طرح های پژوهشی دانشگاه ها در مورد نقد و بررسی و ترجمه کتاب المقامه- فایل ۹ |
مِثْلُ الْمُعَیْدِیِّ فَاسْمَعْ بی وَ لا تَرَنی
«تو اوّلین حرکت کننده نیستی که ماه او را فریب داده است و اوّلین دیدار کننده از من نیستی که سبزه روییده بر زباله (کنایه از ظاهری زیبا و باطنی زشت) او را شگفتزده کرده است. پس برای خودت شخص دیگری را برگزین چرا که من فردی همانند معیدی هستم، پس سخنان و کلام مرا بشنو ولی به دنبال دیدن من نباش.»
پس آن مرد از او خجالت کشید و روانه شد.
به هر صورت او هنوز زنده بود که در جهان اسلام آوازهاش پیچید و گفته شده است که به هفتصد نفر از شاگردان خود اجازه داده بود که مقاماتش را در میان مردم روایت کنند که این عدد بسیار بزرگی است که بر میزان توجّه همعصران او به اثرش دلالت دارد و نشانگر جایگاه ادبی والای او در دوره خودش است.
حریری علاوه بر مقامات، دیوان اشعار و مجموعهای از رسائل از خود به یادگار گذاشته است همچنین کتابهایی در علم نحو و لغت دارد که از مشهورترین آنها کتاب«دُرّه الْغَوّاص فی أَوهامِ الْخَواصّ» میباشد که به چاپ رسیده است. در این کتاب او با اشتباهات ادبا در به کار بردن کلمات و اسلوبها مخالفت میکند و در مقامات او مواردی را خواهیم دید که دلالت آشکاری دارد بر اینکه او به ریشههای لغوی و موضوعات آن کاملاً شناخت داشته است.
او از طرفی پیوسته این کارها و آثارش را انتشار میداد و از طرفی دیگر در سِمَت «صاحب الخبر» مشغول بود. تا اینکه در سال ۵۱۶ هـ از دنیا رفت و نمیدانیم که به حجّ مشرّف شد یا نه؟ البتّه گمان قوی تر ما این است که این واجب الهیاش را به انجام رسانده است. چرا که در مقامات او، گرایشی دینی و اخلاقی وجود دارد که نشان میدهد که او پایبند به مسائل دینی و از نظر اخلاق و رفتار، شخصی موجّه بوده است.
وی همواره دارای وسعت رزق و در رفاه بود. راویان چنین گفتهاند که او املاک و اموال زیادی در مشان داشت، به همین دلیل زیاد به آنجا میرفت و در آنجا اقامت مینمود. به همان صورت که در درون خود احساس خوشبختی میکرد، به خاطرِ داشتن سه پسر به نامهای عبیدالله، ابوالقاسم عبدالله و ابوالعبّاس محمّد، احساس خوشبختی مینمود. پسرانش به ترتیب، اوّلی قاضی بصره و دوّمی در دیوان بغداد به عنوان کارمند مشغول به کار بود و سوّمی هم شغل پدر را به ارث برد و به سال ۵۵۶هـ «عماد اصفهانی» از بصره دیداری نمود و دید که پسرانش کماکان به آن کار مشغول هستند و دانش پژوهان بعد از وفات حریری به پسران سه گانهاش که نام بردیم روی میآوردند و مقامات پدرشان را از آنها میگرفتند و مشکلات لغویش را شرح و تفسیر میکردند. در این امر از میان آنها محمّد به شهرت رسید. وی آغازگر سلسله بلندی از شرحنویسانِ آن کتاب شد که به تفسیر و حلّ مشکلات آن کتاب پرداختند مانند«شریشی» و دیگران.
۲-تألیف مقامات توسّط حریری
راویان درباره محلّی که حریری، مقاماتش را در آنجا تألیف کرده است اختلاف نظر دارند. گروهی بر این عقیدهاند که آن را در بغداد تألیف کرده است و گروهی دیگر معتقدند که او آن را در بصره به رشته تحریر درآورده است و سپس به بغداد برده و در آنجا بر اهل ادب عرضه داشته است و آن چهل مقامه بوده است. پس ادبا و اهل علم آن را زیبا و نیکو شمردند و به نوبت آن را در اختیار گرفته]و بررسی کردند[. برخی نیز که نسبت به او حسادت میورزیدند به او اتّهام وارد کردند که این کتاب اثرِ خود او نیست و به او گفتند: اگر در این ادّعا راستگو هستی باید مقامات جدیدی بسازی تا دلیلها و درستیِ سخنت اثبات شود.
ممکن است قضیّه به این صورت باشد که حریری به مدت چهل روز تلاش کرد ولی خداوند، چیزی به ذهن او جاری نساخت. در نتیجه افسرده و غمگین به بصره بازگشت در حالی که مردم درباره او صحبت میکردند و از او بدگویی میکردند. وی مدّتی در بصره پنهان شد، سپس برگشت و ده مقامه دیگر به رشته تحریر درآورد. در این موقع بود که در برابرش تسلیم شده و به فضل و کمال او اعتراف کردند.
البتّه نظر ما این است که همه اینها، داستانهایی است که به واقعیّت نزدیک نیست، به خاطر یک دلیل ساده و آن دلیل این است که نظام تألیف مقامات به دست حریری-همانطور که به زودی خواهیم دید-نشانگر این است که آن را به یکباره و در یک مرحله نوشته است و در ذهن او چنین فکری نبوده است که چهل مقامه تألیف کند و سپس برگردد و ده مقامه دیگر بر آن بیفزاید. بلکه تلاش او از همان اوّل این بوده است که آن را به صورت پنجاه مقامه تنظیم کند تا با پنجاه مقامه بدیعالزّمان مقابله کند.
تصوّر ما چنین است که وی مقاماتش را همانگونه که گفتیم زمانی تألیف نمود که توجّه«مستظهر» بر سر او سایه افکنده بود. او برای مقامات، قهرمانی به نام أبوزید سروجی و روایت کنندهای به نام حارث بن همّام انتخاب کرده است. راویان بر سر این مسأله که حارث یک شخصیّت خیالی است اتّفاقنظر دارند. ولی درباره أبوزید گفتهاند که او یک شخصیّت حقیقی است و این مطالب را به حریری نسبت دادهاند که چنین گفتهاست:
«أبوزید سروجی پیرمردی گدا و زبانآور و تهیدستی شیوا سخن بود که در بصره به نزد ما آورده شد. روزی در مسجد بنی حرام ایستاد و سلام کرد. سپس از مردم درخواستِ کمک نمود. برخی از مسئولین حکومتی هم حاضر بودند و مسجد از دانشمندان و اهل علم پر شده بود. همه از شیوایی سخنان او و زیبایی ساختار کلام او شگفتزده شدند. وی داستان به اسارت گرفته شدن فرزندش توسّط رومیان را بیان کرد. همانطوری که ما در مقامه حرامیّه که در بین پنجاه مقامه، مقامه چهل و هشتم است آن را ذکر کردهایم. در شامگاه همان روز، گروهی از دانشمندان و فضلای بصره در نزد من جمع شده بودند. من آنچه را از آن شخص گدا دیده بودم و آنچه را که از زیبایی جملات او در رسیدن به مقصودش و ظرافت اشارههای او در آسان کردن هدفش شنیده بودم برای آنها تعریف کردم. هریک از آنها هم از زبان همنشینان]و دوستان[ خود حکایت کرد که از این گدا در مسجد خودشان، مثل آنچه من دیدهام را دیدهاند و از او در معنایی دیگر، فصلی زیباتر از آنچه من شنیدهام، آنها هم شنیدهاند. و اینکه او در هر مسجدی لباس و ظاهر خود را تغییر میداده است و در مهارتهای حیلهگری، قدرت خود را نشان میداده است. پس، از حرکت او در این عرصه و تصرّف او در تغییر رنگ دادن و خوب انجام دادن آن کار، تعجّب کردند. پس مقامه «حرامیّه» بوجود آمد. سپس بقیه مقامات هم، مطابق آن ساخته شد و آن اوّلین چیزی بود که من ساختم».
این روایت یا خبر، صورتهای گوناگون دیگری هم میتواند داشته باشد که همه آنها تلاش میکنند که ثابت کنند که أبوزید یک شخصیّت حقیقی است. برخی از راویان همچنین تصوّر کردهاند که او«مطهّربن سَلار» نام داشته است و او یک نحوی بلیغ بوده است. ما بیدرنگ میبینیم که کتابهای مخصوصی برای زندگینامه دانشمندان علم نحو وجود دارد که زندگی مطهّر را بیان کرده است. و میگوید که او دوست و همدم أبوالقاسم حریری است که مقامات را به زبان او بوجود آورده است و او اهل ادب و دارای مهارت در علم لغت و نحو بود. وی نزد حریری درس خوانده و تربیت یافته است و قصیده «مُلحَه الإعراب» را از او روایت کرده است. وی در بغداد در حدود سال ۵۴۰هـ درگذشته است.
بنابراین ما در برابر مسألهای از مسائل دور یا چرخه قرار داریم. زیرا حریری مقامات را از أبوزید روایت کردهاست و أبوزید هم بعضی از کتابهایش را از او روایت نموده است. پس وی از یک جهت استادِ حریری است و از طرفی دیگر، حریری استاد او است! و مطهّر یک شخصیّت حقیقی است و از شاگردان حریری میباشد همانگونه که کتابهای نحوی میگویند. ولی اینکه او أبوزید سروجی است همان شک و خیالی است که در آن گرفتار شدهاند.
این همه اشتباه و خطای آنها نیست چرا که وقتی تصوّر کردهاند که أبوزید یک شخصیّت حقیقی است هم به خطا رفتهاند و تلاش زیادی کردهاند و آن مسأله را به حریری ملحق کردهاند، در حالی که او از آنچه آنها میگویند، مبرّاست. زیرا أبوزید برای او همچنان أبوالفتح برای بدیعالزّمان است، در نتیجه وی از تصوّرات و خیالپردازیهای اوست که قطعاً آن را ساخته و پرداخته است تا مقامات خود را پیرامون او بگرداند و بیان کند.
خبر قبلی را هم که از حریری نقل کردهاند، چیزی نیست جز خیال بافی که از مقامه حرامیّه برداشت کردهاند. در این مقامه میبینیم که حریری، أبوزید را چنین معرّفی میکند که او پیرمردی است که با زبان آوری خود از مردم درخواست کمک میکند و وارد بصره شده است و در مسجد بنی حرام ایستاده و از حال و روز خود، گله و شکایت نموده است و قصیدهای زیبا و رسا در میان حاضران ایراد نموده است که در آن میگوید:
أنَا مِنْ ساکِنی سَرُو
جَ ذَوِی الدّینِِِِِِِ وَ الْهُدی
کُنْتُ ذا ثَرْوَهٍ بِها
وَ مُطاعاً مُسَوَّدا
مَرْبَعی مَاْلَفُ الضُّیُو
فِ وَ مالی لَهُمْ سُدی
وَ یَرانِی الْمُؤَمِّلُو
نَ مَلاذاً وَ مَقْصِدا
فَقَضَی اللهُ أَنْ یُغَیـِّ
رَ ما کانَ عَوَّدا
بَوَّأَ الرُّومَ أَرْضَنا
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-07-23] [ 01:53:00 ق.ظ ]
|