیش‏تر از زمان‏های بعدی است.
۳-نسبت تماس با منحرفان در مقایسه با تماس همنوایان: هرچه ارتباط و معاشرت با کج‏رفتاران نسبت به همنوایان بیش‏تر باشد، به همان میزان احتمال انحراف فرد بیش‏تر خواهد بود.[۵۸]
بند دوم:نظریه بی‏هنجاری مرتن
مرتن هرگونه تبیین فردگرایانه و روان‏شناختی را در مورد مسأله انحراف مردود می‏شمارد و آن را متأثر از ساخت جامعه می‏داند و شرایط ساختی را عامل اصلی انحرافات به شمار می‏آورد. وی یکی از عناصر اصلی ساخت جامعه را فراهم نمودن شیوه‏های استاندارد شده کنش برای نیل به اهداف می‏داند و عنصر اصلی دیگر را اهداف و ارزش‏های مورد قبول و پذیرفته شده جامعه می‏داند. او در صورتی یک نظام اجتماعی را متعادل می‏داند که بین این دو عنصر اصلی، تناسبی وجود داشته باشد؛ یعنی افراد جامعه بتوانند از طریق ابزارها و وسایل و راه‏های مشروع جامعه، به اهداف پذیرفته شده آن جامعه دست یازند که این شیوه را همنوایی گویند. اما در صورتی که چنین تناسبی بین اهداف و وسایل دست‏یابی به آن وجود نداشته باشد و عده‏ای از افراد جامعه نتوانند از طریق آن ابزارهای مورد قبول جامعه، به هدف‏های پذیرفته شده جامعه برسند، احساس عدم رضایت می‏کنند و از این‏رو، تلاش می‏ نمایند تا راه‏های نامشروع و غیرقابل قبول جامعه یعنی همان شیوه‏های انحرافی مانند روی آوردن به قاچاق یا اعتیاد را دنبال کنند.
مرتن بر این اساس، ادعا می‏کند که مردم در برخورد با این دو عنصر ـ یعنی اهداف و روش‏های نیل به آن ـ یکی از این شیوه‏های پنج‏گانه را انتخاب می‏کنند:
۱- همنوایی: هنگامی‏که مردم، هم اهداف و هم شیوه‏های رسیدن به آن اهداف را می‏پذیرند؛
۲-نوآوری: زمانی است که اهداف توسط فرد پذیرفته شده است، اما وسایل پذیرفته شده جامعه را قبول ندارند؛ مانند کسب درآمد توسط قاچاقچیان از طریق فروش مواد مخدّر؛
۳-مناسک‏گرایی: وسایل و ابزار رسیدن به هدف را پذیرفته است، ولی هدف را نادیده می‏گیرد؛
۴-انزواطلبی: فرد هیچ‏یک از اهداف و وسایل مورد قبول جامعه را نمی‏پذیرد؛ مانند معتادان به مواد مخدّر؛
۵-طغیان‏گری: هنگامی به وقوع می‏پیوندد که افراد اهداف و راه‏های رسیدن به آن‏ها را مردود دانسته و اهداف و وسایل جدیدی ایجاد کنند.[۵۹]
بند سوم: نظریه کنترل
این نظریه به جای توجه به علت همنوایی افراد، بیش‏تر به دنبال علل ناهمنوایی افراد بوده و معتقد است که ناهمنوایی و هنجارشکنی و کج‏روی افراد ریشه در عدم مهار صحیح و کارا دارد. این دیدگاه از سویی، زندگی را پر از وسوسه و نیرنگ و فریب می‏داند و از سوی دیگر، برخی از عوامل انحرافی را مفید و سودمند می‏شمارد. بنابراین، زمینه و شرایط را برای رفتارهای نابهنجار فراهم می‏داند و مدعی است که همنوایی مردم بدین سبب است که اعمال و رفتار آنان توسط جامعه مهار می‏شود، به طوری‏که هرقدر میزان این مهار بیش‏تر باشد و نظارت‏های گوناگون از قبیل رسمی و غیررسمی، بیرونی و درونی، مستقیم و غیرمستقیم وجود داشته باشند و حساسیت مردم و مسؤولان افزایش یابد، میزان همنوایی مردم بیش‏تر خواهد بود. و اگر مهاری از سوی جامعه وجود نداشت، همنوایی اندکی به وجود می‏آید.
این دیدگاه تا حد زیادی متأثّر از نظریه دورکیم در مورد انحراف است که معتقد است: هرقدر میزان همبستگی افراد جامعه بیش‏تر باشد، به همان میزان رفتارهای نابهنجار آن‏ها کم‏تر است و مردم از ارزش‏ها و هنجارهای اجتماعی بیش‏تر پی‏روی می‏کنند، ولی هرقدر میزان همبستگی بین اعضای جامعه کم‏تر باشد و افراد از جامعه بریده باشند، به همان نسبت، احتمال انحراف آن‏ها بیش‏تر است.[۶۰]
بند چهارم:نظریهء عام فشار
نظریهء عام فشار یکی از مهم‏ترین نظریه‏ها در حوزهء جرم‏شناسی یا انحرافات‏ در طول ده سال گذشته است.کار وی به منزلهءتوسعهء نظریهء فشار و تکمیل کارهای پیشینیان تلقی می‏شود که موجب گسترش مفاهیم کلیدی و افزایش دقت در تبیین انحرافات اجتماعی شده است.برای مثال،نظریهء وی به جای مربوط شدن به یک طبقه،در مورد همهء طبقات اجتماعی کاربرد دارد.به‏علاوه،نظریهء آگیو با وارد کردن متغیرهای احساسی(مانند احساسات منفی)در مدل نظری خود،از نظریه‏های پیشین‏ کلاسیک فشار متمایز است. این نظریهء تحقیق پیرامون فشار را احیا و اهمیت و تأثیر آن را در احساسات منفی و همین‏طور انحراف نشان می‏دهد.در واقع نظریهء عام فشار با تعریف مجدد از مفهوم فشار،مشخص کردن احساسات منفی ناشی از فشار در حکم منبع تحریک انحراف و وارد کردن عوامل شرطی(مداخله‏گر)در نظریه برای تبیین‏ تفاوت‏های فردی در انطباق با فشار،به‏منزلهء توسعهء مدل‏های سنتی فشارتلقی می‏شود.
آگنیو فشار را به‏معنای روابط منفی یا نفرت‏انگیز با دیگران تعریف کرده است‏،روابط منفی با دیگران روابطی‏اند که دیگران آن‏گونه که فرد می‏خواهد با او رفتار شود،رفتار نمی‏کنند.در نظریهء آگنیو به سه نوع اصلی فشار اشاره شده است‏ که هریک با دیگری تفاوت دارد.
۱-.روابط منفی‏ای که فرد را از رسیدن به یک هدف‏ با ارزش باز می‏دارد.
۲-روابط منفی‏ای که انگیزهء باارزش را که متعلق به شخص است،خفه‏ می‏کند و یا شخص را تهدید به از بین بردن آن(انگیزهء با ارزش)می‏کند شخص را بی‏انگیزه‏ می‏کنند
۳-روابط منفی‏ای که انگیزهء ناخوشایندی را بر فرد تحمیل می‏کند.این انواع‏ اصلی فشار بدین منظور عرضه شده است که دامنهء کاملی از پدیده‏های تنش‏زا را نشان دهند. [۶۱]

گفتار چهارم :عوامل مؤثر در ایجادبزهکاری

آسیب شناسان اجتماعی علل کجروی ها را به تفاو ت های بدنی و جغرافیایی نسبت دادند و بعضی به نقص شخصیت و تجربه های تلخ دوران کودکی. به باور جامعه شناسان، انسان از هنگام تولد، در شبکه ای از روابط متقابل اجتماعی قرار می گیرد و در فرایند کنش متقابلی که با دیگران دارد، میراث جامعه را به خود جذب می کند و از جامعه الگو می گیرد. بدون تأثیر محیط بیرونی تأمین نیازمندی های مادی و معنوی برای انسان امکان پذیر نیست. محیط بیرونی خود مشتمل بر دو بخش است: طبیعت و جامعه. بی گمان عوامل طبیعی مانند آب و هوا، پستی و بلندی، سردسیر و گرمسیر و … انسان را به سوی برخی نیازها می راند. به عنوان مثال پژوهشگران معتقدند که کسانی که در مناطق غیرمعتدل زندگی می کنند، آمادگی بیشتری برای گرایش به انحراف از خود نشان می دهند. اما در این زمینه، عوامل اجتماعی نیرومندترند. عوامل اجتماعی، خود دربر دارنده عوامل اقتصادی، سیاسی و تربیتی است عامل اقتصادی دربر دارنده عوامل فقر (بیکاری، محرومیت، نداشتن تفریح سالم و …)، بحران اقتصادی (تورم، گرسنگی، درماندگی و …) و عامل مهاجرت (آوارگی و تعارض فرهنگی و …) و عامل سیاسی فشار اجتماعی شدید است. کارگزاران جامعه پذیری عبارت اند از خانواده (محدودیت اقتصادی، خشونت، ناسازگاری های داخلی، گسیختگی خانواده، دور افتادن اعضای خانواده از یکدیگر، طلاق، یتیمی،) مدرسه (فشار بر افراد، نادیده گرفتن نیازهای آموزندگان، تحمیل ارزش های غیراجتماعی و غیردینی و …) گروه دوستان (تقلید از هم بازی ها، همسایگان، هم محله ای ها و …) و رسانه های گروهی (تبلیغ و تلقین و ترویج تفکرات نامناسب و …) و جز اینها. [۶۲]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ب.ظ ]




در بیش از پنجاه سال گذشته اهمیت دانش سازمانی مورد توجه قرار گرفته است. در طول سالهای اخیر شکل جدید شرکتهای دانش محور بوجود آمده اند. در محیط رقابتی شدید موجود شرکتها قادر به متمایز نمودن خود از رقبا شده اند. هر چه بازارها بیشتر مورد هجوم محصولات نوآورانه و بهبود یافته شرکتها قرار می گیرند این عوامل متمایز کننده به عنوان راههایی منحصر به فردی شرکتها را قادر به اینگونه تولید می نماید، بیشتر اهمیت پیدا می کنند. این عوامل متمایز کننده به عنوان شایستگی های اساسی [۱۷] سازمانی مطرح هستند که تقلید و کپی نمودن آنها توسط سازمانهای دیگر نیازمند زمان خیلی طولانی می باشد چرا که این شایستگی ها به تدریج از طریق تبادلات انسانی و سرمایه گذاری اختصاصی در طی یک فرایند یادگیری مستمر بوجود آمده اند. بنابراین یک مزیت رقابتی قابل دوامی را برای سازمانها تضمین می کنند. البته این شایستگی های اساسی در طول زمان ثابت و ایستا نبوده بلکه سازمانها نیاز دارند تا این شایستگی ها را به منظور پاسخ گویی به تغییرات محیطی و شرایط بازار بهبود یا تغییر دهند. ضمناً بررسی ادبیات موضوعی تحقیق ارتباط قوی بین مدیریت دانش و ایجاد مزیت رقابتی قابل تداوم را به دلیل ماهیت مفهومی دانش سازمانی نشان می دهد چرا که مدیریت دانش سازمانها را در جهت کسب دانش ضمنی در بکارگیری آن جهت دستیابی به اهداف سازمانی خود توانمند می سازد. پیتر دراکر[۱۸] به طور شفاف بیان می کند که تنها منبع یا حداقل مهمترین منبع ثروت در جوامع پست- سرمایه داری[۱۹] معاصر، اطلاعات و دانش می باشد در مقایسه با سرمایه و نیروی کار در جوامع سرمایه داری(دراکر، ۱۹۹۳).
۲-۲- مبانی نظری
۲-۲-۱- مدیریت دانش
مدل های مدیریت دانش طیف وسیعی از دیدگاه هایی که در متون توصیف شده است را بیان می کند. توصیف این مدل ها می تواند در پژوهش های ساختاری و کارکردهای سازمانی مدیریت دانش مورد استفاده قرار گیرد. مدل های انتخاب شده در این پژوهش از جنبه ها و دیدگاه های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. در برخی منابع مدیریت دانش، سه نوع مدل در این حوزه معرفی شده است: مدلهای طبقه بندی دانش، مدل های سرمایه فکری و مدل های ساختارهای اجتماعی (لی، ۲۰۰۱).
۲-۲-۲- مدل های طبقه بندی دانش
این مدل ها دانش را به عنوان عنصری مجزا می پندارند. برای مثال مدل نوناکا و تاکایوچی بازنمون مفهومی سطح بالا از مدیریت دانش را نشان می دهد و مدیریت دانش را به عنوان فرایند خلق دانش تلقی می کند.
۲-۲-۲-۱- مدل های سرمایه فکری
تعدادی از مدلهای مدیریت دانش در این مقوله دسته بندی می شوند. از معروف ترین این مدل ها مدل ارائه شده در شرکت اسکاندیا می باشد. این مدل پیش فرضی با رویکرد علمی در رابطه با دانش مطرح می کند که می تواند پیوندی بین سرمایه های سازمانی برقرار نماید. اسکاندیا نخستین شرکتی است که در گزارش سالانه خود فعالیت ها و فلسفه سرمایه فکری شرکت را مورد توجه قرار داد. در این مدل جنبه های اجتماعی مدیریت دانش نادیده گرفته شده است. این مدل طبیعت مکانیکی دارد و چنین فرض شده که دانش می تواند همانند سایر دارائیها و در کنار آنها قرار گیرد (چیس ۱۹۹۷).
۲-۲-۲-۲- مدل های ساختار اجتماعی
این مدلها دارای پیوند ذاتی با فرآیندهای اجتماعی و یادگیری در سازمان ها می باشند. این مدل ها با وجود شباهت های زیاد، سعی در جستجوی بیان مفهوم سازمان یادگیرنده یا یادگیری سازمانی دارند. مدل دمرست از این نوع مدل ها می باشد (دامرست ۱۹۹۷).
در این مدل بر چهار بعد کلیدی مدیریت دانش تاکید شده است:
۱- ساختار دانش در سازمان، این ساختار تنها به اطلاعات علمی موجود در سازمان محدود نمی شود بلکه ساختار اجتماعی مدیریت دانش را نیز شامل می شود.
۲- پیش فرض مدل این است که ساختار دانش موجود در سازمان تنها از خلال برنامه های عینی فراهم نمی آید بلکه می تواند حاصل فرایند تبادل اجتماعی نیز باشد.
۳- فرایند پشتیبانی کننده ای از اشاعه دانش در سازمان و محیط سازمانی وجود دارد.
۴- استفاده اقتصادی دانش از بروندادهای سازمانی
این مدل همه ی مفاهیم دانش را در بر نمی گیرد ولی رویکردی کلی به ساختار دانش دارد. بخش مربوط به استفاده در این مدل به بروندادهای سازمان محدود شده و پیشرفت های رهایی بخش را شامل نمی شود. این عاملها می تواند به عنوان مکمل در نظر گرفته شود نه این که مانعه الجمع فرض شود.
ساختار اجتماعی دانش یکی از بخش های اساسی مدیریت دانش است. عوامل موفقیت در این حوزه شناسایی آن چه را که در سازمان به عنوان دانش شناخته می شود و چگونگی رشد این دانش در سازمان و کارکنانش می باشد. نوناکا و تاکایوچی این بخش از مدیریت دانش را خلق دانش سازمانی نامیدند. دو پارادایم متفاوت در رابطه با ساختار دانش وجود دارد. پارادایم نخست وجود دیدگاه عملی در رابطه با دانش یا دیدگاه دانش در برابر حقیقت است که در این جا دانش به منزله واقعیت و قوانین خردمندانه مطرح است. دوم این که آن چه مربوط به پارادایم اجتماعی ساختار دانش می شود می تواند بر اساس تعاملات کارکنان از نظر اجتماعی ساختار یابد. ساختار دانش از نظر پارادایم های علمی و اجتماعی باید در تجسم یافتن و اشاعه دانش به عنوان بخشی از رویکرد مدیریت دانش در سازمان تلقی شود. بسیاری از سازمانها در تجسم و اشاعه دانش به دلیل این که فقط به رویکردهای پاردایم علمی توجه می کنند و به پارادایم ساختار دانش از نظر اجتماعی بی توجه هستند دچار شکست می شوند.<

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

br />در این مدل هدف اصلی مدیریت دانش”استفاده” است. دامرست استفاده را “تولید ارزش تجاری برای مشتری” توصیف کرده است. در حالی که ویلکنسون و ویلموت ۱۹۹۴ چنین استدلال کرده اند که روش های بهبود تجارت باید توسعه یابد تا به اهداف پشتیبانی دو جانبه در رابطه با تجارت توسعه یافته و بهره وری کارکنان دست یابند. خلاقیت و نوآوری یکی از کلیدهای سودمندی و استفاده در مدیریت دانش است. هنری و والکر خلاقیت و نوآوری را به “دانش نو” و “دانش ساختار یافته جدید” پیوند داده اند. دانش نو می تواند علمی- فنی یا اجتماعی باشد.
۲-۲-۳- عوامل کلیدی موفقیت مدیریت دانش
مدیریت دانش در سازمان، مستلزم فراهم سازی بسترهای فکری، مهارتی و علمی خاصی است. دانشمندان، عوامل متعددی را جهت موفقیت مدیریت دانش در سازمانها، کلیدی و مهم قلمداد نموده اند. با بررسی منابع متعدد و رجوع به جدیدترین آراء دانشمندان، ابتدا عوامل کلیدی مؤثر در پیشبرد فرایند مدیریت دانش تعیین و توصیف گردید. آنگاه با تمرکز بر هریک از عوامل، شاخصهای تعیین وضعیت و گویه های مربوط به آنها استنتاج و در ابزار پژوهش لحاظ شد. در ادامه، با بهره گرفتن از نظر خبرگان شاغل در سازمان مورد نظر، فهرست نهایی مجموعه عوامل کلیدی موفقیت و شاخصهای متناظر آنها تهیه و در دستور کار تحقیق میدانی قرار گرفت. در ادامه، به توصیف خلاصهای از یافته های این بخش پرداخته میشود.
سنجش فرآیندها و عوامل کلیدی موفقیت مدیریت دانش (مطالعه موردی ستاد یک سازمان دفاعی-امنیتی) عنوان مقاله ای است که آقایان محمد ابراهیم سنجقی، یاسر جنیدی جعفری و سید محمد جواد غضنفری در فصلنامه پژوهش های حفاظتی امنیتی دانشگاه جامع امام حسین(علیه السلام) به چاپ رسانده اند در این تحقیق محققین برآن بوده اند تا بر اساس مرور ادبیات و دسته بندی دیدگاه های اندیشمندان، فرآیندهای اصلی و عوامل کلیدی موفقیت مدیریت دانش را احصاء نموده، به دنبال آن، در یک اقدام پیمایشی و با بهره گیری از تکنیک آماری آزمون دوجمله ای، فرضیه های مربوط به هریک از عوامل کلیدی موفقیت و فرآیندهای اصلی مدیریت دانش را در جامعه آماری مورد نظر، در معرض آزمون و سنجش قرار دهند. همچنین یافته های تحقیق این محققین حاکی از آن است که از میان شش شاخص مربوط به فرآیندهای مدیریت دانش، فرآیندهای “تولید” و “ذخیره” دانش و از میان ۹ شاخص مربوط به عوامل کلیدی موفقیت، شاخص های “نوآوری”، “پاداش” و “ارزیابی عملکرد” در وضعیت مطلوب قرار ندارد.
۲-۲-۳-۱- رهبری سازمانی
امروزه هنر مدیریت در سازمانها، در حال تبدیل شدن به هنر”مدیریت دانش “است. به این معنی که یک مدیر، صرفاً افراد را مدیریت نمیکند، بلکه دانش آنان را مدیریت مینماید و رهبری، یعنی فراهم کردن شرایط مناسب برای تولید دانسته های ارزشمند، از طریق سرمایه تفکر نیروی انسانی و به انجام رسانیدن این کار، به طریقی که افراد را به مسئولیت پذیری بیشتری ترغیب نماید. وجود رهبران عالی، یکی از عوامل اصلی موفقیت سازمانها در بهره گیری از مزیتهای مدیریت دانش در سازمان محسوب می گردد:
براساس مطالعه ای که توسط آندرسون و مرکز کیفیت بهره وری آمریکا انجام شده است، یکی ازدلایل بسیار مهم عدم توانایی سازمانها در بهره گیری موثر از قدرت دانشی، فقدان مجمعی از رهبران عالی، برای به اشتراک گذاری دانش سازمانی یا تعداد بسیار معدود الگوهایی است که رفتار سازمانی مطلوب را بیان می نماید (هیلبر[۲۰]، ۱۹۹۶).
بسیاری از پژوهشهایی که در مورد مدیریت دانش انجام پذیرفته، رهبری سازمانی را به عنوان متغیر کلیدی در رابطه بین مدیریت دانش و اثربخشی سازمانی معرفی نموده است (بل[۲۱] و همکاران، ۲۰۰۴).
موری و همکاران وی، هشت عامل مهم را برای موفقیت طرح های مدیریت دانش در سازمان برمیشمرند که از جمله آن: پشتیانی مدیران ارشد سازمانی و طراحی اهداف و جهت گیری های روشن دانشی در سازمان توسط آنان میباشد (موری[۲۲] و همکاران، ۲۰۰۵).
افرادی نظیر اسلاگتر به موضوع سبک رهبری در موفقیت مدیریت دانش اشاره داشته (اسلاگتر[۲۳]، ۲۰۰۷) و نویسندگان دیگری نظیر لینگ و شان، رهبری سازمانی را به عنوان یکی از ۵ عامل مهم در توفیق یافتن طرح ریزیهای مدیریت دانش در سازمان، برجسته مینمایند (لینگ و شان[۲۴]، ۲۰۱۰).
در ادامه، مهم ترین مؤلفه های مربوط به رهبری سازمانی در زمینه موفقیت مدیریت دانش در سازمانها، مورد اشاره قرار میگیرد:
۲-۲-۳-۱-۱- حمایت و تعهد مدیران ارشد
موفقیت هر برنامه یا برنامه ریزی در سازمان، به طور مستقیم به حمایت و تعهد مدیر ارشد بستگی دارد. یک برنامه مدیریت دانش نیز در تمامی مراحل طراحی و اجرا، به حمایت و پشتیبانی مدیرارشد بستگی دارد (حسنوی، اخوان و سنجقی، ۱۳۸۹).
حمایت مدیران ارشد، شامل برانگیختن، ایجاد شبکه های دانش و نیز توسعه مهارتهای یادگیری در کارکنان می باشد. برخی از صاحب نظران نظیر اخوان و همکاران (۲۰۰۶) و موفت[۲۵] و همکاران (۲۰۰۳)، حمایت و تعهد مدیران ارشد سازمانی را لازمه پیشبرد اهداف مدیریت دانش در سازمان و موفقیت طرح های دانشی برمی شمارند.
از جمله مصادیق ایفای نقش متعهدانه رهبری سازمانی در زمینه نهادینه سازی و اجرای موفق مدیریت دانش در سازمان، میتوان به موارد زیر اشاره نمود:

عکس مرتبط با اقتصاد

  • پاسخ به ابهامات و جلب اعتماد کارکنان نسبت به تغییرات
  • ایجاد محرکهای انگیزشی در کارکنان جهت تسهیم و به اشتراک گذاری دانش
  • ارتقای فرهنگ سازمانی
  • پشتیبانی از طرح های دانش محور

۲-۲-۳-۱-۲- جهت گیری راهبردی
علاوه بر آنچه گفته شد، جهت گیری های کلان و راهبردی رهبران سازمانی، چشم انداز ترسیم شده از سوی آنها و سیاستهای تدوین شده در جهت دستیابی به این چشم انداز، دارای نقش کلیدی در موفقیت مدیریت دانش در سازمانها می باشد.
پیتر سنگه[۲۶] (۱۹۹۰) نقش های رهبران دانشی را شامل طراحی، مربی گری و مباشرت دانسته و اعتقاد دارد که چنین رهبرانی میبایست به مهارتهای جدیدی نظیر مهارتهای راهبردی زیر مجهز گردند: (سنگه، ۱۹۹۰: ۲۳-۷)

  • توانایی ترسیم چشم انداز مشترک
  • داشتن تفکر تشکیلاتی
  • توانایی ارائه و آزمون الگوهای ذهنی

آلکس[۲۷] و دیوید بنت[۲۸] (۲۰۰۳) با اشاره به کارکردهای اصلی رهبری، برخی توانمندیهای راهبردی آن را نیز بر شمرده اند: رهبران باید طراحی ساختارهای سازمان و خط مشی های آن را شکل دهند تا بهترین رسالت مشترک حاصل شود. برای انجام این امر، آنها باید رفتار مطلوب، ارتباطات، چشم انداز سازمانی و راهبردی آن را الگوسازی نموده، بر تحقق خط مشی ها و نظام نامه های ضروری پافشاری نمایند (بنت، ۲۰۰۳: ۴۵۶-۴۳۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ب.ظ ]




سیاست شفاف در حوزه بودجه ریزی عملیاتی :
بودجه ریزی عملیاتی به عنوان یکی از شیوه های جایگزین بودجه ریزی سنتی همیشه مد نظر تصمیم گیران عرصه مالی کشورها بوده است و در ایران نیز تأکید بر این موضوع از قانون بودجه ۱۳۸۲ شروع شد و در برنامه چهارم توسعه نیز الزاماتی در خصوص آن مد نظر قرار گرفت و در نهایت در بند «۳۲» سیاست های کلی برنامه پنجم مورد تأکید مجدد قرار گرفته است همچنین ماده ۱۹۵ لایحه برنامه پنجم به این موضوع اختصاص یافته است.

عوامل اجرائی

وظیفه هر مدیری بر عهده داشتن مسئولیت های کلیدی است تا به سازمان در دستیابی به عملکرد بالا از طریق به کارگیری تمام منابع اش اعم از انسان، پول، مواد، تکنولوژی و اطلاعات کمک بگیرد. عوامل اجرائی شامل مدیریت مالی، مدیریت منابع انسانی، مدیریت برنامه ریزی، مدیریت سازمانی، مدیریت سیستم اطلاعات(مالی) و مدیریت تغییر و.. می باشد که به اختصار به شرح آن می پردازیم
مدیریت مالی : برای یک سازمان تولیدی یا خدماتی ضروری است که بتواند با اداره صحیح در محیطی متحول به ایفای نقش خود بپردازد، مدیریت باید به کلیه جنبه های عملیاتی سازمان و همچنین وظایفی که موجب حمایت وتقویت سازمان می شود، از قبیل امور پرسنلی،آموزش و طبقه بندی اطلاعات، اهمیت لازم را بدهد. اکثرسازمانها برای انجام این گونه مسئولیتها، به طور گسترده ای از اطلاعات وگزارش های مالی استفاده می کنند. واژه امور مالی را می توان به عنوان مدیریت جریان پول در یک سازمان تعریف کرد. به عبارت دیگر؛(مدیریت مالی عبارتست از جریان تصمیم گیری مالی براساس جمع آوری اطلاعات در ارتباط با ثبت و گزارش صحیح آنها، پیش بینی وقایع برمنبای مدل های اقتصادی و تجزیه و تحلیل نتایج اقدامات. (رضائیان،۱۳۸۳، ص۲۰۴).
مدیریت منابع انسانی :
شناخت کامل عامل انسانی موجود در سازمان از آنجا حائز اهمیت است که این عامل عمدتاً یا نقطه ضعف سازمان به حساب می آید و یا نقطه قوت و اصولاً قابلیت های منابع انسانی موجود از مواردی است که در تعیین و یا تعدیل استقرار بودجه ریزی عملیاتی تأثیر داشته است.
در این قسمت شاخص های موانع انسانی به شرح ذیل مورد بررسی قرار می گیرد:
– آموزش
– نظام حقوق و مزایای مناسب و پاداش
آموزش :
انسان موجودیت تغییرپذیر با توانایی های بالقوه نامحدود که این توانایی ها می تواند تحت نظام و برنامه ریزی های آموزش و پرورش صحیح به تدریج به فعل درآید و جوامع انسانی و ارگان های مربوط به آن را از مواهبی بس کران برخوردار نماید.
هدف های آموزشی در سازمان متعدند که تحت عنوان هدف های عمده، هدف های اجتماعی و هدف های سازمانی و هدف های فردی قابل دسته بندی است. تحقیق این اهداف منافع سه گانه مورد نظر الگوی سیستمی مدیریت منابع انسانی را تأمین می نماید.
اما آنچه که در نظام بهسازی سازمانها به تدریج باید مورد تأکید قرار گیرد نتایج حاصل از آموزش است و نه صرفاً انجام آموزش و یا آمار ساعات آموزشی. به عبارتی هدف آموزش ها باید ایجاد سازمانهای یادگیرنده[۳۴] باشد. یک ایده زمانی به اختراع تبدیل می گردد که قابلیت اجرای آن به ثبوت برسد و یک اختراع زمانی نوآوری محسوب می شود که بتوان آن را به نحوی قابل اطمینان در حجمی معنی دار و با قیمتی قابل قبول ساخت و به بازار ارائه نمود(میرسپاسی،۱۳۸۰، ص۲۶۶).
آموزش و بهسازی کارکنان اجرایی :
منظور از آموزش کارکنان اجرایی، افزایش توانایی های تخصصی و مهارت آنها در انجام وظایف محوله و به فعل درآوردن پاره ای از توانایی های بالقوه آنهاست. البته در این دسته از مشاغل به لحاظ ماهیت اجرایی آنها تأکید بیشتر برانجام کار است و علیهذا در مقایسه با آموزش مدیران و سرپرستان از سادگی خاصی برخوردار است (همان منبع ،۱۳۸۰، ص۲۶۶).
آموزش بودجه ریزی عملیاتی :
آموزش در زمینه بودجه ریزی عملیاتی، علاوه برصی برخوردار است.
به لحاظ ماهیت اجرایی آنها تأکید بیشتر برانجام کار است و علیهذا در مقایسه با آموزش مدیران و سرپرستان معرفی مفاهیم جدید به قانونگذاران، شامل آموزش مدیران و کارکنان اداری جهت تنظیم قالب های اطلاعاتی جدید و رویه های جدید اجرایی و گروه های زیر را در بر می گیرد :
– دست اندرکاران بودجه در قوه مجریه برای اجرا
– دست اندرکاران قوه مقننه برای تصویب قوانین
– دست اندرکاران دستگاه های نظارتی برای نظارت بودجه
به طور کلی محورهای این آموزشها حداقل شامل موارد زیر است :
– مزیت های برنامه راهبردی و سنجش عملکرد
– فرایند برنامه ریزی راهبردی و شیوه ایجاد سنجه های عملکرد
– شیوه های استفاده از اطلاعات عملکرد از جمله تخصیص منابع، تدوین و توجهی بودجه، قراردادها و مدیریت پرسنلی (پناهی،۸۴، ص۹).
آموزش نیروی انسانی خود باعث تسهیل روند اجرای بودجه ریزی عملیاتی در دستگاه های اجرایی خواهد گردید و بدون آموزش اجرایی بودجه بندی عملیاتی دچار مشکل خواهد شد.
نظام حقوق و مزایا :
به کارکنان به جبران کاری که در سازمان انجام می دهند، حقوق و دستمزد پرداخت می شود. اما علاوه بر جبران زحمات و وقت و نیرویی که کارکنان در جهت و به خاطر نیل به اهداف سازمان صرف می کنند. پرداخت باید جنبه انگیزشی نیز داشته باشد. یعنی باید برای پرداخت، سیستمی طراحی گردد که کارکنان را به عملکرد مؤثر تشویق کند ومحرکی برای سخت کوشی و بکارگیری تمام توانایی های بالقوه آنها باشد. امروزه این نظریه در روان شناسی مطرح است که از میان نیازهای متعدد و متنوع انسان،تنها محدودی را می توان مستقیماً با پول ارضا نمود و انگیزه های غیرمادی بسیاری چون میل به کسب موفقیت و قدرت و میل به کمال و خودیابی در اعمال و رفتار انسان تأثیر می گذارد. با وجود این جای هیچ شک و تردیدی نیست که هنوز پول از جمله مهمترین انگیزه هاست و اگرچه کارکنان سازمان علاوه بر حقوق و با دستمزد و پاداش و مزایای غیرنقدی بسیاری دریافت می دارند. پرداخت های نقدی ا

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت ۴۰y.ir مراجعه نمایید.

ز اهمیت زیادی برخوردار است و نقش به سزایی در جذب نیروها دارد (همان منبع،۸۴، ص۹).
سیستم های پاداش :
سیستم های پاداش از جمله ابزارهای مهمی است که مدیران می توانند با بهره گرفتن از آن، انگیزش کارکنان را به سمت مورد نظر هدایت کنند. سیستم پاداش از تمامی عناصر تشکیل دهنده سازمان مانند اشخاص، فرایندها، قوانین و مقررات و فعالیتهای تصمیم گیری که در تخصیص پرداختهای جبران و مزایایی که در قبال تشریک مساعی کارکنان به آنان پرداخت می شود و مؤثر می باشند، تشکیل شده است.به طور خلاصه در یک محیط سازمانی نمی توان سیستم های پاداش را بدون توجه به اثرات آنها بر افراد مطالعه کرد(الوانی،۱۳۸ ،ص ۱۴۸).
مدیریت برنامه ریزی :
مهم ترین عامل نظام بودجه ریزی بر مبنای عملکرد «برنامه» است. برنامه مجموعه ای از فعالیتها یا پروژه ها (طرح ها)، تحت نظارت دستگاه یا واحد اجرایی خاص است که با بهره گرفتن از منابع موجود به دستیابی روشها و هدفها کمک می کند. اهداف عملیاتی هربرنامه باید قابل برآورد باشد. براین اساس بودجه ریزی و حسابداری باید به نحوی انجام گیرد که هزینه ها و درآمدهای هر برنامه یا فعالیت برای تصمیم گیران مشخص باشد. با توجه به ویژگی های یاد شده یک نظام بودجه ریزی بر مبنای عملکرد مطلوب باید دارای سه مشخصه باشد :
۱- ساختار برنامه دریک چارچوب راهبردی وسیع تعریف شود.
۲- چارچوب بودجه به نحوی تعریف شود که تصمیم گیری و اولویت بندی را تسهیل کند.
۳- ساختار آن به گونه ای باشد که پاسخگویی را تقویت کند(دیاموند،۲۰۰۳).
مدیریت سازمانی :
ساختار سازمانی چارچوب روابط حاکم بر مشاغل، سیستم ها و فرایندهای عملیاتی و افراد و گروههایی است که برای نیل به هدف مشترک تلاش می کنند همچنین ساختار سازمانی ابزاری است که به وسیله آن وظایف، فعالیتها و فرایندهای کسب و کار(سازمانی)تقسیم، سازماندهی و هماهنگ می شوند. ساختار سازمانی به الگوها و روابط درونی سازمان، اختیار و ارتباطات دلالت دارد و روابط گزارش دهی، کانالهای ارتباطی رسمی، تعیین مسئولیت و تفویض اختیار و تصمیم گیری را روشن می سازد. بوسیله ساختار سازمانی عملیات و فعالیتهای داخلی سازمان آرایش میابد و خطوط مسئولیت و اختیار مشخص می شود(دیچارد ال دفت،۱۳۸۳،ص۲۲۲).
ابعاد ساختار سازمانی :
در تعیین ابعاد ساختاری، ابعاد زیادی از جمله اجزای اداری، استقلال، تمرکز، پیچیدگی، تفویض اختیار، تفکیک رسمیت، تلفیق، حرفه ایی گرایی، حیطه نظارت، تخصص گرایی، استانداردسازی و تعداد سلسله مراتب عمودی اشاره کرد. در این بین سه متغییر پیچیدگی، رسمیت و تمرکز مهمتر از بقیه بوده و به نوعی به صورت مستقیم و غیر مستقیم سایر ابعاد در آنها مستمر می باشد(رابینز،۱۳۸۴، ص۵۴).
ابعاد ساختار سازمانی و عناصر تشکیل دهنده:
– نمودار واحدهای سازمانی
– شرح وظایف واحدها
– ساختار مشاغل و پست ها
– ساختار تصمیم گیری
– ساختار مواجهه با رویدادهای سازمانی
– نظام یکپارچه اختیارات و مسئولیت ها
پیچیدگی[۳۵]
پیچیدگی به درجه ای از تخصصی کردن افراد بر حسب متخصصین شغلی در داخل سازمان اشاره می کند وممکن است بوسیله تعداد مکانهایی که کار درآنها انجام می شود، تعداد مشاغلی که انجام می شود و تعداد سلسله مراتبی که وظایف مختلف را انجام می دهند تعریف و اندازه گیری می شود. تفکیک افقی میزان و اندازه ای را که بین واحدها است نشان می دهد و تفکیک عمودی به عمق و ارتفاع سلسله مراتب سازمانی نظر دارد(همان منبع،ص۸۱).
رسمیت[۳۶]

عکس مرتبط با اقتصاد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:19:00 ب.ظ ]




مجموعه داستان های کوتاه خود « یکی بود و یکی نبود»که در سال ۱۹۲۱ در برلین انتشار یافت و امروز به صورت مانیفست ادبیات نثر فارسی مقبولیت عام یافته است قابل فهم همگان بودن زبان نثر را به وسیله به کار بردن شیوه بیان و اصطلاحات تازه و همچنین برتری نثر توصیفی به شکل رمان ، داستان و نوول را به صورت عناصر اصلی ادبیات نثر نو اعلام داشت. اکنون با اطمینان می توان گفت که سرانجام رمانی انتشار یافت ـ همانگونه که جمال زاده در آن زمان انتظار داشت ـ که ایرانیان را با جهات مختلف زندگی هموطنانشان آشنا می سازد . تصور می کنم بر روی همین اعتقاد و رضای خاطر از اینکه نوشته های چهل سال پیش وی چنین میوه هایی به بار آورده است باشد که جمال زاده ضمن یک نامه خصوصی در مارس ۱۹۶۲ نظرش را درباره کتاب افغانی به من نوشت و من اینک با اجازه او آن را در اینجا نقل می کنم: «… شوهر آهو خانم به دستم رسید. در واقع باید من و امثال من دکان نویسندگی مان را تخته کنیم. راستی کشور ایران کشور معجزه است. به طور ناگهانی و غیره منتظره کودکان معجزه آسایی می پروراند.این کتاب واقعا خواندنی است. همه آن را از اول تا آخر تیپیک ایرانی است… چه زبانی ، چه صحنه هایی، چه شیوه بیانی، و چه توصیف هایی…»

مجله کاوه ادامه می دهد : «شوهر آهو خانم» برای محقیقینی که به پژوهش درباره نیم زبان ها و اصطلاحات محلی و بومی و همچنین به ضرب المثل های فارسی علاقه مندند معدن ناشناسی شمرده می شود. این اثر سرشار از فولکورها و توصیف عادات و رسومی است که در میان ملت ریشه های عمیقی دارد. بسیاری از ضرب المثل ها برای نخستین بار بوسیله این کتاب به صورت نوشته در آمده است. این کتاب ارزش آن را دارد که یکبارتنها از این نقطه نظر تجزیه و تحلیل شود. به این ترتیب افغانی پس از جمال زاده و صادق هدایت و دیگران سهم به سزایی در غنی ساختن زبان فارسی داد.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

… مخصوصاً باید توجه داشت افغانی وظیفه سنگینی به عهده گرفته که خود وی آن را چنین بیان می کند:

«آیا تا کنون کسی وجود داشته است تا این وحشیگری آشکار و ماجرای کین توزانه ای را که بر سر زن ایرانی می گذرد بنویسد و در جایی ثبت کند؟»(افغانی، ۱۳۷۶ : ۲۰)

او خود با حداکثر بینش و توانایی اش این وظیفه را به انجام رسانید. مهم آن است که او خواست بر این درد اساسی نظام اجتماعی ایران ضربه سختی وارد آورد و این ضربه هم وارد آمد. این رمان نه تنها در ادبیات ایران اثر می گذارد بلکه در رشد آینده اجتماع ایران نیز تأثیری به سزا خواهد داشت.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

بخش چهارم:

«شوهر آهو خانم» و مکتبهای ادبی

همان طور که پیشتر گفته شد رمان «شوهر آهو خانم» بلندترین رمان فارسی و اثر پرآوازه علی محمد افغانی است. وجود نشانه ها و ویژگی ها ی گوناگون مکتب های ادبی اروپایی و افزودنی برخی از آنها، نشانگر تاثیر احتمالی نویسنده از اصول و جنبه های مختلف آن مکتب هاست. کثرت نشانه ها و جنبه های رئالیستی در این رمان بلند، گویای آن است که سبک و شیوه غالب نویسنده در پرداخت عناصر داستان، رئالیستی است. موفقیت نویسنده در انطباق داستان، ماجراها و شخصیت ها با اصول مکتب رئالیسم ،در جای جای رمان مشهود است. نویسنده با ساختن شخصیت ها و بیان نسبتاً دقیق واقعیات اجتماعی، آیینه تمام نمایی را فرا روی خواننده می نهد تابدان وسیله به معضلات جامعه خویش بنگرد. با وجود فراوانی عناصر رئالیستی، برخی از جنبه های دیگر مکتب ها به ویژه جنبه های رمانتیک در این رمان بلند، با آن عناصر در کشاکش است؛ از جمله: فلسفه بافی بعضی از شخصیت ها ، وصف های مبالغه آمیز رمانتیک ، پرداختن به تخیلات ، اندیشه های ایده آلیستی و … که این رمان بلند را از وجه غالب پرداخت رئالیستی آن دور می کند.

انقلاب صنعتی اروپا و به تبع آن، تحول عظیم در لایه های مختلف اجتماعی، فرهنگی و ادبی آن سامان به بعد از چند دهه به تدریج تأثیر شگرفی در ادبیات و فرهنگ ملل شرقی نهاد، رواج و پیشرفت صنعت چاپ در ایران، تحصیل محصلان ایرانی در ممالک اروپایی، ایجاد مدارس جدید و رواج ترجمه آثار ادبی اروپایی در زبان فارسی در مراحل آغازین تجدّد ، از نشانه های تحول در فرهنگ و ادب ایران زمین به حساب می آیند.

رمانتیسم

رمانتیسم، کوششی است برای فرار از واقعیت و افزودن غرابت به زیبایی و شیوه جادویی نوشتن(لیلیان ، ۱۳۷۵ :۱۴) این مکتب از اواسط قرن هجدهم میلادی پابه پای انقلاب صنعتی اروپا، نخست در فرانسه سپس در آلمان و انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی پدید آمد و تا اواخر قرن نوزدهم، جهان اندیشه و هنر و ادب را جولانگاه خود ساخت. هنرمندان رمانتیسم، قواعد کهن را یکسره درهم شکستند و به جای عقل و منطق، بیان هنر خود را بر احساس، تصور، تخیل و عشق استوار ساختند. از پیشروان نامدار این مکتب؛ روسو، ویکتورهو گو و لاماتین را می توان نام برد.

عناصر رمانتیک در شوهر آهو خانم :

جای تردید نسبت که اغلب آثار افغانی بر عواطف و احساسات بنا شده است وطبیعتاً این رمان نیز نمی تواند از جلوه های رمانتیک خالی باشد. ذیلاً به پاره ای از آنها اشاده می کنیم:

۱- در لابلای ماجراها و حوادث داستان، علاوه بر شخصیتها ـ که تفاوت های بارزی با هم دارند ـ در میان گفتگوهای قهرمانان، وجود شخصیت دیگری نیز احساس می شود. شخصیتی که خود حضور فیزیکی ندارد، ولی عواطف، احساسات و فضل خود را در بیان حوادث و گاه از طریق گفتگوهای قهرمان داستان نشان می دهد و در یک کلام فرمانروایی من را اعلام می کند. این شخصیت، کسی نیست جز خود نویسنده. می بینیم که آدمهای معمولی و شخصیتهای ساده، سخنان فاضلانه ای می زنند که با توجه به موفقیت و روحیه آنان، هیچ کس نمی تواند از زبان ایشان بپذیرد[۱]. برای مثال، از هما و سیدمیران سرابی انتظار نمی رود که کلام خود را به اسطوره های یونانی و رومی و ایرانی و مسائل تاریخی و هنری بیارایند. (افغانی، ۱۳۷۵: ۳۷۵-۳۶۴) هما زنی درس نخوانده و بی سواد است؛ گاهی با فضل نمایی و فلسفه بافی، سخنرانی می کند؛ برای کسب لذت از فلسفه خیامی سخن می گویند (همان : ۴۷، ۳۶۳) بدین ترتیب نویسنده، این شیوه را بعنوان وسیله تبلیغ فضلها، احساسات، اندیشه ها و آرمان های قلبی خود قرار می دهد. برای نویسنده، این سخنان نه تنها از زبان قهرمانانش بعید نیست، بلکه فراخورو شایسته آنان است. چرا که خود را با قهرمانانش متحد ساخته، احساس یگانگی می کند و گویی این، وجه غالب شیوه اوست.

۲- یاد شکوه و عظمت گذشته و سفر به سرزمینهای دور، ایام پرشکوه گذشته، از دیگر جلوه های رمانتیک «شوهر آهو خانم» است. در دوره ای که هرج و مرج اجتماعی، ناهماهنگی اقتصادی، آشفتگی روح و غم و اندوه روزگار بر همه چیز سایه گسترده باشد، سفر به روزگاران گذشته و یاد ایام پرشکوه و با عظمت پیشین، بهترین مرهم برای تسکین آلام انسان است. «خاطرات دوران گذشته زندگی انسان مانند آهنگها و سرودهای کهن همیشه شیرین تر از امیدهای آینده بوده است، زیرا انسان درگذشته تصویر خود را می بیند و در آینده شبح مرگ و نیستی را.» (همان :۶۱۵) برای نمونه به چند مورد از این جلوه ها اشاره می کنیم: «وقتی سید میران در باغ گردش می کند؛ خاطرات بیست سال پیش ـ که در آن باغ، درخت نشانده بود ـ از برابر دیدگانش رژه می روند.» (همان:۶۱۶) همچنین وقتی او مصمم می شود که همراه با خانواده به ده برود؛ مقصودش از این کار، پیوند دادن آرزوها و رویاهای حسرت بار با دوران با شکوه ازدست رفته جوانی است. « هما به این امر که برگشتی بود به اصل، نه تنها راضی که از ته دل خوشحال بود، خاطره شبهای مهتابی، دوشیدن شیر از گوشفندان یا رقص چوب دور شعله ی آتش در زوایای روح زنانه اش انگشتان ظریفی بود که با سیمهای چنگ بازی می کرد.» (همان: ۷۰۵، ۷۰۴)

عکس مرتبط با اقتصاد

۳- یکی دیگر از ویژگی های شخصیتهای «شوهر آهو خانم»، تخیلات خوشبختی و هیجان و سپردن ذهن به رویاهای بی پایان تسکین ناپذیر است که از دیگر جلوه های رمانتیک این داستان محسوب می گردد. برای مثال سید میران وعده بنای خانه جداگانه ای برای هما می دهد و می گوید: «یک خانه خنج دنج و موافق دلخواه تو با حیاط عالی و حوضخانه خوب تحویلت بدهم … تالاری خواهم ساخت که از دیوارهایش الحان موسیقی شنیده شود، آه ای جوانی از دست رفته، حیف که دیگر برنمی گردی.» (همان :۳۷۳)

۴- بی خانمانی، آزادی، عشق، بی قید و رقاصی هما؛ محبت مادری، روح مایوس، غم و اندوه و سرگشتگیهای آهو، حسرت، آرزومندی و عشق پیرانه سر سید میران، از دیگر جنبه های رمانتیک این رمان بلند است.

۵- وصفهای رمانتیک. علی محمد افغانی در «شوهر آهو خانم» در کنار وصفهای رئالیستی ـ که در پی خواهد آمد ـ از وصفهای پر آب و تاب و اغراق آمیز رمانتیک غافل نبوده است. گفتنی است که این گونه وصفها نماینده قدرت نویسنده و نشانه روح حساس اوست. یکی از وصفهای رمانتیک دلنشین افغانی در این داستان، وصف زندگی آرام خانواده سید میران سرابی پیش از ورود هما به حریم خانواده آنهاست. ذیلاً به نقل آن می پردازیم:

«زندگی آرام و بی دغدغه آنها که بر گلهای مخملی سعادت آراسته شده بود، کشتی سبکباری بود که بنرمی سینه امواج زمان را می شکافت و خوش خوش پیش می رفت. آهو در عرشه کشتی ملکه وار می خرامید؛ با روحی لبریز از شادی، زلفها را به دست نسیم داده بود؛ با چشمی نیم بسته از تابش پرتوهای درخشان در منظره طلایی افق، آینده روش و امید بخش خود و فرزندان و شوهر عزیزش را می دید.» (همان :۶۹) وصف بارداری آهو ، وصف رقص هما ، وصف خانه حسین خان مطرب ، وصف آبتنی هما از دیگر وصفهای و رمانتیک رمان مذکور است.

۶- گاهی نویسنده رمان، جهان را آن چنان که خود می خواهد و آن چنان که باید باشد، تصویر می کند. منشا این امر، اندیشه های آرمان جویی نویسنده است. (پرهام، ۱۰۴:۱۳۴۵) چنین تصویرهایی از جهان از دیگر جلوه های رمانتیک «شوهر آهو خانم» است. افغانی می نویسد :

«در لاوک آفرینش گل آدمی چنان سرشته شده است که در مقابل جلوه ها و مظاهر زیبایی هستی، احساسات و انعکاسات خوشایندی از خود نشان بدهد، این جلوه، چیزی نیست جز شکلی از خود زندگی نه آنچنانکه هست، بلکه آنچنانکه می باید باشد … طبیعت از نمونه های ساخته شده اش به دست زندگی آینه می دهد تا چهره خود را آنچنانکه باید باشد، در آن ببیند.» (افغانی، ۱۶۲:۱۳۷۵)

۷- بی قیدی غیر مسئولانه و گذشته و آینده را در حال خلاصه کردن و ترجیح سعادت حال از جنیه های رمانتیک قهرمانان این رمان است. از آن جمله است:

«برای من گذشته پوچ و آینده بی معنی است؛… هر چه هست حال است. تا تو با من و من با تو هستی و هستم جز این عقیده ام نیست … و باید غم فردا را نخورد.» (همان : ۱۷۲)

رئالیسم

رئالیسم، یعنی نمایاندن زندگی آن چنان که هست (پرهام، ۲۹:۱۳۴۵) رئالیسم بیان واقعی زندگی و واقعیت است. در قرن نوزدهم با قیام بالزارک و استاندال و نویسندگان دیگر نظیر فلوپر و تولستوی، مکتب رمانتیسم رخت بربست و رئالیسم به مهمترین جریان ادبی قرن نوزدهم بدل شد. رئالیسم، مبنای داستان را برقوانین طبیعت و اجتماع پایه می گذارد. ریشه سرنوشت انسان را در شرایط محیطی و ویژگی های فردی می جوید. اجتماع را به صورت موجود زنده ای می نگرد. به مطالعه بعد اجتماعی و تاریخی انسان می پردازد.(نوری،۱۳۸۵ : ۴۷)

جلوه های رئالیستی در «شوهر آهو خانم»

۱- شخصیت های رئالیستی: علی محمد افغانی، قهرمان داستانش را از جامعه ای که در آن زندگی می کرده، انتخاب کرده است. مردم عادی، شخصیتهای داستان او را تشکیل می دهند. شخصیتهایی چون سید میران سرابی، آهو، هما، عبدل (شاگردان دکان نانوایی)، حاجی بنا، خواهر حاجی بنا، همسایه های سید میران از جمله خورشید خانم، زری، گل محمد، صفیه، بانو و … همین آدمهای معمولی هستند که با آداب و رسوم، باورها و اعتقاداتشان زندگی می کنند. همین انتخاب شخصیتها از میان افراد جامعه، از اصول مهم در شخصیت سازی رئالیستی است. هر یک از قهرمانان داستان، نماینده تمام خصوصیات طبقه اوساط الناس و طبقه پایین جامعه است؛ شخصیت قهرمانان، محصول حوادث واقعی و واکنش آنان در برابر رویدادهاست. شخصیتهای داستان، مظهر و نماد حقایقی هستند که موفقیت انسان را در یک برهه معین از تاریخ آشکار می سازند.

۲- افغانی در رمان بلند خود با الهام از تاریخ معاصر ایران، به تحلیل حوادث رویدادهایی که در شهر های سرزمین خود ـ بخصوص کرمانشاه ـ روی می دهد؛ می پردازد. او تاریخ معاصر ایران را زمینه ای برای آگاهی دقیق تلقی می کند و گذشته بسیار نزدیک جامعه ای را که خود در آن زندگی کرده متعلق به آن بوده است؛ روشن می سازد و خواه ناخواه در اثر خود به بیان و تحلیل تمام رویدادهای تاریخی عصر خویش می پردازد؛ بگو نه ای که می توان زندگی اجتماعی آن روزگار را در شهر کرمانشاه، از این داستان دریافت. به این ترتیب، الهام از تاریخ و بازنمودن زوایای تاریخ معاصر، از جنبه های قابل توجه رمان «شوهر آهو خانم» است.

۳- بیان شیوه زندگی طبقات مختلف در کنار همدیگر، از دیگر جلوه های رمان مذکور است. افغانی زندگی می کنند طبقه نسبتاً مرفه را پیوسته با زندگی طبقات پایین کنار هم مطرح می سازد. خانواده سید میران، زندگی مرفهی دارند در حالی که در خانه بزرگ آنها، مستاجرانی زندگی می کنند که از نظر مالی پایین تر از خانواده سید میران هستند. مبنای داستان، زندگی خانواده سید میران است ولی نویسنده از بیان محرومیتها، رنجها و دردهای همسایگان فقیر، خودداری نکرده است[۲].

۴- ذکر واقعیات جامعه، از ویژگی های بارز رمان «شوهر آهو خانم» است. علی محمد افغانی از طرح درست واقعیات، چشم نپوشیده و در کنار هدایت جریان داستان، به بهانه های مختلف، پیوسته به ذکر واقعیات موجود جامعه خود می پردازد؛ از جمله: مساله کشف حجاب و عواقب شوم آن ، گرانی نان و آشفتگی و نابسامانی نانوایان ، وضع نابسامان دارو، درمان و بهداشت ، فساد اداری و آشفتگی و وضع ناگوار ادارات ، اعتقادات دینی و مذهبی و باورهای عامیانه و خلق و خوی مردم .

۵- از دیگر جنبه های رمان یاد شده، تاثیرات و تاثرات متقابل میان حوادث دنیای خارج و احساسات شخصیتهای داستان است. افغانی در این رمان، جامعه ای را به تصویر کشیده است که رویدادهای روزانه آن در افراد جامعه تاثیر می گذارد. افراد جامعه نیز در به وجود آمدن وریدادها و حوادث سهیمند. به دیگر سخن، واکنشها در برابر حوادث بوجود آمدن رویدادها، به بروز حوادث دیگر منجر می شوند؛ در نتیجه رفتارهای نیک و بد قهرمانان داستان تاثیر و تاثر متقابل حوادث و احساسات است. نویسنده، معتقد است که زندگی اجتماعی بر اساس ارتباط، استوار شده است و آن چه به انسان جنبه اجتماعی می دهد؛ روابط او با دیگر افراد جامعه خویش است. بنابراین مشکلاتی که انسان با آنها گریبانگیر است؛ از روابط اجتمعای سرچشمه می گیرد. برای نمونه، دقت در شخصیت سید میران در این رمان، مساله را بیشتر روشن می کند: سید میران که معتقد به احکام دینی و اعتقادی بود؛ تحت تاثیر جامعه قرار می گیرد. به زنش هما اجازه می دهد که بدون حجاب به هر جا برود. بالاتر از این، حرمتهای شرع را می شکند و شراب می نوشد و با هما هشیار از خانه بیرون می رود و مست باز می گردد. او تحت تاثیر حوادث و احساسات، عنان اختیار را از دست می دهد و اختیار خود را به دست هما می سپارد. (افغانی،۱۳۷۵: ۴۱۱،۳۹۵،۵۰ )

۶- نحوه بیان اندیشه ها، رنجها، غمها و محرومیتها، از موارد دیگری است که جنبه رئالیستی این رمان را تقویت می کند. در جای جای این رمان، از رنجهای سید میران و آهو سخن به میان می آید. سراسر رمان، آکنده از بیان رنجها، مرارتها و خواریهایی است که آهو متحمل شده است. نویسنده، علاوه بر ذکر دردهای قهرمانان اصلی، خواننده خود را با زندگی و دردها و رنجهای دهها تن از کرایه نشینان و کارگران آشنا می سازد. غم تهیه نان، تلف شدن مردم از قطحی نان بر اثر جنگ جهانی، اندیشه تهیه سوخت زمستان و غم نداری و فقر برای آنان اندوهی طاقت فرساست. (همان : ۳۱۵،۱۰۵،۱۹۹،۲۸)

۷- از دیگر جلوه های رئالیستی «شوهر آهو خانم»، وصفهای رئالیستی است. نویسنده اغلب وصفهای خود را در خدمت پروراندن شخصیتهای رئالیستی داستان و شناساندن جنبه های مختلف قهرمانان داستانش قرار می دهد. گاه پا فراتر می نهد، در وصف صحنه ها به جزئیات و ریزه کارهایی نیز می پردازد. او حرکات مرد و زن؛ کودک و نوجوان را به خوبی می بیند. از اختلاف آسیابان و نانوا تا مشاجره دو هوو و کتک کاری زن و شوهر، همه را چنان وصف می کند که گویی خواننده، صحنه واقعی را پیش چشم خود می بیند. به این وسیله او می خواهد واقعیات را هر چه روشن تر نشان دهد. بدون شک نویسنده، همه تسلط و احاطه خود را مدیون مشاهدات و تجربیات خویش است. برای مثال یکی از وصفهای رئالیستی رمان مذکور را ـ که وصف سید میران است ـ ذیلاً نقل می کنیم:

«پشت ترازو که یک جعبه دخل هم در کنارش بود؛ مرد میانه بالا و سیاه چرده ای دیده می شد که پالتو خاکستری رنگ از جنس برک خراسان به تن داشت. پیشانیش بلند و هموار، ابروهایش و چشمهایش گیرنده و نافذ بود. در چهره اندکی لاغر و کشیده اش، با خطوط عمیقی که داشت، زیرکی نیرومندی خوانده می شد که قبل از آنکه خشک و کاسبکارانه باشد، مردانه و مهربان بود. موهای سفید صورت و سرش تا آنجا که از زیر کلاه تازه باب شده شاپو نمایان بود؛ بر سیاه می چربید. دگمه های پالتوش با بی قیدی لوطی واری باز بود و از زیر آن، کت و شلوار قهوه ای راه راه، جلیقه و حتی بند ساعت جیبی اش به چشم می خورد. این مرد، میران یا بهتر بگوییم چنانکه از تابلوی دکانش خوانده می شد؛ سید میران سرابی صاحب نانوایی حاضر بود.»(همان : ۱۱) خواننده پس از خواندن این وصفها، به جنبه های باطنی و ظاهری شخصیتها پی می برد و در تعقیب داستان، رفتارهای شایان شخصیت آنها را انتظار دارد.

بدون شک، مکتب رئالیسم با مکتب ناتورالیسم ارتباط تنگاتنگی دارد به این خاطر ضمن تعریف اجمالی این مکتب به جستجوی عناصر ناتورالیستی ـ که رمان مذکور از آنها بری نیست ـ می پردازیم:

ناتورالیسم

ناتورالیسم، مکتبی است که هنرمند در آن به تقلید از طبیعت توجه دارد و معتقد است که طبیعت را باید چنان که هست توصیف و تقلید کرد. این سبک، چهار چوب محدودتری نسبت به رئالیسم دارد و پیشروان آن می کوشیدند روش تجربی را در گستره ادبیات رواج دهند و مانند مسائل ریاضی برای آن، پایه و اساس علمی و معیار و محک منطقی قائل شوند و در آثار خود، انسان را محکوم آیین طبیعت و جبر علمی نشان دهند؛ نه آزاد با اراده. پیروان این مکتب و پیشروان آن، پایبند مسائل ومقررات مذهبی و بی سروته و امیال و غرایز حیوانی را بی پرده تصویر می کردند و گفتار قهرمانان را به زبان محاوره می آورند. بزرگترین نماینده ناتورالیسم، امیل زولاست. گفتنی است که اغلب محققان، دو اصطلاح رئالیسم و ناتورالیسم را مترادف بکار برده اند؛ حتی گفته اند: «رئالیسم و ناتورالیسم یک چیزند». (اسکوین، ۱۴:۱۳۷۵) باید گفت ناتورالیسم با رئالیسم تفاوت دارد؛ اما مستقل از آن نیست. ناتورالیستها عناصر مهم تازه ای به رئالیسم افزودند که آن را از رئالیسم جدا می کرد.

حال موارد منطبق با اصول مکتب ناتورالیسم را از «شوهر آهو خانم» نقل می کنیم:

۱- علی محمد افغانی در داستان بلند خود گاه از تسلیم شخصیتهای داستان در برابر غرایز سخن می گوید و آنان را پیرو غرایز حیوانی و امور جسمی و جنسی خود معرفی می کند. برجسته ترین نمونه، خود سید میران است که در برابر نفس و غرایز حیوانی و امور جنسی تسلیم می شود و عنان اختیار را از دست می دهد. (همان :۶۶۴،۱۶۱)

۲- افغانی گاه قهرمانانش را تابع جبر علمی و اجتماعی می داند و بگونه ای تصویر می کند که گویی از خود هیچ اراده و اختیاری ندارند. قهرمانان او در گرداب حوادثی که جبر طبیعت و اجتماع باعث بروز آنهاست؛ سخت گرفتارند و از خود هیچ اختیاری جز تسلیم ندارند. هما در اعتراض به سید میران از جبر طبیعی و اجتماعی می نالد و می گوید:

«من چه گناهی کرده ام که اجازه ام، اختیارم، سرنوشتم در دست تو باشد؟» (همان: ۴۰۹) و سید میران در جواب می گوید : « زن موجود کامل نیست باید مطیع اوامر مرد و وسیله تمتع او باشد. مرد خدای کوچک زن است.» (همان :۴۱۰)

۳- افغانی در جای دیگر درباره بدبختی و فلک زدگی و تسلیم آهو در برابر جبر روزگار می نویسد:

«همچنانکه وقتی شیشه ای می شکند؛ برای تسلیت خاطر می گوییم رزق شیشه گر است باید بشکند. اینجا نیز از بیچارگی آهو باید بگوییم رزق غم است باید برسد. زیرا قدرت این زن در آن بود که در مقابل عمل انجام شده شوهر قرار بگیرد و آنگاه بشیند و با بخت نامساعد خود دست به گریبان باشد. طینت او و شوهر و وضع قوانین و اخلاق اجتماع هر سه دست به دست هم داده بود تا زنی زجر بکشد و مادام العمر به کشیدن این بار طاقت فرسا محکوم شود.» (همان :۶۶۳)

۴- توجه به زبان محاوره، از دیگر جنبه های مکتب ناتورالیسم است. علی محمد افغانی گاه سعی می کند که نقل گفتار هر یک از قهرمانانش، همان جمله ها و عبارتهایی را بیاورد که طبعاً باید به زبان آورد، اگر چه آن عبارتها و کلمه ها زشت، ناپسند و نابهنجار باشند. مثلاً وقتی سید میران به طرفداری از هما با آهو مشاجره می کند، به او فحش و ناسزا می گوید و آهو نیز مقابله به مثل می کند. (همان : ۵۴۳) تمام این مشاجره به زبان عامیانه نوشته شده است.

سایر مکتبهای ادبی و رمان «شوهر آهو خانم»

در رمان «شوهر آهو خانم»، علاوه بر عناصر رئالیستی، ناتورالیستی و رمانتیک ـ که در پیش یاد شد ـ نشانه هایی از عناصر سایر مکتبهای ادبی اروپایی نیز به چشم می خورد؛ از جمله عناصر سمبولیستی و سوررئالیستی که ذیلاً به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

ـ سمبولیسم، شیوه یا است که غالباً با بهره گرفتن از تصاویر عینی و ملموس، عواطف و افکار را بیان می کند. عبارت است از هنر بیان اندیشه ها از طریق اشاره به چگونگی آنها و استفاده از نماد ها بدون توضیح برای ایجاد آن اندیشه ها در ذهن خواننده. (چدویک، ۳۱:۱۳۷۵)

گاه در «شوهر آهو خانم» به مسائلی برمی خوریم که بی ارتباط مکتب سمبولیسم نیست. از جمله بیان حالت متمایز روزگار که مایه یأس و نگرانی انسان است؛ القای احساسات قهرمانان و خود به دیگران و از همه مهمتر، بر داشتهای سمبولیک از پدیده ها. البته نمی توان با اطمینان کامل گفت که موارد یاد شده، مطابق با اصول سمبولیسم است. نمونه هایی از قبیل را نقل می کنیم:

۱- افغانی در بیان عشق پیری و هوس جوانی سید میران، پای چراغ نیم مرده ای را به میان می کشد و می گوید:

«شعله اش آنقدر کم سو بود که به زور خود را نشان می داد. می کوشید خود را اندکی بالا بکشد و نمی توانست … با خود اندیشید: … آتش جوانی و سواداها و هوس ها در وجودم خاکستر گردیده است … مثل آن شعله، به زور خودم را بالا می کشم.» (افغانی، ۱۶۷:۱۳۷۵)

۲- در جای دیگر در بیان بی سروسامانی و آشفتگی و بی نظمی خانواده سید میران، بعد از آمدن هما به خانواده او، ساعت خوابیده را سمبل بی نظمی می گیرد. پیش از آمدن هما، سید میران، خانواده آرام و مرتبی داشت و ساعت به عنوان عضوی از اعضای آن خانواده وظیفه ای داشت و نماد نظم و ترتیب در زندگی آن خانواده بود. بعد از آمدن هما، چون شیرازه زندگی سید میران از هم می پاشد؛ دیگر توجهی به ساعت و کودک آن نمی شود و از کار می افتد. افغانی ساعت از کار افتاده را سمبل از هم پاشیدگی و بی نظمی خانواده سید میران می داند. (همان :۲۵۱)

۳- افغانی در جایی دیگر هنرمندانه عشق رویایی و کم بقای سید میران و هما را با برداشت رمزی از وضعیت قرار گرفتن دو ماهی نر و ماده در آبخوری بلورین در حالی که پرتو بسیار کوچکی از آفتاب غروب، به آبخوری افتاده است؛ بیان می کند. ماهیهای نر و ماده نماد سید میران و هما هستند؛ نور کم بقای غروب، سوسوی آتش عشق پیرانه سر سید میران است که بزودی زایل می شود و از بین می رود. (همان :۶۳۲-۶۳۱)

ـ سوررئالیسم در سال ۱۹۲۲ میلادی در فرانسه پدید آمد. این مکتب می کوشد جبر منطقی و قانون علیت را ویران کند؛ سدها را بشکند؛ بندها را بگسلد و به سخن دیگر در برابر همه عصیان کند و بر ویرانه های منطق و اخلاق و تمدن و هنر، کاخی از رویا و احکام و اوهام برپاسازد. این مکتب، بیان تفکر دور از فرمان عقل است و رابطه ای با قوانین زیباشناسی و اصول اخلاقی ندارد. مکتب سوررئالیسم، زبان قرن بیستم است و نابسامانیها و آشفتگیهای زمان را بازگو می کند. مهمترین اصول این مکتب، هزل، رویا و دیوانگی است. برخی از قسمت های رمان بلند «شوهر آهو خانم»، می تواند با اصول و چهار چوب مکتب سوررئالیسم موافق باشد؛ از جمله:

۱- گاه از زبان قهرمانان رمان، افکار و اندیشه های نویسنده آشکار می شود. فلسفه بافی، اشاره به پوچی و بی اعتباری و ناچیزی دنیا از طرف قهرمانان و اصل دنیا را بر اساس یک هوس پوچ دانستن. (همان : ۴۶۸) همه و همه، بوی اندیشه های پوچ گرایی می دهد که از آرا و اندیشه های پیروان مکتب سوررئالیسم است.

۲- سیتزه با معیار های اخلاقی و ارزشهای مذهبی، از دیگر موارد قابل ذکر است. گاه نویسنده نه بصورت آشکار بلکه با کنایه ها و اشاره ها، با معیارها و ارزشهای دینی خصومت می ورزد. برای مثال چادر و حجاب را زندان و قلعه می شمارد و با کنایه حجاب را مسخره می کند و معیارهای اخلاقی را زیر پا می نهد. (همان :۱۵۱،۸۰،۲۱)

۳- گاه قهرمانان رمان، صورتهای ذهنی خود را همان گونه که در حالت رویا اتفاق افتاده و دیده اند؛ بدون نظم و تربیت منطقی بیان می کنند و واقعیتهای عینی را نماینده صورذهنی خود می پندارند. وقتی سید میران در کنار دو زن خود مشغول راز و نیاز با آن هاست، خوابی را که چند شب دیده بود؛ بطور پراکنده به یاد می آورد و آن را با واقعیت عینی همان لحظه اش تطبیق می دهد. گویی نتیجه رویایش همان لحظه ای است که در آن است.

«آیا تعبیر درست آن خواب اینکه حیّ و حاضر در نیامده است؟ (همان : ۲۷۴)

نگارنده مدعی نیست که آقای علی محمد افغانی در مواردی که احیاناً مطابق با مشابه با اصول مکتبهای ادبی جهان است، از آنها متأثر شده است. چون اساس فرهنگ ایرانی دارای ویژگی های خاصی است که با اصول مکتبهای ادبی جهان است و به این معنی نیست که نویسنده حتما تحت تاثیر آن اصول بوده است. با رویکرد به وفور شواهد و جلوه های رئالیستی در رمان «شوهر آهو خانم»، به این نتیجه می رسیم که سبک غالب نویسنده در پرداخت داستان، رئالیستی است.

موفقیت نویسنده در انطباق داستان، ماجراها و شخصیتها با مکتب رئالیسم، در جای جای رمان مشهود است. از جمله موفقیتهای او در این زمینه، خلق شخصیتهای رئالیستی است. در شخصیت سازی، نمونه های زنده از الگوهای واقعی اجتماع را به تصویر کشیده است؛ به گونه ای که خواننده تک تک شخصیتها را در کنار خود حس می کند. دیگر بیان دقیق واقعیات اجتماعی است. در واقع، این رمان آیینه تمام نمای اجتماع است. «هنر بزرگ وی این است که به همراه آفریدن دهها انسان حقیقی و به جنبش در آوردن صدها حادثه واقعی، از یک دوران خاص اجتماعی پرده بر گرفته و سیر واقعی آن را با همه زیر و بم ها و سایه روشنهایش، پدیدار کرده است. و همچون آیینه چهار بعدی عظیمی، خصوصیات برجسته روزگار ما را منعکس ساخته است». (پرهام، ۹۷۰:۱۳۴۵)

افغانی در رمان «شوهر آهو خانم» ، جامعه ایرانی را با حوادث آن در نهایت باریک بینی به تصویر می کشد و از توصیف جزئیات روزمره غفلت نمی کند و از این رهگذر، نیروهای نامجسم اجتماعی و اقتصادی را که در مسیر زندگی افراد حوادث موثر اند، مجسم و نمایان می سازد؛ سپس عوامل و انگیزه های رویدادها را با دقت مورد بررسی قرار می دهد و هم خود را صرف نمایاندن تحلیل تضادها و جریانهای عمیقی زندگی می سازد. از این دیدگاه، شیوه افغانی شبیه داستان پردازان رئالیسم قرن نوزده، مخصوصا شبیه شیوه بالزارک است. با توجه به مسائل یاد شده در این نوشتار، می توان افغانی را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی دانست. شایان ذکر است که در این رمان به مسائلی بر می خوریم که با سبک غالب آن همداستان نیست و پیوسته رمان را دچار آشفتگی می کند و چه بسا سیر داستان را از راه روشن طبیعی خود خارج می سازد. شاید نویسنده در قید و بند آن نبوده است که تمام اصول رئالیستی را رعایت کند و در نهایت چنین شیوه ای را برای خود برگزیده است.

ذیلاً مواردی را که نشانگر ضعیف بافت رئالیستی «شوهر آهو خانم» است؛ به اختصار نقل می کنیم:

۱- فضل نمایی و فلسفه بافی قهرمانان داستان که با اصول مکتب رئالیسم منافات دارد. شاهد این مدعاست. (همان : ۳۷۵ ،۴۶۳ ، ۴۷۰)

۲- وصفهای مبالغه آمیز رمانتیک، اگر چه به جذابیت رمان افزوده است، با شیوه غالب نویسنده همداستان نیست. در قسمت رمانتیسم ، به نمونه هایی از وصفهای اغراق آمیز اشاره کرده ایم.

۳- گفتگوهای خطابه آمیز و دور و دراز و خسته کننده قهرمانان داستان. (همان : ۴۶۸)

۴- لحن و زبان یکنواخت قهرمانان از دیگر موارد از این قبیل است. قهرمانان داستان در زبان و لحن، تفاوتهای قابل ملاحضه ای دارند در حالی که شخصیتهای متفاوتی دارند.

۵- تطویل. در واقع «شوهر آهو خانم» در پوسته ای از حشو فرورفته است. این حشوها در سراسر داستان مشهود است و از عیبهای غیر قابل اغماض نویسنده است.(همان:۱۶۹، ۱۷۴، ۲۶۷ ، ۲۶۸)

۶- ذکر نظرات نویسنده در لابلای ماجراهای داستان، از عیوب دیگر پرداخت رئالیستی است. با توجه به اصول مکتب رئالیسم، نویسنده نباید در اثر خود حضور داسته باشد و نباید نظر شخصی خود را در داستان بنویسد. در حالی که در این رمان، چندین بار نویسنده نظر خود را آورده است و خواننده حضور او را در چندین جای داستان احساس می کند. (همان: ۶۵۳،۶۱۵،۵۶۴،۱۶۲)

فصل سوّم

عناصر داستان در «شوهر آهو خانم»

نویسنده کسی است که می نویسد. شما وقتی به فکر نوشتن می افتید که طرحی در سر داشته باشید. نوشتن فکر کردن است چون چیدن و آرایش کلام است و کلام تنها رسانه ی فکر است.

هر رمان با طرح موضوعی شروع می شود. در واقع طرح، گام نخستی است که برای نوشتن داستان برداشته می شود. هر کسی ممکن است طرحی برای نوشتن رمان در سر داشته باشد اما برای خلق رمان باید، عناصر سازنده ی آن را شناخت. بدون این شناخت طرح فقط ماده ی خامی است و اگر روی کاغذ بیاید از ارزشی برخوردار نیست. از این رو با ارائه ی طرح، داستان به وجود نمی آید. طرح در حکم جرقه ای ست که موجب زایش داستان می شود وگرنه به خودی خود نشانه ای از داستان ندارد. ممکن است دیگران هم، چنین طرحی در ذهن داشته باشد. آنچه به این طرح شناسنامه می دهد و از طرح های دیگر متمایز می کند، بهره گیری نویسنده از عناصر داستان طبق ذوق و سلیقه ی خود و بینش و مهارت او در ارائه آن است.

عناصر داستان، آموختن فنون داستان نویسی، راه نویسنده را برای آفریدن اثری بی عیب و نقص تر هموار می کند. اگر بدون اطلاع از این فنون، کار داستان نویسی را شروع کنیم، پیشرفت کارمان اگر هم متوقف شود، حتماً کند خواهد شد. شاهکارهای نویسندگان امروز، شاهدخوبی است بر این ادعا که نویسندگان آن ها بر جنبه های فنی کار خودشان کاملاً وقوف داشته اند و از این رهگذر است که آثارشان مصداق های خوبی برای کاربرد اصول داستان نویسی امروزی به شمار می رود.

البته این عناصر داستان ممکن است در داستان نویسی امروز، آن کاربرد حتمی و قطعی گذشته را نداشته باشد و بعضی از نویسندگان اهمیتی که داستان نویسان گذشته برای آن ها قائل بودند، به آن ها ندهند و در آثارشان تاکید خاصی بر این عناصر نداشته باشند، اما واقعیت امر این است که در داستان نویسی امروز، اگر عنصری مورد بی توجهی قرار گیرد، عنصر دیگر جانشین آن می شود. چنین نیست که عنصری به کلی ساقط بشود و به جای آن، عنصر دیگری نیاید. بنابراین عناصر مرسوم ادبیات داستانی، کمابیش هنوز به قدرت و اهمیت خود باقی است و نویسندگانی که با زیرپا گذاشتن این عناصر، آثار به نسبت خوب و موفقی به وجود آورنده اند، انگشت شمارند.

در ارزش و اهمیت این عناصر همین بس که گفته شود که در کشورهایی که هنوز هم شاهکارهای داستانی از آن جاها بر می خیزد، آموختن فنون داستان نویسی از دبیرستان شروع می شود. نویسندگان بزرگ در شاهکارهای خود به عناصر داستان توجه بسیار داشته اند و تا حد امکان از قواعد و ضوابط آن ها پیروی کرده اند.

فراگیری فنون داستان نویسی در نقد ادبی به کار می آید و ادبیات داستان بر پایه ی ضابطه ای علمی مورد سنجش قرار می گیرد و ارزیابی آثار که متأسفانه در کشور ما دچار آشفتگی و بی سر و سامانی و حبّ و بغض است، ضابطه و قاعده ای پیدا می کند و قضاوت ها و داوری ها، دیگر بر اساس سلیقه و ذوق شخصی صورت نمی گیرد.(میرصادقی ، ۱۳۸۵ : ۲۳ ـ ۲۱)

عناصر داستان به هم پیوسته و از هم جدایی ناپذیرند اما ما مجبوریم آن ها را از هم تفکیک کنیم تا بر یکایک آن ها به استقلال، نظر اندازیم. به همین سبب ممکن است مطالب واحدی در بعضی از آن ها تکرار شود، و از این تکرار گریزی نیست.

رمان و داستان کوتاه، دارای شگردها و عناصر مشترکی هستند ولی طبیعی است که رعایت فنون داستان در رمان به شکل کامل تر و متنوع تر دیده می شود، تا داستان کوتاه، زیرا در رمان مجال بیشتری برای به کاربردن فنون داستانی برای نویسده وجود دارد. داستان دارای عناصر و قسمت های متفاوتی است که مهم ترین عناصر آن عبارتند از: پیرنگ یا هسته داستان، زاویه ی دید (دیدگاه)، صحنه، گفت و گو،درون مایه، موضوع و شخصیت.

بخش اول :

پیرنگ یا هسته داستان

از قرن هجدهم میلادی تا به امروز قوانین پیرنگ[۳] پذیرش روز افزون یافته است. این قوانین تقریباً همان قوانینی است که ارسطو برای نمایشنامه های تراژدی عنوان کرده و «داستان» را یکی از اجزای ششگانه ی تراژدی دانسته است:

«داستان، شخصیت، گفتار، اندیشه، صحنه پردازی و آواز.»(ارسطو ، ۱۳۷۲: ۴۱) ارسطو برای «داستان» اهمیتی بیش از اجزای دیگر قائل شده و از آن به عنوان «روح تراژدی» نام برده است. البته این نکته را باید در نظر داشت که ارسطو «پیرنگ» را جزئی از داستان، فرض کرده است و هر جا که صحبت از «داستان، می کند، «پیرنگ» را نیز در نظر دارد.(همان :۴۲)

در قرن های پانزدهم و شانزدهم و هفدهم میلادی، در ایتالیا، به خصوص در فرانسه و انگلیس کمابیش به قوانین ارسطویی توجه می شد و در نقد ادبی به این قوانین استناد می کردند، فقط دوره ی کوتاهی که فکر رمانتیک و بی قید و بند نویسی بر نقد ادبی مسلط شده بود، توجه به این قوانین کاهش یافت و نوشتن بدون پیرنگ را تجویز می کردند و از قوانین ارسطویی سرباز می زدند.(همان : ۴۴)

تعریف پیرنگ

ارسطو تعریف صریحی برای پیرنگ داده است و پیرنگ را «ترکیب کننده ی حوادث» و تقلید از «عمل» دانسته است.(همان :۴۵) تعریفی است کلی که مفهوم داستان را نیز در بر می گیرد. اگر نویسنده بخواهد به سلیقه و ذوق خود یا پس و پیش کردن حوادث ترتیبی توالی زمانی داستان را به هم بزند، این امر، بنابر مقتضیات علت و معلولی رشته حوادث پیرنگ صورت گرفته و داستان های غیر خطی (عمودی، مدور و چند صدایی و …) را به وجود می آورد.

«تقلید از عمل» باید آغاز و میانه و پایانی داشته باشد:

«اکنون به چگونگی ترکیب وقایع می پردازیم. زیرا که این مهم ترین و نخستین قسمت تراژدی است. تراژدی تقلیدی عملی است که کامل، تمام و دارای طول معین باشد. زیرا ممکن است که چیزی کامل و تمام، از بزرگی بی بهره باشد.

آن چیز را تمام گوییم که دارای آغاز و میان و پایان باشد. آغاز آن است که ناگزیر، پس از چیز دیگر نیاید، ولی بالطبع پس از آن، چیز دیگری باشد. بالعکس، پایان آن است که خود ناگزیر – و یا برحسب معمول – پس از آن چیز دیگر بیاید، ولی پس از آن، چیز دیگر نباشد. میان، آن است که پس از چیز دیگر بیاید و خود نیز چیز دیگری در پس داشته باشد. پس داستان خوب آن است که آغاز و انجامش، نه به دلخواه نویسنده، بلکه بر طبق قواعد باشد. (همان: ۷۷-۷۶).

«تقلید از عمل» در داستان همچنین باید یکپارچه باشد و وحدت پیرنگ فراهم آمده باشد.

«پس، همچنانکه در سایر هنرهای تقلیدی، یک تقلید همیشه از یک چیز است، به همچنان داستان نیز، که تقلید یک عمل است، باید عملی واحد و کامل را نمایش دهد و ابزار وقایع آن باید چنان به یکدیگر وابسته باشند اکه اگر یکی را جابه جا کنیم و یا برداریم، صورت کلی در هم ریخته و دگرگون گردد. زیرا آن چیز که بود و نبودش در صورت کلی تأثیر محسوس نکند، در حقیقت، جزء آن کل به شمار نخواهد رفت.» (همان، ص ۸۲-۸۱)

کوتاه ترین تعریفی که برای پیرنگ آورده اند واژه ی «الگو» است که خلاصه شده ی «الگوی حوادث» است، اما حوادث به خودی خود پیرنگ را به وجود نمی آورد بلکه پیرنگ خط ارتباط میان حوادث ایجاد می کند. از این رو ممکن است پیرنگ را این چنین تعریف کنیم:

پیرنگ وابستگی موجود میان حوادث داستان را به طور عقلانی تنظیم می کند. بنابراین می تواند راهنمای مهمی باشد برای نویسنده در عین حال نظم و ترتیب متشکلی باشد برای خواننده، زیرا پیرنگ برای نویسنده ضابطه ی عمده ای است برای انتخاب و مرتب کردن وقایع، و در نظر خواننده نیز ساخت و وحدت داستان را فراهم می آورد. از این نظر، پیرنگ فقط ترتیب و توالی وقایع نیست بلکه مجموعه ی سازمان یافته وقایع است. این مجموعه ی وقایع و حوادث با رابطه ی علت و معلولی به هم پیوند خورده و با الگو و نقشه ای مرتب شده است.

در گزارش روزنامه ها، ما فقط ذکر حوادث را می خوانیم اما اگر بر اساس همین حوادث داستانی نوشته شود ما باید علت روی دادن حوادث را بدانیم و از انگیزه ی آنها باخبر شویم فقط ذکر حوادث، داستان را خلق نمی کند، بنابراین ساختمان پیرنگ بر اساس «انگیزه» وقایع گذشته می شود و به همین دلیل حوادثی که در داستان رخ می دهد باید علت انگیزه ای داشته باشد و به نتیجه ی منطقی منجر شود. از این نظر اگر پایان داستانی در ما ایجاد شگفتی نکند، حتماً پیرنگ داستان، کامل نیست و در تشریح موضوع آن کوتاهی و قصوری شده است.(میرصادقی ، ۱۳۸۵ : ۱۰۲ ـ ۱۰۰)

«قصه ها» بر پایه ی حوادث بنا شده اند و این حوادث با نظم و ترتیب کلی و ابتدایی به هم مربوط می شوند بنابراین قصه ها اغلب فاقد پیرنگی استوار و بی نقص هستند و گاهی نقش عنصر پیرنگ در آن ها به حداقل می رسد. حوادث پیاپی محور قصه قرار می گیرد بی آنکه این حوادث و وقایع از نظم معقول و قابل قبولی برخوردار باشد.

«پیرنگ» نه تنها به شکل اثر مربوط است بلکه با محتوای آن ارتباط عمیقی دارد:

«درتحلیل شکل، معمول است که بلافاصله طرح [پیرنگ] را هم مطرح کنند، با وجود این، طرح [پیرنگ] صرفاً به شکل مربوط نیست، ماتضاد اصلی اثر را در طرح [پیرنگ] می یابیم که نشان می دهد طرح [پیرنگ] همان اندازه به محتوا مربوط است که به شکل. صرفاً به خاطر سهولت تحلیل است که باید با طرح [پیرنگ] به مثابه ی یکی از جنبه های شکل برخورد کرد، ولی در این کار باید احتیاط های لازم را در نظر گرفت. به علاوه در بعضی از اشکال هندسی، طرح [پیرنگ]، در مفهوم عادی کلمه وجود ندارد و از این رو، نمی توان طرح [پیرنگ] را برخلاف ترکیب به مثابه ی عنصر عام همه ی اشکال هنری تلقی کرد. معماری، بعضی انواع (ژانرهای) موسیقی و کورئوگرافی حاوی هیچ گونه طرحی [پیرنگی] نیست.»(گلشیری ، ۱۳۷۱ : ۷۸)

تنها آن اشکال و انواع هنری از طرح [پیرنگ] برخوردارند که تضادهای زندگی شخصیت های انسانی و برخورد بین آنها را تصویر می کنند.

«گورکی» طرح [پیرنگ] را چنین تعریف می کند:

«پیوندها، تضادها، مهرها وکینه ها و روابط انسانی در حالت کلی – در یک کلام، داستان رشد و سازمان یابی این یا آن شخصیت یا تیپ.»(لیلیان ، ۱۳۷۵ : ۶۰)

ساختمان ماهرانه ی یک طرح [پیرنگ] مستلزم توانایی پرورش حوادث درون یک اثر در یک مسیر تحولی جالب و پویا است.» (آونرزپس، ۱۳۶۰: ۱۳۰-۱۲۹).

تفاوت پیرنگ با داستان

پیرنگ کالبد و استخوان بندی وقایع است، چه این وقایع ساده باشد، چه پیچیده، داستان بر آن بنا می شود. در واقع پیرنگ سلسله حوادث را از آشفتگی بیرون می آورد و داستان وحدت هنری پیدا می کند.

ای.ام.فورستر، میان داستان و پیرنگ تفاوتی قائل شده که به لحاظ اهمیت آن عیناً نقل می شود:

«داستان را به عنوان نقل رشته ای از حوادث که بر حسب توالی زمانی ترتیب یافته باشند، تعریف کردیم. طرح [پیرنگ] نیز نقل حوادث است با تکیه بر موجبیت و روابط علت و معلول: «سلطان مرد و سپس ملکه مرد» این داستان است. اما «سلطان مرد و ملکه پس از چندی از فرط اندوه در گذشت»، طرح [پیرنگ] است، در اینجا نیز توالی زمانی حفظ شده لیکن حس سببیت بر آن سایه افکنده است، یا اینکه «ملکه مرد و کسی از علت امر آگاه نبود تا بعد که معلوم شد از غم مرگ سلطان بوده است» این طرح [پیرنگ] است به علاوه یک راز، و این شکلی است که می توان به کمال بسط داد. زیرا توالی زمانی را تعلیق می کند و تا آنجا که محدودیت هایش اجازه دهد از داستان فاصله می گیرد. همین مرگ ملکه را در نظر بگیرید. اگر داستان باشد می گوییم: «خوب بعد؟» و اگر طرح [پیرنگ] باشد می پرسیم: «چرا؟» و این تفاوت اصلی و اساسی بین این دو وجه از رمان است.» (جنبه های رمان، ۱۳۷۰: ۱۱۳-۱۱۲).

شکل گرایان روسی داستان را توالی طبیعی وانتزاعی حوادث می دانند، در حالی که پیرنگ، حوادث را انتخاب و بازآفرینی می کند، یعنی به آن گسترش ادبی می دهد. (شکل گرایان روسی برای پیرنگ واژه ی روسی Sjuzet را به کار می برند.) از این رو، در پیرنگ اغلب زمان می شکند و ترتیب زمانی حوادث به هم می خورد؛ حرکت حوادث به ضرورت، جلو نیست و ممکن است به عقب برگردد، در واقع ترتیب توالی زمانی لزوماً با زمان تقویمی مطابقت ندارد.

پیرنگ پرسشی تازه ای را در ذهن خواننده بر می انگیزد: «چرا چنین شد؟» یعنی عنصر تازه ای را پیش می کشد که انگیزه و علت نامیده می شود. این انگیزه اساس کار داستان نویس است، زیرا هیچ عملی به خودی خود و بی دلیل اتفاق نمی افتد. (میرصادقی، ۱۳۸۵ : ۱۹۲)

پیرنگ در «شوهر آهو خانم»

داستان «شوهر آهو خانم» مورد توجه بسیاری از ماست صرفاً نه به خاطر مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بلکه به خاطر چونی و چرایی رخدادهای آن است. چرا سید میران ۵۰ ساله، کاسبکاری که با پختن نان قشون خود را به قدرت حاکمه نزدیک کرده، کسی که همه او را مردی مذهبی، خانواده دوست و دست به خیر می شناسند عاشق هما زن زیبای مطلقه می شود؟ چرا سید میران در ابتدای داستان حتی جرأت ابراز این واقعیت را که عاشق هما شده حتی به خویشتن ندارد؟ چرا هما عاشق سید میران می شود؟ خلاصه علت وانگیزه ی حوادث است که داستان را جالب توجه و خواندنی می کند نه خود حوادث.

برای درک بیشتر تفاوت میان داستان و پیرنگ، اول خلاصه ی «شوهر آهو خانم» و بعد پیرنگ آن را می آوریم تا چگونگی و کیفیت هر دو مشخص شود:

«در شهر کرمانشاه نانوایی به نام سید میران بود که صاحب همسری به نام آهو و چهار فرزند بود. روزی از روزها سید عاشق یکی از مشتریان خود به نام هما می شود و پس از چندی او را به عقد خود در می آورد.

بعد از گذشت مدتی سید میران تمام ثروتش را از دست می دهد، فقر که می آید روابط هما و سید به هم می خورد. تا اینکه هما سید میران را ترک می کند و با گروه رقاص ها به تهران می رود و بار دیگر سید نزد آهو همسر اول خود باز می گردد.»

پیرنگ آن نیز چنین است:

«در شهر کرمانشاه نانوایی به نام سید میران بود که صاحب همسری به نام آهو و چهار فرزند بود. روزی از روزهای ماه رمضان زن زیبا و مطلقه ای به نام هما پا به نانوایی سید میران می گذارد. هما از همان آغاز مرد را شیفته ی خود می کند. اما سید میران جرأت ابراز این واقعیت را حتی به خویشتن ندارد. عشق خود را محبتی نوع دوستانه می انگارد. هما در سراشیب سقوط اخلاقی به دسته مطرب ها می پیوندد و رقاص می شود، سید به نجات او از ابتذال می اندیشد. عشق جوانانه پیرمرد را سودایی کرده است. اسیر افسون هما روزهای رؤیایی و خوش براو می گذرد. عاقبت بنیه مالی و توجیه های اخلاقی کار را آسان می کند؛ در صبحی آرام، هما همراه سید میران وارد خانه می شود. از آن پس، خانه صحنه تنازع بقایی وحشیانه می شود. تا اینکه هما به عقد سید میران درمی آید و هووی رسمی آهوخانم می شود. آهوخانم صبورانه از کانون خانوادگی اش دفاع می کند و هما با حوصله به راندن او از صحنه مشغول می شود. در خانه سیدمیران کشمکش ها به اوج خود می رسد. سید میران در خشم و شهوتی دیوانه وار می سوزد، و از آن پس او زن زیادی خانه می شود. سید در جشن کشف حجاب به مجلس معارفه در سالن شهرداری می رود، به هما اجازه می دهد با لباس های هوس انگیز به خیابان برود، برای اولین بار در عمرش صورت خود را با تیغ می تراشد و لباس مد روز می پوشد؛ با هما شراب می خورد و به سینما می رود. پوسته های سنتی را یکی پس از دیگری فرو می ریزد.

سید که نمی تواند در تحولات اجتماعی و دگرگونی های طبقاتی نقش ایفا کند به تدریج تمام ثروتش را از دست می دهد و به قاچاق رو می آورد. فقر که می آید روابط هما و سید به هم می خورد. هما می خواهد طلاق بگیرد و سید، که شهوت از او دیوی ساخته است، آهو را از خانه می راند. آهو خانم خانه را ترک می کند و به ده می رود و سید به فکر می افتد که با هما به سفری بی برگشت برود. آهو خانم وقتی خبردار می شود صبر را کنار می گذارد، خود رابه گاراژ می رساند و سید را با فضیحت به خانه بر می گرداند. و هما با دسته ی مطرب به تهران می رود.»

همان طور که ملاحظه کردید هر عملی، منطقی پشت سر خود دارد. یعنی رشته های حوادث بر حسب زنجیره ی علت و معلولی تنظیم شده است. بنابراین برخلاف آنچه که بعضی ها معتقدند، پیرنگ خلاصه ی داستان نیست.

پیرنگ بسته، پیرنگ باز

پیرنگ را به «پیرنگ بسته» و «پیرنگ باز» تقسیم کرده اند، پیرنگ بسته، پیرنگی است که از کیفیتی پیچیده و تو در تو و خصوصیت فنی نیرومند برخوردار باشد، به عبارت دیگر نظم ساختگی حوادث بر نظم طبیعی آن بچربد. این نوع پیرنگ اغلب در داستان های اسرارآمیز به کار گرفته می شود که گره گشایی و نتیجه گیری قطعی و محتومی دارد، مثل بیشتر داستان های «ادگار آلن پو»؛ مثلاً «نقاب مرگ سرخ» که واجد پیرنگی بسته است و نظم حوادث بیشتر ساختگی است تا طبیعی، و داستان از رابطه ی علت و معلولی محکمی تابعیت می کند ودر خصوصیت تکنیکی آن افراط شده است.

به قول دایره المعارف کاسل:

«داستان های ادگار آلن پو، داستان های پیرنگ، هول و ولا، فضا و رنگ و حال و هواست. همه ی آن ها از نظر فنی قوی و هنرمندانه است و به کلی فاقد ارتباط و پیوستگی با زندگی واقعی. واقعیتشان یا حتی واقعیت ساختگیشان، هنرمندانه است. از دیدگاه آلن پو داستان کوتاه به حد افراط فنی می شود، به طوری که داستان کوتاه در واقع برای مدتی در زندان می افتد.»(لور، ۱۳۸۱ :۲۰۳)

در «پیرنگ باز» برعکس «پیرنگ بسته» نظم طبیعی حوادث بر نظم ساختگی و قراردادی آن غلبه دارد و در این نوع داستان ها، اغلب گره گشایی وجود ندارد یا اگر داشته باشدزیاد به چشم نمی زند، به عبارت دیگر نتیجه گیری قطعی که در پیرنگ بسته وجود دارد، درپیرنگ باز وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد قطعی نیست. در این داستان ها نویسنده می کوشد خود را در داستان پنهان کند تا داستان چون زندگی عینی و ملموس و بی طرفانه جلوه کندکه علی محمد افغانی این را در «شوهر آهوخانم» به خوبی نشان داده است. از این رو اغلب به مسائل طرح شده پاسخ نمی دهد و خواننده خود باید راه حل آن را پیدا کند.

آنتون چخوف یکی از اولین نویسندگانی است که به نوشتن داستان با پیرنگ باز توجهی بسیار داشته است:

«چخوف با ایجاد شکل نامرئی و رساندن خواننده به حدی که احساس کند آنچه را در جلو خویش دارد زندگی واقعی است که به اثری هنری تغییر شکل یافته، بی آنکه احساس نویسنده آن را تحریف کرده باشد، تمام رد پاهای حضور نویسنده را نه تنها در روایت بلکه در طرح [پیرنگ] نیز پاک می کند.»(نوری ، ۱۳۸۵ : ۱۰۸)

بخش دوم :

زاویه دید یا زاویه روایت

زاویه ی دید یا زاویه ی روایت نماش دهنده ی شیوه ای است که نویسنده با آن مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه می کند و در واقع رابطه ی نویسنده را با داستان نشان می دهد. از این نظر زاویه ی دید دارای چند معنی مخصوص است:

۱: زاویه ی دید جسمانی که با وضعیت زمانی و مکانی سر و کار دارد که به اتکای آن نویسنده به مواد و مصالحش می پردازد و این مواد و مصالح را از نظر می گذراند و آن ها را توصیف و تشریح می کند.

۲: زاویه ی دید ذهنی ، با احساس و شیوه ی پرداخت نویسنده نسبت به «موضوع» سر و کار دارد.

۳ : زاویه ی دید شخصی ، که مربوط است به روایتی که به کمک آن نویسنده موضوعی را نقل یا مطرح می کند. این نقل یا طرح موضوع ممکن است از طریق اول شخص یا دوم شخص یا سوم شخصی صورت بگیرد.

زاویه ی دید در داستان کوتاه اغلب ثابت می ماند اما در رمان ممکن است هر فصلی به زوایه ی دیدی جداگانه اختصاص داده شود. البته زاویه ی دیدی که نویسنده انتخاب می کند بر عناصر دیگر داستان اثر می گذارد یعنی بر شخصیت پردازی ، بر گسترش و تکوین پیرنگ، بر بافت کلام و شیوه ی نگارش (سبک)، بر تحول و دگرگونی، صحنه پردازی و به خصوص بر کانون تمرکز داستان؛ از این جهت انتخاب زاویه ی دید از اهمیت بسیاری بر خوردار است، زیرا سازمان بندی داستان در گرو آن است.(میرصادقی، ۱۳۸۵ : ۲۱۸)

زاویه ی دید ممکن است درونی باشد یا بیرونی . در زاویه ی دید درونی ، گوینده ی داستان یکی از شخصیت های (شخصیت اصلی یا شخصیت فرعی) داستان است و داستان از زاویه ی دید اول شخص گفته می شود.

در زاویه ی دید بیرونی افکار و اعمال و ویژگی های شخصیت ها از بیرون داستان تشریح می شود، یعنی خودی که در داستان هیچ گونه نقشی ندارد؛ در واقع نویسنده، روای داستان است و داستان از زاویه ی دید سوم شخص نقل می شود.

۱: زاویه ی دید درونی

گاه داستان به وسیله ی شخصیت اصلی داستان گفته می شود یا توسط شخصیت کم اهمیت تری.

سودمندی و مزیت نقل داستان توسط شخصیت اصلی:

الف : اگر داستان غریبی باشد و ماجرای فوق العاده ای باشد، یا به صورتی اتفاق بیفتد که باورکردن آن مشکل به نظر برسد، نویسنده از زاویه ی دید اول شخص کمک می گیرد و شخصیت اصلی، داستان را نقل می کند که واقعه را تا حدودی قابل پذیرش جلوه دهد؛چون وقتی داستان، از زبان کسی نقل می شود که خود نیز در ماجرای آن سهم عمده را داشته است خواننده بیشتر آماده ی پذیرش آن می شود . نمونه ی موفق و معروف آن ، داستان «روبینسون کروزو» است که شخصیت اول داستان همان کسی است که از زبان او ماجرای خارق العاده ی داستان گفته می شود، یعنی راوی، قهرمان است.

ب: در زاویه ی دید اول شخص، تجربیات و احساسات هیجان انگیز از صمیم قلب نقل می شود، از این رو، غالباً داستان صمیمانه تر و مؤثر تر از آب در می آید تا داستانی که از زاویه ی دید سوم شخص نقل شود که راوی هیچ نقشی در داستان ندارد.

ج : نقل داستان با ضمیر اول شخصی مفرد «من» ارتباط مطالب داستان را ساده می کند و «من» همچون سیمانی است که وحدت و هماهنگی داستان استحکام می بخشد .

محدودیت ها و اشکال های نقل داستان توسط شخصیت اصلی در زاویه ی دید اول شخصی:

الف : شخصیت داستان می تواند فقط از عقاید خود صحبت کند و از تشریح عقاید و خصوصیات درونی شخصیت های دیگر داستان عاجز است.

ب : شخصیت داستان فقط می تواند از درون خودش به خارج نگاه کند و ممکن نیست که از خارج، خودش را مورد داوری قرار دهد، یعنی می تواند احساس خود را بیان کند، مثلا بگوید: « از فلانی نفرت دارم» اما به هیچ وجه نمی تواند احساس شخصیت های دیگر داستان را نسبت به خودش بداند. به همین دلیل داستان های روانشناختی به زاویه ی دید بیرونی که داستان به وسیله ی سوم شخصی نقل می شود ، نیازمند است. زیرا در این نوع داستان ها، نویسنده در زاویه ی دید دانای کل، به تجزیه و تحلیل یکی یکی شخصیت های داستان می پردازد و خصلت ها و ویژگی های شخصیتی آن ها را بر می شمرد.

جشخصیت پردازی گوینده ی داستان با اشکال صورت می گیرد، یعنی گوینده ی داستان نمی تواند از خصوصیات مثبت خود مستقیماً صحبت کند، مثلاً بگوید :« چه مرد خوبی هستم» ، بلکه باید با اعمال و افکارش، خواننده را متقاعد کند که مرد خوبی است. بنابراین ، شخصیت گوینده ی داستان به طور غیر مستقیم در طول داستان در ذهن خواننده تصویر می شود، به عبارت دیگر، گوینده ی داستان باید طوری ماهرانه عمل کند که خواننده را مجبور به پذیرش نکند بلکه خواننده خود به نتیجه برسد، چنین روشی بیشتر خواننده را جلب می کند. این مساله هم ممکن است پیش بیاید که شخصیت اصلی داستان، حالت انفعالی پیدا کند زیرا پرداختن به دیگران ممکن است او را از خودش غافل کند و کمتر به خودش بپردازد و بیشتر شخصیت های دیگر داستان را توصیف کند یا اصولاً به علت آنکه نخواهد یا اکراه داشته باشد از خودش حرف بزند، ممکن است حالت انفعالی و غیر فعالی پیدا کند.

د: اگر راوی داستان را به خوبی تعریف کند، ممکن است این سوال برای خواننده مطرح شود که چطور مثلاً پسر بچه ساده ای یا مهندسی یا هر کس دیگری که راوی داستان است، چنین خوب از عهده ی بازگویی داستان بر می آید. چنین سوالی ممکن است درفکر بعضی از خوانندگان موجب تضعیف اعتبار داستان شود هر چند چنین به نظر می رسد که خوانندگان چنین قرار داد ضمنی را پیشاپیش پذیرفته اند به طوری که کم تر متوجه این مساله می شوند و معمولاً آماده اند باور کنند که ملوان کشتی شکسته ای چون روبینسون کروز، می تواند داستان گوی بسیار خوبی باشد .

مزایای نقل داستان به وسیله ی شخصیتی کم اهمیت (راوی ـ ناظر) در زاویه ی دید اول شخص:

وقتی داستان از زبان شخصیت غیر اصلی و کم اهمیتی گفته می شود، راوی داستان می تواند به شخصیت داستان از خارج نگاه کند و در عین حال همراه شخصیت داستان حرکت کند و در ماجرای داستان مستقیم یا غیر مستقیم سهیم باشد. مثلا در داستان «رقص مرگ»، بزرگ علوی راوی داستان، شخصیت اصلی داستان نیست بلکه غیر مستقیم در جریان ماجرای شخصیت اصلی یعنی«مرتضی» قرار می گیرد و سهم کم تری در داستان دارد. این زاویه ی دید به ما اجازه می دهد که شخصیت اصلی داستان را نه به وسیله ی خود او، بلکه به وسیله شخصیت دیگر داستان نیز بشناسیم.(همان : ۲۲۵ ـ ۲۲۰)

۲: زاویه دید بیرونی

زاویه ی دید بیرونی در حوزه ی «عقل کل» یا «دانای کل»قرار گرفته است. به عبارت دیگر، فکری برتر از خارج شخصیت های داستان را رهبری می کند، از نزدیک شاهد اعمال و افکار آن هاست و در حکم خدایی است ، از گذشته وحال و آینده با خبر است و از افکار و احساسات پنهان همه ی شخصیت های خود، با خبر است هرگز نیازی نمی بیند که به خواننده حساب پس بدهد که چطور از چنینی اطلاعاتی آگاه شده است. گوش هایش می تواند صدای شخصیت ها را بشنود ، پس از آنکه آن ها شروع به صحبت کنند و چشم هایش می تواند از میان درهای بسته و پرده ی تاریکی ببیند.

اشکال عمده ی زاویه ی دید بیرونی که چون عقل کل عمل می کند(بعضی اوقات از آن به عنوان رب النوع یاد می شود) این است که احساس نزدیکی به واقعه و شخصیت های داستان را ازدست می دهد و روشنی و وضوح داستان قربانی می شود و صمیمیت داستان غالباً از بین می رود. برای برطرف کردن چنین اشکالی، معمولاً نیروهایی این ربّ النوع را محدود می کند . این محدودیت گاهی از دید یکی از شخصیت های داستان اعمال می شود، یعنی راوی داستان تنها در قالب یکی از شخصیت های داستان می رود و از دید و روایت اوست که نسبت به حوادث و شخصیت های دیگر داستان داوری می شود. به عبارت روشن تر، نویسنده ی داستان تنها یکی از شخصیت های داستان را انتخاب می کند و از افکار و اعمال او راهبر می شود. در حقیقت این شخصیت نماینده ی نویسنده در داستان است و نویسنده خود را در پشت سر او پنهان کرده است و جنبشی بی طرفانه ای به داستان داده است. چنین زاویه ی دیدی اغلب مزایای کامل زاویه ی دید درونی و در عین حال، بسیاری از مزایای زاویه ی دید دانای کل را داراست.

گاهی نیز برای آنکه اشکال زاویه ی دید دانای کل را بر طرف کنند، راوی داستان فقط آنچه را شاهد با شاهدهای حوادث دیده اند، نقل می کند و عقاید و نظریات خودش را در داستان دخالت نمی دهد و به توضیح آنچه در ذهن شخصیت های داستان می گذرد، نمی پردازد و به خواننده اجازه می دهد که خود از حوادث داستان، نتایج مورد نظر را بگیرد و در این صورت نویسنده ممکن است حکم دوربین فیلم برداری را پیدا کند، البته دور بینی که فکر می کند و وقایع را انتخاب می کند، این دوربین به جاهای بسیار می رود و فقط می تواند آنچه را دیده و شنیده ضبط کند اما نمی تواند توضیح بدهد و تفسیر کند . خواننده در برابر این نوع داستانها، در حکم تماشاچی سینما و تئاتر است، می بیند که شخصیت ها چه می کنند و می شنود که آن ها چه می گویند اما تنها می تواند حدس بزند که آن ها چه احساسی دارند و به چیزی فکر می کنند و از چه چیزی خوششان می آید. در این نوع داستان ها نویسنده حضور ندارد تا توضیح بدهد و تفسیر بکند. این زاویه ی دید را ، زاویه ی دید نمایشی یا زاویه ی دید عینی می گویند. این زاویه ی دید به «عمل داستانی » یعنی به معنای داستان اصلی سرعت می بخشد و حرکت داستان را بیشتر می کند. جنبش و جوشش زندگی بیشتر می شود و رنگ آمیزی داستان غنی تر .

داستان ممکن است به وسیله ی چند نفر نیز نقل شود و شخصیت داستان هر کدام نقل قسمتی از وقایع داستان را به عهده بگیرند. مزایای چنین زاویه ی دیدی، نیاز به توضیح ندارد اما اشکال کار این است که موجب تضعیف وحدت و یکپارچگی داستان می شود مگر اینکه خصلت نمایشی داستان قوی باشد و رشته ی متنوع حوادث، طبیعی جلوه کند. رمان های سنگ صبور نوشته صادق چوبک، سفر شب اثر بهمن شعله ور وشب چراغ نوشته ی جمال میر صادقی با چنین زاویه ی دید ی نوشته شده اند.(همان: ۲۱۹ ـ ۲۱۷)

تقسیم داستان از لحاظ زاویه ی دید:

۱ـ من روایتی

گروه اول داستان های کوتاه و رمان هایی است که در آن از زاویه ی دید اول شخص استفاده شده و نویسنده در حکم روایت کننده داستان است؛ مثلاً در رمان همسایه ها.

در این شیوه ی بازگویی، نقل داستان به یک «من» واگذار می شود . این «من» وقایع واقعی تاریخی یا خیالی را بازگو می کند که خود آفریننده و قهرمان اصلی آن است یا شاهد و ناظر حوادثی است که ارتباط اندکی با او دارد یا هیچ گونه به او مربوط نیست. اگر این «من» شخصیت اصلی داستان باشد از او به عنوان « راوی ـ قهرمان» یاد می شود و در غیر اینصورت «راوی ـ ناظر» نامیده می شود.

بسیاری از نویسندگان بزرگ ، این زاویه ی دید را برای بازگویی رمان های خود انتخاب کرده اند مثل چارلز دیکنز در «دیوید کاپرفیلد»، ماکسیم گورکی در «جست و جوی نان» ، «مارک توین» در «هکلبری فین» و زاهار یا استانکو (نویسنده ی رمانیایی، ۱۹۷۴ ـ ۱۹۰۲) در «پابرهنه ها».(همان :۲۳۲ )

۲: دانای کل

گروه دوم داستان هایی است که از زاویه ی دید سوم شخص به سیر وقایع داستان نگاه می کند و نویسنده چون گوینده ای رفتار و اعمال شخصیت های داستان را به خواننده گزارش می دهد و وضعیت و موقعیت و چگونگی زمان و مکان را تصویر می کند. نویسنده ی داستان در حکم «فعال مایشاء» و «دانای کل» به قالب شخصیت های داستان می رود و با ذهنیت آن ها نسبت به شخصیت های دیگر و اوضاع و احوال حاکم بر داستان داوری می کند و موقعیت و وضعیت های زمانی رمان را شرح می دهد؛ به عبارت دیگر، رمان نویس زاویه ی دید را از یک شخصیت به شخصیت دیگر تغییر می دهد و به ما امکان می دهد که از آگاهی نسبی همه جانبه ای بهره مند شویم، زیرا که می توانیم افکار شخصیّت های داستان را بخوانیم. اغلب شاهکارهای رمان نویسی جهان چون «باباگوریو» و «برادران کارامازوف» و«جنگ و صلح» با چنین شیوه ای نوشته شده و بنای داستان بر زاویه ی دید شخصیت های مختلف گذاشته شده است. داستان از زاویه ی دید آن ها نقل و تصویر می شود. این شیوه ی بازگویی به «زاویه ی دید دانای کل» یا «زاویه ی دید نویسنده» یا «زاویه ی دید چند گانه» معروف است. این شیوه، نسبت به شیوه ی «زاویه ی دید دانای کل محدود» قدیمی تر و کهنه تر است. نویسنده، عقل کل داستان است و به خود اجازه می دهد نسبت به هر چیزی نظربدهد و پر حرفی کند. رمان «شوهر آهو خانم» با چنین زاویه ی دیدی نگارش یافته است؛ نویسنده از این شخصیت به آن شخصّیت می پرد و گاه به اقتضای داستان، وضعیّت و موقعّیت ها را تشریح می کند و حوادث را توضیح می دهد.

نمونه ای می آوریم از رمان شوهر آهو خانم:

«سید میران عوض آنکه با تعجب و بیقراری منتظر شنیدن همه ی مطالب باشد ـ چیزی که تصور آهو بود ـ مثل اینکه سخن یا وه ای را از زبان آدم یاوه ای می شنود با نفرت ا زگوینده رویش را برگرداند . اول خوابید وبعد به فاصله ی چند ثانیه رویش را برگرداند . یک لحظه با بی حوصلگی و بلاتکلیفی در رختخواب نشست و سپس بر خاست. آهو گمان کرد می خواهد آب بخورد یافتیله ی چراغ را که پیوسته خود را بالا می کشید و مانع خواب می شد خوب پایین بیاورد. می خواست به او بگوید که چه بهتر که خاموشش می کند. با آنکه اعصابش ناراحت و افکارش پریشان بود، به خاطر داشت که نباید شب خویش را ضایع بکند!شبی که اولین بار پس از چندین سال به یاد آینه و آرایش افتاده بود تا از شوهرش دلبری کند، تا از او آنچنان تا دیگر به یاد هما نیفتد، پذیرایی کند؛ زیرا چنان که عاقلان تأیید کرده اند، در باران قدیم که عشق ازمبنای هوس بگذشته، نقش محبت بر محبّت افزاید. اما علی رغم این پندار، سیّد میران کتش را زیر بغلش زد، دست کلید را که به میخ زده بود برداشت و از در اتاق بیرون زد.

آهو حرف در دهانش ماسید. بهت زده و بی حرکت سر جای خود نشست . شوهرش چرا چنان کرد؟ آن وقت شب در اتاق بزرگ چه کار داشت که دست کلید را برداشت؟ این خبر چه تأثیر نیک و بدی در وی به جای گذاشت؟ آیا خود همه چیز را می دانست؟ یا اینکه از جانب او آن را بهتان ناحق و افترا می پنداشت؟ آهو به درجه ی گیجی حیران مانده بود. فقط وقتی صدای مخصوص در اتاق بزرگ که در آن سکوت نیمه شب به شدت باز و بسته شد به گوشش رسید از روی یقین دریافت که شوهرش رنجید و قهر کرد و آن شب دیگر برگشتی نیست.

از نظر سید میران این نوع گفت و گوها پشت سر هما، با همه ی حقیقتی که ممکن بود داشته باشد، مفت تر و غرض آلوده تر از آن بود که ارزش گوش کردن داشته باشد.هر یک از زنان پر مدعایی که او می دید، زنانی که از زن بودن فقط حجاب ظاهریش را داشتند ووقتی در کوچه راه می رفتند گوشه ی چادرشان از زمین خاک به هوا بلند می کرد؛ اگر این گونه زنان به جای هما قرار می گرفتند؛ با همان و جاهلت و وضع نگفتنی که برای او پیش آمده بود، آیا صد بار خود را نباخته بودند؟ از نظر سید میران لغزش هما که از جوانی و بی بزرگ تری سرچمشه گرفته بود مهم نبود. مهم این بود که زن جوان با تمام گرمای وجودش خواهان یک زندگی پاک و سالم بود. از این گذشته، مقصود آهو و همپالکی هایش که دست به دنبک هر کدام می زند بیش از دیگری به صدا در می آمد(در آن عصبانیتی که مرد {را} بود چنین فکر می کرد) از جویدن سقزدار حرف هما چه بود؟» (افغانی ، ۱۳۵۷: ۳۲۳ ـ ۳۲۲)

همان طور که توجه کردید نویسنده آزادی عمل دارد و از بیرون داستان، نخست درون آهو را می کاود و افکار و احساسات او را برای خواننده تشریح می کند وبعد به قالب شخصیت شوهرش، سید میران می رود و متقابلاً افکار و احساسات او را نسبت به زن هایش ، آهو و هما، توضیح می دهد و گاه گاه اگر صلاح ببیند، به میان داستان می آید و نسبت به مسائل داستان اظهار نظر می کند وتوضیحی می افزاید . مثلاً

«زیرا چنان که عاقلان تأیید کرده اند ، در باران قدیم که عشق از مبنای هوس بگذشت، نقش محبّت بر محبّت افزاید.»(همان : ۳۲۲)

یا جمله ای که در پرانتز قرار می گیرد و توضیح صریح نویسنده نسبت به حالت روحی سیّد میران است:

«در آن عصبانیتی که مرد] را[ بود، چنین فکر می کرد.»(همان : ۳۲۳)

بخش سوم :

صحنه

زمان و مکانی را که در آن عمل داستانی صورت می گیرد «صحنه» می گویند. صحنه ممکن است در هر داستانی متفاوت باشد و عملکرد جداگانه ای داشته باشد

«زاویه ی دید» در داستان ، به نویسنده اجازه می دهد که هر چه می خواهد ببیند و بر شخصیّت ها ی خاصی تأکید کند. نویسنده به شیوه ی دیگری نیز می تواند بر جزئیات پرمعنی تکیه کند، آن شیوه، «شرح» و «توصیف» است. این شرح و توصیف یا از طریق خود راوی داستان یا توسط شخصیتی در «صحنه ی » داستان صورت می گیرد.(میرصادقی ، ۱۳۸۵: ۳۲۰)

اصطلاح «صحنه» و صحنه پردازی وقتی برای نمایش می آید، به معنای زمینه و تزئینات قابل رؤیت«صحنه ی نمایش » است اما به معنای وسیع تری هم آمده است و آن وقتی است که برای «شعر» به ویژه داستان به کار برده می شود و بیانگر مکان و زمان و محیطی است که«عمل داستانی» در آن به وقوع می پیوندد . مثلاً در «صحنه ی » رمان «شوهر آهو خانم»، در ایران سال ۱۳۲۰ ـ ۱۳۱۳ است. وقایعی که در رمان اتفاق می افتد، در چنین زمان و مکانی است و محیط زندگی مردم و اوضاع و احوال اجتماعی آن دوره را نمایش می دهد.

بنابراین اصطلاح «صحنه» را می توان هم به عنوان تزئینات محل نمایش به کار برد و هم می توان آن را به عنوان عصر و دوره ای از تاریخ اجتماعی کشوری به حساب آورد، همان طور که صحنه ی رمان «شوهر آهو خانم» چنین است.

در اجرای نمایش، ممکن است باپرده ای یا چند حایل، صحنه را به وجود آورد، حتی می توان این ها را نیز کنار گذاشت همان طور که در نمایش های جدید، اغلب چنین می کنند و از تخیل تماشاچی برای تغییر صحنه نمایش کمک می گیرند. از این لحاظ ، خصوصیت جسمانی که صحنه ی تئاتر خلق می کند امروزه علمکردش آن قدر ها هم مهم نیست ؛ به عکس آن، صحنه ی داستان از نظر نویسنده و خواننده شایان توجه است زیرا بدون خصوصیت زمانی و مکانی محیط داستان، شخصیت در خلاء زندگی می کند و نویسنده قادر نخواهد بودکه دنیای داستانی خود را خلق کند. گذشته از این حال و هوا و فضا و رنگ ، داستان نیز دچار مشکل می شود. اگر صحنه ی داستان «رمان شوهر آهو خانم» را از آن بگیرند، همه چیز آن را گرفته اند. وصف آفتاب گرم و دلچسب بعد از ظهر زمستان کرمانشاه ، وصف سنگفرش ها، دکان های باز و بسته خیابان ها، بوی رنگ، و …

در ابتدای داستان همه و همه مقدمات بر خورد و «کشمکش» شخصیت های داستان را فراهم می کند. و موجب گسترش «پیرنگ» و «تحول شخصیت ها» می شود.

علی محمد افغانی، به تأثیر محیط بر شخصیت های داستان توجه دارد زیرا داستان حتماً باید در جایی اتفاق بیفتد و در زمانی به وقوع بپیوندد. از این نظرکاربرد درست صحنه بر اعتبار و قابل قبول بودن داستانش می افزاید . وی به خوبی می داند که برای باور داشت داستانش ، مکان و زمان وقوع آن را باید طبیعی و واقعی تصویر کند تا حقیقت مانندی داستانش تحقق پذیرد. صحنه در «شوهر آهو خانم» از اهمیت به سزایی برخوردار است و بر عمل داستانی و شخصیت های داستان تأثیر بسیار نیرومندی می گذارد. و متضمن معنای عمیق و گسترده ای است که همچون درون مایه جزوی از عناصر حیاتی و سازنده ی داستان محسوب می شود و مفهوم خاصی را در رمان به یدک می کشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:19:00 ب.ظ ]