در مباحث فکری باید حق جویی، سرلوحه کار قرار گیرد. در گفت و گو نباید به نفس تضارب آرا اصالت داده شود، بی آنکه حق و باطل مهم تلقی گردد. مقصود از حق جویی آن است که، از مدعایی که متکی بر دلیلی متقن است، با وجود هر تهدید و تطمیعی، دست برنداریم؛ البته تا زمانی که این مدعا همچنان متکی بر آن دلیل باشد.قرآن کریم خود را حق محور توصیف می کند، «هَٰذَا کِتَابُنَا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ[۳۳۷]». با عبارت های گوناگون مؤمنان را به حق محوری توصیه کرده، جبهه مقابل را به دلیل کتمان حق یا آمیختن حق به باطل و پایمال کردن حق نکوهش می کند، و این خود شاهد صادقی است بر این حقیقت که، آیات الهی؛ حق جویی و حق محوری را یکی از بایستگی های گفت و گو می داند. در سوره بقره می فرماید: «وَ لَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۳۳۸]» .«حق را به باطل نیامیزید، و حقیقت را با اینکه می دانید کتمان نکنید.»
تحقیق - متن کامل - پایان نامه
و در سوره انفال می فرماید: «یُجَادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ مَا تَبَیَّنَ»[۳۳۹] « آنها پس از روشن شدن حق،‌ باز با تو مجادله می کردند.» و خداوند مجادله به باطل را از خصوصیات کفار می شمارد و می فرماید: «وَ یُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»[۳۴۰] «کافران همواره مجادله به باطل می کنند تا حق را به وسیله آن از میان بردارند».
در واقع مناظره کننده نباید در اینکه حق به دست او یا به دست شخص دیگری ظاهر می شود، فرق و امتیاز قائل شود. بنابراین اگر طرف مقابل او در مناظره، وی را به اشتباهش آگاه ساخت و حق برایش آشکار شد، باید آن را بپذیرد.
از امام علی ۷ نقل شده که فرمود: «بالحق یستظهر المحتجّ» [۳۴۱] « استدلال کننده از حقیقت، یاری می جوید.و همچنین فرمود: « من احتج بالحق فَلَج»[۳۴۲] کسی که از حقیقت یاری جوید پیروز می شود. نتیجه آن که از اصول گفت و گو باید رسیدن به واقعیتی محض و غیرقابل انکار باشد، نه به کرسی نشاندن گفتار و نظریه شخصی و اظهار و اثبات حق نظریات خویشتن؛ چرا که قطعاً رهاورد چنین بینشی تنها، جدال و ستیزه است. آنچه مناظره های خداوند در قرآن و مناظره های انبیای الهی را از دیگر شیوه های بحث و گفت و گو جدا می سازد،‌ محوریت حق است. در مناظره، همه تلاش باید براین مطلب متمرکز شود که حقیقت، بیان و آشکار شود. مناظره غالب و مغلوب ندارد، بلکه دو طرف مناظره باید در پی حق باشند و حق آنان را به هر سو راه نمود از آن تبعیت کنند. مناظره هدف نیست و نباید به آن چون ورزش فکری نگریست و آن را هدف پنداشت. مناظره تنها یکی از راه های رسیدن به حقیقت است، بنابراین شخص مناظره گر باید « در طلب حق چون جوینده گمشده ای باشد.»[۳۴۳] که برایش مهم نیست گمشده به دست خود او پیدا شود یا به دست دیگری. چنین کسی باید رقیب خود را در مناظره« معین داند،‌ نه خصم و چون تعریف خطا کند و حق ظاهر گرداند، وی را شکر گوید»[۳۴۴].
۶- تنوع پذیری در مناظره:
قرآن در گفت وگو با ادیان مختلف و یا مخالفان اسلام، بسته به شرایط و موضع گیری طرف مقابل روش های گوناگونی به کار می گیرد. در این میان، گاه با روشی جامع میان سرزنش و نصیحت می کوشد تا عواطف و تعقل طرف مقابل را به حرکت وادارد. در گفت و گوی خداوند متعال با بنی اسرائیل، از شیوه پیش گفته استفاده شده، که هم ملامت می کند و هم ارشاد، هم گذشته را به یاد می آورد و هم از آینده بیم می دهد. گاه نیز با طرح پرسش هایی مبنایی، با اقرار در پاسخ،‌ آنها را به حق نزدیک و رهنمون می کند؛ مانند این آیات:
«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّىٰ یُؤْفَکُونَ»[۳۴۵]،« و هرگاه از آنان بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده،‌ و خورشید و ماه را مسخر کرده است؟» می گویند: «الله» سپس با این حال چگونه آنان را از (عبادت خدا) منحرف می سازند؟!
«وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ»[۳۴۶]و اگر از آنان بپرسی: « چه کسی از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن زمین را پس از مردنش زنده کرد؟ می گویند: « الله» بگو: حمد وستایش مخصوص خداست اما بیشتر آنها نمی دانند.[۳۴۷]
قرآن گاه به دلیل نوع شبهه و رویکرد مخالف، در تبیین مطالب خویش از روش عقلانی استفاده می‌کند؛ زیرا طرف مقابل مسئله را انکار می‌کند؛ مثلاً در این آیات که مسئله معاد با تحلیل عقلانی اثبات می‌گردد:
«قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ،الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ،أَوَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ،بَلَىٰ وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ،إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۳۴۸]». بگو همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آن را آفرید،‌ و او به هر مخلوقی داناست. همان کسی که برای شما از درخت سبز،‌ آتش آفرید و شما بوسیله آن آتش می‌افروزید. آیا کسی که آسمانها و زمین را آفرید،‌ نمی تواند همانند آنان را بیافریند؟ آری (می تواند) و او آفریدگار داناست. فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به او می گوید: «موجود باش» آن نیز بی درنگ موجود می شود.
گاه نیز در خصوص معاد، به دلیل آنکه طرف مقابل می خواهد، موضوع را با مشاهدات حسی و تحلیل های ذهنی از طریق تبیین حسی، بازگو می کند:«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَهٍ مُخَلَّقَهٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَهٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ، وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ، وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّىٰ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا»[۳۴۹].« ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید، (به این نکته توجه کنید که) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده،‌ سپس از مضغه که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بدون شکل، تا برای شما روشن سازیم (که بر هرچیز قادریم) و جنین هایی را که بخواهیم تا مدت معین در رحم (مادران) قرار می دهیم، بعد شما را به صورت طفل بیرون می آوریم، سپس هدف این است که به حد رشد و بلوغ خویش برسید. در این میان بعضی از شما می میرند،‌ و بعضی آن قدر عمر می کنند که به برترین مرحله زندگی و (پیری) می رسند، آنچنان که بعد از علم و آگاهی،‌ چیزی نمی دانند. «و تری الارض هامِدَهً فاذا انزلنا علیَها الماءَ اهتزت و رَبتَ و انبَتَت مِن کلَّ زوجٍ بهیج»[۳۵۰]. زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده می بینی،‌ اما هنگامی که آب باران برآن فرو می فرستیم،‌ به حرکت در می آید و می روید،‌ و از هر نوع گیاهان زیبا می رویاند . این بخاطر آن است که خداوند حق است و اوست که مردگان را زنده می کند،‌ و بر هرچیز تواناست.
ذلکَ بانَّ اللهَ هو الحقُّ و انَّه یُحییِ الموتی و انَّه علی کلُّ شیٍ قَدیر، و اَنَّ الساعَهَ اتِیّهٌ لا ریب فیها و انَّ اللّهَ یبعَثُ مَن فی القُبورِ.[۳۵۱] این بخاطر آن است که خداوند حق است و اوست که مردگان را زنده می کند،‌ و بر هرچیز تواناست. و اینکه رستاخیز آمدنی است،‌ و شکی در آن نیست،‌ و خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند زنده میکند.
این تنوع در شیوه های گفت و گو حکایتگر آن است که باید با توجه به شرایط فکری،‌ عاطفی و اجتماعی طرف مقابل در قالب های مختلف و روش های گوناگون مطالب را تبیین نمود.
 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
اصول مناظره‌های رسول اکرم۶
رسول اکرم۶ هماهنگی همه‌جانبه‌ای با قرآن کریم دارد، در واقع هر آنچه را که از طرف خداوند متعال، دریافت می‌کند، موبه‌مو انجام می‌دهد. بنابراین؛ رسول اکرم۶ در ارتباط با خداوند متعال، اوّلاً علوم ومعارف را به طور کامل از راه وحی دریافت می‌کند، ثانیاً گرفته‌ها را خوب نگه‌می‌دارد، وثالثاً ضبط کرده‌ها را بدون کم و زیاد بیان می‌کند.
در تحلیل مراحل فوق می‌گوییم در مرحله اوّل، تمام علوم ومعارف الهی توسط جبرئیل امین به قلب رسول اکرم۶نازل شده‌است، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ، عَلَىٰ قَلْبِکَ»[۳۵۲]. یعنی روح‌الامین آنها را در حرم امن قلب حضرت نهاده‌است. در مرحله دوّم، تمام معارف و علوم الهی را بدون کم و زیاد و فراموشی نگه‌می‌دارد، «سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى»[۳۵۳]. حضرت وقتی معارف را به خوبی فهمیدند، فهمیده‌ها را به خوبی نگه‌می‌دارد، و در مرحله آخر، در مقام تبلیغ و تعلیم و ارشاد، تمام آموزه‌ها را بدون کم و زیاد انتقال می‌دهد.«وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»[۳۵۴] که این ۳ مرحله به خوبی در سوره جن بیان شده است که فرمود: دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد، مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش‌رو و پشت سر برای آنان قرار می‌دهد، تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند، و او آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصا کرده‌است. «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَدًا، إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا، لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَىٰ کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا».[۳۵۵] بنابراین؛ تمام دریافت‌ها و انتقالهای رسول اکرم۶ دقیقاً منطبق با وحی و هماهنگ با قرآن کریم است.
از این جهت، اصول مناظره‌های رسول اکرم۶ دقیقاً همسان با اصول مناظره‌هایی است که از دیدگاه قرآن کریم[۳۵۶] بیان شده، که در این بخش مصادیقی از این اصول در مناظره‌های رسول اکرم۶ ذکر میشود:
۱-آگاهی و علم:
«رسول اکرم۶ با افاضات الهی به علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین رسید، زیرا خداوند در نحوه عالم شدن رسول گرامی۶ فرمود: «وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ»[۳۵۷]، خداوند علومی به تو آموخت، که تو از خود توان فراگیری آن را نداشتی، علم تو علمی نیست که از خود داشته باشی، بنابراین؛ پیغمبر که معصوم، عالم و منزه از شک است، بر اثر افاضات و تعلیمات الهی است، چون خدای سبحان معلم پیغمبر است و با این بیانات شک را از او برمی‌دارد»[۳۵۸].
گفت‌وگوها و مناظره‌های رسول اکرم۶ بر اصول علمی بنا شده است، چرا که خداوند متعال گفت‌وگوی بدون علم را مزمت می‌کند:«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ»[۳۵۹]. و نیز فرمود:«وَ لَا تَقْفُ مَالَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»[۳۶۰] و چیزی را که بدان علم نداری، دنبال مکن».
نمونه‌هایی از مناظره‌های عالمانه پیامبر۶ را در ذیل ذکر می‌نمائیم:
رسول اکرم۶ در مناظره با یهودیان که عزیر را پسر خدا می‌دانند می‌فرماید:«اگر منظور شما از پسر خدا بودن اینست که خداوند متعال همچون پدران دیگر با همسر خود نزدیکی نموده و پسری مانند عزیر متولد شده، در این صورت نسبت به خداوند کافر شده‌اید، و او را به یکی از موجودات تشبیه کرده‌اید و صفات مخلوقات را به او نسبت داده‌اید و به عقیده شما باید موجودی آفریده شده باشد واین آفریننده و ایجادکننده‌ای داشته باشد»[۳۶۱].
در مناظره با نصاری که معتقدند خداوند ازلی با فرزندش مسیح متحد گشته است، می‌فرماید:« از این سخن چه منظوری دارید؟ آیا مرادتان این است که خدای ازلی با اتحاد با موجود حادث، به مرتبه حادث تنزل کرده‌است؟ یا اینکه مرادتان این است که مسیح ۷ که موجودی حادث است، به واسطه اتحاد با خداوند ازلی، مانند او به مرتبه ازلی ارتقاء یافته است؟ یا اینکه مرادتان این است که خداوند مسیح را به مقام تکریم ویژه خود، بزرگ داشته است، به گونه‌ای که جز او را به این مقام گرامی ندانسته است؟
اگر می‌گویید قدیم محدث گردیده، قول باطلی را قائل شده‌اید، زیرا قدیم محال است که تبدیل به حادث شود، اگر می‌گویید محدث قدیم شده‌است، قائل به محال شده‌اید، زیرا محال است محدث قدیم شود.
و اگر می‌گویید که مسیح با خدا متحد شده از این جهت که او را به خود اختصاص داده و به سایر بندگانش برگزیده، در این صورت خود اقرار کرده‌اید، که مسیح یکی از مخلوقات و بندگان برگزیده خداوند بوده و حادث می‌باشد، و همچنین آن معنایی که به خاطر آن با او متحد گشته نیز حادث می‌باشد، و این به خلاف آن چیزی است که در ابتدا می‌گفتید[۳۶۲]. یکی از نصاری گفت: ای محمد۶! مگرشما ابراهیم را«خلیل اللّه» نمی‌دانید؟ فرمود: همین طور است، پرسید: پس چرا ما را از این که بگوییم: عیسی ابن اللّه است منع می‌کنید؟ رسول خدا۶ فرمود: این دو گفتار هیچ شباهتی با هم ندارند. زیرا اینکه ابراهیم خلیل خداست، خلیل از ماده «خُلّه» به معنی احتیاج و نیاز است، و ابراهیم خلیل ۷ کسی است که به پروردگار خویش نیازمند و محتاج بود، و از دیگران بی‌نیاز بود، و از آنان دوری گزیده بود، سبب نام‌گذاری آن حضرت این بود که هنگامی که او را در منجنیق گذاشته و خواستند به سوی آتش پرتاب کنند، خداوند جبرئیل ۷ را مأمور نمود و به او فرمود: بنده مرا دریاب و او را یاری کن، وقتی نزد حضرت آمد، که بر روی منجنیق در هوا بود و عرض کرد: به هر چه می‌خواهی مرا فرمان ده تا اطاعت کنم، که خداوند مرا به یاری تو مأمور نموده است، ولی ابراهیم ۷ در پاسخ فرمود: خداوند مرا بس است و او بهترین کفایت کننده است، به غیر خدا نیازی ندارم و از غیر او چیزی طلب نمی‌کنم، به همین دلیل خداوند او را خلیل خود خواند. و اگر لغت خلیل را از ماده «خِلّه» بگیریم،یعنی در حقیقت معانی جستجو کرد و بر اسراری آگاه شد، که دیگران به آن آگاهی نیافتند، از این رو خلیل یعنی دانا به اسرار و امور آن. در این صورت نیز مستوجب تشبیه خداوند به خلق نمی‌شود. آیا نمی‌بینید اگر ابراهیم ۷ به سوی خدا منقطع نشده بود، و بر اسرار و حقایق علوم دست نمی‌یافت خلیل خدا نمی‌شد؟! ولی مسأله پدر و فرزندی یک امر حقیقی است که هر چند پدر، فرزند را دشنام دهد و او را از خود دور سازد، از فرزندی خارج نمی‌شود، زیرا معنای ولادت، قائم به اوست[۳۶۳].
رسول خدا ۶ در جواب دهریه که متعقدند همه موجودات، قدیم و ازلی بوده و آغاز و انجامی ندارند، و معتقدند که ما تنها چیزی را که ببینیم می‌پذیریم و بر آن حکم می‌کنیم، و چون برای موجودات، ابتدایی ندیده‌ایم، حکم می‌کنیم که ازلی و قدیم بوده‌اند، و چون برای آنها انقضا و فنایی ندیده‌ایم، حکم می‌کنیم که همیشگی و ابدی خواهند بود، فرمودند: آیا شما قدیمی بودن موجودات و ابدی بودن آنها را با چشم خود دیده‌اید؟ اگر بگویید: آری، لازم است با همین بدن و عقل، ابدی و ازلی باشید، تا موجودات را به صفت قدیم و ازلی بودن ببینید، و این برخلاف واقعیت و چیزی است که در حال حاضر از شما مشاهده می‌شود. دهریه گفتند: آری، ما قدیم بودن و ابدی بودن موجودات را ندیده‌ایم. پیامبر۶ فرمود: پس چرا به قدیم بودن و ابدی بودن موجودات حکم می‌کنید، با اینکه حدوث و انقضای اشیاء را ندیده‌اید؟ چگونه می‌توانید به قدیم بودن حکم کنید حال آن که با چشم و عقل خود قدیم بودن و ابدی بودن را ندیده و درک نکرده‌اید؟ چگونه یک طرف را برگزیده و طرف دیگر را نفی می‌کنید؟
حضرت سپس به گردش شب و روز اشاره کرده و فرمودند: به عقیده شما آیا شب و روزی که پیش از شما بوده‌اند، ابتدا و پایانی دارند؟ یا ازلی و غیرمتناهی‌اند؟ در صورت نخست حدوث ثابت می‌شود، و در صورت دوم پایانی ثابت می‌شود، که آغازی نامتناهی دارد. گفتند: درست است. فرمود: شما که به قدیم بودن عالم و عدم حدوث آن معتقدید، آیا حقیقت آن چه را به آن اعتراف دارید و آن چه را انکار می‌کنید می‌دانید؟ گفتند: آری. رسول خدا ۶ فرمود: مگر نمی‌بینید تمام موجودات در وجود و بقا به یکدیگر نیازمندند؟ مگر نمی‌بینید لازم است در برپایی یک ساختمان، تمام اجزاء آن به یکدیگر نیازمند می‌باشند؟ سایر موجودات عالم نیز این گونه‌اند. ودر ادامه فرمود: پس چنانچه، برخی از موجودات به بعض دیگر نیازمندند، به خاطرنیرو و قدرت چیزی، که خود نیز قدیم است، حادث چگونه خواهد بود، و موجوداتی که می‌گویید قدیمند اگر حادث بودند چه می‌شد؟[۳۶۴]
رسول خدا۶ در برابر منطق ثنویه، که معتقدند نور و ظلمت مدبر عالم می‌باشند، و عالم را دو نوع خیر وشر می‌دانند و از این رو حکم می‌کنند، که خالق خیر غیر از خالق شر است، و هر یک فاعلی جداگانه دارد، فرمودند: آیا این همه رنگ‌های متنوع- سیاه، سفید، سرخ، زرد، سبز و کبود- را نمی‌بینید که هر کدام از آنها مخالف دیگری است، و دو نوع از آنها در یک مورد جمع نمی‌شوند، چنان که گرما و سرما مخالف یکدیگرند؟ گفتند: آری. فرمود: پس چرا به تعداد هر رنگ، به خالق قدیمی معتقد نشدید، تا فاعل هر یک از این اضداد باشد؟ در این حال دهریه ساکت شدند. سپس فرمود: چگونه ممکن است نور و ظلمت در تدبیر عالم با هم مختلط شوند، در حالی که طبع نور به صعود تمایل دارد و طبع ظلمت به نزول؟ آیا به نظر شما ممکن است دو نفر که یکی به شرق عالم و دیگری به غرب عالم می‌رود، یکدیگر را در یک مکان ملاقات کنند؟ گفتند: نه هرگز امکان ندارد.
فرمود: پس لازم است که نور و ظلمت نتوانند با هم جمع شوند، چرا که یکی از آن دو، به خلاف جهت دیگری می‌رود. بنابراین؛ چگونه ممکن است این عالم از اجتماع دو ضد حادث شده و به وجود آمده باشد، بلکه چگونه ممکن است که این دو ضدّ مدّبر همه مخلوقات باشند[۳۶۵]؟
گروهی از بت‌پرستان گفتند: خداوند در پیکرهای مردانی حلول کرده که به شکل این بتان بودند، لذا ما این بت‌ها را بر اساس صورت آنها صورتگری کردیم، و به منظور بزرگداشت آنها بتان را تعظیم می‌کنیم. رسول اکرم۶ فرمود: این سخن شما که خداوند در پیکرهای جمعی که به شکل این بتان بودند حلول کرده، باطل است، چرا که با این کلام، خداوند را به صفات مخلوقات توصیف کردید. آیا خداوند در چیزی محدود حلول می‌کند، که بر او احاطه دارد؟ چه تفاوتی میان خداوند و سایر صفاتی که در اجسام حلول می‌کند همچون رنگ، طعم و بو، نرمی و زبری،سنگینی و سبکی، نمایان خواهد شد؟ چگونه می‌شود که جسم محیط، حادث باشد و آنچه در محیط او واقع شده قدیم باشد[۳۶۶]؟ چگونه می‌شود حلول کننده، محتاج به مکان حلول باشد؟ در حالی که خداوند عزوجل ازلی است و پیش از محلّ بوده است. و چون خداوند را به خاطر حلولش، به صفات موجودات در معرض زوال توصیف می‌کنید، لازمه‌اش آن است که او را به زوال توصیف کرده باشید و آن چه به زوال و حدوث توصیف شود، ناچار به فنا و نابودی توصیف می‌گردد. زیرا همه صفات حالّ و محلّ باعث تغییر در ذات می‌شوند و این در حالی است که ذات خداوند تغییر نمی‌کند، و جایز نیست با حلول در شیء تغییر کند. و اگر شما نیز اعتقاد دارید که حلول موجب تغییر ذات خداوند نمی‌شود، باید حرکت و سکون، سیاه وسفید و رنگارنگ شدن را نیز موجب تغییر ندانید و عارض شدن هر یک از صفات را که بر موصوف حمل می‌شوند بر ذات الهی جایز بدانید، و خداوند را با صفات موجودات توصیف کنید، در نتیجه این عقیده باطل، خداوند حادث باشد. خداوند از متصف شدن به صفات محدود موجودات برتر و متعالی است. سپس فرمود: اکنون که اعتقاد شما به حلول خدا در چیزی باطل گردید، آنچه پایه و اساس گفتار فاسدتان بود نیز ویران گردید[۳۶۷].
همچنین رسول اکرم۶ در جواب عبداللّه مخزومی که به حضرت گفت: «برای گواهی درستی گفتار خود (که مدعی نبوت هستی)، خدا و فرشتگان را رو به روی ما بیاور و ما آنها را ببینیم»، فرمودند: بدان که این امری محال و ناممکن است که بر کسی پوشیده نیست، زیرا پروردگار ما مانند مخلوقات نیست که برود و بیاید و حرکت کند و در مقابل چیزی قرار بگیرد، و شما با این پیشنهاد خود، محالی را درخواست کرده‌اید، و جز این نیست که شما خداوند را به صفاتی فرا می‌خوانید، که صفات بتان ضعیف و ناقص خودتان می‌باشد، که نمی‌شنوند، نمی‌بینند و نمی‌فهمند و هیچ نیازی را از شما و هیچ‌کس دیگری بر طرف نمی‌کنند[۳۶۸].
در جریان تغییر قبله از بیت المقدس به سمت مکه که یهودیان گفتند: برای خداوند امر جدیدی حادث شده که از فرمان سابق خودبرگشته و فرمان جدیدی صادر کرد؟ حضرت فرمود: برای خداوند بداء حاصل نشد، چرا که پروردگار جهانیان دانا به پایان امور و توانا بر مصالح بندگان و موجودات است. نه مرتکب خطایی می‌شود تا جبرانش کند، و نه عقیده‌ای مخالف رأی سابقش به وجود می‌آید. نه چیزی می‌تواند مانع اراده او شود، خدایی که چنین صفاتی دارد، دچار بداء نمی‌شود، و خداوند عزوجل از این صفات منزه است. سپس رسول خدا ۶ خطاب به یهودیان فرمود: به من بگویید، آیا قبول دارید که خود خداوند بیمار می‌سازد و بهبودی می‌بخشد؟ و اوست که پس از تندرستی مریض می کند؟ یا اینکه قبول دارید که اوست که زنده می‌کند و می‌میراند؟ آیا در این تغییر و دگرگونی‌ها برای خداوند امری تازه حادث شده که از فرمان سابق خود بازگشته و امری جدیدی فرماید؟ گفتند: نه. فرمود: تغییر قبله نیز چنین است، خداوند زمانی پیامبرش را به نماز به سمت بیت‌المقدس امر فرمود، و زمانی دیگر خانه کعبه را به عنوان قبله تعیین فرمود، و در این تغییر و دگرگونی برای خداوند بدایی رخ نداده است، تغییر فصل‌ها و آمد و شد تابستان و زمستان نیز همین‌طور است، و برای این تغییر و دگرگونی برای خداوند بدایی حاصل نشده است، و همچنین در تغییر قبله نیز بدایی صورت نگرفته است.[۳۶۹]
در مناظره عبداللّه بن صوریا که نماینده یهودیان بود با رسول اکرم۶ از حضرت پرسید: ای محمد! کیفیت خواب تو چگونه است، زیرا ما درباره خواب پیامبر آخرالزمان مطالبی را شنیده‌ایم؟ پیامبر۶ فرمودند: چشمانم به خواب می‌رود، ولی قلبم بیدار است. گفت: راست گفتی ای محمد۶٫
سپس پرسید: ای محمد! فرزند متولد شده از پدر منشأ می‌گیرد یا مادر؟ رسول خدا۶ فرمود: استخوان و عصب و رگ‌های بچه تشکیل یافته از پدر است، ولی گوشت و خون وموهای او از مادر است. گفت: راست گفتی ای محمد۶٫
پرسید: چرا گاهی فرزند به عموهایش شباهت پیدا می‌کند و شباهتی به دایی‌هایش ندارد؟ و گاهی به دایی‌هایش شباهت دارد و هیچ شباهتی به عموهایش پیدا نمی‌کند؟ حضرت فرمود: در هنگام انعقاد نطفه، آب هر کدام از زن و مرد که بر دیگری غلبه کند، فرزند شبیه کسان او می‌گردد. گفت: راست گفتی.
باز پرسید: چرا از نطفه یکی فرزند متولد می‌شود و از نطفه دیگری نمی‌شود؟ رسول خدا۶ فرمود: چنانچه نطفه‌ای کدر و تاریک باشد، نشانه این است که فاسد بوده و بارور نیست، و اگر زلال و روشن باشد بارور است. باز پرسید: مرا از اوصاف پروردگارت آگاه نما؟ دراین هنگام سوره توحید نازل شد؟ «قل هو اللّه احد».«بگو او خدایی یکتا و یگانه است، بی نیاز است که نیازها به نزد او برند، نه زاییده و نه زاده شده، نظیر و مثلی ندارد.» ابن صوریا گفت: راست گفتی ای محمد۶[۳۷۰].
از ثوبان نقل شده است که در مناظره یهودی و رسول اکرم۶، یهودی پرسید:«یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ» ( ابراهیم ۴۸ ). «روزی که آسمان‌ها و زمین غیر این زمین و آسمان گردد.» مردم در آن روز کجا خواهند بود؟ فرمود: مردم پیش از برپایی محشر در محیطی تاریک خواهند بود. پرسید: نخستین غذای بهشتیان هنگام ورود به بهشت چه چیزی خواهد بود؟ فرمود: جگر ماهی بزرگ. پرسید: سپس چه می‌خورند؟ فرمود: جگر گاو نر. پرسید: سپس چه می‌آشامند؟ فرمود: سلسبیل. گفت: درست گفتی، آیا اجازه می‌دهید سئوالی بپرسم که پاسخش را جز انبیاء نمی‌دانند؟ فرمود: آن سئوال چیست؟ پرسید: درباره شباهت فرزند به پدر و مادرش. فرمود: نطفه مرد سفید و غلیظ است، و نطفه زن زرد و رقیق. وچون نطفه هر کدام بر دیگری غلبه یابد به اذن خداوند فرزند به او شبیه می‌شود. سپس رسول خدا۶ فرمود: سوگند به خدایی که جانم در دست قدرت اوست، پاسخ هیچ یک از سئوالات تو را نمی‌دانستم تا اینکه خداوند عزوجل در همین مجلس توسط برادرم جبرئیل۷ به من آموخت[۳۷۱]‌.
همان طور که در تمامی این مناظره‌ها به وضوح مشهود است، تمام مناظرات بر اساس آگاهی کامل و علم دقیق از طرف رسول اکرم۶ بیان شده است، و این مناظره‌های عالمانه از منبع وحی الهی نشأت گرفته است.
۲-برهان طلبی:
یکی از اصول مهم در دیدگاه قرآن برهان طلبی و آوردن استدلال‌های صحیح در گفت و گو است، که فرمود:« قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»[۳۷۲] و رسول خدا نیز فرمود: بهترین امت من، مردمی هستند که پیرو برهان‌اند:«اِن مِن خیارِ اُمَّتی قوماً. . .یتَّبِعونَ البُرهان»[۳۷۳].
بنابراین؛ یکی از اصول مناظره‌های رسول اکرم۶ نیز برهان طلبی است، که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌گردد:
در مناظره یهودیان و رسول اکرم۶ که معتقد بودند عزیر پسر خداست، حضرت فرمود: آیا نزد من آمده‌اید تا بی دلیل عقیده‌تان را بپذیرم؟ گفتند:نه. فرمود: پس بر چه اساس و دلیلی معتقدید که عزیر پیامبر خداست؟ گفتند: چون تورات را پس از متروک شدن برای بنی اسرائیل احیا نمود، و این کار را نکرد جز آن که در مقام پسر خدا بود. پیامبر۶ فرمود: اگر این طور است، پس چرا موسی فرزند خدا نباشد، چرا که او کسی است که تورات بر او نازل شد و آن را برای بنی اسرائیل آورد، و معجزات بسیاری که خود نیز می‌دانید از او مشاهده گردید. اگر عزیر فرزند خدا بود، نمی‌بایست تنها کرامتش احیای تورات باشد، در حالی که، این موسی است که به نبوت و پیامبری بالاتر از عزیر است، و اگر تنها این منزلت و کرامت عزیر موجب می‌شودکه فرزند خدا باشد، موسی ۷ به واسطه پیامبری‌اش چندین برابر این منزلت و کرامت را داراست[۳۷۴].
رسول اکرم۶ در مناظره با نصاری هم با همین اصل درخواست استدلال می‌کند و دلیل آنها را برای ادعایشان که معتقدند خداوند با مسیح متحد گشته است را از آنان درخواست می کند[۳۷۵].
در مناظره با دهریه حضرت می‌فرمایند: شما بر چه اساسی معتقدید که همه موجودات، قدیم و ازلی بوده و آغاز و انجامی ندارند؟[۳۷۶]
در مناظره با مشرکین عرب فرمود: شما چرا بتان را می‌پرستید؟ گفتند: با عبادت آنها به خداوند تقرب می‌جوییم. پیامبر۶ فرمود: مگر این بتان شنوا و اطاعت کننده از خدایشان هستند و او را عبادت می‌کنند، تا شما به واسطه تعظیم آنها به خداوند تقرب جویید؟ گفتند: نه. فرمود: مگر شما خودتان آنها را با دست خود نتراشیده اید؟ گفتند: آری. فرمود: بنابراین اکنون که خدایی دانا به مصالح و عواقب شماست، و در تعیین تکلیف شما حکیم می‌باشد، شما را به عبادت آن‌ ها امر نکرده‌است، اگر آن‌ ها شما را عبادت کنند، شایسته‌تر از این است که شما آنها را بپرستید[۳۷۷].
در مناظره با جماعت ثنویه که معتقدند نور و ظلمت مدبر عالم می باشند، نیز رسول اکرم ۶ درخواست اصل و برهان می کند و فرمود: چه چیز شما را به این معنی معتقد نموده است.[۳۷۸]
اما صادق ۷ از امیرالمومین ۷ نقل نموده است که فرمود: خداوند می فرماید: «وَ قَالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلَّا مَنْ کَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ» وگروهی از کفار نیز سخن دیگری گفتند، خداوند خطاب به پیامبر فرمود: ای محمد «تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ» اینها آرزوهای آنهاست، که بی حجت و دلیلی در دل دارند، «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ»
بگو: برهان خویش بیاورید، و دلایل خود را بر ادعای خویش اقامه کنید، إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ «اگر راستگوئید» همان گونه که محمد۶دلایل خود را آورد. و همچون اهل ایمان که پس از شنیدن براهین و دلایل رسول خدا به او معتقد شدند.[۳۷۹]
از امام حسن عسگری۷نقل شده است که فرمود: وقتی آیه «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً» (سوره بقره آیه ۷۴) پس از آن، دلهایتان سخت شد؛ همچون سنگ یا سخت تر. که در شأن یهود و ناصبی ها نازل شد، و گروهی از سران و خطیبان آنان به رسول خدا گفتند: ای محمد! تو از ما بدگویی نمودی و به دلهای ما چیزی را نسبت دادی، که خداوند بر خلاف آن واقف است، به تحقیق که در دلهای ما خیرات بسیاری نهفته است، روزه می گیریم،صدقه می دهیم،و از فقرا دستگیری می کنیم.
رسول خدا ۶ فرمودند: ای برادران یهود! البته دادخواهی اهل حق و باطل باهم یکسانند، ولی حجت ها دلایل الهی میان آن دو را متمایز ساخته و اهل باطل را رسوا و حقیقت حق گویان را آشکار می گرداند و محمد رسول خدا نه از جهل شما سود می جوید و نه بی حجت و دلیل، شما را به پذیرش خود مجبور می نماید. بلکه حجت و دلیل از طرف خدا برای شما ارائه می کند، که قادر به دفع آن نبوده و تاب امتناع از تصدیق آن را نداشته باشید. اگر محمد ۶ به انتخاب خودش برایتان معجزه‌ای می‌آورد، همانا به شک و تردید افتاده و می گفتید: این معجزه‌ای اتفاقی، ساختگی، شعبده و متداول، یا همدستی بوده است. ولی هنگامی که معجزه ای را مطابق خواست خودتان نشان می‌دهم، جای طرح این بهانه ها باقی نمی‌ماند. پس بدانید که پروردگار عالمیان به من وعده فرموده، که خواسته هایتان را به شما نشان دهد، تا بهانه‌ای برای کافرین شما باقی نماند، و بینش مؤمنین شما را بیافزاید. یهودیان گفتند: منصفانه سخن گفتی.[۳۸۰]
همان طور که در تمامی این مناظره‌ها به وضوح مشاهده می‌شود، حضرت، علاوه بر اینکه از طرف مقابل درخواست بیان دلیل، حجت، استدلال صحیح و برهان می‌کند، خودش نیز براهینی متقن و استوار ارائه می کند تا جای هیچ گونه بهانه‌ای باقی نماند.
۳- جدال احسن:
از اصول بسیار مهم مناظره‌های قرآنی جدال احسن است، که خداوند فرمود:«وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»[۳۸۱] و همچنین فرمود: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»[۳۸۲]
تکریم طرف مناظره، رعایت ادب و احترام و آرامش در مناظره، سعه صدر و تحمل عقاید و آرای دیگران، رعایت اخلاق اسلامی و انصاف در بحث و گفتگوهای عالمانه و عاقلانه متکی به وحی، از خصوصیات بارز مناظره های رسول اکرم۶است. به تحقیق تمامی مناظره‌های حضرت ۶بر اساس اصل جدال احسن استوار می باشد.
در مناظره رسول اکرم۶با نصاری، که معقتد بودند چون حضرت ابراهیم۷خلیل الله گفته می شود بنابراین؛ اگر به حضرت عیسی۷هم ابن الله گفته شود منعی وجود ندارد، حضرت فرمود: اگر دلیل قیاس شما برای پسر خدا بودن حضرت عیسی۷ اینست که ابراهیم۷ خلیل خداست، باید به این مطلب تأمل شود که موسی۷نیز پسر خداست، زیرا معجزاتی توسط او ظاهر شده که کمتر از معجزات عیسی۷ نبوده است، پس بگویید: «موسی نیز پسر خداست» بلکه همان طور که به یهودیان گفتم، جایز است بگویید: «موسی پدر، آقا، عمو، انیس و امید خداست»[۳۸۳].
در این مناظره چنان رسول خدا با آرامش و سعه صدر و رعایت احترام و ادب و مستدل و عاقلانه رفتار نمودند، که مسیحیان پس از این استدلال پیامبر ساکت شده و گفتند: ما تا امروز هیچ کس را در مقام بحث و جدل چون تو ندیده بودیم»[۳۸۴].
رسول اکرم۶ که عقل کل است، با ۲۵ نفر از پنج فرقه یهود، نصاری، دهریه، ثنویه و مشرکان عرب که در محضر پیامبر۶ حاضر شدند و با او به مجادله پرداختند،[۳۸۵]چنان با قول احسن مناظره کرد، که همگی به اتفاق مسلمان شدند، امام صادق۶فرمود: به خدایی که محمد را به پیامبری برانگیخت سوگند، هنوز سه روز بر این جماعت بیست و پنج نفره نگذشته بود، که همگی مسلمان شدند و گفتند: ای محمد! تا کنون مانند این استدلال را نشنیده بودیم، و گواهی می‌دهیم که تو فرستاده خداوند می‌باشی»[۳۸۶].
حتی در زمانی که ابوجهل، از سران مشرکین عرب ، حضرت را تهدید می‌کند و به پیامبر می‌نویسد: اندیشه‌های پریشانت، شهر مکه را برایت تنگ نمود و تو را به سوی یثرب روانه ساخت، و آن افکار نادرست و تعدی از حدود، پیوسته تو را به سمت فساد و هلاکت سوق داده و مردم یثرب را به بیابان فنا و هلاکت کشانده و در آتش سوزان جهنم خواهد سوزاند، و جز این نمی‌بینیم که عاقبت، قریشیان برای محو آثار و رفع زیان و گرفتاری ناشی از تو با هم متحد شده، بر تو می‌شورند، و تو همراه اطرافیان نادانت که فریب تو را خورده‌اند، با آنان روبرو خواهی شد، و یارانت از ترس مرگ خود و اهل و عیال و فقر و بیچارگی، پس از هلاکت، ناگزیر به تو کافر شده و دشمنی می‌کنند.[۳۸۷]
با تمام این اهانت ها و تهدیدها رسول اکرم۶در کمال آرامش و با شرح صدر و ادب می فرماید: «ابوجهل مرا با سختی ها و هلاکت تهدید می کند، و پروردگار عالمیان با یاری و پیروزی وعده ام می دهد و البته خبر الهی صحیح تر و پذیرش وعده الهی سزاوارتر است و پس از نصرت الهی و بخشایش وجود و کرم خداوند، تنهایی یا مخالفت و دشمنی با محمد، زیانی به او نخواهد رساند[۳۸۸].
و حتی هنگامی که عده ای رسول خدا را به سحر متهم کردند: «وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا»[۳۸۹] آن حضرت فرمود:‌«بدانید عقل و بینش من برتر از عقل‌های شماست و در این چهل سال، چیزی بر خلاف خرد و فرزانگی از من ندید. اکنون که شما را از شرک به توحید دعوت می‌کنم مرا به مسحور شدن متهم می‌کنید! آیا می‌توان کسی را که عمری به فرزانگی در میان شما زندگی کرده است به جنون متهم ساخت؟ آنچه هم اکنون از من می‌شنوید دو چیز است:
یکی دعوی نبوت و دیگری دعوت به توحید و سایر معارف الهی. هر یک از این دو، با برهان مناسب خود همراه است و هرگز چنین پیامهایی سحرآمیز نبوده، آورنده آنها مسحور نخواهد بود. پس چنین فرزانه‌ای، نه ساحر است و نه مسحور، و چنان دعوی و دعوتی از قبیل سحر نیست»[۳۹۰]
استاد بزرگوار آیت الله جوادی آملی می گوید: در احتجاجهای نبی اکرم۶گاه برهان ابتدایی ارائه شده، از مقدمات حق و یقینی استفاده می شود که این نوع استدلال را حکمت می نامند و گاهی به صورت جدال ثانوی، مقدمات مورد پذیرش رقیب و خصم مورد استفاده قرار می گیرد، که این نوع استدلال، جدال نام دارد، لیکن جدال به نحول احسن، زیرا در هیچ یک از محورهای مقدمات و نتیجه این قیاس جدلی نه حقی باطل جلوه داده می شود و نه باطلی حق؛ نه جهلی بر کسی تحمیل می شود و نه از جهل مخاطب سوء استفاده خواهد شد، زیرا محور اصیل رسالت، دعوت به عقل و شکوفایی خرد است»[۳۹۱]
۴- احترام به ادیان الهی:
از اصول قطعی و حتمی رسول اکرم ۶ در مواجه با علمای ادیان و فِرَق مختلف تکریم و احترام به آنهاست، حضرت بر اساس خلق عظیم «وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ»[۳۹۲] در تمام مناظره های خود بدون استثناء، کمال ادب را رعایت می نمودند، و حتی در شرایطی که مخالفان به او بی ادبی و بی احترامی می کردند، حضرت با کمال تواضع و نرمش و فروتنی با تکیه بر ادب و علم و استدلال متقن اقدام به جوابگویی می‌کردند. از امام حسن عسگری۷نقل شده است که فرمودند از پدرم امام هادی۷ پرسیدم: آیا پیامبر ۶هنگامی که از سوی یهودیان و مشرکان مورد ملامت قرار می گرفت، با آنان احتجاج می نمود؟! پدرم فرمود: آری، در موارد بسیار[۳۹۳]
از جمله آن حکایتی است، که خداوند از قول آنان می فرماید: و مشرکان گفتند: این پیامبر را چه می شود که غذا می خورد، در بازارها راه می رود، چرا فرشته ای بر او نیامده است؟»[۳۹۴]
همچنین گفتند: چرا این قرآن بر مردی بزرگ – از نظر جاه و مال- از این دو شهر- مکه و طائف- فرستاده نشده است؟»[۳۹۵] و نیز گفتند: هرگز تو را باور نداریم، تا برای ما از زمین مکه چشمه ای روان سازی، تا آنجا که می فرماید: برای ما کتابی فرود آوری که از آن بخوانیم.[۳۹۶]
سپس در احتجاجی دیگر به رسول خدا ۶ گفتند: اگر تو به راستی همچون موسی پیامبر هستی، در مقابل خواسته ما از آسمان بلای صاعقه ای نازل می کردی، زیرا درخواست ما از تو، از پیشنهادی که از موسی کردیم، سنگین تر است».[۳۹۷]
اما حضرت۶ در مقابل تمام ملامت ها و آزار و اذیت ها به صورت مستدل، و به دور از عوام فریبی و با رعایت کمال احترام، با آنان گفتگو می کرد.
حضرت۶ در مناظره با یهودیان، با احترام به کتاب آسمانی آنها، تورات را میان خود و یهودیان حاکم قرار می دهد و از ابن عباس نقل شده است که گفت: چهل تن از مردان یهودی از مدینه خارج شده و گفتند: بیائید نزد این کاهن و دروغگو برویم، تا چهره به چهره او را توبیخ نموده و تکذیب کنیم، چرا که او ادعا می کند افضل از رسولان الهی است، و چگونه چنین باشد، حال آنکه تمام انبیاء همچون آدم و نوع و … از او بهترند! پس پیامبر۶ به عبدالله بن سلام فرمود: تورات میان من و شما حاکم باشد. یهودیان نیز پذیرفتند».[۳۹۸] رسول اکرم۶ فضیلت خود بر حضرت آدم۷، حضرت موسی۷، حضرت نوح۷، حضرت ابراهیم۷، حضرت عیسی۷، حضرت سلیمان۷، را بیان نمودند و در تمام موارد یهودیان گفتند: ای محمد راست گفتی، این مطلب در تورات نیز نوشته شده است، اقرار کردند که فضیلتهای حضرت برتر است و گفتند: ای محمد! همگی ما به یگانگی خدا و رسالت تو شهادت می دهیم.[۳۹۹]
در مناظره با مسیحیان نیز که معتقد بودند مسیح۷ ابن الله است، و گفتند: عیسی۷ در انجیل می‌گوید: من به سوی پدر خود و شما می‌روم، با احترام به مسیحیان و مطلب تورات فرمودند: اگر بدانید در انجیل این گونه آمده است:
من به سوی پدر خود و شما می روم، پس لازم است به همان دلیل بگویید تمام کسانی که عیسی۷ آنان را مخاطب قرار داده پسران خدایند، همان گونه که عیسی۷ پسر خداست. به راستی که در انجیل بر ابطال گفتار شما دلیل وجود دارد، که گمان می کنید اطلاق «ابن الله» به حضرت عیسی۷ به سبب ویژگی خاص او بوده است، در صورتی که خود به خوبی می دانید، عیسی ۷ دارای ویژگی خاصی نبوده است، که دیگران آن را نداشته باشند. شما که این جمله را نقل می کنید، آن را بر غیر معنای واقعی اش تأویل می نمایید، بلکه منظور عیسی۷ از «من به سوی پدرم و پدرشما می روم» این است که من به سوی عقیده ای جز عقیده شما می‌روم، که آن را باور دارید. شاید مراد شما معنای لفظی و لغوی پدر و پسر باشد، بلکه بگویید مراد عیسی ۷ این بوده است که: من به سوی پدرم و پدر شما، آدم و نوح می روم و این که خداوند مرا به سوی ایشان بالا می برد، و مرا با نوح۷ و آدم۷ پدر من و شما جمع می نماید، بلکه به راستی عیسی۷، جز این معنی را اراده نکرده است».[۴۰۰]
بنابراین، از اصول مسلم حضرت ۶تکریم و احترام فرق و مذاهبی است که با آنان به گفتگو می پرداختند.
۵- حق جویی
رسول خدا ۶ که تحت ولایت الله است که فرمود: «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ»[۴۰۱] ولیّ من خدایی است که، کتاب را فرو فرستاده و او متولی صالحان است و تحت ولایت حق است، که حق از جانب خداوند متعال به او عرضه شده است. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»[۴۰۲] حق از طرف خداوند به تو رسیده است و تو هرگز در مریه و شک مباش، تمام اعمال، رفتار و گفتار او بر محور حق و حق گویی و حق جویی است.
رسول حق۶‌در هیچ کدام از مناظره ها از اصل حق و حق جویی خارج نشد، و بر همین اساس گفتار او متقن و تأثیرگذار بود.
استاد بزرگوار آیت الله جوادی آملی در توصیف رسول اکرم۶می‌گوید: «مقام منبع عصمت عملی برای کسی حاصل است که به مرز اخلاص رسیده باشد، در این حال در حرم امن او شهوت و غضب باطل راه ندارد، چون وی هر دو را مهار کرده، به صورت اراده و کراهت در آورده، اراده و کراهت را رقیق کرده، به صورت تولی و تبری در آورده است. انسان کامل مراحل جذب و دفع، شهوت و غضب، محبت و عداوت و اراده و کراهت را طی کرده و به مقام تولی و تبری، که دقیق ترین مرحله اراده و کراهت، لطیف ترین مرحله محبت و عداوت، صافترین مرحله شهوت و غضب و پاکترین جذب و دفع می‌باشد، رسیده است. کسی که به مقام تولی و تبری رسیده، شیطان را دشمن ترین دشمن درون و بیرون می داند و او را سرکوب کرده، بر همه دشمنان فایق می آید و متولی حق می شود چنانکه حق ولی اوست».[۴۰۳]

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...