در یک تقسیم بندی کلی، رویکردهای نظری مربوط به هویت دو دسته تقسیم می‌شوند:

 

 

    • رویکرد ساختاری به هویت

 

  • رویکرد فرآیندی به هویت

 

۱- در رویکرد ساختاری، هویت یک ساختار است و در این رویکرد، به پیامدهای تشکیل هویت توجه می‌شود. اریکسون (۱۹۵۶) و مارسیا (۲۰۰۷) جزء نظریه پردازان این گروه محسوب می‌شوند (کرپلمن[۱]، ۲۰۰۹).

 

۲- در رویکرد فرایندی، به جای بررسی پیامدهای هویت به بررسی فرآیند زیربنایی شکل‌گیری هویت پرداخته می‌شود (کرپلمن، ۲۰۰۹). از نظریه پردازان این گروه می‌توان از بورک (۲۰۰۷)، کرپلمن (۲۰۰۹)، گروتیوانت[۲] (۲۰۰۵) و برزونسکی (۲۰۰۷) نام برد.

 

رویکرد ساختاری هویت

 

 

دیدگاه اریکسون

 

اریکسون ضمن شرح مراحل تحول در گستره حیات و با تأکید بر “من” به جای “نهاد” و با تشخیص تأثیر فرهنگ، جامعه و تاریخ، از نظریه فروید، به عنوان پایه استفاده کرده است. وی تحول را به منزله ی انحلال فزاینده تعارض هایی می‌داند که ازتلاقی بین خواسته های متفاوتی که مبنای درونی و بیرونی دارند سرچشمه می‌گیرد. وی در نظریه هشت مرحله ای خود از تحول انسان، برای هر مرحله یک اوج یا بحران قائل است. این بحران لزوماً جنبه ناخوشایند و مرضی ندارد بلکه بیانگر یک نوع حساسیت یا شکست پذیری خاصی است که از عدم تعادل ناشی می‌شود عدم تعادل نیز نتیجه رشد امکانات بالقوه جدید در فرد است و بیشتر جنبه مثبت بحران (که هم پیامد و هم علت پیشرفت های تکوینی است) مدنظر است.

 

او تعارض روانی – اجتماعی را “هویت در برابر اغتشاش هویت[۳]” نامیده و معتقد بود که نتایج موفقیت آمیز مراحل پیشین رشد زمینه را برای حل مناسب این تعارض آماده می‌سازند. افرادی که با درک ضعیفی از اعتماد[۴] به نوجوانی می‌رسند به سختی می‌توانند آرمان هایی را بیابند که به آنها معقتد باشند و نوجوانی که “خود مختاری[۵] یا ابتکار[۶] ناچیزی دارند، گزینه ها را به طور فعال بررسی نمی‌کنند و آنها که فاقد حس ” سازندگی[۷]” هستند نمی‌توانند شغلی را انتخاب کنند که با تمایلات آنها هماهنگ باشد. در پایان دروره کودکی، بحران تمامیت مطرح می‌شود. جوان می‌بایس فرد یکپارچه ای شود یعنی یک مرحله تحولی که با ویژگی هایی نظیر تغییرات ناشی از رشد بدنی، رسش جنسی و آگاهی اجتماعی مشخص می‌شود. تمامیتی را که می‌بایست کسب شود، حسی از هویت درونی نامیده می‌شود.

 

پایان نامه ها

 

همچنین اریکسون هویت را یک مؤلفه شخصی می‌داند. که در دوران نوجوانی اولویت خاصی پیدا می‌کند. او هویت من را با کار کردهایی نظیر یکسانی در طول زمان، انسجام درونی، ترکیبی از همانند سازی های موفقیت آمیز وحفاظت خود در برابر تجاربی از عدم تداوم که بر اثر رشد بیولوژیکی با تغییرات شرایط و موقعیت های زندگی به وجود می‌آید توصیف می‌کند.

 

هویت، حسی از انسجام بین گذشته، حال و آینده “خود” است و شامل کوشش های فعال برای کشف احتمالات آینده برای “خود” در حیطه های مختلف است. تعهد هویت، فرآیندی است که از خلال آن، نوجوان تصمیم می‌گیرد که کدامیک از خودهای احتمالی رادنبال  کند. هویت “من” و اغتشاش هویت دو پیامد بحران روانی – اجتماعی هستندکه در اواخر نوجوانی اتفاق می‌افتد و از نظر اریکسون این دوره از زندگی، زمانی برای شکل گیری تعهدات حرفه ای و ایدئولوژیک است. برای روبه رو شدن با وظایفی مثل تکالیف تحصیلی، بدست آوردن یک شغل و تبدیل شدن به یک شهروند خوب فرد نیازمند ترکیب همانند سازی های دوران کودکی به طریقی است که از یک طرف بتواند رابطه متقابلی با جامعه اش برقرار کند و از طرفی احساسی از تداوم “خود” را حفظ کند.

 

همچنین اریکسون هویت را بر واژه های “خود” و”من” رجیح می‌دهد.زیرا تأکید این واژه ها بیشتر بر جنبه درونی شخصیت است. هویت من احساسی است که از تبادل فرد با واقعیت اجتماعی ناشی شده و هشایارانه تجربه می‌شود و در پاسخ به تغییرات محیط اجتماعی تغییر می‌کند.درک هویت خود مستلزم تقابل روانی – اجتماعی است. به عبارت دیگر نوجوان باید بین آن تصویری که از خود دارد و آن تصویری که از استنباط و انتظار دیگران، از خود دارد، هماهنگی ایجاد کند. در صورتی که نوجوان با اطمینان از خود، درککند که از دیگران متمایز و جداست، در حد معقولی ثبات رای و حس انسجام داشته ودر طول زمان تداوم دارد وقتی خود را شبیه به آن تصویری بداندکه دیگران از او دارند به احساس کامل هویت خوددست می‌یابد (مارسیا[۸]، ۲۰۰۷).

 

فضیلیت مرتبط با شکل گیری موفقیت آمیز هویت، وفاداری است، وفاداری عبارت است از : توانایی زیستن بر طبق وظیفه شناسی و ثبات قدم خویشتن علی رغم تضادهای ناگزیری که بین ارزشها اتفاق می‌افتد. آنچه باعث این وفاداری است تعهد است و اریکسون تعهد را اساس هویت می‌داند و معتقد است متعهد شدن به یک سری عقاید، ارزش ها و طرز فکر از تکالیف مهم این دوره از زندگی است.

 

دیدگاه مارسیا

 

جیمز مارسیا (۲۰۰۷) بااستناد به نظریه اریکسون و از طریق مصاحبه های نیمه ساختار یافته با دانش‌آموزان  مفهوم هویت را عملیاتی کرد. او در شکل گیری هویت، دو روند اساسی را بیان می‌کند: بحران[۹] و تعهد[۱۰]. “بحران” در واقع جستجوی هویت است و دوره ای است که فرد درباره تقلید و همانند سازی های گذشته، انتظارات، نقش ها و سنن اجتماعی پرسش گری می‌کند.در مورد علایق، استعدادها و جهت گیری های خود تأمل می‌کند و نقش و آرمان ها و اشکال مختلف هویت را مورد آزمایش قرار می‌دهد. تعهد، تصمیم گیری های نسبتاً بادوام و با ثبات نسبی در زمینه‌های مختلف هویت و جهت گیری تلاش های فرد به سوی این تصمیم گیری هاست؛ وی با ترکیب حضور یا فقدان بحران و تعهد، چهار پایگاه هویت را مشخص کرده است.

 

 

    • هویت موفق[۱۱]: پایگاه فردی است که دوره ای از بحران را در پی یافتن نگرش های شخصی تجربه کرده و تعهداتی را به وجود آورده است.در این مرحله، فرد بین نیازهای درونی و خواست‌های اجتماعی، سازش برقرار می‌کند.

 

    • هویت دیررس (مهلت خواه[۱۲]): پایگاه فردی است که در حال حاضر در بحران است و جستجوی فعال و پرسش گری عمیق را در زمینه هویت تجربه می‌کند، اما هنوز به تعهداتی نرسیده است.

 

    • هویت زودرس[۱۳]:پایگاه فردی است که بدون داشتن دوره ای از بحران وجستجو، تعهداتی را پذیرفته است که اساس آنها، تقلید وهمانند سازی های دوران کودکی و ارزش های والدین است.

 

  • هویت مغشوش (سردرگم)[۱۴]: پایگاه فردی است که دوره ای از بحران را تجربه نکرده و به تعهداتی نرسیده است. اگرچه ممکن است در گذشته دوره ای از بحران را برای جستجوی هویت تجربه کرده باشد، اما در حل این بحران توفیقی نداشته است و برای پرسش هویت خود، به جوابی نرسیده است و اکنون نیز در این زمینه نگرانی و دل مشغولی ندارد.

 

مارسیا (۲۰۰۷) اعتقاد دارد که ساختار هویتی که به خوبی شکل گرفته باش، انعطاف‌پذیر است و در برابر تغییرات اجتماعی و روابط، باز و گشوده است.این گشودگی موجب می‌شود که سازماندهی های مجدد فراوانی در محتوای “هویت من” فرد در طول زندگی انجام گیرد واترمن (۲۰۰۹) معتقد است اگر چه اریکسون و مارسیا، هر دوبه موضوع واحدی اشاره دارند، اما عناصر توصیفی و عملکردهای متفاوتی را مورد نظر قرار می‌دهند. از نظر اریکسون، هویت یک احساس ذهنی از کلیت است که می‌تواند هشیار یا ناهشیار باشد و ترکیبی از همانند سازی را شامل می‌شود که بیانگر محرک‌های روانشناختی با ارزش، هم برای خود فرد و هم برای دیگران مهم در اجتماعی است. عملکرد هویت نیز انسجام درونی، تداوم در طی زمان و بیان خویشتن است. از نظر مارسیا، ساختار هویت مورد توجه است. خصوصاً به عملکرد آن در سازماندهی و هماهنگی جنبه های مختلف فیزیکی و روانشناختی و اجتماعی شخص توجه می‌شود که هم به کسب تمایز از دیگران و هم به انسجام درونی فرد کمک می‌نمایدپارادایم پایگاه هویت را بر اساس دو بعد “اکتشاف و تعهد” طراحی کرد که عمدتاً بر پیامدهای شکل گیری هویت تمرکز دارد. لوکس[۱۵] و همکاران (۲۰۰۷) شکل گیری هویت را به صورت فرایند پویاتری در نظر گرفته اند و هر بعد را در شکل‌گیری هویت از یکدیگر متمایز کرده اند. آنها اکتشاف درعرض و اکتشاف در عمق را متفاوت از یکدیگر می‌دانند. اکتشاف در عرض، بررسی گزینه های مختلف هویت، توسط نوجوانان است. در حالیکه اکتشاف در عمق، به معنای تمرکز بیشتر برای به دست آوردن اطلاعاتی است که به ارزیابی مجدد تعهداتی که تا کنون شکل گرفته اند کمک می‌کند. اکتشاف در عمق و ارزیابی مجدد تعهدات فرد، شکل گیری هویت را به عنوان یک فرایند مداوم مورد تأکید قرار می‌دهد. اکتشاف در عرض با نشانه های افسردگی رابطه نشان می‌دهد و احتمالاً نشانه بحران هویت است. اکتشاف در عمق به میزان کمی‌با سازگاری، رابطه مثبت نشان می‌دهد، همچنین بین شکل گیری تعهد و میزان همانندسازی با این تعهد (ساختن تعهد در مقابل هماندسازی با تعهد) تمایز قائل شده اند. آنها دریافتند که دو بعد تعهد با بهزیستی روانی رابطه دارد.

 

[۱] – Kerpl man

 

[۲] – Grotevant

 

[۳] – Identity versus identity conpusion

 

[۴] – Trust

 

[۵] – autonomy

 

[۶]- initiation

 

[۷] – industry

 

[۸] – Marcia, J.E

 

[۹] – Crisis

 

[۱۰] – Commitment

 

[۱۱] – identity achievment

 

[۱۲] – moratorium

 

[۱۳] – foreclosure

 

[۱۴] – identity diffusion

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...