کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



پس ز نقش لفظ های مثنوی   صورتی ضال است و هادی معنوی

«۶/۶۵۵»

 

 

گر به مظروفش نظر داری ، شهی   ور به ظرفش عاشقی ، تو گمرهی

«۶/۶۵۲»

۲-۴٫ تاثیرات مولانا در غرب و شرق

در تاریخ ۱۷ دسامبر ۱۲۷۳ که مولانا در قونیه درگذشت ، در مراسم تدفین وى نه تنها مسلمین، بلکه مسیحیان و یهودیان نیز شرکت نمودند و بر سر مزار مولانا سماع بزرگى به همراه همخوانى برگزار گردیدمولوی نه تنها در میان هم کیشان مسلمان خود، بلکه در میان مسیحیان و یهودیان قونیه محبوب بود و مقام والایی داشت
همچنین براساس منابعی که در دست است روشن گردیده که مولانا با روحانیون یونانی که در آناتولی مرکزی از مدت ها قبل فعالیت می نمودند در ارتباط و رفت و آمد بوده است
چنین به نظر مى رسد که در زمان حیات و نیز بلافاصله پس از مرگ مولانا، گستره فکرى و دیدگاه وى در نواحى که دوستدار ادبیات فارسى بوده و از آن استفاده مى شده ، اشاعه یافته بوداین اشاعه در نواحى هندوستان بارزتر و آشکارتر از نواحى دیگر بود.
این تأثیرات به قدرى عظیم است که یک وقایع نگار هندو در قرن ۱۵ از بنگال گزارش مى دهد که برهمن مقدس هم مثنوى رومى را مطالعه مى کند. باید توجه نمود که در شمال سرزمین هند از سال ۱۲۰۶زبان و ادبیات فارسى زبان ادارى آن منطقه به شمار مى رفتبنابراین اشاعه و گسترش تفکر مولوى در شبه قاره هند کار سهلى بود.
در قرون ۱۷ و ۱۸ نمى توان هیچ آثار منظومى را در ادبیات فارسى یافت که بى تأثیر از مثنوى نوشته شده باشند. این نکته نیز بسیار مهم است که حتى در ادبیات عامیانه نیز پژواک تفکرات مولانا به چشم مى خورد. براساس میراث فرهنگى موجود در سِند در قسمت جنوبى پاکستان امروز که از سال ۷۱۱م تحت حکومت اسلام درآمد، مثنوى به طور دائم مطالعه مى شده است.
در قدیم نیز در مناطق مسلمان نشین چنین گفته مى شد که عارفان بزرگ در کتابخانه هاى خویش سه کتاب، قرآن ، مثنوى و دیوان حافظ را حتماً دارا هستند، یعنى این سه کتاب به شکلى استاندارد و سنتى نزد همه عارفان قرن ۱۸ در ایالت سِند نیز یافت مى شددر تمامى آثارى که به صورت نثر در سند و پنجاب نوشته شدند، مثنوى مولانا نقش بسیار عمیقى را ایفا نموده است.
یکی از کسانی که تحت تاثیر مولانا قرار گرفته اقبال است، هر کسى که آثار محمد اقبال را مطالعه نموده باشد، مى داند که اقبال تا چه اندازه متأثر از مولانا ست و در قبال وى احساس مسؤولیت مى نماید تصور اقبال چنین است که وى در مولانا هوا و روح زنده اسلام را مشاهده مى کند مولانا براى اقبال به مثابه یک انسان ایده آل خداجوى تلقى مى گردد.
او ملای روم را ممثل وحدت وجود پنداشته است. در کتاب خود به نام «تطور فلسفۀ ماوراء الطبیعه در ایران» که در سال ۱۹۰۷ در دانشکده مونیخ برای کسب درجه دکترای خود عرضه کرده بود ویرا مانند هگل فیلسوف آلمانی می خواند. وی پیغامبر آن تحریک فکری است که در نظر او هر فرق و تفریق از نادانی می زاید و “Dualism” فقط حیثیت یک تجلی ظاهری، یک رویا، یا یک سایه دارد.
اقبال برای اثبات کردن آنکه تصور یک روح ناطقه که در همه مظاهر عالم نمایان می شود- هم در فلسفۀ نو افلاطونیان، هم در بیتهای رومی بی‎نهایت مهم است، این بیت های مشهور مثنوی را ذکر کرده است:

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

 

از جمادی مردم و نامی شدم   و از نما مردم ز حیوان سر زدم

و نیز اقبال همین بیتها را در اواخر عمرش برای اثبات کردن تکامل انسان استعمال کرده است. وی بعد از بازگشت از اروپا به سال ۱۹۰۸ فهمیده که آن نظریه نو افلاطونی و Pantheism فقط یک رنگ، یک پارچه کوچک از یک قالی معظم افکار رومی می باشد. گمان می رود اثر مشهور مولانا شبلی نعمانی که به عنوان «سوانح ملای روم» در سال ۱۹۰۹ انتشار یافته، در روح اقبال تاثیر گران نموده و فکر او را طرزی نو و شکلی تازه بخشیده باشد. زیرا مولانا شبلی در اختتام کتاب خود نظریۀ تطور Evolution را که در آن سالها در اروپا بسیار مقبول بوده با افکار مولانای روم مقایسه کرده و مثل آن نظریۀ زمان را نیز در آن ابیات سابق الذکر مثنوی یافته است.
حتی آنجا یک تکامل روحانی دیده که انسان را برتر از انسانیت، تا به ربوییت می آورد.

 

 

 

 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-12-17] [ 05:08:00 ب.ظ ]




ارنست کاسیرر «مورخ و فیلسوف، ۱۹۴۲» دربارأ اسطوره و کاربرد آن می گوید:
«کار اساطیر معمولا آفرینش جهان یا انسان، زایش و مرگ و نظایر آنهاست. در اندیشه و تخیل اسطوره ای با اعترافات فردی روبرو نمی شویم.
اسطوره عینی شدن تجربه اجتماعی بشر است نه تجربه فردی او. اسطوره آرزوی شخصی است که تشخص یافته است. از میان بردن اسطوره ها در توان فلسفه نیست. اسطوره آسیب پذیر است. استدلالهای عقلی راهی بدان ندارند و نمی توان آن را با قیاس منطقی رد کرد.(ارنست کاسیرر،۱۳۶۲،۳۵۲)
کهن ترین افسانه های ایرانی، افسانه های اسطوره ای است که با اندیشه قدرت اهورا و اهریمن رابطه ای عمیق دارد، تفکرات حماسی نیز بر مبنای این اندیشه پدید آمده است. در آن ملتی (اهورائی یان) تمجید شده و ملتی دیگر (اهریمنی یان) نکوهش شده است. در اساطیر نیروهای طبیعی و ماورای طبیعی، جادو و… نقش آفرین بوده اند.
موارد موجود در اشعار شاعران می توانسته در آن زمان اسطوره باشد یا بعد از عصر آنها در صف اسطوره ها ثبت شود. به نظر نگارنده هر امر قهرمانی و حماسی می تواند به شکل اسطوره بروز کند. اسطوره ها زمانی محبوب و سرنوشت ساز می شود که طی سالیان طولانی مردم از آن الگوبرداری کنند و درس بگیرند. می توان اسطوره را به نهالی تشبیه کرد که بتدریج شاخ و برگ می گیرد. ابعاد مختلف اسطوره از جمله: تمدن و فرهنگ، اخلاق اجتماعی، داستان، حماسه، مذهب و… همان شاخ و برگهایی است که در ضمیر جوامع ریشه می دواند و ترکیب آنها باعث ایجاد جامعه ای با مولفه های هویتی مستحکم می گردد. به گفته عماد حجت:
«در بینش اساطیری بین افکار، تصاویر و اشیاء، نوعی همدمی سحرآمیز وجود دارد که سبب می شود جهان اساطیری مانند رویایی عظیم جلوه کند که در آن هر چیز ممکن است از چیز دیگری پدید آید.» (حجت ،۱۳۷۶،۱۰۰)
اسطوره ها انسجام بخش هویت ملی است و در پاره ای زمینه ها بر فرهنگ های دیگر ملل نیز اثر گذاشته است. نمونه هایی از اساطیر چون داستان رستم، بیژن و منیژه در شاهنامه، فرهاد و شیرین نظامی، داستان خضر پیامبر در قرآن وجود دارند که به مرور زمان مردم از مضمون آنها درس گرفته اند و آن را سرلوحه باورهای خود قرار داده اند.
۴-۲-۱-زندگینامه نظامی گنجوی:
شناسنامه: عموما ً نام و نصب او را « الیاس بن یوسف بن زکی بن موید» ضبط کرده اند. تقی الدین اوحدی در خلاصه الاشعار و زبده الافکار نام و نسبش را «احمد بن یوسف بن موید» و کنیه اش را «ابومحمد» و لقبش را نظام الدین آورده است. برخی دیگر از مولفان لقب او را جمال الدین ضبط کرده اند. عوفی در لباب الاباب او را «حکیم الکامل نظامی گنجه ای» نوشته و شرحی دیگر از اسم او نداده است.
اما به تصریح خود نظامی نامش الیاس بن یوسف بنزکی موید بوده است:
گر شد پدرم به سنت جدی یوسف پسر زکی مؤید …
در عین حال در آثار البلاد قزوینی کنیه دیگری نیز به اسم ابو محمد آورده است و بعید نیست صحیح بوده باشد. همچنین حاجی خلیفه نیز در ذیل خمسه نظامی نام کامل نظامی را «جمال الدین الیاس بن یوسف مؤید الگنجوی» دانسته است.
مؤلفان قدیم عموماً وی را به اسم نظامی مطرزی آورده اند. لقب مطرزی در حق نظامی از آن جهت داده شده است که در زمان او یعنی قرن ششم چند نفر شاعر و نویسنده در ایران با تخلص نظامی بوده اند. مانند: نظامی عروضی سمرقندی، نظامی اثیری نیشابوری و نظامی منیری سمرقندی. برای امتیاز از ایشان نظامی گنجوی را ملقب به مطرزی ساخته اند. (ثروت ،۱۳۷۰،۳۳)
ظاهراً پدر و مادر نظامی در زمان کودکی او از این جهان رخت برسته اند. (همان ،۱۳۷۰،۳۳)
خاندان نظامی، با توجه به مادرش (رئیسه کرد) و عنوان خالویش (خواجه) به نظر می آید از مسلک اشراف و بزرگان حداقل قبیله کرد بوده باشند و چون پدر نظامی از عراق به گنجه مهاجرت کرده و با مادرش وصلت نموده معلوم می شود خاندان پدر نظامی نیز از جهت اعتبار و شرافت قرین خاندان مادریش بوده باشد. بعلاوه توصیفهای نظامی بویژه در خسرو و شیرین و هفت گنبد نشان می دهد که محیط زندگی خانوادگی نظامی بالاتر از محیط خانواده های متوسط بوده است. ،(همان،۱۳۷۰،۳۳)
اما نظامی با آنکه سه همسر برگزیده است ظاهراً بیش از یک فرزند پسر نداشته است. نام او محمد بوده است.
نظامی سه زن داشت که هر کدام را پس از مرگ دیگری برگزیده است. از همه بیشتر به آفاق نامی که حکمران دربند به عنوان کنیزی بدو بخشیده بوده است علاقمند بوده و به تصریح در خسرو و شیرین از او یاد می کند و سرنوشت شیرین را مشابه غمهای خود و همسرش می داند:
سبک رو چون بت قبچان من بود گمان افتاد کافاق من بود
در اقبالنامه به مرگ دو همسر دیگرش نیز اشاره ای دارد.
در تاریخ وفات او ما بین ۵۷۶-۶۱۴ هـ. ق اختلاف رای هست. و شورویها در همان سنگ قبر ۵۹۹ را حک کرده اند. (همان ،۱۳۷۰،۳۵)
۴-۲-۲-آثار نظامی :
پنج منظومه نظامی به نام “پنج گنج “یا خمسه معروف است وخود نظامی مثنویهای سروده را گنج نامیده است :
من آن ذره خردم از دیده دور که نیروی توبرمن افکند نور
به نیروی تو چون پدید آمدم در گنج ها را کلید آمدم (اقبالنامه ،۶)
۴-۲-۳--مخزن الاسرار
شامل ۲۲۶۰بیت است اثری است معرف جنبه عرفانی واخلاقی شخصیت نظامی .در این منظومه توجه به دل است که همه عارفان آن را مجلای حقیقت دانند .نظامی پس از ذکر مقدسات در عنوان در توصیف شب وشناختن دل بحثی را آغاز می کند .بعد با خود دوبار خلوت می کند .خلوت اول در پرورش دل ؛از این خلوت ثمره می گیرد .درخلوت دوم ،در عشرت شبانه ؛از این خلوت نیز ثمره می گیرد .پس از دو بار خلوت به ذکر بیست مقالت می پردازد .در واقع مقالات محصول هایی است که از این خلوت ها بدست آمده است .شاعر در هر مقالت یک داستان می آورد این اثر سرودنش در ۵۵۲ .ق تمام شده است .(ثروت ،۱۳۷۰،۵۲).
۴-۲-۴-خسرو وشیرین
شامل ۶۵۰۰بیت در بحر مسدس مقصور ومحذوف سروده شده است .این اثر توسط حسودان نظامی سخت مورد انتقاد قرار گرفته است وآن را بازگشت به پیش از اسلام دانسته اند (همان ،۱۳۷۰،۵۲۹)
این اثر بنام طغرل بن ارسلان سلجوقی واتابیک اعظم شمس الدین محمد جهان پهلوان بن ایلدگز قزل ارسلان بن ایلدگز آغاز وبنام طغرل وقزل ارسلان پایان می یابد .(زنجانی ،۱۳۷۰،۳۲)
اساس منظومه خسرو وشیرین داستان معاشقه خسرو وپرویز وشیرین است که در کتب پیشین مانند المحاسن والاضداد وغررالاخبار ملوک الفرس وشاهنامه فردوسی سابقه دارد (همان ،۱۳۷۰،۳۵)
۴-۲-۵--لیلی ومجنون
شامل ۴۷۲۰بیت به سال ۵۸۴ ه.ق در مدت چهار ماه سروده است .داستان عشق نافرجام قیس بن ملوح از قبیله بنی عامر ولیلی بنت سعد از همان قبیله می باشد .اصل داستان عربی است (ثروت ،۱۳۷۰،۵۳)
بوجود عدم امکان در بسط داستان ،نظامی با تصریفاتی در آن یکی از زیباترین داستان های غنایی را در ادب فارسی به وجود آورد .به وجود این داستان در میان عربها ابن الندیم ،ابن قتیبه ،ابی الفرج اصفهانی ،وابن نباته اشاره کرده اند (همان ،۱۳۷۰،۵۳).
این منظومه بنام شروانشاه جلال الدین ابوالمظفر اخستان بن منوچهر سروده شده موضوع این مثنوی عشق مجنون قیس از قبیله بنی عامر به لیلی بنت سعد اوهم از قبیله بنی عامر بوده است (همان ،۱۳۷۰،۵۳).
۴-۲-۶--هفت پیکر:
این داستان به نام هفت پیکر به مناسبت آنکه هفت داستان توسط هفت کنیزک شاهزاده در هفت گنبدی که بهرام برایشان ساخته بود گفته می شود هفت پیکر نیز گفته شده وبهرام نامه به مناسبت شخصیت اصلی داستان بهرام گور است وهفت پیکر به مناسبت هفت تصویری که در قصر خوزنق بر دیوار نوشته شده بود وآن صورت هفت زیبا روی از هفت اقلیم جهان بوده نامیده شده است تعداد بیت های آن ۵۱۳۶بیت است وبه سال ۵۹۳ه ق .چهارده رمضان اتمام یافته است (ثروت ،۱۳۷۰،۵۴)
۴-۲-۷--اسکندر نامه
در دو بخش شرفنامه واقبال نامه تصنیف شده است قسمت شرفنامه از آنجا که جهانگشاییهای بری اسکندر را نمایش می دهد به نام اسکندر نامه بری وبخش دوم را به مناسبت سفرهای دریایی اسکندر نامه بحری نیز گفته اند همچنین اسکند رنامه به نام خردنامه نیز مشهور شده است .
شرفنامه اسکندر را به عنوان قهرمانی پیروزمند یا جهانگشا وپادشاهی با عظمت تصویر می کند واقبالنامه ،از اسکندر تصویری نظیر حکیم وپیامبر به دست می دهد .
ظاهرا نظامی تصمیم داشته این اثر را در سه بخش تصنیف کند بخش اول شرفنامه شامل اسکندر فاتح ،بخش دوم خردنامه شامل اسکندر خردمند وحکیم وبخش سوم اقبال نامه شامل چهره اسکند پیامبر احتمالا کبر سن نظامی را وتدار ساخته است دو بخش اخیر را با یکدیگر ادغام کند .(همان ،۱۳۷۰،۵۵)
۴-۲-۸-دیوان نظامی :
نظامی دیوانی شامل قصاید ،غزلیات ،قطعات ،ورباعیات داشته که قسمتی از آن از میان رفته است واشعار دیگر شاعران که نظامی یا نظام تخلص داشته اند :
مانند نظامی تبریزی ،نظام استر آبادی ،ونظامی عصر صفوی با اشعار او خلط شده است .(همان ،۱۳۷۰،۵۵)
۴-۲-۹-معلومات نظامی :
بی سبب نیست که نظامی را حکیم نظامی یاد کرده اند اودر علوم زمان خود مطالعه داشته واز هر چمن گلی چیده وگلزاری آفریده است ،نهفته های علوم ودقایق نجوم را خوانده وخداشناسی را بالاتر از همه دانسته است (همان ،۱۳۷۰،۵۵).
علاوه بر زبان عربی وفارسی به زبانهای دیگر نیزآشنایی داشته وتاریخ یهودی ونصرانی وپهلوی را خوانده است ودر نظم اسکندر نامه از آن سود جسته است (همان ،۱۳۷۰،۵۶)
نظامی به پزشکی علاقه زیاد داشت برای فرزندش محمد دو علم را تعریف کرده است وبه او توصیه می کند پزشک باشد یا فقیه واگر بتواند هردو دانش طب وفقه را کسب کند بهتر خواهد بود واو را از شاعری منع می کند (همان ،۱۳۷۰،۵۸).
۴-۲-۱۰-تاریخ اجتماعی و سیاسی عصر نظامی
تاریخ عصر نظامی مقارن است با تلاشی حکومت مرکزی و بزرگان سلجوقیان، و آغاز نبرد قدرت میان بسیاری از سلسله های کوچک و بزرگ و امیران و اتابکان در نواحی گوناگون سرزمین بزرگ ایران این زمان. این تزلزل از میان دشمنیهای وسیع و جنگهای پیاپی سلطان سنجر با آتسز خوارزمشاهی به سال ۵۳۳ شروع می شود و در سال ۵۴۸ که ما بین غزان و سنجر جنگی سخت می گیرد و منجر به اسارت سه ساله سنجر تا ۵۵۱ می شود به اوج خود می رسد. سنجر در همین سال به حیله ای از دست غزان نجات یافت ولی به علت بیماری در قوچان درگذشت.(ثروت ،۱۳۷۰،۱۳)
۴-۲-۱۱-اوضاع فرهنگی عصر نظامی
عصر نظامی، عصر کوردلی، تنگ نظری، تعصبها و سختگیریهای مذهبی، سقوط ارزشهای انسانی- اخلاقی، و ضد خردگرایی است. در کنار اینهمه ارزشهای ضد معنویت، فشارهای اقتصادی، جنگهای خانگی، ستم شاهان تجاوزهای مأموران حکومتی و رؤسای ایلها و طایفه ها بر مردم محروم، و زلزله و قحطی، اجتماعی را می سازد که حتی فریاد شاعران مدیحه پرداز را نیز بر آسمان می رساند. (ثروت ،۱۳۷۰،۲۳)
عصر نظامی، عصر تعصبهای مذهبی است. اصولاً ، شکست معتزله و برقراری اشعریان به معنای پایان دوران آزاد اندیشی در مذهب است. (همان ،۱۳۷۰،۲۴)
بعد از این عهد، بحث و نظر در علوم دینی و غیر دینی متروک شد و تسلیم تقلید امری معتاد گشت. تسلیم به قضا و قدر و تقلید از اسلاف بدون آوردن نظر جدید. از این پس تمام کتابها و آثار یا عبارتست از نقل و اقوال و عقاید پیشینیان در صورتی که مقبول عقاید متعصبانه باشد، و یا عبارتست از اثبات اقوال آنان لاغیر، و از بدبختی، این فکر حتی به فلاسفه و علما نیز سرایت کرد. (همان ،۱۳۷۰،۲۵)
اهداف سیاسی سیاستمداران و سیاستگزاران این عصر نیز در حمایت و گسترش تعصبهای مذهبی بی دخالت نیست. زیرا حکومت سلجوقی که در راس آن ترکان غیر ایرانی از عهد غزنویان تا خوارزمشاهیان در ایران حکومت کردند، در جهت حفظ منافع خویش، حمایت خلیفه بغداد و مذهب تسنن را در برابر مقابله با دشمنان داخلی ایرانی خویش وجهه همت قرار دادند، و یا حربه دفاع از دین مخالفان سیاسی خود را از میدان بدر بردند. بنابراین بخشی از مبارزه ها علیه بد دینی و بد کیشی تنها در راستای سرکوب ایرانیان ضد حکومت غزنوی و در این دوره سلجوقی بوده است. این مقصود از بزرگترین سیاسمتدار قرن ششم و یکی از متعصب ترین افراد در مذهب شافعی یعنی خواجه نظام الملک طوسی می توان ملاحظه کرد. (همان ،۱۳۷۰،۲۶)

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:08:00 ب.ظ ]




اکنون به مطلع سه قصیده از حبسیّات خاقانی نیز اشاره می گردد.
روزم فرو شد از غم و هم غمخوری ندارم
رازم بر آمد از دل و هم دلبری ندارم
هر صبح پای صبر به دامن در آورم
پرگار عجز گرد سرو تن در آورم
غصّه بر هر دلی که کار کند
آب چشم آتشین نثار کند
۳-۹- توجه خاقانی به مسعود
براساس نظر کریستوا آثار فیلسوفان بزرگی چون افلاطون و ارسطو را هم نمی توان یکسره اصیل و بی سابقه دانست. [با توجه به اصل توارث اندیشه ها filiation] زیرا نظرریات ایشان نیز ریشه در اندیشه ها، مفاهیم و نقل قول های پیش از خود دارند. (پاینده، ۱۳۸۶: ۳۳)
«گویندگان بزرگ و خداوندان قریحه های بلند قابلیّت جذب دارند. هرچه خوب و زیبا و خوش آهنگ است می گیرند و در بوته ی ذوق خدادادی خود ذوب می کنند و پس از آن به صورت دیگری که آفریده ی ذوق سلیم انهاست بیرون ریخته می شود. به عبارت دیگر از کثرت مطالعه و احاطه برگفته های استادان پیشین در ذهن حافظ ذخیره ای تهیّه شده، قریحه تشنه و زیبا و هر انچه زیبا و معتبر بوده است هضم کرده و بالنتیجه ملکه و قوّه ای در وی نشو نمایافته و آنچه پس داده مولود آن قوّه و ملکه است، از این رو حتّی تعبیرات صریح دیگران در زبان حافظ موزون تر افتاده چنان که از مقایسه ی کلمات و تعبیراتی که در ابیات خاقانی و حافظ قرار گرفته است این معنی به خوبی استنباط می شود.» (دشتی،۱۳۸۱: ۱۰۳)
ورونیک. م.فوتی در کتاب هیدگر و شاعران [۶۰]می نویسد: «زبان در نهایت دل به دریا زدن خود برای اینکه شکل شاعرانه است که، همچون «حرکت رقص» به وسیله ی زن جوانی رقصیده می شود که در لحظه ای به ثبات پویایی از زمین بر شده ی یک شکل کمال یافته دست می یابد و این حرکت رقص چنان زیباست و توفیق زن جوان بدان حد است که شاعر غزل های خود را به خاطره ی او اهداء می کند:
تو ای هنوز کودک
حالت رقص را کامل کن، به هیئت ناب تصویر ستارگان
چنان رقص هایی که ما در آنها
بر فضای بسته ی نظم طبیعت،
لمحه ای چیره می شویم.
(sonnets,11,28,werke,1,69)
به گفتهه ی هیدگر این ابیات با توازی های حیرت انگیز اندیشه و واژه گزینی شان با بدیهه سرایی ها، آن «جرأت عظیم تری» را نشان می دهد که به مدد آنها از «نظم بسته و راکد طبیعت» فراتر می رویم.
(دست غیب،۱۳۷۶: ۱۳۲)
خاقانی به اشعار مسعود توجه داشته است و در بیان اسلوب او می گوید که مسعود بیشتربه سبک خراسانی و اشعار عنصری متمایل بوده است (مسعود شاعر اوایل قرن ششم و خاقانی اواخر قرن ششم است، لذا مسعود بیشتر به سبک خراسانی و خاقانی بیشتر به سبک عراقی نزدیک است.) خاقانی در مطاوی دیوان گاه گاهی در باب ماهیّت ادبیات، نقد شاعران و سبک شناسی و فنون مختلف شعر نظریاتی ارائه نمده است که بسیار نو و تازه است ولیکن پرداختی به انها محتاج رساله های متعددی است که در اینجا مقصود ما نیست. در مورد مسعود می گوید: پیرو و دنباله رو عنصری است امّا خود به عنصری طعنه زده است. (که در اشعار بازمانده از مسعود چنین مطالبی دیده نمی شود.) و این نکته را برای پرورش معانی و در مقام تمثیل به کار برده است. آن جا که شعر و شاگردان خود را بلای خود می داند.
قطعه بسیار عالی زیر از خاقانی که در حقیقت گونه ای نقد ادبی است من باب التذاذ نویسنده و خواننده که یکی از اهداف ادبیات است نقل می شود:
خاقانیا ز دل سبــکی ســرگــران مباش
گوهر که زاده ی سخن تُست خصم تست
گرچه دلت شکست ز مشتی شکسته نام
بر خویشتن شکسته دلی چون کنی درست؟
چون مصطفی نیابی چه معرفت چه جهل
چون زال زر بینی چه سیستان چه بست
مسعود سعد نه سوی تو شاعری است فحل؟
کاندر سخنش گنج روان یافت هر که جست
بر طرز عنصری رود و خصم عنصری است
کاندر قصیده هاش زند طعنه های چُست
آتش ز آهن آمــــد وز او گشت آهـن آب
آهن زخاره زاد و از او گشت خاره سست
فــرزنــد عاق ریش پـــدر گیــرد ابتــدا
فحل نبهره دســـت به ما در زنــد نخست
حیف است این ز گردش ایّام و چاره نیست
کایـــن ناخنه به دیـــده ی ایام درِبــرُســـت ( زندانی نای ، ۱۳۸۸ :۴۰ )
چون هدف ما در این مطالعه بیشتر سبک شناسی بیان و صور خیال است نه جامعه شناسی ادبی و لذا مقایسه های حبسیّه های مسعود سعد را با حبسیّه های دیگر در همین جا به پایان می برم، زیرا در پهنه ی ادب فارسی جز حبسیّه های خاقانی، همسنگ حبسیّه های مسعود نیست. پیداست که این سخن ما به معنی نفی حبسیّه های دیگران نیست. چنانکه حبسیّه های فرخی یزدی و حبسیّه های ملک الشعرا ی بهار (که در آن ها به حبسیّه های مسعود هم نظر داشته است) هر یک خود شاهکاری است. قول دیگری را هم که باید آن اضافه کنم این است که احتمالاً مرحوم دکتر مهندس حمیدی هم در ادب فارسی حبسیّه هایی سروده است که ما به آن ها دسترسی نداریم و چنانکه به آنها دسترسی داشتیم در اینجا مطرح می کردیم چرا که ندیده و نشنیده مطمئنیم که در سرودن برخی از ان حبسیّه ها به اقتضای قصاید مسعود و خاقانی _که حافظه ی حافظ کلام دریش مملو از آن ها بود[۶۱]_ رفته است.
۳-۱۰- سه دبستان شعری در قرن ششم
درمطالعات سبک شناسانه به این امر واقفیم که در قرن ششم سه دبستان شعری در ایران دایر بوده است که به این هر سه مکتب و یا دبستان شعری فهرست وار اشاره می کنیم.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
  1. سبک خراسانی: شاعرانی چون معزّی و ادیب صابر تقریباً همان سبک خراسانی قرن چهارم و پنجم را ادامه می دادند.
  2. سبک ارّانی یا آذربایجانی: که در حوزه ی شمال غربی ایران به ریاست ابوالعلاء گنجوی دایر بود و شاعرانی چون خاقانی و فلکی شروانی و مجیرتبلیغاتی و نظامی گنجوی به ان اسلوب می سرودند. این هر دو مکتب در اواخر همان قرن ششم به کلّی تعطیل شدند.
  3. مکتب شعری عهد سلجوقی یا بین بین: که از همه مهم تر است و بعداً منجر به سبک عراقی شد. شاعران این مکتبند که سبک خراسانی را به سبک عراقی تغییر دادند.

۳-۱۱- مختصات اسلوب شعری عهد سلجوقی یا بین بین
مهم ترین مختصه ی اسلوب شعری عهد سلجوقی یا سبک بین استفاده از معلومات علمی در شعر است که پایه ی گذار آن ابوالفرج رونی است. درست است که مختصات زبانی همان مختصات زبانی سبک خراسانی است امّا از نظر فکری و ادبی شعر دچار تغییراتی محسوس گردیده است. توجه مسائل انفسی (=ذهنی و انتزاعی) و سوبژکتیو و نحله های فکری و معلومات عصری و آموزه های حکمی و شبه عرفانی و بدیع و بیان از مختصات این نوع شعر است. که از نمایندگان معروف این شیوه از همه نامبردارتر مسعود سعد و انوری است.
از تحوّلات و دگرگونی های اساسی که در شعر شاعران این مکتب دیده می شود این است که در کنار قصیده گاه گاهی غزل نیز می سرایند که بعد ها قصیده ی این مکتب از بین می رود. و تنها غزل است که در سبک عراقی اساس این سبک است. درست است که در شعر برخی شاعران سبک عراقی مثلاً سعدی قصیده هم دیده می شود. امّا این قصیده دیگر آن قصیده سبک خراسانی یا سبک آذربایجانی نیست. سعدی یکی از این کسانی است که مرگ قصیده را اعلام کرد و به پند و اندرز شاهان پرداخت.
به نوبتند ملوک اندر این سپنج سرای کنون که نوبت توست ای ملک به عدل گرای «سعدی»
۳-۱۲- مسعود سعد نماینده سبک عهد سلجوقی یا بین بین
علّت اینکه در این پژوهش مسعود را نیز از نمایندگان عهد سلجوقی و سبک بین بین قلمداد نمودیم این است که اوّلا در شعر او مختصاتی از سبک خراسانی از قبیل: ویژگی های زبان فارسی کهن، مفاخره، انواع تکرار از قبیل رّد الصدر و غیره دیده می شود و دیگر اینکه برخی از مختصات سبک عراقی را نیز حائز است. از قبیل بدیع معنوی مثل انواع ایهام (ایهام تناسب و تضاد و ترجمه و تبادر و اسلوب الحکیم و استخدام) و استفاده از ابزارهای بیانی چون تشبیه و استعاره در نقاشی های شعری و بیان عواطف و احساسات و هم تا حدودی مانند انوری مصطحات علمی دوره ی خود را در شعر وارد کرده است.
نکته ی دیگر اینکه در توضیح اسلوب شاعری مسعود سعد حائز کمال اهمّیت است این است که محبوس بودن هزده ساله (هجده ساله) او باعث شد تا به بیان مسائل حاد عاطفی و احساسی و شخصی بپردازد که تا روزگار او مسبوق به سابقه نبوده است. بنابراین برای نشان دادن این تفاوت سبکی به راحتی می توان بین اشعار که در زندان سروده با اشعاری که خارج از زندان سروده است تفاوت گذاشت. یک نمونه از اشعاری که در زمان رهایی و خارج از زندان سروده است با مطلع زیر است:
به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:07:00 ب.ظ ]




آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه چنین می فرماید: شما براى دورى از ستم کردن در حق دختران یتیم می توانید از ازدواج آنها خوددارى کنید و با زنانى ازدواج نمایید که موقعیت اجتماعى و فامیلى آنها به شما اجازه ی ستم کردن را نمی دهد و می توانید از آنها دو نفر یا سه نفر یا چهار نفر به همسرى خود انتخاب کنید. منتهی چون مخاطب، همه ی مسلمانان بوده است تعبیر به دو تا دو تا و مانند آن شده است.
فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَهً سپس بلا فاصله مى‏گوید: این در صورت حفظ عدالت کامل است، اما اگر نمی توانید عدالت را رعایت کنید به همان یک همسر اکتفاء نمایید تا از ظلم و ستم بر دیگران بر کنار باشید.
-أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ- و یا بجاى انتخاب همسر دوم از کنیزى که مال شما است استفاده کنید زیرا شرایط آنها سبک‏تر است (اگر چه آنها نیز باید از حقوق حقه ی خود برخوردار باشند).
ذلِکَ أَدْنى‏ أَلَّا تَعُولُوا- این کار (انتخاب یک همسر و یا انتخاب کنیز) از ظلم و ستم و انحراف از عدالت بهتر جلوگیرى می کند. آیا این عدالت مربوط به امور زندگى از قبیل هم‏خوابگى و وسایل زندگى و رفاه و آسایش است یا منظور عدالت در حریم قلب و عواطف انسانى نیز هست؟
شک نیست که” عدالت” در محبت‏هاى قلبى خارج از قدرت انسان است چه کسى میتواند محبت خود را که عواملش در بیرون وجود اوست از هر نظر تحت کنترل درآورد؟ به همین دلیل رعایت این نوع عدالت را خداوند واجب نشمرده و در آیه ی ۱۲۹ همین سوره ی نساء می فرماید: شما هر قدر کوشش کنید نمی توانید در میان همسران خود (از نظر تمایلات قلبى) عدالت و مساوات برقرار سازید[۶].
بنا بر این محبت‏هاى درونى مادامى که موجب ترجیح بعضى از همسران بر بعضى دیگر از جنبه‏هاى عملى نشود ممنوع نیست، آنچه مرد موظف به آن است رعایت عدالت در جنبه‏هاى عملى و خارجى است (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج۵، ص۲۱۱).
ج) آیه ۱۹ سوره ی نساء
ای اهل ایمان برای شما حلال نیست که زنان را با اکراه و جبر به میراث گیرید و بر زنان سخت گیری و بهانه جویی نکنید به اینکه قسمتی از آنچه بر آنها بخشیده اید پس بگیرید، مگر آنکه مرتکب ناشایستی آشکار شوند و با آنان خوشرفتاری کنید و اگر آنان را خوش ندارید (بدانید که) چه بسا چیزی را ناخوش بدارید و خداوند در آن بسیار نهاده باشد[۷]. منظور از «وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعرُوف»، این است که به نیکی با آنها در آمیزید؛ یعنی حقوق ایشان اهم از انصاف در قسمت، نفقه، خوب سخن گفتن و رفتار کردن را ادا کنید. معروف است که «مباشرت به معروف یعنی او را نزنید، سخن بد به او نگویید و با او گشاده رو باشید» (طبرسی، ۱۴۰۶، ج ۵، ص۷۷).
این آیه در مقام بیان تنظیم ارتباط میان زوجین است. از جمله چیزهایی که بر مرد نسبت به زوجه ی خود واجب می شود انصاف و عدالت داشتن با زوجه است که این عدالت داشتن و معاشرت به معروف با زوجه ملازم با وجوب نفقه ی زوجه می باشد. علمایی که جهت وجوب نفقه به این آیه استدلال کرده اند عبارتند از: صاحب جواهر الکلام، صاحب ریاض المسائل و صاحب مناهل ولی به نظر نگارنده این آیه نمی تواند در خصوص وجوب نفقه باشد چون «معاشرت به معروف» شامل حمایتهای معنوی است نه حمایتهای مادی که پرداخت نفقه باشد. در این آیه مردان توصیه به عدل و انصاف و معاشرت به معروف و رفتار نیک به همسرانشان شده اند. این عدالت و انصاف به معروف با زوجه، ملازم با وجوب نفقه ی زوجه می باشد.
صاحب جواهر آین آیه را از ادله وجوب نفقه بر مرد دانسته است (نجفی، ۱۳۹۲ق، ج۳۱،ص ۳۰۲).
د) آیه ۲ سوره ی طلاق
«چون زنان (طلاق داده شده) به آخر عده ی خویش رسیدند به نیکویی ایشان را نگاه دارید (به خوشی رجوع کنید) یا به نیکویی از ایشان جدا شوید و (چون طلاق دهید ) دو نفر مرد عادل از خودتان را گواه بگیرید و (ای گواهان به وقت حاجت) برای رضای خدا شهادت دهید[۸]». در اینجا «فَأمسِکُوهُنَّ بِمَعرُوفٍ» یعنی به آنها مراجعه کنید به آنچه لازم است برایشان از نفقه و لباس و مسکن و خوش معاشرتی (طباطبایی ۱۳۷۱:ج ۱۹:ص ۶۳۸).
ه) آیه ۶ سوره ی طلاق
«پس از طلاق زنان را در منزلی که مقدور شما است سکنی دهید و به آنان ضرر نرسانید تا آن ها را به تنگ آورید و چنان چه حامله باشند تا زمان وضع حمل نفقه ی آنان را بپردازید[۹]».
آیه ی ۶ سوره ی طلاق تصریح دارد بر وجوب نفقه برای مطلقه ای که در طلاق رجعی به سر می برد و به همسر امر می کند که در مدت عده، نفقه و سکونت زن را تأمین کند. همچنین مطلقه ی حامله- چه طلاق بائن چه رجعی- را مستحق نفقه می داند تا وضع حمل نماید. وقتی در مورد همسر مطلقه چنین می گوید، پس به طریق اولی همسری که هنوز در حلقه ی زناشویی شخص به سر می برد مستحق نفقه خواهد بود و نفقه ی زوجه بر زوج واجب خواهد بود. عده ای از فقها برای اثبات وجوب نفقه به این آیه تمسک کرده اند (ابن قدامه بی تا، ج ۸، ۱۶۶).
این آیه به وجوب نفقه برای مطلقه ی حامله تصریح می کند، چه رجعیه و چه بائن. پس وقتی چنین مطلقه ا یی مستحق نفقه باشد، به طریق اولی، همسری که هنوز در علقه ی زناشویی شخص به سر می برد و عضو کانون محسوب می شود مستحق نفقه خواهد بود (طباطبایی ۱۳۷۱:ج ۱۹: ۶۳۸).
و) آیه ۷ سوره ی طلاق
خداوند سبحان اهل توسعه و تمکن را امر فرموده که بر زنان شیردهی که فرزندان خود را شیر می دهند به اندازه ی وسعتشان توسعه بدهند. «وَ مَن قَدَّرَ عَلَیهِ» یعنی کسی که برایش توسعه نباشد[۱۰].
«رِزقَهُ فَلیَنفِقُ مِمّا آتاهُ الله» روزیش پس باید از آنچه خدا او را رحمت فرموده انفاق کند و کسی که روزیش به مقدار قوتش باشد پس هر آینه به قدر آن و به قدر امکان و طاقتش انفاق کند (طبرسی، ۱۴۰۶، ج ۲۵، ص۱۱۲).
بر طبق آیه، مرد ثروتمند باید مطابق وسعتش انفاق کند و تنگدست به قدر کفایت رزق و روزی همسرش را بدهد و اگر از این تکلیف سر باز زند، حکم بین آن ها جدایی است. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است: «چنان چه مرد به همسرش انفاق نکند و خوراک و پوشاک لازم و مورد احتیاج وی را فراهم نگرداند، بین آن ها جدایی انداخته می شود.» (حر عاملی، ۱۴۱۶ق، ج۱۵، ص۲۲۶).
ح) آیه ی ۲۲۹ سوره ی بقره
در این آیه خداوند دو راه حل برای مردان پیش نهاد می کند: یا زنان را به نیکی نگاه دارند یا به خوشی رها سازند[۱۱]. نگاه داشتن به نیکی مستلزم پرداختن هزینه های زندگی آنان است و رها کردن به خوشی نیز مستلزم حمایت مادی از آنان در موارد خاصی می باشد.
امام صادق (ع) می فرماید «إمساکٌ بِمَعروفٍ» به معنای اذیت نکردن زنان و پرداخت نفقه ی ایشان می باشد. (حر عاملی، ۱۴۱۶ق، ج۱۵، ص۲۲۶).

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

۲-۲-۳-۲- ارکان نفقه ی زوجه از دیدگاه قرآن

نفقه ای که مرد باید به همسرش بپردازد شامل چه چیزهایی می شود؟ آیا برطرف نمودن احتیاجات ضروری زن کافی است یا مرد باید وسایل غیر ضروری، مانند عطر و لوازم آرایش را نیز برای همسرش فراهم آورد؟
در آیاتی از قرآن مجید، تهیه ی خوراک وپوشاک و مسکن به عنوان نفقه یاد شده است. در آیه ی ۲۳۳ سوره مبارکه ی «بقره» خداوند می فرماید: «بر آن کس که فرزند برای او متولد شده (پدر) لازم است خوراک و پوشاک مادر را به طور شایسته [در مدت شیر دادن] بپردازد[حتی اگر طلاق گرفته باشد] ».
در این آیه «عَلی» به وسیله واو عطف به «وَ الوالِدِاتُ» (مادران) در ابتدای آیه عطف شده و دلالت بر وجوب نفقه دارد (فاضل مقداد، ۱۴۱۹ ق، ج۲، ص ۲۳۳).
اکنون این سؤال مطرح می شود که آیا منظور از این آیه، حصر نفقه در خوراک و پوشاک است یا نیازمندی های دیگر زن از قبیل مسکن و دارو… را هم شامل می شود؟
برای یافتن پاسخ مناسب برای این پرسش به آیات دیگر قرآن کریم مراجعه می نماییم. در آیه ی اول سوره ی مبارکه ی «نساء» آمده است: «آنهارا از خانه هایشان بیرون نکنید.» و در آیه ششم همین سوره خداوند می فرماید: «آنها (زنان مطلقه) را هر جا خودتان سکونت دارید و در توانایی شماست، سکونت دهید.»
این دو آیه دلالت بر تهیه ی مسکن برای هر زوجه ی مطلقه ای دارد؛ پس زنی که هنوز در علقه ی زناشویی به سر می برد و عضو خانواده محسوب می شود به طریق اولی مستحق تهیه ی مسکن خواهد بود.
البته این آیه به نکات ریز و مهم دیگری نیز اشاره دار:
۱- «أسکُنُوهِنَّ» نشان می دهدکه اصل سکنی دادن به زوجه مهم است نه تملیک منزل به او.
۲- اکثر مفسران «مِن» را در أسکُنوهُنَّ مِن حَیثِ سَکَنتُم» تبعیضیه دانسته اند. این امر نشان می دهد اولاٌٌ: قسمتی از محل زندگی مرد باید در اختیار زوجه قرار گیرد نه همه ی آن (کاشانی، ۱۴۲۴، ج۷، ص۹۸) و ثانیاٌ: به دلیل آنکه الشیء در نوع و جنس با آن «برابر است» باید مسکن زن و مرد در این امور (نوع وجنس) با هم برابر باشد (مدرسی، ۱۴۱۹ق، ج۱۶، ص ۷۴).
در تفسیر کشاف (زمحشری، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص ۵۵۸) آمده است: «أسکُنوُهُنَّ» جواب از سؤال مقدار است. در آیات قبل، خداوند به رعایت تقوا امر نموده بود. حال کسی در مورد رعایت تقوا در مورد زنان مطلقه می پرسد و جواب داده می شود: «آنها (زنان مطلقه) را هر جا خودتان سکونت دارید و در توانایی شماست، سکونت دهید »؛ یعنی اگر می خواهید تقوای الهی را رعایت کنید مکانی را برای سکونت زوجه ی مطلقه در منزلتان در نظر بگیرید بدون آنکه اجرتی دریافت نمایید، (راغب اصفهانی، ۱۳۶۲، ص ۴۱۷).
۳- بعضی گفته اند: عبارت «مِن حَیثِ سَکَنتُهُم» یعنی: مسکن زوجه نباید دور از مسکن مرد باشد، حتی اگر آن قدر منزل کوچک است که نمی توان قسمتی از آن را به زن اختصاص داد، باید در نزدیکی منزل زوج برای او منزلی در نظر گرفت.
۴- در ادامه ی آیه آمده است به آنها زیان نرسانید تا کار را بر آنان تنگ کنید (و مجبور به ترک منزل شوند).
این عبارت بیانگر آن است که مرد در دادن نفقه نباید بر زن منتی گذاشته و یا او را اذیت نماید؛ زیرا اضرار گاهی در اصل نفقه واقع می شود و آن هنگامی است که مرد از لحاظ مالی و اقتصادی همسر خود را در مضیقه نگه دارد. گاهی نیز مرد فشارهای روحی ،روانی بر زن وارد کرده و به وسیله ی زخم زبان و حتی نگاه های تحقیر آمیز طوری زن را اذیت می کند که مجبور به ترک منزل شود. با این عبارت خداوند مرد را از هر دو مورد منع فرموده است (طباطبایی ۱۳۷۱: ج ۱۹: ۶۳۹).
به این ترتیب خوراک، پوشاک و مسکن طبق نص صریح قرآن از ارکان نفقه شمرده شده اند و دقیقاً به همین دلیل این امور از موضوعاتی هستند که مورد اتفاق فقهای عامه، خاصه و حقوق دانان واقع گردیده اند(امامی، ۱۳۶۸، ج ۴، ص۴۳۵). البته در مقدار و نوع آنها، اختلافاتی وجود دارد که به نظر می رسد دلیل این اختلافات، تفاوت عرف هر منطقه با منطقه ی دیگر باشد.
اما موضوعات دیگری مانند «اثاث منزل، خادم، هزینه ی دارو و درمان، هزینه ی حمام و نظافت و آرایش و … که صراحتاً در قرآن کریم به آنها اشاره نشده مورد اختلافات علماء واقع گردیده است. گروهی آنها را جزء نفقه ی زوجه قرار نمی دهند و گروه دیگری مانند صاحب جواهر تمام هزینه های متعارف زوج را بر عهده ی مرد می گذارند. (نجفی، ۱۳۹۲ق، ج ۳۱، ص ۳۳۶). بعضی از مفسران حذف مفعول «بِما أنفِقُوا» را در آیه ی ۳۴ سوره نساء دلیلی بر عموم نفقه می دانند (طباطبائی،۱۳۷۱، ج۴، ص ۳۴۳).
در آیه ی پنجم سوره ی مبارکه ی «نساء» خداوند می فرماید: «رزق و مخارج آنان را از درآمد آن بدهید و آنان را بپوشانید و با آنان سخن شایسته و نیکو بگویید.» در تفسیر المیزان (همان ج۳، ص۱۳۷) دو معنا برای رزق بیان شده است:
یکی: معنای لغوی که همانند متداول رزق، یعنی غذا است؛ مانند عبارتی که در آیه ۲۳۳ سوره ی «بقره» به کار رفته است: «رِزقَهُنَّ وَ کِسوَتِهُنَّ» در این آیه ذکر «کِسوَتِهُنَّ» بعد از «رِزقَهُنَّ» نشان می دهد منظور خداوند از رزق، غذاست و چون این کلمه شامل لباس نمی باشد از این رو خداوند «کِسوَتِهُنَّ» را جداگانه ذکر نموده است.
معنای دوم رزق، همان معنای اول است که توسعه داده شده و شامل هر سودی می شود که به انسان برسد.
به احتمال زیاد رزق در آیه ی ۵ سوره ی «نساء» همین معنای دوم را دارد؛ یعنی مرد موظف است تمام آنچه را مورد استفاده قرار می گیرد تهیه نماید. نویسنده ی تفسیر المیزان معتقد است در عرف قرآن، وقتی این دو کلمه با هم استعمال می شوند، به غیر از معنای لغوی خود، یعنی غذایی که انسان می خورد و لباسی که می پوشد کنایه از مجموع هزینه های زندگی و بودجه ی لازم برای حوایج مادی هستند. برای مثال، مسکن و….را هم شامل می شوند همانند کلمه «أکل» که یک معنای لغوی دارد (خوردن) و یک معنای کنایی (مطلق تصرفات) (طباطبائی، ۱۳۷۱، ج۳،ص ۱۳۷).
عده ای نیز احتیاجات و نیازهای زن را به دو قسمت عمده ی «نیازهای ضروری» و «نیازهای غیر ضروری» تقسیم نموده اند:
الف. نیازهای ضروری، مانند: خوراک، پوشاک، مسکن، دارو و درمان و …
منظور از خوراک در این بخش، فقط مواد غذایی نیست، بلکه وسایل پخت و پز و چیزهایی را که برای تهیه ی غذا لازم است نیز شامل می شود. منظور از مسکن نیز مسکن همراه با تمام اثاث و وسایل آن مانند (فرش و رختخواب و….) بنا بر عرف و آب و هوای هر منطقه است؛ زیرا در غیر این صورت مسکن برای زن قابل استفاده نمی باشد. همان گونه که ذکر شد، در این موارد، به دلیل تصریح قرآن اختلافی بین علماء وجود ندارد.
اما در مورد هزینه های دارو و درمان، به نظر می رسد اگر خوراک وپوشاک برای ادامه ی زندگی لازم هستند و تهیه آنها بر مرد واجب می باشد، به طریق اولی هزینه های درمانی زن نیز به خصوص اگر مبتلا به بیماری های قابل علاج باشد جزء نفقه ی او قرار دارد (خویی، ۱۴۱۰ق، ص ۳۹۳؛ حکیم، ۱۳۷۷،ج ۲، ص۲۱۳).
ب. نیازهای غیر ضروری زن که برای بقای زندگی او لازم نیستند. مانند: وسایل آرایش، حمام، عطریات و وسایل زینتی و …
برخی از فقهای امامیه، شوهر را تا حدی که عرف و عادت اقتضا کند موظف به تأمین این موارد می دانند (حکیم، ۱۳۷۷ق، ج۲، ص ۲۱۳).
استناد ایشان، آیه ی ۱۹ سوره ی مبارکه ی «نساء» می باشد که می فرماید:« با آنان (زنان) به طور شایسته رفتار کنید .»
در این آیه عبارت «بِالمَعروفٍ» کیفیت و کمّیت نفقه را بیان می دارد. البته از آن رو که قرآن کتاب هدایت برای تمام اعصار است حرف از درهم و دینار نمی زند، بلکه می فرماید: «بِالمَعروف» تا نشان دهد این نفقه بنا به تفاوت زمان و مکان متفاوت می شود.
برای «مَعرُوفٍ» در تفاسیر، تعاریف متعددی بیان شده است؛ از جمله:
-امری شناخته شده در نزد افراد یک جامعه، که مردم آن را انکار نمی کنند و قبول دارند (طباطبائی، ۱۳۷۱، ش،ج۴، ص ۴۰۴).
-خوش خلقی؛ مانند اخلاق پیامبر اکرم(ص) که در صورت اشتباه همسرانش با آنها به تندی رفتار نمی کرد و با درشتی سخن نمی گفت(طالقانی، ۱۳۶۲، ج ۶، ص ۴۱) و نفقه آنها را با روی خوش می داد.

عکس مرتبط با اقتصاد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:06:00 ب.ظ ]




اما از نظر اسلام اشتغال زن باید با اجازه شوهر باشد بالاخص در مواردی که با حقوق شوهر در تزاحم است. در روابط زوجین همواره حقوق یکی تکلیف دیگری محسوب می گردد در قوانین شرعی و حقوقی رعایت حقوق و انجام تکالیف در زندگی زناشویی واجب شمرده است و زن و مرد هر دو مکلف به رعایت این موارد می باشد.
شهید مطهری می فرماید : یکی از مسلمات دین اسلام این است که مرد حقی به مال زن و کار زن ندارد، نه می تواند به او فرمان دهد که برای من فلان کار را بکن و نه اگر زن کاری کرد که به موجب آن کار ثروتی به او تعلق می گیرد، مرد حق دارد که بدون رضای زن در آن ثروت تصرف کند و از این جهت زن و مرد وضع مساوی دارند … زن شوهردار از نظر اسلام در معاملات خود و روابط حقوقی خود تحت قیمومیت شوهر نیست، در انجام معاملات خود استقلال و آزادی کامل دارد (مطهری، حقوق زن در اسلام، ص ۱۹۲).
همچنین وی در بحث نفقه می فرماید:
حقیقت این است که اسلام نخواسته به نفع زن و علیه مرد یا به نفع مرد و علیه زن قانونی وضع کند، اسلام نه جانبدار زن است و نه جانبدار مرد. اسلام در قوانین خود سعادت مرد و زن و فرزندانی که باید در دامن آنها پرورش یابند و بالآخره سعادت جامعه ی بشریت را در نظر گرفته است. اسلام راه وصول زن و مرد و فرزندان آنها و جامعه ی بشریت را به سعادت، در این می بیند که قواعد و قوانین طبیعت و اوضاع و احوالی که به دست توانا و مدبر خلقت به وجود آمده نادیده گرفته نشود… زن و مرد نباید فراموش کنند که در مسئله ی عشق، از نظر طبیعت دو نقش جداگانه به عهده ی آنها واگذار شده است. ازدواج هنگامی پایدار و مستحکم و لذت بخش است که زن و مرد در نقش طبیعی خود ظاهر شوند (همان، ص۲۰۸).
به موجب عقد ازدواج، هر یک از زوجین به دیگری تعلق می گیرد و ازآن او می شود حق استمتاعی که هر کدام نسبت به دیگری پیدا می کنند از آن جهت است که منافع زناشویی طرف را به موجب عقد ازدواج مالک شده است (همان، ص۳۴۴).
دکتر ناصر کاتوزیان در بحث روابط غیر مالی زن و شوهر می گوید: در تنظیم روابط عاطفی زن و شوهر اخلاق بیش از قواعد و حقوق حکومت دارد. در این رابطه، سخن از عواطف انسانی عشق و صمیمیت و وفاداری است و حقوق برای حکومت کردن بر آن ها ناتوان است. درست است که حقوق برای زن و شوهر تکالیف ویژه ای معین کرده است، ولی مصداق های این تکالیف نیز نوعی الزام اخلاقی است. خانواده تنها یک «سازمان حقوقی» نیست… خانواده سازمانی است مخلوط از قواعد حقوقی و اخلاقی و در این اختلاط نیز غلبه با اخلاق است… و هیچ نیرویی جز اخلاق و ایمان نمی تواند بر این عواطف حکومت کند (کاتوزیان، دوره مقدماتی حقوق مدنی خانواده، ص ۱۵۵).
در اصل بیست و هشتم قانون اساسی آمده است: « هر کسی حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند… » با توجه به این اصل هر کس اعم از زن و مرد این حق را دارد که با اوصاف ذکر شده شاغل شود ولی « همه ی مشاغل خارج از منزل کم و بیش زن را از پاره ای وظایف مادری و همسری باز می دارد. هدف از وضع ماده ی (۱۱۱۷) قانون مدنی نیز این بوده است که گرفتاری های شغلی زن مانع از اداره ی خانه و تربیت فرزندان او نشود. و شوهر، به عنوان رئیس [سرپرست] خانواده و مسؤول حفظ مصالح این کانون، بتواند زن را از کاری که برخلاف مصلحت می بیند باز دارد » (کاتوزیان، دوره مقدماتی حقوق مدنی خانواده، ص۱۷۰).
البته کار و فعالیت شغلی از حقوق قانونی و مشروع زن محسوب می شود و زن می تواند همانند مرد با رعایت موازین شرعی به کار و حرفه متناسب با شئون خویش اشتغال ورزد و از این جهت منعی برای او وجود ندارد (شمس الدین، مسائل حرجه فی فقه المرأه، ص ۱۹۳).
اما محور بحث ما درباره ی اشتغال زن و تزاحم آن با حق شوهر است، بالأخص زمانی که کار و اشتغال زن و بیرون رفتن وی از منزل منافی حق مسلم شوهر در استمتاع باشد یا آنکه شوهر در سمت عهده دار بودن مسئولیت سرپرستی خانواده و در جهت مصلحت اندیشی و پاسداری از عفت و حرمت خانواده زن را منع نماید. اینک مسئله ی اشتغال زن می تواند بر اساس چنین ضابطه ای در فقه امامیه مورد مطالعه قرار گیرد بدین گونه که: « هرگاه اشتغال زن مغایر با حق کامجویی و استمتاع شوهر باشد یا شوهر به این امر رضایت ندهد».
حتی گفته اند « رضایت شوهر نیز از اختیار قانونی او نمی کاهد، زیرا منع زن تنها حق مرد نیست که بتوان ادعا کرد با اعلام رضایت ساقط شده است. بقای این اختیار در زمره ی مسایل مربوط به نظم عمومی است و اعمال آن در شمار تکالیف و مسئولیتهای شوهر در اداره ی خانواده است » (کاتوزیان، حقوق مدنی خانواده، ج۱، ص ۲۳۵).
بنابراین همان گونه که زن در امور مالی و دارایی خود از استقلال مالی برخوردار است، در امور غیر مالی نیز دارای آزادی در شئون شخصی و استقلال اجتماعی می باشد اما در چارچوب روابط زوجیت و امور مربوط به خانواده، گذشته از آن که به مقتضای حقوق و تکالیف ناشی از زوجیت موظف به ایفای حقوق شوهر نیز می باشد.
در اسلام بار تأمین معاش و هزینه ی زندگی بر دوش مردان است و زنان در این زمینه مسئولیتی ندارند ،این به خاطر رأفت اسلام است که زن به تناسب جنبه های روانی و عاطفی ،در کاری انجام وظیفه کند که برایش امکان داشته باشد. زن، نه در خانه ی پدر و نه در خانه ی شوهر ناگزیر به کار و تلاش برای تأمین معیشت نیست ،اجباری ندارد که در محیط خشن و توأم با سرو صدای کارخانه ها و یا در عمق معادن به تحمل صدمات و مشقات بپردازد و نان برای اعضاء خانواده فراهم کند. بعد از انعقاد پیمان ازدواج، مرد نمی تواند خود را از زیر بار مسئولیت نفقه و معاش زن و فرزندان خارج کند، بنابراین مرد وظیفه دارد برای زن و فرزندان خود تلاش کند واز فضل خدا طلب روزی نماید. در نتیجه در فقه اسلامی مسئولیت تأمین مخارج خانواده به عهده ی مرد است همان گونه که در قرآن آمده است : «… فَاَنْفِقوا عَلَیْهِنَ… »، به آنها ( زنان ) نفقه بدهید (طلاق، آیه ۶). و اسلام هرگز زن را موظف به تهیه و تأمین معاش خانواده ننموده است ،اما این به آن معنا نیست که آن را حرام کرده باشد و یا حضور زن را در اجتماع منع نموده باشد.
همچنین ذکر این نکته لازم است که: کار و اشتغال زن به طور معمول مستلزم بیرون رفتن وی از خانه و فعالیت در محیط اجتماع است، در بررسی دیدگاه فقه مذاهب اسلامی بیشتر مسئله خروج زن از منزل مورد توجه قرار گرفته تا کار واشتغال وی، از این رو می توان این بحث را تا حدودی به مسئله ی خروج زن از منزل شوهر مرتبط دانست و از این طریق به ارائه دیدگاه ها پرداخت .
بر اساس نظریه ی رایج در فقه شیعه، مبنی بر ناروا بودن بی قید و شرط خروج زن از خانه بدون موافقت شوهر کار و فعالیت شغلی او نیز به کسب اجازه از شوهر و جلب رضایت او نیازمند است و شوهر حق خواهد داشت با شرایط مندرج در قانون او را از هر گونه اشتغال در محیط خارج از منزل باز دارد.
از نظر فقهی، اصولا ًخروج زن از خانه به هر منظوری که باشد، بایستی با موافقت شوهر انجام پذیرد. بنابراین، چنانچه زن در هنگام ازدواج شاغل نبوده و با شرط اشتغال ازدواج انجام نگرفته، شوهر می تواند مطلقاً زن را از اشتغال به هر گونه حرفه در بیرون خانه منع کند (محقق داماد، پیشین، ص ۳۱۳).
شایان ذکر است که امام خمینی (ره) به طور مطلق جواز خروج زن از منزل شوهر را منوط به اذن او می داند و در این رابطه می فرماید: «هر یک از زوجین بر طرف دیگرش حقی دارندکه قیام به آن واجب است اگر چه حق زوج اعظم است. و از حق او بر زن این است که او را اطاعت کند و معصیت او را ننماید و از خانه اش بدون اذن او بیرون نرود ولو اینکه نزد اهل خودش برود ،حتی اگر برای عیادت پدر یا در عزای پدرش باشد» (امام خمینی، ۱۴۰۸ق، ج ۳، ص۵۳۹).
همچنین حضرت امام (ره) در بحث «نشوز» فرموده اند: «نشوز در زوجه خروج او از اطاعت شوهر است که بر زن واجب می شود… و همچنین است خروج او از خانه ی او بدون اذنش» (همان، ص۵۴۳).
و همچنین فرموده است: «اگر[زن] ناشزه شود سپس به اطاعت شوهر برگردد مستحق نفقه نمی باشد تا آنکه اطاعتش را اظهار نماید و شوهر آن را بداند» (همان، ص۵۵۹).
سید یزدی در عروه الوثقی و سید حکیم در مستمسک گفته اند: « اگرزن برای خدمت در مدت معینی [تعهد و توان خود را] اجاره دهد و پیش از انقضای این مدت، ازدواج کند ،اجاره [تعهد] باطل نمی شود ،حتی اگر خدمت منافی بهره جویی شوهر و حقوق زناشویی باشد. در این حکم تفاوتی نیست شوهر در هنگام ازدواج ،تعهد زن را بداند یا نداند ،زیرا دو حق اینجا هست: حق خدمت و حق شوهر. اگر زن بتواند هر دو را انجام دهد ،که خوب، واگر جمع میان آن دو ممکن نباشد و تزاحم کنند ،حق پیش تر که تعهد خدمت است ،مقدم است. چون اگر حقوق شرعی مزاحم هم شوند ترجیح با حق سابق است. بنابراین شوهر حق اعتراض یا فسخ تعهد زن را ندارد و همسر ناشزه محسوب نمی شود. اما اگر پس از ازدواج تعهد خدمت دهد و با حق شوهر منافات [تزاحم] داشته باشد، بدون اذن و اجازه ی شوهر، تعهد خدمت درست نیست. اگر تعهد، با حق شوهر مطلقاً منافات ندارد ،مثلاًتعهد قرائت قرآن یا بافتن پیراهن با نخ کاموا یا پشم را بدهد، اجازه و تعهد صحیح است حتی اگر شوهر اذن ندهد» (مغنیه، الفقه علی المذاهب الخمسه ،۱۳۸۶ق، ج۴، ص۲۶۵).
از نظر مشهور [فقهای شیعه ] بر زن واجب است در اطاعت تام و تمام زوج باشد و بدون اذن او از خانه خارج نشود، حتی برای عیادت والدین خویش، خواه خروج از منزل منافی با استمتاع زوج باشد یا خیر، تخلف از این امر از سوی زوجه علاوه بر ارتکاب گناه، موجب سقوط حق نفقه است (امام خمینی، تحریر الوسیله، ج۲، ص۳۰۲).
اگر زنی در هنگام عقد شرط کرده است که مجاز به انجام کارهای فرهنگی در خارج خانه باشد و یا اجازه داشته باشد کارکند و مرد نیز پذیرفته است،اگر بعد از ازدواج، مرد اجازه ندهد که برای انجام اینگونه کارها از منزل خارج شود، آیا زن می تواند بدون اذن شوهر از منزل خارج شود ؟«در فرض مذکورمی تواند بدون اذن شوهر برای انجام کارهای مذکور خارج شود »
فصل چهارم

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

حمایت شرع از زنان در باب مجازات

 

۴- حمایت شرع از زنان در مجازات

 

۴-۱- حمایت شرع از زنان در باب دیه و قصاص

 

۴-۱-۱- پیشینه تاریخی دیه و قصاص

 

۴-۱-۱-۱- عصر جاهلیت

پیش از اسلام قبایل مختلف عرب، تابع نظام واحدی نبودند، آنان از عاداتی کهن پیروی می کردند که به طور عمیق در افکار و جان هایشان نفوذ کرده بود. اعمال زور در زندگیشان نقشی عمده داشت و انتقام جویی از اصول بسیار مقبول آنان به شمار می آمد. قدرتی غالب که بتواند اراده ی خود را بر افراد همه ی سرزمین های عرب نشین اعمال و تجاوزگر را تنبیه کند وجود نداشت، اما هر قبیله برای خود رئیسی مورد احترام داشت که همه ی افراد قبیله، سخن و فرمانش را می پذیرفتند، لیکن نفوذ این رئیس در خارج، به ثروت قبیله و تعداد جنگاوران و شهادت آن بستگی داشت (کارگرشورکی، ۱۳۸۶، ص۲۰).
هر فرد عرب به قبیله خود دل بستگی عمیقی داشت، اگر فردی خارج از آن شخصی از افراد قبیله را مورد تعدی یا آزار قرار می داد، همه به کین خواهی برمی خواستند. افراد قبیله شخص متجاوز هم به دفاع از وی می پرداختند و او را مورد حمایت قرار می دادند (ابوزهره، بی تا، ص۶۱).
بنابراین پیش از اسلام آنچه مورد توجه اعراب بود انتقام خواهی بود و این کار به حق یا ناحق انجام می گرفت. در داستان های ادبی کهن این قوم و نیز در اشعار جاهلیت با نمونه هایی از آن روبه رو می شویم.
نقل شده است: مردی شخصی از اشراف عرب را کشت. خویشاوندان قاتل نزد پدر مقتول آمدند و به او گفتند چه کنیم تا از ما خرسند شوی؟ گفت یکی از این سه کار را: یا پسرم را زنده کنید؛ یا خانه ام را از ستارگان آسمان پرکنید، یا خودتان قاتل را به من بسپارید تا او را بکشم و با وجود این ها فکر نمی کنم موجبات تسلی خاطرم فراهم آید و احساس رضایت کنم (همان، ص۶۱).
مطلب قابل توجه دیگر این بود که انتقام جویی مسئله ای خصوصی به شمار می آمد و تنها اولیای مقتول نبودند که به خون خواهی او برمی خاستند بلکه این موضوع به همه ی افراد قبیله مربوط می شد و همه به حمایت از مجنی علیه و یا اولیایش، اقدام می کردند. این حمایت حتی افرادی را که از آن قبیله نبودند اما در پناه این ها می زیستند فرا می گرفت و این یک اصل کلی بود که هر فرد قبیله، کمر به خون خواهی می بست و اگر موفق می شد خودش قاتل را هلاک می کرد (فاضل، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۳۵۷).
زنان در این قبیل موارد نقش مهم ایفا می کردند و مردان را به انتقام جویی تشویق می نمودند. زنی به نام حوله از بنی رئام که سی مرد از افراد قبیله اش به قتل رسیده بودند از انگشتان کوچک دست های مقتولان، گردن بندی فراهم ساخت و بر گردنش آویخته، ضمن قرائت اشعاری مردان را به انتقام کشی برمی انگیخت با این وجود از روایات ما چنین استفاده می شود که عبدالمطلب در جاهلیت برای قتل،۱۰شتر به عنوان دیه سنت گذاشت که اسلام آن را امضاء و اجرا کرد (حرعاملی، ۱۴۱۶ق، ج۱۹، باب۱، ص۱۴۵).
اعراب جاهلی نظام پرداخت دیات را جهت پایان بخشیدن به انتقام و منازعات خونی، تا حدودی جبران خسارت وارده و عدم توسل به زور برای جلوگیری از جنگ و خرابی های حاصل از آن اعتبار بخشیدند به نحوی که برای جانی و قبیله اش این امکان به وجود آمد که با توافق مجنی علیه یا اولیای او پرداخت دیه جایگزین قصاص شود (کارگرشورکی، ۱۳۸۶، ص۲۲).
این شیوه ی نو، تحول بسیار مهمی را در حیات قبایل عرب به وجودآورد، زیرا در لابه لای متون تاریخی به مواردی بر می خوریم که اولیای مقتول به گرفتن دیه بسنده کرده اند. اگرچه مقدار این دیه برای همه ی اشخاص مساوی نبود و بر حسب درجات قبایل و شأن و منزلت مقتول تفاوت هایی داشت، به این معنا که هنگام اخذ دیه اختلاف طبقاتی و موقعیت مقتول در نظر گرفته می شد. به عنوان مثال دیه ی مردی که از طبقه ی اشراف بود با دیه ی مردی که از طبقه ی پست تر از اشراف بود تفاوت داشت. در بین قریش میزان معمولی دیه ده شتر بود که این میزان به قولی در نزد عبدالمطلب به صدشتر رسیده و دیه ی اُمرا و بزرگان به هزار شتر نیز می رسید و دیه ی زن نصف دیه ی مرد بود (جوادعلی، بی تا، ج۵، ص۵۹۳).
در مورد پرداخت دیه اصل بر این بود که در صورت قدرت جانی به پرداخت آن، از خود او گرفته شود و در صورت عدم توان او بر پرداخت دیه از «عصبه» یعنی بستگان نزدیک جانی که با او رابطه ی خونی دارند گرفته شود (همان، ص۵۹۲).

۴-۱-۱-۲- دیه در حقوق یونان و روم

یونانیان قتل را نوعی کفر و کیفر آن را قتل می دانستند تا به این وسیله گناه جانی جبران شود و این عقیده ای است که با نظرات تورات، هم از حیث نتیجه، کیفر و هم از لحاظ حکمت مغایرت دارد. اما رومیان قدیم قتل عمد را با کشتن مکافات می کردند و در قتل خطا به کفاره روی می آوردند که عبارت از ذبح گوسفندی به عنوان فدیه برای مقتول بود. بعدها قانونی وضع شد که به موجب آن برای قتل، کیفرهایی مثل تبعید (در صورتی که قاتل از طبقه ی متوسط بود) و مصلوب کردن (چنانچه از طبقه ی پست بود) تعیین گردید. کیفر مصلوب کردن بعدها به انداختن قاتل میان حیوانات درنده تبدیل شد و سپس به حلق آویز کردن مبدل گشت (کارگرشورکی، ۱۳۸۶، ص۲۴).
تعیین مجازات به نظر حاکم محول شده بود و آخرین قوانین رومیان حالات سبب هایی را معین کرده بود که به موجب آن ها قاتل از کیفر رهایی می یافت، مانند حالتی که کسی بنده ی فراری را می کشت و یا به عنوان دفاع از جان و ناموس، به قتل مبادرت می ورزید و نیز کشتن فرد نظامی که به غارت و تجاوز پرداخته بود (همان).
از جمله قوانین رومیان پیش از وضع قانون اخیر، کشتن قاتل که در مجازات با مقتول برابر بود و نیز قتل کسی بود که بیضه های مردی را قطع کرده و یا انسانی را به خاطر قربانی کردن برای بت ها سر بریده بود (کارگرشورکی، ۱۳۸۶، ص۲۴).

۴-۱-۱-۳- دیه در آیین یهود

یکی از ادیان گذشته دین یهود می باشد که حضرت موسی علیه السلام در میان این قوم به تبلیغ می پرداخت و کتاب آسمانی آن ها تورات است ولی نسخه ی واقعی این کتاب وجود ندارد و نسخه ای که اکنون به عنوان احکام دینی یهود می باشد در واقع نسخه های تحریف شده از تورات است.
در سفر خروج، باب بیست و یکم شماره ی ۱۲ به بعد آمده است: « هر کس انسانی را بزند و او بمیرد هرآینه کشته شود، اما اگر قصد او نداشت بلکه خداوند وی را به دستش رسانید آنگاه مکانی برای تو معین می کنم تا بدان جا فرار کند. لیکن اگر شخصی عمداً بر همسایه ی خود آید تا او را به مکر بکشد آنگاه او را از مذبح بیرون کشیده و کشته شود. هر که پدر یا مادر خود را زند هرآینه کشته شود و هر که آدمی را بدزدد و او را بفروشد و یا در دستش یافت شود، هرآینه کشته شود و هر که پدر یا مادر خود را لعنت کند هرآینه کشته شود و اگر دو مرد نزاع کنند که یکی دیگری را به سنگ یا به مشت زند و او بمیرد لیکن بستری شود اگر برخیزد و با عصا بیرون رود آنگاه زننده ی او بی گناه شمرده شود اما عوض بیکاریش را ادا نماید و خرج معالجه ی او را بدهد و اگر مردم جنگ کنند و زنی را بزنند و اولاد او سقط گردد و ضرر دیگری نشود البته غرامتی بدهد موافق آنچه شوهر زن بدو گذارد و به حضور داوران ادا نماید و اگر اذیتی دیگر حاصل شود آنگاه جان به عوض جان بدهد و چشم در عوض چشم و دندان به عوض دندان و دست به عوض دست و پا به عوض پا و داغ به عوض داغ و زخم به عوض زخم و لطمه به عوض لطمه» (کارگر شورکی، ۱۳۸۶، ص۱۵۹ به نقل از کتاب مقدس، عهد قدیم و عهد جدید، ۱۹۷۷، ص۱۱۶و۱۱۷).
از این عبارت معلوم می شود در دیانت یهود به جز در جنایت موجب سقط جنین که غرامتی از سوی شوهر تعیین می شود، درباره ی دیه اصلاً سخنی به میان نیامده است و در جنایت عمد، کیفر فقط قصاص است و در قتل خطا قاتل را به شهر و جایگاه مقدس تبعید می کنند.

۴-۱-۱-۴- دیه در آیین مسیحیت

انجیل کتاب مقدس است که خداوند متعال آن را بر حضرت عیسی علیه السلام فرو فرستاد اما متأسفانه این کتاب نیز همانند تورات دستخوش تحریف شده است. در باب پنجم انجیل متنی آمده است: «شنیده اید که گفته شده است چشمی به چشمی و دندانی به دندانی، لیکن من به شما می گویم با شریر مقاومت نکنید بلکه هر که به رخسار راست تو تپانچه ای زد دیگری را نیز به سوی او بگردان و اگر کسی با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد عبای خود را نیز به او واگذار و هر گاه تو را برای یک میل مجبور سازد دو میل همراه او برو» (کارگر شورکی، ۱۳۸۶، ص۱۶۰ کتاب مقدس، عهد قدیم و عهد جدید، ۱۹۷۷، شماره های ۳۸ تا ۴۱، ص۷).
در مسیحیت نیز هیچ اشاره ای به مسأله ی دیه نشده است. احمد ادریس، می گوید: «علی رغم این که انجیل در هیچ حالتی از حالات جنایت بر نفس، به اخذ دیه به صراحت نصی ندارد، ولی آنچه از محروم شدن مجنی علیه از اقدام به خون خواهی و انتقام جویی و قصاص فهمیده می شود و آنچه در محبوبیت سازش میان مجنیٌ علیه و جانی استفاده می گردد این است که معمولاً این مصالحه و سازش با مقداری از مال تحقق می یابد، زیرا این منطق قابل قبولی نیست که انسان را هم از عین حق او و هم از عوض محروم گرداند» (کارگر شورکی، ۱۳۸۶، ص۱۶۰ احمد ادریس، بی تا، ص۷۸).

۴-۱-۱-۵- دیه در حقوق آنگلوساکسون

قانون آنگلوساکسون در ابتدا متأثر از دین بود، ولی به تدریج و بر اثر تکامل کاملاً از دین جدا شد. پیروان این قانون در روش زندگی، آداب، رسوم و فلسفه فردگرا هستند، در اصول و مبادی حقوق خود نیز همان روش را اتخاذ نموده اند. از نظر آن ها حقوق وظیفه است که باید تا سرحد امکان در چارچوب محدوده های عرف و قانون به کار برده شود (کارگرشورکی، ۱۳۸۶، ص۲۹).
اولین مجموعه ی قانون آنگلوساکسون در انگلیس در قرن ۱۷ میلادی به وجودآمد. در این مجموعه سیستم کاملی جهت جبران ضررهای بدنی بیان شد که آن به صورت یک عرف پذیرفته شده در جامعه ی انگلیس درآمد. اما تعیین مقدار دیه ی نفس در آن با توافق بین دو طرف دعوا صورت می گرفت. بنابراین طرفین دعوا اختیار داشتند نوع و میزان جبران ضرر را تعیین نمایند.
مقدار دیه ای که جانی بر اساس این قانون به خانواده ی مجنی علیه می پرداخت، در حالت های مختلف فرق می کرد. در آن زمان بخشی از جامعه ی انگلیس را طبقه ی بردگان که متعلق به فئودال ها بودند تشکیل می داد. جانی با پرداخت دیه از هرگونه مسئولیت دیگر معاف می گردید. دیه ی مقتول در آن قانون به سه جزء تقسیم می شد: یک جزء آن به عنوان فقدان یکی از رعایا به پادشاه داده می شد، جزء دیگر را مالک فئودال به عنوان از دست دادن یکی از افراد خود برمی داشت و جزء سوم بین افراد خانواده مجنی علیه تقسیم می شد (موسوی بجنوردی، ۱۳۷۸، ص۳۷).

۴-۱-۱-۶- دیه در دین اسلام

خدای بزرگ می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید باید قصاص بر شما مقرر می گشت که در برابر کشتگان خود آزاد را برای آزاد و بنده را برای بنده و زن را برای زن قصاص نمایید و هر کس که برادرش (ولی دم) را مورد عفو قرار دهد او نیز باید به عملی نیک مبادرت نماید و آن عمل (ادای دیه) را به وجهی نیکو ادا کند. این حکم (ترک قصاص و گرفتن دیه) تخفیفی است برای شما از خدای شما و رحمتی است برای شما و هر کس که پس از آن (اخذ دیه) تعدی کند و از حد تجاوز نماید (قاتل را بکشد) او را عذابی سخت خواهد بود (بقره/ ۱۷۸).
شعبی و کلبی و قتاده گفته اند: «سبب نزول آیه آن بود که جماعتی در جاهلیت به روزگاری اندک پیش از اسلام، میانشان کارزار افتاد و کشتگان و مجروحانی پدیدآمد، چون رسول خدا (ص) به مدینه آمد، طرف های مقتول به داوری پیش وی آمدند تا چه باید کرد خدای تعالی این آیت فرستاد» (کارگر شورکی، ۱۳۸۶، ص۳۰، به نقل از جرجانی، ج۱، ص۲۰۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:06:00 ب.ظ ]