کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



اتکینسون و اتکینسون (۱۹۸۹) چهار دیدگاه مربوط به سلامت روان را به شرح زیر بیا ن داشته است:

 

 

    • بهنجاری به صورت سالم بودن: اساسا روش برخورد سنتی طبی – روانپزشکی با تندرستی و بیماری است. اکثر پزشکان بهنجاری را با سالم بودن معادل تلقی نموده و سلامتی را پدیده ای تقریبا عمومی می شمارند. رفتار زمانی در حدود متعادل و مطلوب و در یک کلام نرمال تلقی می شود که فاقد پسیکو پاتولوژی آشکار بوده باشد. اگر رفتار را درجه بندی کنیم، بهنجاری بخش عمده طیف را اشغال کرده و ناهنجاری قسمت کوچک باقی مانده را به وجود خواهد آورد؛ با این مدل سنتی تعریف بهنجاری با کار طبیعی قرین است که سعی می کند بیمارش را از علائم و نشانه های قابل مشاهده رها کند. برای این پزشک فقدان علائم و نشانه ها معدل سلامتی است. جان رومانو، معتقد است که شخص سالم کسی است که به طور متعادل و متوسط از درد بی جهت، ناراحتی و ناتوانی رها است.

 

پایان نامه ها

 

 

    • دیدگاه دوم: سلامت روان را ترکیب هماهنگ و مطلوب اجزاء گوناگون دستگاه روانی تلقی می نماید که منجر به عملکرد ایده آل می گردد. چنین تعریفی آشکارا زمانی پیش کشیده می شود که روانپزشکان یا روانکاوان در مورد شخص ایده آل و یا در مورد ملاک های درمان موفقیت آمیز صحبت می کنند و سر نخ چنین بر خوردی آشکارا به زیگموند فروید می رسد (اتکینسون و اتکینسون، ۱۹۸۶ به نقل از سعادتمند، ۱۳۷۶).

 

    • بهنجاری به صورت متوسط:‌این دیدگاه معمولا در مطالعات هنجاری رفتار بکار گرفته می شود و متکی بر اصل ریاضی و منحنی زنگوله شکل است. در این روش حدود وسط بهنجار شمرده شده و قطب ها انحرافی تلقی می شود. روش هنجاری متکی براین اصل آماری، هر فرد را بر حسب ارزیابی کلی و مجموع نمرات توصیف می کند. تغییر پذیری فقط در متن مجموع گروها توصیف می شود، نه در مورد یک فرد. هر چند این روش در روانشناسی و زیست شناسی بیشتر از روان پزشکی مورد استفاده قرار می گیرد.

 

  • دیدگاه چهارم در مورد سلامت روان:، محصول نهایی سیستم های متعامل است؛ بر اساس این تعریف، تغییرات زمانی برای تکمیل تعریف بهنجاری ضرورت اساسی دارد به عبارت دیگر، دیدگاه بهنجاری به صورت فرایند به جای اینکه تعریف مقطعی باشد روی تغییرات یا فرایندها تاکید می کند (اتکینسون و هیلگارد،۱۹۸۹).

 

اتکینسون و اتیکنسون (به نقل از سعادتمند،۱۳۷۶) ویژگیهایی را بیان می کنند که فرد برخوردار ازسلامت روان را از فردی که بیمار روانی است متمایز نمی کند اما این ویژگیها، ویژگیهایی هستند که فرد بهنجار به مقدار بیشتری از آنها برخوردار است.

 

 

    • کار آمدی در ادراک: افراد بهنجار در ارزیابی توانایی های خود واقع بین هستند، یعنی توانایی های خود را بیش از آنچه که هست ارزیابی نمی کنند و در عین حال، توانایی های خود را نادیده نمی گیرند. همچنین از گفتار و رفتار دیگران ادراک نادرستی ندارند.

 

    • خود شناسی:‌افراد بهنجار و دارای سلامت روان تا حدودی به انگیزه ها و احساسات و رفتار خود آگاهی دارند. اگر چه بسیاری از افراد نمی توانند درک کاملی از احساسات و رفتار خود داشته باشند، اما احساسات و انگیزه های مهم خود را پنهان نمی کند (سعادتمند، ۱۳۷۶).

 

    • توانایی در کنترل ارادی رفتار: افراد سالم خود را کنترل می کنند و می توانند تمایلات نامطلوب خود را مهار کنند.

 

    • عزت نفس: افرادی با ارزش و مورد قبول هستند و قادرند در موقعیت های اجتماعی به طور خود جوش عمل کنند.

 

    • توانایی در بر قراری روابط محبت آمیز: افراد دارای سلامت روان، «توانایی» را دارند که روابط نزدیک و رضایتبخش با سایرین بر قرار نمایند. نسبت به احساسات دیگران حساس هستند و برای ارضای نیازهای خود آنها را تحت فشار قرار نمی دهند.

 

  • باروری: افراد بهنجار توانایی های خود را در مسیر فعالیتهای بارور بکار می اندازند، فعال هستند و زندگی خود را دوست دارند.

 

 سلامت روانی و بیماری روانی

 

وقتی می گوییم که از نظر جسمی کاملا سالم هستیم، منظور این است که هیچ نوع ناراحتی احساس نمی کنیم. بنابراین سلامت جسمی یعنی حالت مقابل بیماری جسمی. آیا در مورد سلامت روانی نیز می توان چنین تعریفی را ارائه داد. در صورتی که پاسخ مثبت باشد، می توان گفت: سلامت روانی یعنی نداشتن بیماری روانی. به عبارت دیگر، کسی که از نظر روانی هیچ نوع ناراحتی احساس نکند، در حالت بهداشت روانی کامل خواهد بود. این نوع رودر روی هم قرار دادن بهداشت روانی و بیماری از دیدگاه زیستی نشات می گیرد.

 

 

اما در ارتباط با سلامت روانی نیاز به ارزشیابی دوباره می باشد. زیرا زندگی، بدون تعارض های روزانه، بدون رنجها و ناکامیها، چه مفهومی خواهد داشت؟ بنابراین معلوم نیست که سلامت روانی واقعا نبود بیماری روانی باشد. اگر به انحرافهایی که گاهی در نوجوانان دیده می شود، توجه کنیم، می فهمیم که این رفتارها زودگذرند و در مراحل رشد به وجود می آیند؛ مثلا دختر نوجوان، چه با کلام، چه با شیوه لباس پوشیدن و چه با نشان دادن بخشی از موی سر خود، با خانواده و گاهی با اجتماع به مخالفت بر می خیزد. والدین و یا بعضی از مسئولان تند برخورد می کنند و نوجوان را نیز به خشونت وا می دارند. این نوع مخالفتهای نوجوانان، بیانگر مرحله مهمی از زندگی است نه بی اعتنایی به والدین یا قوانین اجتماعی. هیچ یک از این رفتارها نشانه بیماری نیست، بلکه برای تایید و تثبیت موجودیت فرد است. (گنجی، ۱۳۷۸).

 

خلاصه ای از تعریف بهداشت روانی بر اساس مکاتب مختلف روانشناسی

 

حلم سرشت (۱۳۷۴) در تعریف سلامت روان و بهداشت روانی، فرهنگها، سازمانها و مکاتب روان شناسی، مفاهیم مختلفی را بکار بردند. فرهنگ بزرگ لاروس، بهداشت روانی را «استعداد روان برای هماهنگ، خوشایند و موثر کار کردن، برای موقعیتهای دشوار انعطاف پذیر بودن و برای بازیابی تعادل خود، توانایی داشتن» تعریف کرده است. سازمان جهانی بهداشت، بهداشت روانی را چنین تعریف می کند: «توانایی کامل برای ایفای نقشهای اجتماعی، روانی و جسمی». این سازمان معتقد است که بهداشت روانی تنها نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست.

 

[۱]-etkinson & etkinson

 

[۲]- Ghn romano

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1399-09-15] [ 03:57:00 ب.ظ ]




در بعضی از نظریه های شخصیت، مسئله سلامت روان تحت عنوان شخصیت سالم مورد بحث و بررسی قرار گرفته که در آن ویژگی های افراد سالم و ملاکهای سلامت روان مشخص شده است.

 

شخصیت سالم از نظر آلپورت:

 

آلپورت از افراد برخوردار از سلامت روان به عنوان انسان بالغ یاد می کند. او جنبه اصلی شخصیت آدمی را مقاصد سنجیده و آگاه، یعنی امیدها و آرزوهای او می داند. این هدفها انگیزه شخصیت سالم قرار می گیرند و بهترین راهنما برای فهم رفتار کنونی انسانندو آلپورت می گوید: «داشتن هدفهای دراز مدت، کانون وجود آدمی را تشکیل می دهد و شخصیت سالم را از شخصیت بیمار متمایز می سازد». انسانهای سالم نیاز مداومی به تنوع، احساس و درگیری تازه دارند. شخصیت سالم لزوما شخصیت بی خیال شاد نیست. در واقع، آْلپورت معتقد بود زندگی شخص سالم چه بسا سخت، تلخ و آکنده از درد و رنج باشد. انجام کار در حد متوسط یا کافی، افراد بالغ سالم را اقناع نمی کند، بلکه این گونه افراد می خواهند کارشان را به بهترین نحو ممکن به انجام برسانندو در راه تلاش برای ارضای انگیزه هایشان به عالیترین سطوح مهارت و شایستگی دست یابند (شولتزبه نقل از خوشدل،۱۳۶۹).

 

پایان نامه - مقاله - متن کامل

 

آلپورت معتقد بود که مهمترین مسئله روانشناسی در زمینه بررسی شخصیت انسان، تبیین انگیزش است. چه نیروهایی آدمی را پیش می رانند، پس می کشانند یا به طریقی اعمال وی را هدایت می کنند؟ به نظر آْلپورت، نیروهای ناآگاه یا تجربه های کودکی رهنمون شخصیت سالم نیستند. به عقیده او، انگیزه او، انگیزه های شخص بالغ اساسا گسترش یا تکمیل انگیزه های کودکی نیست، یعنی مستقل از شرایط اولیه است، همچنانکه درخت بلوط کاملا رشد یافته، از تخمی که از آن تغذیه می کرد، مستقل است. نیروهای انگیزشی که در گذشته ریشه دارند، ما را پیش می رانند، بلکه هدفها و برنامه هایی که برای آینده داریم ما را به جلو نمی رانند. جنبه اصلی شخصیت آدمی، مقاصد سنجیده و آگاه، یعنی امیدها و آرزوهای اوست. این هدف ها انگیزه شخصیت سالم قرار می گیرند و بهترین راهنما برای فهم رفتار کنونی انسانند.

 

آْلپورت می گوید: «داشتن هدفهای درازمدت، کانون وجود آدمی را تشکیل می دهد و بشر را از حیوان ، سالمند را از کودک، و در بسیاری از موارد شخصیت سالم را از شخصیت بیمار متمایز می سازد».

 

ماهیت ارادی شخصیت سالم فایده دیگری هم دارد که همانا افزایش سطح تنش فرد است. بعضی از نظریه های انگیزش از جمله نظریه فروید می گویند که انگیزه اصلی انسانها کاستن و به حداقل رساندن این تنش و در نتیجه حفظ تعادل حیاتی درون است. از این دیدگاه انگیزه و سائق انسان کاهش مداوم این فشار است.

 

شخصیت سالم از دیدگاه راجرز:

 

اساسی ترین انگیزه رفتار آدمی از نظر راجرز خودشکوفایی است. تحقق خود، روند خود شدن و پرورش ویژگیها و استعدادهای یکتای فرد است.

 

راجرز بر خلاف آلپورت که داده هایش تنها از بررسی افراد بالغ سالم فراهم آمده بود، با کسانی که دچار اختلال روانی بودند و برای دگرگونی شخصیت خویش مدد می جستند، به کار پرداخت. راجرز برای مداوای این بیماران که خود ترجیح می دهد از کلمه «بیمار» استفاده نکند و آنها را «مراجع» بنامد.

 

[۱]- allport

 

[۲]-mature Person

 

[۳]-sholts

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:56:00 ب.ظ ]




فرام معتقد است سلامت روان بسته به این است که جامعه تا چه اندازه نیازهای اساسی افراد جامعه را بر می آورد، نه این که فرد تا چه اندازه خودش را با جامعه سازگار می کند. در نتیجه، سلامت روان بیش از آن که امری فردی باشد، مسئله ای اجتماعی است. به اعتقاد وی، تلاش برای سلامت عاطفی و بهبود، گرایش یا استعدادی فطری برای زندگانی بارور و برای هماهنگی و عشق، در نهاد همه ما هست. اگر به افراد فرصت داده شود، این گرایش فطری شکوفا خواهد شد. از این رو، جامعه های بیمار مردمان بیمار به بار می آورد (شولتز، ۱۹۹۱).

 

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 

فرام می گوید انسان سالم عمیقا عشق می ورزد، آفریننده است، قوه تعقلش را کاملاً پرورانده است، جهان و خود را به طور عینی ادراک می کند، حس هویت پایداری دارد، با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد، حاکم و عامل خود و سرنوشت خویش است. (شولتز، ۱۹۹۱).

 

وی شخصیت انسان را بیشتر محصول فرهنگ می داند. در نتیجه به اعتقاد وی سلامت روان بسته به این است که جامعه تا چه اندازه خودش را با جامعه سازگار می کند. در نتیجه سلامت روان بیش از آنکه امری فردی باشد، مسئله ای اجتماعی است.

 

فروم به نقل از سعادتمند (۱۳۷۶) نیازهای اساسی را که ناشی از دوگانگی میان آزادی و ایمنی است به طریق زیر مطرح می سازد:‌

 

 

    • وابستگی: انسانها به جدایی و وابستگی نخستین شان از طبیعت و از یکدیگر اطلاع دارند. میدانیم که یکایک ما جدا و تنها و ناتوانیم. در نتیجه باید در جستجوی بستگی های نوینی با سایر انسانها باشیم. باید نسبت به آنها احساس وابستگی کنیم تا جانشین بستگی های گذشته از طبیعت شود. به اعتقتد فروم ارضای نیاز وابستگی یا یگانگی با دیگران، برای سلامت روان حیاتی است برای ایجاد وابستگی چندین راه هست. بعضی از این راه ها ویرانگر (ناسالم) و برخی سازنده (سالم) می باشند.

 

    • استعلا: نیاز بشر به فرا رفتن یا استعلاء از نقش فعل پذیر «مخلوق بودن» با نیاز به وابستگی رابطه ای نزدیک دارد. آگاهی از طبیعت تصادفی تولد و مرگ و ماهیت اتفاقی هستی، استعلاء از حالت مخلوق بودن و در عوض خالق آفریننده فعال زندگی خویشتن شدن، سائق انسان قرار می گیرد. به اعتقاد فرام نقطه مقابل آفرییندگی، میل به ویرانگری است او می نویسد «اگر نتوانیم زندگی بیافرینیم، می توانیم ویرانش کنیم».

 

  • ریشه داشتن: انسان بدون ریشه، احساس درماندگی می کند و تحمل ناپذیری وضعیت آشکار است. باید ریشهای تازه ای جایگزین بستگی های پیشین با طبیعت کرد. برای ریشه داشتن، می توان همانند سایر نیازها از شیوه مثبت یا منفی سود جست. مطلوبترین راه، ایجاد حسن برادری نسبت به همنوعان است. احساس ارتباط، عشق، توجه و مشارکت در جامعه این حس همبسگی با دیگران، نیاز احساس ارتباط، نیاز به ریشه داشتن، ارتباط و وابستگی به جهان را ارضاء می کند.

 

شخصیت سالم از دیدگاه مازلو:

 

 مازلو انسان سالم را انسان خواستار تحقق خود می داند. کسانی که از سلامتی کامل برخوردارند، از موضوعات و اشخاص دنیای پیرامونشان شناخت عینی دارند. مزلو این ادراک عینی را شناخت هستی خوانده است. آنها جهان را آن گونه که می خواهند یا نیاز دارند که باشد نمی نگرند، ناگزیر از تحریف به وارونه جلوه گر ساختن خویشتن نیستند. شخصیت های سالم در همه جنبه های زندگی، به شیوه ای بی تعصب، مستقیم و بدون تظاهر رفتار می کنند. ناگزیر از پنهان ساختن عواطف یا هیجانهایشان نیستند و می توانند صادقانه آنها را نشان دهند. به نظر مازلو، درجه رضایتمندی از نیازهای اساسی به گونه ای مثبت با درجه سلامت روانی همبستگی دارد و ناکام گذاردن نیازها و توانایی ها موجب بیماری افراد می شود. خواستاران تحقق خود به دیگران اتکاء نمی کنند. می توانند خودشان تصمیم بگیرند، به نتایج خودشان برسند، افراد کاملاً سالم به نیازهای عالی تر توجه دارند. یعنی خواستار متحقق شدن استعدادهای بالقوه خود و شناختن و فهمیدن دنیای اطرافشان هستند.

 

هدف اصلی مزلو به نقل از احمدی (۱۳۸۴) دانستن این بود که انسان برای رشد کامل انسانی و شکوفایی چه اندازه توانایی دارد. به اعتقاد او برای بررسی سلامت روان، فقط باید انسان غایت سالم را مورد مطالعه قرار داد. در نظر مازلو همه انسانها تلاش یا گرایش فطری برای تحقق خود دارند. انگیزه آدمی نیازهای مشترک و فطری است که در سلسله مراتبی از نیرومندترین تا ضعیف ترین نیاز، قرار می گیرد و به شرح زیر می باشد:

 

سطح نیازهای بدنی:‌

 

شامل دو بخش است یکی نیازهای «فیزیولوژک» و دیگری نیاز به «امنیت» می باشد، این سطح که شامل نیازهای فیزیولوژیک مانند نیاز به آب، نیاز به غذا، نیاز به جفت، نیاز به دمای مناسب و غیره است، دارای ریشه های بدنی است. علاوه بر نیازهای فیزیولوژیک بخشی از نیاز به امنیت نیز جزء‌ می آید، یعنی نیاز به حفظ و حراست بدن. ممکن است انسانی به لحاظ شخصیتی در این سطح تثبیت شده و یا آنکه مهمترین نیازهای او در این سطح قرارگرفته باشد. در این صورت رفتارهای چنین انسانی با دیگران بیشتر تابع این نوع از نیازهاست؛ مثلا اگر دیگران او را به شکل مادی تشویق کنند و یا وی را به نوعی رضایت جسمانی برسانند، چنین فردی به منابع ارضاء کننده جسمانی گرایش پیدا می کند. در نتیجه نیازهای بدنی را می توان گفت شامل (نیازبه غذا – هوا، خواب و رابطه جنسی که ارضاء شان برای ما بقاء اساسی است؛ و نیازهای ایمنی شامل نیاز به امنیت، ثبات، حمایت، نظم و رهایی از ترس و اضطراب) (احمدی،۱۳۸۴).

 

 

نیازهای اجتماعی:

 

این سطح شامل نیاز به «تعلق و محبت» شامل (ایجاد رابطه نزدیک و مهر آمیز با دیگران، نیاز به ارتباط کلی با مردم)؛ و نیاز «به احترام» شامل (احترامی که دیگران به ما می گذارند و احترامی که خود برای خودمان قایل هستیم) می باشد. کسانی که به این سطح تحول رسیده اند بیشتر درصدد تامین نیازهای اجتماعی هستند. در این سطح نیازهایی چون امنیت روانی، نیاز به تعلق داشتن به دیگران و نیاز به تحسین و احترام قرار می گیرد. انسانی که از سطح نیازهای بدنی خارج شده و به سطح نیازهای اجتماعی رسیده است در رفتارهای خود بطور عمده در صدد رفع نیازهایی است که از طزیق ارتباط انسانی با دیگران قابل مرتفع شدن است؛ مثلا درصدد است به کسانی تعلق داشته باشد و کسانی به او متعلق باشند. او می خواهد طوری رفتار کند که کسانی چشم انتظار او باشند و او چشم انتظار کسانی دیگر باشد. همچنین مایل است به گونه­ای رفتار کند که تحسین و تشویق دیگران را بر انگیزد. کسی که به لحاظ شخصیتی به سطح نیازهای اجتماعی رسیده است در صدد حفظ حیثیت و جایگاه اجتماعی خود است، هر چند که دارای نیازهای سطح پایین خود نیز هست لکن آن نیازها برای او در درجه اول اهمیت قرار نمی گیرد (احمدی،۱۳۸۴).

 

نیازهای فردی:

 

مهمترین نیاز فردی در مثلث مزلو عبارت است از نیاز به خودشکوفایی. فردی که به به این سطح از نیاز می رسد می خواهد استعدادها، قابلیت ها و ارزشهای خود را به منصه ظهور برساند. چنین نیازی به رغم وجود نیازهای سطح پایین یعنی نیازهای بدنی و اجتماعی برای چنین فردی در درجه اول اهمیت قرار می گیرد. این فرد می خواهد به رشد و کمال لایق خود برسد، هر چند دیگران او را مورد سرزنش و ملامت قرار دهند. البته افراد نادری می توانند به این سطح از تحول دست یابند. این نیاز کمال عالی و کاربرد همه توانائیها و تحقق ساختن تمامی خصایص و قابلیت هاست (احمدی،۱۳۸۴).

 

 

 

[۱]-From

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:56:00 ب.ظ ]




نگرش فرانکل به سلامت روان تاکید عمده را بر اراده معطوف به معنا می نهد. معنای زندگی هرکس همان اندازه واقعی است که وظایف زندگی او. وظایفی که برای خودمان تعیین می کنیم، سرنوشت مارا می سازد. جستجوی معنا می تواند وظیفه ای آشوینده و مبارزه جویانه باشد و تنش درونی را افزایش دهد نه کاهش. درواقع، فرانکل افزایش تنش را شرط لازم سلامت روان می داند. فرانکل نبودن انگیزه معناجویی در تعدادی از بیماران را به نداشتن مسئولیت شخصی، آزادی انتخاب، عدم توجه به مسائلی غیر از خود، ربط می دهد. به اعتقاد او اشخاص سالم در انتخاب عملشان آزادند، شخصا «مسئول» هدایت زندگی و گرایشی هستند که برای سرنوشت شان بر می گزینند. بر زندگیشان تسلط آگاهانه دارند و از توجه به خود فرا رفته اند. در زندگی معنایی مناسب خود یافته اند. فرانکل به نقل از نیچه می گوید: «کسی که چرایی در زندگی دارد، با چگونگی خواهد ساخت»(شولتز، ۱۹۹۱).

 

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

 

فرانکل اعتقاد دارد که سه عامل جوهر وجود انسان را تشکیل می دهد: معنویت، آزادی و مسئولیت. او اعتقاد دارد در حالی که ما می توانیم معنویت را از عالم مادی متاثر بدانیم، اما علت یا موجدش عالم مادی نیست. شاید آن باشد که آن را چون جان یا روح بیانگاریم؛ و اگر بخواهیم سلامت روان داشته باشیم باید آزادی انتخاب رفتار خودمان را داشته باشیم سر انجام، کافی نیست که احساس کنیم آزادی انتخاب داریم بلکه باید مسئولیت انتخابمان را هم بپذریم.

 

خصوصیات اشخاص سالم از دیدگاه فرانکل:

 

 

    • در انتخاب عملشان آزادند.

 

    • شخصا مسئول هدایت زندگی و گرایش هستند که برای سرنوشت شان بر می گزینند.

 

    • معلول نیروهای بیرون از خود نیستند.

 

    • در زندگی معنایی مناسب خود یافته اند.

 

    • بر زندگیشان تسلط آگاهانه دارند.

 

    • می توانند ارزشهای آفریننده و تجربی یا گرایشی را نمایان سازند.

 

  • از توجه به خود فرا رفته اند.

 

 

 

 

 

شخصیت سالم از دیدگاه پرلز:

 

پرلز اعتقاد دارد کسانی که از سلامت روان برخوردارند با واقعیتهای خود و عالم بیرون کاملا در ارتباط هستند. واقعیتها را عینی ادراک می کنند و آنها را همان گونه که هستند همچون آیینه باز بتابانند و با ذهنیت خود تحریفشان نکنند. چنین اشخاصی در نتیجه شناخت کامل خود، بجای اینکه در پی تصویری آرمانی از خویشتن باشند، می توانند خود راستین را تحقق بخشند. پرلز معتقد است که سالمتر این است که خودمان باشیم، نه آنچه دیگران از ما انتظار دارند. وی معتقد است که شخصیت سالم در زمان حال و برای حال زندگی می کند و با اینکه می تواند برای آینده برنامه ریزی کند، دچار اضطراب ناشی از فردا چه خواهد شد، نمی گردد. ویژگی مهم سلامت روان که همه بر سر آن توافق دارند، ریشه کردن عمیق در زمان حال است. با اینکه به اعتقاد بیشتر نظریه پردازان از تاثیر رویدادهای گذشته (بویژه دوره کودکی) مصون نیستیم، اما همگی هم رای اند که تجربه های اولیه به ما شکلی تغییرناپذیر نمی بخشند.

 

در شرایط کنونی جامعه که فشارهای اجتماعی و فشار کار و برخوردهای ارزشی فراوان است خانواده باید محل امن و قابل اعتماد برای اعضای خود باشد. بعضی از نظریه پردازان داشتن دورنمایی از آینده را برای شخصیت سالم حیاتی می دانند، اما توصیه نمی کنند آینده را جانشین حال سازیم.

 

پژوهش حاضر که با تکیه بر دیدگاه سیستمی، سلامت روان را مورد نظر دارد، انسان را به عنوان یک سیستم می نگرد و عوامل روانی و اجتماعی بر عوامل زیستی او موثر است. بدین ترتیب مطالعه انسان و حالات او بدون توجه به محیط او خصوصا خانواده، مفهومی ندارد. خانواده به دعنوان کانون کمک، التیام و شفابخشی است و قادر است فشارهای روانی وارد شده بر اعضای خود را تخفیف دهد، در نتیجه ارتباطات در خانواده بر سلامت روانی افراد نقش تعیین کننده ای دارد.

 

همه نظریه پردازان به نوعی توافق دارند که اشخاص سالم می دانند چیستند و کیستند و خود را می­پذیرند و به آنچه نیستند، تظاهر نمی کنند.

 

خصوصیات انسان سالم از دیدگاه پرلز

 

 

    • افراد به آنکه و آنچه هستند، آگاهی و در برابر آنها پذیرایی کامل دارند.

 

    • انسان سالم با احساس ایمنی در لحظه هستی زندگی می کند.

 

    • انسان سالم می تواند مسئولیت زندگی خود را بپذیرد.

 

    • با خود و جهان ارتباط دارد.

 

    • می تواند آشکارا خشمشان را بیان کنند.

 

    • زندگی شان از قید تنظیم بیرونی آزاد است.

 

  • وضعیتشان در همان لحظه ای که زندگی می کنند هدایت می شود و نسبت به وضعیت همان لحظه از خود واکنش نشان می دهند. مرزهای «من» در آنها فراخ و گسترده است. به تعقیب خوشبختی نمی پردازند (سعادتمند،۱۳۷۶).

 

شخصیت سالم از دیدگاه یونگ:

 

به نظر یانگ، شخصیت انسان متشکل از سه نظام جداگانه، اما دارای روابط متقابل است. «من»، «ناهشیار شخصی» و «ناهشیار جمعی». هر چند این نظامها متفاوتند، می توانند بر یکدیگر تاثیر بگذارند.

 

ناهشیار جمعی، مهمترین رکن شخصیت است. «من» ذهن هوشیار است و همه ادراکها، خاطره ها، اندیشه ها و احساس هایی را در بر می گیرد که همواره بر آنها آگاهیم. ناهشیار شخصی به انبار یا مخزن مطالبی اطلاق می شود که دیگر هشیار نیست اما به آسانی می تواند به سطح هشیار بیابد.

 

انسان سالم از دیدگاه یونگ

 

 

    • آگاهی یافتن از آن جنبه های نفس که موجب غفلت قرار گرفته است. او می گوید فردیت یافته غریزی است، هدفی است که باید در راهش تلاش می کنیم اما به ندرت بدان دست می یابیم.

 

    • دومین جنبه از فردیت مستلزم فدا کردن هدفهای مادی دوران جوانی و ویژگیهایی از شخصیت است که شخص را قادر به کسب آن هدفها می گرداند.

 

    • ضرورت سازش با دو گانگی جنسی روانی است،مرد باید آنیما (خصایص زنانه) و زن آنیموس(خصایص) مردانه اش را بیان کند.

 

    • یکپارچگی خود باید همه جنبه های شخصیت یکپارچگی و هماهنگی یابند به گونه ای که همه آنها ویژگیهای جنس مخالف، گرایشها و کنشهای نامسلط پیشین و تمامی ناهشیار بتوانند بیان شوند.

 

  • پذیرش و شکیبایی، اشخاص سالم دارای ویژگی های پذیرش ناشناخته و مرموز هستند. اشخاص سالم از شخصیتی برخوردارند که یانگ آن را شخصیت مشترک می نامد (مشهدی زاده،۱۳۸۰).

 

 

 

رابطه بین مثبت اندیشی و سلامت روانی از دیدگاه اسلام:‌

 

از دیدگاه اسلام در باره روانشناسی اسلامی، به ویژه روان درمانگری تا کنون مطالعات علمی مدون انجام نگرفته یا اینکه پژوهشگر قادر به دریافت اطلاعاتی در این زمینه نبوده است. در حالی که در اسلام به عنوان دین جامع و کامل که تمام زوایای زندگی انسان را مورد توجه قرار می دهد، زمینه های مناسبی برای چنین انجام مطالعاتی وجود دارد (نوابی نژاد،۱۳۷۹).

 

اسلام به هدایت زندگی انسان و تامین بهداشت روانی او توجه دارد و بدیهی است که شیوه های خاصی را برای بر قراری تعادل روانی ارائه دهد. هدف اغلب شیوه های ارائه شده یاری رساندن به انسان، به منظور برخورداری از روح و روان سالم است تا بتواند با توسل به بهترین راه های ممکن به آرامش برسد. نگرش صحیح نسبت به مشکلات و ناکامی ها، موهبتی است که با آن آدمی در مواجهه با نمونه های به ظاهر ناموزون خلقت، زیبایی و توازن در آن ها می بیند و در زشتی ها، زیبایی را جست و جو می کند.

 

تفکر دینی با هدف کاهش فشار وارد بر انسان در رویارویی با مصائب و حوادث، شیوه هایی را آموزش می دهد تا با بهره گرفتن از آن به نتایج مطلوب، از جمله آرامش، برسد (نوابی نژاد،۱۳۸۶)

 

ارتقای سلامت افراد جامعه یکی از مهمترین مسائل اساسی هر کشور محسوب می شود. همن طوریکه قبلا در تعریف سلامت روان اشاره گردید، طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت، بهداشت روانی علمی است که با آن انسانها قابلیت برقراری ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران را می یابند و قادر به تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی، حل تضادها و بر آوردن تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و متناسب می شوند. از دیدگاه اسلام کسی که «خود آگاهانه با تمامی هستی ارتباط زنده و پویا دارد و می تواند تعارضات خویش را با جهت گیری مثبت حل کند، از نظر روانی سالم است»(احمدی، ۱۳۸۴).

 

رفتارهای مذهبی، در پرداختن به نکات معنی دار زندگی ارزش مثبت دارند. رفتارهایی از قبیل: عبادت، توکل به خداوند، زیارت، مهرورزی و … می توانند از طریق ایجاد امید و تشویق افراد به نگرش مثبت به موقعیت های استرس آمیز، باعث آرامش درونی آنان شوند.

 

[۱]- perls

 

[۲]- Yong

 

[۳]- Anima

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:55:00 ب.ظ ]




فرسودگی شغلی،کاهش قدرت سازگاری فرد با عوامل فشار زا است و سندرمی است مرکب از خستگی جسمی و عاطفی که منجر به ایجاد خود پنداره منفی در فرد نگرشی منفی نسبت به شغل و فقدان احساس ارتباط با مراجعان به هنگام ایجاد وظیفه است.این سندرم ممکن است فرد را به سوی انواع بیماری های روانی و جسمانی سوق دهد و فردرا به بالاترین مرحله فرسودگی روانی و عاطفی برساند.این سندرم در میان کارکنان بهزیستی ، کارکنان خدمات انسانی و بهداشتی و اعضای خانواده است و شامل سه بعد اصلی ۱-تحلیل رفتن هیجانی ۲-مسخ شخصیت ۳- کاهش احساس پیشرفت و دستاوردهای شخصی .

 

ابعاد دیگری نیز وجود دارد که بطور عمومی توصیف شده است :۱- پدیده فرسودگی ممکن است در یک فرد یا درسطح یک سازمان رخ دهد ۲- فرسودگی یک تجربه ای روانشناختی درونی است که احساس نگرش ها ، انگیزه ها و انتقادات فرد را درگیر می سازد ۳- فرسودگی تجربه ای منفی است که با مشکلات عمده پریشانی ،ناراحتی ،اختلال کارکرد و پیامدها ی منفی یا تمام اینها را موجب می شود (افتخاری ،هریس ،۱۳۸۱؛روستا ،۱۳۸۶).

 

 

پین[۱] (۱۹۸۲)در مطالعات خودبه این نتیجه رسیده است که؛۱- نشانه گان فشار روانی فرسودگی شغلی؛۲-عوارض ونتایج سطوح بالای فشار روانی شغلی؛۳- ناکامی شخصی و۴-عدم برخورداری افراد از مهارتهای لازم برای مقابله کردن،دارای زیان های فراوان شخصی،سازمانی،اجتماعی است واین زیان ها نیز احتمالا روبه افزایش می باشند.نشانه گان فشار روانی فرسودگی شغلی در نتیجه ادامه وعدم تسکین فشار روانی ناشی از کار،به وجود می آید.عوارض و نتایج این نشانه گان را می توان به چهار نوع تقسیم کرد که عبارتند از؛۱-کاهش نیروی ذخیره شده در بدن فرد؛۲-پایین آمدن سطح مقاومت فرد نسبت به بیماری؛۳– افزایش عدم رضایت و بدبینی؛۴-افزایش موارد غیبت فرد از کار و کاهش کارایی شغلی وی.
پایان نامه

 

فرسودگی شغلی را می توان به عنوان نتیجه نهایی فشار روانی تجربه شده که فرد نتوانسته است به طور مناسبی با آن مقابله کند ، تعریف کرد .

 

 

 

۲-۱-۱- مراحل پنجگانه فرسودگی شغلی

 

۱ مرحله ماه عسل:در این مرحله فرد احساسات شادمانی و سرخوشی ناشی از برخورد با شغل جدید را تجربه می کند.این احساسات عبارتند از: تهییج ،اشتیاق ، غرور و چالش.وجود نامطلوب به دو طریق ظهور پیدا می کنند و بعد از مدتی نیروی ذخیره شده برای مقابله با نیازهای یک محیط چالش آور، به تدریج به اتمام می رسد. در این مرحله ودر جهت مقابل با فشار روانی ، بعضی از عادات شیوه های رفتاری در فرد شکل می گیرند که غالبا برای مقابله با چالش های بعدی مفید نیستند .

 

۲  مرحله کمبود سوخت :در این مرحله،فرد نوعی احساس مبهم زوال،خستگی،گیجی را تجربه می کند.نشانه های این مرحله عبارتند از:نا رضایتی شغلی،عدم کارایی ،اختلال در خواب،احساس خستگی.نارضایتی چنین احساساتی نیز واکنش فرار( اعتیاد و پر خوری )است.

 

         ۳- مرحله  نشانه مزمن:در این مرحله نشانه های مرضی فیزیولوژیکی بیشتر آشکار می شوند و فرد نیازمند توجه وکمک می شود.نشانه های عادی این مرحله عبارتند از:فرسودگی مزمن،بیماری های جسمی،خشم وافسردگی.در این مرحله  نوعی احساس خستگی و فرسودگی ،بر فرد مستولی می شود.

 

۴- مرحله بحران:اگر احساسات و نشانه های مرضی مرحله سوم را برای مدت طولانی ادامه پیدا کند،فرد وارد مرحله بحرانی می شود.دراین مرحله فرد احساس می کند بر او ستم رفته است وتمایلات مربوط به بدبینی،شک ،تردیدنسبت به خوددراوافزایش می بابد.در این مرحله ممکن است فرد دچار زخم معده ،سردرد دردهای مزمن پشت،فشار خون بالا و کم خوابی شود.

 

۵-مرحله برخورد با دیوار:این مرحله از نشانه گان فشار روانی ناشی ازفرسودگی یا به پایان رسیدن  نیروی فرد برای سازگاری با محیط کار مشخص می شودواحتمال دارددراین مرحله،فرد شغل خود را از دست بدهد.از طرف دیگر،این احتمال نیز وجود دارد که در آن مرحله وبا بهبود فرد،بعضی از نشانه های مرضی از بین برود؛اما این نشانه ها تغییرات فیزیولوژیکی دیگری را در فرد ایجاد می کنند که ممکن است رهایی از آنها ،به سادگی انجام نگیرد(ساعتچی،۱۳۸۹).

 

 

 

۲-۱-۲ دلایل فرسودگی شغلی

 

علل عمده فرسودگی شغلی عبارتند از:

 

۱-نارسایی مهارت خود شخص و کم تجربگی او، ۲- نبود یا کمبود امکانات و لوازم کار،۳-کهنه بودن ابزارهای کار۴-کم توجهی کارفرما و پیچیدگی های کارو ارزش مهارت اقتصادی ان درمقایسه با سایر مشاغل سطح پایین۵-انتقادات طاقت فرسای کارفرمایان۶-مساعد نبودن موقعیت کار ۷-بالا رفتن سن فرد شاغل۸-رنجور بودن یا وجود بیماریهای مزمن و نا شناخته۹-ارجاع مشاغل به افراد نا آشنا ۱۰- تحقیر از سوی اطرافیان۱۱-ابهام و کشش در نقش ۱۲-سنگینی نقش ۱۳-سروصدای محیط فیزیکی خطرناک۱۴-مشکلاتعاطفی وخانوادگی(افتخاری،هریس،۱۳۸۱؛به نقل از روستا،۱۳۸۶).

 

این عقیده که استرس های انباشته شده از کار زیاد به فرسودگی منجر می شود،این یافته را که فرسودگی به طور معمول کارکنانی را که تا حد زیادی به کارشان متعهد و مقیدند یعنی از کسانی که اضافه به وقت موظف کاری خود کارشان را به خانه انتقال می دهند و یا روزهای تعطیل به اداره می‌روند حمایت می کنند . نشان اولیه فرسودگی زمانی مشخص می شود که این قبیل کارکنان ساعات طولانی تری را صرف انجام کار می کنند ،اما به دلیل خستگی وانعطاف پذیری کمتری به نتیجه می‌رسند.

 

قربانیان فرسودگی ممکن است احساس ناامنی کنند و در زندگی شخصی کامروا نباشند.به دلیل فقدان حرمت ذات  و منزلت در خارج از شغل،آنها ممکن است سعی به یافتن این عوامل در شغل کنند.با کار سخت وغیر معمولی که در سازمان انجام می دهند،احترام و یا دانش های قابل توجهی کسب می کنندوبه خودشان ثابت می کنند که افراد با ارزشی هستند .بهای اضافه کاری طولانی مدت آنها،انبوهی از استرس و همچنین کاهش سریع انرژی است که بدن نمی تواند انرژی هدر رفته را به همان میزان جایگزین نماید و همین شرایط منجر به مشکلات جسمی و روانی می گردد( مهداد،۱۳۸۷).

 

 

 

۲-۱-۳ رویکرد های مختلف نسبت به فرسودگی شغلی 

 

 

  • رویکرد تعاملی چرینس

 

در مدل چرینس حرکت به سوی فرسودگی شغلی به ترتیب،شامل مراحل زیر است:

 

فشار روانی:منابع تنش(یا تنیدگی) که باعث ایجاد فرسودگی شغلی در فرد می شوند متعدد هستند. برای مثال تنش زا های فردی (انتقادات و ناکامی) تنش زا های بین فردی (تماس با مراجعان ،روابط با همکاران ،مدیران و…) وتنش زا های سازمانی (تراکم کاری و مقررات اداری )، از جمله منابع تنش در کارکنان سازمان ها هستند (ساعتچی ،۱۳۸۹).

 

 

 

 

 

 

 

الف)آشفتگی روانی:

 

این مرحله با مؤلفه های؛روان شناختی(عزت نفس پایین وخستگی هیجانی)،جسمانی(سردرد و خستگی )کاهش رفتار(استفاده ازالکل وبروزاختلافات  خانوادگی )همراه است به این مرحله همان تحلیل هیجانی مزاج گویند.

 

ب)مقابله دفاعی:

 

این مرحله بااثرات فرایند فرسودگی روانی و کاهش کیفیت کار فرد،همراه است. مقابله  دفاعی از طریق مجموعه ای از تغییرات در نگرش و رفتار نظیر سرزنش کردن دیگران (به خاطر خطاهای خود)،فقدان علاقه و همدردی نسبت به دیگران و متاثر نشدن از درد و آلام آنان،مشخص می شود.برای مثال اگر درمان گر خود گرفتار فرسودگی شغلی شده باشد،از طریق مقابله دفاعی تلاش می کند از هدر

 

دادن نیروی هیجانی جلو گیری کندودر نتیجه، باافراد نه به عنوان یک انسان،بلکه به صورت یک شیءیا عدد و شماره ، برخورد می کند. این مرحله با مؤلفه مسخ شخصیت ، مشابه است.

 

در مدل چرنیس ، تلاش های مبتنی بر مقابله عملکردی به فرداجازه می دهند که با تنش ها به شیوه ای واقع گرایانه (و نه به صورت تغیرات ادراکی و در قالب ساخت و کار های دفاعی)،مقابله کند.چنین ساخت و کارهای مقابله ای عملکردی ،به سه صورت زیر ،طبقه بندی می شوند؛

 

– راهبرد های که بوسیله سازمان داده می شود (مانند تشکیل کارگاه های آموزشی در زمینه شیوه های مقابله با فشار روانی).

 

– راهبردهای فردی(مثل رفتن به مرخصی).

 

– راهبردهای گروهی که بوسیله گروه ها به کار گرفته می شود(مثل  حمایت همکاران ،خانواده ،دوستان ،حمایت اجتماعی ).

 

۲- مدل کپنر

 

کپنرو کالتابیانو[۴] (۱۹۹۳)در مقابل مدل چرنیس (۱۹۸۰)،مدل دیگری را پیشنهاد می کنند که کامل تر به نظر می رسد ،در مدل کپنر،بین دو متغییر فشار روانی و آشفتگی روانی ،رابطه مستقل وجود دارد.

 

همچنان که چرنیس نیز بر نکته تاکید کرده است،بین متغییر میزان آشفتگی روانی و متغییر درجات و تعداد مکانیسم های مقابله دفاعی و همچنین بین میزان آشفتگی روانی و احساس شکست،رابطه وجود دارد . رابطه موجود بین آشفتگی روانی واحساس شکست،تآثیری بر مدل درماندگی آموخته شده سلیگمن (۱۹۷۵) و نشانه گان تطابق عمومی (GAS) (هانس سلیه ، ۱۹۷۶) می باشد . در این مدل ،بین سنخ شخصیت A وفشاراورهای ادراکی بوسیله افراد، نوعی رابطه مثبت وبین سنخ شخصیت A وحمایت اجتماعی رابطه منفی وجود دارد،یعنی افراد سنخ شخصیتی Aاز حمایت اجتماعی کمتری برخوردارند.نتیجه مقایسه این مدل ها آن است که حمایت (به عنوان یک میانجی و واسطه) موجب  می گردد فشار روانی ،کمتر باعث فرسودگی شغلی شود (پاکی ،۱۳۸۰؛ساعتچی ،۱۳۸۹).

 

 

 

۲-۱-۴ رویکرد روان شناختی  اجتماعی

 

مزلچ و جکسون[۵] ( ۱۹۸۱)رویکردی مبتنی بر تحقیق را برای فرسودگی شغلی طراحی کردند و تلاش کردند شرایطی که منجر به فرسودگی شغلی می شوند، روشن سازند.آنها به این نتیجه رسیدند که فرسودگی شغلی یک ساختار چند بعدی می باشد که از سه مؤلفه مربوط به هم تشکیل شده است، این مؤلفه ها عبارتند از :

 

 

 

مؤلفه اول:

 

این مؤلفه مربوط به تحلیل یا خستگی هیجانی است  و طی آن نیروهای هیجانی شخص ، تحلیل می رود. تعادل قبلی شخص که دارای سطح انگیزش بالا بوده است ، در اثر فرسودگی به تدریج از بین می رود و انجام دادن کار برای وی خسته کننده می شود.

 

 

 

مؤلفه دوم:

 

این مؤلفه تشکیل دهنده فرسودگی شغلی است و نشان دهنده تمایل به فرد برای ابتلا به عارضه شخصیت می باشد .این پدیده در حرفه های خدمات انسانی وبه صورت تمایل درمان گر بروز پیدا می کند. وقتی پزشکان گرفتار فرسودگی شغلی (به ویژه مسخ شخصیت ) می شوند ، بیماران خود را به صورت شی ء می بینند و درد آنها را احساس نمی کنند و آنان را با شماره ،نوع بیماری ،شماره اتاق، شماره تخت و… می شناسند .

 

 

 

مؤلفه سوم:

 

این مؤلفه که مربوط به پایان بودن احساس موفقیت فردی است،توجه کمتری را به خود جلب کرده است .منظورازاین مؤلفه آن است که فرد احساس می کند عملکردش با موفقیت همراه نیست.به عبارت دقیق تر ،در این مؤلفه،عملکرد یا موفقیت «ادراکی» فرد مخدوش می شود و نه عملکرد و موفقیت واقعی او.

 

به نظر گاردن[۶] (۱۹۸۷) موفقیت فردی ، ابعادی از «خود کارآمدی » را نیز نشان می دهد، یعنی فرد توانایی کنترل عمل و مهارت در عملکرد خود را حفظ کرده است.  بنابراین ،موفقیت فردی با خود کارآمدی ،رابطه مثبت دارد وبا درماندگی آموخته شده ،رابطه منفی دارد.

 

براین اساس می توان گفت،در نظریه مزلچ، فرسودگی شغلی مجموعه نشانگان روان شناختی سه متغیره می باشد و هنگامی اصطلاح فرسودگی شغلی را به کار می گیریم که نشان دهیم فرد دچار خستگی هیجانی،مسخ شخصیت و کاهش احساس موفقیت فردی شده است.هرچند این نشانه ها با یکدیگر مرتبط هستند ، اما در واکنش نسبت به فشارهای روانی شغلی کمتر به صورت همزمان می آیند .این سه مؤلفه در مفهوم از یکدیگر جدا و از دیدگاه تجربی،به یکدیگر مرتبط می باشند(ساعتچی ،۱۳۸۹).

 

 

 

 

  • رویکرد بالینی

 

تدوین یک مدل نظری،باید در مبانی نظری دیگری ریشه داشته باشد.مفهوم فرسودگی شغلی پیش از آنکه به صورت نظری ارائه گردد،به شکل تجربی شکل گرفته است. فرویدنبرگر فرسودگی را یک حالت خستگی و تحلیل رفتگی می داند که از کار سخت و بدون انگیزه،ناشی می شود.او رویکرد بالینی، سبب شناسی،علائم،روند،مسیر بالینی و درمان فرسودگی شغلی را در مقاله ای که در سال ۱۹۷۹  انتشار یافت،تشریح کرده است.وی معتقد بود که نشانگان فرسودگی شغلی،به صورت علائم مختلف ظاهر می شود . این علائم و شدت آنها از یک شخص به شخص دیگر تفاوت دارند و این عوارض نیز یک سال پس از شروع به کار،در فرد ظاهر می شوند.فرویدنبرگر،گروه های زیررابه عنوان کارکنانی که بیشتر دچار فرسودگی شغلی می شوند،معرفی کرده است:

 

 

    • کارکنان و کارمندان فداکارومتعهد به سازمان وکار: این گروه از کارکنان بیشتر مستعد فرسودگی می باشند . نمونه ای از این کارکنان،کسانی هستند که در مراکز مشاوره ، مراکز پیشگیری از بحران ها و مراکز دیگری که به مردم خدمت می کنند،به کار مشغول هستندو می کوشند به دیگران کمک کنند.بهتر به مددجویان احساس تنش را تجربه می کنندواز طرف دیگر،تحت فشار روانی همان کسانی می باشند که به آنها خدمت می کنند.اگر این فشارهای روانی را به فشارهای سازمانی که داریم بر آنها وارد می شود،اضافه کنیم،به این نتیجه می رسیم که این افراد با فشار فزاینده ای مواجه هستند.

 

    • افرادی که سازمان را جایگزین زندگی اجتماعی خودکرده اند:این گروه از کارکنان افرادی هستند که زندگی بیرون از اداره برای آنان رضایت بخش نیست ،تعهد بیش از حد به کار دارند و به مدت طولانی نیز در سازمان کار می کنند.تعهد بیش از حد آنها یک خطر جدی تلقی می شودو بیانگر این نکته می باشد که فرد زندگی خارج از کار را رها کرده است.این عامل خود زمینه مناسب برای تجربه فرسودگی را فراهم می آورد.

 

    • افرادی که دارای شخصیت سلطه طلب هستند:به اعتقاد فرویدنبرگر ، افراد سلطه طلب نیز آمادگی لازم برای گرفتار آمدن به فرسودگی شغلی را دارند.این افراد نیاز دارند تا دیگران را به شدت کنترل کنند.آنها معتقدند که هیچ یک از افراد نمی توانند وظایف شغلی خود را آنچنان که شخص آنان انجام می دهد،انجام دهند.چنین اشخاصی نه تنها این فکر و اعتقاد را دارند ،بلکه سعی می کنند مانع از ارائه امکانات آموزشی به دیگران(جهت فراگیری مهارتهای لازم)،شوند.سلطه جویی این افراد در سازمان،آثار منفی بسیار داردومنتهی به نگرش های منفی،بدبینی وتنفر افراد موسسه یا اداره می شود. چون این افراددر همه امور سازمان(بودجه،نحوه انجام دادن کار،هزینه ها و. . . )دخالت می کنند،به تدریج دچار فرسودگی شغلی می شوند.

 

  • مدیران :گروه دیگری که استعداد زیادی برای مبتلا شدن به فرسودگی شغلی را دارند،مدیرانی هستند که بیش از حد کار می کنند،این نوع مدیران هنگامی که کار در موسسه را شروع می کننداز چنان نیرویی برخوردارند که می توانند سازمان را فعال نگه داشته وتمام امور سازمان را تحت کنترل و نظارت خود در آورند. حال اگر به این مدیران به موقع کمک نشود،به تدریج احساس می کنند مشکلات چاره ناپذیراند، بنابراین احساس تنهایی می کنند و خودشان رااز دیگران جدا می سازند. جدایی مدیران از دیگران به نوبه خود،مانع از پیشرفت و ترقی کارکنان سازمان می شود.کار بیش از حد مدیران منجر به خستگی جسمی وروانی آنان می شودواین رویداد نیز،اولین گام رسیدن به فرسودگی شغلی است(ساعتچی ،۱۳۸۹).

 

[۱] – Pin

 

[۲] – Cherins

 

[۳] – Cepner

 

[۴] – Cepner & Caltabeiano

 

[۵] – Maslach & jackson

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:55:00 ب.ظ ]