سیّد، شدیداً از این جمعیت و برنامه های آن انتقاد می کند. آنان را عامل اروپا و استعمار می خواند و از اهداف شوم آن ها پرده بر می دارد. از این روی، جمعیت فراماسونی، افشاگری های سیّد را خیانت نام نهاد و طبق اساسنامه خود، به ترور شخصیت وی دست زد و او را منکر خدا خواند و در تاریخ ۱۲۹۶ هجری قمری، مطابق با ۱۸۷۹ میلادی، به این بهانه اخراجش کردند. این جمعیت، با این تکنیک می خواست هم حیثیت دینی و اجتماعی سیّد را از بین ببرد و هم وانمود کند که از شرائط عضوّیت در این حزب، اعتقاد به خداست. [۱۶۴]
۳-۴- سیّد جمال عامل انگلیس :
مساله عضویت سیّد در فراماسونری، بیشترین بهانه را به دست مخالفانش داده که با مطرح کردن آن، چهره ضدانگلیسی او را وارونه جلوه داده و او را عامل و وابسته و جاسوس انگلیس معرفی کنند.در این که سیّد عضویت فراماسونری را تقاضا و داخل آن شده بود شکی نیست، اما علّت آن به طور مستند و دقیق مشخص نیست؛شایدهمانطور که نقل شد به سبب ظاهر و عناوین شعارهای فراماسونرها جذب آن شد و یا اینکه به قصد استفاده از موقعیت آن ها جهت رسیدن به اهداف خود تقاضای عضویت داد،به هرحال،به نظر می رسد که روح کنجکاو و پرتحرک سیّدچنین چیزهایی را ایجاب می کرده است.ولی با توجه به واقعیت های مختلف تاریخی که مستند و محکم هستند که نشان از فعالیت های سیّد برضدانگلستان است، مانند: به شورش کشاندن مردم مصر، ایران، افغانستان و هند و سایر نقاط علیه منافع انگلستان و به طور صریح تر قیام مهدی سودانی که تحت تاثیر تعلیمات سیّد جمال بود و باعث کشته شدن تعدادزیادی از سران و سربازان ارتش انگلیس شد، نمی توان وی را مأمور انگلیس معرفی کرد.
نویسندگانی امثال اسماعیل رائین که می خواهند خیلی مستند بنویسند، چطور می شود که صرف یک یاد و سند را برای حکم دادن کافی می دانند، ولی در کنار آن سند های فراوان دیگر را که حتی گزارش های انگلیسی ها هم خلاف آن را نشان می دهد درنظر نمی گیرند. خود آقای رائین هم در این تناقض گیر کرده که از یک سو می بیند سیّد فعالیت های شدید ضد انگلیسی دارد و از سوی دیگر در فراماسونری وارد شده است، با این حال می نویسد : « او مأموریت داشت که با تظاهر به ضد انگلیسی بودن، آزادی خواهان مصر را دور خود جمع کند و افکار و مقاصد وعملیات آنها رابه وسیله برادران فراماسونش برای دولت انگلیس فاش سازد »[۱۶۵]
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید. |
اما چیزی که امثال رائین کمتر آن را مطرح می کنند،اخراج سیّد از فراماسونری است،اگر فردی مطیع وتابع دستور و وابسته به انگلیس بودچرا اخراخ شد،آن هم به اتهام بی دینی و انکار خدا.اساساً اخراج سیّد ازآن مجمع خودبزرگترین سندی برماهیت ضد انگلیسی سیّدجمال است.
علاوه برفعالیت های گوناگون سیّد درکشورهای مختلف علیه انگلیس،تنها عروه الوثقی، بنابه قول تعداد زیادی از نویسندگان،سیلی وضربه ی سخت وشدیدی برانگلستان به حساب می آید.کافی است فردی بدون پیش داوریِ بی منطق ومغرضانه مقالات عروه رامطالعه نماید.[۱۶۶]
زمانی که سیّد جمال وارد هند شد، انگلستان که وی را شناخته و حضورش را عامل خطرناکی برای منافع خود می دید، به شدت کنترلش کرده به گونه ای که به محض ورود سیّد، یک دسته مأمور و جاسوس مخفی و آشکار به مراقبت از وی گماشتند. سیّد وقتی متوجه شد تحت نظر است دریکی ازخطابه های خود دربین هندی ها چنین می گوید:« به هند نیامده ام که حکومت بریتانیای کبیر را بترسانم، نه قدرت آن را دارم که انقلابی بر پا سازم و نه آن که به عملیات آن ها انتقاد نمایم، با این وصف،از مثل من سیّاح گوشه گیری دولت هراسناک و از کسانی جلوگیری می کند که مراملاقات می نمایند با آن که آنها ناتوان تر از من هستند،ثابت می کند که حکومت بریتانیا اراده اش کوچک وشوکت اوناتوان شده است…درحقیقت دولتی بر این کشور پهناور حکومت می کند که از خود ملت ناتوان تراست…ای مردم هند…آنها( انگلیسی ها ) با تمام تعدادشان متجاوز از ده هزار نفر نمی شوند. هر گاه شما صدها میلیون پشه بشوید و زمزمه در گوش بریتانیا نمایید وطنین درگوش بزرگ آنان،گلادستون بنمایید، و هر گاه شما صدها میلیون از هند با هم باشید خداوند شما را مسخ کرده ولاک پشت می شوید و در جزیره بریتانیا فرو روید آزاد مردانی در هند خواهید شد». [۱۶۷]
سیّد جمال تمام عمر را بیشتر، با اعلاء درجه و شدیدترین وجهی، بر ضد انگلیس مجاهدت کرد و تعصّبی فوق العاده در این باب داشت که گاهی حتّی آثار افراط هم در آن غیرت و حمیّت طبیعی و معقول، دیده می شد و این حال شدت خصومت افراطی، مکرراً در وطن دوستان و انقلابیون هند هم دیده شده است .[۱۶۸]
سیّد جمال انگلستان را نه تنها قدرتی استعماری بلکه دشمن صلبی مسلمانان می دانست و معتقد بود که هدف انگلستان نابودی اسلام است. وی عقیده دارد که « انگلستان از آن رو دشمن مسلمانان است که اینان از دین اسلام پیروی می کنند. انگلستان همیشه به نیرنگ های گوناگون می کوشد تا بخشی از سرزمین های اسلامی را بگیرد و به قومی دیگر بدهد، گویی شکست و دشمن کامی اهل دین را خوش دارد و سعادت خویش را در زبونی آنان و نابودی دار و ندارشان می جوید »[۱۶۹] اقرار صریح صاحب منصبان دربار قاجار چون : اعتمادالسّلطنه، امین السّلطان، عین الدّوله و موجز السّلطنه به اینکه عامل اخراج سیّد جمال از ایران، دولت انگلستان بوده، خود می تواند نشان از عمق دشمنی سیّد نسبت به بریتانیا باشد.
اعتماد الدّوله تصریح می کند که تبعید سیّد از ایران، به دستور انگلیسی ها بوده است: «سیّد جمال الدّین معروف را که به آن عجز از روسیه آوردند، حالا به میل انگلیسی ها حکم به
رفتن او شده است».[۱۷۰]
امین السّلطان نیز، اعتراف می کند : « اخراج سیّد از ایران، به واسطه ی دشمنی او با انگلستان بوده است »[۱۷۱] و امین الدّوله می نویسد : چون سیّد از اصطلاحات و ضرورت قانون سخن گفت، شاه را خوش نیامد، امین السلطان هم از جانب سِرهنری، وزیر مختار انگلیس به گوش شاه نفوذی خواند تحذیری کرده بود دیگر شاه او را نخواست و ندید».[۱۷۲]و مخبر السّلطنه حتّی اخراج غیر مستقیم سیّد در دفعه نخست نیز به دستور وزیر مختار انگلیس می داند .[۱۷۳]
با توجه به آنچه گذشت، می توان ادعا کرد، آنچه از تهمت های ناروا که به سیّد نسبت داده اند، همه بی پایه و اساس است. استعمار و استبداد، دست به دست همدیگر داده تا شاید بتوانند چهره ی آفتاب را گلِ اندود کنند، غافل از اینکه با این همه دسیسه و نیرنگ، باز هم چهره ی سیّد جمال چون آفتاب می درخشد و روشنایی می بخشد.
فصل چهارم:
شرایط و گفتمان ها در آستانه ی انقلاب مشروطه
۴-۱٫ مقدّمه :
ذلّت و انحطاط، بر جهان اسلام سایه افکنده بود. استعمار، به طمع فتح سرزمین های اسلامی پیش می تاخت. سردمداران بلاد اسلامى، غافل از همه جا، فقط به تحکیم موقعیّت خویش می اندیشیدند و هرگونه اصلاح و اقدام سازنده ای را به فراموشی سپرده بودند و بر این ذلّت و انحطاط، اشغال سنگرها، ذلیلانه تن در داده بودند.
اروپای منحط و فراموش شده دیروز، اکنون نیرو گرفته بود و خود را برای تسخیر جهان و آقایی بر آن،مهیّا می کرد.بی محابا،بی ترس وخوف،با اعتماد به نفس و امید به آینده،قدرت خود را می گستراند؛ ولی مسلمانان، با ترس و خوف، از آن جا که اعتماد به نفس خویش را از دست داده بودند و اتّکایی نداشتند که با تکیه به آن،بر دشمن یورش برند و در برابر یورش و شبیخون آن مقاومت کنند،لحظه به لحظه عقب می نشستند و سنگرها را به دشمن سرسخت و سرمست می سپردند وخود به بیغوله ها پناه می بردند و مات و مبهوت بر پیشرفت دشمن می نگریستند.
در کاخ های فرمانروایان مسلمان، تدبیری اندیشیده نمی شد که در برابر دشمن گستاخ چه کنند؛ عجیب تر این که دشمن به چیزی گرفته نمی شد. این چنین می پنداشتند که دشمن، همان دشمن ضعیف دیروز و مسلمانان، همان مسلمانان قوی دیروز و همان آمادگی را دارند،که دفع دشمن کنند، امّا غافل از این که پنداری بیش نبود و دشمن امروز، قوی پنجه تر از آن که تصوّر شود، پا به میدان گذارده بود و مسلمانان پراکنده و بی رهبری لایق و کاردان، ضعیف تر و زبون تر از آن که بتوانند در برابر دشمن غدّار قد برافرازند. دیروز پررونق و پرشکوه و عظمت، گذشته بود و روزگار ذلّت و خواری و بی نوایی مسلمانان فرا رسیده بود.
نبرد،یک طرفه بود؛همه چیز برای پیشروی دشمن مهیّا شده بود.دشمن، با ابزار و شگردهای ویژه، قلمرو مسلمانان را نشانه می رفت.ازشبه قاره هند تا آلبانى،ازتونس تا مجمع الجزایرمالدیو، همه و همه،درمعرض تصرّف ونفوذ استعمار قرارداشت.دشمن از بیرون وحکّام خودکامه و عیّاش از درون،درکار تخریب این بنای عظیم بودند و برسر درهم شکستن شوکت مسلمانان، درتلاش!.
ویرانی اوضاع اقتصادى،آفات و بلایای طبیعى،ظلم و ستم و…غبار یأس و خمودگی را بر امم شرق فشانده بود.ازاین روى، دشمن،موقع را برای دست اندازی به سرزمین های اسلامی مناسب دیده بود.به قول ادیب اسحاق، نویسنده پرآوازه عصر سیّد جمال و تربیت شده مکتب فکری وی: «[گویا] چنین مقررشده است که مشرق زمین، پس از شکوفایی و عظمت، فرو بیاید پس از ناعت و بزرگواری خوارگردد و سفره چرب آزگاران باشد…و آن را همچون،گوی به هرسوی که خواهد ببرند[۱۷۴]
در این فضای یأس آلود وا نفسای عقب ماندگی و انحطاط، که همه جا را تاریکی فراگرفته بود و همه دل مرده بودند و سَر در گریبان؛ خداوند، روزنه ای به روشنایی گشود و سیّدجمال را به ملل مشرق زمین هدیه داد. او، بسان خورشید درخشید و خواب ها را آشفته ساخت. بانگ بیداری نواخت. سیاهی ها را پراکند و سکوت ها را درهم شکست و عمق و ژرفای فاجعه ی رقّت انگیز و اوضاع نابهنجار مسلمانان را نمایاند.
سیّد جمال،از ناهنجاری ها، استبداد، فقر علمی و رکود فکرى، پریشان احوالی مسلمانان، بی خبری توده های مسلمان، گسترش خرافات، تفرقه ها و کینه توزی های بنیان برافکن، نفوذ و استیلای بیگانگان، سکوت و بی تفاوتی سران قوم و از همه مهمتر، از تهاجم خانمان سوز تهاجم فرهنگی استعمار، پرده برداشت.
سیّد جمال، جهان اسلام را می دید که با موقعیّت جغرافیایی ویژه و مناطق استراتژیک، منابع طبیعى، ذخایر عظیم طبیعى، فرهنگ و تاریخ افتخار آمیز و… رو به افول گذاشته و با جسمی نحیف و چشمانی بی فروغ، زانوانش خمیده و از حرکت باز مانده و لاشخورهای تازه به قدرت رسیده، طمع در پاره پاره کردن او دارند.سیّد جمال از اینکه ایران را در چنگال ابر قدرت های طمّاع و استثمارگر می دید، رنج می برد.
در نتیجه، سیّد همچون طبیبی دردمند و درد آشنا، کمر همّت بر بست و با تکیه بر دین و عقل درصدد درمان دردها برآمد.
۴-۲٫ اوضاع ایران در آستانه ی انقلاب مشروطه :
۴-۲-۱٫ شرایط بین المللی :
در دورانی که سیّدجمال می زیست (۱۲۵۴-۱۳۱۴قمری / ۱۸۳۷-۱۸۹۷میلادی) جهان غرب با پشت سر گذاردن انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه به سرعت به سمت پیشرفت صنعتی ومادی و بسط جوامع سرمایه داری می رفت و امپریالیسم واستعمار در اوج قدرت و سلطه بود به حدّی که قرن نوزدهم را قرن امپریالیسم خوانده اند.[۱۷۵]
در نتیجه ی رنسانس در غرب، عقل گرایی به وجود آمد، توجه به ادراکات و معلومات یقینی، بدیهی و ریاضی به دور از ابهام ها، تناقض ها و تاریکی ها صورت گرفت، روش های تجربی و استقرایی رواج یافت، علم برای مقاصد فنی و هدف های ایدئولوژیک جدید به کار رفت، علایق زمینی، روحیّات مادّی و مهم انگاشتن زندگی دنیوی رواج پیدا کرد، اصالت و استقلال انسان مطرح شد، آزادی و حقوق طبیعی فرد رواج پیدا کرد، نوآوری و نو اندیشی رواج یافت و بی اعتمادی نسبت به سنّت های کهن به وجود آمد. در اثر رنسانس، از اقتدار و نظارت دین در اندیشه، علم و زندگی بشر کاسته شد و دین به عنوان جزئی از مجموعه ی زندگی بشر در عرض سایر جنبه ها قرار گرفت .
ترجمه ی آثار کلاسیک غربی به فارسی، روزنامه های منتشره توسط ایرانیان مقیم خارج و ایجاد مدارس جدید در ایران، فرهنگ غرب را اشاعه داد و فرهنگ ایران را متأثّر ساخت [۱۷۶].
در آستانه مشروطیّت، ایران گرفتار بحران های بزرگ اقتصادی و سیاسی بود. ریشه اکثر این بحران ها به دوره ی ناصری و به ویژه، عصر اعطای امتیازات به بیگانگان باز می گشت . محافظه کاران انگلیس براین باور بودند که باید ازفرصت افلاس اقتصادی ایران بهره جست و با اعطای وام به این کشور آن را در زمره کمربندهای امنیّتی منافع بریتانیا در هند درآورد.[۱۷۷]
در شمال، امپراتوری آسیایی روسیه بر سراسر این قاره تسلّط یافته بود. اخذ وام از روسیه آسان تر بود، زیرا در این کشور زمام امور در اختیار درباری قرار داشت که سلطه ی خویش را بدون مانع بر سراسر قلمروی خود اعمال می کرد؛ امّا در بریتانیا وضع متفاوت بود؛ از قدیم الایّام بین بخش های گوناگون هیأت حاکمه بریتانیا در مورد برخورد با کشورهایی مثل ایران تفاوت نظر وجود داشت.[۱۷۸]
در آستانه مشروطه، دول اروپایی با توجه به رقابت های استعماری که میان خود داشتند، سرزمین های اسلامی را مورد هجوم قرار داده و این بلاد را اشغال نظامی می کردند.[۱۷۹]
البته دشمنی غرب و مسیحیّت با ملّت های شرق و جهان اسلام، سابقه ی تاریخی داشته و از زمان جنگ های صلیبی، خصومت و کینه توزی آن ها نسبت به اسلام و مسلمانان ادامه داشته است . لئوپولد فابش در کتاب «اسلام در راه های تفرقه» می گوید : « برخورد شدیدی که میان اروپاییان متّحد از یک طرف و میان اسلام از جانب دیگر، یعنی جنگ های صلیبی اتفاق افتاد … حس کینه و دشمنی شدیدی نسبت به مسلمانان از همان زمان در روان تمدّن اروپایی ریشه دواند »[۱۸۰]
در آستانه انقلاب مشروطه، این خصومت و دشمنی مسیحیان با مسلمانان نیست که عامل دست اندازی غربیان نسبت به سرزمین های اسلامی شده، بلکه به گفته حمید عنایت در کتاب«سیری در اندیشه سیاسی عرب » « قرن نوزدهم سرآغاز دوره ای است که طی آن اروپاییان گزارش ها و افسانه های بدخواهانه ی دیرین را درباره ی اسلام و پیامبر اسلام به تدریج کنار گذاشتند و در پی آن بر آمدند تا حقیقت اسلام را بشناسند و به این معنا قرن نوزدهم به طور نسبی،قرن« آرام گرفتن ستیزه های دیرین» میان اسلام و مسیحیّت است . ولی اگر مساله را از دیدگاه سیاسی بنگریم، وضع را بر عکس می یابیم،چون قرن نوزدهم ، روزگار هجوم استعمارغرب به شرق به طورعام وبه سرزمین های اسلامی به طورخاص بود … »[۱۸۱]
ممالک اسلامی در دو قاره ی آسیا و آفریقا در قرن ۱۹ ، علاوه بر اهمیّت اقتصادی و بازرگانی و منابع زیر زمینی و مواد اوّلیّه، دارای اهمیّت استراتژیکی بسیار مهمّی بودند . و همه راه های دریایی بزرگ که از غرب به شرق می رفت و همه ی راه های زمینی که از شمال به جنوب می رفت، همگی از کشورهای اسلامی می گذشت. وجود چنین امتیازاتی بود که می توانست عامل فشار اروپایی استعماری به سرزمین های اسلامی باشد، و دیگر در این امر، کینه توزی های مذهبی نمی توانست عامل تعیین کننده باشد.[۱۸۲]
سیّد جمال الدّین با وسعت دید و بینش خود، غرب را فراتر از چهره سیاسی و نظامی آن و به طور عمیق و همه جانبه می نگریسته است و می شناخته است .[۱۸۳]
لذا درسراسرکشورهای اسلامی با استعمارغرب به طورهمه جانبه دست به مبارزه می زند.
۴-۲-۲٫ شرایط فرهنگی-اجتماعی
مسلمانان، قرن ها جلودار دانش بودند و دارای تمدّنی قوی ، امّا به خاطر سستی و نالایقی رهبران ،جنگ ها و نزاع های داخلی،به سیر قهقرایی گرفتار آمدند و در این بحران و تفرقه و تشتّت،جنگ های مخرّب صلیبی و حمله مهار گسیخته مغولان،آخرین ضربات رابه آنها وارد کرد وملّت های مسلمان را در عقب ماندگی دهشتناکی،گرفتار کرد.[۱۸۴]
تأسّف بار تر آنکه،مسلمانان این عقب ماندگی را جدّی نگرفتندو بی تفاوت ازکنارپیشرفت سریع و شگفت انگیز اروپا گذشتند.برگذشته خود فخر کردند و خود را نیازمند تحرّک و تجدید نظر در وضع آموزشی و سطح آگاهی های عمومی نمی دیدند. بر ضعف علمی خود، با تفاخر به گذشته، سرپوش می گذاشتند.برخی فکرمی کردند این پیشرفت غرب وعقب ماندگی مسلمانان، همان گونه که در تاریخ سابقه دارد، معمولی است. یک قوم، گاه مغلوب می شود و گاه غالب. امّا این یک پندار بیش نبود.پیشرفت غربیان،تنها پیشرفت یک قوم جهانگشا و زورمند، مثل مغولان نبود. گرچه آنان هم از زور، با بی رحمی تمام بهره بردند و در قتل عام، روی مغولان را سفید کردند، ولی عامل بقای آنان و سلطه جهانی پر دوام آنان،در علم و تکنولوژی بود.
برای مشرق زمین،به ویژه مسلمانان،غرب شناخته شده نبود.از تحوّلات فکری،صنعتی و … آن دیار اطلاع دقیقی در دسترس مردم و دست اندرکاران امور نبود،از این روی،در بسیاری از موارد،نه موافقت ها با فرهنگ و تمدّن غرب،نسیمی از آن تحوّل شگفت انگیز و خیره کننده را بر مشرق زمین می وزاند و نه مخالفت ها،آگاهانه صورت می گرفت و نه موافقت ها، عالمانه.[۱۸۵] استعمار برای گسترش حوزه نفوذ خود و ایجاد پایگاه به آداب و رسوم مردم تحت سلطه خویش حمله می کند و هیچ چیز را جز فرهنگ و آداب رسوم خویش یا آداب و رسومی که ضرری به سلطه او ندارد؛بلکه به اهداف او نیز کمک می کند به رسمیّت نمی شناسد.فرهنگ و آداب و رسوم خود را برتر از هر فرهنگی می داند؛از این روی همیشه در صدد گسترش وعمق بخشیدن به فرهنگ خود است و با فرهنگ بومی سر ناسازگاری می گذارد و تمام تلاش و امکانات خود را به کار می بندد، تا بزداید آنچه را رنگ و بوی بومی دارد و فرهنگی بسازد تا با حضور همه جانبه استعمار،هیچ تضادی نداشته باشد،بلکه راهگشا و جاده صاف کن نیز باشد.بر اساس فرضیه، «برتری انسان غربی» پیوسته تبلیغ می شد که فرهنگ و تمدّن غرب،منحصر به فرد است و دیگر فرهنگ ها و مدنیّت ها، بدوی و تاریخی اند و باید خود را در برابر سلطه فرهنگی غرب قربانی کنند.[۱۸۶]
به شهروندان ممالک اسلامی القاء می شد که بزرگترین رسالت انسانی در عصر حاضر، اشاعه فرهنگ غربی است و همه باید بر اساس الگوهای غربی تربیت شوند.
استعمار، به کمک ایادی خود،ملّت های دیگر را به ترک ارزش های سنتی و تاریخی و ویژگی های ملّی خود تشویق می کرد و آنان را به تقلید از انسان غربی و فرهنگ غربی فرا می خواند. در پی این تبلیغات خوش ظاهر، برج و باروی تعصّبات دینی و ملّی، یکی پس از دیگری فرو می ریخت و راه بر فرهنگ و سلطه ی استعمار باز می شد.[۱۸۷]
آنها در پی ساختن نسلی بودند، بی هوّیت، تا بدون هیچ مقاومتی،پیام های فرهنگ غربی را دریافت کنند.نسل جدید،دیگرنمی دانستندریشه درکجا دارند.خود را بی بتّه حس می کردند. از این روی، دَر را به سوی دیگران می گشودند و بی دغدغه و احتیاط،هر چه آن سویی بود می پذیرفتند .[۱۸۸]
مصلحان و در رأس آنان، سیّد جمال الدّین، با این تقلید کورکورانه و بی هویّتی به مبارزه برخواستند. سیّد جمال، با سخنان آتشین، حرکت جسورانه و بی باکی تمام، به مردم مشرق زمین و مسلمانان خود باخته، که در برابر فرهنگ غرب به زانو افتاده بودند، هشدار می داد و آن را سمّ مهلک می دانست و اجتناب از آن را لازم و حیاتی . او، با پیشرفت و تکنیک و صنعت موافق بود، اما با تسلّم هرگز. همه ی سخن او این بود که دانش، منحصر به ملّت خاصی نیست، دانش را باید گرفت، اما در فرهنگ دیگران نباید استحاله شد. سیّد جمال الدّین، مانند دیگر روشنفکران، در فراگیری علوم از مغرب زمین، بی گدار به آب نمی زد و معتقد بود باید در این زمینه استعداد مخاطبان و شرایط اجتماعی، آمادگی لازم را کسب کرده باشد[۱۸۹]
۴-۲-۳٫ شرایط سیاسی :
نفوذ استعماری غرب که در زمان صفویه راهش هموار شده بود، در دوره ی قاجاریه در همه ی شئون اجتماعی و سیاسی زهر خویش را چکانده و سفیران فرنگ،حاکمان و گردانندگان اصلی گردونه ی سیاست مملکت شدند.دارندگان تاج وتخت هم که اندیشه ای جز بقای خویش ندارند؛ناگزیر برای مصونیت ازهرگونه خطرداخلی و مردمی،از غربی ها کمک می گرفتند.طبیعی است که بهای سنگین این کمک خواستن ها وکمک دادن ها ازکیسه مردم پرداخت می شد.[۱۹۰]
دوران پنجاه ساله ی سلطنت ناصر الدّین شاه علاوه بر طول مدّت و جنبه های گوناگون سیاست خارجی که بیشتر متضمّن زیان های جبران ناپذیر برای ملّت ایران بوده، از لحاظ اجتماعی و تغییر افکار سیاسی مردم نیز قابل توجّه است . ناصر الدّین شاه بعد از قتل امیر کبیر، هر چند که ظاهراً اعتماد الدّوله نوری را به صدارت برگزید، لیکن از آنجا که طبعاً استبداد طلب، مغرور و پایبند عقاید و افکار خود بود؛ و نیز برای آنکه مبادا اعتماد الدّوله مانند امیر کبیر زمام کلیّه امور را از دست او خارج کند، استبداد رأی پیشه کرد و نفوذ خود را میان درباریان از هر حیث بسط داد و بر اثر استبداد مطلقه شاه، حکمرانان ولایت نیز که نماینده ی شخص شاه بودند، بر استبداد رأی و نفوذ خود افزودند و در حقیقت حکومتی که آقا محمّد خان قاجار به قوّه ی جنگ و ستیز و اجرای سیاستی خشن و خانمان سوز تشکیل داده و در زمان فتحعلی شاه مورد شناسایی رسمی دول بزرگ و کوچک دنیا قرارگرفته بود؛در عصر ناصرالدّین شاه به کمال استبداد نزدیک شد.[۱۹۱]
در این دوران ماهیّت استبدادی قاجار به گونه ای بود که محقّقان اروپایی آن رامستبدانه ترین سلطنت های عالم ذکرکرده اند.زمانی که ملکم خان دراوایل قرن سیزدهم محدودیت های قانونی شاه بریتانیا را برای ناصرالدّین شاه توضیح داد، شاه جواب داد: «پس این شاه تو بیش از قاضی القضات نیست. چنین اختیارات محدودی شاید دوام یابد اما هیچ لطفی ندارد، امّا من می توانم همه ی این اعیان و اشراف را که دور و برم می بینی به اوج ببرم یا به مذلّت افکنم».[۱۹۲]
ناصرالدّین شاه درپاسخ به شکوائیّه و درخواست دادرسی و احقاق حق و احیاناً نظر و رأی مردم اطراف و اکناف،تکیه کلام و یا دستخطش این بود:« فضولی موقوف »،« تعیین حکومت به میل رعیّت نیست»،«رعایا حق این گونه عرایض را ندارند»،« فضولی است»،«به توچه ربط دارد، ولایت حاکم دارد».[۱۹۳]
بحران ها و ضعف در اداره ی جامعه از دیگر مولّفه های شرایط سیاسی جامعه در آستانه ی انقلاب مشروطه است. از مهمترین این بحران ها، بحران مالی، فقر و بی کاری و بحران قومی را می توان نام برد.شاهان قاجار! برای درمان بحران های مالی مختلف،مقام ها ومناصب حکومت ایالات، ضرابخانه ها و گمرک را به مزایده می گذاشتند و هر کس پول بیشتری داشت، حکومت این مناطق را تصاحب می کرد. برندگان این مسابقه از طریق مالیات های مختلف کسب درآمد می کردند وبه نوبه ی خود ولایات را به مناطق کوچک تری تقسیم کرده وبه مزایده می نهادند. بار سنگین همه ی این مزایده ها،در نهایت بر دوش پایین ترین قشر جامعه می افتاد .[۱۹۴]
از طرف دیگر،از زمان فتحعلی شاه به بعد بر اثر افتتاح روابط با دول اروپایی و انتشاراخبار انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب های سال ۱۸۴۸ اروپا، به تدریج افکار و عقاید جدید سیاسی در ایران ظهور کرد و محیط اجتماعی تا حدّی برای رشد و نمو افکار تازه آمده شد.[۱۹۵]
در چنین شرایطی دولت ایران از یک طرف،نسبت به لزوم تجدید بنای خود آگاهی یافته بود و ازطرف دیگر،در عقب افتادگی عمیق نظام سیاسی و اجتماعی قرار داشت.جهان به سرعت در حال دگرگونی بود.[۱۹۶]
شاه، نوسازی دولت را می خواست ولی به شرط اینکه مکلّف به واگذاری بخشی از قدرت موروثی نباشد؛همچنین مجبور به کنارگذاشتن تمایلات شخصی و روش ویژه اش در اداره ی شهرها نشود.[۱۹۷]
کشمکش بین تمایلات شخصی و نیازهای کشور، الگوی طبیعی حکومت همه سرزمین های اسلامی در این دوره را نشان می دهد که قدرت ها در دست یک یا چند نفر متمرکز شده و این افراد بین احتیاجات شخصی و مصالح عمومی و بین ضرورت های دولت و تمایلات فردی،قدرت تشخیص نداشتند و در حالی که کشور نیازمند دگرگونی و پیشرفت بود آنان در قید سنّت های گذشته، پایدار بودند.[۱۹۸]
دراین عصر،ضمناً مردان بزرگی ظهورکردندکه آراء وعقایدسیاسی اجتماعی آنان در روشن کردن افکار عمومی و آماده کردن مردم برای یک جنبش ونهضت سیاسی کاملاً موثّر بود .[۱۹۹]
سیّد جمال الدّین اسد آبادی، نخستین کسی بود که افکار و آرای سیاسی و اجتماعی خود را بی پروا برای خدمت به میهن خود و کلیّه کشورهای اسلامی ابراز کرد و ملل مسلمان را از مطامع و اغراض پلید دول استعمار طلب اروپا آگاه نمود و وجود او موجب نهضت جدیدی در افکار ایرانیان آن عصر گردید.[۲۰۰]
۴-۲-۴٫ شرایط اقتصادی :
در آستانه انقلاب مشروطه، اقتصاد ایران، روز به روز توان خویش را از دست می داد. سرگرمی سران در عیش و نوش، ظلم و اجحاف عمّال،خشکسالی و قحطی،عدم تدبیرو برنامه ریزی صحیح، حرص و آز استعمارگران و… از عوامل بازدارنده و رکود اقتصادی در این برهه زمانی محسوب می شد در داخل، ناامنی، چپاول و طمع ورزی حاکمان، عرصه را بر کشاورزان، دامداران و تولید گران تنگ کرده بود.و از خارج، استعمارگران طمّاع، برای به چرخش درآوردن چرخ های کارخانه های غول پیکر خود،چشم به دسترنج وثروت های خدادادی این ملّت مفلوک دوخته بودند و با دسیسه ها و قراردادهای ننگین بر منابع طبیعی آنان تسلّط می یافتند.
روس و انگلیس ازطریق نفوذ وانحصارات خود،اقدامات پیاپی برای تسلّط برمراکز اقتصادی ایران انجام می دادند.بازرگانان انگلیسی و روسی برای قبضه ی بازار ایران برای محصولات خود می کوشیدندو ازطرف دیگر،تلاش می کردندتا صدورکالاهای ایرانی را به امیدفروش در بازارهای خارجی درانحصار خود گیرند.[۲۰۱]
سود بازرگانان ملّی به وسیله امتیازها و سرمایه گذاری های خارجی سخت مورد تهدید قرار می گرفت .[۲۰۲]و این موضوع بنیه ی مالی و وضع اجتماعی را دگرگون می ساخت و ده ها هزار نفر از ایرانیان را هر سال برای پیدا کردن کار به کشورهای دیگر می فرستاد .[۲۰۳]
گسترش مراودات تجاری با دول اروپایی به خصوص با انگلیس و روسیه، موجب ورود مصنوعات آن ها و توقّف صنایع داخلی شد، و صنایع دستی کم کم از رونق افتاد .[۲۰۴]
در زمینه کشاورزی نیز می توان گفت، اکثریّت مردم ایران را رعیّت و دهقانانی تشکیل می دادند که خود صاحب زمین نبوده و با گرفتن سهمی اندک، از بام تا شام، روی زمین مالکین کار می کردند. اکثر این دهقانان نگون بخت، در وضعیّتی بسیار ناگوار، روزگار می گذراندند.[۲۰۵]
۴-۳٫ گفتمان های رایج در آستانه ی انقلاب مشروطه
اندیشه ی روشنفکری در ایران شاخه های مختلفی داشته است . در هر دوره ی تاریخی، آراء و اندیشه های روشنفکرانه ی خاصی برجستگی بیشتری پیدا کرده است . شناخت انقلاب ها و دگرگونی ها، نیازمند شناخت اندیشه های روشنفکرانه ی مقارن با انقلاب است.[۲۰۶]
محقّقان داخلی با ملاک های متعدّدی به گونه شناسی اندیشه های روشنفکری آستانه ی انقلاب مشروطه و سده های اخیر ایران پرداخته اند. این تقسیم بندی ها اشکالات اساسی دارد. برخی میان روشنفکری دینی و غیردینی تفکیک قائل نشده اند.به علاوه اندیشه های روشنفکری قبل از پیروزی انقلاب مشروطه را با اندیشه های پس از آن تا دوره رضا شاه در یک دسته قرار داده اند. اشکال دیگر گونه شناسی ها، تفکیک نشدن سنّت های مذهبی با سنّت های غیر دینی است؛ بلکه در درون هر حوزه نیز جریاناتی قابل تشخیص است .[۲۰۷]
یک جریان روشنفکری متجدّد و غرب گرا، که علی رغم طیف های وسیع داخلی، خواهان پیروی از تمدّن غرب و الگوها و مدل های غربی و در پیوند با سیاست های دول اروپایی بود. هدفش اصلاحات و نوسازی در جهت غربی سازی باورها و گرایش ها و نهادها بود.
جریان روشنفکری دیگر،جریان احیای تفکر دینی یا اصلاح طلبی دینی که خواهان تغییرات و تحولات و حل و رفع موانع توسعه و علل و عوامل ضعف و انحطاط از موضع دین و با مبانی و اهداف دینی و اسلامی بود. امّا این جریان دینی در درون خود دارای دو شاخه متمایز، یکی با تمایلات و جهت گیری های بنیادگرایانه وسلفی و دیگری با تمایلات و جهت گیری های انقلابی و رادیکال، می باشدکه بنیانگذار این شاخه ی دوّم،سیّدجمال الدّین اسدآبادی می باشد.
حال بطور جداگانه هر کدام از گفتمان های رایج در آستانه ی انقلاب مشروطه را بررسی می کنیم و در نهایت ،گفتمان غالب که شرایط و اوضاع ایران را به طور کامل در خود منعکس کرده و بیشترین تاثیر را در زمینه سازی جهت وقوع انقلاب مشروطه داشته، معرفی می کنیم .
۴-۳-۱٫ گفتمان ملّی گرایان ( روشنفکران متجدّد و غرب گرا )
برای روشنفکران، این گفتمان غرب به منزله ی الگویی جهت پیشرفت و از میان برداشتن بی خبری اجتماعی، عقب ماندگی اقتصادی و استبداد سیاسی جامعه تلقی می شد. آنان برای توضیح و تبیین مسائل اجتماعی ایران و روشن کردن مواضع خود رسائلی را تدوین کرده اند. رسائلی که مفاهیم آن، نه در تنگاتنگ با آموزه های اسلامی و شیعی، بلکه با تأکید بر قانون و قانون خواهی توضیح داده می شود. این رسائل بیشتر با اقتباس از آموزه های دموکراسی خواهی غربی و متون باقی مانده از روشنفکران متأثّر از فضای سیاسی و اجتماعی روسیه ی آن زمان تدوین گردید.[۲۰۸]
دیدگاه های غیر دینی آستانه مشروطه اختلاف های کمتری با یکدیگر داشتند. میرزا ملکم خان به اقتضای زمان و مصلحت اندیشی هایی، مشروطه گری را رنگ اسلامی می زد. ملکم می گوید:«وجهه نظرم اسلامی است، شعله ی اصلاح طلبی در من فروزان شد، طرحی ریختم که سیاست مغرب را با دیانت شرق به هم آمیزم. زیرا می دانستم که تغییر صریح ایران به صورت انگلیسی و اروپایی، کوششی بی فایده است. لذا، فکر ترقّی مادّی غرب را در لفّافه دین عرضه داشتم تا با هموطنانم بهتر رابطه برقرار کنم و آنان در برابر من مقاومت نکنند .[۲۰۹]
در جایی دیگر ملکم خان می گوید : « ای عقلای ایران اگر طالب حفظ ایران هستید بی جهت خود را فریب ندهید. عقل شما اگر به اندازه ی افلاطون باشد باز بدون حکم فرنگی ممکن نیست که بتوانید بفهمید که اداره شهر یعنی چه ؟ »[۲۱۰]
ملکم نخستین کسی بود که «اخذ تمدّن فرنگ »را«بدون تصرّف ایرانی» تبلیغ می کرد.[۲۱۱]ملکم،توجیه کننده ی استعمار، با دید اقتصاد آزاد است.به باور او آزادی آسیا با روش غربی به نفع آسیا است.او دخالت غرب در ممالک دیگر را به قصد ازدیاد آبادی توجیه می کند. او موافق امتیاز دهی به اروپاییان است .[۲۱۲]
ملکم خان در تقریراتش به آخونده زاده، به ابعاد ضدّ مذهبی مثل،جدایی دین از سیاست، تعارض عقل و شرع، دین زدایی از آداب اجتماعی مردم و مرعوب کردن مردم در برابر عظمت و پیشرفت های غرب تاکید داشته است .[۲۱۳]
پیشرفت در قالب تجدد طلبی از ویژگی های اساسی این گفتمان است. از این منظر، بر تقلید و اقتباس از الگوهای غربی، تأکید زیاد می شود. علاوه بر ملکم خان که به او اشاره شد؛ افراد نامبرده ی زیر نیز به عنوان نمایندگان گفتمان روشنفکری غیر دینی به شمار می آیند : سپهسالار، مستشار الدّوله، آخونده زاده، طالبوف و … .
۴-۳-۲٫ گفتمان دینی :
این گفتمان از درون دارای دو شاخه متمایز می باشد که هر کدام را به طور جداگانه بررسی می کنیم .
۴-۳-۲-۱٫ مشروطه خواه :
علما و روشنفکرانی که در این جرگه قرار داشتند، با اصلاح و احیای تفکر دینی، تلاش کردند که بین مفاهیم و نهادهای جدید غربی با معرفت دینی شیعی سازگاری و آشتی به وجود آورند.آنان به دنبال اثبات عدم تعارض علم و دین بودند.روشنفکران این گفتمان از انعطاف پذیری اسلام دفاع کردند تا مسلمانان بتوانند نهادهای سیاسی، اقتصادی و آموزشی را با شرایط جدید ساگاز سازند.[۲۱۴]
علما و مراجع موافق این گفتمان، تأسیس حکومت شرعی را لااقل در آن روزگار- ممکن نمی دانستند و از سوی دیگر، حکومت موجود را آلوده و غیر قابل اعتماد می دانستند.آنها مشروعیّت را یک راه حل عینی و عملی بالفعل قلمداد می کردندتا بلکه با شور و مشورت که با سنّت های اسلامی همسو می باشد، گشایشی حاصل شود. [۲۱۵]
محمّد حسین نائینی، بهبهانی، کواکبی، نجم آبادی و ملّا محمد کاظم خراسانی از اسلاف این گفتمان بودند.
۴-۳-۲-۲٫ مشروطه ی مشروعه خواه :
در ابتدا و در آستانه انقلاب مشروطه، لزوم محدود کردن سلطنت استبدادی مطلقه، به عنوان یک وجه مشترک، سبب همکاری علمای هوا خواه این گفتمان با دیگر مشروطه خواهان شد. هر چند در همین زمان هم، اختلاف نظرهایی وجود داشت ؛ولی جهت رسیدن به هدف مشترک « محدود کردن سلطنت مطلقه » اغماض کرده و از برجسته کردن اختلافات خود دارای می شد.
همزمان با تدوین متمّم قانون اساسی، به رغم اشتراک مواضع و همکاری های اولیه، کشمکش میان علمای شریعت طلب به رهبری شیخ فضل الله نوری با جبهه ی علمای مشروطه طلب جلوه ی تندتر و آشکارتری یافت. علمای مشروطه طلب، به دلیل عدم تباین ذاتی میان مبانی نظری و کارکرد عملی نظام مشروطیت و مجلس شورای ملّی با مبانی نظری و احکام شریعت اسلام، به پشتیبانی خود از مشروطه و مجلس ادامه دادند، امّا گروهی دیگر تحت عنوان جناح مشروطه ی مشروعه خواه به رهبری شیخ فضل الله نوری، ضمن امتناع از همراهی با مشروطیّت، با آن به مخالفت برخاستند.شیخ فضل الله، با اعتقاد به تعارض بعضی از اصول متمّم قانون اساسی با قوانین و احکام اسلامی، طرحی را مبنی بر لزوم نظارت مجتهدان طراز اوّل بر مصوّبات مجلس در جهت مطابق بودن آن مصوّبات با قوانین شرع، تهیّه نمود که با تغییراتی چند به عنوان اصل دوّم متمّم قانون اساسی تصویب شد . [۲۱۶]
۴-۳-۳٫ گفتمان اصلاحی سیّد جمال الدّین اسد آبادی :
در نیمه ی دوّم قرن سیزدهم هجری، تهاجم گسترده و همه جانبه ی استعمار غربی به
جهان اسلام آغاز شد. این تهاجم، واکنش های گوناگون را از سوی سیاستمداران، روشنفکران، عالمان و متفکران جامعه اسلامی به دنبال داشت. برخی فرهنگ و تمدّن غرب را پذیرا شدند و به آن علاقه نشان دادند و برخی دیگر به نفی و تحریم مطلق آن حکم کردند.
گروه نخست، همانطور که گذشت، ترقی و پیشرفت را درگرو پیروی بی قید و شرط از غرب می پنداشتند و از اطاعت بی چون و چرا از غرب و اخذ تمدّن غربی بدون دخالت ایرانی، سخن می گفتند.
گروه دوّم، از علوم و فنون و فرهنگ غرب روی بر می تافتند و آن را ضد اسلام معرفی می کردند و فرهنگ ملّی و اسلامی موجود را خوب و مفید و کافی می دانستند.
در این میان،جریان سوّمی وجود داشت که سنجیده وآگاهانه با تمدّن غربی برخورد می کرد. نه تسلیم و سر سپردگی بی قید و شرط را روا می دانست و نه نفی و تحریم مطلق را، راه نجات و سعادت می شناخت. به عقیده این گروه، غرب دارای دو چهره بود : چهره علمی و کارشناسی، چهره استعماری و سلطه گری .[۲۱۷]
این جریان با حفظ هویت ملّی و دینی خود، استفاده از دانش و تکنولوژی غرب را مجاز می شمرد و در عین حال، از نظر فکری و سیاسی به طرد و نفی ارزش ها و عقاید سیاسی و اجتماعی غربیان میپرداخت و امّت اسلامی را به ستیزی همه جانبه علیه سلطهگری و غارتگری غرب فرا میخواند و برای رسیدن به این مقصد، بر احیای تفکر دینی و بازگشت به اسلام راستین اصرار داشت .[۲۱۸]
مورّخین و محقّقین زیادی، سر سلسله و بنیانگزار این جریان فکری را در سده ی اخیر، سیّد جمال الدّین اسد آبادی معرفی کرده اند.
ضرورت اصلاح امور مسلمین و رفع نابسامانی های آنان، در تعالیم دین ریشه دارد. واژه اصلاح در فرهنگ اسلامی و قران کریم به معنای سامان بنیادی بخشیدن به امور و متضاد با افساد به معنای نابسامانی بنیادی ایجاد کردن، به کار رفته است .[۲۱۹] لذا با این تعبیر، مفهوم اصلاح از دیدگاه اسلام با تعبیر اصلاح به عنوان رفورم در جامعه شناسی سیاسی که به معنای تغییرات رو بنایی و در مقابل انقلاب به معنای تغییرات بنیانی و ساختاری هست، تفاوت دارد.[۲۲۰] در جریان احیا و بازسازی تفکر دینی که اسد آبادی منادی آن بود، مفهوم اصلاح از مقوله ی تغییر و تحوّل اجتماعی اساسی در جهت ترقی و تکامل و در راه نیل به آرمان ها و کمال مطلوب های انسانی و اسلامی و به نوعی همان انقلاب یا به تعبیر مرحوم شریعتی انقلاب اصلاحی می باشد.[۲۲۱]
در این جریان علاوه بر ایجاد انقلاب و اصلاح در امور اقتصادی و سیاسی، ایجاد انقلاب و اصلاح در فکر و فرهنگ و اجتماع مسلمانان نیز ضروری است . تغییر جهان بینی سنّتی، که به نام دین و مذهب، سکون و عدم تغییر را مبنا قرار داده، به جهانبینی اصلاح و تصحیح شده ی اصیل اسلامی، که در آن حرکت و تحوّل انقلابی و تکاملی در جهت آرمان ها و اهداف عالیه مطرح است. در واقع همزمان یا حتّی قبل از یک انقلاب سیاسی و اقتصادی، یک انقلاب فکری و فرهنگی در سطح جامعه، جهت تغییر و تصحیح جهان بینی سنّتی[۲۲۲]که یک جهانبینی ایستا و مکانیکی هست، به یک جهان بینی پویا ودینامیک وآن گاه حل و رفع موانع ومعضلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه و برخورد آگاهانه با مسئله غرب، با تکیه بر آن جهان بینی که مبتنی بر اسلام اصیل و جامع می باشد.[۲۲۳]
سیّد جمال الدّین اگر چه خود از روشنفکران و نو آوران برجسته جهان اسلام بود و پاره ای از موافقان و مخالفان هر یک به انگیزه ها و دلایلی او را از جرگه ی روشنفکران و نه علما می دانند، ولی با این حال او از طرفداران پیروی از تمدّن غرب و غرب گرایان و روشنفکران متجدّدی که با تکیه بر صورت قضایا و پدیده ها و حداکثر فرضیه ها و نظریه های علمی به عنوان علم، دین و فلسفه را حذف می کنند، انتقاد نموده اند. از طرف دیگر، با وجود اینکه خود با روحانیّون سنّتی و سنّت گرایان جهان اسلام از نظر ریشه های فکری، فرهنگی و عقیدتی و حتّی موقعیّت صنفی اشتراک فراوانی داشت و تعدادی از موافقان و مخالفان هر یک به انگیزه و دلایلی او را از جرگه ی علما و پیشوایان دینی می دانند، ولی با این وجود سیّد جمال از آن ها نیز به خاطر عدم اجتهاد و نو آوری متناسب با زمان انتقاد نموده و هر دو طایفه را به نوسازی و اصلاح در همه امور جوامع مسلمان و توسعه ی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در چارچوب تفکر و معرفت دینی احیا و بازسازی شده فرا می خواند.[۲۲۴]
در واقع سیّد جمال هر دودسته ی فوق الذّکر را مورد انتقاد قرار داده و آن ها را سطحی و ظاهر بین خوانده است. دسته ی اوّل با سطحی نگری و تقلید از صورت ها و ظواهر تغییرات و تحوّلات در تاریخ اروپا و انواع کج اندیشی ها، صلاحیت فکری، علمی و عملی کافی را برای تشخیص دردها و علاج آن با راه حل های خودی، خلّاق و مستقل ندارند و دسته دوّم با جمود و قشری گری به منشأ و عمق حوادث و تحولات اعتنایی نداشته و قدرت تعلیل و تحلیل تغییرات اجتماعی و صعود و زوال یا ترقی و انحطاط جوامع را ندارند.[۲۲۵]
دسته ی دوّم را باید مرتجع نامید نه مصلح. شهید مطهری تفاوت بین این دو اصطلاح را چنین بیان می کند:« ما مصلح داریم و مرتجع، مصلح علیه زمان قیام می کند، مرتجع هم علیه زمان قیام می کند، با این تفاوت که مرتجع به کسی می گویند که علیه پیشرفت زمان قیام می کند و مصلح به کسی می گویند که علیه فساد و انحراف زمان قیام می کند …. ما سیّد جمال الدّین اسد آبادی را مصلح می شماریم و همه ی دنیا او را مصلح می شمارند.او علیه اوضاع زمان خودش قیام کرده بود،یعنی با آنچه که در زمان خودش وجود داشت هماهنگی نمی کرد…».[۲۲۶]
انتقاد اساسی سیّد جمال از روشنفکران شرق و مدعیّان اصلاحات و نوسازی در این نکته بود که تقلید و پیروی سطحی از اروپا و تمدّن غرب، بدون ریشه داشتن در تاریخ و فرهنگ خود و پی ریزی یک تفکر و چارچوب نظری برخاسته از منابع عمیق، نظیر دین و فلسفه و آن گاه برخورد آگاهانه و نقّادانه با تفکر و تمدّن جدید و تسلط بر مبادی و مبانی آن، نه تنها سازنده نیست بلکه مخرّب و زیانبار هم هست. به عبارت دیگر از دیدگاه او کسی که داعیه ی نوسازی و اصلاح دارد قبلاً باید خود را از لحاظ علمی و عملی مهیّا و مجهز کند و خود در تفکر و اخلاق و رفتار سمبل و نمونه ی اصول و معیارهای مربوطه باشد چون « آن کس که از اصلاح خود عاجز باشد، چگونه می تواند مصلح دیگران باشد .[۲۲۷]
شهید مطهری، سیّد جمال الدّین را به عنوان یک طبیب معرفی می کند که جهان بیمار اسلام را مورد مطالعه قرار داده، بیماری های آن را تشخیص داده و برای رفع بیماری داروی لازم را تجویز کرده است .[۲۲۸]
دردهایی را که سیّد جمال برای جهان اسلام تشخیص داده عبارتند از :
- فاصله گرفتن مسلمانان از اسلام راستین و نفوذ و گسترش عقاید خرافی در اندیشه ی آنان.
- نفوذ و استیلای بیگانگان، بویژه استعمار انگلیس بر کشورهای اسلامی.
- استبداد حکّام خودکامه در کشورهای اسلامی.
- عقب ماندگی جوامع اسلامی از کاروان علم و تمدّن بشری.
- تفرقه و جدایی، در نتیجه ی عدم شناخت از یکدیگر.[۲۲۹]
- از خود بیگانگی و خود باختگی در برابر غرب.[۲۳۰]
- جدایی دین از سیاست و مقام علم و اجتهاد از مقام اجرا و حکومت.
سیّد جمال، برای علاج این دردها بر اصول زیر تأکید داشت :
- بازگشت به اسلام راستین و دور ریختن خرافات و زدودن بدعت ها و پیرایه ها.
- مبارزه با استعمار، بویژه استعمار انگلیس.[۲۳۱]
- مبارزه با استبداد داخلی و برقراری حکومت اسلامی.[۲۳۲]
- مجهز شدن به علوم و فنون جدید ( مسئله اخذ و اقتباس ).[۲۳۳]
- اتّحاد و هماهنگی کشورهای اسلامی.[۲۳۴]
- مبارزه با خودباختگی در برابر غرب و رفع بحران هویّت.[۲۳۵]
- همبستگی و پیوند میان دین و سیاست .[۲۳۶]
سیّد جمال، با اندیشه های خود گفتمان جدیدی را تاسیس کرد که اولاً، در جهان اسلام بی سابقه بود؛ ثانیاً با گفتمان موجود در جهان اسلام عصر او به شدّت در تضاد بود. مبنای سیّد در ارائه این گفتمان اصلاحی این است که هیچ دردی بدون دوا و درمان نیست و تاریخ ،ملّت های بسیاری را دیده است که پس از افول، بار دیگر،قدرتمند شده اند و مسلمانان نیز می توانند بار دیگر به قدرت و شوکت پیشین خود دست یابند.[۲۳۷]گفتمان اصلاحی سیّد جمال با رهیافتی تدریجی و تکاملی،مردمی و انقلابی و انسانی و عام و جهانی است،حتّی فراتر این که سیّد جمال هواخواه یک نوزایی و رنسانس، در همه ابعاد و جوانب حیات مسلمانان بود،که بر مبنای پارادایم و قالب فکری جدیدی که از دین نشأت گرفته بود، چنین هدفی را دنبال می کرد. [۲۳۸]
اندیشه اصلاحی سیّد جمال در ایران، به رغم مواجه شدن با موانع و مشکلات بسیار، زمینه و بستر مناسبی را برای شکل گیری نهضت مشروطیّت ایجاد کرد. در فصل بعد، نقش سیّد جمال در انقلاب مشروطه را به طور مفصّل دنبال خواهیم کرد.
فصل پنجم:
سیّد جمال الدّین و انقلاب مشروطه
۵-۱- مقدّمه :
بنابر اصل معروف اجتماعی : « مردان بزرگ، نهضت های بزرگ را به وجود می آورند. و در مقابل نهضت های بزرگ، مردان بزرگ را تربیت می کند».[۲۳۹]
نهضت مشروطه ایران که ریشه و اساس آن یک نهضت ملّی ضدارتجاعی و ضد استبدادی بود، به مثابه نخستین جنبش معاصر ملّی و آزادی خواهی درکشورهای اسلامی تلقّی می شود. در این نهضت، علمای اسلامی و سیّد جمال الدّین نقش اساسی و مهمّی به عهده داشته اند .
نخستین سند ایجاد حکومت مشروطه درجهان توسط انگلیسی ها رقم خورد،سپس فرانسوی ها که دراوایل سده ی هجدهم مهمترین حکومت استبدادی را در اروپای غربی برپا کرده بودند؛ در پایان همان قرن آزادترین حکومتی را که تا آن روز میسّر بود،به وجود آوردند.سپس ایتالیایی ها که باتعالیم ماکیاولی،فاسدترین اسلوب های اداره کشور را تجربه می کردند،با الهام از تعلیمات مونتسکیو و روسو و ولتر، پذیرای آزادی و برابری شدند.[۲۴۰]
ویتوریو آلفیری نویسنده سیاسی معروف ایتالیاجهت راهنمایی مردم ایتالیابه وحدت و آزادی، کتاب«استبداد »را تألیف کرد،عبدالله جودت از رجال متفکر عثمانی کتاب«استبداد» آلفیری را به زبان ترکی عثمانی ترجمه و چاپ کرد که مطالب آن مورد استفاده سیّد عبدالرّحمن کواکبی در کتاب « طبایع الاستبداد»قرار گرفت.[۲۴۱]
عجیب آن است که طبع و نشر ترجمه عربی و فارسی این اثر، با قیام حکومت مشروطه در ایران مصادف شده بود و این نشان می دهد که بحث مشروطه در ایران و عثمانی ریشه ای عمیق تر از کتاب های « استبداد » و « طبایع الاستبداد » داشته و سلسله جنبان اندیشه ی حکومت مشروطه در ایران و عثمانی همانا تعلیمات سیّد جمال الدّین بوده است .[۲۴۲]
از این روست که برجریده ی تاریخ قرن اخیراسلام ومسلمین و دردفتروقایع مربوط به مساعی انسان درطی این مدّت در راه آزادی وحریّت نام سیّدجمال الدّین ثبت است و بسیاری ازکسانی که خواسته اند در طی این مدّت علم آزادی و استقلال بر دوش بگیرند خود را منتسب به سیّد جمال الدّین دانسته اند.
سیّد محمّد محیط طباطبایی،سیّد جمال الدّین را عامل اصلی ظهور تحوّل عظیم سیاسی در تاریخ ایران معاصر می داند و چنین می گوید :« من چهره ی سیّد جمال الدّین اسدی آبادی را برگزیده ام؛زیرا عکس چهره او را در قانون اساسی، مطبوعات، فرهنگ جدیدو همه تشکیلات اساسی حکومت مشروطه ی وطن خود می نگرم و عقیده دارم که خدمتی که به ایران کرده از نظر ارزش بالاتر از خدمتی بوده که نادر، اردشیر، یعقوب لیث و شاه اسماعیل به تاریخ ایران کرده اند؛ودر ردیف خدمت هوخشتره مادی و آرشاک پرثوی محسوب می شود…»[۲۴۳]
در مورد نقش وتاثیر سیّدجمال الدّین درنهضت های انقلابی و اسلامی،به ویژه دریک صد سال اخیر،استاد شهید مطهری می نویسد:«بدون تردید سلسله جنبان نهضت های اصلاحی صد ساله ی اخیر،سیّد جمال الدّین اسدآبادی معروف به افغانی است.او بودکه بیدار سازی را درکشورهای اسلامی آغاز کرد،دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصّی بازگو نمود،راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد …».[۲۴۴]
در این فصل برآنیم که نقش سیّد جمال الدّین اسد آبادی در انقلاب مشروطه و میزان و چگونگی تأثیر این مبارزِ نستوه در این واقعه ی بزرگ قرن اخیر را بررسی کنیم و در این راستا از اظهار نظرهای مولّفین و محقّقین داخلی وخارجی که با عقاید و اندیشه های متفاوت در این زمینه قلم فرسایی کرده اند، استفاده شده است.
۵ -۲- سیّد جمال الدّین و مشروطه :
بستر رویش وپویش فرهنگ بیداری ونهضت عدالت طلبی مردم ایران،فرهنگ شیعی-اسلامی مردم این سرزمین بوده،از این رو،هرحرکت تعالی بخش که در این کشور رخ داده برتارک آن، سیمای یک رهبرروحانی می درخشد و از این چهره های پرفروغ،سیّدجمال است که بدون تردید سلسله جنبان نهضت های صد ساله اخیر اوست.او بود که بیدارسازی را درکشورهای اسلامی آغازکرد،دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصّی بازگو نمود،و راه اصلاح وچاره جویی را نشان داد.نهضت سیّد جمال،هم فکری بود و هم اجتماعی.او می خواست رستاخیزی در اندیشه مسلمانان و نیز نظام زندگی آنان پدیدآورد.او دریک شهر و یک کشور و حتّی دریک قاره توقّف نکرد، آسیا،اروپا وآفریقا را زیرپاگذاشت.مسافرت سیّد به کشورهای مختلف اسلامی وبازدیدآنها از نزدیک سبب شد که آن کشورها را از نزدیک بشناسد و ماهیّت جریان ها وشخصیّت های این کشورها رابه دست آورد.
سیّد جمال در نتیجه تحرّک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی که داعیه ی علاج آنها را داشت دقیقاً آشنا شد .[۲۴۵]
حامد الگار درمورد ایده اتّحاد اسلامی سیّد و تأثیرآن در فعالیّت هایی که منجر به انقلاب مشروطه در ایران شد،می نویسد :«نظریه های مشابهی درباره ی مدافعه ی سیّد از پان اسلامیسم اظهار می شود. پایه گذار این عقیده جمال الدّین بود و می توان افزود چون عبدالحمید رسماً از مبارزه دست بازداشت آن عقیده به عنوان یک نیروی سیاسی فعّال تاسال۱۹۰۴میلادی درایران دوام داشت و احتمالاً سال بعد که علما به سفیر عثمانی متوّسل شده بودند تا خواسته های آنان را به مظفّر الدّین شاه تسلیم کند بازتابی از عقیده سیّد در خواسته های آنان بود».[۲۴۶]
هاردینگ،سفیر وقت انگلیس،در گزارشی که در سپتامبر۱۹۰۱به وزیر خارجه بریتانیا می نویسدچنین می گوید:«شخص بسیارمطّلعی که درموردتوطئه علیه صدراعظم اتابک با او مذاکره کرده ام، چنین استنباط می کند که بدون شک این اقدام مشترکاً از سوی عدّه ای از مأموران دولتی و طبقه ی اشرافِ مخالف صدر اعظم فعلی و همچنین مجامع پان اسلامی که به دست شیخ جمال الدّین پایه گذاری شده،درصدد برانداختن دستگاه صدراعظم ودیگری درفکر انقراض رژیم قاجاریه و برقراری رژیم جمهوری اسلامی و اتّحادنزدیک با کشورعثمانی است».[۲۴۷]
هاردینگ درادامه گزارش می نویسد:«جمال الدّین طرفداران زیادی ازخود باقی گذاشت که در بین آن ها دشمنان رژیم قاجار ویا مسلمانان متعصّب بودند و افکار آنها به طور مرتّب دربعضی جراید فارسی منطبعه هندوستان ومصرمنعکس وعلی رغم سانسور پلیس،به طورقاچاق به ایران می رسد. دراین دسته،ازسران مذهب تشیّع شرکت داشتندوگویا دو نفر از مجتهدان بزرگ ازاین دسته طرفداری می کردند و به گونه ای که من شنیده ام این دسته ازمذهبی ها روز به روز قوی تر می شوند…».[۲۴۸]
سیّد محمّد محیط طباطبایی معتقد است که اساس دعوت به استقرارحکومت مشروطه از دوران سفر اول سیّد جمال الدّین درآغاز سدهی چهاردهم هجری از اروپا به ایران آغاز میگردد و در سفر دوّم که مجال هرگونه فعالیتی را از سیّد سلب کرده بودند و چند ماه را درسال ۱۳۰۶ مجاور آستانه حضرعبدالعظیم مأیوس از سازش با ناصرالدّین شاه و امین السّلطان و تصرّف در اندیشه ایشان، در بست آستانه به سر میبرد؛ بیباکانه با کسانیکه راز دار میپنداشت این نکته را درمیان مینهاد .[۲۴۹]
افشاگری های سیّد جمال الدّین در طول هفت ماه بست نشینی در حرم عبدالعظیم حسنی، سبب شد که دربار، به آقا بالاخان با پانصد نفر سرباز مأموریت بدهد تا بدون مراعات شئون اسلام وارد زاویه ی مقدّسه حضرت عبدالعظیم شده و با اهانتی که فوق آن متصور نیست او را دستگیر و به بصره تبعید کردند. سیّد مدّتی در بصره مشغول مداوای جراحت های ناشی از دستگیری وتبعید بی رحمانه بود وسپس به لندن رفت،درهمین اثنا سلطان عبدالحمید عثمانی کتباً به وسیله رستم پاشا سفیر کبیر خود، سیّد را به اسلامبول دعوت کرد، جواب سیّد به سفیر عثمانی با توجه به اهانتی که در ایران به وی شده بود بسیار شنیدنی است و گواه هدف مقدّسی است که سیّد جمال دنبال می کرد وهیچ چیز وهیچ کس نمی توانست او را از این هدف باز دارد .او این دعوت را محترمانه چنین پاسخ می دهد: « من از اعلی حضرت سلطان سپاسگزارم که بار دیگر مرا به اسلامبول دعوت فرموده اند ولی شغل من فعلاً اصلاح امور ایران است که باید از فرصت توقّف خود در لندن برای این امر استفاده نمایم».[۲۵۰]
از دیدگاه سیّد جمال ،از مشخصه ها و ویژگی های حکومت مطلقه استبدادی و فردی حکّام ستمکار و ظلم شعار،این است که در آن، امّت « در حل و عقد کارهای خود دخالت ندارد و در مصالح سیاسی و اجتماعی کشور ازآنها مشورت نمی شود،اراده و خواست آن ها درمنافع ومصالح عمومی اثر ندارد، زیرا آن امّت تسلیم حاکمی شده که اراده آن حاکم، قانون و خواسته های او، نظام است هر چه می خواهد فرمان می دهد و هر چه ارائه کند انجام».[۲۵۱]
با این وجود تشکیل مجلس از نظر سیّد جمال الدّین شرایطی را می طلبد که اگر زمینه ی چنین شرایطی فراهم نباشدنمی تواند برای ملّت مفید واقع شود.وی در این زمینه می گوید : « قدرت مجلس نمایندگان، برای هیچ ملّتی قدرت حقیقی شمرده نخواهد شد،مگر این که این قدرت از ناحیه مردم سرچشمه گرفته باشد، هر مجلس شورایی که تشکیل دهنده ی آن پادشاه
یا امیر یا نیروی بیگانه ای باشد، و محرّک آن گردیده باشد، مجلسی خواهد بود موهوم؛ وجود آن تابع اراده کسی خواهد بودکه آن را به وجود آورده است!،در این صورت،اوّل باید به تصفیه عقول و تهذیب نفوس پرداخت و پس از آن به تأسیس حکومت، که هدف هر دو یکی است».[۲۵۲]
سیّد جمال باز درهمین زمینه می گوید:اگر ملّت لایق و صالح نباشد،از حکومت صالح چه کاری ساخته خواهد شد،تاریخ،این درس را به ما داده است که هیچ حکومتی قوام ودوام نخواهد داشت مگراینکه درمیان ملّت عقیده و رأی صحیحی وجود داشته باشد،که آن را«افکار عمومی» می نامند و اگر دولت از افکار عمومی نترسد،راه و رسم درستی در پیش نخواهد گرفت.با توجه به این معنی که حکومت وظایف خود را خواهد دانست و ازحدود تکالیف اصلی تجاوز نخواهد کرد، و درغیراین صورت،طبیعت بشری حکم می کندکه دولت ها وحکومت ها منافع خود را ترجیح می دهند و حداکثرآن چه ازحکومت صالحی که بر اساس بیداری ملّت و نیروی مردم تأسیس نشده باشد،می توان انتظار داشت،این است که به طورموقّت،درکارهای دولتی موفّق گردد و بس،زیرا ملّت درتأسیس چنین حکومتی تأثیر نداشته است و برکارهای دولت ناظر نبوده است».[۲۵۳]
سیّد جمال در مورد ممالکی که حکومت های مستبد را تجربه می کنند چنین ابراز نظر می کند: «مملکتی که قانون ندارد هیچ ندارد، استبداد اخلاق را ضعیف و بعد فاسد می کند، در زمان استبداد هیچگونه ترقی برای افراد ملّت و هیچ نوع تربیتی برای احدی ممکن نیست».[۲۵۴]
استاد شهید مرتضی مطهری با ذکر یک ضرب المثل به زیبایی نقش سیّد جمال الدّین را در بیداری مردم و انقلاب مشروطه توضیح می دهد : « مثلِ معروف می گوید؛دزد،دشمن موذن است، چون تا مردم خوابند دزد می تواند دستبرد بزند ولی وقتی موذن رفت بالای مناره و فریاد کرد : الله اکبر، الله اکبر؛ خواب آلوده ها بیدار می شوند، وقتی بیدار شدند دزد دیگر نمی تواند دستبرد بزند .دزد،در حال خوابِ مردم و در تاریکی می تواند دستبرد بزند،نه در بیداری و نه در روشنایی … یک آدم آگاه که در میان مردم پیدا شود، میلیون ها نفر را آگاه می کند.شما ببینید یک سیّد جمال درصد سال پیش پیدا شد،یک سیّد یک لاقبا،یک سیّدتک هیچ چیزهم نداشت، هیچ وسیله ای نداشت…به فکر آگاه سازی ملل مسلمان افتاد…اکثرکشورهای اسلامی را گردش کرد …به کشورهای اروپایی رفت،دنیای غرب را شناخت، به مقاصد ونیّات دنیای غرب آگاه شد، ریشه ی دردها را شناخت،…غرض اینکه یک نفر با نداشتن هیچ وسیله ای توانست به ملّت های مسلمان آگاهی ببخشد.تمام نهضت های اسلامی که در کشورهای اسلامی رخ داده،مثل نهضت مشروطه در ایران، انقلاب استقلال در عراق،نهضت های آزادی بخش در هندوستان، افغانستان، ترکیه و هر یک از کشورهای عربی، بذرش را سیّدجمال درصدسال پیش کاشت ».[۲۵۵]
سیّد جمال وقتی در ایران اوضاع خراب مردم را می بیند و امتیازات داده شده به خارجی ها را می شنود، و بیکاری مردم و ظلم حکّام را احساس می کند فریاد بر می آورد و اصلاح امور را می خواهد وقتی ناصر الدّین شاه می گوید از من چه می خواهی، می گوید: یک جفت گوش شنوا، و درد ایران را در نبودن قانون می داند وهمین موضوع عامل همکاری سیّد جمال با میرزا ملکم خان درنوشتن روزنامه قانون می شود.[۲۵۶]
هر چند مخزومی اعتقاد دارد که عامل تبعید سیّد جمال از ایران، قانون اساسی ای بود که او برای ایران تنظیم کرده بود.[۲۵۷]و یا ناظم الاسلام،می نویسد که سیّد جمال الدّین در ایران به سیّد جمال قانونی مشهورشده بود.[۲۵۸]حتّی در صورت عدم صحّت چنین مطالبی بازنمی توان مشروطه خواهی سیّد جمال را انکار کرد،چرا که در اکثر نوشته های او در عروه الوثقی هرجا که حکومت مطلوب مورد نظر خود را معرفی می کند،مشخّصه های مهم یک حکومت قانون را به طور واضح می توان در آن مشاهده کرد، و برخی نامه های باقی مانده از او همین مطلب را اثبات می کند. برای مثال می توان به آخرین نامه اش به هم مسلک های ایرانی خود که از زندان طلایی باب عالی در اسلامبول می نویسد اشاره کرد.سیّد در این نامه، هم مسلک های ایرانی خود را به ادامه تلاش و مبارزه ی بی وقفه دعوت می کند که در واقع می توان گفت،سیّد جمال دراین جا عالی ترین فراز امواج رادیکالیسم اسلامی را به نمایش می گذارد.او چنین می نویسد: « بنیاد حکومت مطلقه منعدم شدنی است،شماها تا می توانید درخرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید،نه به قلع و قمع اشخاص، شما تا قوّه دارید در نسخ عاداتی که میانه سعادت و ایرانی سدّ سدید گردیده کوشش نمایید نه در نیستی صاحبان عادت، هرگاه بخواهید اشخاص (را) مانع شوید وقت شما تلف می گردد، اگر بخواهید به صاحب عادت سعی کنید باز آن عادت دیگران را بر خود جلب می کند، سعی کنید موانعی راکه میانه الفت شما و سایرملل واقع شده رفع نمایید،گول عوام فریبان را نخورید ».[۲۵۹]
و باز می بینیم که در همین نامه ی مذکور عمیقاً جهت گیری رادیکال خود را تبیین کرده و با اشاره به حبس و احتمال کشته شدنش به خاطر آزادی نوع و اظهار افسوس از اینکه شمشیر شقاوت و دست جهالت نگذاشته که او بیداری ملل مشرق زمین و صدای آزادی را از حلقوم آنها ببیند و بشنود چنین می نویسد :« … کشته می شوم برای زندگی قوم، ولی افسوس می خورم از اینکه کِشته های خود را ندرویدم، به آرزویی که داشتم کاملاً نائل نگردیدم، شمشیر شقاوت نگذاشت بیداری ملل مشرق را ببینیم، دست جهالت فرصت نداد صدای آزادی را از حلقوم امم مشرق بشنوم».[۲۶۰]
شواهد و قرائنی از این قبیل باعث شده تا عدّه ای سیّدجمال رامشروطه خواه معرفی کنند. از جمله نویسندگانی چون محیط طباطبایی،ناظم السلام کرمانی، مخزومی، نیکی کدی و مجید خدوری،او را از رهبران ومنادیان اوّلیه و اصلی جنبش مشروطیت درایران وعثمانی می دانند.[۲۶۱] به عنوان نمونه مرحوم محمّد محیط طباطبایی در عین حال که مشروطه خواهی سیّد جمال را ماهیتاً متفاوت از مشروطه خواهی کسانی چون ملکم خان دانسته،می نویسد:«سیّد جمال الدّین درایران نخستین فرد ایرانی بود که هموطنان خود را علناً به لزوم اقدام دسته جمعی برای تغییر شکل حکومت به مشروطه، دعوت می کرد».[۲۶۲]
متقابلاً عدّه ای دیگرسیّد جمال را بنا به شواهدی متفاوت، بیشتر یک مبارز ضداستبداد و نه لزوماً مشروطه خواه دانسته اند.مثلاً عبدالهادی حائری بر این باور است که در نوشته های موجود از ناحیه ی سیّد جمال تا اکنون«هیچ گونه هواخواهی از برقراری حکومت مشروطه دیده نمی شود،بلکه نوشته های او بیشتر ضد استبداد است».[۲۶۳]ایشان تصریح می کند که تنها یک مدرک آن هم به گزارش خانم نیکی کدی، نشان دهنده ی تمایل صریح سیّد جمال الدّین به حکومت پارلمانی است،و آن متن سخنرانی سیّد جمال در تاریخ ۲۴مه ۱۸۷۹است که در مجلّه مصر تحت عنوان«حکیم الشرق »چاپ شده که درآنجا سیّد می گوید:«…امیدوارم که شماآقایان یک حزباً وطنیاً، که حقوق و شکوه کشورتان را حفظ کند تأسیس خواهید کرد … امیدوارم که شما از وطن پشتیبانی و یک حکومت پارلمانی را در کشور تقویت کنید تا بدان وسیله داد و انصاف برقرار گردد و دیگر به حمایت بیگانگان نیازی نباشد».[۲۶۴]
حائری معتقد است که مهمترین هدف سیّد جمال، همانا مبارزه با نفوذ امپریالیسم در کشورهای اسلامی و متّحد ساختن مسلمانان جهان برضد آن است و نمی توان او را از پیشروان اندیشه مشروطه خواهی در ایران و یا دیگرکشورهای اسلامی خواند، ولی مبارزهاش با دولت های استبدادی زمان،کمک فراوان ولی غیرمستقیمی به گسترش جنبش های مشروطه خواهی از یک سو و به اصول و مبانی آن از سوی دیگر بوده است. وی در نهایت پیوند سیّد جمال الدّین را با مشروطیت این چنین خلاصه کرده است: «اندیشه گران غرب گرا که هوا خواه مشروطیّت بودند به تنهایی نمی توانستند پیروان فراوانی پیرامون خویش گرد آورند. در ضمن مبارزات ضد امپریالیسی مردم مانند جنبش تحریم تنباکو، ثابت کرد که رهبران مذهبی مهمترین و موثرترین وسیله بودندکه می توانستند اندیشه های نو خواهان را به مردم کوچه و بازار برسانند. بنابراین یک پیوستگی و هم پیمانی میان روشنفکران و علما در مورد هدف مشترکشان یعنی سقوط رژیم استبدادی قاجار لازم به نظر می رسید. در این مورد سیّد جمال الدّین اسد آبادی نقش طراح این پیوستگی و هم پیمانی را بازی کرد، زیرا هم با علما دوستی و پیوند داشت و هم با روشنفکران همگامی می کرد…به ویژه نامههای او به علما در مورد لزوم مبارزه با استبداد ناصر الدّین شاهی مسلماً در اقدامات بعدی علما از جمله مبارزه در راه برقراری مشروطیت در ایران بی تأثیر نبود…»[۲۶۵]
نظرات متفاوت مذکور در مورد مشروطه خواهی سیّد جمال با توجه به مولّفه های زمان و مکان و ماهیت حکام سیاسی و توجه به شرایط بین المللی قابل درک و پذیرش می باشد .در این زمینه تحلیل سیّد احمد موثقی در کتاب«علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمین»می تواند راه گشای ما جهت رسیدن به یک نتیجه گیری مطلوب باشد. وی معتقد است که نهضت سیّد جمال را می توان به سه مرحله یا فاز تقسیم نمود، هر چند ترتیب اجرایی شدن هر مرحله با توجه به مولّفه زمان یکسان نمی باشد .درمرحله اول سیّدجمال به انقلاب از بالاوانجام اصلاحات از رأس هرم اجتماعی و سیاسی و به کمک نخبگان فکر می کرد و به گونه ای مثابه امیر کبیر، که حتّی در یک مورد از او نیز یاد کرده،[۲۶۶]با نزدیکی و ارتباط با حکّام و دولت های حاکم بر بلاد اسلامی تصور می کرد که می تواند به اهداف اصلاحی و آرمان هایش نائل شود. پس از چندی او با مشاهده ی مقاومت و سرسختی حکّام مستبد و منحط و غلبه شهوت و جهالت بر آن ها و درباریان ذی نفوذ و نیز نفوذ و سلطه استعمار، به اشتباهِ خود در انتخاب مسیر رسیدن به هدف اقرارمی کندو با افسوس تمام از هدر رفتن زمان و زحماتش دراین مسیرچنین می گوید :«… ای کاش من تمام تخم افکارخود رادرمزرعه مستعد افکار ملّت کاشته بودم،چه خوش بود تخم های بارور مفید خود را در زمین شوره زار از سلطنت فاسد نمی نمودم . آنچه در آن مزرعه کاشتم به نمو رسید، هر چه در این زمین کویر غرس نمودم فاسد گردید. در این مدت هیچ یک از تکالیف خیرخواهانه من به گوش سلاطین فرو نرفت. همه را شهوت و جهالت مانع از قبول گشت.امیدواری ها به ایرانم بود. اجر زحماتم را به فراش غضب حواله کردند …).[۲۶۷] و اینجاست که مرحله دوم نهضت سیّد جمال آغاز می شود . وی در این مرحله به مبارزه و موضوع گیری های حاد و شدیدی علیه استبداد حاکم برخاسته و به تغییر حکومت ها و اشخاص از سلاطین و پادشاهان و امرا معتقد بود، که از این جهت به ابومسلم خراسانی و قیام او نظر داشته که یک بار از او یاد کرده است.[۲۶۸]
اما پس از ناامید شدن از تغییر و اصلاح سلاطین و حکومت ها متوجه بنیاد واساس این رژیم ها شده و به تغییرات انقلابی در ساختار های سیاسی حاکم گرایش پیدا می کند و با این بیان وارد مرحله سوم نهضت خود می شود :« بنیاد حکومت مطلقه منعدم شدنی است، شماها تا می توانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید … »البته تعیین دقیق نقاط عطف این سه فاز در نهضت سیاسی به سادگی ممکن نیست. اما به نظر می رسد که این مراحل با توجه به نوع و کیفیت روابطش با حکّام و سلاطین سه کشور مصر، ایران و عثمانی قابل تبیین باشد. در مصر سیّد جمال مرحله اول را به سرعت پشت سر گذاشته و طی اقامت حدوداً نه ساله اش در آنجا وارد فازدوّم و سرانجام فازسوّم ازحرکتش که اوج آن جنبش مرید او، عرابی پاشا می باشد، آغاز شد. امّا در ایران نحوه رفتار شاه قاجار و صدر اعظم مکّارش، امین السّلطان، خیلی سریع تر از جاهای دیگر سیّد جمال را به مرحله سوم نزدیک ساخت و به امر انقلاب وا داشت .
مرحله دوم نهضت سیاسی سیّد جمال در ایران با بست نشینی اودرحرم حضرت عبدالعظیم، رقم خورد که طی آن سیّد مستقیماً افکار آزادی خواهانه اش را به اقشارمختلف و توده ی مردم ایران منتقل کرد . دستگیری، اخراج و تبعید وحشیانه او از ایران را می توان آغاز مرحله سوّم نهضت او دانست که طی آن سیّد جمال با نامه های بسیار مهم و تکان دهنده ای به میرزای شیرازی و علمای ایران خواستارخلع شاه وگماردن دیگری به جای او شده بود.اوج فاز سوّم، ترور ناصرالدّین شاه به دست میرزا رضای کرمانی،شاگرد و مرید سیّد،به قصد ریشه کن نمودن شجره خبیثه ی استبداد بودکه طی آن حادثه ودنباله ی حرکت سیّد به ویژه درمیان علما وگروه های مذهبی،ده سال پس از فوت او انقلاب مشروطه رقم خورد .ولی در عثمانی سیّد جمال علی رغم ارتباطش با پاره ای از افراد و گروه های سیاسی مشروطه خواه،با توجه به ملاحظات سیاسی اش در حمایت از امپراتور عثمانی در برابر تهاجم دول استعماری اروپا و نیز شعار وحدت مسلمین، نرمش های زیادی نسبت به حاکمیت سلطان عثمانی نشان داد و از مرحله اول یا حداکثر دوم فراتر نرفت .[۲۶۹] در تائید نظر سیّد احمد موثقی راجع به مراحل سه گانه نهضت سیّد جمال الدّین که در نهایت منجر به انقلاب مشروطه در کشورهای ایران، مصر و عثمانی می شود، می توان از این کلام سیّد محمّد محیط طباطبایی استفاده کردکه می نویسد :« …پس از سی سال کوشش، در زندان طلایی عبدالحمید محبوس و معدوم شد، ولی تخم های کشته او در ایران و عثمانی و مصر…جوانه زد و ده سال بعد از مرگ او، در وطن او ایران، نهضت مشروطه آغاز و انجام پذیرفت و چند سال بعد از آن دست پروردگان او در اسلامبول دست به کار شدند وکسانی که در حیات او از عهده ی تطبیق نظریات سیاسی او در مصرو هند بر نیامدند و مغلوب و منکوب و محبوس شدند،درحزب کنگره هند وحزب وفدِ مصر، بنیانگذار حکومت ملّی آزاد گشتند .
سیّد جمال الدّین در تاریخ ایران عامل ظهور تحوّلی شد و ملّتِ ما را به راهی رهبری کرد که پس از آن در پیچ و خم های آن راه، به سوی زندگی افضل گام بر می دارد و هر روز انتظار دارد که به صورتی بهتر و حالتی برتر درآید …».[۲۷۰]
البته باز می توان به شواهد و قرائنی جهت اثبات مشروطه خواهی سیّد جمال الدیّن اشاره کرد که مربوط می شود به بعد از مرگ او،یعنی زمانی که انقلاب در چند کشور اسلامی شکل گرفته و افراد مختلف با افکار و اندیشه های متفاوت به قصد تصاحب مناصب و نشان دادن لیاقت و شایستگی خود جهت عضویت درمجالس و پارلمان های کشورشان به هرطریقی به ارائه مدارکی هر چند جعلی و ساختگی می پرداختند که ارتباط آنها با سیّد جمال را به اثبات برساند،و این بدان معنی است که آن زمان سیّد نماد مشروطه خواهی شده بود. در این ارتباط به چند مثال از کشورهای مختلف اسلامی بسنده می کنیم .
شیخ عبدالقادر مغربی که مدّتی در اسلامبول محضر سیّد جمال را درک کرده بود می گوید: در آغاز مشروطه ی عثمانی کسانی که از ترک و عرب و کُرد در اسلامبول مجالس افاده سیّد را درک کرده بودند به صرف این انتساب، خود را سزاوارِ مقام عضویت در مجلس مبعوثان عثمانی می شناختند و هر یک به نحوی درصدد اثبات وابستگی خود به سیّد بر می آمدند. از آن جمله، محمّد پاشای مخزومیِ لبنانی بود که من هرگز او را در خدمت سیّد جمال ندیده بودم ولی در آغاز مشروطه عثمانی به نشر مقالاتی در مطبوعات لبنان راجع به ترجمه حیات سیّد و بعد ها کتابی با نام « خاطرات جمال الدّین افغانی» نوشت .[۲۷۱]
همچنین محمّد امین، شاعر ملّی ترک، که هنگام مسافرت سیّد جمال به عثمانی مأمور برآوردن نیازمندی های اقتصادی وی بود،عکسی راکه سیّد جمال با خط وامضاء خود به او داده بود؛برای اثبات شایستگی خود درکارانتخابات نمایندگی مجلس مبعوثان تکثیر و توزیع می کرد .[۲۷۲] سیّد محمّد محیط طباطبایی می نویسد :« نهضت آزادی خواهی و مشروطه طلبی در ایران وعثمانی مقارن هم اوج گرفت ومشروطه طلبان در هر دوکشور پیروز شدندو استبداد سر تسلیم بر آستان مشروطه سود. در این زمان پس از ده سال غفلت زدگی،نام سیّد جمال الدّین بار دیگر بر زبان ها آمد و کسانی که به مناسبتی در دوران زندگی با او آشنایی و ارتباط و حتّی توفیق ملاقاتی پیدا کرده بودند،به نحوی خود را به اومنسوب می داشتند،زیرا صرف انتساب به او کافی بود،برای اینکه فردی را آزادی خواه ومشروطه طلب! و درخوراستفاده از مواهب دستگاه حکومت جدید پارلمانی معرفی کند.[۲۷۳]در ایران کسانی که با سیّدسابقه مراوده و مکاتبه ومعارفه داشتند مجالی یافتند تا نام او راپشتوانه آزادی خواهی خود قرار دهند.حاج امین الضرب دوّم،عکس های دسته جمعی سیّد را که در خانه ی تهران و در دفتر بازرگانی پدرش در مسکو برداشته بود،زیب اتاق پذیرایی می نمود و خود را وارث مشروطه طلبی سیّد وانمود می کرد! مرحوم سیّد محمّد طباطبایی نامه سیّد را که درسامره به او نوشته بودبرای چاپ در«تاریخ بیداری ایران» به ناظم الاسلام کرمانی می سپرد و« نظم الدّوله خواجه نوری» بعداز دوازده سال صبر و سکوت، صورت استنطاق میرزا رضای کرمانی و مسوّده ی نامه ی سیّد به ناصر الدّین شاه را در شکایت از امین السّلطان که جزو اسناد نظمیه دوران تصدی او، نگاه داشته بود، به روزنامه « صور اصرافیل » و نشریه ناظم الاسلام برای درج می فرستاد».[۲۷۴] بنابراین در مجموع می توان گفت اگر چه سیّدجمال الدّین شکل نظام سیاسی مطلوب خود را ارائه نکرد و حتّی در مقاطع و مناطقی از شکل نظام سلطنتی مشروطه و پارلمان و حکومت قانون حمایت یا علیه آن موضع گرفته ولی نهایتاً او متوجه نظام سیاسی آرمانی خود،در قالب نوعی نظام جمهوری برمبنای تفکر دینی بود.
در ادامه این فصل می پردازیم به ابعاد مختلف اندیشه ی سیّد جمال و چگونگی تأثیر اندیشه های وی بر عوامل موثر در انقلاب مشروطه که شامل علما، روشنفکران و عامه مردم می شود .
۵ -۳ : ابعاد مختلف اندیشه های سیّد جمال الدّین اسد آبادی :
شناخت هرانقلاب ودگرگونی،نیازمندشناخت اندیشه های روشنفکران مقارن با آن انقلاب است.در دگرگونی های جوامع توسعه نیافته،روشنفکران برای گروه هایی در برخی زمینه ها، به عنوان گروه مرجع مطرح هستند و این مرجع بودن در حصار زمان متوقف نمی شود و در آینده نیز متوّقف نخواهد شد،تا جایی که می توان گفت : نقش اندیشه های روشنفکرانه بر روی تغییرات اجتماعی در آینده ی جامعه بیش از گذشته خواهد بود .
این امر در مورد تأثیر اندیشه های سیّد جمال الدّین کاملاً صادق است چرا که ده سال پس از مرگ او اندیشه های وی به ثمرنشست و انقلاب مشروطه در ایران به وقوع پیوست.آنچه که بسیاری از طرفداران و مخالفان سیّدجمال ازآن غافل هستند و یا خود را به تغافل می زنند، عدم توجه به اندیشه های وی است که فراتر از فعالیت های سیاسی اوست.نهضت سیّد جمال، هم فکری بود و هم سیاسی و توجه به نهضت سیاسی وفعالیّت های اوبدون پرداختن به نهضت فکری و اندیشه هایش،به تحریف و تحلیل نارسا و غیرعلمی ازشخصیت نهضت اصلاحی وی می انجامد.سیّد جمال اگر چه اهل سیاست و مرد عمل و سیاستمدار و فردی درگیر و مبارز و اهل حرکت و تغییردرصحنه های اجتماعی و سیاسی بود،ولی با این حال،اهل اندیشه و خرد و دانش و دارای بینش علمی وفلسفی و نیزمتفکّر وحکیمی دردآشنا ودردمند وروشنفکری متعهّد بود.و از معدود افرادی بود که به زبان مارکس وبرکه به مقایسه ی« دانشمند »و «سیاستمدار» می پردازد،هم دانشمند و روشنفکر و هم سیاستمدار و رهبر سیاسی بود و این دو را با دینداری جمع کرده بود.او روشنفکر بود،ولی هم درد دین و هم دغدغه جامعه داشت .
سیّد جمال سیاستمدار بود، ولی بی خرد و فاقد تئوری و فاسد و تباه نبود.او روشنفکری بود دیندار ودینداری بود روشنفکر،به آزادی درونی وعدم وابستگی و تعلق به رنگ ومرز ومقام دست یافته بود و در پی آن،با آزادگی وشجاعت و به دور از ترس وتوهّم،خواهان تغییراوضاع مسلمانان از وضع موجود به وضع مطلوب با تکیه و اعتماد بر سنّت و فرهنگ اسلامی بود. [۲۷۵]
۵-۳-۱- بعد فردی
نویسنده از صبا تا نیما خصوصیات فردی سیّد جمال را چنین نقل می کند : « در عقاید دینی خشک و مقلّد و متعصّب نبود، اما فرائض را به جای می آورد و اصول و فروع دین را به دقّت تمام رعایت می کرد. سیّد مردی بود دارای قلب سلیم و صفات پسندیده و ساده و حلیم و بردبار، اما اگر کسی به شرف یا دین و عقیده اش اهانت می کرد، تند و آتشی می شد و تا انتقام نمی گرفت از پای نمی نشست؛ به مال دنیا اعتنایی نداشت و هر چه به دست می آورد بذل دیگران می کرد .با دوستان نرم و مهربان و با دشمنان سخت و بی امان بود.در کارهای سیاسی شتاب می ورزید و این شتاب زدگی غالباً باعث ندامت و پشیمانی می شد. به کارهای کوچک و حقیر نمی پرداخت و همیشه دست به کارهای بزرگ می زد. بسیار دلیر و بی باک بود، از مرگ نمی هراسید و اصلاً آن را نمی شناخت. هر سخن را با همه کس اگر چه اهل آن نبود، بی پرده در میان می نهاد و توجه به استعداد شنونده نمی کرد. پیوسته می گفت من با ظالم ومظلوم هر دو عداوت دارم. ظالم را برای ظلمش دشمن دارم و مظلوم را برای اینکه قبول ظلم می کند؛ و سبب جسارت و ظلم ظالم می شود. با پادشاهان جهان چون اقران و نزدیکان بی تکلّف سخن می گفت و حتّی بعضی از آن ها را هم تهدید می کرد.[۲۷۶]
علاوه بر ویژگی های شخصیّتی بالا،سیّدجمال دارای خصایل دیگری بود مانند :اراده و همّت عالی، دانش و بینش،کنش عمیق و وسیع، سعه صدر، آزادگی، زهد و تقوی،سادگی و قناعت،که همگی ریشه در متن دین و قرآن و سنّت پیامبر(ص) دارد. انسان آرمانی و برتر در فلسفه سیّد جمال علاوه بر تسلط برابزارهای مادی و فیزیکی یا طبیعی و قدرت مادی، دارای نیروی ایمان، معنویت و اخلاق و فضایل عالیه انسانی و اسلامی نیز بود.
سیّد جمال الدّین در سراسر خطابه ها و مقالاتش،از جمله در مقاله ی« صفات نیک و اخلاق رذیله » و اثر این دو صفت و ملکاتی چون :پاکدامنی، بخشش، قناعت، ملایمت در رفتار، با وقار بودن، فروتنی، بردباری، مدارا، همت بزرگ، علم، شجاعت، شفقت، نفع دیگری را بر خود مقدم داشتن، بزرگی و گذشت،راستگویی، وفای به عهد، امانت، غیرت،عدالت و …را جز فضائل و مکارم اخلاقی خوانده و از دیدگاه او این فضایل در جامعه بشری به منزله ی نیروی جاذبه ی عمومی است که همه افراد و اقشار هر جامعه را به هم جذب کرده و آنان به منزله ی فردی واحد می شوندکه با یک اراده حرکت می نمایند و به سوی یک هدف پیش می روند.[۲۷۷]سیّد جمال در این باره در عروه الوثقی بیان می کندکه :«هرگاه امّتی رادیدی که افرادش به وحدت ویگانگی تمایل دارند، به آن امّت مژده بده که خداوند در جهان آفرینش برای آن امّت، آقایی و والایی و برتری بر سایر ملّت ها مقدّر کرده است» .[۲۷۸]
به اعتقاد سیّد جمال، به واسطه پایبندی مسلمانان قرون اولیه به همین اصول بودکه جامعه اسلامی و امّت، قوی و نیرومند و دارای فرهنگ و تمدّن شکوهمند بودند:«تا موقعی که افراد آن امّت با هم وحدت کلام داشتند و ایمان میان افراد آن همبستگی کامل ایجاد می کرد، آن امّت به مقام والایی رسید که بر همه ی امّت ها برتری داشت و به واسطه ی دقیق بودن احکامش مستحکم و پابرجا بود، زیرا آن امّت به دینی معتقد بود که اصولش نیرومند، قواعدش محکم و دستوراتش همه ی امور زندگی فردی و اجتماعی را شامل بود.
همچنین سیّد جمال در جای دیگرحفظ حیات و بقای جامعه و جلوگیری از دخول بیگانگان به آن،درگرو برخورداری از همین فضایل اخلاقی می شمرد :« فضایل اخلاقی زندگی واقعی امّت هاست که از دخول بیگانگان به داخل آن جلوگیری می کند،از خطر نابودی و انحلال نجات می بخشد زیرا خداوند فرموده :خداوند قریه ای را که مردمانش صالح و نیکوکارباشند با ظلم و ستم خراب نمی کند».[۲۷۹]
در نهایت سیّد جمال در بعضی از نامه های خصوصی اش،ضمن معرفی خود، در بیان هدفش از زندگی چنین می گوید : « من صدر اعظم نمی خواهم بشوم، من وزیر نمی خواهم بشوم، من ارکان دولت نمی خواهم بشوم، من وظیفه نمی خواهم، من عیال ندارم، من ملک ندارم و نمی خواهم داشته باشم…بسیار اشخاص ها به واسطه من به رتبه بیگی و پاشایی رسیده اند و بسیاراشخاص توسط من به مواجب های با هظه رسیده اند و لکن خودمن همیشه به یک حالت بوده و خواهم بود جز نصیحت و اصلاح مقصد دیگری ندارم».[۲۸۰]
۵-۳-۲ : بعد فرهنگی و اجتماعی
گرچه با توجه به مطالب مذکور در بعد فردی، پی بردیم که سیّد جمال الدّین از اصلاح افراد در جامعه غافل نبود، اما همّت و آرمان خویش را ، متوجه تغییرات و اصلاحات عام و جمعی می کرد،او به اصلاح ملّت ها ونهادهای اجتماعی،اولویّت می داد.نزدیک شدن اوبه پاره ای ازسلاطین و دعوت از آنان برای اصلاح و تحوّل،مسلماً به اعتبار نقش فردی و شخصی آنان نبود،بلکه پایگاه اجتماعی آنان را در نظر داشت .سیّد در تحوّل و درگرگونی آنان، تغییرات گسترده ی اجتماعی را، دنبال می کرد و در یک کلام، سیّد دلبسته ی دگرگونی ها و اصلاحات عام اجتماعی بود. او به دنبال آن نبود که با پرورش یک گل در گلدان و گسترش آن، در نهایت بوستان و گلستان درست کند، او می خواست فضا و محیطی را فراهم کند که از دشت و بیابان، گل بروید و کویر خشکیده به جنگل سبز مبدل گردد. [۲۸۱]
سیّد جمال بر مبنای جهان بینی و متدولوژی نشأت گرفته از معرفت دینی، خواهان نو سازی ها و اصلاحات و توسعه ی یکپارچه،جامع چند بعدی ومستقل و مناسبِ اندیشه و اجتماع مسلمانان در عصر خود بود.وی رشد و توسعه فرهنگی،اجتماعی،ترقی،تعالی وسعادت فی الدارین جامعه و امّت را در گرو حاکمیت این سنخ جهان بینی ها می دانست.به عقیده سیّد جمال مسلمانان در دوران پیشرفت فرهنگی و تمدّنی،دارای چنین جهان بینی هایی بودند و مسیحیان قرون وسطی مقارن همان دوره ها، در عقب ماندگی و انحطاط ناشی از عکس این جهان بینی ها قرار داشتند.امّا به تدریج مسلمانان این بینش و جهان بینی اصیل و سنّتی خود را کنار نهاده و در خواب غفلت و عقب ماندگی وانحطاط ناشی از آن فرو غلطیدند.ولی مسیحیان پروتستان دراروپا به تأثر از اسلام و فرهنگ وتمدّن اسلامی از کانال اندلس و سیسیل و نیز جنگ های صلیبی، همراه با بازنگری درتمدّن یونان و روم،به این جهان بینی ها رسیده و وارد دوره ی رنسانس و پیشرفت های بعدی شدند،هر چند که از آن طرف به دلیل تزلزل در ارکان و مبانی دینی و معرفتی، دین و معنویت را کنار نهاده و به تفریط گراییدند.پس به قول اقبال لاهوری چه باید کرد ای اقوام شرق؟از دید سیّد جمال باید به آن اسلام اصیل و این جهان بینی ها و متدولوژی های مبتنی بر آن بازگشت.[۲۸۲] وی در مقام اثبات توانایی اسلام در پاسخگویی به معضلات اساسی جامعه و رفع نیازها و نابسامانی های فکری، فرهنگی،اجتماعی چنین بیان می دارد: « اصول دین مبین اسلام توانایی آن راداردکه مردم را به سوی حق وحقیقت دعوت کند و احوال آنان راهم از لحاظ زندگی مادی و هم از حیث زندگی معنوی و روحانی مورد توجه قرار دهد.کسانی که دین اسلام را تنها متوجّه حقایق معنوی و آن دنیا می دانند در اشتباهندّ زیرا اسلام همان طوری که به جنبه ی روحانیت و تکامل معنوی مردم عنایت دارد، قواعد و قوانین حکومتی را که در اسلام برای تأمین نیازمندی های زندگی بشر و اقامه حدود میان روابط انسان ها به وجود می آید معیّن و مشخص نموده است».[۲۸۳]
او با تاکید بر این نکته و در اثبات توانایی اسلام در رساندن مردم به سعادت دارین و برقراری مساوات کامل و اجرای عدالت اجتماعی،می نویسد: « دین اسلام مانند سایر ادیان توجّهش تنها به آخرت نیست، با این همه اسلام آنچه را که مصلحت مردم دنیا و کسب سعادت در دنیا و به دست آوردن نعمت های آخرت می باشد به طور کامل بیان کرده، این همان مسئله است که در اصطلاح شرع آن را سعادت دارین گویند،وانگهی احکام اسلام برقراری مساوات کامل واجرای عدالت اجتماعی را در میان تمام ملّت های دور از هم و اقوام مختلف که تابع اصول اسلامی باشند رعایت کرده است».[۲۸۴]
سیّد جمال تفکّر و تمدّن جدید بورژوازی غربی را در ابعاد و ماهیّت آن به خوبی و از نزدیک می شناخت و قبل از بسیاری از رهبران مترقی جهان سوم با آن درگیر و افراد و اقشار جدید و تحصیل کردگان و روشنفکران را از برخورد صوری و سطحی با مسئله غرب بر حذر می داشت. شر یعتی، درباره شناخت سیّد جمال الدّین نسبت به تمدن جدید غرب و جریان تجدّد و ماهیت و عاقبت آن چنین می نویسد: « این سیّد جمال….، پرورده ده اسد آباد همدان که پیش از همه ی رهبران مترقی آسیا و آفریقا خطر را پیش از وقوعش احساس می کند و به شامّه ی بومی و شخصیت امّی خودش بو می برد که این تجدد بازی، عاقبتش چه خواهد بود و در زیر این زرق و برق های احمق فریب مدرنیسم، قیافه ی کریه و مهیب استعماری بیرحم خفته است، استعمار اقتصادی، تسلط بورژوازی کثیف و پلیدی که برای یک دستمال، قیصریه را به آتش می زند! همه ملّیت ها، مذهب ها، تاریخ ها، اصالت ها، استقلال ها، شخصیت ها و فرهنگ ها همه در آسیا وآفریقا باید پایمال گردد و نابود شود تا وی بتواند اجناسش را بفروشد، تا بتوانند ماده ی خام مجّانی بخرد یا ببرد ! بشریت باید در آستانه معبد پول قربانی شود».[۲۸۵]
از این جهت سیّد جمال متجدّدین غرب گرا را که فریفته ی صورت ها و ظواهر تمدن جدید شده بودند سرزنش می کرد و در برابر همراهی و هم سویی آنها با استعمار فرهنگی، اقتصادی و سیاسی علیه اسلام و جوامع شرقی و مسلمان ایستادگی می نمود. نمونه بارز این مقاومت در هند در برابر جریان سیّد احمد خان صورت گرفت. تا جایی که حمید عنایت در این باره می نویسد:« اگر سیّد احمد از اصلاح دین سخن می گفت،سیّد جمال مسلمانان را از فریبکاری برخی مصلحان و خطرات افراط در اصلاح بر حذرمی داشت و اگر سیّد احمد ضرورت فراگرفتن اندیشه های نو را برای مسلمانان تاکید می کرد، سیّد جمال بر این موضوع اصرار داشت که اعتقادات دینی بیش از هر عامل دیگر،افراد انسان را به رفتار درست رهنمون می شود و اگر سیّد احمد مسلمانان را به پیروی از شیوه های نو در تربیت تشویق می کرد، سیّد جمال این شیوه ها را طبعاً برای دین و قومیت مردم هند زیان آور می دانست .بدین سان سیّد جمال که تا آن زمان به جانبداری از اندیشه ها و دانش های نو نامبردار شده بود، به هنگام اقامت در هند در برابر متفکّر نوخواهی چون سیّد احمد،ناگزیر به پاسداری از عقاید و سنن قدیمی مسلمانان شهرت یافت. [۲۸۶]
سیّد جمال، همان گونه که با استعمار سیاسی غرب،مبارزه می کرد با استعمار فرهنگی غرب نیز در ستیز بود. وی بر این باور بود که بسیاری از انحرافات و ارزش های منحط، بویژه آن هایی که در بی هویّتی امّت اسلامی نقش دارند و روزنه های نفوذ و هجوم سیاسی، نظامی بیگانگان را می گشایند، از راه استعمار فرهنگی و از طریق خود باختگی در برابر غرب وارد می شوند . او با حساسیّت فراوان،مسلمانان را از تقلید کورکورانه غرب برحذر می داشت وپیروی از آداب ورسوم و سنّت های آنان را به دلیل عدم انطباق با خصوصیات ملل شرق، باعث ضعف و ناتوانی و نفوذ بیگانگان می خواند و معتقد بود : « هر ملّتی که اخلاق و رفتار و تمدن ملت های دیگر را بدون توجه به خصوصیات قومی خود تقلید کند، طبعاً در میان وحدت آن ملت روزنه ی کوچکی و راهی برای دخول دشمنان به میان آنان باز می شود».[۲۸۷]
سیّد جمال، با سخنان آتشین، حرکت جسورانه و با بی باکی تمام، به مردم مشرق زمین و مسلمامان خود باخته، که در برابر فرهنگ غرب به زانو افتاده بودند، هشدار می داد و آن را سم مهلک می دانست و اجتناب از آن را لازم و حیاتی می شمرد . وی در فراگیری علوم از مغرب زمین، بی گدار،به آب نمی زد وبر این باور بود که،اخذ علوم و صنایع از غرب،باید با زمینه سازی و دقت کامل انجام شود، بایستی به استعداد مخاطبان، دقیقاً توجه شود که مبادا، ناخواسته در همان مسیری قرار بگیریم که استعمار، طالب آن است، از این روی به روشنفکرانی که به دور از ملاحظات این چنینی،درصدد گشودن درهای کشورشان به سوی علوم وفنون غرب برمی آمدند، شدیداً انتقاد می کرد: « این افراد،مانندمادر احمقی می باشندکه غذایی به مذاقش لذیذ می آید و از آن غذا، به طفل شیرخوار می دهد. در صورتی که مزاج کودک، جز شیر نمی پذیرد . این افراد به ظاهر تحصیل کرده، با توسعه آن فرهنگ و تمدن، در میان ملت خود، مانند دری می شوند که دشمن از آن وارد می شود و ما بین صفوف امت، جدایی اندازد. اینان، سبب می شوند که دشمن، با نام خیرخواه، پند دهنده و اصلاح کننده رسوخ کند .با این کار، امت وملت خویش را به سوی فنا و زوال می برند،چه عاقبت شومی».[۲۸۸]
آری، تجربه هم ثابت کرده که پیاده کردن فرهنگ و ارزش های غربی، سودی به حال ملّت های شرقی نمی بخشد،و وضع نابسامان آنها را نه تنها سامان نداده بلکه وخیم تر نیزکرده است. و نه تنها ازمشکلات آنها نکاسته بلکه آنان را در درّه ی هول انگیز بی هویتی و وابستگی سیاسی و اجتماعی نیز فرو برده است .سیّد جمال از این بلیه ی بزرگ چنین گزارش می دهد : « عده ای از این تحصیل کرده های خارج، تصمیم گرفتند آنچه از علوم و فنون فراگرفته اند،در کشور خود پیاده کنند.نتیجه این کار، آن شد که وضع مبانی اخلاقی و مساکن کشور خویش را عوض کردند.حتی طرز غذا خوردن،لباس پوشیدن و مفروش ساختن خانه ها و استعمال ظروف مورد لزوم را نیز تغییر دادند. سعی کردند درانجام این امور،از اروپاییان هم جلو بیفتند.این کارها را برای خود افتخار می دانستند و با نشان دادن آن ها به مردم، مباهات می کردند.غافل از اینکه با انجام این کارها، ثروت ملّی خویش را به کشورهای دیگر فرستادند،در عوض، اشیاء تجمّلی از بین رفتنی را، که فقط جلوه ی ظاهری دارند، می آورند».[۲۸۹]
سیّد جمال گذشته از پرداختن به انحرافات فرهنگی ناشی از تقلید بی قید و شرط تمدّن غربی، نابسامانی های مدنی و اجتماعی و شکاف های عظیم طبقاتی در جامعه مسلمین را تحت نظر داشته و در این زمینه چنین می گوید : « چه لذت است در قصر عالی ای که در مملکت خرابی واقع شده باشد … و چه به بهجت دست خواهد داد از برای اصحاب رتب عالیه ای که در اطراف او به جز جماعتی فقرا و صعالیک و ژنده پوشان نباشند، چون که فخر در رتب در میان همسران خواهد بود و چه لذّتی در دراهم مکنوزه خواهد بود که تمتعی از آن نتواند گیرد _ و چگونه آن لقمه گوارا خواهد شد که به گوش خورنده انین هزارها گرسنه در هر آنی برسد – بلی راحت و لذّت از برای انسان در آن مملکتی حاصل خواهد شد که تناسب تامه در میان جمیع طبقات مردم باشد در همه چیز».[۲۹۰]
سیّد جمال گرچه آیینه تمام نمای مسائل ومصایب جوامع مسلمانان بود،ولی به خوبی مدرنیته و تمدّن جدید غربیِ برخاسته از آن را می شناخت و از نزدیک به روش علمی و جامعه شناختی با مبانی نظری این تمدّن وجوهر وهسته آن ونیز پدیده ها،نهادها و مظاهر آن آشنابود. سیّد برخلاف سنّت گرایان و بنیادگرایان که به گونه ای احساسی و سطحی و شعاری و با جهل مرکب و دورادور و از روی کینه به «رد مطلق غرب»می پردازند و لذا غرب ستیز هستند، و نیز برخلاف متجددان و غرب گرایان که آنها نیز به طور سطحی و احساسی و از روی عقیده و عشق کورخواهان«پذیرش مطلق غرب»و لذا غرب گرا هستند و هر دو دسته تفکیک جنبه های مثبت و منفی تمدّن جدید را ممکن نمی دانند،قائل به تمیز و تفکیک جنبه های مثبت و مفید تمدّن جدید ازجنبه های منفی ومضر آن بود.از این رو،نه غرب ستیزونه غرب گرا بود،بلکه او رویکردی انتقادی به مدرنیته و تمدّن جدید داشت،همان طور که رویکردی انتقادی به سنّت نیز داشت .
سیّدجمال با نقدسنّت و مدرنیته،وترکیب وتلفیق جنبه های منطقی،عقلایی و انسانی، مثبت و مفید هر دوی آنها از موضعِ دین و تفکّر دینیِ احیا و بازسازی و حتّی نوسازی شده ، رهیافت و راه جدیدی به دست داد که اکنون الهام بخش بسیاری ازمتفکّران دنیای غرب و اسلام است.[۲۹۱]
در واقع بازسازی سنّت و مدرنیته در چارچوب فرهنگ و اندیشه های انتقادی ، و ارائه قالب های فکری جدید به نحوی که که فرهنگ ساز و تمدّن ساز باشد ، سنّت حسنه و میراث گران سنگ مصلح بزرگ عالم اسلام ، سیّد جمال الدّین اسد آبادی است.[۲۹۲]
۵-۳-۳ : بعد دینی
همه مصلحان اسلامی با اختلاف درمذاق ومشرب و با تفاوت درانتخاب راه وکیفیت عمل، راه نجات امّت اسلامی را در بازگشت به اسلام نخستین می دانند .و برای رسیدن به این هدف، شناخت و شناساندن اسلام اصیل و پیرایش آن از اوهام و اباطیل را لازم می دانند.در شعار بازگشت به اسلام اصیل ، دو تلقّی و دو گرایش عمده و متضاد، وجود دارد:
الف : بازگشت به اسلام ، منهای اجتهاد
این تلقّی ،رعایت تمامی نهادها و ظواهر صدر اسلام را لازم الاجرا و هرگونه اجتهاد و استنباطی از دین و مسائل دینی را ناروا و بدعت می شمرد . این تفکّر ، دانش های بی سابقه در صدر اسلام را خلاف شریعت می داند و براساس آن،علومی چون : فلسفه و کلام را ویران گر دین و فیلسوفان و متکلّمان و هواخواهان آنان را خارج از دین می پندارد. اینان در جوامع اهل سنّت «اشعریان» و در میان شیعیان به «اخباریان» مشهور هستند.[۲۹۳]
ب: بازگشت به اسلام ، همراه با اجتهاد
در این باور،از یک سو تلاش در راه دریافت احکام اولیه ازمنابع ضرورت داردو ازسوی دیگر، ره یابی و پاسخ گویی به مسائل و نیازها بر اساس مقتضیّات زمان از راه تعقّل واجتهاد را نیاز می داند. [۲۹۴]
سیّد جمال الدّین،برای اولین بار، در سدّه اخیر بازگشت به اسلام را با تلقّی دوم مطرح ساخت.[۲۹۵]او،براین باوراست که مسلمانان جهان،برای بازگشت به اسلام،آمادگی لازم را دارند. بنابراین،هرکس برای احیای اسلام و امّت اسلامی قیام کند درکوتاه ترین مدّت می تواند فکر دین را در مغز آنان شعله ور سازد.
محور تفکّر سیّد جمال،اسلام و تعالیم حیات بخش آن است.او،بر این اعتقاد داشت که اسلام در ذات و جوهر خود توانایی هدایت و ارشاد و اداره جوامع انسانی را برای همیشه دارد. شریعتی است جامع که در آن، تمام زوایا و ابعاد زندگی انسان از تولّد تا مرگ مورد توجه قرار گرفته است و هر آنچه جوامع بشری بدان نیازمندند از مسائل اعتقادی، سیاسی، اخلاقی و دیگر شوون زندگی ازفردی ترین تا اجتماعی ترین اعمال انسان ها درآن تبیین شده است.دین اسلام، دین فطرت و انسانیت است . از این روی، هر چه زندگی پیشرفت کند و بشریّت پیش افتد و علم جلو رود، اسلام قادر به تأمین نیازهای جدید انسان خواهد بود . هیچ یک از اصول مادی و اندیشه های الحادی نمی تواند فروغ فروزان اسلام و تعلیمات روشن آن را بپوشاند.[۲۹۶]
سیّد جمال با ریشه یابی تاریخی عوامل و جریان هایی را که باعث سستی و فساد در عقیده و اخلاق مسلمانان و در پی آن انحطاط و عقب ماندگی آنها شده را شناسایی و با ارائه راه حل هایی تلاش می کند مسلمانان را، به تعبیر خودش « امّت محمّدیّه »، از وضعیت موجود اسفبار به وضعیت که در خور شأن آنان است برساند.
عوامل انحطاط و عقب ماندگی :
الف) فاصله گرفتن از اسلام اصیل و نفوذ خرافات در عقاید مسلمین:
از دیدگاه سیّد جمال دور شدن از اسلام اصیل و اولیّه و اکتفای صرف به ظواهر،قشری گری، نفوذ عقاید خرافی و بدعت ها در عقاید مسلمین، از علل اساسی ضعف و انحطاط مسلمانان می باشد.او با مقایسه ی گذشته وحال مسلمین از نظرعقیده وعمل،تحلیلش این است که مسلمانان در صدر اسلام به واسطه اعتقا به اسلام اصیل، که احکام آن دقیق و اصولش نیرومند و قواعدش محکم ودستوراتش همه ی رموز زندگی فردی واجتماعی را شامل بود،باهم وحدت کلام داشتند و مسلمین در راه نیرومندی و عظمت گام می نهادند. وی راه یافتن خلل در ارکان هستی امّت اسلام و مسلمین و نزول آنان از آن مقام شامخ را فقط « ناشی از ترک آن اصول محکم و کنار گذاشتن قواعد پا برجای آن … که با ترک آن، بدعت های ناروا میان آنان به وجود آمد، گرچه آن بدعت ها در بدو امر زیاد قابل توجه نبود ولی اعتقاد کنندگان، آن بدعت ها را جانشین آن اصول ثابت کردند و از راه راستین که دین به آنان نشان داده بود روگردان شدند و همه ی آن چیزهایی که دین به خاطر آن ها آمده بود و حکمت الهی برای تأمین سعادت در دین گنجانده بود، به دور انداختند و جز نام چیزی از آن ها باقی نگذاردند … این بدعت ها و سنت های تازه ی ابداعی، میان امّت و حقیقت حائل و مانع شد …».[۲۹۷]
به عقیده سیّد جمال، راه برون رفت از این مشکل پیرایش دین و پاک سازی و تطهیر اسلام از خرافات، بدعت ها، پیرایه ها، زنگارها و ساز و برگ هایی است که طی قرون گذشته بر آن بسته شده؛ در حالی که از آن نیست . به عبارت دیگر کندن و درآوردن پوستین وارونه ای که به بیان امام علی (ع) بر تن اسلام پوشانیده شد.[۲۹۸]
این مهم از اساسی ترین اصول و مشخصّه های جریان احیای تفکردینی و نهضت سیّد جمال الدّین اسدآبادی می باشد.از دیدگاه او،اسلام جاری لزوما همان اسلام اصیل،ناب[۲۹۹]و اولیّه نیست.بنابراین مسلمانان باید جهت رفع انحطاط و عقب ماندگی و درمان دردهای خود آن چیزهایی را که همچون غل و زنجیر بردست وپای افکار و اذهان آنان بسته شده به دور ریخته و به اسلام اصیل ناب و اولیه و قران کریم و سنت پیامبر(ص)وسیره ی سلف صالح به عنوان منابع اصلی تفکردینی وعمل اجتماعی-سیاسی،برگشته واصول ومفاهیم اساسی آن را احیا نمایند.[۳۰۰]
سیّدجمال الدّین در رساله ی نیچریه پس از تشریح ضرورت واهمیّت دین در جامعه به طور کلی و عام،به برتری و کمال دین اسلام نسبت به سایر ادیان،از جهت پایه گذاری آن بر اساس محکم وآراء اصلاحی اش در این رابطه پرداخته و به عنوان اولین اصل می گوید:«باید لوح عقول امم و قبایل از کدورت خرافات و زنگ های عقاید باطله و همیّه پاک بوده باشد».[۳۰۱]
اول رکن دین اسلام و اصل اساسی آن این است که« عقول را به صیقل توحید و تنزیه از زنگ خرافات وکدر اوهام و آلایش وهمیات پاک سازد ونخستین تعلیم او این است که انسان را نشاید که انسان دیگر و یا یکی از جمادات علویه وسفلیه را خالق و متصرف وقاهر و مانع و مضر و مذل وشافی و مهلک بداند یاکه اعتقاد کندکه مبدع اول به لباس بشری برای اصلاح و یا فساد ظهور نمود.یا خواهد نمود یا آنکه ان ذات منزه به جهت بعضی از مصالح درکسوت انسانیت چه بسیار آلام و استقام را متحمل گردیده است و غیر از اینها از آن خرافاتی که هر یک به انفراده برای کوری عقل کافی است و غالب ادیان موجوده از این اوهام و خرافات خالی نیست اینک دیانت نصرانیه و دیانت برهما و دیانت زردشت».[۳۰۲]
ب: ترک فضایل اخلاقی و رسوخ اوصاف رذیله
از دیدگاه اسد آبادی به طور اساسی روح و روان انسانها،جوامع،افکار و عقاید آنان،بسته به نوع وکیفیت آن،در زوال یا بقا و انحطاط یا ترقی فرد و جامعه ،نقشی حسّاس و تعیین کننده دارد.او به گونه ای مشابه خواجه نصیر در اخلاق ناصری[۳۰۳] ملاک ومیزان استحکام یا تزلزل و حیات یا ممات هرجامعه ای را در نوع و میزان ارتباطات و پیوندهای درونی،قلبی و فکری می دانست.اگرچه در رابطه میان فرد و جامعه،او ضمن اعتنای لازم به هر یک،عمدتآ به ابعاد اجتماعی پرداخته و در مسائل اخلاقی،روحی و تربیتی نیز اساسا به اخلاق اجتماعی-سیاسی مسلمانان توجه داشت.
به باور سیّد جمال فساد و انحطاط اخلاقی و اجتماعی که از پیامدهای فاصله گرفتن از اسلام اصیل است،در یک قانون مندی کلّی از علل نابودی و انهدام یک ملّت می باشد.وی در این رابطه می گوید:«وقتی در امّتی این اوصاف رذیله رسوخ کرد، بنای جامعه ی آن امّت می شکند و اعضایش از هم جدا می شود،نفاق و فساد میان آنان پدید می آید،بعد از این تزلزل و سستی،طبیعت آن جامعه اقتضا می کند که نیروی بیگانه بر آن جامعه تسلط یابد تا با جبر و قهر آن جامعه را بگیرد و افراد آن را با جبر و اکراه وادار به زندگی نماید زیرا زندگی انسان ها نیاز به وجود جامعه دارد وبقای جامعه هم با آن اوصاف ممکن نیست».[۳۰۴]
اسد آبادی به عنوان یک قاعده ی کلّی و عمومی بر این نکته تأکید داشت که«اگر این اوصاف رذیله در نفوس افراد قومی رسوخ کرد دشمنی وعداوت میان آنان شدید می شود،در ظاهر آنها با هم جمع هستند ولی دل های آنها متفرق و از هم جداست…».[۳۰۵]
ج: خلفای ظلم و علمای سوء درباری
به نظر سیّد جمال این دو طایفه در طی قرون گذشته مسئول انحطاط وعقب ماندگی مسلمانان بوده اند. وی عقیده دارد که این دسته ها و طوایف در لباس دین بد عت ها و سنّت هایی را در اسلام بوجود آورده و وارد نموده اند؛ از جمله افکار جبرگرایانه که خمود وجمود فکری در مسلمانان به وجود آورد و نیروی اراده وفعالیت را از آنان گرفت. سیّد جمال جهت بازگشت از انحرافی که طوایف مذکور در مسیر اسلام اصیل ایجاد کرده اند به ایفای نقش علما و پیشوایان دینی و مراکزی چون مساجد و مدارس دینی و حوزه های علمیه تأکید داشت.وی مساجد و حوزه های علمیه را مکان هایی مهم برای دمیدن روح وحدت در جوامع مسلمانان دانسته و در باره ی نقش آنها به عنوان حلقه های ارتباطی و پیوند دهنده ی اجتماعات مردم می گفت:«هرکدام از این ها مکانی برای ظهور روح زندگی واحد در میان جامعه ی مسلمین باشد و هر کدام از این محل ها مانند حلقه ی زنجیری باشد که هرگاه یکی از آن حلقه ها تکان بخورد حلقه های اطراف آن هم به صدا در می آیند.».[۳۰۶]
د:جریان ها و طوایف افراطی و تند رو
سیّد جمال الدّین در رساله ی نیچریه که منظم ترین اثر اوست همه ی انواع و اقسام نحله های فکری و فلسفی را که از دید او به تضعیف موضع و موقع دین پرداخته اند،تحت عنوان نیچریه یا دهریه در مقام رد و انکار آنها برآمده است.وی باطنیه و اسماعیلیه را جزء این دسته از نحله های فکری می داند چرا که آنان با نشر آراء فاسده ی خود طریق تدلیس را در پیش گرفته و اساس تعلیم خود را بر این قرار داده اند که:«اولأ تشکیک کنند مسلمانان را در عقاید خود و پس از آن تثبیت شک در قلوب، عهد وپیمان از ایشان بگیرند و سپس عهد و پیمان، ایشان را به نظر مرشد کامل خود برسانند».[۳۰۷]
سیّد جمال در اینجا چون از زاویه ی صرفا اخلاقی وعقیدتی وارد شده و به روابط و مناسبات حاکم بر جوامع تحت سلطه ی خلفای عباسی و سلجوقیان توجه ای نکرده،به موضع خواجه نظام الملک وغزالی در مورداسماعیلیان نزدیک شده است.وی عقیده دارد که اسماعیلیان زمینه را برای هجوم صلیبیان،مغول ها وتاتارها فراهم کردند وبه همین خاطر است که«ارباب تاریخ ابتدا انحطاط سلطه ی مسلمانان را از محاربه ی صلیب می گیرند و چنان لایق بودکه آغاز ضعف مسلمانان وتفرق کلمه ی آنها را از شروع آن تعلیمات فاسده وآراء باطله بگیرند».[۳۰۸]
البته قابل ذکر است که سیّد جمال در بحث از حکومت و سیاست،انحطاط مسلمانان را بیشتر در نظام ها وساختارهای منحط حاکم جستجو کرده و در مجموع از مواضع سیاسی خواجه نظام الملک و غزالی فاصله داشته است.
سیّد جمال،فرقه ی بابیت را نیز از نحله های انحرافی می شمرد که به قول او«باعث به ناحق ریختن خون هزارها عباداللّه شدند»و آنها را«کوچک ابدال های همان نیچری های الموت و چیل ها،یعنی کچکول بردارهای همان طبیعت«گردکوه»می باشند و تعلیمات آنها نمونه ی تعلیمات باطنیه است».[۳۰۹]
سیّد جمال از آنجا که جذب تمدن غربی را هم ضرورتی اجتناب ناپذیر برای مسلمانان می داند، در این راه اندیشه ای را ارائه می دهد که بر اساس آن، شیوه درست در مقابل معارف غربی روشی است که مسلمانان صدر اسلام در قبال علوم یونانی در پیش گرفتند. یعنی ابتدا پایه های ایمان خود را استوار کردند و سپس به فرا گرفتن طب بقراط و جالینوس و هندسه اقلیدوس و نجوم بطلیموس و فلسفه افلاطون و ارسطو همّت گماشتند .[۳۱۰]
سیّد جمال الدّین به دلایلی چند، پرداختن به کار اصلاح اندیشه های دینی مسلمانان را در اولویّت قرار می دهدکه بطور خلاصه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- دین در اتحاد و یگانگی مسلمانان بیشترین تاثیر را دارد.
- دین عامل دمیدن روح پیکار در برابر استعمار و کسب رهایی و استقلال است.
- دین عامل فائق آمدن بر جهالت، عصبیّت و انحطاط است .
- دین می تواند عامل بالندگی از حیث علم و تکنیک باشد .
- دین عامل مهمی در رفع نابسامانی های درونی و اعتلای روحی، معنوی و اخلاقی می باشد.
با این وجود، باید برخوردی معقول، منطقی، خردمندانه، مسئولانه، خیرخواهانه و تعالی بخش با اعتقادات دینی مردم صورت گیرد . چرا که اگر اندیشه های دینی مردم اصلاح نشود، آنها در آتش اختلافات ویرانگر خواهند سوخت؛ اسیر استبداد و گرفتار انحطاط و بدبختی خواهند شد و طعم شیرین آزادی و شکوفایی مادی و معنوی را نخواهند چشید .[۳۱۱]
در یک جمع بندی می توان میراث سیّد جمال الدّین را از بعد دینی برای جهان اسلام در چند مورد بازگو کرد:
- اعتقاد به توانایی ذاتی دین اسلام برای رهبری مسلمانان وتأمین نیرومندی و پیشرفت آنان.
- مبارزه با روحیه تسلیم به قضا و قدر و گوشه نشینی.
- بازگشت به منابع اصلی فکری اسلام.
- تفسیر عقلی تعالیم اسلامی و فراخوان مسلمانان به یادگرفتن علوم.[۳۱۲]
۵ -۳-۴٫ بعد سیاسی
سیّد جمال الدّین هر چند در واقع از علمای مذهبی عصرمحسوب می شد،فعالیت خود را در حوزه سیاست بیش از حوزه ی دیانت دنبال می کرد ؛ چون داعی اتّحاد اسلام برای مقابله با قدرت روز افزون استعمار در ممالک اسلامی بود، نیل به مقصود را از طریق سیاست بیشتر قابل تأمین می دانست تا از طریق مذهب که خود آن را یک عامل تفرقه در بین امّت اسلامی می
دید.[۳۱۳]
سیّد جمال الدّین از جهت فعالیت های سیاسی، شخصیتی پر تحرک و بیگانه با سازش و سکون بود و از این روست که « صبحی در عثمانی ظاهر می شود و شبی در افغان، غروبی در مصر سر فرو می برد و بامدادی از مسکو سر بر می آورد، گاهی در هند چهره می نماید و گاهی در لندن، روزی با روزنامه ابونظاره همکاری می کند و روزی با روزنامه ضیاء الخافقین، هنگامی با نامه پرانی علما را بر می انگیزد و گاهی ناصرالدّین شاه قاجار را به دست و پا می اندازد؛ روزی دیگر به نشر روزنامه عروه الوثقی قد علم می کند و لحظه ای به مجمع فراماسیون سر می کشد و گاه به تشکیل انجمن « حزب الوطنی » و « انجمن اتحاد اسلامی » می پردازد، چند صباحی مورد محبت ظاهری اتابک امین السّلطان قرار می گیرد و یک عمر مورد کینه ی وی ، یکبار ناصر الدّین شاه او را می راند و یکبار سلطان عثمانی او را می خواند».[۳۱۴]
سیّد جمال نه تنها درکشورهای اسلامی و در میان مسلمانان به عنوان فردی سیاستمدار شناخته می شد بلکه برخی سیاسیون هم عصر او در اروپا که به طریقی محضر سیّد را درک کرده یا با اوملاقات داشته اند،صحّه برسیاسی بودن اوگذاشته و او رامردسیاست معرفی کرده اند.
ادوارد براون که احساسات او نسبت به شرق و ایران معلوم است و خودش سیّد را در خانه «میرزا ملکم خان» در لندن در پاییز سال ۱۳۰۹ دیده در کتاب « تاریخ انقلاب ایران » پس از شرح بسیار مبسوطی در تاریخ حیات سیّد جمال، از وی بسیار تمجید می کند و چنین می گوید : « این شخص مهم یک عالم سیّاحی بود که بدون داشتن سرمایه ای از مال دنیا به جز زبان و قلم فصیح و علم وسیع و عمیق، بعلاوه نظر و فهم سیاسی قابل و اطلاع و وقوف بر اوضاع و یک عشق خالصانه و پرشور برای اسلام، که انحطاط حال آن را خود حس کرده بود، تحت اللفظ و بدون مبالغه پادشاهان را روی تخت خودشان به لرزه در آورد و نقشه های رجال دولت اروپایی را که خوب تهیّه شده بودند؛ به هم زد و قوت های غیر معلومی را بکار انداخت که کسی از سیاسیون مغرب و مشرق،ملتفت اهمیّت آنها وامکان استفاده از آنها نشده بود و او موثرترین عامل در تشکیل نهضت ملی و حزب وطنی مصری بود…».[۳۱۵]
همچنین« ویلفرید بلنت» سیاسی معروف انگلیسی در کتاب خود« گوردون در خرطوم» درباره ی سیّد جمال الدّین پس از شرح زیاد چنین می گوید : « جمال الدّین یکی از دُهات بود که تعلیمات او یک اثر و نفوذی ایجاد کرد که در سی سال اخیر در نهضت اصلاحی عالم اسلامی بالاتر از آن دیده نشده و من خود را به درجه عالی مفتخر و مشرف می دانم از اینکه وی سه ماه در زیر سقف خانه من در انگلستان زندگی کرد … ».[۳۱۶]
اساساً فلسفه سیاسی سیّد جمال، فلسفه ای مبتنی بر مبارزه ، تلاش، سختکوشی ، مجاهدت، جهاد، قیام ، انقلاب، هجرت و شهادت بود .[۳۱۷] او معتقد بود که راه استقلال و آزادی، از دریای خون می گذرد . او می گفت : « اگر بتوان گفت چیزی نابخشودنی است، مهمترین آن آزادی و استقلال است . پادشاه و سلطان بر امور جامعه، آزادی حقیقی را از روی طیب نفس و رضایت خاطر، اعطا نخواهند کرد. استقلال هم چنین است … این دو نعمت، تنها با قوت و اقتدار، در اختیار ملّت ها قرار گرفته است . خاک آنان، با خون فرزندان امین، با مناعت و بلند نظرشان در هم آمیخته است ».[۳۱۸]
سیّد جمال درباره ی مسئله احزاب سیاسی ضمن اینکه آن را بهترین وسیله ی ارتقای ملّت های اسلامی و درمان همه ی آشفتگی ها می دانست اما در همان حال، آن را قابل تبدیل به بدترین و دردناک ترین دردها می دید و گویا آن را در شرایط و نظام های سیاسی و اجتماعی متفاوت و دارای نقش و تأثیر و آثار و عوارض مختلف ارزیابی می کرد. او می گفت معمولاً احزاب سیاسی به نام آزادی ملّت و رهایی از استبداد و وحدت کلمه و با شعار آزادی و استقلال و مساوات و عدالت اجتماعی ملّت را به دنبال خود می کشند ولی هنگامی که به قدرت می رسند رهبرانشان به مقام و موقعیت و ثروت دست پیدا می کنند از ملّت فقط اطاعت و انقیاد می خواهند و آنان را مأیوس ، متنفر و دچار تفرقه و پراکندگی می نمایند.[۳۱۹]
با این حال سیّد جمال به طور کلی احزاب را در شرق بی فایده نمی داند؛ منتهی آنها را در دوره ی انحطاط و استبداد، زیان بار و عامل تفرقه و تشتّت دانسته و به شرایط فرهنگی و اجتماعی- سیاسی متناسب تر با مردانی که صاحب عقیده ، اهل معنی ، جدی و علاقه مند به انجام وظایف، موکول می کند.[۳۲۰]
به نظر او عدم توازن قوانین کشورها و اختلاف عقاید سیاسیِ احزاب، علت اصلی بریدگی و عدم حمایت مردم از احزاب در شرق می باشد. که یکی به حاکمیت های منحط و استبدادی و دیگری به ضعف و ناتوانی عقیدتی و تفرقه و تشتّت فکری سیاسی خود احزاب و رهبران آنها بر می گردد « تشکیل احزاب سیاسی در شرق بهترین وسیله ی ارتقای ملّت های اسلامی و درمان همهی آشفتگی هاست. دریغا خود همین درمان، تبدیل به بدترین و دردناک ترین دردها می گردد . ما شرقیان احزاب سیاسی را برای درخواست آزادی و استقلال دوست داریم، همه ی جهان را دوستان خود می شماریم، به همین علّت هم ناچار می شدیم که همه ی آن ها را ترک گفته دشمن بدانیم . یگانه سبب این پیشامد عدم توازن قوانین کشورها و اختلاف عقاید سیاسی احزاب است».[۳۲۱]
در مجموع می تواند مبانی اندیشه سیاسی سیّد جمال را در سه محور زیر خلاصه و بررسی کرد:
الف) رابطه دین و سیاست :
مسئله جدایی دین از سیاست یکی از مهمترین انحرافات عقیدتی – سیاسی مسلمانان و از علل و عوامل اساسی ضعف و انحطاط آنان می باشد. سیّد جمال برای اولین بار این مسئله را به شدّت میان مسلمین مطرح کرد. سیّد جمال احساس کرد که اگر بخواهد در مردم حرکت ایجاد کند باید به مردم مسلمان بفهماند که سیاست از دین جدا نیست.[۳۲۲] به طور کلی در اندیشه سیاسی سیّد جمال، مبنا و منشأ تشکیل جامعه و دولت، دین و در مورد مسلمانان اسلام بوده و روابط و مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و نحوه مشارکت در سرنوشتشان و نحوه انتخاب زمامداران از روی قانون و قواعد دینی تعیین می شود.
در نیمه قرن ( ۱۹٫م ، ۱۳ هـ . ق ) در مورد رابطه دین با سیاست دو دیدگاه و جهان بینی متفاوت به چشم می خورد. از یک طرف بسیاری از متدیّنین و رهبران مذهبی با همان ذهنیّتی که نسبت به جدایی و تعارض میان دنیا و آخرت، معاش و معاد و عقل و دین داشتند، با همان دیدگاه قائل به جدایی دین از سیاست نیز بودند.[۳۲۳] آنها دین را به اهلش و سیاست را هم به اهلش واگذار کرده و با این سطح از جهان بینی مذهبی زمینه انزوای دین و حذف نقش آن در جامعه و جهان اسلام فراهم نموده بودند.
طیف دیگری که از یک منظرِ متفاوت، جدایی دین از سیاست را مطرح و دنبال می کردند، روشنفکران متجدد و غرب گرا بودند.از طرف دیگر، جهان بینی و دیدگاهی که قائل به پیوند و ارتباط میان دین و سیاست بود، قرار داشت. با این تفکر که سیاست، اهرم قدرت و دین ،روح حاکم برجامعه واجتماع است.سیّد جمال ازنخستین منادیان این اندیشه در دوره ی معاصر بود.وی در رساله نیچریه قاطعانه اعلام می کندکه:«دین مطلقاًسلسله ی انتظام هیئت اجتماعیه است و بدون دین هرگز اساس مدنیّت محکم نخواهد شد».[۳۲۴]
به تعبیر سیّد جمال الدّین « سعادت دارین » و برقراری قسط و عدالت اجتماعی جزو برنامه های اصلی دین اسلام است و کسانی که سیاست را از دیانت جدا می دانند، یا اسلام را نمی شناسند و یا با آن دشمنی دارند .[۳۲۵]
وی با توجه به متن دین و تاریخ صدر اسلام بر این باور بود که اگر مردم مسلمان به عقل و آگاهی تکیه نکنند و به امور سیاسی اعتنایی نداشته باشند، زمینه برای انفعال و اغفال آنان و سلطه استبداد و استعمار فراهم می شود؛ و در آن صورت اصول اساسی اسلام کنار گذاشته شده و جز در خدمت سیاست های حاکم ،اجازه ابراز وجود به دین و اهل آن داده نخواهد شد. لذا مسلمانان باید از نظر عقل و شعور سیاسیِ مبتنی بر دین و با احساس تکلیف و وظیفه دینی و شرعی در صحنه های اجتماعی و سیاسی فعال شده و با مبارزه با استبداد و استعمار، سرنوشت خود را به دست گیرند.[۳۲۶]
ب. مبارزه با استبداد داخلی :
سیّد جمال الدّین به خوبی رابطه تنگاتنگ میان استبداد و انحطاط با عقب ماندگی داخلی را در دوره ی معاصر تصویر و ترسیم نموده ومنشأ همه ی نابسامانی ها را به سلطه استبداد برگردانده است . کاری که پس از او توسط مریدانش یا دیگر مصلحان جهان اسلام دنبال شده؛ به ویژه توسط عبدالرحمن کواکبی در کتاب « طبایع الاستبداد »[۳۲۷]و نیز مرحوم آیت
الله نائینی در اثر گرانمایه اش « تنبیه الامّه و تنزیه الملّه ».[۳۲۸]
اگر چه او در اوایل حرکت خود، اصلاحات از بالا و از رأس هرم اجتماعی و سیاسی را دنبال نمود ولی به تدریج با مشاهده عمق فساد و تباهی هیئت های حاکمه ی استبدادی از آنها سرخورده شد و با صراحت روز افزون به مبارزه با استبداد و حکّام فاسد و ظالم و خودکامه پرداخت؛ به حدی که به نظر می رسد او در اواخر عمرش به مسئله استبداد و نظام های استبدادی حاکم بر بلاد مشرق زمین و جهان اسلام، بیش از مسئله استعمار یا حداقل به همان شدّت توجه نموده ونسبت به آن حساسیت پیدا کرده بود. همانطور که در ابتدای این فصل آمد،سیّد درآخرین نامه اش به هم مسلک های ایرانی خود از زندان طلایی استانبول می نویسد:« … چه خوش بود تخم های بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت، فاسد نمی نمودم،… هرچه در این زمین کویر غرس نمودم فاسد گردید،…».[۳۲۹]
سیّد جمال می گفت چیزی مانع نهضت و قیام و تلاش و ترقی ملّت های مسلمان نشد«مگر این پادشاهان اسراف کار و امرای طمّاع که آنان به غذای خوب و خوابگاه نرم، حریص و راغب بودند، به فروختن فخر به دیگران و داشتن خدم و حشم زیاد قانع بودند، آنها به فکر فردای ملّت نبودند، تنها به القاب بالا بلند و سنّت های باستانی علاقه داشتند، از سلطنت و امارت فقط به این قانع بودند که در روزهای اعیاد و جشن ها مردم به زیارت آنها بروند و در برابر آنها تعظیم کنند و از آن ها تعریف نمایند . اینها از کارها و اقدامات دشمن در خانه خود چیزهایی را قبول می کردند که هیچ فردی از افراد بشر پیش از مرگ خود حاضر به پذیرفتن آنها نبود، اینها به منزله غل و زنجیر در گردن مسلمانان بودند که آنها را برای شکار شدن و بلکه طعمه روباهان گشتن نگه می داشتند».[۳۳۰]
در جایی دیگر سیّد جمال منشأ عدم وجود قانون و عدالت را متوجه شخص شاه کرده و چنین می نویسد:« در ایران تا به حال به هیچ وجه یک سطر قانون نوشته نشد که موجب راهنمایی باشد. هیچ وقت از روی عدالت و درستی حکمرانی نشده است و همه قدرت ها در شخص شاه جمع شده است.هیچ چیز او را راهنما نیست، جز خیالات بوالهوسانه ای که از او موقتاً به ظهور می رسد … بنابراین عدالت در میان نیست».[۳۳۱]
از این دیدگاه سیّد ،می توان به این مسئله پی برد که منشأ تمام تباهی و فساد حاکم بر جوامع اسلامی و به طور کلی انحطاط آنان، حاکمیت استبداد و نظام های خود کامه ای است که در آن هیچ گونه حدود قانونی، شرعی و یا اخلاقی برای اعمال قدرت شاه و اطرافیان او وجود ندارد.[۳۳۲]سیّد جمال پس از تأکید بر ضرورت مبارزه با نظام های استبدادی و بنیاد حکومت مطلقه در شرق، گویا با نظر به فرهنگ و نظامات سیاسی اروپایی که حداقل در ظاهر مبتنی بر آزادی افراد و گروه ها و ملّت ها در قالب دموکراسی و مشروطیت می باشد، می نویسد :« سیل تجدّد به سرعت به طرف مشرق جاری است».[۳۳۳]
و به هر صورت آن فرهنگ و تمدّن جدید در شرق نیز تأثیرات خود را می گذارد با این حال سخن بالا به معنی غفلت وی از جنبه های منفی نظامات حاکم برغرب نیست که امتیازات آن به نحوی در اختیار اقلیّت های ثروتمند و قدرتمند از طبقات بالاست یا اگر تا حدّی آزادی و قانون مطرح هست حداکثر تنها شامل ملّت های خودشان می شود و در رابطه با ملّت های دیگر به ویژه جهان سوم، چهره ی استعماری غرب بر عکس آن را نشان می دهد؛ همچنین او با توجه به صورت نظام های سیاسی غربی، لزوماً در مقام جایگزینی و پذیرش این نظام ها به طور مطلق برای شرق نبود.[۳۳۴]
ج: مبارزه با استعمار :
سیّد جمال در تعریف واژه استعمار می گفت : « این استعمار که از نظر لغت به معنی آباد کردن است، از لحاظ معنی حقیقی و اصطلاح، به عقیده ی من مانند اسماء اضداد است؛ زیرا این استعمار یعنی استبعاد و بنده و برده ساختن آزادی و آزادگان و خلاصه استعمار به معنی تخریب نزدیک تر است تا به تعمیر و عمران».[۳۳۵]
از دیدگاه سیّد جمال نفوذ و سلطه استعمار غربی، مستقیم یا غیر مستقیم از طریق استبداد داخلی و حکومت های وابسته، از بزرگ ترین علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمین و از موانع عمده ترقی و تعالی آنان می باشد ؛ تا جایی که او هجوم تدریجی ملّت های اروپایی به سرزمین های مسلمین را، به حق در کنار هجوم مغول ها قرار داده و آنها را دو صدمه و آسیب بسیار نیرومند وارده بر پیکر مسلمانان می خواند .[۳۳۶]
بله، استعمار در لباس فرشته و با داعیه ی عمران و آبادانی به سرزمین های اسلامی وارد شد و لطمه های سنگینی را بر پیکر حیات اجتماعی و معنوی مسلمانان وارد آورد به طوری که بسیاری از ریشه های دینی، سیاسی و اقتصادی مسلمانان را قطع کرد. آفت تا اعماق سرزمینهای اسلامی، رسوخ کرد، و روز به روز بر نفوذ استعمار، در این کشورها افزوده می شد؛ سیّد جمال در چنین موقعیتی فریاد برآورد : « یا للمصیبه ! یا للرزیه ! این چه حالت است؟ این چه فلاکت است. مصر و سودان و شبه جزیره ی بزرگ هندوستان را که قسمت بزرگی از ممالک اسلامی است، انگلستان تصرف کرده، مراکش، تونس و الجزایر را فرانسه تصاحب کرده، جاوه و جزایر بحر محیط را هلند مالک الرّقاب گشته . ترکستان غربی و بلاد وسیعه ماوراء النهر و قفقاز و داغستان را روس به حیطه ی تسخیر آورده، ترکستان شرقی را چین متصرّف شده و از ممالک اسلامی جز معدودی بر حالت استقلال نمانده، اینها نیز در خوف و خطر عظیم اند».[۳۳۷]
شمّ قوی سیاسی، سفرهای مکرر به شرق و غرب جهان، نشست و برخاست با رجال دینی و سیاسی، سیّد را به مرتبه ای بالا برده بود که اعلی مصداق این روایت شریف شده بود :«الاوان اعقل الناس عبد عرف ربه فاطاعه و عرف عدوه فعصاه».[۳۳۸]
بله، دشمن و ترفند های او را به خوبی می شناخت و معتقد بود، اگر در مقابل دست اندازی های استعمار ایستادگی نشود، آنان همه قلمرو و سرزمین های اسلامی را متصرّف خواهند شد. وی، بویژه استعمار انگلیس را که در هر جنایت و اجحافی ردپای او را به آسانی می شد دید، به کفتاری تشبیه می کند و می گوید:« فرو بردن دویست میلیون مسلمان و آشامیدن آب تایمز او را سیراب نکرده است و امروز این جانور، دهان آزمند خود را بیشتر باز کرده است تا سراسر قلمرو مسلمانان از نیل تا جیحون را ببلعد».[۳۳۹]
سیّد جمال الدّین، مبارزه گسترده با استعمارگران را از اصلی ترین و مهمترین تکالیف مسلمانان جهان می دانست.وی بر این باور بود که همه مسلمانان باید در حد امکان و استطاعت با استعمارگران مبارزه کنند، و مبارزه با استعمار به حکم حاکم نیازی ندارد . قانون طبیعت و شریعت الهی به دفاع از خود و وطن حکم می کند، و مرگ در راه طرد و نفی آن مجاز و حتّی واجب است.
سیّد، چهره خائنان به کشور را که هر آن امکان دارد مردم، به خاطر نشناختن آنان به دام افتاده و استعمارگران به اهداف شوم خود برسند، اینگونه معرفی می نماید : « مقصود از خائن تنها کسی نیست که کشورش را به نقد و یا به بهای کم و یا زیاد به دشمن تسلیم کند و نیز خائن کسی نیست که پای دشمنان را در سرزمین های اسلامی باز کند. بلکه کسی که توانا باشد از نفوذ بیگانگان در کشور جلوگیری می کند و یا به هر وسیله که شده ضربتی بر پیکر اجنبی وارد آورد، ولی از این کار امتناع می ورزد، در هر لباسی که باشد و به هر صورتی که جلوه کند او نیز خائن است. کسی که به اظهار یک رأی یا اجرای یک تدبیر به منظور ست کردن حرکات دشمن قادر باشد و در آن کوتاهی کند، خائن است. آدمی که توان مبارزه ندارد، ولی می تواند مبارزان را راهنمایی کند،اگر در این زمینه سهل انگاری کند،او نیز خائن است».[۳۴۰]
سیّد جمال در سطح جهان اسلام، همواره درگیر مبارزه با انگلستان و در تعقیب آن بوده و دولت انگلیس نیز همواره و در همه جا درتعقیب او،به حدی که بارها به دسیسه و دخالت انگلیسی ها از این کشوربه آن کشور در تبعید و اخراج و تحت کنترل بود. او انگلستان را دشمن اسلام و دشمن صلبی مسلمانان می دانست و در خطابه ها و مقالات خود می کوشید عقده ی حقارت ، روحیه یأس ، ناامیدی ، ترس و تسلیم در برابر استعمار غرب را از دل و جان و روح و روان مسلمانان بزداید. از جمله در یکی از مقالات عروه با ترسیم و تصویر میزان قدرت انگلستان، با طرح این مسئله که می توان در برابر آن ایستادگی نمود، مسلمانان را به قیام و انقلاب و حرکت جمعی علیه آن فراخواند. او با اشاره به نیروی اندک انگلیسی ها در مقابل قدرت و جمعیّت عظیم توده ها در مناطق مستعمراتی نظیر هند، شکست ناپذیری قدرت انگلستان را یک افسانه ، وهم و خیال خواند که به واسطه جهل و غفلت توده مردم و نیز تبلیغات انگلیسی ها دامن گیرشان شده است . سیّد امپراتوری انگلیس را همچون هیکل شیری مصنوعی یا ببری کاغذی در پشت ویترین مغازه که موجب وحشت بینندگان یعنی مردم شرق می شود، مثال زده و قیاس می نمود و می گفت بیننده با مشاهده هیبت آن، آن هم در حالی که شیر واقعی نیست، به ترس و وحشت افتاده و از شدّت این ترس می افتد و می میرد یا فرار کرده و راه خود را گم می نماید.[۳۴۱]
به نظر او انگلیسی ها خود از ضعف و ناتوانی شان در برابر اراده و حرکت مردمی آگاهند، منتهی همواره با جار و جنجال تبلیغاتی و نعره شیرانه کشیدن، ضعف های خود را پنهان نموده و توده ها را اغفال می کنند و خیالات و اوهام را بر آنها غالب می نمایند. در حالی که این ملّت ها اگر می دانستندکه می توانند با کوچک ترین تکانی به جسم سیاسی انگلستان، بندهای آن را از هم پاره کنند هرگز آرام نمی نشستند. آآ
سیّد درمقاله« اسطوره در عروه »،قدرت انگلستان را با حکایت مسجد مهمان کش مثنوی چنین زیرسوال می برد که«مطابق اساطیر پیشینیان،بیرون شهراستخرپرستش گاهی بزرگ بود که مسافران به هنگام شب از ترس تاریکی به درون آن پناه می بردند ولی هرکس که به درون آن می رفت به طرز مرموزی درمی گذشت.کم کم همه ی مسافران از این پرستشگاه ترسیدند وهیچ کس پروای آن را نداشت که شب را درآنجا بگذراند؛ تا سرانجام مردی که از زندگی بیزار وخسته شده بود ولی اراده ای نیرومند داشت به درون پرستشگاه رفت.صداهایی سهمگین و هراس انگیز از هر گوشه برخاست که او را به مرگ تهدید می کرد، ولی فرد نترسید و فریاد زد : «پیش آیید که از زندگی خسته شده ام با همین فریاد یکباره صدای انفجاری بزرگ برخاست و طلسم پرستشگاه شکسته شدو از شکاف دیوارهایش گنجینه های پنهانی معبد پیش پای مرد فرو ریخت.بدین سان آشکارشد آنچه مسافران را می کشته ترس از خطر موهوم بوده است».[۳۴۲]
سیّد در پایان این مقاله می افزاید: «بریتانیای کبیر،چنین پرستشگاهی بزرگ است که گمراهان چون از تاریکی سیاسی بترسند به درون آن پناه می برند و آنگاه اوهام هراس انگیز، ایشان را از پای در می آورد.می ترسم روزی مردی که از زندگی نومید شده ولی همّتی استوار دارد به درون این پرستشگاه برود و یکباره در آن فریاد نومیدی برآورد، پس دیوارها بشکافد و طلسم اعظم بشکند».[۳۴۳]
مرحوم مطهری می نویسد : این مرد بدون شک خود سیّد بود .[۳۴۴] آری او بود که برای اولین بار اعلام کرد که قدرت های استعماری غرب بسی کمتر از آنچه که می نمایانند، قدرت دارند و به خصوص با اراده توده ها و وحدت آنان می توان آن قدرت ها را شکست داد و آزادی و استقلال به دست آورد . او خطاب به شرقیان نوشت : « باید این توهم و پندار از روان شرقی ها هم زایل شود تا از نهضت های خود علیه انگلیسی ها استفاده کنند و استقلال خود را به دست آورند و دیگر از بندگی این استعمار درآمده به بردگی استعمار دیگر تن ندهند، سیادت این اجنبی را با سروری بیگانه دیگر عوض نکنند».[۳۴۵]
۵-۴٫مقایسه اندیشه های سیّد جمال الدّین اسد آبادی با دیگراصلاح طلبان هم عصراو :
همانطور که قبلاً ذکر شد،اندیشه ی سیاسی و آرا اصلاحی سیّد جمال بر خلاف زندگی سیاسی او، چه از ناحیه ی طرفداران و چه از ناحیه ی مخالفین وی، کمتر مورد بررسی قرار گرفته است؛ در حالی که آرا و نظریات شخصیت های دیگر، عمدتاً از جریان تجدّد و متجدّدین هواخواه غربی، نظیر سپهسالار، ملکم خان، مستشار الدّوله، آخوند زاده و طالبوف فراوان مطرح شده است.اگرچه نقش و تأثیر این متجدّدین در روند کلی پیوند و ارتباط و در حقیقت انحلال و ادغام جامعه، فرهنگ و اقتصاد ایران در تمدّن جدید غربی و دنیای سرمایه داری و شبه مدرنیزاسیون این کشور یک واقعیت است،ولی به سبب فقدان یک مبنای فکری و نظری مستقل،محکم ، جامع،خودی و عدم توجه و شناخت نسبت به تاریخ و فرهنگ و شرایط عینی -اجتماعی جامعه و کشور خود و نیز بنیان ها و دور نمایه های مظاهر و پدیده های جدید در غرب،آنها صلاحیت کافی در امر اصلاح و نوسازی را نداشته و با راه حل های صوری ، سطحی، تقلیدی،تصنعی و مونتاژ از نسخه ها،الگوها و مدل های غربی و اروپایی،راه به جایی نبرده اند.
بنابراین برای پی ریزی یک جامعه اسلامی نوین وتوسعه یافته درابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی،چه از زاویه براهین عقلی و منطقی و چه با ملاحظه ی شرایط عینی و تجربی و جامعه شناختی،تنها راه چاره در احیا تفکریا معرفت دینی و فراتر از آن بازسازی تفکر دینی است؛ که از این جهت سیّد جمال الدّین آغازگر این راه و معمار این بنای ناتمام است .ادامه دهندگان راه او در سطح جهان،کسانی چون شیخ محمّد عبده و اقبال لاهوری و در ایران، کسانی چون آیت الله نائینی، دکتر شریعتی و شهید مطهری بودند.سرآمد همه ی این احیاگران و مصلحان، امام خمینی (ره) بودند که نسبت به دیگر مصلحان ویژگی های خاص خود را دارا بود.[۳۴۶]
هر چند اندیشه های سیّد جمال الدّین با کمی اغماض در برخی جهات، با دیگر اندیشمندان و روشنفکران عصر خود، وجوه اشتراکی پیدا می کند؛ ولی در کل با تأمل و دقت بیشتر می توان چنین نتیجه گرفت که در بیشتر موارد و مواقع با توجه به در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی، سیّد جمال را می توان نقطه مقابل مصلحان عصر خودش معرفی کرد؛ بویژه در ابعادی که در زیر به آن ها پرداخته می شود :
الف. از جهت شیوه برخورد با فرهنگ و تمدّن غرب :
آشنایی سیّد با فرهنگ اسلامی و تأثّر شدید و عمیق او از این فرهنگ، سبب شد پس از آشنایی با فرهنگ جدید اروپایی که ظاهراً در هند این آشنایی پیدا شده، خود باخته نشود و جذب آن فرهنگ نگردد.[۳۴۷]
سیّد جمال، گرچه در عروه الوثقی مسلمانان را به فراگیری علوم و فنون جدید و اقتباس تمدّن غربی فرا می خواند و با بی سوادی و بی خبری و عجز فنی و صنعتی مسلمانان به پیکار بر می خیزد، اما متوجه تجدّد گرایی های افراطی نیز بود. او می خواست مسلمانان، علم و صنایع غربی را فراگیرند، اما با این که اصول تفکر مسلمانان، یعنی جهان بینی آنها غربی شود و جهان را با همان عینک ببینند که غرب می بیند، مخالف بود. سیّد جمال همانگونه که با استعمار غرب پیکار می کرد، با استعمار فرهنگی غرب نیز در ستیز بود.[۳۴۸]
وقتی در این زمینه سیّد جمال را با سِر سیّد احمد خان هندی که در ابتدا یکی از سران نهضت اسلامی بود مقایسه می کنیم متوجه اختلاف فاحش این دو شخصیت اصلاح طلب می شویم .شهید مطهری نقل می کند، که وقتی سیّد احمد خان یک سفر به اروپا رفت؛ و آن تمدّن اروپا، مخصوصاً آن وضع انگلستان در اوایل قرن بیستم و آن تمدّن عظیم و گسترده را دید آنچنان خودش را باخت که و قتی به هند برگشت تمام افکارش عوض شد و به مردم هند گفت که ما راهی نداریم جز اینکه تحت سیطره ی انگلستان برای همیشه باقی بمانیم، یعنی همان فکری که تقی زاده ی ما پیدا کرده بود و گفت، ایرانی اگر بخواهد به سعادت برسد باید از فرق سر تا ناخن فرنگی شود، جسمی،روحی، ظاهر و باطن، باید فرنگی شود. بر عکس سیّد جمال، خصوصیت سیّد این است که با وجود اینکه درصد سال پیش بوده و با آن تقدّمی که غرب در آن وقت داشت؛وقتی که به آنجا رفت،برعکس به این فکرافتادکه باید ملّت مشرق زمین را بیدار کرد و او را بر انگیخت و به او شخصیت داد و غرب را در مقابل او تحقیر کرد.[۳۴۹]
سیّد جمال، در مقالات جمالیّه در مورد روشنفکران متجدّد، که بدون داشتن تفکر مستقل و از روی تقلید کورکورانه عمل می کنند، چنین می نویسد : « افکار مستقیم و خیالات عالیه دیگران را یاد گرفتن، موجب آن نمی شود که شخص صاحب افکار عالیه شود بلکه اگر کسی خود صاحب افکار عالیه نبوده باشد، افکار دیگران را نخواهد فهمید و به موارد و متعلقات آنها پی نخواهد برد و روابط و مناسبات آن افکار بر او پوشیده خواهد ماند و بر استنباط لوازم آنها از ملزومات و ملزومات آنها از لوازم قادر نخواهد شد، کور مادرزاد از شنیدن کیفیّات الوان نه ماهیّت آنها را خواهد فهمید و نه بر لوازم و خواص آنها حکم تواند کرد.و از دانستن اخلاق فاضله و آثار حسنه و اخلاق رذیله و مضار آنها کسی طاهرالنّفس و مهذّب الاخلاق نمی شود. محض شناختن مرض و داشتن دوای آن موجب رفع مرض و حصول صحّت نخواهد شد».[۳۵۰]
به عبارت دیگر، از دیدگاه او کسی که داعیه اصلاح دارد، قبلا باید خود در تفکر و اخلاق و رفتار، سمبل و نمونه باشد. چون آن کسی که از اصلاح خود عاجز باشد ، چگونه می تواند مصلح دیگران باشد.[۳۵۱]روشنفکران متجدّد و غرب گرایان ، به قول فرانس فانون، ترجمه ای می اندیشند و ترجمه ای عمل می کنند. [۳۵۲]
ب . از جهت چگونگی پذیرش علوم و فنون ( نوگرایی و اصلاح ) :
سیّد جمال الدّین بریدگی و بی میلی پاره ای از مسلمانان در کسب علوم و فنون جدید را ناشی از افراط کاری های متجدّدین در نوگرایی هایشان می دانست. به طوری که او می نویسد : « این دیو مردمان سیئی السریره چگونه موجب تنفّر قلوب شدند از علوم و معارف و این غولان کریه الصوره چه سان مانع از ترقی قوم خودها را گردیدند… علوم و معارف هرگز سبب بدبختی و شقا نخواهد بود، اگر معلم و مربی بد فطرت و شقی نبوده باشد».[۳۵۳]
سیّد جمال در مقاله ی « گذشته و حال امّت های اسلامی و مداوای علّت های آن » بعد از اشاره به اینکه بیماری سخت، دارو گران قیمت و آگاهان به روش معالجه کم هستند و نیز پس از بر شمردن خصوصیات مصلحان و نقد پیشنهادهای مدعیان اصلاح، به نقد و ارزیابی نقش و جایگاه روشنفکران و تحصیل کردگان علوم جدیده در جوامع شرقی پرداخته و چنین می نویسد: « از این افرادی که دانش و فرهنگ را از دیگران آموخته اند و سرچشمه آن علوم در روان اینان نیست؛ اگر چه در خدمات خود به افراد میهن صادق و صمیمی باشند، چه نتیجه ای برای ملّت عاید می گردد ؟ زیرا آنان آنچه را که از دیگران آموخته اند بدون اینکه به ویژگی های زندگی ملّت های آموزنده توجّه کنند و نسبت آنها را با ملّت خود بسنجند و از خصوصیات ذاتی هر کدام از آنها آگاه باشند و چیزی از عادات آن ملّت ها بدانند به دیگران یاد می دهند».[۳۵۴] و در ادامه از اینکه آنان بدون توجه به گذشته و با غفلت از آینده ی آموخته های خود و اصل و حقیقت آن، صرفاً به زمان حال اشتغال دارند و با تکیه بر صورت ظاهر علوم و صنایع، و بی اعتنا به شرایط جامعه شان، تنها حامل آن علوم هستند و نه صاحبان اصلی آن، چنین می نویسد « آنان فقط به صورت ظاهر آنچه فرا گرفته اند نگاه می کنند، ابداً توجهی به استعداد افرادی که باید آن علوم و صنایع را یاد بگیرند، ندارند و فکر نمی کنند که آیا طبایع این افراد آن علوم را می پسندد یا خیر ؟ و آیا آنچه را فرا گرفته اند می توانند توسعه بدهند یا خیر؟ این تصورات برای آموختگان علوم غرب از این جهت پیش می آید که آن ها صاحبان اصلی این علوم و صنایع نیستند بلکه حامل آن ها هستند.[۳۵۵]
سیّد جمال الدّین از نحوه انجام اصلاحات و نوسازی ها در مصر و عثمانی راضی نبود. به طوری که او مشخصاً از اصلاحات آموزشی آنان انتقاد نموده و تأسیس مدارس جدید و اعزام محصّلین به اروپا را، بدون تفکر و برنامه، مفید و ثمر بخش ندانسته است. چرا که : « آنان به نکته ای توجه نداشتند که آن تمدّن و آداب و معرفت طبعاً شایسته ی کشورهایی است که در آن پدید آمده و تکامل یافته اند، با اینکه مدّت زیادی از این اقوام می گذرد آیا عثمانی ها و مصری ها از از این دانش و تمدّن جدید استفاده برده اند».[۳۵۶]
دغدغه و پرسش سیّد جمال این است، که آیا به واسطه این تماس با تمدّن جدید و تعالیم نو وضع این جوامع بهتر شده، یا از چنگال فقر و نداری و مهلکه های ناشی از اشغال سیاسی سرزمینشان توسط بیگانگان نجات یافتند.[۳۵۷]این به ظاهر مصلحان، بدون تفکر و اصول و مبانی مستقل و برنامه و استراتژی روشن، دست به اصلاحات و نوسازی های سطحی و ناموزون و ناهماهنگ با ابعاد و بخش های دیگر زده و شبه مدرنیسمی را در پیوند با نفوذ و سلطه روز افزون غرب، بدون نیل به جوهر علوم و فنون، صنعت و تکنولوژی به راه انداختند. [۳۵۸]
گویی سیّد جمال،کسانی چون ملکم خان و پیروان او در ایران رامدنظر خویش قرار داده که حتّی حاضر به ورود کمپانی های خارجی واعطای امتیازات سیاسی،اقتصادی و تجاری در جهت غارت منابع و مواد خام این کشور و تبدیل آن به بازار مصرف محصولات و مصنوعات اروپایی بودند.او با آگاهی فراوان و شعورسیاسی عمیق خویش،به نابودی تولید داخلی و صادرات کشورهای اسلامی به واسطه عدم امکان رقابت آنها با مصنوعات مدرن و کالاهای صنعتی جدید و انبوه غرب، از این رهگذر اشاره نموده و آن را به منزله ی بریدن دماغ ملّت می دانست.از نظر او این طرفداران تجدّد و این مردمان مقلّد«طلیعه ی ارتش مهاجم وغلبه کنندگان و صاحبان غارت کننده اموال مردم می شوند تا راه را برای ورود آنان باز و درهای میهن را به روی آنان بگشایند،پس از ورود هم قدم های آنان را در کشور خود مستحکم تر می سازند و قدرت آنان را بالاتر می برند …».[۳۵۹]
روشن است که سیّدجمال مخالف نوسازی و اصلاحات و توسعه نبود.او از نحوه وکیفیت و شرایط اصلاحات ونوسازی های جاری،آن هم دربسترغربی سازی وشبه مدرنیسم،انتقاد داشت؛ چرا که نتیجه ی حاصله از این سبک نامطلوب بود.به طور کلی نکته ی مهمی را که سیّد جمال براساس تجربه ی زندگی وحوادث گذشته،به عنوان نتیجه ذکر می کنداین است که « هر ملّتی که اخلاق و رفتاروتمدّن ملّت های دیگر رابدون توجّه به خصوصیات قومی خودتقلید کند، طبعاً درمیان آن ملّت روزنه ی کوچکی و راهی برای دخول دشمنان به میان آنان باز می شود».[۳۶۰]
ج. ازجهت چگونگی برخورد با استعمار سیاسی غرب :
نهضت سیّد جمال الدّین بیشترین تأکید و تمرکز را روی مسئله استعمار داشته و در واکنش نسبت به اشغال نظامی و تهاجم سیاسی اروپا و غرب به کشورهای اسلامی در قرن نوزدهم، رادیکال ترین مواضع را اتّخاذ نموده بود؛ آن هم نه از روی احساسات و عدم شناخت ماهیت و بنیان ها و ابعاد مسئله غرب، آن گونه که در مواضع بنیاد گرایان دیده می شود؛ بلکه او با آگاهی و شعور عمیق دینی و سیاسی و درک ماهیّت غرب، دو چهره ی دانش و کارشناسی و نیز استعماری و غارتگرانه تمدّن جدید غربی را تفکیک کرده و ضمن تأکید بر اخذ و اقتباس از جنبه های علمی این تمدّن و فراگیری علوم و فنون، در برابر استعمار سیاسی غرب مبارزات عمیق و همه جانبه ای را به راه انداخت .
این امر وجه فارق اساسی جریان سیّد جمال الدّین از جریان اصلاح طلبان متجدّد و غرب گرایی چون ملکم خان و تقی زاده درایران و امثال سیّد احمد خان در هند بود.تفاوت اساسی،در هدف نهایی اصلاح طلبی بود،که برای غرب گرایان آن هدف نهایی یک نوع انطباق و مطابقت با غرب بود ولی برای سیّدجمال بطور قطع مواجهه ومقابله با امپریالیسم غربی،هدف نهایی بود.[۳۶۱]
سیّد جلال الدّین مدنی،درکتاب«تاریخ تحولات سیاسی» درارتباط با تفاوت شیوه برخوردبرخورد سیّد جمال و روشنفکرانی چون، میرزا ملکم خان و آخوند زاده، با استعمار سیاسی غرب، بیان می دارد که سیّد ضد استعمار غرب است، در حالی که ملکم خان و آخوند زاده، شیفته و عاشق غرب هستند؛ ملکم خان تصرّف ممالک آسیایی توسط اروپا را یک حق آسمانی آن ها می داند که از آن راه ،آسیا آباد می شود. و آخوند زاده نسبت به استعماری که روزگار مردم شرق را سیاه کرده و سبب ورشکستگی زارع و تاجر و کاسب و صنعتگر ایرانی شده هیچ عکس العملی نشان نمی دهد. بنابراین کار سیّد جمال با امثال آخوند زاده و ملکم نه تنها یکی نیست که نقطه ای در مقابل آن هاست . [۳۶۲]
د . از جهت نوع رابطه دین با سیاست:
نکته بسیار مهمی که موجب تمایز سیّد جمال با سایر علمای مسلمان اعم از شیعه ویا اهل سنّت درسده ۱۹میلادی شده است،عمل گرایی او و قرارگرفتن درمتن تحولات سیاسی جامعه آن روزمسلمانان ودنیا بود.به بیانی دیگر وی اسلام را سیاسی نمود .[۳۶۳]
سیّد جمال در این زمینه با بسیاری از روشنفکران عصر خویش تفاوت داشت . مثلاً بر خلاف میرزا ملکم خان که اسلام را دستاویزی برای رسیدن به هدف خود قرار می داد [۳۶۴]و یا به اقتضای زمان و مصلحت، اندیشه های مشروطه گری را رنگ اسلامی می زد، سیّد در پی اعتلای اسلام ومسلمانان درجهان بود.[۳۶۵]روشنفکری چون آخوند زاده، مدار فکری و تحقیقاتیش در کوبیدن و تحقیر اسلام بود و عامل عقب ماندگی را دین مقدّس اسلام و ریشه ی همه بدبختی های تاریخی ایرانیان را به اسلام می رساند. [۳۶۶]
نظرسیّدجمال در زمینه ی رابطه ی دین وسیاست،کاملاً متفاوت ومی توان گفت نقطه مقابل نظرات روشنفکران مذکورمی باشد.سیّد معتقد بودکه دین اسلام،عامل تحصیل سعادت دارین می باشد وکسانی که سیاست را از دیانت جدا می دانند،یا اسلام را نمی شناسد ویا با آن دشمنی دارند. [۳۶۷]در دین، بویژه دین اسلام،سیاست یکی از عزیزترین اجزا است و جدا کردن سیاست از اسلام به معنی جدا کردن یکی از عزیزترین اعضای اسلام از پیکر آن است .[۳۶۸]
۵ -۵٫ سیر انتقال اندیشه های سیّد جمال الدّین :
سیّد جمال،اندیشه ها و افکار خود رابیشتر به صورت شفاهی و درقالب،خطابه و سخنرانی به مخاطبان خود انتقال می داد.هرچند نامه های فراوان و مقالات بسیاری در روزنامه ها منتشر کرده ولی او کمتر آثار قلمی و کتبی منظّم داشته؛ علّت این امر طبع مبارزه جویی و انقلابی سیّد بود که باعث می شد بیشتر عمرش را در صحنه درگیری های سیاسی و اجتماعی و فعالیت های سیاسی و دیپلماتیک بگذراند. با این همه، وی علاوه بر سخنرانی ها و خطابه ها و کلاس های درس در مراکز علمی و دانشگاهی،در زمینه مکتوبات،مقاله ها و نامه های سیاسی و خصوصی و حتّی کتاب نیز ازخود به جای گذاشته است،که می توان به موارد زیر اشاره کرد :[۳۶۹]
- مقالات جمالیّه، مشتمل بر چندین مقاله ی علمی، فلسفی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی است.
- شرح حال اکهوریان با شوکت و شأن .
- رساله نیچریه.
- تاریخ افغانستان ( تتمّه البیان فی تاریخ ( افغان )، کتابی به زبان عربی است .
- کتاب یا رساله، الوصیّه السیاسیّه الاسلامیّه.
- رساله یا مقاله ی « فقه اسلامی » .
- مقاله « پاسخ به رنان » .
- نشریه و مقالات عروه الوثقی.
سیّد جمال با دو سلاح « زبان » و « قلم » جهان اسلام عصر خود را به تفکر و حرکت واداشت در حالی که در دیگر نقاط جهان، این امر با زور اسحله امکان پذیر نبود . در این زمینه، سیّد محمّد محیط طباطبایی به زیبایی چنین می نویسد : « سیّد جمال الدّین با تیغ زبان و نوک قلم خود زمینه سازی کرد و شالوده اصلی قبول حکومت مشروطه جدید را در ذهن علمای روحانی مملکت فراهم آورد و در روزی که علمای بزرگ تهران و عتبات در صدر نهضت مشروطه قرار گرفته بودند؛ معلوم شد حُسن ظن و حدس صائب سیّد جمال الدّین درباره ی عنصر مشروطه ساز ایران به خطا نرفته بود … آری سیّد با فکر روشن و توانا و اراده نیرومند و عقیده ناب و زبان گویا و قلم نیرومند،کاری را درخاورمیانه عملی ساخت که درنقاط دیگر جهان به کمک توپ و تفنگ میسّر نمی شد».[۳۷۰]
با توجه به آن چه گذشت، طرق انتقال اندیشه های سیّد جمال به مخاطبینش را در دو بخش تحت عنوان، قلم( مکتوبات ) و زبان ( سخنرانی ها و گفتارهای تاریخی ) دنبال می کنیم.
۵-۵-۱ : قلم ( مکتوبات )
الف: نامه ها :
از جمله آثار مکتوب سیّد جمال، نامه های بسیار مهمی است که در اوقات و شرایط گوناگون برای افراد و سرزمین های مختلف نوشته است؛ نامه هایی که هم سرشار از آموزه ها و تعالیم سیاسی، اجتماعی و دینی هست و هم متعدّد و بسیار؛ به روایتی سیّد « بالغ بر پانصد مراسله و مکتوب به السنه مختلف فارسی، عربی، هندی، ترکی به رشته تحریر درآورده، به عتبات عرش درجات، کلیه ی بلاد ایران، هندوستان، مصر ،الجزایر، طرابلس، شامات و حجاز و سایر قلمرو اسلامی ارسال می دارد .»[۳۷۱]
اهمیّت این نامه ها و اسناد بیشتر از این روست که نویسنده ی آن ها خود سیّد، رهبر نهضت های آزادی خواهی مشرق بوده است . چون این نامه ها اغلب خصوصی بودند، طبعا از هر گونه اغراق و خلاف واقع مبرّا است و روی همین اصل نامه های خصوصی همیشه می تواند چهره ی حقیقی، عظمت روحی و شخصیت معنوی نویسنده را به خوبی نشان دهد.[۳۷۲]
از جمله نامه های بسیار مهم تاریخی سیّد جمال می توان به نامه های زیر اشاره کرد : نامه به ناصر الدّین شاه، نامه به مرجع بزرگ شیعه ( میرزای شیرازی )، دو نامه به علمای ایران، یکی معروف به « حمله القران » که از بصره به سال ۱۳۰۹ قمری نوشته شده و دیگری نامه ای که برای خلع ناصر الدّین شاه به علمای ایران می نویسد . نامه به ملکه ویکتوریا، نامه به جوانان مصر، نامه به حاج سیّد مستان داغستانی، تعدادی نامه به امین الضّرب، نامه به رئیس دولت عثمانی و آخرین نامه از زندان طلایی در عثمانی به دوستان ایرانی؛ همچنین نامه ای به امین السّلطان، قبل از آن که چهره مکّار او برای سیّد کاملاً روشن شود .[۳۷۳]
سیّد جمال در این دردنامه ها! اندکی از درد و غمی را که بر دل دردمند خویش حمل می کرد، برکاغذ فرو می چکاند تا شاید بر سینه ای آماده و مستعد نشیند و صاحب سینه را مشتعل سازد.
ب. مطبوعات :
در واقع سیّد جمال الدّین اسد آبادی به عنوان رهبری انقلابی و دگرگون ساز نقش مهمّی در تغییر ذهنیّت های کهنه و ارتجاعی به سمت نوسازی و توسعه ی سیاسی داشت. او با توجّه جدّی به تئوری نقش رهبری درتوسعه ی سیاسی و نیزتئوری بسیج اجتماعیّ اهمیّت زیادی برای متغیر وسایل ارتباط جمعی در نوسازی افراد و بسیج عمومی و اجتماعی کردن آنان قائل بود.
وی در اولین شماره ی مجله « معلم شفیق » چاپ حیدر آباد، به سال ۱۸۸۰م/ ۱۲۹۸ق. که به همّت او به دست شاگردانش منتشر شد، طی مقاله ی مستقلی در فواید جریده و ارتباط آن با سعادت امم نوشت : « هر امتی را باید علی الدّوام از برای صیانت اخلاق و حفاظت ملکات و راهنمایی به سوی سعادت منبهی ( بیدار کننده ) از غفلت و صائنی از هبوط و سائقی بسوی فضایل و قائدی ( کشنده ) به جانب کمالات و مانعی از رذایل و زاجری از نقایص و آمری به معروف و ناهی از منکر بوده باشد و چون بمسبار بصیرت سیر نمائیم و به میزان عقل بسنجیم هیچ چیزی را در این زمان نمی بینیم که متّصف به جمیع این اوصاف و دارای همگی این مزایا بوده باشد مگر جراید و اخبار و نامه های یومیه …».[۳۷۴]
او سپس نوزده مورد از فواید جراید و روزنامه ها را ذکر می کند. ولی با این حال وی برای امر مطبوعات شرایطی قائل شده، از جمله اینکه صاحب جریده و نویسنده آن بنده حق بوده باشد و نه عبد دینار و درهم و خود فروخته، چون در آن صورت همه چیز را واژگون جلوه می دهد. لذا نبودن این گونه جراید از وجودشان به مراتب بهتر است .[۳۷۵]
غرض و نظر مادی داشتن نویسندگان، جهل و غفلت گسترده توده ی مردم و پیرو آن، تعداد کمِ خوانندگان و از آن میان تعداد اندک درک کنندگان و نیز موانع سیاسی در جوامع شرقی، از جمله علل و عوامل عدم کارآیی این ابزارها و ناکافی بودن چنین متغیّرهایی در امر نوسازی و توسعه سیاسی است که سیّدجمال درنشریه عروه الوثقی بر آن تاکید نموده است .[۳۷۶]
در جایی دیگر سیّد جمال درباره ی صاحب جریده ای که عبد دینار و درهم باشد، چنین می نویسد:« اگر بنده ی دینار و درهم باشد، حق را باطل و باطل را حق و خائن را امین و امین را خائن و صادق را کاذب و کاذب را صادق و عدو را صدیق و صدیق را عدو و قریب را بعید و بعید را قریب و ضعیف را قوی و قوی را ضعیف و منفعت را مضرّت و مضرّت را منفعت و حسن را قبیح و قبیح را حسن و موهوم را موجود و موجود حقیقی را موهوم می نماید و البته عدم این گونه جریده از وجود آن به مراتب غیرمتناهیه بهتر است …».[۳۷۷]
سیّد جمال الدّین در برخی موارد، به عنوان موسّس نشریه یا روزنامه خودنمایی می کند، و در برخی دیگر با نشر مقاله به همکاری با صاحب نشریه می پردازد، و در پاره ای دیگر با تشویق شاگردان، مریدان و دوستان، آنها را به تأسیس نشریات و روزنامه ها وا می دارد . در ادامه، به طور خلاصه به هر سه قسم از فعالیت های مطبوعاتی ایشان می پردازیم.
ج. نشریات و جرایدی که سیّد جمال خود موسّس آن ها بوده است :
عروه الوثقی:
این روزنامه از مشهورترین روزنامه های سیاسی جهان اسلام بود که مانند ورق زر، دست به دست می گردید. جوانان پرشور و فضلای پاکدامن ایرانی، افغانی، هندی و ترک، مقالات اساسی روزنامه ی مزبور را از بر می خواندند و هیجانات عمومی را در مردم مسلمان فراهم می ساختند. عروه الوثقی مهمترین منبع استخراج افکار و پیشنهادات و آموزه های سیاسی، دینی و اجتماعی سیّد جمال است. به گواهی مورّخان و نویسندگان، بیانات پرشور سخنوران اسلامی در قرن اخیر، اثر نوشته های این روزنامه بوده که در اجتماع مسلمانان و بیداری خاورمیانه بی مانند بود.[۳۷۸]
این روزنامه و نشریه « در میان طبقه ی روشنفکر و دردمند عالمِ اسلام، همه جا از هند تا تونس و از زنگبار تا غازان و باغچه سرای، حکم چراغ راهنما پیدا کرد. روزنامه های هند و ایران در اصفهان و تهران و روزنامه های ترکی در روسیه و عثمانی به نقل و ترجمه ی مقالات او می پرداختند و مطالب آن از زبان فارسی و اردو و بنگالی و ترکی، به هر دو لهجه ی شمالی و غربی، در میان گروه انبوهی از مسلمانان ،خواننده یافت. برخی از مقاله های مهم آن در جراید انگلیس و فرانسه و روسیه نیز انعکاساتی می بخشید و احیاناً بر آن تفسیرهای موافق و مخالف نوشته می شد».[۳۷۹]
این نشریه به صورت رایگان به کشورهای شرقی ارسال می گردید و با کمک خیرخواهان هندی منتشر می شد. هندی ها از طریق جمعیت سرّی عروه الوثقی که توسط سیّد جمال در حیدر آباد هند تشکیل شده بود، کمک مالی می کردند. تاثیر این روزنامه در روحیات و افکار شرقیان به طور عام و مصری ها و هندیان به طور خاص، بسیار زیاد بود. مردم این دو کشور که درآن زمان کاملاً تحت سلطه و اشغال انگلستان قرار داشتند، بیشتر و ملموستر شاهد جنایات و ظلم و استثمار و نفوذ انگلیسی ها بودند و لذا بهتر و بیشتر مجذوب این روزنامه می شدند و تحت تأثیر آن قرار می گرفتند.[۳۸۰]
حامد الگار می نویسد:« العروه الوثقی بیش از همه موقعیّت داخلی و خارجی دنیای اسلام را تجزیه و تحلیل می کرد و علاجی که برای رنج های مبتلا به اسلام عرضه می داشت از عنوان همین نشریه نمودار بود…».[۳۸۱]امّا بهتر است هدف از انتشار این روزنامه را از زبان خود سیّد جمال بشنویم : « این مجله به یاری خداوند اوضاع ملل شرق را بیان می کند و برای پیروزی در کار خود توکل ما بر خدای تواناست »، و اعلام می کند : « این مجله به زودی در حد توانایی خویش در خدمت ملّت های شرق قرار خواهد گرفت و حقایق لازم را که عدم توجه به آنها سبب سقوط و ضعف ملل اسلامی شده بیان خواهد کرد … ».[۳۸۲]
ضیا ءالخافقین:
سیّد جمال در ماه رجب ۱۳۰۹ نشریه ی ضیاء الخافقین را به دو زبان عربی و انگلیسی به کمک و همکاری میرزا ملکم خان در لندن دایر کرد که به طور ماهانه منتشر می شد که از انتشار هشت شماره آن اطلاع در دست هست . سیّد در هر شماره آن مقاله ای به امضا « السید الحسینی » به ایران اختصاص می داد و به شاه و دولت حمله می کرد، از جمله « در شماره ی دوم به تاریخ اول مارس ۱۸۹۲، مقاله ای خطاب به علمای شیعه نوشت و خلع ناصر الدّین شاه را از سلطنت درخواست کرد» .[۳۸۳]
ولی «نیکی کدی» در مورد تعلق این نشریه به سیّد جمال الدّین نظری کاملاً متفاوت دارد. وی در این باره چنین می نویسد : « با بررسی ضیاء الخافقین و نشریه انگلیسی همراه آن، ایسترن و وسترن ( مجله شرق و غرب ) در موزه ی بریتانیا استنباط می شود که سیّد جمال به هیچ وجه در نشر این نشریه که مشی کلی آن دفاع از امپراطوری انگلستان و در مقابل مشی سیّد جمال بوده همکاری نداشته است … ».[۳۸۴]
د . نشریاتی که سیّد جمال الدّین با مقالات خود به همکاری با آنها پرداخت :
معلم شفیق :
در هندوستان زمانی که سیّد در حیدر آباد شروع به فعالیت سیاسی کرد،یکی از جوانان تازه مریدخود راکه«محب حسین»نام داشت به تأسیس مجله ای با عنوان«معلّم شفیق» برانگیخت که خود سیّد مقاله های فارسی آن را می نوشت . وی همزمان در هند به نگارش مقالاتی فارسی بر جرایدی چون، « سیّد الاخبار » و « مفرح القلوب » پرداخت . او در زمان اقامت در پاریس با سردبیران برخی از روزنامه های فرانسوی آشنا شد و برای آن روزنامه ها مقاله می فرستاد ؛ از جمله برای روزنامه ی دست چپی «لن ترانسیژان »[۳۸۵]رشته مقالاتی درباره ی جنبش مهدی در سودان نوشت. مدیر این روزنامه «هانری روشفور »بود که ستون های جریده ی خود را در اختیار قلم سیّد گذاشت و چندین بار مقالات عربی وی را به فرانسه ترجمه و در روزنامه های این کشور منتشر کرد.[۳۸۶]
ه.مقالاتی که سیّدجمال طی اقامت خود درفرانسه به زبان عربی وفرانسه منتشر کرد:
مقاله ی عربی«نفیر اسرافیل»در ابونظاره (ژانویه ۱۸۸۳)؛مقاله ی عربی« جواب به خلیل غانم»؛ در البصیر (ژانویه ۱۸۸۳)؛ مقاله عربی« شرق و شرقی ها » در ابونظاره و البصیر( فوریه ۱۸۸۳)؛ مقاله ای به زبان فرانسه « انگلستان در مصر» در ژوستیس و ژورنال (مارس و آوریل ۱۸۸۳)؛ مقاله به زبان فرانسه« نامه درباره هندوستان» در روزنامه انترانزیژان و البصیر (آوریل ۱۸۸۳) و … .[۳۸۷]
و .نشریاتی که سیّدجمال باتشویق وتأکید،درتأسیس ونشرآن ها دخیل بوده است:
حبل المتین:
سیّد محمّد محیط طباطبایی در مورد چگونگی تأسیس این نشریه چنین می نویسد: «یکی از دوستان فاضل ما(آقا سید نصرالله سروش)که در آغاز جوانی مدّتی را در دفتر روزنامه ی حبل المتین با مرحوم مویّد الاسلام همکار نزدیک وی بوده از قول او نقل می کرد که مویّد الاسلام هنگام مسافرت به هند و برخورد با سیّد در فاصله ی بصره و بوشهر، زیر نفوذ اندیشه ی سیّد به سودای تاسیس حبل المتین افتاد.[۳۸۸]
روزنامه تربیت:
طباطبایی در مورد تأثیر سیّد جمال در تاسیس این روزنامه می نویسد: «مرحوم میرزامحمّدعلی خان فروغی« ذکاء الملک » که شبی ازشب ها به همراه پدرش میرزا محمّد حسین ادیب فروغی به دیدار سیّد رفته و شاهد گفتار و رفتار او شده بود؛ در خاطرات کوتاهی که به قلم خویش در دوران جوانی نوشته،یاد می کند و می گوید: پدرم را به تأسیس روزنامه ی ملّی ومستقل برای بیداری مردم دعوت کرد و اقدام پدرش را به تأسیس روزنامه تربیت در عصر مظفری حاصل دعوت سیّد می شمارد ».[۳۸۹]
جریده شمس النّهار:
این نشریه به پیشنهاد سیّد جمال و دستور امیر شیرعلی خان در افغانستان تأسیس و منتشر می شد .[۳۹۰]
سیّد جمال در مصر نیز از این جهت نقش عمده ای داشته و به خصوص هنگامی که جنبش اعرابی پاشا و مصریان علیه دخالت های انگلیس و فرانسه به اوج خود رسید «بسیاری از نویسندگان و روزنامه نگاران مصری که د بسیج کردن و بیداری افکارعمومی می کوشیدند مرید او بودند».[۳۹۱]و به تشویق او بود که سلیم النقّاش و ادیب اسحاق مجله ی «مصر» و روزنامه ی« التجاره »و سلیم عنجوری روزنامه ی «مرأه الشرق »و باز ادیب اسحاق روزنامه،« مصر الفتات» را به دو زبان فرانسه و عربی منتشر کردند .[۳۹۲]
۵-۵-۲٫ زبان ( سخنرانی ها و گفتارهای تاریخی ) :
مرحوم ذکاء الملک می گوید: بر سیّد وارد شدم و او را دریایی از علم و فضل دیدم و « ان من البیان لسحرا » در نطق و بیان سیّد پیدا بود .[۳۹۳]
عباس میرزا ملک آرا، تأثیر کلام سیّد بر دیگران را چنین توصیف می کند : « … مردم ایران گروه گروه به دیدارش می آمدند و با بردباری سخنانش را می شنیدند و پس از شنیدن سخنانش به یک آزادی خواه تبدیل می شدند »[۳۹۴].
سیدحسن تقی زاده،در رساله ای تحت عنوان«سیّد جمال الدّین اسد آبادی باعث نهضت ها» در مورد بلاغت کلام و پیشوایی سخن سیّد جمال و تأثیرآن بر مستمعین چنین بیان می دارد: « این شخص جهان شهرت، از ابتدای عمر تأثیر عجیبی در عامّه داشت، چشم های جذّاب و مغناطیسی و استقلال فکر و شخصیت ممتاز و بلاغت زبان و فصاحت قلم و حافظه ی بسیار فوق العاده و علم و فضل و اطلاع وسیع بر علوم اسلامی از معقول و منقول و تاریخ و تسلط عظیم او در زبان عربی و شیرین سخنی وی،موجب مجذوب ساختن مستمعین به بیانات او می شد و لذا در هر ممکلت اسلامی که قدم می گذاشت، باعث نهضت یا انقلابی سیاسی یا ادبی شد. نفس بسیار گرمی داشت و در واقع او را می توان به یک معنی نابغه شمرد . »[۳۹۵]
نقل شده زمانی که سیّد در جامع الازهر مصر سخن می گفت، شنوندگان چنان تحت تأثیر کلام او قرار می گرفتند که به تناسب گفته های سیّد، گاه به صدای بلند می خندیدند و گاهی میگریستند.کارگزار بریتانیا در قاهره به دولت متبوع خود نوشت که اگر این مرد چند صباحی بیش در مصر بماند، بریتانیا باید از مستعمرات خود در آسیا و آفریقا چشم بپوشد .[۳۹۶]
باز در تأثیر خطابه سیّد در شنوندگان می توان به این حکایت از سیّد احمد ادیب پیشاوری اشاره کرد. وی نقل می کند : « وقتی سیّد به تهران آمد، خیلی میل داشت که میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم مشهور را ملاقات کند، هر چه دوستان سیّد به میرزا اصرار نمودند، مورد قبول واقع نشد، تا بالاخره پس از چندی حکیم به دیدار وی رفت. سیّد جمال آغاز صحبت کرد و خطابه ای هیجان انگیز درباره ی اتّحاد اسلام و لزوم آزادی ایراد نمود . جلوه در تمام مجلس خاموش نشسته و تماشا می کرد، پس از پایان خطابه برخاسته و از مجلس بیرون رفت.حاضران سبب را پرسیدند، میرزا گفت : می روم کفنی برای خود تهیّه کرده تا جهاد کنم ».[۳۹۷]
سیّد جمال، گرچه متفکّری برجسته بود،اما هرگز در صدد بر نیامد تا اندیشه هایش را در دستگاهی منسجم تدوین کند و اغلب نظریاتش را در جمله های انتزاعی و موجز بیان می کرد … چنان ناشکیبا بود که نمی توانست سخنانش را بنویسدو ترجیح می داد آنها را در محفل های خصوصی و عمومی از راه سخنرانی به دیگران انتقال دهد .[۳۹۸]
۵-۶:تأثیر اندیشه های سیّد جمال الدّین برتوده های مردم و سران مشروطه:
درابتدای این بخش،قسمتی ازمتن استنطاق میرزا رضای کرمانی پس ازبه قتل رساندن ناصر الدّین شاه رانقل می کنیم؛چراکه بیانگر مطالبی است که مادرادامه قصدبررسی آن ها را داریم : وقتی در بازجویی، از میرزا رضا سوال می شود که آیا در به قتل رساندن شاه کسی با شما هم دست یا هم عقیده بوده یا خیر، او در پاسخ چنین می گوید : … « هم عقیده من در این شهر و مملکت بسیار هستند، در میان علما بسیار و در میان وزرا بسیار و در میان امرا بسیار و در میان تجّار و کسبه بسیار و در جمیع متعلّقات طبقات بسیار هستند.
شما می دانید وقتی که « سیّد جمال الدّین » در این شهر آمد تمام مردم از هر دسته و هر طبقه چه در طهران چه در حضرت عبدالعظیم به زیارت و ملاقات او رفتند و مقالات او را شنیدند، چون هر چه می گفت لله و محض خیرعامه بود. همه کس مستفید و شیفته ی مقالات او شدند و تخم این خیالات بلند را در مزارع قلوب پاشید، مردم بیدار بودند، هوشیار شدند. حالا همه کس با من هم عقیده است …. ».[۳۹۹]
با توجه به متن بالا می توان چنین نتیجه گرفت که، تأثیر اندیشه های سیّد جمال قشر خاصی را در بر نمی گیرد؛ بلکه اقشار و گروه های مختلفی در تیررس اندیشه های او قرار گرفته از جمله؛ توده های مردم، روشنفکران و علما، که در ادامه بطور جداگانه چگونگی تأثیر اندیشه های سیّد جمال بر هر کدام از اقشار نامبرده مورد بررسی قرار خواهیم داد.
۵-۶-۱٫ سیّد جمال و توده های مردم :
همانطورکه قبلاً ذکر شد،سیّد جمال الدّین در ابتدای نهضت خودبه نوعی معتقد به انجام اصلاحات از بالا واز رأس هرم قدرت بود.ولی به تدریج و هرچه که به اواخر عمرش نزدیکتر می شوداز این خط مشی پشیمان و مأیوس شده و هر چه بیشتر به توده های مردم روی می آورد. این تغییر مسیر و تاکتیک سیاسی رامی توان به صراحت ازمتن آخرین نامه اش به دوستان ایرانی خود دریافت کرد؛یعنی جایی که به انتقاد از خود و ابراز ندامت پرداخته و ابراز می دارد که ای کاش تخم افکار خود را در این زمین کویر و شوره زار سلطنت فاسد نمی کردم وآن را درمزرعه مستعد افکارملّت کاشته بودم. او در ادامه می گوید :«هیچ یک ازتکالیف خیر خواهانه ی من به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت،همه راشهوت وجهالت مانع ازقبول گشت».[۴۰۰]
سیّد جمال الدّین در سال ۱۳۰۳ ق / ۱۸۸۶ م . به دعوت شاه و با تشویق اعتماد السّلطنه که از طریق عروه الوثقی با افکار سیّد آشنا شده بود ، وارد تهران شد و در منزل حاجی امین الضّرب اقامت گزید.کارنامه زندگی سیاسی سیّد در ایران از درخشان ترین دوران مجاهدت های او در راه آزادی ملّت های اسلامی است ، زیرا «در قرن سیزدهم هجری کمتر کشور اسلامی همچون ایران در گمراهی و بی خبری سیاسی به سر می برد و اگر میزان تأثیر یکایک رهبران سیاسی و فکری ایران آن روزگار را در بیداری مردم با هم بسنجیم ، بی گمان سیّد جمال بیش از هر رهبر دیگر در این بیداری موثر بوده است».[۴۰۱]
به نقل از میرزا لطف الله جمالی،خواهر زاده سیّدجمال،که خود شاهد و ناظر قضایا بوده، چند مدّتی که سیّد درتهران توقّف داشتند،به قوّه خطابت و نفوذکلمه حرف های ناگفتنی و چیزهای ناشنیدنی را در کله های روشن و دماغ های منوّر جای داده و با قوه ی جاذبه ای که سیّد درتقریر داشت به سرعت هرچه تمام تر دائره ی حریّت و آزادی واسلام پرستی را در تهران وسعت داد و تخم آزادی را در قلوب مردم افشاند وکم کم رائج دهان هر بازاری شد که سیّد جمال الدّین راست می گوید:شاه ظالم است،شاه ملّت فروش است،شاه مملکت بر باد ده است، شاه عیّاش است، شاه شهوت پرست است،وزرا خائنند،وزرا دزدند، وزرا رجّاله پرستند،مایل به آبادی مملکت و ترقی ملّت نیستند،بیت المال مسلمین کو؟ عسگر ما کو؟ تجارت ما کو؟ اسحله ما کو؟ معارف ما کو؟.[۴۰۲]
درباریان خائن، دیدند اگر سیّد بیش از این در تهران بماند محققاً خطر قیام و شورش مردم را به دنبال دارد؛ زیرا سیّد جمال درد عمومی را می بیند و لمس می کند و برای آن دارو تجویز می کند. گفتار او چون در جهت درمان درد است جاذبه دارد و توده ها را به سوی خود می کشاند.[۴۰۳] افکار سیاسی سیّد جمال الدّین از لحاظ شدّت تأثیر بی نظیر بود بود. بسیاری از مردم بیدار دل و شیفته ی آزادی که به کنه افکارو نظریات سیّد پی برده بودند در غالب سفرها همراه او حرکت می کردند و از مصاحبت و مکالمه با او محظوظ می شدند.[۴۰۴]
همین تأثیر کلام سیّد بر توده ی مردم سبب رنجش درباریان شد چرا که کلام وی سبب به خطر افتادن مقام و موقعیت آن ها نزد شاه می شد. در نتیجه شروع به سعایت و بدگویی از سیّد جمال برای بی اعتبار کردن او نزد شاه کردند و مطالبی قریب به این مضامین می گفتند : « این سیّدی که وارد ایران شده است، دم از قانون و آزادی می زند و زیان این قبیل حرف ها هم که معلوم است. او با این حرف ها، علاوه بر این که مردم را به خیلی از موضوعات توجه می دهد، در نتیجه آنها را جری می کند. او هدفش این است که یک اتّحاد و اتّفاقی در بین توده ی مردم به وجود بیاورد . ترس آن داریم که اگر این عنصر خطرناک تا چندی در ایران بماند لطمه ها و صدمه های زیای برای وجود مبارک و دستگاه سلطنت به بار آورد و این قبیل حرف ها مسلماً در شاه اثر سوء می گذاشته است».[۴۰۵]