کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



۶) تعریف مسایل اصلی استراتژیک برخاسته از تجزیه و تحلیلهای قبلی (مسایلی مانند قلمروی بازار محصول، قابلیت منابع و…)
۷) تعیین استراتژی های کاری[۵۴] (در سطح وظیفه) و کلان[۵۵] (در سطح بنگاه) شرکت برای حصول به اهداف و مزیت رقابتی با توجه به مسایل اصلی شرکت
۸) تهیه طرحهای استراتژیک یکپارچه برای اجرای استراتژی
۹) اجرای استراتژی
۱۰) نظارت بر اجرا و بازبینی استراتژی های موجود یا طراحی استراتژی های جدید در صورت لزوم
این مدل فرایند طراحی استراتژی باید حاوی دو ویژگی تکرار و بازخور باشد (اعرابی، ۱۳۸۵).

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت ۴۰y.ir مراجعه نمایید.

۲-۱-۱۲) تعریف مدیریت استراتژیک[۵۶]

هنر و علم تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات وظیفه ای چندگانه، که سازمان را قادر می سازد به هدف های بلند مدت خود دست یابد (دیوید، ۱۳۷۹).
مدیریت استراتژیک فرایندی است که از طریق آن مدیریت ارشد، سازمان و محیطی را که سازمان درآن فعالیت می کند، ارزیابی نموده و تلاش می کند به منظور حصول اطمینان از موفقیت سازمانی تناسب بهینه ای را میان این دو به وجود آورد (سید جوادین وبیگدلو، ۱۳۸۳).
در تعریفی دیگر، مدیریت استراتژیک را مجموعه ای از تصمیمات و اعمالی که منجر به طراحی و اجرای استراتژی هایی می گردند که برای حصول به اهداف یک سازمان مورد استفاده قرار می گیرند تعریف کرده اند (اعرابی و مورعی، ۱۳۸۲).

۲-۱-۱۳) مراحل مدیریت استراتژیک

شامل سه مرحله می باشد:
۱) تدوین استراتژی
۲) اجرای استراتژی
۳) ارزیابی استراتژی
مقصود از تدوین استراتژی این است که ماموریت شرکت تعیین شود؛ شناسایی عواملی که در محیط خارجی، سازمان را تهدید می کند یا فرصت هایی را بوجود می آورد، شناسایی نقاط قوت و ضعف داخلی سازمان، تعیین اهداف بلند مدت، در نظر گرفتن استراتژیهای گوناگون و انتخاب استراتژیهای خاص جهت ادامه فعالیت. مساله هایی که در زمینه تدوین استراتژیها مطرح می باشند، عبارتند از:
تعیین نوع فعالیتی که شرکت می خواهد به آن بپردازد، فعالیتهایی را که می خواهد از آن خارج شود، شیوه تخصیص منابع تصمیم گیری درباره گسترش دادن یا متنوع ساختن فعالیتها، تصمیم گیری در مورد ورود و خروج به بازارهای بین المللی و…از آنجا که هیچ سازمانی نمی تواند منابع نامحدود داشته باشد، استراتژیست ها باید در این مورد که کدام یک از استراتژی های مختلف می توانند بیشترین منفعت را به سازمان برسانند تصمیم گیری نمایند.اجرای استراتژی ها ایجاب می کند که سازمان هدف های سالانه در نظر بگیرد، سیاست ها را تعیین کند، در کارکنان ایجاد انگیزه کند و منابع را به گونه ای تخصیص دهد که استراتژیهای تدوین شده به اجرا در آید. اغلب اجرای استراتژیها را مرحله عملی مدیریت استراتژیک می نامند. مقصود از اجرای استراتژیها این است که کارکنان و مدیران بسیج شوند و استراتژیهای تدوین شده را به مرحله عمل در آورند. در مدیریت استراتژیک ارزیابی استراتژی ها آخرین مرحله به حساب می آید. مدیران نیاز شدید دارند که بدانند استراتژی های خاص و مورد نظر آنها در چه زمانی کارساز واقع نمی شود. برای ارزیابی استراتژی ها سه فعالیت عمده به شرح زیر انجام می شوند:
۱) بررسی عوامل داخلی و خارجی که پایه و اساس استراتژیهای کنونی قرار گرفته اند.
۲) محاسبه وسنجش عملکردها
۳) اقدامات اصلاحی
بدان سبب باید استراتژیها را مورد ارزیابی قرار داد که موفقیت امروز نمی تواند موفقیت فردا را تضمین کند (دیوید، ۱۳۷۹).
بررسی عوامل خارجی
محاسبه و ارزیابی عملکرد
تخصیص منابع
تعیین
هدفهای
سالانه و
سیاستها
تدوین،
ارزیابی
و انتخاب
استراتژی ها
تعیین
هدفهای
بلند مدت
تعیین ماموریت
بررسی عوامل داخلی
ارزیابی استراتژی ها
اجرای استراتژی ها
تدوین استراتژی ها
شکل ۲-۴) الگوی جامع مدیریت استراتژیک
منبع: (دیوید، ۱۳۷۹)

۲-۱-۱۴) مفهوم برنامه ریزی استراتژیک[۵۷]

برنامه ریزی استراتژیک، فرایندی درجهت تجهیز منابع سازمان و وحدت بخشیدن به تلاشهای آن برای نیل به اهداف و رسالت بلندمدت با توجه به امکانات ومحدودیتهای درونی و بیرونی است (کیانی، ۱۳۸۱).
در تعریفی دیگر، برنامه ریزی استراتژیک به معنای فرایند بررسی موقعیت فعلی ومسیر آینده سازمان یا جامعه، تنظیم اهداف، تدوین یک استراتژی برای تحقق آن اهداف واندازه گیری نتایج است (هیوز، ۱۳۸۵).
هم چنین برنامه ریزی استراتژیک، تلاشی سازمان یافته و منظم برای اتخاذ تصمیمات بنیادی و انجام دادن اقدامات اساسی است که سرشت و سمت گیری فعالیت های یک سازمان را در چارچوبی قانونی شکل می دهد.
مراحل و عوامل برنامه ریزی استراتژیک را به صورت زیر می توان خلاصه کرد:
۱) تعیین و تبیین فلسفه وجودی سازمان، با پاسخ گویی به پرسش های زیر:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1399-12-17] [ 08:36:00 ب.ظ ]




 

  • آرمسترانگ،مایکل.(۱۳۸۱). مدیریت استراتژیک منابع انسانی. ترجمه سید محمد اعرابی و داود ایزدی، تهران، انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی.
  • بابایی، محمد علی و مومنی، نونا.( ۱۳۸۵). تاًثیر هوش عاطفی بر اثربخشی مدیران. ماهنامه تدبیر، شماره ۱۶۶٫
  • برنیکرهوف ، روبرت و درسلر ، دنیس . ( ۱۳۷۷ ) . اندازه گیری بهره وری : راهنمایی برای مدیران و متخصصان . ترجمه دکتر محمود عبداله زاده ، انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی .

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

 

  • پدهازر ، کرلینجر ( ۱۳۸۴) رگرسیون چند متغیری در پژوهشهای رفتاری ، مترجم : دکتر علی سرایی ، انتشارات سمت ، چاپ اول
  • پاشا شریفی، حسن.(۱۳۷۶). نظریه کاربرد آزمونهای هوش و شخصیت.تهران.

 

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

 

  • جونز، جان ای. برلی، ویلیام.(۱۳۷۹). بازخورد ۳۶۰ درجه راهبردها، رهیافتها و شیوه ها برای ارتقاء مدیران. ترجمه اسماعیل اصغر پور و غلامرضا طالقانی، چاپ اول، تهران، انتشارات ساپکو.
  • چاوشی، سید محمد حسین(۱۳۸۶). بررسی رابطه بین هوش عاطفی مدیران و اعتماد زیردستان، پایان نامه، دانشگاه پردیس قم(دانشگاه تهران).

 

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

 

  • حبیب پور، الهویردی.(۱۳۸۳). هوش عاطفی و اثربخشی سازمانی، ماهنامه مدیریت و توسعه، شماره ۲۱٫
  • حسینی، محمد.(۱۳۸۵). بررسی رابطه بین هوش عاطفی و عملکرد مدیران دبیرستانهای منطقه ۹ شهر تهران، پایان نامه، دانشگاه پردیس قم(دانشگاه تهران).
  • حکیمی ، رضا و صمد زاده ، غلامرضا . بررسی کیفیت خدمات ارائه شده در کتابخانه های دانشگاه سیستان و بلوچستان . فصلنامه کتابداری و اطلاع رسانی ، شماره اول ، جلد ۸ ، www.sid.ir
  • حقیقی ، دکتر محمد و مقیمی ، دکار سید محمو و کیماسی ، مسعود . ( ۱۳۸۲) . اثرات کیفیت خدمات و نقش میانجی رضایتمندی مشتری ، دانش مدییرت ، شماره ۶۱-۶۰
  • خائف الهی، احمد علی. محمد، دوستار.(۱۳۸۲). ابعاد هوش هیجانی. مدیریت و توسعه، شماره ۱۸٫
  • خاکی ، غلامرضا . ( ۱۳۷۸) . روش تحقیق با رویکرد پایان نامه نویسی ، تهران دانشگاه وزارت فرهنگ و آموزش عالی ، انتشارات درایت .
  • خفتان ، محسن . ( ۱۳۸۲) . بررسی تطبیقی نظرات مشتریان و مدیران شعب بانک رفاه در زمینه ی رابطه ی عوامل آمیخته ی بازاریابی خدمات با جذب مشتری ، پایان نامه ی کارشناسی ارشد ، دانشکده ی مدیریت دانشگاه تهران .
  • دهشیری، غلامرضا.(۱۳۸۲). هنجاریابی پرسشنامه هوش هیجانی بار-آن(EQ-i) در بین دانشجویان دانشگاههای تهران و بررسی ساختار عاملی آن، پایان نامه، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران.

 

تصویر توضیحی برای هوش هیجانی

 

  • رحمان پور ، لقمان . ( ۱۳۸۰) . شناسایی عوامل موثر در حفظ و نگهداری منابع انسانی مطالعه ی موردی بانک رفاه کارگران ، پایان نامه ی کارشناسی ارشد ، دانشکده ی مدیریت دانشگاه تربیت مدرس .
  • رنجبریان ، بهرام و سلطانی ، مریم . ( ۱۳۸۰) . چگونگی استقرار سیستم رسیدگی به پیشنهادات و شکایات ارباب رجوع در راستای استراتژی مشتری نوازی ، اولین سمینار تحول اداری دانشگاه علوم پزشکی بوشهر .
  • روانبد ، فریبا . ( ۱۳۸۵) . بررسی عوامل اصلی ایجاد و افزایش اعتماد در بین مشتریان کلیدی سیستم بانکی ، پایان نامه ی کارشناسی ارشد ، دانشکده ی علوم اجتماعی و اقتصاد دانشگاه الزهرا ( س ) .

 

عکس مرتبط با اقتصاد

 

  • سادات یوسفی، آوازه.(۱۳۸۲). هوش عاطفی دارید یا هیجانی؟، نشریه خانواده، شماره۲۲٫
  • سیفی ، پوریا . ( ۱۳۸۵). تعیین عوامل موثر بر وفادادی مشتریان بانک صادرات ایران از خدمات بانکی بر اساس مفاهیم مدیریت ارتباط با مشتریان ، پایان نامه ی کارشناسی ارشد ، دانشکده ی مدیریت دانشگاه تهران .
  • سلیم پور ، یعقوب . ( ۱۳۸۳ ). CRM. فصلنامه ی سامانه ، ویژه نامه ی بازاریابی
  • سیاروچی، جوزف. ژوزف فورگاس، جان مایر.(۱۳۸۳). هوش عاطفی در زندگی روزمره. ترجمه اصغر نوری امامزاده ای و حبیب ا… نصیری، اصفهان، نشر نوشته.
  • سکاران، اوما.(۱۳۸۴). روش های تحقیق در مدیریت. ترجمه محمد صائبی و محمود شیرازی، چاپ سوم، تهران، انتشارات مؤسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی.
  • سیادت، سید علی و مرضیه مختاری پور، مرضیه.(۱۳۸۴). مدیریت و رهبری با هوش هیجانی، نشریه مدیریت،شماره ۱۰۶ – ۱۰۵٫
  • شیروانی، علیرضا.(۱۳۸۳). تأثیرشعور عاطفیEQ)) در بهبود نظام روابط کار.نشریه فولاد.
  • ضرابی، احمد.(۱۳۸۳). هوش عاطفی چیست؟. نشریه زنان شماره۴۳٫
  • صفدری ، نفیسه . ( ۱۳۸۸) ، بازاریابی و مزیت رقابتی . مجله ی تدبیر ، شماره ی ۲۰۵ .
  • ضرابی ، سعید . ( ۱۳۸۳ ) . بررسی و سنجش کیفیت خدمات بانک صادرات و رابطه ی آن با رضایت مندی مشتریان. پایان نامه ی کارشناسی ارشد ، دانشگاه شهید بهشتی .
  • غفوری ، منیره سادات . ( ۱۳۸۵) . بررسی تاثیر پیوندهای رابطه مند بر وفاداری مشتریان کلیدی بانک ملت در شهر تهران. پایان نامه ی کارشناسی ارشد ، دانشکده ی علوم اجتماعی و اقتصاد دانشگاه الزهرا ( س ) .
  • کاتلر ، فلیپ و آرمسترانگ . ( ۱۳۷۶) . اصول بازاریابی . ترجمه ی بهمن فروزنده ، اصفهان ، آتراپات کتاب .
  • کاتلر ، فلیپ و آرمسترانگ . ( ۱۳۷۹) . اصول بازاریابی . ترجمه ی علی پارسائیان ، نشر ادبستان .
  • کاردگر ، محمد جواد . ( ۱۳۸۵) . شناسایی و رتبه بندی مهم ترین عوامل موثر بر وفاداری مشتریان بانک مسکن با بهره گرفتن از روش های تصمیم گیری چند معیاره . پایان نامه ی کارشناسی ارشد ، دانشگاه شهید بهشتی دانشکده مدیریت و حسابداری .
  • کاوسی ، سید محمد رضا و سقایی ، عباس . ( ۱۳۸۴) . روش های اندازه گیری رضایت مشتری. انتشارات سبزان ، چاپ اول.
  • کزازی ، ابوالفضل و دهقانی ، یحیی . ( ۱۳۸۲) . الگوی بهینه ارزیابی کیفیت خدمات پستی جمهوری اسلامی ایران . مدیریت صنعتی ، شماره ی ۳ .
  • کریتنر، رابرت و کینیکی، آنجلا.(۱۳۸۵).مدیریت رفتار سازمانی، ترجمه علی اکبر فرهنگی و حسین اصغر زاده، چاپ اول، تهران، انتشارات موسسه انتشارات و پخش کتاب پویش.
  • گرانمایه یگانه ، سیروس . ( ۱۳۸۶) . بررسی و ارزیابی عوامل موثر بر وفاداری مشتریان حوزه خدمات بانکی بر اساس مدل کارا . پایان نامه ی کارشناسی ارشد ، دانشگاه شهید بهشتی دانشکده ی مدیریت و حسابداری .
  • گلچینفر ، شادی . ( ۱۳۸۱) . بررسی عوامل موثر بر رضایت مشتریان بانک رفاه با بهره گرفتن از مدل کانو . پایان نامه ی کارشناسی ارشد ، دانشکده مدیریت دانشکده تهران .
  • گولمن، دانیل. بویاتزیس، ریچارد و مک کی، آنی.(۱۳۸۵). هوش هیجانی در مدیریت و رهبری سازمانی. ترجمه بهمن ابراهیمی، چاپ اول، تهران: انتشارات سازمان مدیریت صنعتی.
  • گولمن، دانیل.(۱۳۸۳). ویژگی های یک رهبر. ترجمه: شریفیان ثانی مریم، گزیده مدیریت، شماره ۳۶، اردیبهشت.
  • گولمن، دانیل.(۱۳۸۲). هوش هیجانی. ترجمه: نسرین پارسا ، انتشارات دانش، بهار.
  • گولمن، دانیل، ریچارد بویاتزیس، آننی مک کی.(۱۳۸۱). رهبری اصیل:محرک پنهان عملکرد برتر. ترجمه محمود احمد پور، گزیده مدیریت شماره ۱۶،صص ۳۱-۲۲٫
  • لاولاک ، کریستوفر و رایت ، لورن . ( ۱۳۸۲ ) . اصول بازاریابی و خدمات. ترجمه ی اوبالفضل تاج زاده نیمن ، تهران ، انتشارات سمت .
  • لطفی ، علی . ( ۱۳۸۸) . سنجش کیفیت خدمات شعب بانک اقتصاد نوین .
  • محمدی ، اسماعیل . ( ۱۳۸۲) . مشتری مداری . چاپ چهارم ، تهران ، خدمات فرهنگی رسا .
  • مقصودی ، محمد حسین . ( ۱۳۸۲). ارتباط بین رضایت مشتری با کارایی و اثربخشی فرایند ها . مجموعه مقالات چهارمین کنفرانس مدیران
  • مغویی نژاد ، حسن . ( ۱۳۷۸) . بررسی عوامل موثر بر افزایش میزان سپرده گذاری مشتریان در شعب بانک تجارت شهرستان رفسنجان . پایان نامه ی کارشناسی ارشد ، دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه آزاد واحد کرمان .
  • مقبل با عرض ، عباس و محمدی ، علی . ( ۱۳۸۲) . بررسی کیفیت خدمات ارائه شده در مراکز خدمات درمانی استان فارس . مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز ویژه نامه ی حسابداری ، دوره ی نوزدهم ، شماره ی دوم .
  • ملکی ، آناهیتا و دارابی ، ماهان . ( ۱۳۸۷) . روش های مختلف اندازه گیری رضایت مشتری . ماهنامه ی مهندسی خودرو و صنایع وابسته ، سال اول ، شماره ۳ .

 

.

  1. نعمتیان ، حمید رضا . ( ۱۳۸۲) . شکاف های کیفیت در خدمات بانکی . ماهنامه تدبیر ، شماره ی ۱۴۲ .
  2. نوری ، حمید و رادفورد ، راسل ( ۱۳۸۱) . مباحث نوین در مدیریت تولید و عملیات . ترجمه ی دردانه داوری ، جلد اول ، انتشارات سازمان مدیریت صنعتی ، ص ۵۰۷-۵۰۸
  3. نیلیا احمد آبادی ، مجید . ( ۱۳۸۲). شناسایی و رتبه بندی عوامل موثر بر وفاداری مشتریان بانک رفاه توسط تکنیک های تصمیم گیری چند معیاره ( MCDM ) . پایان نامه ی کارشناسی ارشد ، دانشکده ی علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس .
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ب.ظ ]




برای سالیان زیادی درگذشته، اقتصاد دانان تصور می کردند که تمامی گروه های مرتبط با یک شرکت سهامی مثل مدیران و سهامداران برای رسیدن به یک هدف مشترک فعالیت می کنند اما از سال ۱۹۶۱ موارد بسیاری از تضاد منافع بین این گروه ها مشاهده شد و به دنبال آن شرکت ها در پی حل این تضاد منافع برآمدند (جنسن[۱] و مک لینگ[۲]، ۱۹۷۶: ۳۱۲).
تضاد منافع دلالت بر این موضوع دارد که مدیران همیشه در جهت حداکثر کردن منافع سهامداران عمل نمی کنند. سهامداران می توانند تضاد منافع موجود را از طریق پرداخت حقوق و مزایای متناسب با عملکرد مدیران و قبول هزینه های نظارت برای محدود کردن اقدامات و فعالیت های نابجای مدیران، تعدیل کنند (توسی[۳] و گومز-مجیا[۴]، ۱۹۹۴: ۱۰۰۴).
یکی دیگر از راه های برخ
عکس مرتبط با اقتصاد
ورد با تضاد منافع موجود بین سهامداران و مدیران استفاده از سیستم های ارزیابی عملکرد[۵] است. اندازه گیری عملکرد یک بخش مهم از هر سیستم کنترل مدیریت است. ایجاد یک برنامۀ استراتژیک و کنترل کردن تصمیم ها (به مرحله عمل رساندن تصمیم های گرفته شده) نیاز به اطلاعاتی درباره نحوه عملکرد واحد های مختلف موجود در یک شرکت دارد. برای تأثیرگذاری بیشتر، اندازه گیری عملکرد و نحوۀ دادن پاداش باید مدیران و سایر کارکنان یک شرکت در همه سطوح را برای تلاش جهت دستیابی به اهداف از قبل تعیین شده و عملکرد هرچه بهتر برانگیزد (هورن گرن[۶]، ۲۰۰۶: ۷۹۱).
توسعه و بهبود معیارهای ارزیابی عملکرد به عنوان یک بخش مهم از زنجیره ارزش، یکی از وظایف اصلی حسابداری مدیریت است. معیار ارزیابی عملکرد معتبر و قابل اتکا، به شرکت اجازه می دهد که استراتژی و اهداف خود را به طور اثربخش به مرحله عمل برساند. مدیران و پژوهش گران با بهره گرفتن از راه های مختلفی مثل استفاده از مدل های ارزیابی عملکرد، تلاش می کنند تا مدیریت و کنترل بر زنجیره ارزش را بهبود بخشند (مالینا[۷] و سلتو[۸]، ۲۰۰۴: ۴۴۲).
ارزیابی عملکرد فعالیتی است که مدیران به جهت رسیدن به اهداف و استراتژی های خود انجام می دهند. ارزیابی عملکرد، اجرای استراتژی شرکت و نظارت بر آن را انجام می دهد. انتخاب یک معیار ارزیابی عملکرد مناسب و رسیدن به اهداف شرکت با بهره گرفتن از این معیارها، سبب با اهمیت تر شدن نحوه انتخاب یک معیار جهت ارزیابی عملکرد می شود (لهمن و همکاران[۹]، ۲۰۰۴: ۲۶۹).
اهمیت اندازه گیری عملیات مالی مدیران یک دایره و یا کل مجموعه شرکت، از دیرباز به ویژه از قرن ۱۹، مورد توجه حسابداران بوده است. در این راستا، بسیاری از شرکت ها، به گونه سنتی، از متغیرهای مهم حسابداری مانند فروش، سود و درصد سود به فروش استفاده کرده اند. اگر چه این روش ها همچنان در عمل مورد استفاده قرار می گیرند، اما روش های چندان مناسبی جهت ارزیابی عملکرد مدیران نیستند، زیرا سودآوری یک دایره رابطه نزدیکی با مقدار سرمایه گذاری دارد و هیچکدام از این روش های سنتی به مبلغ سرمایه گذاری توجه نمی کنند. بنابراین، در سال های اخیر تکنیک های نوینی جهت ارزیابی عملکرد مدیران به وجود آمده اند (نمازی، ۱۳۸۲: ۱۶۳).
یکی از معیارهای ارزیابی عملکرد مدیران که در مقایسه با سایر معیارها از مطلوبیت بیشتری برخوردار است، ارزش افزوده اقتصادی[۱۰] است که نخستین بار در سال ۱۹۵۴ میلادی به وسیله سوجانن[۱۱] مطرح شد (سوجانن، ۱۹۵۴: ۳۹۵).
استیوارت[۱۲] بیان می دارد علی رغم مزایای ارزش افزوده اقتصادی به عنوان معیاری برای ارزیابی عملکرد، یک ضعف برای استفاده از آن وجود دارد. بر خلاف نرخ رشد سود و نرخ های بازده، استفاده از ارزش افزوده اقتصادی برای مقایسه شرکت های مختلف با اندازه های گوناگون مشکل است. اما این ضعف را می توان برطرف کرد. به عبارت دیگر، ارزش افزوده اقتصادی می تواند برای انعکاس یک سطح معمول از سرمایه به کاررفته در شرکت استاندارد شود (استیوارت، ۱۹۹۱: ۱۶۷).
در تلاش برای رفع نقص بالا، صاحب نظران مالی شکل پالایش شده ای از ارزش افزوده اقتصادی را با عنوان ارزش افزوده اقتصادی پالایش شده[۱۳] مطرح کردند که به جای تأکید بر قابلیت اتکاء اطلاعات، بر مربوط بودن[۱۴] آنها تأکید می کند. به عبارت دیگر، این معیار هزینه فرصت منابع به کار گرفته شده را بر مبنای ارزش بازار[۱۵] آنها محاسبه می کند (باسیدور و همکاران[۱۶]، ۱۹۹۷: ۱۴).
در این پژوهش رابطه بین ارزش افزوده اقتصادی (EVA) و ارزش افزوده اقتصادی پالایش شده (REVA) با سود هر سهم(EPS)بررسی شده است.
۱-۲- مسأله پژوهش:
شرکت هایی که تلاش های آنها جهت ایجاد ارزش برای سهامداران با شکست روبرو شده است به این دلیل بوده است که از سیستم مدیریت مالی سنتی استفاده کرده اند. برای دستیابی به ارزش، باید اهداف مالی، ابزار ارزیابی عملکرد و رویه های اررزیابی مورد توجه و تأکید قرار گیرند (استیوارت، ۱۹۹۱: ۱).
توانایی در ارزیابی عملکرد یک شرکت از شرایط لازم و مهم برای بهبود عملیات یک شرکت است. اهمیت ارزیابی عملکرد با در نظر گرفتن زنجیره ارزش نمایان تر خواهد شد، به این دلیل که شرکت ها در صورت در نظر گرفتن فعالیت ها به صورت متوالی نسبت به در نظر گرفتن هر یک به طور مجزا، عملکرد بهتری خواهند داشت (لهمن و همکاران، ۲۰۰

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۴: ۲۶۷).
بسیاری از شرکت ها برای توسعه ارزیابی عملکرد در زنجیره ارزش تلاش های فراوانی می کنند. ارزیابی عملکرد در سطح زنجیره ارزش مفیدتر است زیرا چند بخش اصلی در یک شرکت ممکن است فقط نسبت به یک بخش از زنجیره ارزش مسئولیت داشته باشند و این درحالی است که مدیران سطوح بالای شرکت، نسبت به تمام زنجیره ارزش، مسئولیت خواهند
تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)
داشت و درنتیجه ارزیابی عملکرد در سطح زنجیره ارزش، از مواضع مدیران سطوح بالا حمایت خواهد کرد (همان ماخذ، ص. ۲۷۲).
یکی از معیارهای ارزیابی عملکرد برای رسیدن مدیران به اهداف خود، استفاده از ارزش افزوده اقتصادی است که هزینه فرصت همه منابع به کار گرفته شده در شرکت را از سود خالص عملیاتی کسر می کند. به عبارتی ارزش افزوده اقتصادی مثبت نشان دهنده تخصیص بهینه منابع و ارزش‏آفرینی برای سهامداران است و بالعکس، ارزش افزوده اقتصادی منفی نشان دهنده اتلاف منابع و از بین رفتن ثروت سهامداران است (جهانخانی و ظریف فرد، ۱۳۷۴: ۵۲).
با وجود اینکه ارزش افزوده اقتصادی توانسته است گامی موثر در جهت ارزیابی عملکرد مدیران بردارد، اما به دلیل ایراداتی از جمله استفاده از ارزش های دفتری در انجام محاسبات، صاحب‏نظران مالی شکل پالایش شده‏ای از ارزش افزوده اقتصادی را با ‏عنوان ارزش افزوده اقتصادی پالایش شده مطرح کردند که ایرادات وارده بر ارزش افزوده اقتصادی را تا حدی رفع کرده است (باسیدور و همکاران، ۱۹۹۷: ۱۴).
درسال های اخیر، در ایران پژوهش هایی در ارتباط با ارزش افزوده اقتصادی و ارزش افزوده اقتصادی پالایش شده به عنوان معیارهای ارزیابی عملکرد مدیران انجام شده است (برای مثال: طالبی و جلیلی، ۱۳۸۱؛ نوروش و مشایخی، ۱۳۸۳؛ شریعت پناهی و بادآور نهندی، ۱۳۸۴؛ مهدوی و رستگاری، ۱۳۸۴). با این حال پژوهشی که رابطه این دو معیار را با سود هرسهم بررسی کند، مشاهده نشد.
با توجه به اهمیت ارزیابی هرچه بهتر عملکرد مدیران، این پژوهش به بررسی رابطه بین ارزش افزوده اقتصادی (EVA) و ارزش افزوده اقتصادی پالایش شده (REVA) با سود هر سهم(EPS)پرداخته واینکه چه رابطه بین ارزش افزوده اقتصادی (EVA) و ارزش افزوده اقتصادی پالایش شده (REVA) با سود هر سهم(EPS)وجود دارد؟
۱-۳- اهمیت و ضرورت پژوهش:
معیارهای سنتی ارزیابی عملکرد هم جهت با ایجاد ارزش برای سهامداران نیست. برای مثال گردش دارایی ها، نرخ بازده حقوق صاحبان سهام را که یکی از معیارهای سنتی ارزیابی عملکرد است تحت تأثیر قرار می دهد و این درحالی است که گردش دارایی ها لزومأ منافعی برای سهامداران ایجاد نمی کند اما سبب افزایش نرخ بازده حقوق صاحبان سهام می شود (بلک و همکاران، ۲۰۰۱: ۵۰).
جنسن و مک لینگ نیز بیان می کنند که اگر چه بسیاری از شرکت ها از معیارهای سنتی ارزیابی عملکرد مثل نرخ بازده حقوق صاحبان سهام استفاده می کنند، اما آن در معرض تحریف شدن به وسیله اعمال مدیران است. آنها برای ارزیابی عملکرد شرکت ارزش افزوده اقتصادی را معرفی کردند، هرچند ادعا کردند که ارزش افزوده اقتصادی علی رغم برتر بودن نسبت به نرخ بازده حقوق صاحبان سهام، به عنوان بهترین معیار ارزیابی عملکرد نیست چرا که بر اساس این معیار، مدیران پروژه های با ارزش افزوده اقتصادی منفی فعلی را انتخاب نخواهند کرد در حالی که ممکن است چنین پروژه ای در آینده دارای منافعی برای شرکت شود که ارزش افزوده اقتصادی منفی فعلی را توجیه نماید (جنسن و مک لینگ، ۱۹۹۹: ۱۳).
مدیران مالی باید به منظور ارتقای معیار های سنتی ارزیابی عملکرد جهت کسب اطلاعات مدیریتی که به واقعیت های اقتصادی نزدیک تر است، تلاش کنند. بدین منظور معیارهای اقتصادی ارزیابی عملکرد مثل ارزش افزوده اقتصادی استفاده خواهند شد که با بهره گرفتن از آن نقایص مربوط به استفاده از ابزارهای سنتی ارزیابی عملکرد برطرف خواهند شد (کپلن و آتکینسون، ۲۰۰۵: ۵۲۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ب.ظ ]




تابعیت در لغت به معنای پیرو و فرمانبردار است و تابع کسی است که عضو جمعیت اصلی[۱] دولتی باشد.
تابعیت در حقیقت نشان دهنده یک رابطه سیاسی، حقوقی و معنوی بین فرد و دولت می باشد. (منظور از شخص اعم از هر شخص حقیقی و حقوقی می باشد و منظور از دولت شخصیت حقوقی مستقلی است که دارای ۴ عنصر سرزمین، جمعیت، حکومت و حاکمیت می باشد که از نظر بین المللی دولتهای دیگر آنرا به رسمیت شناخته اند.[۲])
تابعیت یک رابطه سیاسی است زیرا از حاکمیت دولت ناشی می شود و الزام و وفاداری فرد نسبت به تکالیف و وظایفش در جامعه و همچنین حمایت دولت از شخص را به همراه دارد.
تابعیت یک رابطه حقوقی است زیرا در مجامع بین المللی و داخلی آثار حقوقی خاصی را دارد و در حقیقت ارتباط بین فرد و دولت از طریق همین رابطه حقوقی است که برقرار می شود و حقوق است که به این رابطه نظم می دهد.
و تابعیت رابطه معنوی است زیرا افراد کشور از نظر اهداف مشترک از قبیل مذهب، فرهنگ، اخلاق و… به هم پیوند می زند و در هم می آمیزد.

بخش دوم: مختصر تاریخچه ای بر تابعیت

در این بخش سعی می کنیم نگاهی مختصر بر تاریخچه تابعیت بیندازیم و این تاریخچه را به سبب وابستگی ما به دین مبین اسلام و اینکه و ایرانی هستیم در این دو قسمت تدارک دیده ام:
بند اول: تابعیت در اسلام بند دومتابعیت در ایران
بند اول: تابعیت در اسلام: اولین دولت اسلامی همراه با هجرت پیامبر از مکه به مدینه شکل گرفت که پس از رسیدن به مدینه پیامبر اکرم با پیمان مدینه[۳] جمعیت دولت خویش را از مسلمانان (براساس پیمان دینی) و یهودیان (براساس پیمان سیاسی) تشکیل دادند و پس از فتح شهر مکه و شهرهای دیگر تابعان این دولت افزایش پیدا کردند و تابعیت دولت اسلامی با نزول سوره توبه و تشریح پیمان ذمه علاوه بر یهودیان مدینه به سایر اهل کتاب تسری پیدا کرد.
این تابعیت بر ۲ معیار ایمان و پیمان استوار بود که بعد از پیامبر اکرم (ص) نیز این رویه در سایر دولتهای اسلامی رواج پیدا کرد، به گونه ای که هم مسلمانان، هم ذمی ها در جهان اسلام جزو تابعان کشورهای اسلامی به شمار می رفتند و در قلمرو عثمانی هم این امر رواج داشت و هر فرد مسلمان به محض ورود از کلیه حقوق شهروندی برخوردار می گردید،[۴] ولی در ادامه و تحت تأثیر حقوق اروپایی مفهوم تابعیت از مذهب و دین جدا شده و قوانین تابعیت براساس معیارهای زادگاه و اقامتگاه و بر مبانی قومیت شکل گرفت.
انواع تابعیت در نظام حقوق اسلامی عبارتند از:
الف) تابعیت تأسیسی و تابعیت استمراری: تابعیت تأسیسی در اسلام برخلاف سایر دولتها که گاهاً بر پایه عدم اختیار شکل می گرفت بر ۲ مبنای ایمان و پیمان شکل می گرفت و تابعیت استمراری نیز همچنین حقوق عرفی تابعیت مسائلی همچون تولد، زادگاه و خون را مورد بررسی قرار می دهد.
ب) تابعیت دینی و تابعیت سیاسی: از آنجا که تابعیت مسلمانان براساس دین آنها می باشد تابعیت دینی و تابعیت برای کسانی است که غیرمسلمان هستند و براساس قرارداد سیاسی ذمه می باشد.
ج) تابعیت عالی و تابعیت عادی: تابعیت عادی برای غیر مسلمانان است و تابعیت عالی برای مسلمانان است که تفاوت این دو دسته در کسب پست ها و یکسری امتیازات است، از جمله قضا و شهادت علیه مسلمانان که در آن مسلمان بودن شرط است و البته امتیازاتی هم برای تابعان عادی در نظر گرفته شده است از جمله معافیت از دفاع از سرزمینی در مقابل دشمن و البته عضو عادی یا عالی شدن در جامعه اسلامی امری اختیاری است و شخص می تواند وارد گروه مسلمانان یا غیر مسلمانان شود و تابعیتش متفاوت گردد.[۵]

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

بند دوم: تابعیت در ایران

در زبان فارسی واژه تابعیت و مشتقات آن تا قرن ۱۲ فقط به معنای لغوی آن به کار می رفت و از مردم ایران حتی در روابط خارجی و بین المللی به عنوان رعایای ایران نامبرده می شد که بیشتر اصطلاحی بود، مربوط به حقوق داخلی و روابط دولت و مردم و واژه تابعیت اولین بار در فصل جداگانه ای از عهدنامه ای بین نادرشاه و سلطان محمدخان اول عثمانی به معنای اصطلاحی آن بکار گرفته شد.
از آن به بعد تدریج به جای کلمه رعایا از اتباع در معاهدات استفاده می شد، بطوریکه در معاهده ترکمانچای و پاریس هم از این واژه استفاده گردید و همچنین دستخطی در سال ۱۳۰۸ قمری از ناصرالدین شاه بدست آمده است که دستور داده زنان ایرانی که شوهر خارجی اختیار نموده اند بعد از فوت شوهر به تابعیت ایران برگردند.
همچنین ماده ۱۵ قانونی که در خصوص تابعیت بود و در سال ۱۳۰۷ قمری به امضای مظفرالدین شاه رسیده بود در ادامه و در سال ۱۳۰۸ شمسی قانون تابعیت مشتمل بر ۱۶ ماده به تصویب مجلس رسید که از سال ۱۳۰۹ ۲ ماده دیگر نیز به تصویب رسید که مجموع این مواد تا سال ۱۳۱۳ حکمفرما بود که در این سال، مقررات تابعیت قانون مدنی از ماده ۹۷۶ تا ۹۹۱ به تصویب رسید که این مواد با اصطلاحی که در سال ۱۳۶۱ و ۱۳۷۰ انجام شدند همچنان پا بر جا هستند.

گفتار دوم: بی تابعیتی

این گفتار مشتمل بر ۴ فصل خواهد بود که عبارتند از بخش اول: تعریف بی تابعیتی
بخش دوم: علل پیدایش بی تابعیتی بخش سوم: عوارض بی تابعیتی بخش چهارم: راه های رفع بی تابعیتی می باشد.

بخش اول: تعریف بی تابعیتی

همانطوریکه در گفتار اول و در تعریف تابعیت گفتیم این واژه ایجاد رابطه سیاسی و معنوی و حقوقی می کند که باعث ارتباط و وابستگی شخص به دولت و حمایت دولت از شخص می شود، حالا چنانچه این رابطه به علت هایی که در ذیل توضیحات گفته خواهد شد از بین برود یا اینکه از ابتدا اصلاً این رابطه بوجود نیامده باشد می توان آن شخص را بی تابعیت (Apatrid) می نامند.[۶]
امروزه عوامل زیادی هستند که باعث بی تابعیتی شخص می شوند که در بخشهای بعدی به این عوامل خواهیم پرداخت.

بخش دوم: علل پیدایش بی تابعیت

مهمترین عواملی که سبب بروز بی تابعیتی و بوجود نیامدن و گسستن رابطه تابعبت بین دولت و شخص می شود عبارتند از:

بند اول: مهاجرت یا پناهندگی

چنانچه شخصی بدلیل مهاجرت یا پناهندگی از کشور خود خارج و سعی در اخذ تابعیت کشور دیگری بنماید ولی موفق به انجام این امر نشود و کشور اول شخص، تابعیت وی را بدلیل این اقدام از وی سلب کرده باشد، شخص بی تابعیت خواهد شد.
بعنوان مثال در کشور آلمان، دولت تابعیت خود را از شخصی که پناهنده می شود سلب می کند. لذا اگر شخص نتواند تابعیت کشور دیگر را بدست آورد تابعیت خود را از دست خواهد داد و نه تابعیت آلمانی وی باقی می ماند و نه توانسته تابعیت جدید را بدست آورد. [۷]

بند دوم: مجازات

امروزه سلب تابعیت بعلت مجازات نسبت به گذشته با قوانین متحدنانه تر کاهش پیدا کرده است و محدود شده است ولی همچنان عواملی وجود دارد که در صورت تخطّی تابعیت شخص از وی سلب خواهد شد.
الف) شخص به خدمت دولت خارجی، مخصوصاً نیروی نظامی دولت دیگر در آید.
ب) عزیمت به خارج از کشور بدون کسب مجوز از دولت متبوع خود. بعنوان مثال در کشور ایتالیا اگر شخص بدون مجوز به خدمت کشور خارجی در آید تابعیت ایتالیایی وی سلب خواهد شد.[۸]
پ) شخصی که وطن خود را به قصد فرار از خدمت ترک کند.
ت) شخصی که رفتاری که مغایر با اصول وفاداری به کشور باشد از وی سرباز زند.
ث) شخصی که تابعیت دولتی را با تقلب نسبت به قانون آن کشور و با دادن اطلاعات نادرست و غیرحقیقی بدست آورد و البته خود شخص مسئول این تقلب باشد.[۹]
ج) ارتکاب جرم توسط کسانی که تابعیت اکتسابی آن کشور را داشته اند، سلب تابعیت به موجب رأی دادگاه یا تصمیم یک مقام اجرایی انجام می شود.
البته این مسائلی که ذکر شد صرفاً به این مفهوم نمی باشد که در تمام کشورها انجام امور بالا سبب سلب تابعیت از افراد خواهد شد و در بعضی از کشورها این امر انجام می شود و در بعضی دیگر هیچکدام از این موارد بعنوان مجازات باعث سلب تابعیت نخواهد شد و اینه صرفاً مواردی هستند که در چارچوب آن یک کشور شاید دست به سلب تابعیت، تابعیتی خود بزند.

بند سوم: ترک تابعیت

هرگاه شخصی با میل و اراده شخصی از تابعیت کشور متبوع خود انصراف داده و از طرفی اقدام به کسب تابعیت دیگر ننماید و یا اینکه موفق به کسب تابعیت دولت دیگر نشود وی شخص بی تابعیت خواهد بود البته امروزه در قوانین جدید شخص تا تابعیت جدید را کسب نکند وی را از تابعیتش محروم نمی کنند و در بعضی از کشورها این امر به سبب جلوگیری از بی تابعیتی اجرا می شود.

بند چهارم: بی تابعیتی در اثر اختلاف قوانین کشورها

این مورد خود دارای تنوع می باشد که در مواردی این اختلاف قوانین سبب بی تابعیتی می شود که آنها را ذکر و مختصر توضیحی در این زمینه خواهم داد.
الف) بی تابعیتی به محض تولد: تابعیت پس از تولد از طریق اصل خون و خاک حاصل می شود و دولتها در اعمال قوانین تابعیت خود یکی از این ۲ بار با هر دو این اصل ها را می پذیرند و این اختلاف در پذیرفتن این اصول سبب بی تابعیتی طفل خواهد شد. به عنوان مثال اگر طفلی در ایران از پدر و مادر خارجی متولد شود و کشور متبوع پدر و مادر سیستم خاک را اعمال کند و از آن جایی که ایران سیستم خون را از چنین مواردی اعمال می کند پس این کودک نه تابعیت ایران دارد نه تابعیت دیگری
ب) بی تابعیتی ناشی از ازدواج: در این مورد هم بعلت این که بعضی از کشورها وحدت تابعیت زن و شوهر و بعضی دیگر استقلال تابعیت زن و شوهر را پذیرفته اند این امر باعث بی تابعیتی خواهد شد.
به عنوان مثال اگر کشور متبوع زن، تابعیت زن را در اثر ازدواج سلب و کشور متبوع شوهر هم تابعیت مرد را به زن اعطاء نکند، زن بی تابعیت می شود.[۱۰]
پ) بی تابعیتی ناشی از فرزندخواندگی: در این مورد هم اختلاف قوانین سبب بی تابعیتی می شود. به این صورت که چنانچه کشور متبوع فرزند خوانده پس از فرزندخواندگی تابعیت کشور خود را از فرزند سلب کند و کشور متبوع فرزند خواه تابعیت خود را به فرزندخوانده اعطا نکند در این جا فرزندخوانده بدون تابعیت خواهد ماند.[۱۱]

بخش سوم: عوارض بی تابعیتی

مسلماً بی تابعیت بودن شخص تأثیرات منفی بر روی خود شخص بی تابعیت و خانواده اش و جامعه ای که تابعیت آن را از دست داده است و جامعه ای که در آن مقیم است به همراه دارد که به بیان این موارد خواهیم پرداخت که بی تابعیتی شخص چه تأثیری بر این موارد خواهد گذاشت.

بند اول: فرد بی تابعیت

شخصی که بدون تابعیت است ضررهای زیادی می بیند و دچار محدودیت های فراوانی می شود از جمله این که این شخص از حقوق و مزایایی که دولت طبق قانون برای تعهد خود قرار داده است بهره مند نمی شود و از طرفی اعطاء حقوق به بیگانگان هم منوط به داشتن تابعیت است که شخص به دلیل نداشتن تابعیت از این امر محروم خواهد شد و همچنین این فرد به دلیل نداشتن تابعیت از حمایت دیپلماتیک نیز برخوردار نخواهد بود.[۱۲] همچنین رعایت حقوق مربوط به احوال شخصیه بر طبق[۱۳] قانون دولت متبوع شخص صورت می گیرد و چنانچه شخص تابعیت نداشته باشد مانعی برای بهره مندی از احوال شخصیه نیز هست.

بند دوم: کشور اقامتگاه فرد بی تابعیت

این امر یعنی بی تابعیتی سبب بروز مشکلاتی در کشور اقامتگاه شخص بی تابعیت می شود. از جمله این که افراد در آن کشور نیاز به کار دارند. نیاز به تحصیل و نیاز به ازدواج خواهند داشت و برخورد به این مسائل از طریق کشور محل اقامت شخص سبب بروز مشکلاتی می شود.[۱۴]

بند سوم: کشور اصل فرد بی تابعیت

یکی از مهمترین دغدغه هایی که برای این کشورها متصور خواهد بود، ترک تابعیت و مهاجرت دسته جمعی می باشد که یکی از ارکان اصلی تشکیل یک کشور یعنی جمعیت را با مخاطره روبرو می سازد و سبب کاهش جمعیت کشور اصلی خواهد شد.[۱۵] (لاهرپور، آرش ص ۳۸)

بخش چهارم: راه های رفع بی تابعیتی

راههایی برای مقابله با بی تابعیتی وجود دارد که البته باز هم بدلیل نبودن قانون جامع و لازم الاثر که تمام کشورها از این قانون تبعیت کنند، این راه ها بصورت صد در صد مشکل بی تابعیتی را حل نخواهد کرد ولی کشورها با رعایت این موارد می توانند در جلوگیری از بوجود آمدن افراد بی تابعیت بکوشند.

بند اول: جلوگیری از سلب تابعیت

دولتها با اعمال مجازات سلب تابعیت، سبب بی تابعیتی افراد بسیاری می شوند و سبب بوجود آمدن ناهنجاریهای بین الملل می شود و از این به بعد دولتها باید سعی کنند از مجازات جایگزین برای سلب تابعیت استفاده کنند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ب.ظ ]




کریستین هانس پدرسِن در اثرش با نام مفهوم عمل و مسئولیتپذیری در آخرین تفکرات هایدگر مینویسد:
اغلب این اعتقاد را داریم که اگر کسی در قبال اعمالش مسئول باشد، برای تصمیمگیری انجام آن عمل، آرزوی انجام آن عمل و دیگر چیزها نیز مسئول است. لذا آن عمل بایستی از خود ریشه نشأت گرفته باشد و نمیتواند دستآورد هیچگونه نیروی خارجی باشد. (Pedersen, 2009, 58)
اگزیستانسیالیسم به فلسفهای «فردگرا» معروف است. از نظر اگزیستانسیالیستها فرد بودن در جامعه تودهوار ما یک کامیابی است نه یک نقطه شروع. به علاوه، هریک از اگزیستانسیالیستها به شیوه خاص خود به این موضوع میپردازند. اما درونمایه زیربنایی آن این است که جامعه امروز از فردگرایی دور شده و به سمت انطباق گرایش یافته است. از این جهت است که کییرکگور برای این جماعت از واژه «عوام الناس»[۷۸] استفاده میکند، نیچه به طرز زنندهای از «گلّه»[۷۹] سخن میگوید، هایدگر از «انسان منتشر»[۸۰]، و سارتر از «یکی [چون همه]». در هر مورد، مراد اندیشیدن، عمل کردن، لباس پوشیدن، صحبت کردن و غیره است آنچنان که «دیگران» میکنند. در داستان کوتاه لئو تولستوی با عنوان مرگ ایوان ایلیچ، راوی که با جامعه همرنگ و از لحاظ اجتماعی جاهطلب است مدام به رفتار «متناسب» اشاره میکند، تا آنجا که از عبارت فرانسوی متناسب “comme il faut” که مورد توجه افراد طبقه بالاتر جامعه است استفاده میکند. به این اعتبار، فرد شدن وظیفهای است که باید متقبل شد و بر حفظ آن پای فشرد اما شاید هرگز نتوان بطور دائم به آن دست یافت. (فلین، ۱۳۹۱، ۴۳)
فردریک کاپلستون در زمینه فرد شدن در تفکر اگزیستانسیالیستی مینویسد:
هر انسانی البته به یک معنا فردی است جدا از همه کسان و چیزهای دیگر و فرد میماند. در این معنا از فردیّت حتی اعضای یک غوغا[۸۱]ی برآشفته نیز فردند. در عین حال به یک معنی فردیّتِ اعضای چنین غوغایی در یک آگاهی همگانی فرو میرود. غوغا در چنگ یک حالت عاطفی همگانی است و این واقعیت را همه میدانند که غوغا دست به کارهایی تواند زد که هیچگاه اعضای آن در مقام فرد درست همان کارها را نمیتوانند کرد. (کاپلستون، ۱۳۸۸، ۳۳۰) و در ادامه با آوردن مثالی میگوید:
گیریم که اندیشه های مرا پیشاپیش آنچه مردم «میاندیشند» و واکنشهای عاطفی مرا آنچه «مردم حس میکنند» و کردارهای مرا عرف اجتماعی پیرامونم معین کند. تا آنجا که وضع من چنین است میتوان گفت که اندیشه و احساس و کردار من همچون «یکی از مردم» است؛ یعنی همچون عضوی از یک جمعیت بیشخصیت، نه همچون یک فرد معیّن. و اما، چون از این، باصطلاح، بینام و نشانی خویش آگاه شوم و آغاز به ساختن و پرداختن اصول رفتار خویش کنم و استوار برحسب آنها عمل کنم، اگرچه معنای آن عمل کردن درست در جهت خلاف شیوه عرفی عمل در محیط اجتماعی پیرامون من است، به یک معنا میتوان گفت که من فردتر شدهام، اگرچه به معنای دیگر همچنان همان فردم که بودم نه بیشتر و نه کمتر. این بحث ما را در فهم این گفته کییرکگور یاری میکند که میگوید: هر خیل ـ نه این یا آن خیل، نه این خیلی که اکنون هست یا آن که روزگاری بوده است، نه خیلی از مردم فرودست یا مردم فرادست، از توانگران یا تهیدستان، و جز آنها ـ در ذات خود بیحقیقت است، به این دلیل که فرد را بیحیا و بیمسئولیت میکند، یا دست کم با فروکاستن وی به جزئی از یک کل حس مسئولیت را در او ضعیف میکند. (کاپلستون، ۱۳۸۸، ۳۳۱)
لذا کییرکگور فرد را مقوله اصلی فلسفهاش ساخت و هم او و هم اخلافش تأکید کردهاند که فرد هنگامی که با تصمیمهایی روبهرو میشود که وجود در برابر او قرار داده است مسئولیتی انتقالناپذیر را بر دوش گرفته است. بیشک این فیلسوفان توجه ما را به چیزی جلب کردهاند که برای وجود داشتن به عنوان هستی انسانی کاملاً بنیادی است. هر شخصی باید در موقعیت فرید خودش تصمیم بگیرد و او باید خودش را مسئول تصمیمش بشمارد. جنبههایی از وجود هست که اساساً در تنهایی صورت میگیرد. مواجه شدن با مرگ مثال بارز تجربه در تنهایی است. (مککواری، ۱۳۷۷، ۱۰۰)
کییرکگور، برای بسیاری الگویی فراهم کرد که از آن پیروی کردند. تفکر او استفاده اندکی برای «انبوه» یا «خلق» دارد و در حقیقت آنان نیز در طول زندگیش با او همدلی اندکی داشتند. «انبوه، در خود مفهومش، عاری از حقیقت است و آن به دلیل این واقعیت است که انبوه فرد را کاملاً لجوج و غیرمسئول میسازد یا دستکم با ناچیز گرداندن او درک او را از مسئولیت ضعیف میکند.» با این که ندامت و مسئولیت کمّیپذیر یا تقسیمپذیر نیست، در میان انبوه از این امور بدینگونه بحث میشود، و این بدان معناست که در واقع آنها حذف شوند. قدرتی که توده انبوه بر فرد دارد از راه ارعاب است. (مککواری، ۱۳۷۷، ۱۱۶)
از این رو کییرکگور میگوید:
یک شهسوار ایمان مطلقاً نمیتواند دیگری را یاری کند. یا فرد با پذیرش بار پارادوکس شهسوار ایمان میشود، یا هرگز شهسوار ایمان نخواهد شد. در این وادیها همراهی مطلقاً نامتصور است. فقط خود فرد است که میتواند هر تبیین دقیقتری از ماجرای اسحاق برای خود فراهم کند. و اگر هم به طور کلی تبیین این ماجرا به قدر کافی میسر باشد، باز هم فرد هرگز نمیتواند به وسیله دیگران از حقانیت این تبیین اطمینان حاصل کند بلکه باید حقانیت آن را خودش به مثابه فرد پیدا کند. پس حتی اگر کسی چندان بزدل و فرومایه باشد که بخواهد به مسئولیت دیگران شهسوار شود هرگز موفق نخواهد شد. زیرا فرد فقط به مثابه فرد، شهسوار ایمان خواهد شد، و بزرگی این شهسواری، که من آن را به خوبی میفهمم بیآنکه در این جرگه وارد شوم، زیرا جرأت آن را ندارم، در همین است، اما هراسناکی آن، که آن را حتی بهتر میفهمم، نیز در همین است. (کییر کگور، ۱۳۹۰، ۹۹)
هستی، برای کییرکگور مقولهای است مربوط به فرد آزاد. هستی داشتن، به معنایی که او آن را به کار میبرد، به معنای تحقق بخشیدن به خویش از راه گزینش آزادانه میان گزینه ها با در گرو نهادن خویش است. بنابراین، هستی داشتن یعنی هرچه بیشتر فرد شدن و هرچه کمتر به گروه تعلق داشتن. میتوان گفت که معنای آن بر گذشتن از کلیت به سود فردیّت است. (کاپلستون، ۱۳۸۸، ۳۲۶)
هایدگر بشر را به دلیل خاصی dasein ]دازاین، آنجا- بود[ نامید (و واژه «من»، «فرد»، «ایگو» یا «انسان» را برای او به کار نبرد): میخواست همواره بر ماهیت دوگانه هستی انسان تأکید کند. بشر «آنجا» (da) هست، ولی در عین حال اوست که اساس آنچه را که آنجاست، تعیین میکند. ایگو دو معنا در یک واژه است: هم ایگوی تجربی[۸۲] (ایگوی عینی، چیزی که «آنجا»ست، چیزی در جهان)ست و هم ایگوی بَرشونده[۸۳] (برپاکننده) که خود و جهان را بنیان میگذارد (به این معنا که در برابرشان مسئول است). مسئولیتی که این گونه توصیف میشود، ارتباطی جدایی ناپذیر با آزادی دارد. در صورتی که انسان به شیوه های مختلف در برپایی جهان آزاد نباشد، مسئولیت معنایی نخواهد داشت. جهان رخدادناپذیر است؛ همه چیز میتوانست به شکلی متفاوت آفریده شود. (یالوم، ۱۳۹۰، ۳۱۴)
پدرسِن در مورد تفکر هایدگر در این خصوص مینویسد:
در هستی و زمان هایدگر، زمانی که عملکردمان صحیح است، اعمالمان کاملاً در اراده شخصی خودمان پایه گذاری شده است، حال آنکه در طی یک عملکرد ناصحیح ما به اعمالمان این اجازه را میدهیم تا توسط هنجارهای اجتماعی متداول تعیین شوند. فلذا ما زمانی که عملی را به درستی انجام میدهیم، مسئول آن هستیم، اما زمانی که عملی را به نادرستی انجام میدهیم هیچ گونه مسئولیتی در قبال آن نخواهیم داشت. (Pedersen, 2009, 59)
و در ادامه میآورد:
هنگامی که ما راجع به معنی مقصر بودن بحث میکنیم هایدگر در هستی و زمان خاطر نشان میکند که: مقصر بودن، مفهوم مسئول بودن برای خطا را نیز میدهد که آن معنا علت آن خطا یا خالق(فاعل) خطا بودن و یا حتی بهترین فرصت ممکن برای خطا را در بر میگیرد. (Pedersen,2009, 59)
و در پایان همین فصل چنین مینویسد:
لذا از نظر هایدگر دو فرق بزرگ مابین عملکرد صحیح و ناصحیح وجود دارد. اولین تمایز این است که ما هنگامی که به درستی عملی را انجام میدهیم، پس مسئول آن هستیم در صورتیکه زمانی که عملی را به نادرستی انجام میدهیم، در قبال آن عمل مسئول نخواهیم بود. زمانی مسئول اعمالمان هستیم که آن اعمال از درون خودمان ریشه گرفته باشند یعنی توسط عوامل دیگر تعیین نشده باشند.
دومین تمایز بین اعمال صحیح و ناصحیح این است که هنگامیکه عملی را به طور صحیح انجام میدهیم ساختار هستی(وجود) خود را برای خودمان در مسیری مناسب آشکار میکنیم. که در این صورت به شکل خاصی از خودآگاهی میرسیم. (Pedersen, 2009, 73)
سارتر میگوید: فرد کاملاً در برابر زندگی خویش مسئول است، نه فقط در برابر اعمال خود، بلکه در برابر کوتاهیهایش هم مسئولیت دارد. (یالوم، ۱۳۹۰، ۳۱۴)
گفته سارتر که «تو زندگانی خود هستی» ـ با دنباله آن که «زندگانی تو چیزی جز جمع اعمال تو نیست» ـ بیان یک مرد اخلاق است که ما را هشدار باش میدهد که چون حساب نهایی زندگی هر فردی رسیدگی شود، از مسئولیت آنچه که آن فرد انجام داده و آنچه که ناکرده باقی گذاشته است، گریز نیست. ما نمیتوانیم با توسل به اینکه ممکن بود چنین و چنان شود، خود را تسلی دهیم. امکاناتی که تحقق نیافتهاند تهی و غیرواقعی هستند. (بارت، ۱۳۶۲، ۱۴۳)
لذا سارتر در “اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر” با ذکر اینکه بشر مسئولیت کلی دارد مینویسد:
اگر به راستی وجود مقدم بر ماهیت است، پس بشر مسئول وجود خویش است.[۸۴] بدین گونه، نخستین کوشش اگزیستانسیالیسم آن است که فرد بشری را مالک و صاحب اختیار آنچه هست قرار دهد و مسئولیت کامل وجود او را بر خود او مستقر کند. (سارتر، ۱۳۸۶، ۳۰)
اجتماعی بودن مسئولیت
انسانها با پذیرش محدودیتهای این عالم تلاش میکنند با درک فردیت و مسئولیتپذیری خود به زندگی اصیل برسند. برای این کار باید نخست به درکی از هستی خود و مسئولیتپذیری رسید. به گفته سارتر وقتی یک اگزیستانسیالیست میگوید انسان مسئول خودش است منظور او این نیست که او تنها مسئول فرد خودش است بلکه او مسئول همۀ انسانهاست. (علیزاده، ۱۳۸۸، www.philo-mind.blogfa.com)
وجود داشتن بیرون شدن از خود و در کنار دیگر باشندگان ایستادن است. انسان هیچگاه خلوتگزین و فاعلی دربسته به روی خود و باشندهای مستغنی به ذات و محصور در خویش نبوده که سپس قادر به ایجاد روابط با عالم یا با دیگر فاعلها شود. او از همان ابتدا از خودش بیرون میآید و در میان اشیاء و دیگر اشخاص برپا میایستد. ما میتوانیم بگوییم که او فقط به این دلیل هست که در این روابط قرار میگیرد. (مککواری، ۱۳۷۷، ۱۲۷)
سارتر میگوید: زجرِ انتخاب از این امر واقع برمیخیزد که من در انجام دادن انتخابم فقط با خودم عهد نمیبندم، بلکه به طرزی خاص با همه نوع بشر عهد میبندم. «فیلسوف وجودی بیپردهپوشی بیان میکند که انسان در زجر است. مقصود او این است که: وقتی انسان خودش را به چیزی متعهد میکند، کاملاً تشخیص میدهد که او فقط آنچه را خواهد شد انتخاب نمیکند، بلکه او بدین وسیله در عین حال تصمیمی قانونگذارانه برای کلّ نوع بشر میگیرد ـ در چنین لحظهای انسان نمیتواند از حسّ مسئولیت کامل و عمیق بگریزد.» این مسئولیت زجرآمیز بیدرنگ این پرسش را مطرح میکند که آیا مفهوم یا صورت انسانی که من برای خودم انتخاب میکنم آنگونه انسانی است که من میتوانم برای همه انتخاب کنم. این حسّ مسئولیت ظاهراً برخی انتخابهای دیگر را طرد خواهد کرد، مانند انتخاب خودپرستی، مطلقاً بیشفقت بودن یا شاید انتخاب فاشیست بودن. زیرا مسلماً من نمیتوانم در چنین انتخابهایی خودم را مسئولانه انتخاب کرده باشم. (مککواری، ۱۳۷۷، ۲۱۰) فلذا سارتر میگوید: در آن لحظه که من احساس میکنم که آزادیام بطور تفکیک ناپذیری وابسته به آزادی همه مردمان دیگر است نمیتوان از من توقع داشت که آن را برای صحّه بر بردگی برخی از آنها بکار برم. (سارتر، ۱۳۸۸، ۱۳۸)
سارتر در ۲۹ اکتبر ۱۹۴۵ سخنرانی عمومیای با عنوان «آیا اگزیستانسیالیسم نوعی انسانباوری است؟» ایراد نمود که طولی نکشید به بیانیه جنبش اگزیستانسیالیستی تبدیل شد. (فلین، ۱۳۹۱، ۷۱) در قسمتی از این سخنرانی سارتر این پرسش را به چالش میگیرد که هر فردِ عاملی باید با خودش بگوید: «آیا من کسی هستم که حق دارد به گونهای عمل کند که بشریت خودش را با اعمال من تنظیم کند؟» این بحث ظاهراً نوعی مفهوم مسئولیت برای شخص دیگر و حتی برای جامعه به عنوان یک کل را در بر داشت. (فلین، ۱۳۹۱، ۷۳)
وی در اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر مینویسد: هنگامی که ما میگوییم بشر مسئول وجود خویش است، منظور این نیست که بگوییم آدمی مسئول فردیت خاص خود است، بلکه میگوییم هر فردی مسئول تمام افراد بشر است. (سارتر، ۱۳۸۶، ۳۰)
در انتخاب ماهیت خودمان ما ماهیت کل انسانها را انتخاب میکنیم. بنابراین باید عملی را انتخاب کنیم که دوست داریم همه انسانها آنگونه عمل کنند. عملی که انتخاب میکنم تنها تحت شرایط، تمایلات و اهداف خاص من نیست. اینگونه عمل کردن درواقع عمل کردن از روی «ایمان بد» است، یعنی عمل کردن تنها بر اساس تصویری که از نمایشگر درونی خودمان داریم. یکی از عوامل موثر در عملی که انتخاب میکنم این است که با دیگر فاعلهای آزاد در آن عمل شریکم. درواقع هریک از ما آدمیان با آفریدن ماهیت خود آنگونه که میخواهیم باشیم، تصویری از بشر میسازیم که به طور کلی باید چنان باشد. هر عملی که انجام میدهیم درواقع تایید ارزش آن نیز هست؛ زیرا ما هرگز بدی را نمیتوانیم انتخاب کنیم. هیچ چیزی برای ما خوب نمیتواند باشد مگر اینکه برای همگان خوب باشد. به همین دلیل هم اگزیستانسیالیتها میگویند مسئولیت ما بسیار عظیمتر از آن است که میپنداریم. ما مسئول همۀ بشریت هستیم. مفهومی چون دلهره/اضطراب نیز از چنین مسئولیت عظیمی ناشی میشود. ما همچون قانونگذارانی هستیم که با انتخاب شخص خود جامعه بشری را انتخاب میکنیم. کار جهان چنان است که گویی تمام آدمیان چشم بر رفتار هر یک از ما دوختهاند. بنابراین من باید همانگونه انتخاب کنم که دیگران انتخاب میکنند. با این حساب، برای آزاد بودن لازم است «قاعدۀ زرین» را مدّنظر داشته باشم، یعنی به گونهای عمل کنم که انتظار دارم دیگران عمل کنند. (علیزاده، ۱۳۸۸، www.philo-mind.blogfa.com) لذا سارتر در “ادبیات چیست؟” مینویسد:
و اما منِ خواننده، اگر دنیایی بیدادگر بیافرینم و آن را در هستی نگه دارم، نمیتوانم کاری کنم که مسئول آن نباشم؛ و همه هنر نویسنده در این است که مرا وادارد تا آنچه را او آشکار میکند من خلق کنم و بنابراین حیثیت خود را در گروِ آن بگذارم. ما دوتنه بار مسئولیت جهان را به دوش میکشیم. (سارتر، ۱۳۸۸، ۱۳۴)
هایدگر در “هستی و زمان” میگوید:
آدمی خود به دیگران تعلق دارد و سلطه آنان را استوار میدارد. «دیگران»، که آدمی چنین مینامدشان تا مگر تعلق ذاتی خود را به آنان بر خود پوشیده دارد، آنانی هستند که در با یکدیگر بودنِ هرروزینه بدواً و غالباً «آن جا هستند». این “که” نه این کس است نه آن کس. این “که” نه خود است، نه بعضی کسان و نه مجموعه همه. این «که» آنی است که خنثاست؛[۸۵] همگنان است. (هایدگر، ۱۳۸۶، ۳۲۲) در بهرهگیری از وسایل نقلیه همگانی، و در استفاده از خدمات اطلاعرسانی (روزنامه) دیگران همه ماننده همند. این با یکدیگر بودن دازاینِ خاصِ هر کس را چنان در نوع هستی «دیگران» مستحیل میگرداند که در حقیقت پیدایی و تفاوت دیگران را هر دم افزونتر از پیش محو و ناپیدا میسازد. در این ناچشمگیری و عدم قطعیت[۸۶] است که دیکتاتوری حقیقی همگنان پرده از چهره برمیدارد. لذت و شادی ما به سان لذت و شادی همگنان است. ما میبینیم، میخوانیم و درباره ادبیات و هنر داوری میکنیم به همان سان که همگنان میبیند و داوری میکند؛ اما همچنین ما در رویارویی با «تودهای عظیم» پس میکشیم به همان سان که همگنان پس میکشد. ما «برآشوبنده» مییابیم آنچه را همگنان برآشوبندهاش مییابد. همگنان اگرچه نه چیزی معین است و نه در جمله یک مجموعه است، نوع هستی هرروزینگی را مقرر میدارد. (هایدگر، ۱۳۸۶، ۳۲۲)
از هر طرف که رویم، «همگنان» آنجاست، اما به چنان طریقی که هرگاه دازاین بر عزمی[۸۷] پا میفشارد، بیصدا و دزدانه از صحنه بیرون خزیده است. با این همه، از آنجا که همگنان هر داوری و عزمی را از آن خود جا میزند، بار پاسخگویی و مسئولیت را از دوش این یا آن دازاین برمیدارد. همگنان گویی از عهده آن برمیآید که «آدمیان» را مدام بر آن دارد که به آن استناد کنند. همگنان میتواند در غایتِ سهولت مسئول همه چیز گردد، زیرا او نه آن کسی است که بر سر پیمان بودن درباره چیزی بر وی لازم باشد. درباره همگنان میتوان گفت که این او «بود» و در عین حال «هیچ کس» نبود. در هرروزینگی دازاین اغلب چیزها از جانب آنی رخ میدهد که دربارهاش باید گفت: «او هیچ کس نبود.»
بدین سان همگنان این یا آن دازاینِ خاص را در هرروزینگیشان سبکبار میکند. اما قضیه به همینجا ختم نمیشود؛ تا آنجا که دازاین را گرایشی به آسانگیری و آسانسازی است، همگنان با رهانیدن دازاین فعلی از بارِ هستی آن دازاین را با تمایلاتش همساز میسازد، و چون همگنان با رهانیدن این یا آن دازاین دائماً او را موافق و همساز میگرداند، خواجگی و سلطه سختسر خود را ماندگار و متصلب میسازد.
هرکس، دیگری است و هیچ کس خودش نیست. این همگنان که پاسخ به پرسش در باب که بودن دازاین هرروزینه را در چنته دارد، آن هیچکس[۸۸] است که هر دازاینی در ضمنِ در میان دیگران بودنش هماره پیشاپیش خود را به آن واگذار کرده است. (هایدگر، ۱۳۸۶، ۳۲۵)
برخلاف آنچه بسیاری در انتقاد به مفهوم اصالت هایدگری گفتهاند که او اصالت را امری فردی شناخته، باید گفت که به نظر او اصالت به هیچ رو محدود به امور شخصی نیست. یاری دادن به دیگران است تا آنها نیز روی پای خود بایستند، و خود را از وابستگی خلاص کنند. روی پای خود ایستادن، به این معنا، تیمار است. (احمدی، ۱۳۸۸، ۴۷۶)
یاسپرس میگوید: من میخواهم که هرکس دیگری آن چیزی باشد که من میکوشم باشم، میخواهم که او بگونهای صادقانه و بگونهای حقیقی خودش باشد. (بلاکهام، ۱۳۸۷، ۸۷)
مارسل، نشاط زندگی را مرتبط با احساس فردیتی میبیند که از ریشه داشتن در محیطی عینی و ملموس جدایی ناپذیر است. (کین، ۱۳۷۵، ۳۰)
مارسل برخلاف دکارت هرگز اعتقاد ندارد که تفکر با «من هستم» آغاز شود؛ بلکه او معتقد است که فلسفه با «ما هستیم» آغاز میشود: با [co-esseباهم بودن] نه با [esseبودن]. از دیدگاه او فرد را نمیتوان به صورت منفک و جدا از ارتباطهایش لحاظ کرد بلکه این ارتباطها هستند که هستی را میآفرینند.
انسان از منظر مارسل نمیتواند بین خود و افراد دیگر مرز روشن و دقیقی را مشخص سازد. این مسأله از آن روست که آدمی نمیتواند بین خود و جسمش مرز مشخص کند. او میگوید انسان تنها دررابطه با دیگران وجود دارد و بنابر این هویت ما از وجود فردی ما فراتر میرود و چنانکه گذشت زندگیمان تحقق طرحی میشود که از خویشتن ما فراتر رفتهاست. (مهجور، www.political.ir)
دیدگاه مارسل را در مورد دیگران میتوان در سرلوحهای که وی بخش دوم “یادداشتهای روزانه مابعدالطبیعی” را با آن آغاز میکند پیدا کرد. در آنجا این چند سطر را از ای. ام. فورستر[۸۹]رماننویس نقل میکند: زندگی خصوصی است که آیینه بینش ما را در برابر بیکرانگی هستی نگاه میدارد؛ معاشرت شخصی، و فقط معاشرت شخصی، است که حتی به شخصیتی فراتر از بینش روزمره ما اشاره دارد. (کین، ۱۳۷۵، ۷۲)
دکتر شریعتی در بسط فردگراییِ منتج به اجتماعی شدن از منظر مکتب اگزیستانسیالیسم چنین مینویسد:
هرکسی در موقعی که هر عملی را انجام میدهد و هر روشی را پیشه میسازد، ولو فقط مربوط به سرنوشت مشخص خودش باشد (مثلاً میخواهد غذا بخورد، میخواهد غذا بسازد، میخواهد ازدواج کند، میخواهد خانه بسازد؛ این کارها کاملاً مشخص است که اجتماعی نیست)، در همین موقع همواره باید خودش و این عملش را مورد قضاوت قرار دهد که: آیا دلش میخواهد که این عمل، سرمشق عمومی و قانون کلی شود و همه مردم از این قانون تبعیت کنند یا نه، این فقط یک زرنگی است که خودش کرده و دلش نمیخواهد دیگران بفهمند و دنبال این کار باشند! در این صورت هیچ کس نیست که احساس کند که در جامعه، یک عمل فردی را انجام میدهد، بلکه همه احساس میکنند که وقتی یک عمل- حتی شخصی- انجام میدهند، باید یک سرمشق کلی و عمومی باشد. در نتیجه هر کس در هر مرحله از زندگیاش فرد نیست، بلکه مسئول جمع است.
مسئول کدام جمع؟ مسئول همه انسانها؛ زیرا در آن موقعی که عمل خوب را انجام میدهد، دلش میخواهد که انسانها همه آن عمل خوب را انجام دهند. بنابراین هرکس در زندگی، حتی زندگی خصوصی، و در روشی که انتخاب میکند – روش های روزمره- و در هر احساسی که دارد، یک عمل فردی مجزا از انسان و جامعه انجام نمیدهد. بلکه انسان همواره در زندگی نمونه ساز، سرمشق ساز و قانون گزار همه انسانهاست. هر کس مقتدا و امام همه انسانهاست. (شریعتی، ۱۳۸۹، ۳۳)
بنابراین دلهره در این حد به جان هر فردی از انسانها میریزد؛ که او نه مسئول تنها سرنوشت خودش است (دلهره و اضطرابش تنها ناشی از سرنوشت و مسئولیت زندگی خودش نیست)، بلکه در هر عملی که روزمره و حتی خصوصی انجام میدهد، خود را مسئول سرنوشت همه انسانها میداند. در این جا یک روح کلی بزرگ انسانی را میبینیم که در هر فرد انسان وجود دارد و هر انسانی حتی در خصوصیترین و با اهمیتترین حالات روحی و اعمال فردیاش مسئولیت سرنوشت بشریت را بر عهده داد.
کسی که مسئولیت سرنوشت بشر را بر عهده دارد و کسی که معتقد است عملش سرمشق همه است و همه از آن تبعیت میکنند، معمولاً در هر قدمی که برمیدارد، این دلهره را دارد که: آیا این بهترین قدم بود؟ (شریعتی، ۱۳۸۹، ۳۴)
لذا سارتر در “اصول فلسفه اگزیستانسیالیسم” مینویسد:
انسان از وجود خود جدا نیست اما با وجود خودش او را تحت تأثیر قرار میدهد و او را از خود می راند در اضطرابها و در بیایمانیها همیشه با خودش در نبرد است معهذا مجبور است خود را بسازد اما نه در تنهایی بلکه باید بتواند خود را در برابر دیگران بسازد.
بدون تردید من در مقابل آنچه که وجودم را تشکیل میدهد خود را ظاهر میکنم و این (من) هستم که به تنهایی در هر چیز تصمیم میگیرم یا چیزی را رد میکنم و بدون تردید هستی من به وسیله خودم بوجود آمده و هیچکس در کاری که میکنم در برابر من مسئولیت ندارد اما این مسائل مبهم هرچه باشد نباید ما را از دیگران جدا کند. بنابراین تردیدی نیست که من خودم را باید بسازم اما باید در بین دیگران خود را بسازم و اگر کسی در این مورد تردید داشته باشد از دیوانگی است. (سارتر، نامعلوم، ۶۴)
کامو نیز با جملهای در رمان معروف خود “طاعون” که در آن جامعهای بیمار را به تصویر کشیدهاست، بر این مدعا صحه میگذارد:
به تنهایی شادکام بودن میتواند شرمآور باشد. (کامو،۱۳۹۰)
هستی، نیستی و مسئولیت

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ب.ظ ]