کشیده بر چمنی، سایبانی از ابرو دو تُرک مست تو در زیر سایبان خفته
(همان:۵۹۱)
۲-۷۲-تشبیه مقیّد و مرکب
ریحانیان گلشن روی تو بر سمن خطّی به خون لالۀ احمر نوشته اند
(همان: ۱۹۳)
“ریحان” یکی از خطوط هفتگانه است (نسخ، نسخ تعلیق (نستعلیق، رقاع، ریحان، تعلیق، شکسته…)
ریحانیان: خوشنویسان خط ریحان. در بیت به طریق استعاره از آن استفاده شده است.
گلشن روی تو: تشبیه مقید و بلیغ که در آن “روی تو” به ” گلشن” تشبیه شده است.
تشبیه مرکب: سرخی چهره سفید و زیبایی یار (مشبه) مانند این است که ریحانیان بر گلبرگ سمن با خون لاله احمر خط نوشته باشند!
دوش تُرکی تیغ زن را، مست می دیدم به خواب چون بدیدم چشم شوخ دلبرم تعبیر بود
(همان:۲۲۲)
“تعبیر بود” در جایگاه ادات تشبیه نشسته است” چشم شوخ (گستاخ) دلبر” را (مشبه مقّید ) به ُ”ترک شمشیر زن مست” (مشبه به مرکب محسوس) مانند کرده است.
فصل سوّم
استعاره
۳-استعاره
۳-۱-استعاره
استعاره در لغت مصدر باب استفعال است به معنای عاریه خواستن و در اصطلاح ادب و علم بیان به کار بردن لغت، ترکیب و یا جمله ای است به جای مشابه ساختاری دیگر آن و یا به عبارت و تعریف شفاف تر، استعاره به کار بردن یگی از طرفین تشبیه (مشبه یا مشبهٌ به) است در کلام. حذف یکی از طرفین تشبیه و آوردن دیگری در سخن، سبب پدید آمدن استعاره میشود. نویسنده یا شاعر می تواند مشبه را با یکی از ملایمات (اجزا یا لوازم) و یا صفات مشبهٌ به بیاورد و استعاره بیافریند و یا مشبهٌ به را با قرینه ای که برساند معنای حقیقی واژۀ مستعار به کار نرفته در کلام بیاورد. به کار بردن واژه به جای واژۀ دیگر باید بر اساس تشبیه یا رابطه و علاقۀ شباهت باشد چرا که ساختار ژرف استعاره بر تشبیه نهاده شده است.(شمیسا،۱۳۸۱: ۵۲)
مهمترین نوع مجاز، مجاز به علاقۀ مشابهت است که استعاره نامیده می شود. اگر از جملۀ تبیهی مشبه و وجه شبه و ادات را حذف کنیم به نحوی که فقط مشبهٌ به باقی بماند، به این مشبهٌ به، استعاره می گویند. مثلاً ژرف ساخت سرو که استعاره از قد بلند است، چنین بوده است: قدی که در پیراستگی و بلندی متناسب، همچون سرو است. و یا در بیت:
تا برآمد جوشن رستم به روی آبگیر زال زر باز آمد و سر بر کشید از کوهسار
(امیر معزّی،۱۹۷:۱۳۸۸)
“جوشن رستم” استعاره از امواج ریز پولک مانند روی برکه است.
و “زال زر” استعاره از برف است.
حال اگر به جای مشبهٌ به، مشبه را در کلام نگه داریم و یکی از ملایمات که همان صفت یا جزء و یا لازم مشبه را به همراه مشبهٌ به بیاوریم نوعی دیگر از استعاره پدید می آید که آن را استعاره مکنیُه یا با لکنایه می گویند:
هزار نقش برآرَد زمانه و نَبُوَد یکی چنان که در آیینۀ تصوّر ما
(انوری، ۳۹:۱۳۸۴)
بنابراین استعاره مکنیه یا با لکنایه عبارتست از ذکر مشبه و اراده ی مشبهٌ به، مانند:
وَ اِذا المُنیّهُ اًنشَبَت اَظفارُها اَلفَیتَ کُلَّ تَمیمهٍ لا تَنضعُ
(آهنی، یه نقل از مبتنّی، ۱۵۷:۱۳۶۰)
یعنی هنگامی که مرگ چنگال های خویش را فرو ببرد، می بینی یا می یایی که هیچ تعویذ و دعا و بازوبندی، سود نمی بخشد.
شاعر “مرگ” را در ذهن خویش به سَبُع و درّنده مانند کرده و اَظفار (چنگال ها) را که از ملایمات (اجزاء و لوازم) درّنده است برای مَنیته (مرگ) آورده است و نیز از همین نوع استعاره است شعر زیر از غضایری رازی:
هوا که بَزم تو بیند بر آیدش دندان قضا که تیغ تو بیند، بریزدش چنگال
(همان: ۱۵۷)
“دندان” را که ملایم است به بَزم و “چنگال” را که ملایم حیوان درّنده و وحشی است به “قضا” اسناد و نسبت داده است.
و نیز این شعر ناصر خسرو:
بریخت چنگش و فرسوده گشت دندانش چو تیز کرد بر او مرگ؛ چنگ و دندان را
(آهنی: ۱۵۸)
“چنگ و دندان” را که ملایم سَبُعَ است به “مرگ” نسبت داده است.
حاصل استعاره آن است که مشبه را عین مشبهٌ به ادعّا نمایند و به این، اصل “این همانی” میگویند یعنی گویا مشبه دقیقاً و داتاً همان مشبهٌ به به است. (این مشبه، همان مشبهٌ به است).
و مشبه را مستعار منه و لفظ مشبه را بدون در نظر گرفتن حقیقت معنا و واقعیّت آن مستعار و مشبهٌ به را مستعارله می گویند:
وجه شبه را در استعاره، اصطلاحاً “جامع” می گویند.
در استعارۀ مصرّحه چنانکه گفتیم مشبهٌ به می آید مانند “لعل شکربار” که استعاره از لب یار و معشوق است. به این نوع استعاره، تحقیقیّه، محقّقه، تصریحیّه نیز می گویند.
استعارۀ مصرّحه بر سه نوع است:
۳-۱-۱- استعاره مصرّحۀ مجرّده
که ساختار این استعاره چنین است:
مشبهٌ به + ملائمات (صفات) مشبه. (شمیسا،۱۳۸۱:۵۹)
مثال: سرو و چمان
یعنی در کلام، مشبه به یا (لااقل) یکی از ملائمات یعنی امور یا اجزای مربوط به مشبه را (مستعارله) می آورند.
سر و چمن من، چرا مِیل چمن نمی کند؟ همدم گل نمی شود، یاد وطن نمی کند
(حافظ، ۱۴۸:۱۳۸۹)
در این نوع استعاره، ملایم مشبه، همان قرینۀ صارفه است. مثلاً در “سر و چمان”، “چمان” به اعتبار این که ذهن را از معنای اصلی سرو منصرف می کند، قرینه و به اعتبار این که ذهن را متوجّه مشبه می کند، ملائم است.
احتیاجت به چمن نیست که بر سروِ قدت گل دمیده است و همه ساله بهار اِشکفته است
(خواجو: ۷۱)
سرو قدت: تشبیه مقیّد مرسوم و معمول (قد یار   سرو)
گل: استعارۀ مصرّحه مجرّده از “رخسار معشوق”.
دمیدن: روییدن و شکفتن.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...