تشخیص مهم ترین این صفات کار دشواری است ، اما در سالهای اخیر الگوی پنج عاملی شخصیت بیشترین توجه نظری ،‌ پژوهشی و محبوبیت را به خود اختصاص داده است. این پنج عامل اصلی تشکیل دهنده این الگو عبارتند از : برون گرایی ، روان نژندی ، مطلوبیت اجتماعی ، با وجدان بودن و تجربه پذیری ( انعطاف پذیری )( ادنیگتون و شومن ،‌۲۰۰۴).

 

 

 

برون گرایی و روان نژندی

 

برون گرایی که در بردارنده ویژگی هایی چون معاشرت ، هیجان خواه بودن، تسلط خواهی، ‌فعالیت زیاد و خونگرمی می باشد، از همبستگی عمده با تجربه عواطف مثبت مانند شادی و محبت برخوردار است. روان نژندی در بردارنده ویژگی هایی از قبیل : اضطراب ، بدبینی ، بی قراری ، شکایات بدنی و حساسیت بین فردی است. به عبارت دیگر این عامل گستره وسیعی از افکار و عواطف ناخوشایند را دربر می گیرد( ادنیگتون و شومن ،‌۲۰۰۴). کوستا و مک کری ( ۱۹۸۰؛ به نقل از هیزوجوزف ،‌۲۰۰۲) بیان می کنند که شادکامی با برون گرایی بالا و روان نژندی پایین ارتباط دارد. آرگایل و لو ( ۱۹۹۵) دریافتند که برون گرایان مهارت های اجتماعی بیشتری دارند و این یک دلیل برای شادکامی شان می باشد. همچنین آنها به خاطر مهارت های جرات ورزی بیشترشان شادمان هستند که واسطه رابطه برون گرایی ـ شادکامی قرارمیگیرند . فوجیتا ( ۱۹۹۱) همبستگی۸۰% بین برونگرایی و عاطفه خوشایند را ۸۰/۰ تعیین کرد و اینکه روان نژندی و تجربه عاطفی منفی عملاً غیر قابل تمایز بودند. کوستا و مک کری (۱۹۸۰) کشف کردند که برون گرایی، عاطفه خوشایند و روان شناختی و روان نژندی ،‌عاطفه ناخوشایند را درطول یک دوره ۱۰ ساله پیش بینی می کرد. دنیو و کوپر ( ۱۹۹۸) اظهار می دارند که تمایلات روان نژندی مردم به تجربه کردن عاطفه منفی می باشد و بنابراین تعجب آور نیست که اغلب رابطه قوی با عزت نفس شاخص شادکامی ـ افسردگی دارد . این به خاطر آن است که شاخص شادکامی ـ افسردگی یک مقیاس دو قطبی است که شادکامی بالا بر روی افکار مثبت و احساسات خوب و عزت نفس پایین بر روی افکار و احساسات منفی مشخص می گردد. مگنوس و دانیر ( ۱۹۹۱) نشان دادند که عزت نفس برون گرایی و روان نژندی ، رضایت از زندگی را در طول ۴ سال پیش بینی می کرد. ارتباط بین برون گرایی و شادمانی به حدی زیاد است که مک کری و کوستا دریافتند که برون گرایی میتواند شادمانی را در ۱۷ سال بعد پیش بینی کند. همچنین آنها معتقدند که برون گرایی بر روی عاطفه مثبت تاثیر دارد ،‌در حالی که روان نژندی بر عاطفه منفی تاثیر دارد ، این امر باعث شد که آنها این ۲ بعد از شخصیت را به ترتیب راهنمای عاطفه مثبت و منفی اعلام کنند ( مک کری و کوستا، ۱۹۹۰؛ به نقل از گوتیرز و همکاران ، ۲۰۰۵) . به اعتقاد هیلز و آرگایل ( ۲۰۰۱) شادمانی با برونگرایی مثبت ولی با روان نژندی منفی است ( لیومبرسکی[۱]، ۲۰۰۵ ، هیلز و آرگایل ، ۲۰۰۱) . مطالعه ای که اخیراً‌ بر روی شادی افراد درونگرا  انجام شده است نشان می دهد که برون گرایی همیشه یک ارتباط اساسی با شادمانی ندارد. در این رابطه ، مطالعه فرا تحلیلی نشان داد که روان نژندی ، پیش بینی کننده مهمی برای شادمانی و رضایت از زندگی می باشد(هیلز وآرگایل ،‌۲۰۰۱).

 

پایان نامه ها

 

واتسون و کلارک ( ۱۹۸۵) پیشنهاد می کنند که برون گراها و روان نژندها از یک حساسیت خلقی نسبت به عواطف مثبت و منفی برخوردارند. آنها نظرشان را بر اساس تئوری شخصیتی «گری» ( ۱۹۹۱) می گذارند. افراد حساس به نشانه های پاداش برونگرا می شوند و آنهایی که به نشانه های تنبیه حساس هستند درونگرا هستند. برخلاف یافته های دنیو و کوپر ( ۱۹۹۸) برون گرایی و روان نژندی به طور مساوی پیش بینی کننده تعادل عاطفی نیستند و روان نژندی بطور قوی تری با این متغیر همبستگی دارد( گوتیرز و همکاران ،‌۲۰۰۵).در مورد ارتباط بین برون گرایی و عواطف مثبت ، سه دیدگاه وجود دارد: دیدگاه اول که بر اساس فرضیه خلق قرار دارد ،‌بیان می کند که برون گراها به لحاظ بیولوژیک از استعداد قوی تری برای واکنش نشان دادن نسبت به پاداش ها برخوردارند. دیدگاه دوم آن است که برون گراها وقت بیشتری را در موقعیت های اجتماعی صرف می کنند که این امر به تجربه عواطف مثبت بیشتری برخوردارند. دیدگاه سوم عنوان می کند که برون گراها به دلیل توانایی شان درکسب پاداش ،عواطف مثبت بیشتری را تجربه می کنند. در واقع آنهادریافتندکه برون گراها در مدت زمانی مشخص ،‌ عواطف بیشتری راتجربه می کنند ( هدی و ویرینگ ،‌ ۱۹۹۲).

 

 

 

شخصیت و شادکامی

 

یکی از پرسش های اساسی درباره شادکامی این است که آیا شادکامی حالتی است که به رویدادها و موقعیت های زندگی مربوط می شود یا به شخصیت فرد ارتباط دارد و یا اینکه نتیجه تعامل میان این دو است؟ بیشتر بررسی ها با این رویکرد انجام شده اند که شادکامی یک ویژگی شخصیتی است و در بسیاری از پژوهش های دیگر روشن شده است که شادکامی همان برونگرایی با ثبات در نظریه آیزنگ است ( علی پور و نور بالا ، ۱۳۷۸). دانیر و دانیر ( ۱۹۹۶) نتیجه گرفتند که شخصیت نسبت به نژاد ، طبقه اجتماعی ، پول ، ارتباطات اجتماعی ،‌کار ، تفریح ، مذهب و دیگر متغیرهای محیطی ، اثر تعیین کننده بیشتری بر شادی دارد. شخصیت و موقعیت هر دو بر شادی اثر می گذارند و با یکدیگر در تعامل هستند، بدین نحو که بعضی از افراد نسبت به موقعیت های لذت بخش بیشتر پاسخ می دهند و به این معنا که شادی تا اندازه ای از طریق انتخاب و کنترل موقعیت ها و روابط بدست می آید ( آرگایل ، ۱۳۸۳). پژوهش گوتیرز و همکاران ( ۲۰۰۵) نشان داد که شخصیت بیشترین ارتباط را با بهزیستی ذهنی و به خصوص ابعاد برونگرایی و روان نژندی دارد . این پژوهش از ارتباط بین انعطاف پذیری و عاطفه مثبت و منفی حمایت می کند. آرگایل همبستگی ۴۸% را بین مقیاس برونگرایی پرسشنامه آیزنگ و پرسشنامه شادکامی گزارش کرده است ( علی پور و نور بالا، ‌۱۳۷۸).

 

شخصیت انسان ، مهمترین عامل موثر بر شادمانی است . کوستا و مک کری بیان می کنند که میزان شادکامی ، با شخصیت رابطه دارد و از آنجا که بخش مهمی از شخصیت جنبه ژنتیکی دارد ، بنابراین شادمانی ژنتیکی است ( عابدی ،‌۱۳۸۳). بزرگترین مطالعه در این مورد توسط لیکن و تلگن ( ۱۹۹۶) انجام پذیرفته است. آرگایل ( ۱۳۸۳) اظهار می دارد که عواطف منفی و مثبت در کارها و تفریحات مختلف بیشتر ناشی از شخص است ( ۵۲%) تا ناشی از موقعیت ( ۳۲%) شخصیت و موقعیت هر دو بر شادکامی اثر می گذارد هستند به این معنی که بعضی از افراد نسبت به موقعیت های لذت بخش بیشتر پاسخ می دهند و از نتیجه تعاملی تاثیر فرد و موقعیت ها وجود دارد. کودکان با سطح بالای فعالیت و هیجان های مثبت، ‌برونگرا شده و همچنین بیشتر شاد می شوند . بچه هایی که تحریک پذیر و ترسو اند ، سطوحی از حالات روان نژندی و عاطفه منفی را نشان می دهند ( روث بارت واحدی ، ۱۹۹۴، نقل از آرگایل، ۱۳۸۳).

 

۱ Lyumbomirsky

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...