۲-۲-۵-رب
مولف براین باوراست،که واژه “رب” به معنای مالک و تدبیر کننده و پرورش دهنده است.[۱۷۶] آیه­ی آورده شده،عبارت است از: «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْن» (رحمن /۱۷)« پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب» .
مقاله - پروژه
حدیث آورده شده،در ذیل­آیه­ی بالا عبارت است از: وَ کَانَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) یَقُولُ فِی دُعَائِهِ‏- اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ وَلَدٍ یَکُونُ عَلَیَّ رَبّاً وَ مِنْ مَالٍ یَکُونُ عَلَیَّ ضَیَاعاً وَ مِنْ زَوْجَهٍ تُشَیِّبُنِی قَبْلَ أَوَانِ مَشِیبِی.‏[۱۷۷]رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) در دعایش مى‏گفت: پروردگارا من به راستى به تو پناه مى‏برم، از فرزندى­که برمن سرورى کند؛ وازمالى که در راه غیر حقّ صرفش کنم، و از همسرى که مرا قبل از این که پیر شوم، پیر سازد.
راغب اصفهانی بر این عقیده است که، رب به طور مطلق در مورد خداوند بکار می­رود و هم چنین درمورد صاحب چیزی می گویند: رب الدار و رب الفرس.[۱۷۸]
این حدیث بر اساس جناس لفظ واژه”رَبُّ درآیه و رَبّاً درحدیث” بیان شده است. اما این که­دراین حدیث کلمه رب را آورده است،خواسته این مفهوم را برساندکه کراهت وزشتی روزی که فرزند در حق والدینش، مانند زیر دست رفتارکند.چرا که واژه رب در مورد خداوند به معنای پرورش وتربیت بندگان است، واین صفت فقط مخصوص اوست، ولی در حدیث با آوردن این­کلمه خواسته به قسمت سروری آن­اشاره کند،چرا که وقتی فرزندی سرور والدین شد، با او هر رفتاری می کند.
۲-۲-۶-هیج
درمجمع البحرین­آمده است­که، واژه هیج به معنای برانگیختن ورسیدن است.[۱۷۹] آیه­ی آورده شده،درذیل این واژه، عبارت است از: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ » (زمر/۲۱)«مگر ندیده‏اى که، خدا از آسمان آبى فرود آورد، پس آن را به چشمه‏هایى که در [طبقات زیرینِ‏] زمین است،راه داد، آنگاه به وسیله آن کشت­زارى را که رنگهاى آن گوناگون است،بیرون مى‏آورد،سپس­خشک­مى‏گردد؛آنگاه­آن رازردمى‏بینى،سپس خاشاکش مى‏گرداند قطعاً در این [دگرگونیها] براى صاحبان خرد عبرتى است».
حدیث آورده شده، در ذیل­آیه عبارت است از: وَ جَاءَ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَهِ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) فَقَالُوا لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ادْعُ لَنَا بِدَعَوَاتٍ فِی الِاسْتِسْقَاءِ فَدَعَا عَلِیٌّ (علیه السلام) الْحَسَنَ(علیه السلام)وَ الْحُسَیْنَ(علیه السلام)‏ قَالَ یَا حَسَنُ ادْعُ فَقَالَ الْحَسَنُ (علیه السلام) اللَّهُمَّ هَیِّجْ لَنَا السَّحَابَ بِفَتْحِ الْأَبْوَابِ بِمَاءٍ عُبَابٍ وَ رَبَابٍ بِانْصِبَابٍ وَ انْسِکَابٍ یَا وَهَّابُ وَ اسْقِنَا مُطَبِّقَهً مُغْدِقَهً مُونِقَهً فَتِّحْ أَغْلَاقَهَا وَ سَهِّلْ إِطْلَاقَهَا وَ عَجِّلْ سِیَاقَهَا بِالْأَنْدِیَهِ فِی الْأَوْدِیَهِ یَا وَهَّابُ بِصَوْبِ الْمَاءِ یَا فَعَّالُ اسْقِنَا مَطَراً قَطْراً طَلًّا مُطِلًّا طَبَقاً مُطَبِّقاً عَامّاً مِعَمّاً رِهَماً بُهْماً رُحْما[۱۸۰]و گروهى از مردم کوفه نزد على بن ابى طالب (علیه السّلام) رفتند،و گفتند: یا امیر­المومنین دعاهایى در طلب نزول باران براى ما بخوان؛پس امیر المومنین‏ على (علیه السّلام) دو فرزند خود حسن(علیه السلام) و حسین (علیه السّلام)را طلب کرد، و حسن را فرمود:دعا کن، امام حسن(علیه السّلام) چنین دعا کرد: اللّهمّ هیّج لنا- تا آخر دعاى متن؛آمین یا ربّ العالمین را خواند، که ترجمه آن این است: بار خدایا ابرها را به گشودن درهاى رحمتت به وسیله آبى سیل آسا و بادوام برانگیز،ومارابه­وسیله­بارانى فراگیر و دامن‏گسترو­بهجت انگیزسیراب­فرما،خدایا­فروبستگی- هاى ابرها را بگشاى و روان ساختن اش راآسان گردان.
در مجمع البیان آمده است که، بهیج به معنای گیاه ودرخت خشک شده است، که در خشکی به نهایت خود رسیده باشد.[۱۸۱]
مولف در اطیب البیان بر این باور است،که خشک می­ شود واز حالت سبز بودنش خارج می شود.[۱۸۲]
طریحی این حدیث را از باب جناس لفظ واژه" یَهیجُدرآیه و هَیِّجْ درحدیث” بیان کرده است، واین حدیث تفسیری نیست.
۲-۲-۷-جلب
مولف براین نظراست،که واژه جلب به معنای بانگ زدن است.[۱۸۳] آیه­ی آورده شده دراین قسمت عبارت است از: «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً» (اسرا/۶۴)«با فریاد­خویش هر که راتوانى از جاى برانگیز،و به یارى سواران وپیادگانت بر آنان بتاز و در مال و فرزند با آنان شرکت جوى و به آنها وعده بده، و حال آنکه شیطان جز به فریبى وعده‏شان ندهد.»
حدیثی که در ذیل آیه­ی بالا آمده، عبارت است از:عن‏ غیاث‏ قال سمعت أبا عبدالله (علیه السلام) یقول لا جلب ولا جنب ولا شغار فى الإسلامقال الجلب الذى یجلب مع الخیل یرکض معها والجنب الذى یقوم فى أعراض الخیل فیصیح بها والشغار کان یزوج الرجل فى الجاهلیه ابنته بأخته.[۱۸۴]امام صادق (علیه السلام) ‏فرمود:جلب، جنب­ و­ شغار در اسلام نیست؛حضرت فرمود: جلب آن است که، شخص اسبى را با اسبى که دارد، بیاوردکه با آن نیز، مسابقه را ادامه دهد وجنب همان است­­که، در پایه کوه مى‏ایستدو از آنجا فریاد مى‏کشد (و مردم را براى پرداخت زکات دعوت مى‏کند.) و شغار این است، که مرد در­ زمان جاهلیت دخترش را،در برابرگرفتن خواهر­ دیگرى تزویج مى‏کرد.»
راغب بر این باور است،که اصل جلب به معنای راندن چیزی است؛ وبیان کرده­که جَلَب آن است،که در مسابقات اسب دوانی شخصی جلو­تر از همه است،ویک نفر دیگر در این حالت بانگ می زند ومی خواهد با شلاق زدن براسب خود،ازآن شخص جلو بیفتد.[۱۸۵]
علامه بیان داشته است که، جلب اگر به باب افعال رود، به معنای از روی قهرفریاد­زدن برسر­کسی است.[۱۸۶]
حدیث بر­اساس جناس لفظ واژه أَجْلِبْ درآیه،وجلبدرحدیث بیان شده است،ودر صدد تفسیرآیه­ی مورد نظر نیست.
۲-۲-۸-جیب
در باب باء واژه­جیب،مولف­بر­این عقیده­است که،به معنای گریبان ویقیه پیراهن است.[۱۸۷]و آیه­ی آورده شده،عبارت است از: «اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ» (قصص/۳۲)«دست خود را در گریبان برتا بى هیچ نقص (برص و) مرضى سفید­و روشن (چون ماه تابان) بیرون آید، و تا (به ظهور این معجزه)از وحشت و اضطراب بیاسایى، باز دست به گریبان بر(تا به حال اول برگردد)؛ این دو (عصا و ید بیضا) از جانب خدایت دو برهان (کامل و دو معجزه بزرگ الهى بر رسالت­تو) است (اینک برو به رسالت)به سوى فرعون و­فرعونیان که قومى فاسق و نابکارند.»
حدیثی که درذیل آیه آورده شده،عبارت است از:قالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)أَنْسَکُ النَّاسِ نُسُکاً أَنْصَحُهُمْ جَیْباً.[۱۸۸] رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) فرمود: عابدترین مردم کسى است که، نسبت به همه مسلمین خیرخواه‏تر و پاکدل تر باشد.
با توجه به حدیث،می­توان بیان داشت­که، طریحی این حدیث را بر اساس جناس لفظ واژه جَیْبِکَ درآیه و جَیْباً در حدیث، بیان داشته است.
۲-۲-۹-برد
باب الف واژه برد، مولف بر­این نظراست،که به معنای تگرگ و سرد بودن است.[۱۸۹] آیه­ی آورده شده، عبارت است از:« لا یَذُوقُونَ فیها بَرْداً وَ لا شَراباً »(نبا /۲۴)«در آنجا نه خنکى چشند، و نه شربتى».
حدیثی که ­دراین باب آورده­ شده،عبارت­است از:اللَّهُمَّ اجْمَعْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ فِی بَرْدِ الْعَیْشِ- وَ قَرَارِ النِّعْمَهِ وَ مُنْتَهَى الرَّغْبَهِ وَ مُسْتَقَرِّ اللَّذَّهِ- وَ مُنْتَهَى الطُّمَأْنِینَهِ وَ أَرْجَاءِ الدَّعَهِ وَ أَفْنَاءِ الْکَرَامَه. [۱۹۰]بار پروردگارا جمع کن میان ماو او درزندگى خوش و قراردادن نعمت و انتهاى آرزو میل و استقرار لذت و انتهاى آرامش و امیدوارى خوشى و میان کرام.
این­حدیث­­که­براساس­جناس­لفظ،­"واژه­بَرْداً،درآیه­وبرد،درحدیث"بیان­شده­است­، استعاره آورده شده است، برای زندگی راحت وزیبا،چرا که کلمه برد،به معنای سرد است؛ ونگفت مطلق زندگی و برد را به آن اضافه کرد، تا دربیانی زیبا مفهوم زندگی راحت وخوش را برساند،چرا که با وصف­هایی که از زندگی درآن جهان شده است،با آوردن گرما، مخاطب سختی­های آن را در ذهن به تصویر می کشد، و با اضافه کردن برد به زندگی، مفهوم چنان زندگی راحت وزیبا را بیان می دارد.
۲-۲-۱۰-جدد
در باب دال،طریحی واژه جدد،را به معنای راه ­ها بیان کرده است[۱۹۱] آیه­ی آورده شده، عبارت است از: « أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ »(فاطر/۲۷)«آیا نمى‏بینى­ که­ خداى تعالى از آسمان آبى فرو فرستاد،پس به وسیله آن میوه‏هایى که، رنگهاى آنها گوناگون است، بیرون آوردیم و از جمله کوه‏ها داراى راههاى سفید و قرمز است، رنگهاى آنها گوناگون است، و برخى از کوه‏ها در غایت سیاهى‏اند».
حدیثی که در ذیل آیه­ی بالا آورده شده،عبارت است از: یَا عَلِیُّ مَنْ حَارَبَکَ فَقَدْ حَارَبَنِی وَ مَنْ حَارَبَنِی فَقَدْ حَارَبَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَا عَلِیُّ مَنْ أَبْغَضَکَ فَقَدْ أَبْغَضَنِی وَ مَنْ أَبْغَضَنِی فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ وَ أَتْعَسَ اللَّهُ جَدَّهُ وَ أَدْخَلَهُ نَارَ جَهَنَّم‏.[۱۹۲] اى على هر که با تو جنگد، بامن جنگیده و هر که با من جنگد، با خدا جنگیده، على هر که تو را دشمن دارد، مرا دشمن داشته هرکه مرا دشمن دارد، خدا را دشمن داشته، و خدا او را بخت برگشته کند، و به دوزخ برد.
طریحی این حدیث رابراساس جناس لفظ،واژه جُدَدٌدرآیه وجَدَّهُ درحدیث، آورده است و از جهتی هم می­توان گفت، این مفهوم را می­رساند، برای زندگی این شخص، که با این دشمنی زندگی خود را به ورطه­ی هلاکت می کشاند.
۲-۲-۱۱-رصد
مولف براین باور است، که واژه رصد به معنای نگهبانی و دیده بانی است.[۱۹۳] آیه­ی آورده شده در این باب، عبارت است از:« فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (توبه/۵)«و چون ماههاى حرام گذشت مشرکان­را­هر­جا­یافتید،بکشیدو­دستگیرشان­کنید،­و­محاصره­کنیدو(براى­کشتن­و دستگیریشان)درهرکمینگاه بنشینید،پس اگر توبه کردند،و نماز به­پاداشتند، و زکاه دادند راهشان را باز کنید (و آزادشان بگذارید.) که خدا آمرزنده و مهربان است».
مولف در مجمع البیان براین نظراست،که مرصد به معنای راه ومانند آن آمده است.[۱۹۴]
علامه بیان داشته است، که مرصد اسم مکان رصد و رصدبه معنای آمادگی برای مراقبت است.[۱۹۵]در اطیب البیان مولف براین عقیده است،که رصد به معنای کمین گاه وراههایی آمده است، که مشرکین نتو­انند از آن فرار کنند.[۱۹۶]
حدیثی که در ذیل آیه آمده،عبارت است از:عن حماد بن بشیر قال سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول قال رسول الله (صلی الله علیه و آله)‏ قال الله عز و جل من أهان لی ولیا فقد أرصد لمحاربتی و ما تقرب إلی عبد بشی‏ء أحب إلی مما افترضت علیه و إنه لیتقرب إلی بالنافله حتى أحبه فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها إن دعانی أجبته و إن سألنی أعطیته و ما ترددت عن شی‏ء أنا فاعله کترددی عن موت المؤمن یکره الموت و أکره مساءت[۱۹۷].-حماد بن بشیر گوید: شنیدم از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده، خداى عزو جل فرماید:هر که به دوستى از من اهانت کند، به تحقیق براى جنگ با من کمین کرده است، و هیچ بنده به چیزى به من تقرب نجوید،که نزد من محبوب‏تر از آنچه بر او واجب کرده‏ام باشد؛وهمانا او به وسیله نماز نافله به من نزدیک شود،تا آنجا که من او را دوست بدارم و هنگامى که او را دوست بدارم گوش او شوم، همان گوشى که با آن می شنود؛ و چشم او گردم ،همان چشمى که با آن ببیند؛ و زبانش شوم همان زبانى که با آن سخن گوید، و دست او گردم همان دستى که با آن بگیرد؛ اگر مرا بخواند، اجابتش کنم و اگر از من خواهشى کند، به او بدهم و من در کارى که انجام دهم، هیچ گاه تردید نداشته‏ام مانند تردیدى که در مرگ مومن دارم (زیرا) او مرگ را خوش ندارد، و من ناخوش کردن او را.
این حدیث براساس جناس لفظ “واژه مَرْصَدٍ در آیه و أرصد در حدیث” بیان شده است ودرصدد تفسیرآیه مورد نظر نیست،کمینی که در حدیث آمده است،بیانی مجازی نیز دارد برای کسی که واجباتی که توسط سنت به ما رسیده است؛را انجام ندهد؛ودر حق آن کوتاهی وسهل انگاری کند، رصد هم در آیه به معنای کمین گاه است ،وهم درحدیث با این تفاوت که در آیه مجاز نیست، وبه مسلمین دستور داده شده است،که در کمین مشرکین بنشینند.
۲-۲-۱۲-صعد
طریحی بیان داشته،که واژه صعید به معنای خا­ک پاک است.[۱۹۸] آیه­ای که در این قسمت آورده شده،عبارت است، از:« فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورا» (نسا/۴۳)«آبى­نیابید­با­خاک­پاک،صورت ودستهایتان را­مسح­کنید،­که­خداوند بخشاینده و آمرزنده است».هم چنین آیه­ی دیگری نیزدراین باب آمده است،که عبارت است از:« مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»(فاطر /۱۰)«هر­که براى خود عزّت می خواهد، همه عزّتها از آن خداست، سخنان پاک بسوى خدا بالا می رود،و عمل شایسته سخنان پاکیزه را بالا می برد.»
حدیثی­که در ذیل آیه بیان شده،عبارت است از: عن أبی حمزه الثمالی عن علی بن الحسین(علیه السلام) قال سمعته یقول‏ إذا کان یوم القیامه جمع الله تبارک و تعالى الأولین و الآخرین‏فی صعید واحد ثم ینادی مناد أین أهل الفضل- قال فیقوم عنق من الناس‏ فتلقاهم الملائکه فیقولون و ما کان فضلکم فیقولون کنا نصل من قطعنا و نعطی من حرمنا و نعفو عمن ظلمنا قال فیقال لهم صدقتم ادخلوا الجنه.[۱۹۹] على بن حسین (علیه السّلام) فرمود:چون روز قیامت شود،خداى تبارک و تعالى پیشینیان و پسینیان را در یک سرزمین گرد آورد، سپس یک­­ منادى فریاد­­کشد، اهل­ فضل کجایند؟جماعتى از مردم برخیزند،فرشتگان ایشان را استقبال کنند،وگویند:فضل شما چه بود؟گویند:ما به کسى که از ما می برید،می­پیوستیم؛ و به آن که ما را محروم می کرد،عطا می­کردیم؛و از کسى که به ما ستم می نمود،درمی- گذشتیم، سپس به آنها گویندراست گفتید،داخل بهشت شوید.
راغب براین باور است،که صعد وصعید و صعود،در اصل به یک معنا هستند،ولی­ صعد وصعودبه فرجام و عاقبت کار دشوار وسخت گفته می­ شود،ولی­به طور استعاره برای هر سختی بکار می روند،ولی صعید به معنای سطح ورویه زمین گفته می­ شود.[۲۰۰]
در مجمع البیان مولف، درذیل آیه­ی(فاطر/۱۰)بر این باوراست،که صعودبه معنای قبول اعمال وپذیرفتن آن است،وهرعملی که خدا طاعت آن را قبول کند،آن را به صعود توصیف می کند،چرا که فرشتگان آن را بالا می­برند.[۲۰۱]و در مورد صعید گفته است،که صعید سطح زمین بدون گیاه و درخت است، و وجه تسمیه آن این است،که اگر از باطن زمین به سطح آن صعود کنیم، سطح زمین پایان این صعود است.[۲۰۲]
علامه بیان کرده است،که صعود کلم طیب به سوی خدا،عبارت از تقرب آن به سوی خدا که آن عمل اعتلا یافته،چون خداوند رفیع الدرجات است، واین که گفته­اند،صعود عمل به معنای قبول عمل است، این صحیح نمی باشد،و از لوازم معنای آن می باشد.[۲۰۳]
این حدیث بر اساس جناس لفظ واژه یصعد، درآیه وصعیددر حدیث بیان شده است.
۲-۲-۱۳-صلد
مولف­براین باور است،که صلد به معنای سنگ سخت است.[۲۰۴] آیه ای که برای شاهد مثال آورده شده، عبارت است از: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِین» (بقره /۲۶۴)« اى کسانى که ایمان آورده‏اید، همانند آن کس که اموال خود را از روى ریا و خودنمایى انفاق مى‏کند، و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد،صدقه‏هاى خویش را به منّت نهادن و آزار رسانیدن باطل مکنید؛ مثَل او مثَل سنگ صافى است،که بر روى آن خاک نشسته باشد،به ناگاه بارانى تند فرو بارد،و آن سنگ را هم چنان کشت ناپذیر باقى گذارد،چنین کسان از آنچه کرده‏اند، سودى نمى‏برند،که خدا کافران را هدایت نمى‏کند.
این حدیث که براساس جناس لفظ بیان شده،از امام علی (علیه السلام )در باب صفات مومن آورده شده ،که عبارت است از:کَثِیرٌ عِلْمُهُ عَظِیمٌ حِلْمُهُ کَثِیرُ الرَّحْمَهِ لَا یَبْخَلُ وَ لَا یَعْجَلُ وَ لَا یَضْجَرُ وَ لَا یَبْطَرُ وَ لَا یَحِیفُ فِی حُکْمِهِ وَ لَا یَجُورُ فِی عِلْمِهِ نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ مُکَادَحَتُهُ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ.[۲۰۵]-دانشش بسیار و بردباریش بزرگ، و مهربانیش زیاد است،بخل نورزدو شتاب نکند،دلتنگى­نکند،و مستى­ننماید،در قضاوت خلاف حق نگوید،و درعملش بیراهه نرود،ازسنگ خارا محکم تراست،ودر­کسب و کارازعسل شیرین‏تر.
طبرسی براین باور است،که صلد به معنای سخت است، و زمین صلد آن زمینی است که چیزی در آن نمی روید.[۲۰۶]
علامه در ذیل این آیه بیا ن می­داردکه،حال­کسی که در انفاقش ریا می­ کند،مانند سنگ صافی است،که مختصر خاکی روی آن با شد،که به وسیله آن تزیین شده باشد،و همین که باران تندی بر آن ببارد،این بارانی که مایع سرسبزی خاک است،روی آن اثر ندارد، آن یک کم خا­ک به وسیله باران شسته می­ شود، وفقط سنگ صاف می ماند،و هر­چندکه باران از اسباب رشد ونمو است، وخاک هم سبب دیگری، اما وقتی محل این آب وخاک سنگ باشد عمل این دو سبب نیز باطل می شود.[۲۰۷]
طریحی این حدیث رابراساس جناس لفظ واژه“صَلْداً درآیه و الصَّلْدِ“درحدیث بیان کرده است،تشبیه آورده شده برای بیان ایمان مومن که در راسخ بودن هم چون سنگ سختی است، که هیچ عمل باطلی در آن اثر نکرده، که باعث تزلزل آن شود،و ایمان وی را کاهش دهد،آب وباران که از اسباب حیاتند،در این سنگ بی اثر است، با این تفاوت که در این حدیث امور نفوذ کننده، اسبابی غیر حق و باطل هستند،و ایمان مومن هم چون سنگ سخت وصاف در برابرهر سببی که بخواهد در ایمان وی اثر کند، بی تاثیر است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...