کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



نوجوانی دوره ای از رشد، در حد فاصل کودکی و بزرگسالی است که در طی آن روابط با همسالان تعمیق می شود. استقلال در تصمیم گیری رشد می کند و فرد در پی مشغله های فکری و اجتماعی بر می آید. نوجوانی عمدتاً دوره ی کاوش، انتخاب و فرایند تدریجی حرکت به سمت خودپنداری منسجم است، همچنین بهترین توصیف این دوره، فرایند پیشرفت[۱] است که مشخصه ی آن افزایش توانایی تسلط بر چالش های پیچیده ی تکالیف تحصیلی[۲]، بین فردی و هیجانی و در عین حال جستجوی استعدادها، هویت های اجتماعی[۳] و علایق جدید است(سادوک و سادوک[۴]، ۱۳۸۷). با این وجود است که لزوم توجه کارشناسان مسایل تربیتی و روانشناسی در جهت آموزش مهارت های لازم به نوجوانان برای کمک به عبور آنان از موانع، دستیابی به نقاط عطف ویژه ی این دوره از رشد و انطباق روان شناختی موفقیت آمیز، احساس می گردد.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

اختلالات اضطرابی از شایعترین نوع آسیب روانی در میان کودکان و نوجوانان است (موریس[۵] و همکاران، ۲۰۰۴). طبق تعریف اختلاف اضطراب منتشر کودکی و نوجوانی که از همان چاپ چهارمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی در طبقه اختلال اضطراب منتشر بزرگسالان طبقه بندی می شود، اختلالی مزمن که ممکن است در تمام عضر تدوام یابد. این اختلال معمولاً همراه دیگر اختلالات اضطرابی با بیماری های روانی مشاهده می شود(کاپلان و همکاران، ۱۹۹۴، ترجمه پورافکاری، ۱۳۷۹).

 

اضطراب احساس ناخوشی، نگرانی یا تنشی است که شما در پاسخ به شرایط تهدید کننده یا فشارزا ارائه می دهید. توجه به این نکته لازم است که برخی از افراد بیش از دیگران مضطرب اند(رحمتی، ۱۳۹۰).

 

اضطراب به منزله بخشی از زندگی هر انسان، در همه جوامع، به عنوان یک پاسخ مناسب و سازگار تلقی می گردد. فقدان اضطراب یا اضطراب بیمارگونه ممکن است ما را با مشکلات و خطرات زیادی مواجه سازد. اضطراب در حد متعادل و سازنده ما را وا می دارد که برای انجام امور خود، به موقع و مناسب تلاش کرده، بدین ترتیب زندگی خود را بادوام تر و بارورتر سازیم(ابوالقاسمی و همکاران، ۱۳۷۸).

 

بندرت اتفاق می افتد که در خلال فرآیند نوجوانی بحرانهای اضطراب مشاهده نگردند، گاهی این اضطراب به طور ناگهانی و زمانی به صورت تدریجی ظاهر می شود. گاهی فراگیر است و زمانی بالعکس در خلال چند ساعت پایان می پذیرد. بنابراین، اضطراب به منزله بخشی از زندگی کودکان و نوجوانان، یکی از مولفه های ساختار شخصیت آنها را تشکیل می دهد و از این زاویه است که پاره ای از اضطراب های دوران کودکی و نوجوانی را می توان بهنجار تلقی کرد و تاثیر مثبت آنها را بر فرآیند تحول پذیرفت. چون این فرصت را برای افراد فراهم می آورد که مکانیزم های سازشی خود را در جهت مواجه با منابع استر س زا و اضطراب آور گسترش دهند. بالعکس، اضطراب مرضی نیز وجود دارد که به منز له منبع شکست و سازش نایافتگی به شمار می شود و طیف وسیعی از اختلال های شناختی و بدنی تا ترس های غیرموجه و وحشتزدگی را شامل می شود و فرد را از بخش عمده ای از امکاناتش محروم می کند(دادستان، ۱۳۷۶).

 

 

بین تمام سندرم های مورد مطالعه روانشناسی، ناهنجاری اختلالات اضطرابی از همه شایعتراست. در مطالعات مختلف، شیوع اضطراب بر حسب جنسیت، متفاوت گزارش شده است(لشکری پور و همکاران، ۱۳۸۵).

 

مطالعات همه گیر شناسانه نشان داده است که بین ۸ الی ۱۲ درصد از نوجوانان از اختلالات اضطرابی رنج می برند که در عملکرد روزانه آنها تداخل ایجاد می کند(برنشتاین[۶] و همکاران، ۱۹۹۶). در مطالعه بل- دولان[۷] و همکاران (۱۹۹۰) دامنه میزان شیوع اختلالات اضطرابی در نوجوانان بین ۵۷ الی ۷/۱۷ درصد است که میانگین آنها به میزان ۱۰ درصد است(موریس و همکاران، ۲۰۰۴).

 

در کودکان ۱۱ ساله میزان شیوع اختلال اضطراب جدایی ۵/۳،  اختلاف بیش اضطرابی(اختلال اضطراب منتشر) ۹/۲، فوبی ساده ۴/۲ و فوبی اجتماعی یک درصد به دست آمد(باوینگ[۸] و همکاران، ۲۰۰۴). همچنین شواهد موجود نشان می دهد نشانه های، فرعی اختلالات اضطرابی در میان کودکان و نوجوانان بهنجار نیز وجود دارد، به عنوان مثال بل- دولان و همکاران (۱۹۹۰) دریافتند که نشانه های اختلال اضطراب منتشر، اختلال اضطراب جدایی و فوبی های ساده بین ۳۰ الی ۲۰ درصد از نوجوانانی وجود دارد که هرگز اختلال روانپزشکی نداشته اند(موریس و همکاران، ۲۰۰۴). که این امر بر لزوم توجه بیشتر برای یافتن شیوه های درمان این اختلال می افزاید.

 

با توجه به اینکه روش های درمان شناختی به بدکارکردی شناخت ها در آشفتگی هیجانی تأکید دارند(لودج[۹]، ۱۹۹۸). این دیدگاه مطرح است که اختلالات اضطرابی از اختلال در شناخت نشات می گیرد و اختلال در عملکردهای شناختی را باعث می شود (کینت و ون دن هوت[۱۰]، ۲۰۰۱). فنون درمانی این روش ها نیز با هدف تصحیح شناخت ها پایه ریزی شده اند.

 

 

 

۲-۲-۱۱-۳-۱- نشانه های اضطراب کدامند؟

 

نشانه های اضطراب را می توان به دو بخش طبقه بندی کرد: روان شناختی و جسمانی، نشانه های روان شناختی اضطراب عبارتند از: دلواپسی، تحریک پذیری، هراس، بی تابی، احساس خطر غریب الوقوع، بی قراری، ترس، ناتوانی در حفظ آرامش، دشواری در تمرکز، مشکلات خواب و فقدان لذت. نشانه های جسمانی نیز مشتمل است بر: خشکی دهان، سرخ شدن، تهوع و استفراغ، غش و ضعف، اسهال، یبوست، سرگیجه، تنش عضلانی، تکرر ادرار، تحرک بیش از حد، مشکلات جنسی، لرزش، طپش قلب، افزایش ضربان قلب یا بی نظمی ضربان آن، آه کشیدن، تنفس تند و سریع، تعریق به ویژه در کف دست ها، تنفس های کوتاه، رنگ پریدگی و احساس خفگی(قاسمی، ۱۳۹۰).

 

 

 

۲-۲-۱۱-۳-۲- انواع اضطراب

 

اساساً دو نوع اضطراب وجود دارد: الف)- اول، نوعی که به طور طبیعی به عنوان عکس العمل در مقابل استرس یا خطر تجربه می شود، مثلاً وقتی که شخصی، تهدید علیه امنیت یا سلامتی اش را به روشنی تشخیص دهد، در این هنگام احساس لرزه و رعشه می کند، دهانش خشک می شود و معده اش احساس سوزش می کند. بیشتر مردم این گونه احساسات را به هنگام رویارویی با خطر یا فشار تجربه کرده اند.

 

ب)- نوع دیگر اضطراب، اضطراب درون زاد است. این اضطراب ناگهان و بدون هشدار و بدون هیچ علتی ضربه می زند و گاهی چنین به نظر می رسد که بخش هایی از بدن از کنترل شخص خارج می شود. عبارت درون زاد به معنی ایجاد شده از درون است، به این معنی که در اینجا اضطراب در اثر عوامل محیط خارجی فرد به وجود نمی آید، بلکه از درون فرد سرچشمه می گیرد(آقا محمد رضا، ۱۳۸۷).

 

 

 

۲-۲-۱۱-۴- عاطفه مثبت

 

عواطف، یکی از جنبه های رفتار انسان است که نقش مهمی در زندگی انسان ها دارد. بدون عواطف، زندگی بشر تقریباً خسته کننده و بی معنی می شود. انسان از طریق همین عواطف است که دنیا را پر از معنی و سرشار از احساسات در می یابد (هریس، ۱۳۸۰). عواطف، بخشی اساسی از نظام پویای شخصیت آدمی است. ویژگی ها و تغییرات عواطف، چگونگی برقراری ارتباط عاطفی و درک و تفسیر عواطف دیگران، نقش مهمی در رشد، سازمان شخصیت، تحول اخلاقی، روابط اجتماعی، شکل گیری هویت و مفهوم خود دارد(لطف آبادی، ۱۳۸۰).

 

واتسون و تلگن[۱۱](۱۹۸۵) عواطف را به دو بعد عاطفی پایه تقسیم بندی می کنند. یکی عاطفه منفی است. بدین معنی که شخص تا چه میزان احساس ناخرسندی و ناخوشایندی می کند. عاطفه منفی یک بعد عمومی از یأس درونی و عدم اشتغال به کار لذت بخش است که به دنبال آن حالت های خلقی اجتنابی از قبیل خشم، غم، تنفر، حقارت، احساس گناه، ترس و عصبانیت پدید می آید. بعد عاطفی دوم، عاطفه مثبت است که حالتی از انرژی فعال، تمرکز زیاد و اشتغال به کار لذت بخش می باشد. عاطفه مثبت در برگیرنده طیف گسترده ای از حالت های خلقی مثبت از جمله شادی، احساس توانمندی، شور و شوق، تمایل، علاقه و اعتماد به نفس است.

 

عاطفه مثبت و منفی، بیانگر ابعاد اصلی حالات عاطفی می باشند(واتسون و همکاران، ۱۹۸۸؛ واتسون و تلگن، ۱۹۸۵). این گونه به نظر می رسد که افرادی که عاطفه مثبت زیادی را تجربه می کنند، باید عاطفه منفی نسبتاً کم تری را تجربه کنند و اشخاصی که عاطفه منفی زیادی را تجربه می کنند، باید عاطفه مثبت اندکی داشته باشند. اما در حقیقت، شواهد زیادی در دست است که نشان می دهد عاطفه مثبت و منفی هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و دو روی یک سکه نیستند. دلیل این امر این است که عامل مولّد عاطفه مثبت، رویدادها و تجارب خوشایند است، در حالی که عاطفه منفی به واسطه رویدادها یا تجارب ناخوشایند ایجاد می شود(آیزنک، ۱۳۷۵). این دو بعد خلق، از یکدیگر جدا هستند، و روابط آنها با متغیرهای دیگر، دارای الگوهای متفاوتی است. واتسون و تلگن(۱۹۸۵) دریافتند که این دو عامل عاطفی ارتباط متفاوتی با افسردگی و اضطراب دارند. از آنجا که هم در اضطراب و هم در افسردگی، حالت های عاطفی منفی دیده می شود، ابزارهای سنجش مربوط به هر دو سازه، به یک اندازه دارای عامل عاطفه منفی هستند. بنابراین عاطفه منفی، رابطه مثبتی با اضطراب و افسردگی دارد. از سوی دیگر، اضطراب و افسردگی رابطه متفاوتی با عاطفه مثبت دارند. ابزارهای سنجش عاطفه مثبت با خلق افسرده و علائم مرتبط با آن، همبستگی منفی بالایی دارند، اما با خلق مضطرب و علائم مرتبط با آن، همبستگی ندارند.

 

به نظر می رسد که افزایش میزان لذت در طول زندگی، می تواند به افزایش عواطف مثبت و کاهش عواطف منفی منجر شود. به عنوان مثال، نتایج پژوهش دینر[۱۲] و همکاران(۱۹۹۱) نشان داد که بین فراوانی رویداد های مثبت روزانه و عاطفه مثبت، رابطه معنی داری وجود دارد. برنباوم[۱۳] (۲۰۰۲) نیز پژوهشی در مورد فعالیت ها و احساسات لذت بخش انجام داد. او در این پژوهش از ۱۶۲ دانشجو خواست تا فعالیت هایی را که از نظر آنها لذت بخش است، بنویسند. تحلیل عوامل، سه نوع از احساسات خوشایندی را که این فعالیت ها ایجاد می کردند، آشکار ساخت: سرخوشی، رضایت خاطر و شعف. همچنین به آنها پرسش نامه ای داده شد که میزان لذتی را که به وسیله سه نوع فعالیت ایجاد می شد، اندازه گیری می کرد. این سه نوع فعالیت عبارت بودند از فعالیت های اجتماعی، فعالیت های فکری و فعالیت هایی که در جهت ارضای نیازهای اساسی انجام می گیرد (مانند خوردن یا خوابیدن). نتایج پژوهش، حاکی از آن بود که فعالیت های لذت بخش با احساسات مثبتی همچون سرخوشی و رضای تخاطر ارتباط دارد.

 

 

 

[۱] Progress

 

[۲] Academic Assignments

 

[۳] Social Identity

 

[۴] Sadock & sadock

 

[۵] Muries

 

[۶] Bemstein

 

[۷] Bell- Dolan

 

[۸] Baving

 

[۹] Lodge

 

[۱۰] Kindt, Van Den Hoot

 

[۱۱] Watson & Tellegen

 

[۱۲] Diener

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1399-09-15] [ 04:56:00 ب.ظ ]




اهمیت مطالعه عواطف مثبت از ۱۹۷۳ با ورود واژه «خوشحالی» در ادبیات پژوهش روانشناسی شروع شد و در اوایل قرن ۲۱ با جنبش روانشناسی مثبتن گر به اوج رسید(سلیگمن و چیسکن میهالی[۱]، ۲۰۰۰). این حرکت ها به شروع پژوهش در حوزه عواطف مثبت و اثرات آن بر کارکردهای مختلف منجر گردید. عاطفه مثبت از طریق، تقویت سیستم ایمنی، در بهبود سلامت جسمانی نقش دارد. در زمینه بهداشت روانی مطالعات نشان داده اند که عاطفه مثبت می تواند ابطال کننده عواطف منفی و خنثی کننده اثرات مخرب آنها باشد (مارتین[۲]، ۲۰۰۳).

 

پژوهش ها نشان داده اند که عاطفه مثبت، خلاقیت، انعطاف پذیری شناختی، کارآیی در تصمیم گیری، حل مسأله و دیگر شاخص های تفکر مفید را افزایش می دهد(رز[۳]، ۲۰۰۱؛ آمبادی و گری[۴]، ۲۰۰۲؛ کنت، یون و تاتیا[۵]، ۲۰۰۳).

 

 

 

۲-۲-۱۱-۴- ۲- نقش عاطفه در تفکر و شناخت

 

نقش عاطفه در تفکر و شناخت چیست؟ این سؤالی است که قرنها، نویسندگان، هنرمندان، فلاسفه و طیف های بسیاری را به خود مشغول کرده است(فورگاس[۶]، ۱۹۹۸).

 

در دیدگاه های نظری، معمولاً نقش عاطفه و هیجان نسبت به شناخت یا کمرنگ تر و در حاشیه بوده و یا بر اثرات مخرب آن تأکید شده است. این مسأله ممکن است ریشه در خردگرایی فلسفی داشته باشد یا از لحاظ روششناسی پژوهش، به کمیت پذیری و تجزیه پذیری آسانتر شناخت (نسبت به هیجان) مربوط باشد(قاسم زاده، ۱۳۷۸). در این رابطه، نحوه اثرگذاری عاطفه بر شناخت از جمله مباحث چالش برانگیز است. معمولاً این طور استنباط شده است که این شناخت و تفکر است که تعیین کننده نوع و شدت عواطف می باشد، یا اینکه مطالعات بر نقش مخرب عواطف شدید و عمدتاً منفی متمرکز بوده اند(پاور و دالگیش[۷]، ۱۹۹۷).

 

دو رویکرد، اثرات عاطفه مثبت را بر شناخت توجیه می کند؛ در رویکرد اول، بر نقش کیفی و اطلاع رسانی عاطفه در بازنمایی های شناختی تأکید می شود. در این رویکرد، اثر پردازش اطلاعات هماهنگ با خلق است. در رویکرد دوم، اثر عاطفه بر فرآیند شناخت و سبک پردازش اطلاعات حایز اهمیت است. در رویکرد اول، عاطفه مثبت موجب افزایش موضوعات خوشایند و ایده های مثبت در محتوای پردازش اطلاعات فرد می شود. مثلاً، فرد در ارزیابی خود از یک پدیده، بیشتر به جنبه های مثبت آن اشاره می کند. در رویکرد دوم، عاطفه مثبت موجب می شود فرد در پردازش شناختی به استفاده از سبک پردازش بالا- پایین، اکتشافی (یافتار شناختی) و کلگرا- شهودی تمایل پیدا کند(فورگاس[۸]، ۱۹۹۸؛ آرمیتاژ، کانر و نورمن[۹]، ۱۹۹۹). این سبک پردازش اطلاعات می تواند انعطاف پذیری شناختی و حل مسأله خلاق را تسهیل کند(آیسن[۱۰]، ۱۹۹۹).

 

رویکرد دیگر در تبیین اثرات عاطفه مثبت، بر مبانی عصب- زیستی تأکید می کند. در این باره، یک نظریه عصب-روانشناختی بر نقش انتقال دهنده عصبی دوپامین به عنوان واسطه مهم تأثیرات عاطفه مثبت بر کارکردهای شناختی تأکید می کند(اشبی[۱۱] و همکاران، ۲۰۰۲). این نظریه با این فرض که یکی از روش های عمده ایجاد عاطفه مثبت، دادن پاداش پیش بینی نشده است، بین عاطفه مثبت و پاداش و مبانی عصب – زیستی آنها تشابه قائل می شود(پوکان[۱۲] و همکاران، ۲۰۰۲).

 

 

 

۲-۳- مبانی نظری وضعیت روانی

 

۲-۳-۱- تعاریف سلامت روان

 

تأمین سلامتی اقشار مختلف جامعه یکی از مهمترین مسائل اساسی هر کشوری است که می باید آن را از سه دیدگاه جسمی، روانی و اجتماعی مورد توجه قرار داد. طبق آمارهای منتشر شده از طرف سازمان جهانی بهداشت(WHO) حداقل ۵۲ میلیون نفر از مردم جهان در سنین مختلف از بیماری های شدید روانی همچون اسکیزوفرنیا، ۱۵۰ میلیون نفر اختلالات خفیف روانی، ۱۲۰ میلیون نفر از عقب ماندگی ذهنی، ۵۰ میلیون نفر از صرع و ۳۰ میلیون نفر از ابتلا به دمانس رنج می برند و طبق همین گزارشات میزان شیوع اختلالات روانی در کشورهای در حال توسعه رو به افزایش است. در حالی که در برنامه ریزی های توسعه اجتماعی و اقتصادی این کشورها، پایین ترین اولویت به آنها داده می شود(جدیدی، ۱۳۸۹).

 

پروفسور آراسته معیار ایده آل در سلامت روانی را تکامل روانی می داند و انسان کامل را انسان ایده آل می داند و معتقد است که انسان کامل فردی است که وحدت عمل و نظر دارد و نیروهای درونی را با هم هماهنگ کرده و از لحاظ بیرونی نفعش با نفع خود یکنواخت باشد (کاپلان سادوک، ۱۹۹۸؛ ترجمه پورافکاری، ۱۳۶۹).

 

از سوی دیگر فروید سلامتی را یک افسانه ایده آل می داند. کورت اسلر[۱۳] معتقد است که نمی توان بهنجاری را به دست آورد چرا که فرد سالم بایستی به طور کامل از خودش، افکارش و از احساساتش آگاه باشد. ملانی کلاین[۱۴] بر این اعتقاد است که بهنجاری با منش قوی مشخص می شود و توانایی کنار آمدن با هیجانات متعارض، قابلیت تجربه لذت بردن، تعارض و توانایی عشق ورزیدن. اتورانک بهنجاری را توانایی عشق ورزیدن بدون ترس، گناه و اضطراب و همچنین مسئولیت پذیری برای اعمال مشخص خود فرد می داند. اریک اریکسون بهنجاری را توانایی غلبه بر دوره های زندگی می داند، اعتماد در مقابل بی اعتمادی، خودمختاری در مقابل شرم و شک، ابتکار در برابر احساس گناه، جدیت در مقابل حقارت، هویت در مقابل سر در گمی نقش، صمیمیت در مقابل خود مشغولی و انزوا، مولد بودن در برابر بی حاصلی و مرحله انسجام و کمال در مقابل یأس و انزوا می داند(گنجی، ۱۳۷۶).

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

سلامت روان از نظر میلانی فر(۱۳۷۳) عبارت است از اینکه فرد چه احساسی نسبت به خود دنیای اطراف، محل زندگی، اطرافیان مخصوصاً ‌با توجه به مسئولیتی که در مقابل دیگران دارد. چگونگی سازش وی با در آمد خود و تفاوت موقعیت مکانی و زمانی خویشتن(ابراهیم پور، ۱۳۹۰).

 

علم سلامت روان شاخه‌ای از علم بهداشت است که با پیشگیری از اختلال های روانی و حفظ شیوه های بهینه زندگی و بهداشت عاطفی سروکار دارد. علم سلامت روان فرایند همیشگی است که از بدو تولد تا هنگام مرگ ادامه می‌یابد این علم با چهار هدف شکوفایی توان بالقوه، شادکامی، رشد و تحولی هماهنگ، و زندگی مؤثر و کارآمد سعی می‌کند از طریق آموزش به کارکنان بهداشت روانی، پیشگیری، درمان اختلال های روانی و حفظ و تداوم بهداشت روانی در اشخاص سالم شرایطی ایجاد کند که شهروندان جامعه بتوانند در خانه، مدرسه، جامعه، محیط های کاری و نهایتاً با خویش سازگار شوند (حسن شاهی، ۱۳۸۶).

 

در اساسنامه سازمان بهداشت مصوب سال ۱۹۴۸ آمده است: «سلامت عبارت است از رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه فقط نبودن بیماری و ناتوانی» (امیریان، ۱۳۸۰).

 

سلامت روان عبارت از رفتار موزون و هماهنگ با جامعه، شناخت و پذیرش واقعیتهای اجتماعی و قدرت سازگاری با آنها، ارضاء نیازهای خویشتن به طور متعاون و شکوفایی استعدادهای فطری خویش می باشد (حاجی آقاجانی و اسدی نوقابی؛ ۱۳۷۸: ۱۶).

 

[۱] Seligman & Ciskszentmihaly

 

[۲] Martin

 

[۳] Rose

 

[۴] Ambady & Gray

 

[۵] Kenneth, Yuen & Tatia

 

[۶] Forgas

 

[۷] Power & Dalgleish

 

[۸] Forgas

 

[۹] Armitage, Conner & Norman

 

[۱۰] Isen

 

[۱۱] Ashby

 

[۱۲] Pochon

 

[۱۳] Kurt Eissler

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:56:00 ب.ظ ]




سلامت روان از نظر آلپورت: گوردن آلپورت یکی از نخستین روانشناسایی بود که توجه خود را به شخصیت سالم معطوف داشت. از نظر وی افراد سالم در سطح معتدل و آگاهی عمل می کنند، از قید و بندهای گذشته آزادند. و نیروهایی که آنها را هدایت می کنند، هدفها و انتظارهایی است که از آینده دارند. آلپورت از افراد برخوردار از سلامت روان به عنوان انسان بالغ یاد می کند و برای آن هفت ویژگی ذکر می کند که عبارتند از: گسترده مفوم خود، ارتباط صمیمانه با دیگران ، امنیت عاطفی، ادراک واقع بینانه و مهارت در وظایف، عینیت بخشیدن به خود و وظیفه یگانه ساز زندگی به نظر آلپورت هرچه شخص با فعالیت های مردم و اندیشه های متنوع در ارتباط باشد سلامت روانی بیشتری دارد شخص  سالم می تواند به پدر و مادر فرزندان همسر یا دوستان نزدیکش صمیمیت نشان دهد تصور شخس نسبت به خود و نیز از اهمیت زیاد برخوردار است. نکته مهم اینکه خود را با تمام کمبود و نقاط مثبت آن مورد قبول واقع شود و هر چه شخص را واقع بینی به خود بنگرد سلامت روانی او بیشتر است آلپورت خصیصه امنیت عاطفی را با ناکامی خوانده است اشخاص سالم، موانع را تحمل می کنند تسلیم ناکامی نمی شوند بلکه برای هدفها یا هدف های دیگری که جایگزینی هدف های پیشین ساخت اند شیوه های متفاوتی که از ناکامی کمتری برخوردار باشند بکار می گیرند(گنجی، ۱۳۷۶).

 

پایان نامه ها

 

شخصیت سالم و بالغ شخصیتی است که بتواند عینیت خود را نشان دهد و خود را بهتر بشناید انسانی که به مرتبه برتری از بصیرت نفس رسیده باشد صفت منفی خود را به دیگران فرا نمی افکند. آلپورت ضمن تأکید مراتب کار  معتقد است که حس تعهد اشخاص سالم به اندازه ای نیرومند است که وقتی سرگرم آثار خود می شوند می توانند هر گونه مکانیسم دفاعی با سائق مربوط به من را نادیده انگارد. در این رابطه جمله زیر را از یک پزشک نقل کرده است تنها راه دوام آوردن زندگی دانستن وظیفه ای برای به انجام رساندن است تصور آلپورت از شخصیت سالم جنبه دیگری نیز دارد که شاید خلاف انتظار به نظر برسد هدف هایی که شخص سالم آرزو می کند در نهایت دست یافتنی است به نظر آلپروت شخصیت سالم بدون داشتن آرزوها و جهتی به سوی آینده نا میسر است(سالاری، ۱۳۹۲).

 

 

– سلامت روان از نظر راجرز[۱]: به نظر راجرز اساسی ترین انگیزه، رفتار آدمی است مهمترین مفهوم در نظریه وی خویشتن است که شامل افکار ، ادراکات و ارشهای  است که من را تشکیل می دهد این خویشتن ادراک شده بر ادراک فرد از جهاتی بر رفتار او تأثیر می گذارد. در نظر راحرز در رابطه با خود پنداره خویش است که فرد دست به ارزیابی تجربه های می زند و یک فرد سازگار و سالم خود پنداره آرمای دارد. هرچه خویشتن آرمانی به خویشتن واقعی نزدیکتر باشد فرد راضی تر خواهد بود ولی فاصله زیاد بین این دو به نارضایتی و نا خوشنودی منجر می شود. راجر برای روان سالم از خود پنداری مثبت و سالم سخن به میان می آورد و خصایص زیر را بر می شمرد: پذیرش احساسات، عزت نفس، ارتباط خوب با دیگران، زندگی کامل در زمان حال، ادامه و یادگیری چگونه آموختن، توانایی تصمیم گیری و خلاقیت (شعاری نژاد، ۱۳۶۸: ۶۱).

 

– سلامت روان از نظر مزوم: مزوم نخستین نظریه دانی است که سلامت روان را با خوشبختی برابر می داند خوشبختی بخش و جدایی ناپذیر شخصیت سالم است و نه محصول جنبی و تصادفی و حتی موجب اعتلا به سطوح عالی تر با روری می شود خوشبختی چنان بخش از زندگانی سالم است که می توان آن را گواهی بر میزان سلامت روانی که شخص جوان دست یافته است پنداشت. مردم شخصیت انسانی را بیشتر محصول فرهنگ می داند و در نتیجه به اعتقاد وی سلامت روان بیش از آنکه امری فردی باشد مسئله ای اجتماعی است (سالاری، ۱۳۹۲).

 

– سلامت روان از نظر فیشن: ملاک های مهم از نظر فیشن عبارت است: شناخت خود و محیط، استقلال فردی، رفتار بهنجار و منطبق با معیارهای جامعه و پکپارچگی شخصیت. او معتقد است انسان موجودی اجتماعی است که برای سلامت روان و جسم خویش به همنوع وابستگی کامل دارد(شاملو، ۱۳۸۱).

 

روانشناسان با توجه به نگرشی که نیت به ماهیت انسان انگیزه های او، چگونگی تأثیر انگیزه ها، برخورد و رشد شخصیت و عوامل مؤثر در آن دارند تعریف های گوناگونی را از انسان سالم ارائه می دهند.

 

– سلامت روان از نظر فروید: از دیدگاه فروید شخص سالم دو ویژگی دارد:

 

الف) می تواند دوست بدارد و دوست داشته شود.

 

ب) می خواهد و می توان کار بکند(سالاری، ۱۳۹۲).

 

به عقیده فروید اکثر مردم به درجات مختلف، روان نژند هستند و سلامت روانی یک آرمان است نه یک هنجار آماری. طبق نظریه فروید ویژگی های خاصی برای سلامت روانی ضرورت دارد. نخستین ویژگی خودآگاهی است. یعنی هر آن چه که ممکن است در ناخودآگاه موجب مشکل شود بایستی خودآگاه شود و خودآگاهی حقیقی ممکن نیست مگر این که کنترل غیرواقعی و غیرضروری یا زیاد از حد (من برتر) در هم شکسته شود. به نظر فروید خودآگاهی عنصر اصلی (ولی نه عنصر کافی) سلامت روانی است. فروید بیگانگی منطقی از علاقمندی ها و اشتیاق های عمومی را، معیار نهایی سلامت روانی می داند (پوراسلامی و ایار، ۱۳۷۹).

 

– سلامت روان از نظر یونگ: یونگ به تکامل شخصیت در سراسر زندگی اعتقاد دارد و از انسان سالم به عنوان شخصیت فردیت یافته تعبیر می کند. فردییت یافتگان به مراحل عالی خود شناسی رسیده اند و خویشتن را هم در سطح هوشیار و نا هوشیار می شناسند و می پذیرند اشخاص سالم دیگران را پذیرا می باشند و با بردباری تحمل می کنند(رستمی، ۱۳۹۰).

 

آلپورت مشخصه های فرد سالم را بدین شرح بیان می کند: گسترش مفهوم خود، ارتباط صمیمانه با دیگران و امنیت روانی. که از توجه به نکات زیر حاصل می شود: شناخت نقاط فوت و ضعف خود، مهار احساسات خویش و هدایت آنها، تحمل ناکامی ها و دلسردی ها، ادراک واقع بینانه از واقعیت ها و پذیرش آنها به گونه ای که وجود دارند، مسئولیت، بدون داشتن ارزشمند بودن ایثار و تعهد انجام کار و پذیرش کار مهم مهارت های کافی برای انجام دادن آن رسیدن به بلوغ و سلامت روانی میسر نیست و داشتن فلسفه دو وحدت دهنده در زندگی(سالاری، ۱۳۹۲).

 

ویژگی های انسان سالم از نظر راجرز: پذیرش احساسات، عزت نفس، ارتباط خوب با دیگران زندگی کامل در زمان حال، ادامه یادگیری، توانایی تصمیم گیری خلاقیت(کریم پور، ۱۳۸۹).

 

انسان سالم از نظر ویکتور فرانکل: در انتخاب اعمالشان آزادند ، شخص مسئول هدایت زندگی هستند معلول نیروهای بیرونی خود نیستند و بر زندگیشان تسلط آگاهانه دارند در زندگی همتای مناسب خود را یافته اند از توجه به خود فراتر رفته اند بر آینده می نگرند و به هدف ها و خلاقیت اتی توجه می کنند. در نهایت امروزه شخص برخوردار از سلامت روانشناختی را با مفاهیمی زیر بیان می کنند(شعاری نژاد، ۱۳۶۸: ۶۱).

 

این نقایص اگر بسیار ضعیف هم باشند از طریق ازمونهای هوشی معلوم نمی شوند اما خود را در مقیاس هدفدار تر عصب – روانشناختی و نیز بی قرار و تکانشوری مداوم کودک نشان می دهد برای مثال در تحقیق از دانش آموزان پسر مدارس ابتدایی که نتایج هوشبهر آنها بالاتر متوسط ، اما نتایج درسشان ضعیف بوده از طریق آزمونهای عصب روان شناختی مشخص گردید که کارکرد قشر پیشانی آنها آسیب دیدده است (شعاری نژاد، ۱۳۶۸: ۶۲).

 

بعلاوه آنها تکانشی، واضطرب و معمولاً خرابکار و دچار مشکل بودند که این نشانگر عدم کنترل قشر پیش پیشانی برخواسته ها و امیال دستگاه لیمبیک آنهاست این کودکان به رقم داشتن توان فکری فراوان بیش از سایرین در معرض خطراطی همچون شکست تحصیلی – الکلیسم و بزهکاری قرار دارند به این دلیل که توانایی فکری آنان ناقص است بله به این خاطر که کنترل آنها برای روی زندگی هیجانی نشان آسیب دیده است.  تاکنون نظریه های بسیاری که در آنها سلامت روان مورد توجه قرار گرفته است ارائه گردیده اند با نگاهی گذرا به برخی از معروفترین آنها می پردازیم (کریم پور، ۱۳۸۹).

 

نظریه موری: به عقیده موری[۲] (۱۹۸۳) فرد سالم از ساختار روانی خودش آگاهی لازم دارد. هم چنین وی در حین این که بین نیازهای مختلفش تعارضی ندارد از انواع نیازها نیز به نحوه مقتضی استفاده می کنند. در انسان سالم بهنجار بین (من برتر) و (من آرمانی) فاصله زیادی وجود ندارد. موری عقیده دارد که در انسان سالم ابتدا «نهاد» سپس (من برتر) و آن گاه «من» به ترتیب، نقش عمده را در کنترل رفتار ایفا می کنند و با نظارت خردمندانه (من) و مواظبت (من برتر) تکانه های نهاد به صورت قابل قبولی ارضا می شوند. به عقیده موری تمام انسانها با شدت و ضعف متفاوت، دچار «عقده» هستند. اما فقط عقده های افراطی و شدید، موجب نابهنجاری و بیماری می شوند. موری معتقد است که تخیل و خلاقیت مهم ترین ویژگی سلامت روانی هستند(مهترپور، ۱۳۸۹).

 

نظریه آدلر: سلامت روان به عقیده آدلر (۱۹۷۳) یعنی داشتن اهداف مشخص در زندگی، داشتن فلسفه ای استوار و مستحکم برای زیستن، داشتن روابط خانوادگی و اجتماعی مطلوب و پایدار، مفید بودن برای همنوعان، داشتن جرأت، شهامت و قاطعیت عمل کردن برای نیل به اهداف خود، کنترل داشتن بر روی عواطف و احساسات، داشتن هدف نهایی کمال و تحقق نفس، پذیرفتن اشکالات و کوشیدن در حد توان برای حل آنها. (ابراهیم پور، ۱۳۹۰).

 

نظریه فروم: فروم (۱۹۶۸) معتقد است که انسان دارای سلامت روان کسی است که عمیقاً عشق می ورزد، آفرینشگر است، قدرت تعقل و خرد را در خویش کاملاً پرورانیده است. خودش و جهان را به شکل عمیقی ادراک می کند، احساس درست پایدار دارد، با جهان در پیوند است و در آن ریشه و اصالت دارد و حاکم بر سرنوشت خویش است. فروم انسان سالم را دارای جهت گیری بارور می داند، یعنی آن نوع جهت گیری که در آن خود قادر است تمام استعدادهای بالقوه و قدرتهای خویش را به کار گیرد(عباسی، ۱۳۸۰).

 

نظریه مزلو: به عقیده مزلو[۳] (۱۹۶۸) افراد برخوردار از سلامت روان، نیازهای سطح پایین را برآورده کرده اند و اختلال روان شناختی ندارند. می دانند که هستند؟ چی هستند و به کجا می روند. ادراک افراد سالم از واقعیت، صحیح است. آنها جهان را به صورت عینی ادراک می کنند. این افراد خودانگیخته، سالم و طبیعی هستند، عواطف خود را صادقانه و بدون رنجش دیگران نشان می دهند. افراد سالم نیز به خلوت و استقلال دارند. کنش آنها متصل است. این افراد را تجارب عارفانه یا اوج دارند و همین تجارب، موجب اعتلا و احساس قدرت و قاطعیت آنها می شود(سالاری، ۱۳۹۲).

 

نظریه اسکینر: سلامت روانی و انسان سالم به عقدیه اسکینر[۴] (۱۹۷۳) معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است. و چنین انسانی وقتی با مشکلی روبرو می شود از طریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبودی و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش استفاده می جوید و این کار را تا وقتی ادامه می دهد که به سطح هنجار مورد پذیرش جامعه برسد. انسان سالم کسی است که تأییدات اجتماعی بیشتری را به خاطر رفتارهای متناسبش، از محیط و اطرافیان دریافت کند(جعفری، ۱۳۸۹).

 

نظریه کارل یونگ[۵] : به نظر یونگ سلامت روان شناختی و خودشناسی یکسان هستند. تحقق خود با سه معیار مشخص می شود. نخست بایستی واپس زنی تخلیه شود. تنش های بین کنش ها و نگرش های ناخودآگاه و خودآگاه به آرامش مبدل شوند، فرد بتواند از راه معرفت به آرامش و صفای درونی برسد. دوم فرد بایستی بیان نمادین ناخودآگاه را درک کند. سوم شخص بتواند از طریق ایمان شخصی به نماد یا اسطوره خصوصی خوشناسی نزدیک شود. به نظر یونگ خودشناسی و (خودبرون) حالت گریز از بودن و میل به شدن است. به نظر یونگ بودا و مسیح افرادی هستند که در نهایت به تفرد رسیده اند. به عقیده یونگ کیمیاگری قرون وسطی یعنی تلاش برای تبدیل عناصر پست به عناصر عالی مانند طلا، تمثیل و تجسمی از تلاش روان انسان برای متحد ساختن عناصر پست و عالی روان خویش. این فرایند ذاتی روانی است و منظور از آن همانند فرایند تفرد است. فرایند تفرد نوعی تلاش درونی برای خودیت و تحقق خود است. از طریق این فرایند کلیت شخصیت به ثمر می رسد به عقیده وی روان نژندی نیز از اختلالات تفرد است. لذا کانون توجه در روان درمانی او معطوف مسیر طبیعی این فرآیند بوده است (عباسی،۱۳۸۰).

 

نظریه اسلام: اسلام علاوه بر نظریات معنوی و فلسفی و علمی در مورد انسان، الگوهای عینی شخصیت کامل و سالم را نیز مدنظر قرار می دهد و در واقع پیامبر خاتم و ائمه معصومین (ع) و فاطمه زهرا (س)، نمونه های عالی انسان کامل در اسلام و مذهب تشیع می باشند، آنها مظهر سلامت روانی و مظهر حیات روانی هستند. آنها خودآگاهانه ترین، پویاترین و متکامل ترین رابطه را با کل هستی دارا هستند و سایر انسانها به میزان تقرب به ملاکهای آنها، از سلامت و تکامل روانی برخوردارند (بیان زاده، ۱۳۸۷).

 

به طور خلاصه ویژگی های انسان سالم و کامل، از دیدگاه اسلام به شرح زیر می باشد: پیوسته در حال تزکیه و تهذیب نفس باشد (سوره شمس، آیه ۲)، ارزش های انسانی را در حد اعلا در خودش بپروراند (سوره بقره، آیه ۱۲۴) پرهیزکار و با تقوا می باشد از هر گونه قید و بند مادی و موانع دنیوی سر راه کمال رسیدن به قرب الهی، آزاد است، هرگونه ناملایمتی را با ذکر خداوند تسلی می بخشد، صبر، شکیبایی، استقامت و شهامت دارد (سوره بقره – آیه ۱۵۳)، اعمال و رفتار با نیات او هماهنگ است و نفاق و دورویی در رفتار و گفتار را یکی از مقدم ترین صفات انسانی می داند، شفقت و دلسوزی، مهربانی، تعهد و مسئولیت در مقابل هم نوعان از ویژگی های مهم اوست، هم از عقل و هم از عشق، برای رسیدن به کمال، استفاده می نماید، خودخواهی، خودپرستی و پیروی از هوای نفس ندارد، خودش را فریب نمی دهد، فریب و وسوسه درون خود را نمی خورد، نسبت به خودش آگاهی و هشیاری دارد و کنترل نفس خود را بر عهده دارد، اجتماعی، مسئول و متعهد است، ایثارگر است و حتی در آن چه که کمال احتیاج را به آن دارد، دیگران را بر خودش مقدم می دارد (سوره حشر – آیه ۹)، خودشناسی دارد و خودشناسی او مبنای شناخت خداوند است، رفتار و موضع گیریهای او، قابل پیش بینی است، چون اعمال و رفتار او بر مبنای اعتقادات او صورت می گیرد و به همین علت دچار رفتارهای تکانشی، غیرقابل پیش بینی و خارج از آداب معاشرت و اصول اخلاقی نمی شود، «عشق» از ویژگی های مهم اوست و عشق او به جایی می رسد که در حضرت حق محو می شود و به منبع فیض و حقیقت می پیوندد. هرگاه از مسیر حق منحرف شود بلافاصله توبه و بازگشت نموده و به خداوند اتکا می نماید، هشیار و خودآگاه می باشد و به طرف هشیاری و خودآگاهی کامل در حرکت است، با جهان درون و جهان برون خود، ارتباطی مبتنی بر واقعیت و پذیرش دارد، همواره با یاد خدا زندگی می کند و متکی به خداوند است و در همه حال خدا را ناظر بر اعمال خود می داند، عدالت جو، عدالت گر و عدالت دوست است، خوش رو، خوش برخورد، منظم و پرتلاش، امانت دار و سخاوت مند و … است. قرآن مجید در سوره مؤمنون و حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه و شهید مطهری در کتابهای «انسان کامل» و «هدف زندگی» ویژگیهای مؤمنین یا انسانهای سالم و کامل را به تفصیل بیان فرموده اند که به منظور جلوگیری از اطاله کلام از ذکر کامل آنها خودداری می شود و علاقه مندان می توانند به این منابع مراجعه فرمایند(بیان زاده، ۱۳۸۷).

 

[۱] Rlrajerz

 

۱ Henry Murray

 

۱ Abraham Maslow

 

۲ B. F. Skinner

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:55:00 ب.ظ ]




مشکل است که بگوئیم که یک شخص از لحاظ روانی تا چه حد سالم و طبیعی است. میزان آن برحسب تمدن جامعه، ‌زمان، مکان فرهنگ و انتظارات هر جامعه تفاوت دارد. آن چه در زیر می آید برای پی بردن به سلامت روانی انسان می تواند راهنمای کوچکی باشد.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

 

 

    • شخص سالم از زندگی بیشتر راضی است و اظهار خوشی می کند و کمتر ناراحت و دل گیر است.

 

    • از استقلال فردی خود آگاه است. امکانات، خواستها، امیال و هدفهای خود را می داند، کیفیت و واقعیت وجود خویش و محیطش را درک کرده، روش خود را با واقعیت هماهنگ می کند.

 

    • می تواند مناسبات دوستانه و صمیمانه با دیگران برقرار سازد که هم خود از این دوستی احساس رضایت کند و هم طرف صحبتش از دوستی او برخوردار باشد.

 

    • در برابر پیشامدها و وقایع معمولی روز احساس رضایت کند و زندگی را زیبا و سالم می بیند و هر چند که ممکن است در مقابل مشکلات و وقایع سخت، شخص احساس ناتوانی کند.

 

    • خود و دیگران را دوست دارد و از محبت کردن به آنها لذت می برد.

 

    • شخص سالم عهده دار زندگی خویشتن است و انتظار ندارد که دیگران، زندگی خوب و راحت برایش تأمین کنند.

 

    • در موارد بخصوص و حاد، حق دارد که خشمگین و عصبانی شود.

 

    • به ماهیت وجود خود پی می برد، بد و خوب خویشتن را قبول دارد و از تأثیر رفتار خود روی دیگران آگاه است.

 

    • دیگران را تحقیر نمی کند و برای خود مزیّت اضافی قایل نمی شود.

 

    • آشفتگی و ناراحتی هایش را به نحوی اظهار می کند که قابل قبول جامعه ای که در آن زندگی می کند باشد. تأثر و آشفتگی خود را مهار می کند که باعث ناراحتی اطرافیانش نشود.

 

    • به امکان انجام یک کار معتقد است، پر توقع نیست و همیشه راهی را انتخاب می کند که می داند در آن راه امکان عملی شدن یک منظور بیش از راه های دیگر است.

 

    • شخص سالم حس بذله گویی دارد که اغلب با آگاهی و خوش خلقی همراه است. از فرصتهای عادی، برای شادی دوری نمی کند و از غصه و نگرانی استفاده نمی کند.

 

    • آن چه را که هست قبول می کند و می داند که زندگی مطلوب و دلخواه خیالی بیش نیست و همیشه یک نوع ناتمامی و نقص در همه جا می توان یافت.

 

    • هم در میان جمع احساس خوشی می کند و هم در تنهایی.

 

    • قبول دارد که کشمکش و ناسازگاری همیشه وجود دارد و باید به هر صورتی با ناسازگاری ها و کشمکش ها مقابله کند.

 

  • با این که بین دیگران است ولی همیشه شخصیت و ماهیت خود را حفظ می کند(سالاری، ۱۳۹۲).

 

۲-۳-۱۳- مفهوم سلامت روان در نظریه های شناختی

 

۱- نظریه جورج کلی: جورج کلی[۱] ( ۱۹۰۵ ـ ۱۹۶۶ ) یکی از نخستین روان شناسان شخصیت بود که برای فرایندهای شناختی نقشی محوری در کارکردهای فرد قائل شد. در حالی که دل مشغولی روانشناسان انسانگرا احساس فرد از خودش و ارزش شخصی اوست. در نظریه کلی که نظریه تعبیر شخصی خوانده می شود، رهیافتی شناختی به پدیدار شناسی انسان اتخاذ شده است. اعتراض کلی به روان شناسان شخصیت این بود که نوعاً فرد بر اساس ابعادی خود ساخته مقوله بندی می کنند؛ حال آنکه به نظر او هدف باید کشف آن ابعادی باشد که فرد خود برای تفسیر یا تعبیر خود و محیط اجتماعیش به کار می برد. این ابعاد همان تعبیرهای شخصی خود فرد است که واحد های اساسی تحلیل فرد را در نظریه کلی تشکیل می دهد.به عقیده کلی طبیعت درهم تنییده زندگی پیشرفته و جدید انسان منشاء فشار روانی است. انسانها با همدیگر در زندگی جدید روابط اجتماعی پیچیده ای دارندو به همدیگر وابستگی دارند . اما گاهی وابستگی متقابل آنها درهم شکسته می شود. بنظر وی وابستگی اجتناب ناپذیر است و پیدایش آن امری منطقی است. وابستگی افراد روان نژند بصورت درست و صحیح نیست یا بیش از حد وابسته می شوند یا اینکه به نیازهای دیگران توجهی نمی کنند. اضطراب وقتی ایجاد می شود که فرد چیزی بر خلاف تجارب قبلی خود ادراک می کند. بنظر کلی اضطراب محرک با اهمیت برای سازماندهی مجدد سازهای شخصی است. افراد روان نژند تجارب اجتماعی خودشان را به صورت نادرست تفسیر می کنند(ساپینگتون، ترجمه حسین شاهی برواتی، ۱۳۸۴).

 

افراد سالم خواهان ارزیابی سازه های مشخصی خود هستند و درستی نوع تعامل خود را با دیگران آزمایش می کنند. این افراد پیش بینی های نشأت گرفته از سازه های خود را آزمایش می نمایند. دوم اینکه افراد سالم قادر به تغیر سازهای شخصی خود هستند. سومین ویژگی سلامت روان شناختی از دیدگاه کلی، میل به گسترش وسعت میدان دید و حیطه تحت پوشش نظام سازه ای سازمان شخصی است. به عبارت دیگر این افراد پذیرای امکانات و استعدادهای رشد فردی هستند. آخرین ویژگی سلامت روان شناختی فرد رشد و توسعه مطلوب گنجینه نقش است. فردی سلامت روان شناختی دارد که بتواند نقشهای اجتماعی زیادی را ایفا کند و دیدگاه های بازیگران رویارویش را نیز درک نماید. نظریه شخصیت یکی تصویری خوش بینانه و حتی تملق آمیز از ماهیت انسان ارائه می کند. یکی با انسان ها به عنوان موجوداتی، عقلانی رفتار می کند. ما نه تنها قادر یم سازه های خود را که از طریق آنها به جهان می نگریم شکل دهیم، بلکه قادریم شیوه منحصر به فرد رویکرد خود را به واقعیت فرمول بندی کنیم. به گفته کلی ما رقم زننده سرنوشت خویش هستیم نه قربانی آن. فروید و کلی در مورد سلامت روان شناختی دو اختلاف دارند. دیدگاه فروید تاریخ نگراست و به نظر او عواطف ناخود آگاه ورویدادهای گذشته فرد که در حال حاضر فعال هستند، علت روان نژندی هستند. اما در دیدگاه کلی، گر چه تاریخ نگری وجوددارد، اما چون فرد می تواند در شیوه تفسیر خود از جهان تجدید نظر نماید پس قربانی بیوگرافی گذشته اش نیست. دوم بنظر فروید علایم بیمار را فقط روانکاو می تواند به بهترین شکل تفسیر نماید در حالی که به نظر کلی تفسیر مطلوب و نهایی توسط بیمار انجام می شود نه درمانگر و درمانگر در فرایند درمان فقط یک راهنمای صرف است(ابراهیم پور، ۱۳۹۰).

 

 

۲- نظریه آلبرت الیس: الیس[۲] در پیدایش بیماری عاطفی یا سلامت روان شناختی هر سه عامل « فیزولوژیکی، اجتماعی و روان شناختی» را مورد توجه فرار می دهد. الیس از لحاظ گرایشهای انسانی تا حدود زیادی با تائو و مازلو شباهت دارد. بنظر وی عدم سلامت روانی انسان از تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسانی برای نیاز مفرط به برتری از دیگران و همه فن حرف شدن، توسل به عقاید احمقانه و بدبنیاد، پرداختن به تفکرات آرزومندانه و توقع خوشرفتاری و خوبی مداوم از دیگران، محکومیت خویشتن و تمایلات عمیق به زودرنجی و آشفتگی ناشی  می شود (شعاری نژاد، ۱۳۶۸).

 

بطور خلاصه ویژگی های سلامت روان شناختی از دیدگاه الیس عبارتند از:

 

 

    • عشق ورزیدن به دیگران و جویای محبت آنان شدن، اما فرد سالم در جستن محبت دیگران افراط نمی کند.

 

    • انجام دادن کار به خاطرنفس کار نه به خاطر دیگران

 

    • نداشتن معیار مطلق برای درست یا غلط و خیرو شر.

 

    • طبیعی بودن ناکام شدن، و در صورت عدم توانایی مقابله با ناکامی، انسان الم آن را می پذیرد.

 

    • نسبت ندادن شکست ها به عوامل بیرونی

 

    • عدم ترس شدید از خطرهای بالقوه

 

    • تلاش برکسب استقلال و مسئولیت و عدم روگردانی از کمک های دیگران در صورت لزوم

 

    • انجام وظایف محوله از خصوصیات انسان سالم است.

 

    • فرد سالم بیش از آنکه به گذشته فکر کند به حال و وضعیت موجود یعنی « اینجا و اکنون » توجه دارد.

 

    • کمک کردن به دیگران نه نگرانی در مورد مشکلات دیگران، و در صورت عدم توفیق کمک به دیگران وضعیت آنها و مشکل آنان را می پذیرد.

 

    • فرد سالم برای هر مشکل راه حلهایی مختلفی را در نظر می گیردو سعی دارد که بهترین راه حل در حد توانش انتخاب کند.

 

  • فرد سالم در نگرش ها و رفتارش « الزام و اجبار » ندارد و می تواند خودش را از قید و بند رها نماید و در جهت سلامت نفس حرکت کند (سالاری، ۱۳۹۲).

 

[۱] George Kell

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:55:00 ب.ظ ]




۲-۴-۱- تعریف پیشرفت تحصیلی

 

هر تشکل سازمان یافته ای جهت حفظ و ادامه حیات خود نیازمند اجزایی است که طی یک فرآیند مشخص و معین طی زمان تعیین شده از دروندادی که به آن داده می شود، برونداد مورد انتظار را تأمین نماید. واضح است که اگر سیستمی نتواند به اهداف مورد انتظار برسد موجودیت آن زیر سئوال می باشد. آموزش و پرورش به عنوان یک نظام آموزشی در هر جامعه‌ای با صرف هزینه فراوان تعلیم و تربیت فرزندان واجب التعلیم آن جامعه را به عهده دارد. انتظار می رود که محصولات نهایی این سازمان در آینده از کارآیی و بهره وری کافی برخوردار باشند. موفقیت تحصیلی عبارتست از به پایان رساندن هر مقطع از تحصیل توأم با موفقیت و در نهایت به اتمام رساندن دوره متوسطه و اخذ مدرک دیپلم و یا پیش دانشگاهی و این پایان مسئولیت آموزش و پرورش نسبت به هر محصل می باشد(رستمی، ۱۳۹۱).

 

 

 

۲-۴-۲- عوامل مؤثر در پیشرفت تحصیلی

 

کودک در طی مراحل مختلف رشد همان قدر که نیاز به استقلال فکری و عملی دارد، به همان میزان هم به کمک والدین نیاز دارد.این نیاز با شروع دوران تحصیل محسوس تر می شود.اینجاست که اولیاء باید با علم و اطلاع و کاملاً آگاهانه به یاری کودکان خود بشتابند اما این مشارکت نیابد به گونه ای باشد که طفل ضعیف و متکی به دیگران بار بیاید.به وجود آوردن اتکاءبه نفس در کودک و ایجاد حس مسئولیت در او بهترین راه موفقیت آنان است و کمک های اولیاء در یاددادن مطالب درسی باید چنان باشد که کودک فکر کند این خود اوست که مشکلاتش را از پیش پایش بر می دارد.باید دانست که کودکان هم از داشتن استقلال احساس غرور می کنند. توجه به مراحل زیر می تواند عامل موثری در پیشرفت تحصیلی کودکان باشد:عادت دادن کودک به نظم و ترتیب در کارهای روزانه: مسئله ای که کودکان و والدین آنها با شروع دوران تحصیل با آنها مواجه می شوند، زمان انجام تکالیف درسی است و معمولاً کودکان از زمان برداشتی سطحی و تئوریک دارند.طفل موقعی به یاد انجام تکالیف مدرسه اش می افتد که خستگی های ناشی از بازی و شیطنت او را از پا انداخته است. در چنین هنگامی که کودک خسته و خواب آلود مشغول سرهم بندی تکالیفش است، با غر زدنهای والدینش روبه رو می شود: این چه وقت انجام تکالیف است… این همه وقت را چه کردی؟ اولیاء از همان روزهای اول تحصیل و حتی قبل از آن باید کودک خود را به نظم و انظباطی آگاهانه عادت دهند.مشروط براینکه چنین نظمی توام با تنوع و خلاقیت باشد.انضباط خشک طفل را خشن و عاصی بار می آورد. برخورد منطقی و معتدل با کودک: کودک شما از نظر سن کودک نیست، بلکه یک انسان است که هرچیزی را درک می کند. درک این نکته ظریف لزوم برخورد منطقی و مستدل با کودک را بخوبی توجیه می کند.کودکان معمولاً به چیزهای توجه دارند که در نظر بزرگترها کم اهمیت و بی مورد جلوه می کند.الزاماً چنین توجهی سؤالات متعددی را در کودکان موجب می شود که گاه برای بزرگترها خنده آور و بی مفهوم است.  والدین باید در جواب دادن به سئوالات کودکان و در برخورد با آنها توجه داشته باشند که ممکن است یک برخورد غیرمنطقی و یک حرف ناسنجیده در شخصیت کودکشان اثر سوء و پایداری داشته باشد، بخصوص در تشویق و تنبیه کودکان باید وسواس بیشتری نشان داد. کودک باید بداند که چرا تشویق یا تنبیه می شود نتایجی که از تشویق و تنبیه های بیجا حاصل می شود بدتر از آن است که بتوان در این جا ذکر کرد(غفارزادگان، ۱۳۶۸).

 

 

۱- اولیاء‌ نباید نقطه مقابل مربیان قرار گیرند: کوچک شمردن معلم و نادان جلوه دادن او در ذهن کودک نسبت به مربی و کتاب ایجاد تردید می کند.کودک مطالب درسی را فقط به این خاطر به ذهن نمی سپارد که در کتاب نوشته شده است، بلکه بیشتر به این جهت آن را قبول دارد که از زبان ساده و شیرین معلمش می شنود. در مواردی ممکن است والدین هنگام بازدید کتابچه درس کودک، در جواب پرسشی که توسط معلم داده شده تردید کنند. در چنین مواقعی بهترین راه،مراجعه به مدرسه و مطرح کردن موضوع با معلم اروش تدریس امری است پویا و تجربی، به این معنی که نباید روش های تدریس امروزی را با روش تدریسی که مثلاً بیست سال پیش مرسوم بوده، مقایسه کرد.امروزه روانشناسان و علمای تعلیم و تربیت با تکیه بر یافته های علمی خود که مبتنی بر تجربه و آزمایش است،برای بهبود بخشیدن در کیفیت وضع تحصیلی دانش آموزان در مقاطع مختلف تحصیلی روش ها و طرق گوناگونی را ارائه می دهند. هر معلمی با بهره گرفتن از تجربیات خود و با ارتقاء مهارتهای شغلی خویش روشی دارد که مختص خود اوست.این مورد بیشتر در رسیدگی به مقدار تکلیفی که معلم تعیین کرده و همچنین در روش تدریس ریاضی بروز می کند.

 

۲- در چنین مواردی والدین کودکان خود را متهم به دروغگویی کرده و یا معلمان آنها را نسبت به کارشان کم علاقه و بی توجه به حساب می آورند. به طور مثال اکنون تاکید بیشتری روی این مسأله می شود که تعیین تکلیف های سخت و طاقت فرسا نه تنها در یادگیری عامل مؤثری نیست بلکه موجب زدگی و فرار کودک ازمدرسه می شود.معلم ممکن است روی شناختی که نسبت به دانش آموزان خود دارد برای هر یک مقدار معینی تکلیف تعیین کند یا در مورد تدریس ریاضی که گاه والدین راسردرگم می کند، مسئله ملموس تراست که جای خود خواهد آمد. والدین قبل از هر گونه پیش داوری نسبت به کار معلم باید بیشتر در جریان تغییر و تحولات نظام آموزشی قرار گیرد.

 

۳- اولیاء باید با مطالب کتاب های درس فرزندشان آشنا باشند: مطالبی برای هر سال در نظر گرفته شده، همانطور و بی حساب و کتاب نیست. مطالب درسی در دوره پنج سالگی (ساله) ابتدایی متناسب با نیازهای سنی، روحی کودک و گنجایش ذهنی او است. والدین که نسبت به تحصیل فرزندان خود علاقه بیشتری دارند، باید قبل از هر چیزی ازمطالبی که به فرزندشان آموخته می شود، مطلع باشند.

 

مرورکردن کتاب های درسی کودک می تواند چنین اطلاعاتی را در اختیار آنها قرار دهد. همچنین بیشتر تمرینات و موضوعاتی که در کتاب های درس دوره ابتدایی آمده، هدف خاصی را دنبال می کند، والدین باید به دور از هرگونه ساده نگری سعی کنند، هدف های درسی را دریابند. در اینجا نباید به میزان تحصیلات و درجه علمی خود بالید. حتی معلمان مجرب هم که سال ها در یک پایه تدریس کرده اند خود را بی نیاز از مطالعه کتاب های درسی نمی دانند.

 

۴- والدین باید آموخته های اطفال خود را به بیرون از کلاس تعمیم دهند: همانطور که پیش از این آمد والدین باید به طور غیرمستقیم در یادگیری مطالب درسی به کودکان خود کمک کند اکنون توجه خاصی روی این موضوع می شود که طفل آموخته های خود را صرفاً مشتی مفاهیم مجرد و انتزاعی که در چارچوب تنگ کلاس محدود می شود، به حساب نیاورد، بلکه بتواند دانشی را که فرامی گیرد، در بیرون از مدرسه بکار برد و بدین وسیله نیازهای روحی و جسمی را برطرف سازد. والدین می توانند با اطلاعاتی که از کتابهای درسی فرزند خود کسب کرده اند، در گردش ها و مسافرتها،در خانه و خیابان و به بهانه های مختلف باب مصاحبت با آنان را بگشایند و دانش فرزندانشان را عملاً ‌در بیرون از کلاس تعمیم دهند. روشن است که اگر این گفتگوها دو جانبه و دوستانه باشد،کودک را جذب خواهد کرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:54:00 ب.ظ ]