کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          


کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب


 



جدول شماره ۴-۱۳عناصر اقلیمی میانگین درجه حرارت و رطوبت نسبی ایستگاه فیروز کوه ۸۷
جدول شماره (۴-۱۵)منطقه ی گرمایی آسایش شب و روز با توجه به ماه در فیروزکوه ۸۸
جدول شماره(۴-۱۶) وضعیت آب و هوایی در مقیاس سه گانه ی اوانز ۸۹
جدول شماره۴-۱۸ مساحت پراکنش اجزاء واحدهای اراضی در واحدهای هیدرولوژیکی (زیرحوزه‌ها) ـ هکتار ۹۴
جدول شماره ۴-۱۹ مشخصات مهم فیزیوگرافی زیرحوزه‌ها و کل آبخیز جلیزجند، شهرستان فیروزکوه ۹۵
فهرست نمودارها
عنوان صفحه
نمودار ۲-۱- نموداری از زیرشاخه های برجسته صنعت زمین گردشگری ۲۲
نمودار ۲-۲- تقسیم بندی محیط های مناسب فعالیت ژئوتوریسم ماجراجویانه (نکونی صدری، ۱۳۸۸) ۲۲
نمودار شماره ۳-۱ وضعیت دمای ماهانه ایستگاه فیروز کوه ۶۲
نمودار شماره۳-۲ وضعیت رطوبت نسبی ماهانه ایستگاه فیروز کوه ۶۴
نمودار شماره۳-۳ میانگین بارندگی ماهانه ایستگاه فیروز کوه ۶۵
نمودار ۳-۴ درصد بارندگی فصلی ایستگاه فیروز کوه ۶۷
نمودار ۴-۱-در جامعه آماری این پژوهش ۵۵% از مصاحبه شونده ها خانم و ۴۵% آقا بودند ۹۹
نمودار ۴-۲-میانگین رده های سنی طبق نمودار زیر میباشد ۹۹
نمودار ۴-۳- در این جامعه آماری ۴۹% از مصاحبه شنونده گان دارای مدرک تحصیلی لیسانس میباشند ۱۰۰
نمودار ۴-۴-از این بین ۷۰% از پارک ملی دیدن نموده اند و ۳۰% خیر. ۱۰۰
نمودار ۴-۵-۶۳% معتقد هستند که ژئوپارک در ایران وجود دارد ۱۰۱
نمودار ۴-۶-میزان بازدید کنندگان از ژئوپارک تنها ۲۷% می باشد. ۱۰۱
نمودار ۴-۷- میزان آشنایی از منطقه تنگه واشی ۱۰۲
نمودار ۴-۸- ۸۷% معتقد هستند که منطقه تنگه واشی قابلیت معرفی به عنوان ژئوپارک را دارد ۱۰۲
نمودار ۴-۹- طبق نمودار زیر ۸۱% معتقدند تبلیغات کافی برای معرفی تنگه واشی به عنوان جاذبه ژئو توریستی صورت نگرفته است ۱۰۳
پایان نامه - مقاله - پروژه
نمودار ۴-۱۰- در رابطه با توسعه بی رویه گردشگری در منطقه تنگه واشی، ۸۰% نگران آسیب آن به محیط زیست ۱۰۳
نمودار ۴-۱۱- طبق آمار ۹۶% معتقد هستند اقدامات انجام شده برای حفظ محیط زیست منطقه کافی نبوده است ۱۰۴
نمودار ۴-۱۲- توسعه بیرویه گردشگری چه میزان در انباشت زباله ها در منطقه تنگه واشی تاثیر دارد؟ ۱۰۴
نمودار ۴-۱۳- اکثر مصاحبه شوندگان بر این عقیده هستند که امکانات کافی برای جمع آوری زباله ها در مسیر تنگه واشی وجود ندارد ۱۰۵
نمودار ۴-۱۴- در رابطه با رودخانه تنگه واشی ۸۱% معتقد هستند که ممکن است توسعه گردشگری در این منطقه باعث الوده شدن هرچه بیشتر این رودخانه شود ۱۰۵
نمودار ۴-۱۵- جهت جلوگیری از تخریب کتیبه ها موجود در منطقه تنگه واشی توسط عوامل طبیعی و انسانی، ۹۱% بر این عقیده هستند که اقدامات لازم از طرف مسئولین صورت نگرفته است ۱۰۶
نمودار۴-۱۶-انگیزه رفتن به طبیعت واستفاده از پارک‏های ملی و پارک‏های جنگلی به شرح ذیل میباشد ۱۰۷
نمودار ۴-۱۷- اغلب گردشگران انفرادی به طبیعت نمیروند ۱۰۸
نمودار ۴-۱۸- فصل بهار مناسب ترین فصل برای گردش در طبیعت می باشد ۱۰۸
نمودار ۴-۱۹- بکر بودن طبیعت و همچنین تسهیلات متناسب با طبیعت از اهمیت بالایی نزد گردشگران برخوردار است ۱۰۹
نمودار ۴-۲۰- میزان اهمیت حفاظت از پدیده های گوناگون در ژئوپارک به شرح ذیل میباشد ۱۱۰
نمودار ۴-۲۱- میزان بیشتری از مصاحبه شوندگان مدیریت خصوصی را برای ژئوپارک مناسب میدانند. ۱۱۱
نمودار ۴-۲۲- میزان ظرفیت های موجود در ژئوپارک ها ۱۱۱
نمودار ۴-۲۳- میزان منفعت تأسیس ژئوپارک‏ها برای مردم محلی ۱۱۲
نمودار ۴-۲۴- بهترین شکل اقامتی برای گردشگران به شرح ذیل میباشد ۱۱۳
نمودار ۴-۲۵- میزان تمایل برای اقامت در اقامتگاه ها در طی سال ۱۱۴
نمودار ۴-۲۶- ۷۲% موافق اخذ ورودی از گردشگران برای استفاده ازژئوپارک می باشند ۱۱۴
نمودار ۴-۲۷- میزان تمایل پرداخت ورودی برای مناطق گردشگری ۱۱۵
نمودار ۴-۲۸- میزان تاثیر اخذ ورودی از گردشگران برای استفاده عموم از اینگونه پارک‏ها به شرح ذیل می‎باشد ۱۱۵
فهرست اشکال
عنوان صفحه
شکل ۴-۱ ۷۳
شکل ۴-۲ ۷۵
شکل ۴-۳- جدول بیوکلیماتیک اولگی فیروزکوه ۷۷
شکل ۴-۴- بر آورد شاخص آسایش شبانه و روزانه ۸۰
شکل ۴-۵ ۹۰
شکل ۴-۶ ۹۱
شکل ۴-۷- کتیبه ای که در زمان فتحعلی شاه قاجار در دل کوه نقش شده ۱۰۶

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-07-23] [ 02:29:00 ق.ظ ]




دامن زدن به بحران­های سیاسی و اقتصادی
کشورهایی همچون امارات متحده و کویت که فاقد حکمرانی خوب می­باشند، همیشه مستعد بروز بحران های مالی هستند. امروزه این مساله کاملا پذیرفته شده است که بحران­ های مالی در کشورهای آسیایی معلول حکمرانی ضعیف آنان است. نهادهای پاسخگویی بویژه در بخش­های مالی اهمیت دارند. این نهادها از سرقت دارایی ها و وام ها که می ­تواند به صورت جدی موجب خسارت اقتصادی شود جلوگیری می­ کنند. بحران های مالی و اقتصادی، بی­ثباتی سیاسی را پرورش می­ دهند (میدری و خیرخواهان، ۱۳۸۳: ۳۵۹) و زمینه را برای بوجود آمدن بحران های سیاسی فراهم می­آورند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
به خطر افتادن امنیت ملی، منطقه ای و بین المللی
دولت های فاقد حکمرانی مردم سالار، تهدیدهای امنیتی هستند. دولتی که فاقد وسایل خلق و تنفیذ قوانین و مقررات مطلوب و تامین خدمات ضروری به ویژه امنیت برای شهروندان خود است، در برابر بسیاری از مسائل آسیب­پذیر است. نخست آنکه در حل صلح­آمیز و سریع اختلافات و مناقشات بین افراد و دولت، بین افراد یا گروه­ ها یا بین دستگاه های دولتی با یکدیگر ( به ویژه بین ادارات و سازمان های کشوری و نظامی دولت)، فاقد تجهیزات مناسب هستند. اختلافات حل نشده مزبور می ­تواند به تشدید خشونت و حتی جنگ داخلی منجر شود. کشورهایی که حکمرانی ضعیف دارند برای جلوگیری از شیوع بیشتر امراض، مقابله با جنایات سازمان یافته، مقابله با چرخه ورود، توزیع و مصرف مواد مخدر، مهار جعل و کلاهبرداری، مقابله با پول­شویی، تروریسم و سو استفاده از حقوق بشر، آمادگی لازم را ندارند. این امور همگی آثار بی­ثباتی و ناتوانی در امنیت را در ابعاد ملی، منطقه ای و بین المللی به جا می­گذارند. (میدری و خیرخواهان، ۱۳۸۳: ۳۵۹-۳۶۰)
به عنوان مثال امارات متحده عربی، در امور داخلی اتحادیه با مسائل و مشکلات گوناگونی دست به گریبان است، از جمله این مشکلات، اختلافات مرزی میان خود شیخ نشین های هفتگانه و میان هریک از آن­ها با دیگر دولت­های منطقه خلیج فارس می­باشد. مشکل دیگر اختلافات بر سر عدم توازن در مشارکت هریک از امارات در تعیین و تنظیم بودجه فدراسیون می­باشد. طبق آنچه که از ابتدای تشکیل اتحادیه پیش بینی شده بود، هریک از امارات می بایستی به سهم خود بخشی از بودجه اتحادیه را تامین کند. اما در عمل، هیچ­یک مشارکت موثری نداشته و ابوظبی به تنهایی بیش از نود درصد بودجه را تامین می­کرده است.
مساله دیگر این است که هیچ یک از امارات چندان توجه و علاقه ای به مقررات و اصول تشکیل دولت فدرال نشان نمی­دهند و سیاست خاص خود را دنبال می­ کنند. رقابت میان امارات مختلف در زمینه اجرای برنامه های عمرانی مشابه که بیشتر جنبه کسب اعتبار و خودنمایی دارد، مشکل دیگر امارات متحده عربی است. هرچند در اکتبر ۱۹۷۷دولت فدرال اتحادیه تلاش کرد برای جلوگیری از روش­های فردی و غیر اقتصادی در رقابت و تکرار پروژه ها که اتلاف سرمایه را به همراه داشته است، کمیته ای برای تنظیم و هماهنگ سازی برنامه های توسعه اقتصادی و صنعتی در سراسر فدراسیون تشکیل دهد. در مجموع می­توان گفت عدم یکپارچگی واقعی میان اعضای اتحادیه، یکی از بزرگترین مشکلات امارات متحده عربی می­باشد.(مجتهدزاده،۱۳۸۲: ۱۸۰-۱۸۲)
بطور کلی می­توان گفت فساد، بیکاری، فقر، نا­امنی و عدم مشروعیت سیاسی و اقتصادی از پیامدهای نبود حکمرانی خوب در جوامع می­ باشد.
گفتار دوم: بررسی پیامد­های احتمالی سیاسی عدم حکمرانی خوب در آینده
همانطور که در فصل پیش ذکر شد، اقتدارگرایی، سرکوب گری، ساختار حکومتی پدرشاهی و انسداد سیاسی، استیلای حزب حاکم و فضای بسته سیاسی، ضعف نهادهای مدنی ، کلاینتالیسم و فساد گسترده موانعی در برابر حکمرانی خوب محسوب می­شوند. میتوان گفت میان بروز این عوامل و نبود حکمرانی خوب یک رابطه دوسویه وجود دارد، به طوری که از یک سو این عوامل خود بوجود آورنده حکمرانی بد هستند و از سوی دگر، نبود حکمرانی خوب و برقراری حکمرانی بد منجر به بروز این عوامل می­گردد و یک رابطه دوطرفه میان آن ها برقرار است و هریک نتیجه دیگری است.
بنابر این در نبود یک حکمرانی خوب، اقتدارگرایی و سرکوب گری رشد می­یابد و نهادهای مدنی دچار ضعف می­گردند، احزاب نادیده گرفته می­شوند و جامعه دچار فساد می­گردد. مجموع این عوامل منجر به پیدایش بحران مشروعیت در یک جامعه می­گردد که خود عامل اصلی جنبش­های اجتماعی در منطقه خاورمیانه بشمار می­رود. در ذیل مهم ترین عواملی را که در نبود یک حکمرانی خوب منجر به پیدایش و گسترش این جنبش ها می­ شود بررسی می­گردند:
الف) اقتدارگرایی فزاینده، سرکوب گری و بحران مشروعیت سیاسی
منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا یکی از کانون های بسیار مهم اقتدارگرایی و سرکوبگری است. از نیمه دوم دهه ۱۹۷۰ به ویژه از دهه ۱۹۸۰ به بعد در کشورهایی همچون تونس، الجزایر، مصر و در برخی کشورهای خاورمیانه عربی همچون امارات، حکومت های اقتدارگرای سرکوبگر پوپولیستی جای خود را به حکومت های اقتدارگرای فردی و مخالف با پوپولیسم دادند، این حکومت ها در آغاز یک نظام تکثرگرای حزبی همراه با برخی آزادی های سیاسی و اجتماعی را، رسمیت بخشیدند، اما پس از مدتی محدود، نقاب از چهره حکام اقتدارگرا برداشته شد و آشکارا به سمت اقتدارگرایی و سرکوب فزاینده حرکت کردند و از همان زمان به بعد، بحران مشروعیت، شکل گرفته و رشد یافت. به دلایل ذیل، اقتدارگرایی چنین رژیم هایی در شمال آفریفا و برخی از کشورهای خاورمیانه عربی توجیه ناپذیر بود و به سلب مشروعیت عمومی از حکومت و تشدید آن در چند دهه اخیر انجامید.
۱- فردی و موروثی شدن حکومت
در حکومت های پان عربیستی و سوسیالیستی پیشین، اقتدارگرایی ناشی از فردیت شخص حاکم نبود بلکه برخاسته و مرتبط با ایدئولوژی ملی گرایی و سوسیالیسم دولتی حاکم بر جامعه بود. با روی کار آمدن حکومت های اقتدارگرای جدید، استیلای ایدئولوژی های یاد شده جای خود را به استیلای فرد حاکم و موروثی شدن قدرت سیاسی در خاندان حاکم داد؛ در هم تنیدگی فرد و خانواده حاکم با حکومت چنان شدید بود که امکان تفکیک بین آن دو نبود. چنین ویژگی منجر به محوریت شخص حاکم در تصمیم گیری ها، تمرکز شدید قدرت در نزد وی، غیر رسمی شدن سیاست و انحصار تصمیم گیری در نزد رئیس حکومت و حزب حاکم، تشریفاتی شدن پارلمان در تصمیم گیری ها، غلبه فرد محوری بر نهاد محوری، فساد و سرکوب نهادهای مدنی در این رژیم ها در منطقه گردید که از این ویژگی ها، در ادبیات سیاسی تحت عنوان «سلطانیسم یا نوپاتریمونیالیسم» یاد می شود.(سردارنیا، )
در چند دهه اخیر، اقتدارگرایی فردی و موروثی و سرکوبگری فزاینده مخالفان و منتقدان به مرور زمان شدت یافت و به شکاف فزاینده حکومت و جامعه در منطقه انجامید، در این کشورها جوامع و ملت ها روز به روز از حکومت، بیگانه تر شده و مشروعیت حکومت ها در نزد آنها تضعیف شده و از بین رفت. شخصی و فرد گرا شدن حکومت باعث شد که مردم و نیروهای اجتماعی تمام ناکارآمدی ها، فساد، ضعف حکمرانی و بحران های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را به شخص و حزب حاکم معطوف سازند.(پیشین،۱۳۹۲: ۲۷۳). جنبش های اخیر در منطقه، بازتاب کننده شکاف جدی بین ملت و جامعه با حکومت شخصی و حزب حاکم سرکوبگر و محصول بحران مشروعیت سیاسی اوج یافته ناشی از این شکاف بودند.
۲- استیلای حزب حاکم و محدودیت شدید بر آزادی ها و نهادهای مدنی و احزاب
یکی از ویژگی های نظام های اقتدارگرا در منطقه (نظام های جمهوری و غیر سلطنتی) استیلای حزب حاکم بر سپهر سیاسی و اجتماعی و یک دموکراسی با تکثر گرایی حزبی صوری و هدایت شده بود. در این منطقه، حزب حاکم تحت امر شخص حاکم و تأیید کننده دستورات و پیشنهادات وی بوده است. در این نظام ها، پیوند بین حزب حاکم و شخص حاکم چنان شدید بود که امکان تفکیک و تمایز حزب از شخص حاکم نبود. حزب حاکم به مثابه اصلی ترین کانالی بود که شخص حاکم و خانواده وی از آن طریق، جامعه و نیروهای اجتماعی را کنترل می کردند.
در جمهوری های اقتدارگرا، تکثرگرایی حزبی صوری و هدایت شده به مثابه پوششی برای پوشاندن چهره واقعی این نظام ها و مشروعیت بخشیدن به آنها عمل می کرد. در این کشورها، انتخابات صوری چند حزبی به تناوب انجام می شد ولی دخالت، تهدیدها، نفوذ و کنترل شدید حزب و شخص حاکم بر انتخابات باعث شد که احزاب منتقد و مخالف هیچ گاه به قدرت نرسند، در پارلمان از کرسی های قابل توجه برخوردار نشوند و فاقد وزن سیاسی در پارلمان باشند.
۳- کلاینتالیسم و فساد گسترده
«کلاینتالیسم» در لغت به معنی پیرو پروری است و نوعی رابطه دو سویه بین حامی (شخص حاکم یا حزب حاکم) و پیروها ( گروه ها و شخصیت های مهم اجتماعی) تعریف می شود که حامی در ازاء کسب حمایت سیاسی- اجتماعی پیروها، امتیازات و رانت های مهم اقتصادی به آنها اعطاء می کند.
یکی از ویژگی های بسیار بارز حکومت های اقتدارگرا در منطقه چه در طیف سلطنتی و چه جمهوری های صوری، کلاینتالیسم و فساد روز افزون است؛ این ویژگی به طور قطع و به شکل مستقیم با فردی و شخصی شدن حکومت و موروثی شدن آن در این منطقه مرتبط است. اصولاً حکومت های اقتدارگرای فردی و موروثی، ناپاسخگو و مسئولیت ناپذیر بوده اند و فساد نیز یکی از تجلیات عینی این حکومتها بوده است. از آنجا که این حکومت ها فاقد پایگاه طبقاتی و حمایتی گسترده بوده اند، لذا ایجاد و گسترش شبکه های فاسد حمایتی با افراد و گروه های متنفذ و کسب حمایت سیاسی- اجتماعی آنها برای حفظ و استمرار قدرت سیاسی خاندان حاکم، ضرورت داشته است.
سازمان شفافیت بین المللی، مهمترین سازمانی است که هرساله فهرستی از پاکترین تا فاسدترین دولت های جهان را منتشر می سازد، در گزارش های این سازمان، رتبه بندی کشورها بر اساس نمره آنها بین ۱ تا ۱۰ انجام می شود که عدد ۱۰ بیانگر سلامت کامل و عدم فساد و عدد ۱ نمایانگر فاسد ترین کشورها در سوء استفاده از قدرت و پست عمومی برای اهداف فردی و گروهی یا طبقاتی است. طبق گزارش های این سازمان، قریب به اتفاق کشورهای عربی منطقه در حوزه کشورهای برخوردار از فساد اقتصادی و اداری بالایی قرار دارند که عبارتند از: لیبی نمره ۲ ، یمن نمره ۱/۲ ، مصر نمره ۹/۲ ، عربستان ۷/۴ ، سوریه ۶/۲ ، اردن ۵/۴، تونس ۸/۳ و بحرین ۲/۵ ، امارات ۹/۶ ، کویت ۳/۴ از مجموع ۱۰٫ (Transparency international, 2012)
حکومت های سلطنتی در شیخ نشین های خلیج فارس از دلارهای نفتی برای ثروتمند سازی شاه و خاندان حاکم و نیز رؤسای قبایل و طوایف و شخصیت های متنفذ در ازاء کسب حمایت سیاسی آنها استفاده کرده و می کنند. در بین حکومت های سلطنتی، بحرین از جمله کشورهایی است که از یک سو به دلیل درآمدهای نسبتا پایین نفتی نتوانسته است اقدامات رفاهی قابل توجهی مانند عربستان و کویت برای توده ها انجام دهد و از سوی دیگر، شیعیان که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می دهند از تبعیض های مذهبی و فساد خاندان سنی مذهب حاکم به شدت رنج می برند و سیاست های رفاهی و استخدامی عمدتا به نفع سنی مذهب ها اتخاذ و اجرا می شوند، این موضوع، یکی از بستر سازهای مهم برای خیزش و بسیج گسترده مردم به ویژه شیعیان در دو سال اخیر بوده است. در یمن نیز فساد گسترده حکومت علی عبدالله صالح در جامعه ای با جمعیت رو به رشد ۲۵ میلیونی با درآمدهای پایین نفتی و سطح پایین سیاست های رفاهی زمینه ساز مهمی برای جنبش اعتراضی مردم بود.
جمهوری های اقتدارگرا از نیمه دوم دهه ۱۹۷۰ به ویژه از دهه ۱۹۸۰ به این سو، سیاست های تعدیل و آزاد سازی اقتصادی را به گونه ای کنترل شده و هدایت گرانه اجرا کردند و از سازوکارهای قانونی و بازار آزاد واقعی فاصله گرفتند، چنین بستر مداخله جویانه، کاملاً فساد زا بود و به ایجاد و گسترش سازوکارها و شبکه های فاسد حمایتی بین حکومت و حزب حاکم و افراد، شخصیت ها و گروه های مهم اجتماعی و سیاسی انجامید. در این فضا و بستر، نوعی روحیه و منش رانت جویی سیاسی غالب شد و از این رهگذر، حکومت ها چند صباحی به حکمرانی آمرانه پرداختند و به سرکوب سیاسی مخالفان روی آوردند. (سردارنیا،)
با توجه به این که دو کشور امارات متحده عربی و کویت نیز با ساختار حکومتی پدرشاهی و اقتدارگرایانه، از پیامدها و آثار نبود حکمرانی خوب رنج می­ برند، زمینه برای بروز جنبش های اجتماعی در این دو کشور مساعد است و احتمال بروز جنبش های اجتماعی در آینده در این کشورها پیش بینی می­گردد.
فردی و موروثی شدن حکومت
استیلای حزب حاکم و محدودیت شدید بر آزادی­ها و نهادهای مدنی و احزاب
کلاینتالیسم و فساد گسترده
بحران مشروعیت سیاسی
عدم تحقق حکمرانی
خوب
گفتار سوم: ارائه راهکار برای بهبود حکمرانی خوب
همان طور که در فصل دوم ذکر شد، به طور کلی برای حکمرانی خوب شش شاخص در نظر گرفته شده است، که ضعف هریک از آن­ها می ­تواند مانعی در برابر حکمرانی خوب بشمار آید. لذا در ذیل برای بهبود هریک از این شاخص ها راهکارهایی به طور جداگانه ارائه می­ شود:
راهکارهای بهبود شاخص حق اظهارنظر و پاسخگویی
سازمان­های جامعه مدنی نقش مهم پل ارتباطی میان شهروندان و دولت را بر عهده دارند، لذا جهت افزایش میزان پاسخگویی دولت باید جامعه را به تاسیس سازمان­های مدنی تشویق کرد که سیاست های زیر برای رسیدن به این مهم پیشنهاد می­گردد:
رفع موانع حقوقی بازدارنده تاسیس سازمان­های جامعه مدنی و همچنین ساده سازی، آسان سازی و ارزان سازی مراحل اداری تشکیل آن­ها.
پیشنهاد بخشودگی مالیاتی این نوع تشکل­ها (آرایی،۱۳۸۸).
راهکارهای دیگری نیز برای افزایش میزان پاسخگویی دولت پیشنهاد می­ شود که عبارتند از:
تمرکززدایی وظایف دولت از طریق ایجاد نزدیکی بین مردم و دولت
دریافت نظر مردم در رابطه با قوانین؛ به این صورت که پیشنویس کلیه قوانین و مقررات قبل از این که به تصویب برسند طی اعلامیه هایی که مبین اهداف آن سیاست­ها است از طریق رسانه ها به اطلاع عموم مردم رسانده شوند. (میدری، ۱۳۸۵)
ایجاد شفافیت و جریان آزاد اطلاعات در نظام اداری کشور (اعرابی، ۱۳۸۰)
به رسمیت شناختن حق نظارت عمومی از سوی دولت (کمیجانی و سلاطین، ۱۳۸۷)
تکریم کرامت انسانی و تبدیل نظام اداری از حاکم و طلبکار به خدمتگذار (اعرابی، ۱۳۸۰)
راهکارهای ارتقای شاخص اثربخشی دولت
ساده سازی روش­ها، رویه ها و فرایندهای انجام کار به منظور رضایت ارباب رجوع و کاهش هزینه های دولت.
در نظر گرفتن یک سیستم جامع برای پذیرش و بررسی پیشنهادهای مردم.
اعطای اختیارات کافی به مقامات میانی و همچنین پرسنل به منظور تسریع جواب گویی به ارباب رجوع.
تقویت ظرفیت اداری و اجرایی موسسات دولتی
نظام اداری سالم در پرتو کاهش میزان فساد ملی در تمام سطوح (رزمی و صدیقی، ۱۳۹۱، ص۱۷)
راهکارهای ارتقای شاخص ثبات سیاسی
ایجاد یگانگی فکری و عقیدتی میان نخبگان سیاسی.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:29:00 ق.ظ ]




سیاست خارجی رژیم گذشته در رابطه با کشورهای منطقه و بلکه عموم ممالک عربی و اسلامی عمدتا مبتنی بر ناسیونالیسم ایرانی بود . در نتیجه برای اسلام و اخوت و وحدت اسلامی جای چندانی وجود نداشت . یکی از بنیادی ترین اصول سیاست خارجی آنان تکیه بر ناسیو نالیسم ایرانی در روابط خارجی بود . هدف شاه بویژه در دهه ی آخر سلطنتش ، این بود که قدرت بزرگ منطقه و بلکه آسیا باشد . در عین حال از دید تمام خلیج نشین ها با آنکه شاه ایران به لحاظ سیاستهای بعضا ضد عربی و جاه طلبانه اش شخصیت مطلوب آنها نبود ، اما به هر حال سیاست ضد عربیش تحت الشعاع سیاست ضد کمونیستی و ضد رادیکالی اش قرار داشت . خلیج نشینان و تمام اعراب در کشورهای کوچک مثل کویت معتقد بودند که شاه تنها قدرت بزرگی ست که می تواند در برابر تحریکات روسها و اندیشه ی کمونیست و افراطیون رادیکال و مخصوصاً رژیم خشن و سفاک عراق بایستد و این امتیاز کوچکی نبود .(مسجد جامعی، ۱۱۴:۱۳۶۹و۱۱۳) بنابراین خاندان های حاکم بر کشورهای عربی مثل آل صباح به تایید ایران و حمایتهای ایران قدرتمند نیاز داشتند . درست است که مطبوعات این کشورها همواره ایران را به خاطر سیاست گرایش به غرب مورد انتقاد قرار می دادند اما خود آنها برای بقا و حفظ تمامیت ارضی شان به ایران نیاز داشتند چرا که ایران همانطور که قبلاً گفته شد در برابر توسعه طلبی کشوری چون عراق از کویت حمایت می نمود .
پایان نامه - مقاله - پروژه
یکی از نقاط قابل تامل در کتاب خاطرات فریدون زندفر در دوران سفارتش در کویت در سالهای که روابط دو کشور به خاطر اعاده ی حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه تیره گشته بود ، اینکه به ایشان متذکر شدند در گفتگو و مذاکرات با مقامات رسمی و یا در هنگام تبلیغ پیام های تهران ، لحن ملایم و مدارا پیش گرفته شود و از تند خویی و زیاده خواهی که همواره مخل روابط بود پرهیز شود که به ظاهر موثر افتاد .( زندفر ،۱۳۷۹: ۱۳۰) این روشی است که هم اکنون هم به آن نیازمندیم . لحن ملایم و مدارای سیاسیون هر دو کشور می تواند به همکاری بیشتر بی انجامد .
بعد از خروج انگلستان از خلیج فارس در ۱۹۶۸م ایران و عربستان از سوی امریکا به عنوان ستون مالی و نظامی خلیج فارس برگزیده شدند و کشورهای کوچکی چون کویت می توانستند از این ثبات استفاده کرده و مانع توسعه طلبی کشوری چون عراق گردند . چرا که دو کشور ایران و عربستان خود را حافظ منافع کویت عنوان می نمودند . ایران همواره در طول این سالها حسن نیت خود را به کویت اثبات کرده بود . ایران از درخواست کویت برای عضویت در سازمان ملل متحد پشتیبانی کرد وعلاوه بر آن از طرح مسئله کویت در اتحادیه ی عرب و اعزام نیروهایی ، به جای نیروهای بریتانیا، به کویت استقبال کرد . حجم صادرات ایران و کویت نشان از ارتباط خوب این دو کشور از سال ۱۹۶۱م به بعد دارد . صادرات ایران به کویت از ۷ میلیون دلار در۳- م۱۹۶۱ به ۴/۲۴میلیون دلار از ۶۶-۱۹۶۵م افزایش یافته بود . ( ولدانی ، ۱۳۶۹: ۴۹)
این تقریبا خلاصه ای بود از روابط دو کشور در خلال سال های ۱۹۶۱م تا ۱۹۷۹م ، سالهای که ایران ژاندارم منطقه بود و ارتباط با ایران برای کویت و حاکمان آن سودمند .
نقش قدرتهای منطقه ای در روابط دو کشور
عراق : اصولا کشور عراق کویت را به عنوان یک کشور به رسمیت نمی شناسد و همواره از آن به عنوان استانی از خود نام می برد . کویت به خاطر اینکه در گذشته تحت حاکمیت عثمانی بوده همواره مورد ادعای عراق که خود را میراث دار عثمانی می پندارد بوده است . کویت با ثروت بیکران نفت و به علت داشتن ساحل دریایی با خلیج فارس نمی تواند از طمع توسعه طلبی عراق به دور باشد چرا که همواره عراق با مشکل ساحل در خلیج فارس روبه روست و رفع این مشکل با الحاق کویت، حتی با جنگ و تهدید نظامی، می تواند مشکلات عدیده ی اقتصادی کویت را حل نماید . زمانی که در سال ۱۹۶۱م کویت استقلال خود را اعلام نمود این عبدالکریم قاسم بود که این استقلال را به رسمیت نشناخت و آماده ی حمله برای تصرف این کشور گردید .
اما واکنش کشورمان نسبت به ادعاها ی عبدالکریم قاسم در این زمان محکوم نمودن عراق و حمایت از تمامیت ارضی کویت است . همچنین این ادعاهای عراق،علاوه برشاه وسیاستمداران کشورمورداعتراض گروه های ناسیونالیست ایران مانند حزب پان ایرانیست قرارگرفت.شناسایی فوری کویت بعنوان یک کشور مستقل،روابط ایران وعراق رامتشنج کرد بویژه که دوکشور در این زمان درمورد اروند رود نیز با یکدیگر اختلاف پیداکرده بودند . (ولدانی،۱۳۶۹: ۱۴۹)
اختلاف ایران وعراق درمورد اروندرود یدطولایی دارد برطبق قرارداد۱۹۳۷بین ایران وعراق، ایران تنها درمحدوده۵ کیلومتر مقابل آبادان حق کشتیرانی دارد و مابقی اروند رود از آن عراق گردیده بود . ایران این عهدنامه را بر خلاف مصالح ملی می پنداشت و هرگز بر آن دل نسپرد . درسال۱۹۵۹رهبر نظامی عراق عبدالکریم قاسم به اصطلاح برای ایران خط و نشان کشید که اگرچنین وچنان کنید همان۵کیلومتر ازشط العرب راکه از راه «تفقد» به ایران«هبه» شده رامستردخواهد کرد . (زندفر،۱۳۷۹ : ۱۶۶و۱۶۷) با توجه به اینکه دراین زمان ایران می توانست به منافع خود بیاندیشد اما استقلال کویت راعلی رغم میل عراق به رسمیت شناخت وروابط راتیره تر نمودواین اختلافات را تا۱۹۷۵که ایران وعراق بر سر اروند به توافق رسیدند ادامه دادند.
وقتی درژوئن۱۹۶۱ درنتیجه محاصره اقتصادی کویت توسط عراق،ازجمله خودداری ازفروش موادغذایی به کویت،کمبود شدید موادغذایی در کویت بروز نمود،ایران با ارسال موادغذایی به کویت این کمبودها را جبران کرد.ایران حتی فضای کشور خود را در رختیار انگلستان در جریان بحران۱۹۶۱درکویت قرار داد.دولت کویت همواره از ایران به خاطرکمک وپشتیبانی در۱۹۶۱تشکر کرده واظهار می داشتند که هرگز آنرا فراموش نخواهندکرد!!!!(ولدانی،۱۳۶۹: ۴۹)
عراق درطول سالهای بعداز استقلال کویت بارها به این کشور تجاوز نمود اما با اقدامات به موقع ایران و عربستان این تجاوزات محکوم وموجب عقب نشینی عراق می گردید.عراق همواره در روابط ایران وکویت نقش بسزایی ایفا کرده و ارتباطات دوکشور تحت تاثیر سیاستهای کشور عراق قرارگرفته است.ایران به عراق بعنوان تهدیدی بالقوه برای کویت می نگریست وقصدداشت تا کویتی ها را به پایداری در مقابل مطامع وفشارهای عراق وا دارد.(زندفر،۱۳۷۹: ۱۱۰)این پافشاریهای ایران موجب گله مندی ودلخوری مقامات کویتی می شدو آنرا نوعی دخالت در شئونات کشورشان می پنداشتند.به هرحال ایران می دانست که با دست یابی عراق بر کویت توازن قوا در منطقه به هم می خورد که تبعات زیانبار گسترده ای برای ایران در بر می داشت.
زمانی که ایران وکویت برای تحدید فلات قاره در۱۹۶۳م در ژنو ملاقات کردندتا۱۹۶۷م با وجود رفت وآمدهای نمایده های دو کشور عملاً نتیجه ای حاصل نشد.مشکل جدی که مانع توافق یران وکویت گردید،عدم پیشرفت در حل اختلافات ایران وعراق درمورد اروند رود وادعاهای عراق نسبت به کشور کویت بود.(ولدانی،۱۳۸۰: ۱۵۸)هرگاه میان دوکشورتوافقی صورت می گرفت عراق شدیداً آنرا محکوم ونقض میکرد.
این عمل البته توسط کویتی ها نیز اعمال می شد.کویتی ها نیز هرگاه توافقی میان ایران وعراق صورت می گرفت احساس خطر می کردند چرا که ایران کشوری بزرگ وقدرتمند درمنطقه بود هرچندکه نسبت به کویت اهداف توسعه طلبانه نداشت اما همواره مقامات کویتی از این همسایه بزرگ وحشت داشتند و عراق نیز در همسایگی این کشور شمشیر خود را نسبت به کویت از رو بسته وموردی برای عدم امنیت کویتی ها بود. امضای قرارداد۱۹۷۵م الجزایرمیان ایران وعراق این نگرانی را برای کویت به وجود آوردکه شاید عراق با فراغت از ایران ومسئله کردها در شمال،از این پس به فکر امتیاز گرفتن ازکویت وطرح ادعاهای ارضی خود بیفتد از این رو کویت برای حفظ توازن میان همسایگان همکاری هایش با ایران را افزایش داد.(ایرنا،۱۳۸۸) با این اوصاف عراق در آن سالها در روابط ایران و کویت بازیگری فعال بوده و روابط دو کشور تحت تاثیر سیاستهای کشور عراق قرار داشت .
عربستان : همانطور که عراق نسبت به کویت مطامع ارضی دارد ، عربستان نیز نسبت به جزایر « قارو » و « المرادم » کویت در طول تاریخ نظر سوء داشته است . سوابق تاریخی نشان می دهد در حالی که عربستان ، طی دهه های گذشته با ضمیمه شدن کویت به عراق مخالفت کرد ، اما خود همواره در تلاش است تا این کشور را اشغال کند . به همین علت کویت همواره از همسایه ی بزرگ خود نگران بوده است . ( ولدانی ، ۱۳۶۹: ۱۸۸)
کویتی ها از همسایه ی دیوار به دیوار خود سعودی حرف شنوی بیشتری دارند تا از ایران . دیدگاه امنیتی کویت و سعودی یکسان بود ؛ همکاری از طریق کشورهای عرب منطقه و حفظ وابستگی به غرب سعودی ها در اوایل دهه ی ۱۹۷۰م از چنان بنیه ی نظامی برخوردار نبودند که در مقابل فشار عراق عامل بازدارنده ای باشد . ( زندفر ، ۱۳۷۹ : ۱۱۱) شاید این دلیلی باشد که خاندان حاکم کویت در این زمان به ایران متمایل و درصدد گسترش همکاریهایش با ایران بوده است . قدرت های مهم خلیج فارس از لحاظ نظامی ایران و عراق بودند و کویت سعی می نمود تا رضایت هر دو طرف را به دست آورد . حتی حاکمان کویت روابط خود را با روسیه نیز برقرار کرده تا توازنی بین شرق و غرب نیز برقرار شود .
عربستان سعی می کرد در سیاست خارجی خود با کویت نقش برادر بزرگتر را ایفا نماید ، هرچند کویت نسبت به عربستان نیز سوء ظن داشت اما با ایجاد توازن قدرت در میان سه کشور عراق و عربستان و ایران توانست در آن سالها از تجاوز عراق و یا عربستان جلوگیری کند . سعود یها نسبت به پاره ای از مظاهر داخلی کویت گله مند بودند، به مجلس کویت و دولت بحث های که در آن صورت می گرفت و به نحوی که صورت می گرفت بدبین بود ؛ و در مورد مطبو عات معتقد بودند دولت بایستی نظارت بشتری اعمال نماید و افزایش نشریات جدید جلوگیری شود . سعودیها از این بیم داشتند که مبادا این جلوه های آزادی مدنی روزی گریبان گیرش گردند . (همان منبع ، ۱۱۱) عربستان به اتفاقاتی که در کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس اتفاق می افتد حساس است . سعودیها خاک این کشورها را بخشی از شبه الجزیره عربستان می داند که زمانی از این کشور جدا شده اند بنابراین نمی تواند شاهد گسترش فضای باز سیاسی در این کشورها شود و روزی دامن کشور خود را نیز بگیرد . خاندانهای صباح ، خلیفه ، ال ثانی و خاندان های ساکن در امارات عربی از بیابانها ی عربستان به این سمت آمده اند و اصل و نسب آنها از عربهای عربستان اند وقطعاً حرف شنوی بیشتری از این کشور دارند .
با این وجود روابط کویت و عربستان همواره خوب توصیف شده و کویت از عربستان برا ی حفظ تمامیت ارضی خود سود می برده است . سیستم پادشاهی عربستان و سسیستم پادشاهی ایران همواره عاملی برای برقراری ثبات و امنیت در کویت بوده است . در این سالها که از استقلال کویت تا انقلاب اسلامی ایران را در بر می گرفت دو کشور بزرگ منطقه با حمایت امریکا از توسعه طلبی های عراق نسبت به عراق بارها جلوگیری می کردند . روابط به دور از تنش ایران و عربستان به تمام کشورهای منطقه نیز سرایت می گردید .
نقش قدرت ها ی فرا منطقه ای در مناسبات دو کشور
انگلیسخلیج فارس تنها به عنوان یک معبر برای انگلستان تلقی می شد آنچه اهمیت داشت هند بود و استعمار آن . انگلستان تنها سعی کرد که نفوذ دیگر کشورهای اروپایی مثل روسیه و فرانسه و آلمان را در این منطقه کاهش دهد و مانع حضور این کشورها در خلیج فارس گردد . که اوج مخالفتش در جریان خط راه آهن برلین -بغداد که در نهایت به کویت ختم می شد ، بود . زمانی که انگلستان به این مناطق ( سواحل خلیج ) پا گذاشت خلیجیان بنا به سنت دیرینه قبیله ای با یکدیگر در کشمکش و نزاع دائم بودند . لذا وقتی انگلیسیها به عنوان قدرت مطلقه پای به صحنه گذاشتند ، مقدمش را گرامی داشتند و سیادت و حکمیتش را گردن نهادند و آنها هم معتقدند بدون حضور انگلیسیها قادر به حفظ خود و امنیت خود نیستند . ( مسجد جامعی ،۱۳۶۹: ۹۱)
کویت همواره از انگلیس به عنوان ناجی خود و کسی که او را در برابر بحرانهای منطقه حمایت خواهد کرد می نگرد و کلاً سیاست امنیتی در منطقه را با حضور نیروهای کشورهای اروپایی مثل انگلیس و بعد از خروج انگلیس با حضور امریکا اعمال می کند.
در سالهای پس از استقلال کویت ۴۰٫/. از سهام کمپانی نفت کویت که استخراج آن متعلق به انگلیس ، امریکا و ژاپن بود ، کویتی ها را مطمئن نمود که در صورت بروز خطر خارجی از سوی کشورهای منطقه ، مورد حمایت شرکاء خود قرر خواهد گرفت . به هرحال وجود حکومت سلطنتی در ایران و عربستان که هر دو از لحاظ سیاسی و نظامی وایسته به غرب بودند ، حکام کویت را به آرامش بیشتری نوید می داد چرا که کویت هشدار انگلیس و آمریکا به دو دولت قوی منطقه کافی بود تا از هر گونه اقدامی از سوی عراق در خاک کویت جلوگیری به عمل آید و از طرف دیگر بواسطه رقابت شاه ایران با حکام عربستان ، فرصتی مناسب برای کویت ایجاد شده بود تا هرگونه خطر را از ناحیه این دو کشور نیز منتفی بداند . ( اسلامی،۱۳۶۹ :۱۴۸)
ایران و عربستان وابسته به غرب همواره حامی کویت در منطقه بودند . حتی با خروج انگلستان ایران به علت خواسته انگلیس و بعدها امریکا همواره از منافع کویت در برابر بحرانها و ناامنی های منطقه ای حمایت می کرد . کویت انگلستان در خلیج فارس در سالهای قبل از خروجش همانطور که بر طبق اسناد هم اشاره کردیم سعی در عربی کردن منطقه و کم کردن نفوذ ایران در سواحل جنوبی خلیج فارس بوده و همین عاملی شده که توافقات دو کشور در خصوص تحدید فلات قاره به درازا بکشدو با خروج انگلستان در ۱۹۶۸م تحرک جدیدی به مذاکرات دو کشور داده شد .
کویت از نظر سیاست خارجی خود و حفظ تمامیت ارضی کشورش به انگلستان وابسته بود . تا زمانی که شاه در ایران حضور داشت و مورد حمایت غرب ، چندان تقابلی بین ایران و کویت و حتی دیگر کشورهای منطقه احساس نمی شد . ایران ژاندارم منطقه بود و کشورهای چون کویت به این ژاندارم و قدرت مانورش در منطقه احتیاج داشتند .
امریکا : بعد از خروج انگلستان از منطقه ای امریکا بود که نقش اصلی را بر عهده گرفت و سیاست دو ستونی نیکسون را به منصه ی ظهور رساند . دو ستونی که ایران و عربستان را در منطقه برتری می داد اما حضور امریکا در این کشور از چه زمانی شروع شد ؟ تا پایان جنگ جهانی اول امریکا کمترین ارتباطی با شبه الجزیره عربستان نداشت و مردم امریکا هم از این سرزمین که از حجاز تا کویت امتداد داشت اطلاعات مفیدی پیدا نکرده بودند . فقط عده ای از مبلغان آمریکایی در نواحی بحرین و مسقط و کویت و شیخ نشین های خلیج به تبلیغ اشتغال داشتند و یگانه نماینده ی رسمی امریکا در تمام شبه جزیره عربستان از کنسول گری امریکا بود که در عدن ناحیه تحت الحمایه انگلیس مقرر داشت . (دونو ، ۱۹۶۳: ۱۱۸)
مبلغان امریکای به کویت در سال ۱۸۹۰م راه یافتند و زمینه ی حضورشان را در کویت مستحکم کردند . مبلغان در سال ۱۹۱۴م در کویت بیمارستان مردانه و زنانه راه انداختند . این مبلغان از لحاظ مذهبی کارشان در حد صفر بود ه اما چون کار پزشکی نیز انجام می دادند توانستند زمینه حضورشان را در امتیازات نفت جهت شرکتهای امریکایی مساعد سازند . ( همان منبع ، ۱۱۹-۱۲۰) امریکا از همان زمان به دنبال نفوذ خود در منطقه بود که این حضور با خروج انگلستاان به اوج خود رسید و از این تاریخ امریکا جانشین انگلستان و تمام منافع آن گردید .
سیاست امریکا که همان سیاست دو ستونی نیکسون بود زمینه عدم تنش میان ایران و کشورهای حوزه خلیج فارس و کویت را فراهم می نمود . بنابراین امریکا نیز به مانند انگلستان خواهان ثبات و امنیت در زیر چتر خود به وسیله ایران و عربستان در منطقه بود و همین عامل باعث روابط نزدیک و بدون تنش ایران و کویت و تمام اعراب این منطقه می گردید . حمایت غرب از شاه این نوع روابط را برای ایران و کویت به ارمغان آورده بود .
فریدون زندفر در کتاب خاطراتش می نویسد که بین سفرای امریکا و و فرانسه جهت فروش سلاح به کویت ثروتمند رقابتی شدید بوده است . ( زندفر ، ۱۳۷۹: ۱۱۶) امریکا از یک طرف از شاه حمایت می کرده و از طرف دیگر با ایجاد رعب و وحشت در میان مقامات کویتی بازاری پررونق برای اسلحه سازیهای خود دست و پا می کرده است . هر آنچه که در این سالها اتفاق افتاده نشان از حمایت امریکا و غرب از کویت و وادار کردن ایران و عربستان به حمایت از کویت در برابر مطامع عراق و شوروی بوده است ترس امریکا از اینکه شوروی حامی عراق بوده است باعث نزدیکی هر چه بیشتر به کویت بوده است .
با توجه به سطح مناسبات ایران و کویت از ۱۹۶۱م تا ۱۹۷۹م که تقریباً بدون تنش خاصی دنبال میشده، البته روابط در سطح وسیع اجتماعی وبین مردم در جریان بوده تا در سطح سیاسی ، می توان گفت که کشورهای مثل عراق و عربستان در منطقه و کشورهای مثل آمریکا و انگلیس به عنوان کشورهای فرا منطقه ای ، در نوع روابط دو کشور تاثیر گذار بوده و در این میان عراق نقشی برجسته بر عهده داشته است . نقشی که عراق در روابط دو کشور ایفا می نمود و گاهی روابط دو کشور ایران و کویت را متشنج می کرد ، با اعمال نظر کشورهای فرا منطقه ای مثل انگلیس و آمریکا در منطقه خنثی می شد . به عبارت دیگر ایران ابزاری بود تا کویتیها با تمسک به آن بتوانند تمامیت ارضی خود را در منطقه ،که توسط عراق و حتی عربستان تهدید می شد ، حفظ نمایند . به هرحال ایران ژاندارم منطقه محسوب می شد و صلاحدید کشورهای فرامنطقه ای بر دوری از تنش در روابط ایران و کویت وحمایت سیاسی ایران از کویت رقم می خورد .
فصل پنجم : زمینه های همگرایی و واگرایی روابط بین ایران و کویت
عوامل متعددی می تواند میان ایران و کشورهای حوزه خلیج فارس در جهت کاهش تنش و سوءظن مورد استفاده قرار گیرد . شاید برجسته ترین عامل همان دین اسلام باشد ، دین مهمترین عامل همگرایی در بین کشورهای یک منطقه است . وجود یک دین مشترک فارغ از همه ی فرقه هاو اختلافها می تواند به همه ی ملتهای حاشیه ی خلیج فارس نشان دهد که در واقع در این پهنه ی وسیع یک ملت زندگی میکند . ظرفیتهای اقتصادی ،تجاری ، گردشگری و نظامی نیز می تواند عامل اعتماد سازی در منطقه استراتژیکی خلیج فارس قلمداد شود .روابط ایران و کویت ، فراتر از سطح رسمی ریشه در مشترکات تاریخی ، فرهنگی ، اسلامی و تعاملات میان دو ملت در دوره های گذشته دارد . روابط ایران باکویت از زمان استقلال این کشور در ۱۹۶۰هموار ه فراز و نشیبهای فروانی را پشت سر گذاشته ،بدترین و تیره ترین روابط دو کشور با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ،به وجود آمد . روابط تیره ادامه داشت تا اینکه عراق برای جبران شکست در جبهه ی ایران ، هدف بعدی خود را کویت تعین نمود و این کشور را در عرض ۸ساعت ضمیمه ی کشور خود کرد و آن را استان نوزدهم عراق خواند . جمهوری اسلامی ایران به جای تلافی اقدمات کویت، در حمایت از صدام در جنگ با ایران، حمله صدام را محکوم نمود و خواستار عقب نشینی نیروهای عراقی از خاک کویت گردید .بعد از این روابط ایران و کویت وارد فاز جدیدی شد و ا یران در جهت همگرایی با کویت و حتی دیگر کشورهای منطقه گام برداشت ، چرا که محکوم کردن عراق باعث نزدیکی سیاستهای ایران و اعراب پس از ۱۹۹۰م گردید .
ظرفیتهای همگرایی سیاسی
سیاست خارجی کویت نسبتا” دارای ثبات بوده ،این سیاست بر چهار اصل عمده : بی طرفی ، حفظ تمامیت ارضی ، عدم تعهد و پان عربیسم شکل گرفته است . هرچند در موارد متعددی برای جلب حمایتهای سیاسی قدرتهای بزرگ این چهار اصل را فراموش کرده و این حاکی از نوعی ضعف و هراس از برهم زدن اوضاع منطقه و بی ثباتی و تزلزل موقعیت خاندان حاکم و نیز ناتوانی و نارسایی بنیه ی این کشور در مقابله با بحرانها و خطرات است . ( اسلامی ، ۱۳۶۶: ۱۴۲)
جمهوری اسلامی ایران نیز براساس مشترکات دینی و منافع منطقه ای و جهان اسلام ، همکاری و همگرایی با کشورهای خلیج فارس را در صدر اولویتهای سیاست خارجی خویش قرار داده است ، ودر جهت تحقق این موضوع از هر راهکارمنطقی که تامین کننده ی منافع تمامی کشورهای این منطقه باشد استقبال می کند .
ساختار نظامهای سیاسی بر همکاری یا عدم همکاری ، همگرایی یا واگرایی کشورها تاثیر می گذراد . تحول رژیم های سیاسی کشورها منطقه می تواند موجب تنش در منطقه شود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی روابط ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس دچار دگرگونی فروانی شد . ایران دیگر ژندارم منطقه قلمداد نمی شد و کشورهای همسایه ایران مانند کویت روابط خود را با ایران مورد بازنگری قرار دادند . کویت در منطقه خلیج فارس از جمله اولین کشورهایی بود که نظام جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت شناخت ، شیخ صباح وزیر خارجه این کشور به ایران سفر کرد و با رهبر انقلاب اسلامی ملاقات نمود .از طرف دیگر ، جمهوری اسلامی ایران بنا به دلایلی که ذکر می گردد ، خواهان روابط بهتری با کویت نسبت به سایر کشورهای منطقه خلیج فارس بود :۱- وجود شیعیان کویتی که حدود ۳۰درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهند وهمچنین بخشی از اتباع دیگر کویت که اهل تسنن و شافعی مذهب هستند و نزدیکی خاصی به مذهب شیعه دارند.۲- وجود آزادیهای نسبی و مجلس ملی ، این کشور را از سایر کشورهای منطقه متمایز کرده بود .۳- وجود قشر تحصیلکرده و روشنفکر و سکونت تعداد قابل توجهی فلسطینی در این کشور .(علی بابایی ،۱۳۷۵: )
دولت کویت تلاش کرده تا سیاستی را دنبال کند که از نظر خارجی رضایت بسیاری از گروهای رادیکال فلسطینی را به دست آورد . این کشور سیاستهای اسرائیل را محکوم نموده و به سازمان آزادی بخش فلسطین کمکهای مالی اعطی نموده است .( ولدانی ،۱۳۶۹ : ۱۴۲و۱۴۳) این سیاست حمایت از سازمان آزادی بخش و اساسا"حمایت از آرمان فلسطین می تواند یکی از ظرفیتهای سیاسی همکاری و همگرایی دو کشور ایران و کویت گردد . بخش اعظمی از جمعیت غیر بومی کویت را فلسطینیان تشکیل می دهند که در کشور کویت گروه تاثیر گزاری بر سیاست خارجی این کشور هستند . کویت هیچ گاه نمی تواند بدون در نظر گرفتن این جمعیت برنامه هایش را در کشور و منطقه اعمال کند . سیاست خارجی ایران نیز که همواره در جهت حمایت از فلسطین و رهایی این کشور از تسلط رژیم صهیونیستی است ، پس داشتن سیاستی مشترک در کمک به فلسطین موجب نزدیکی دو کشور در مناسبات منطقه ای و بین المللی می گردد .
مسئله ی دیگر که می تواند عامل همگرای باشد شیعیان کشور کویت هستد ، شیعیان حدود ۳۰ درصد از جمعیت دو میلیونی کویت را تشکیل می دهند نیمی از این جمعیت را مهاجران تشکیل می دادند که از عربستان (حساوی ها ) بحرین و ایران به کویت مهاجرت کرده اند . از ویژیگهای مهم شیعیان کویتی ، تاثیر پذیری قوی آنان از فضاهای شیعی کشورهای همسایه کویت است . جریان شیعی کویت را به راحتی می توان امتداد جریانهای شیعی ایران و عراق دانست . ( وب سایت شورای انقلاب فرهنگی) . وجود شیعیان که درصد قابل توجهی را در این کشور تشکیل می دهند می تواند عامل نزدیکی دو کشور در ایجاد روابط فرهنگی، مذهبی و ایجاد تبادلات فکری گردد. . همچنین دو کشور می توانند از جمعیت ایرانیهای کویتی که معروف به «عجم کویتی » هستند و هم اکنون بخش قابل توجهی از جمعیت کویت را تشکیل می دهند استفاده کنند این موضوع به طور طبیعی پیوندها و مشترکات فرهنگی و اجتماعی بین دو کشور را ایجاد می کند .
هر چند که ایرانیها در تمام کشورهای حوزه خلیج فارس در رونق کسب وکار تجاری آن منطقه نقشی بارز بر عهده دارند ،اما بواسطه ی اینکه جمعیت آنها در کویت از اهمیت ویژه ای در بافت جمعیت کویت برخوردار است . و بسیاری از بازرگانان درجه اول آنجا ایرانی الاصل هستند، خود عامل مهمی در زمینه سازی همگرایی بیشتر در روابط دو کشور میباشد .
سیاست خارجی ایران در این دوره که شروع آن با دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بود ، مبتنی بر تنش زدایی و تاکید بر روابط مسالمت آمیز با کشورهای منطقه بود ،شکل گرفت . در واقع خط مشی عملی و رفتاری ایران در صحنه ی سیاست خارجی در دهه ی دوم انقلاب را می توان با توجه به منافع ملی و ترتیبات منطقه ای و پرهیز از تحریک دیگران در قالب سیاست عادی سازی روابط مورد بررسی قرار داد .( ازغندی ، ۱۳۸۱ : ۱۵)ایشان تاکید داشتند وجود اعتماد متقابل بین همسایگان و شرایط آرام در منطقه ، خود به خود بسیاری از مشکلات را برای ما حل می کند . ایران بر این اعتقاد داشت که با گسترش فعالیت و خروج از انزوای سیاسی می تواند نقش موثری را در شکل دادن به نظم نوین جهانی در پایان جنگ سرد ایفا نماید . بنابراین در درون منطقه، ایران درصدد برقراری ارتباطات نزدیکتر و موثرتر با کشورهای عربی برآمد . بدون شک کسب دوستیها در جهان عرب و در تمامی سطوح به عنوان ویژگی سیاست خارجی در دوران هاشمی بود . (احتشامی ، ۱۳۷۸ :۱۰۱-۱۰۲-۱۳۴)
در این دوره که از شعارهای انقلابی مانند صدور انقلاب تاحدی کاسته شده بود ،توانست زمینه ی مساعدی برای روابط بهتر با کشورهای حوزه خلیج فارس ، که بسیار از این شعار وحشت داشتند ، فراهم گردد.
متعاقب پایان عملیات توفان صحرا و بازگشت دولت قانونی کویت به کشور خود ، دولت آقای رفسنجانی برای کاهش تنش هایی که یک دهه بر مناسبات ایران با دولتهای عضو شورای همکاری خلیج فارس حاکم شده بود ،دست به ابتکاری دیپلماتیک و کاملا بدیع زد : اول آنکه ؛ایران در طول بحران ، وزیر خارجه کویت را برای عذر خواهی و ابراز تشکر از حمایت ایران از مردم جنگ زده کویت در تهران پذیرفت و بلافاصله پس از آزاد سازی کویت ، ولایتی ، وزیر امور خارجه وقت ایران را راهی دیدار مهمی از کویت کرد که در نوع خود ، نخستین دیدار از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ۱۹۷۹م بود .( ولذانی ،۱۳۸۰: ۷۷و۷۸)
محکوم کردن عراق به اشغال کویت از سوی سیاستمداران ایران باعث توجه و استقبال همه ی کشورهای منطقه شد چراکه آنها نگران تلافی ایران بودند چراکه همین کشور کویت بود که به خاطر کمک به عراق پای استعمار گری چون آمریکا را به منطقه باز کرد و با مشغول کردن ایران در دو جبهه ، هم در غرب و هم در خلیج فارس ، خوش خدمتی خود را به صدام نشان داده بود. این اقدام ایران باعث شد که مقامات کویتی همواره از این موضوع به عنوان نقطه ی عطفی در روابط دو کشور یاد و از این اقدام جمهوری اسلامی تجلیل می کنند . علاوه بر این در جریان اشغال کویت ایران میزبان شهروندان کویتی شد که از حمله رژیم عراق به جمهوری اسلامی پناه آورده بودند . همچنین ایران در پاسخ به درخواست مقامات کویتی ، کمبود شدید مواد غذایی ، میوه وسایر مایحتاج اولیه ی کویت را تامین کرد و لنج های ایرانی با گذر از میادین مین و تقبل خطرات ناشی از آن ، مواد غذایی و سایر مایحتاج عمومی را به کویت حمل و به صورت سنتی و با قیمت نازل در ساحل دریاعرضه کردند . این کار اثرات مثبت عمیقی در روحیه ی مردم کویت به جا گذاشت . ( دهقانی طرزجانی ، ۱۳۷۹: ۷۹)
حتی در جریان آزاد سازی کویت و آتش سوزی چاه های نفت این کشور نیز ، متخصصان ایرانی برای خاموش کردن آتش سوزیها به یاری کویت شتافتند . پس از آزاد سازی کویت از اشغال ارتش بعث عراق و تجدید نظر مقامات کویتی در محاسبات و برداشتهای قبلی خود نسبت به ایران ، زمینه ی مساعدی برای بهبودی روایط میان دو کشور فراهم شد و در همین راستا دیدارهای متقابل بین مسولان دو کشور افزایش یافت.(ایرنا، ۱۳۸۸)
در اولین هفته پس از آزاد سازی کویت ، سفیر ایران به همراه اعضای سفارت در اسفند ۱۳۶۸ در شهر طائف عربستان سعودی ، با امیر کویت ملاقات و ضمن تبریک به مناسبت رفع اشغال کویت ، آمادگی ایران را برای شرکت در باسازی و مهار آتش سوزی چاه های نفت بازگشت زندگی دوباره به کویت اعلام کرد. این پیشنهاد با استقبال امیر و مقامات کویتی روبه رو شد . با انعقاد قراداد بین ایران وکویت ، متخصصان و کارشناسان صنعت نفت ایران وارد کویت شده ، موفق شدند طی عملیاتی در ۷۰ روز ، بیست چاه مشتعل را در سخت ترین منطقه (برقان ) مهار کنند .( میر رضوی ،۱۳۸۳: ۳۷۶) این عملکرد ایران عاملی در تقویت روابط دو کشور شدو دیدارهای متعددی بین مسئولان دو کشور انجام گرفت و طی آن

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:28:00 ق.ظ ]




گفتار اول: معلولیت
معلولیت یکی از آثار پایدارجنگ بر کودکان است که معمولا بر اثر برخورد کودکان با دو نوع جنگ افزار مین و بمب خوشه ای اتفاق میافتد.در قسمتهای ذیل به بررسی این مسئله خواهیم پرداخت.
دیدگاه حقوق بین الملل در خصوص ممنوعیت کاربرد سلاحهایی که بیشترین جراحات و معلولیتها را به کودکان وارد میکنند
حقوق بین الملل عرفی و حقوق بشردوستانه بین الملل هیچکدام بصورت صریح مینهای زمینی را ممنوع نکردهاند. لکن هریک با توجه به خصوصیت ذاتی موجد آثار وحشتناک و مخرب این نوع سلاحها (مانند نقص عضو) و دلایلی چون عدم قدرت تشخیص میان نظامیان و غیره نظامیان و تداوم آثار مخرب آن بعد از اتمام جنگ استفاده از آن را بر خلاف حقوق بین الملل عام محدود کننده روش های جنگ میشمارند.
الف- حقوق بین الملل عرفی
بر طبق حقوق بین الملل عرفی استفاده از سلاحهایی که از خود جراحات غیرضروری و زائد بر جای میگذارند ممنوع است.حتی اگر این اقدام در مقابل نظامیان دشمن صورت گیرد. همچنین استفاده از هر نوع سلاحی که تمایزی میان نظامیان و غیرنظامیان ایجاد نمیکند و در تشخیص هدف مشخص ناتوان است، ممنوع میباشد.از نظر مالی نیز بحرانهایی که مین وسلاحهای نظیر آن ایجاد میکند جالب توجه است.طبق اعلام موسسه بین المللی ائتلاف برای منع مین هزینه پاکسازی یک منطقه آلوده به مین حد.د ۳۰۰تا۱۰۰۰ دلار میباشد در حالیکه هزینه ایجاد آن بین ۳تا ۳۰دلار است[۱۱۱]
دانلود پایان نامه
ب- حقوق بین الملل بشردوستانه
پروتکل الحاقی اول و دوم کنوانسیونهای ژنو ۱۹۷۷
پروتکل اول الحاقی مقرر میکند طرفین مخاصمه در انتخاب روش های مخاصمه آزاد نبوده و میبایست قواعد را رعایت کنند[۱۱۲]. و صراحتاً استفاده از سلاحهایی که جراحات غیرضروری ایجاد میکنند را ممنوع میکند[۱۱۳]. طرفین مخاصمه باید هر زمان تفکیک میان نظامیان و غیر نظامیان را رعایت نمایند[۱۱۴]. بعلاوه ماده ۵۱ در بند ۴ خود استفاده از سلاحها و روش های غیرقابل تفکیک را ممنوع میکند.
در پروتکل الحاقی دوم غیرنظامیان از حمایتهای تام مشابه آنچه در پروتکل اول آمده است در مورد جنگهای داخلی در مقابل مینها برخوردار نشدهاند و تنها از آنها در مقابل حمله مستقیم حمایت شده است.
کنوانسیون سلاحهای متعارف ۱۹۸۰
در سال ۱۹۸۰ کنوانسیون منع و کاهش استفاده از تعدادی از سلاحهای متعارفی که جراحات زائد وارد کرده و یا آثار غیرقابل تفکیک بر جای میگذارد به تصویب رسید. پروتکل دوم کنوانسیون مزبور ( پروتکل منع و کاهش استفاده از مین ، تلههای انفجاری و مشتقات آن ) بصورت خاص صادرات و استفاده از این نوع سلاحها در مخاصمات بین المللی را مطرح و بر ضرورت علامت گذاری و نقشهبرداری از میادین مین و پاکسازی آنها بعد از مخاصمه تأکید میکند. مهم آنکه این پروتکل در سال ۱۹۹۶ اصلاح شد تا دامنه نفوذ خود را مخاصمه داخلی و تقویت قواعد استفاده و صادرات این سلاحها، گسترش دهد. کنوانسیون و پروتکل دوم اصلاحی با این حال در حیطه عمل با موانع بسیار روبرو شد و آثار چندانی بر جای نگذاشت.
معاهده اتاوا ۱۹۹۷[۱۱۵]
کنفرانس بین المللی به همت کانادا در سال ۱۹۹۶ در شهر اتاوا برگزار شد ، دولتهایی که از نحوه اجرای معاهده ۱۹۸۰ در خصوص سلاحهای متعارف رضایت نداشتند را گرد همآورد تا در خصوص ایجاد یک معاهده جدید و اجرای آن با موضوعیت مینهای ضد نفر بدون استثنا و نقص تصمیمگیری کنند. کنفرانس منتج به اعلامیهای بنام منع جهانی مینهای ضدنفر گردید.
در سالهای بعد کارگروه بین المللی برای منع مینهای زمینی، با همکاری نهادهای دولتی منطقهای، مردمنهاد (NGO)و سازمانهای بین المللی در جهت اجرایی نمودن متن اعلامیه کنفرانس بین المللی مذکور از طریق قانونگذاری تلاشهایی را صورت داد. اقدامات کار گروه مذکور در عرض یکسال موفقیت آمیز بوده و معاهده اتاوا با امضای ۹۰ کشور نهایی گردید.از جمله انتقاداتی که به پروتکل دوم کنوانسیون سلاحهای متعارف وارد میشود مربوط به تعریف مینهای ضدنفر است که میگوید:
مین ضد نفر به مینی گفته میشود که ابتدائاً بوسیله حضور ، مجاورت و برخورد شخص منفجر شده و ممکن است منجر به ناتوانی ،جراحت یا مرگ یک یا چند شخص گردد[۱۱۶]. عبارت ابتدائاً به دولتها این اجازه را میدهد تابا به چالش کشیدن این موضوع که آنها مینهای زمینی را بنا به اهداف مختلف بکار میگیرند از تعهدات خود بگریزند. جالب توجه اینکه معاهده اتاوا با برداشتن عبارت ابتدائاً منع استفاده از این سلاحها را تقویت کرد.
این معاهده یک دستاورد برجسته تلقی میشود زیرا برای اولین بار از طریق حقوق بشردوستانه بین المللی توانست یک سلاحی که در عرصه بین المللی مورد استفاده وسیع است را محدود سازد.گزارشات نشان میدهد بالغ بر ۳۴ میلیون مین ضدنفر توسط ۶۱ کشور جهان نابود شده است هر چند این مورد مثل یک کوه یخ است که نصف بیشتر آن در زیر آب است. زیرا بیش از ۲۳۰ میلیون مین ضدنفر در انبارهای حدود ۹۴ کشور ذخیره شده است[۱۱۷].
گفتیم بر طبق حقوق بین الملل عرفی استفاده از سلاحهای ذیل ممنوع اعلام شده است؛
منجر به جراحات سنگین و غیرضروری میگردد.
قادر به تفکیک میان نظامیان و غیرنظامیان نباشد.
حقوق بین الملل بشردوستانه محدود کننده روشها و ابزارهای جنگی
پروتکل الحاقی اول ۱۹۷۷ – مخاصمات مسلحانه بین المللی
ماده ۳۵- روشها و ابزار جنگی
حقوق طرفهای مخاصمه در انتخاب شیوه ها و وسایل جنگی در هیچ مخاصمهای محدود نیست.
بکار بردن سلاحها، پرتاب شوندهها و مواد و شیوه های جنگی از نوعی که منجر به صدمات بیش از حد و رنج غیرضروری شود ممنوع است
ماده ۴۸
به منظور تضمین اقدام و حمایت نسبت به سکنه غیرنظامی و اموال غیرنظامی طرفهای مخاصمه، باید همواره میان سکنه غیرنظامی و جنگجویان و نیز بین اموال شهروندان و اهداف نظامی تمایز قائل شوند.
ماده (۴) ۵۱- حملات تفکیک نشده ( کورکورانه)
حملات تفکیک نشده ممنوع میباشد .این حملات شامل موارد ذیل است.
۱)‌ حملاتی که علیه اهداف نظامی هدفگیری نشده باشند.
۲)‌ حملاتی که ابزار بکار رفته و روش های آن قادر به هدایت به سوی هدف نظامی خاصی نباشد.
۳) حملاتی که آثار بکار رفته و روش های آن قادر به محدود شدن به مواد خاصی بر طبق این پروتکل نبوده و به غیرنظامیان سرایت میکند.
و در نتیجه در هر یک از این قبیل موارد در حملات از نوعی است که اهداف نظامی و افراد یا اموال غیرنظامی را بدون تفکیک مورد اصابت قرار میدهد.
ماده (۵) ۵۱ – حملات تفکیک نشده ( کورکورانه)
در کنار سایر موارد انواع حملات ذیل بعنوان حملات کورکورانه و تفکیک نشده تلقی میشود.
۱) حمله از طریق بمباران با هر روش و وسیلهایکه یک یا چند هدف نظامی که در میان مناطق مسکونی قرار گرفتهاند، هدف قرار دهد و آنها را یک هدف نظامی واحد قلمداد میکند.
۲) حملهای که احتمال میرود بصورت اتفاقی موجب صدمه جانی و مالی به غیرنظامیان میگردد که از نظر نظامی هیچ تناسب میان مزیتهای نظامی و خسارات وارده نتوان قائل شد.
دیدگاه پروتکل الحاقی دوم ۱۹۷۷ – مخاصمات مسلحانه غیربین المللی
پس از بررسی و واکاوی میتوان گفت این پروتکل قاعدهای علیه مینهای زمینی و بمبهای خوشه ای بدست نمیدهد.
هنوز هیچ معاهده بین المللی در خصوص استفاده و تجارت بمبهای خوشه ای بصورت خاص ایجاد نشده است. با اینحال حقوق عرفی و اصول حقوق بشردوستانه بین المللی حاکم بر مینهای زمینی بر بمبهای خوشه ای نیز قابل اعمال است. در خصوص اینکه استفاده از بمبهای خوشه ای چگونه حقوق بشردوستانه بین المللی را مخدوش میکند دیدبان حقوقبشر مباحثی را مطرح کرده است [۱۱۸] بر طبق پروتکل الحاقی اول ( ۱۹۷۷) همیشه میبایست تفکیک میان غیرنظامیان و اهداف نظامی رعایت شود[۱۱۹]. حملهای که این ویژگی ( اصل تفکیک) را رعایت نکند ممنوع می باشد. حملات تفکیک نشده بصورت خاص دارای ویژگی های ذیل است.
بر علیه یک موضوع خاص نظامی هدف گیری نشده است.
روش و ابزار بکار گرفته شده در حمله قابلیت هدایت علیه یک موضوع خاص نظامی نداشته یا آثار آن محدود نمیباشد.
حمله مزبور موضوع خاص نظامی را هدف گرفته در حالی که آن سوژه در منطقه مسکونی پرجمعیت قرار گرفته است.
امکان از بین رفتن تصادفی زندگی غیرنظامیان بیش از دستاورد نظامی مورد انتظار است[۱۲۰] ( رعایت اصل تناسب ) .
در حالیکه بمبهای خوشه ای در اصل قابل کنترل جهت رعایت تفکیک میباشند ، نحوه استفاده از آن در حملات موجب غیرقابل تفکیک شدن آن میگردد. بمبهای خوشه ای قادر به هدفگیری دقیق نمیباشند در حقیقت مزیت نظامی آن در این است که قادر به حمله به اهداف سیار و با وسعت بسیار میباشد در حالی که این سلاح نسبت به حیات جمعیت غیرنظامی در مناطق خالی از سکنه تهدیدی به حساب نمیآید ولی در مورد نواحی نزدیک محل سکونت غیرنظامیان تهدیدی جدی تلقی میشود.
در نتیجه استفاده از بمبهای خوشه ای در مناطق مسکونی پر جمعیت به عنوان مثال شهرها و شهرکها و روستاها بر خلاف اصل تناسب می باشد که همیشه نیروهای نظامی میبایست نسبت به آن توجه داشته باشند و در به کارگیری روشها و ابزارهای حمله در نظر داشته باشند.
به علاوه به خاطر ضریب بالای اشتباه بمبهای خوشه ای که در صورت عدم انفجار موقع حمله تبدیل به مینهای زمینی میشود اینگونه برداشت میگردد که از استفاده از بمبهای خوشه ای محدود نبوده زیرا در حالی که میزان تلفات غیرنظامی میبایست به حداقل برسد، ریسک تلفات غیرنظامی به مدت زمان طولانی همچنان در حد بالایی باقی میماند. همچنین اعلام شده است که تهدید مداوم جمعیت غیرنظامی میبایستی بخشی از موضوع رعایت قاعدهی تناسب باشد.
پروتکل دوم الحاقی به کنوانسیونهای ژنو (۱۹۷۷) در مورد استفاده از بمبهای خوشه ای به مانند مینهای زمینی در مخاصمات مسلحانه داخلی حمایت خاصی را صورت نمیدهد.
روند منع مینهای زمینی قابل تطابق با میزان تخریب بمبهای خوشه ای نمیباشد. اقدام مهم که صورت گرفته است توافق دولتهای برای مذاکره جهت یافتن راه حل در مورد ادوات منفجره باقی مانده بعد از جنگ مانند مسئولیت پاکسازی و اطلاع رسانی در مورد آنها میباشد.
اقدامات ممکن است اقدامات شامل قواعدی راجع به اقدامات بازدارنده جهت اعتماد سازی باشد ، هر دو نوع مخاصمات بین المللی و داخلی دراین حیطه قرار میگیرد.
مینها
معلولیتهای کودکان اغلب در اثر عدم آگاهی آنان نسبت به آثار و خطرات جنگافزارها ایجاد میشود یکی از اصلیترین و خطرناکترین عاملان نقص عضو کودکان مینها میباشندکه به دو نوع ضد نفر و ضد خودرو (زره) تقسیم میشود. نوع اول با وزن انسانها و نوع دوم به وزن بیشتری جهت فعال شدن نیاز دارند. هر دو نوع مینها بصورت وسیع مورد استفاده بود و بعنوان تهدید سالها بعد از جنگ باقی میمانند. یک مین زمینی برخلاف یک گلوله یا بمب بر علیه یک دشمن خاص و از پیش تعیین شده یا منطقه مشخص بکار نمیرود و برعکس بصورت غیر قابل تفکیک اشخاص را که از بدشانسی به آن برخورد کردهاند معیوب کرده و یا از بین میبرد مینها قادر به تشخیص یک کودک از یک جنگجو نمیباشند و از دستور آتشبس پیروی نمیکنند. با وجود هزینه های بسیار بالای انسانی مینها ، این سلاح توسط نیروهای نظامی هنوز بعنوان یک سلاح با ارزش نظامی بالا تلقی میشود.
غیر قابل تفکیک بودن اهداف،ایراد خسارات و جراحات غیرضروری و دائمی اصلیترین دلایل طرفداران منع گسترش مینها میباشد.[۱۲۱]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:28:00 ق.ظ ]




شپیتز، هریسون و اسپنسر[۳۳] (۱۹۹۸) شیوع ناتوانیهای یادگیری را بین ۱/۴ تا ۳/۱۴ درصد برآورد کردند. در مطالعهی آلتراک و ساروها[۳۴] (۲۰۰۷، به نقل از نریمانی، ۱۳۹۰) شیوع ناتوانیهای یادگیری، در جمعیت کلی کودکان آمریکا ۷/۹ درصد و لیون[۳۵]، (۲۰۰۵، به نقل از نریمانی، ۱۳۹۰) شیوع ناتوانیهای یادگیری را ۷/۶ درصد تا ۴/۱۲ درصد و موگاسیل و موگاسیل[۳۶] (به نقل از نریمانی، ۱۳۹۰) با بررسی کودکان ۸ تا ۱۱ سال هندی میزان شیوع کلی ناتوانیهای یادگیری را ۱۷/۱۵ درصد و شیوع ناتوانیهای نگارش، خواندن و ریاضیات را به ترتیب ۵/۱۲، ۲/۱۱ و ۵/۱۰ گزارش کردهاند (شریفی و داوودی، ۱۳۹۱).
نتایج پژوهش نریمانی و رجبی (۱۳۸۴)، نشان میدهد که بین ۷ تا ۱۵ درصد از کودکان دارای ناتوانیهای یادگیری هستند. در ده سال گذشته، دانشآموزان دارای ناتوانیهای یادگیری ۳۸ درصد افزایش یافتهاند (گورمن[۳۷]، ۲۰۰۲).
بهراد (۱۳۸۴) با فراتحلیل چهار پژوهش شیوع ناتوانیهای یادگیری را ۸۱/۸ درصد گزارش کرده است، همچنین مهین دوست (۲۰۱۱، به نقل از شریفی و داوری، ۱۳۹۱) با مطالعه ۶۰۰ دانشآموز در شهر ایلام نرخ شیوع ناتوانیهای یادگیری را ۱۴ درصد بیان میکند. در مطالعه نریمانی و رجبی (۱۳۸۴) میزان شیوع اختلالات یادگیری در استان اردبیل ۱۳ درصد گزارش شده است.
گزارش مراکز ارائه خدمات بالینی و مدارس حاکی از آن است که تعداد پسرهای مبتلا به ناتوانیهای یادگیری چهار برابر دخترهاست؛ اما مطالعات طولی و همهگیر شناسی اخیر نشان میدهند که ممکن است تعداد پسرها و دخترهای مبتلا برابر باشند. در واقع گمان براین است که بسیاری از دختران شناسایی نشدهاند و در معرض خطر جدی مشکلات تحصیلی درازمدت اجتماعی و هیجانی قرار دارند. پسرهای مبتلا، ستیزه جویی جسمی و فقدان کنترل بیشتری نشان میدهند. در حالی که دخترها بیشتر دارای مشکلاتی درحیطهی شناختی، زبان و اجتماعی هستند (شای وتیزوشای و تیز، ۱۹۸۸؛ به نقل از دانش، ۱۳۸۴). پسرها بیشتر در توانایی دیداری –حرکتی و هجی و فوت و فنهای زبان نوشتاری مشکل دارند، در صورتی که دخترها دارای نقصانهای جدیتر و از نظر پیشرفت تحصیلی در برخی جنبه های خواندن و ریاضی هستند (لرنر، ۱۹۹۷؛ ترجمه دانش، ۱۳۸۴).
پایان نامه - مقاله - پروژه
۲-۵- انواع ناتوانیهای یادگیری
در چهارمین راهنمای آماری تشخیصی اختلالات روانی انجمن روانپزشکی امریکا- متن تجدید نظر شده (DSM-IV-TR[38]) ملاکهای تشخیصی برای اختلال خواندن، اختلال در املا و اختلال در ریاضیات مشخص شدهاند و ناتوانیهای یادگیری غیرکلامی ([۳۹]NVLD) مانند اختلال در کارکرد فضایی، شناخت اجتماعی و اختلالات یادگیری که به گونه ی دیگر مشخص نشدهاند (NOS) آورده شده است.
همانطور که ذکر شد اختلالات یادگیری براساس DSM-IV-R به چهار طبقه کلی تقسیم میشوند (اختلال در خواندن، اختلال در ریاضیات، اختلال در نوشتار و اختلال یادگیری که به گونهای دیگر مشخص نشده است (کاپلان، سادوک، ترجمهی پور افکاری، ۱۳۸۲).
۲-۶- نارساخوانی[۴۰]
متداولترین و شاید با اهمیتترین آنها اختلال در خواندن میباشد که نارساخوانی نامیده میشود. نارساخوانی اختلالی است که شخص علیرغم تجارب آموزشی متعارف، در کسب مهارت زبانی خواندن، نوشتن و هجی کردن که متناسب با توانایی هوشش باشد عاجز است؛ این اختلال ممکن است ناشی از نقصهای مادرزادی و یا در اثر آسیب مغزی پس از تولد باشد که بعد از کسب مهارتهای خواندن در کودک اثر بگذارد. کودکانی نارساخوان گفته میشوند که در خواندن ناتوان هستند و به عبارت دیگر به علت وجود برخی مشکلات معمولاً دیرتر از کودکان عادی به درست خواندن دست پیدا میکنند و در برخی موارد ممکن است تا سالها فرد دچار اختلال در خواندن که همراه با اشتباهات فراوان است، باشد. افراد نارسا خوان معمولاً از هوش طبیعی برخوردارند (بابا پورخیرالدین، ۱۳۸۵).
این اختلال اغلب به شکل حذف یا اضافه کردن کلمات، مخلوط کردن، اشتباه در تلفظ حروف بدون صدا (مانند ف– ک-گ) و تحریف واژهها مشخص میشود.کودک آهسته میخواند، آهسته و کند مینویسد، نوشته ها اغلب غلط، ناخوانا و دارای اشتباهات املاءیی و دستوری است. علی رغم یادآوری مکرّر همیشه فراموش میکنند که جمله را با نقطه تمام کنند. اغلب آموزگاران اظهار میکنند که این کودکان گوش دهندگان خوبی نیستند. وارونه خوانی و را به شکل»دارا «وارونه نویسی امری است که همیشه اتفاق میافتد؛ مثلاً رود را به شکل دور و یا مینویسند و میخوانند. چون درک مطالب خواندنی کم است، اغلب دوست ندارند بخوانند» رادا« و بنویسند، ولی نقاشی و رونویسی عادی است. در تمام موارد هجی کردن که مستلزم چند مهارت پیچیده و مرتبط به هم مانند حافظه، جزئیات شکل کلمه، ترتیب و توالی کلمات و تعمیم رابطه صوت با املاء است ضعیف است (میلانی، ۱۳۸۵).
به طور کلی به مسئلهی نارساخوانی به عنوان نوعی مشکل در اکتساب مهارتهای خواندن، نوشتن، هجی کردن در دوران کودکی نگاه میشود (مایلز، ۱۹۹۳؛ تامسون[۴۱]، ۱۹۹۰) متخصصان بین نارساخوانی تحولی (که تصور میشود منشأ مادرزادی یا ارثی دارد) و نارسا خوانی اکتسابی (که پیامدآسیب مغزی بعد از یادگیری خواندن است) تمایز قائل میشوند. بیشتر دانشآموزان نارساخوان در کلاسهای عادی دارای نارساخوانی تحولی میباشند که تصور میشود با تفاوتها مغزی و کروموزومی مرتبط باشد (به نقل از حسن پور، ۱۳۸۱). میزان شیوع ناتوانیهای یادگیری معمولاً بین ۱ تا ۳ درصد در جداول رسمی آمار کودکان استثنایی تخمین زده می شود. در واقع میزان برآورد شیوع آن از ۱ تا ۳۰ درصد است (سیف نراقی و نادری، ۱۳۸۲).
دانشآموزان با ناتوانی یادگیری چه مشکلاتی در خواندن دارند؟
در اوایل تاریخچه ناتوانیهای یادگیری، بعضی از صاحب نظران فکر میکردند که مشکلات خواندن ممکن است ناشی از مشکلات ادراکی دیداری باشد. آنها متوجه شدند که دانشآموزان با مشکلات خواندن بعضی مواقع حروف و اعداد را با معکوس آیینهای آنها اشتباه میگرفتند و وقتی حتی تعداد کمی از آنها کلمات را برعکس میخواندند. این اشتباهات غالبا وارونهسازی نامیده میشوند و اینها نشانهای نارساخوانی و ناتوانی یادگیری در نظر گرفته میشوند. با این حال وارونهسازی نمیتواند دانشآموزان با و بدون مشکلات خواندن را از هم تمییز دهد.
مشکلات واج شناختی
یکی از مهمترین یافتهها در تحقیقات مربوط به مشکلات خواندن این بوده است که مهارتهای واج شناختی کاملا با مهارتهای خواندن مرتبط هستند (بلاچمن، ۲۰۰۱؛ برادی، ۱۹۹۷؛ ماتر، ۱۹۹۸؛ پرفتی، ۱۹۹۱؛ اسنایدر، ۱۹۹۵؛ واگنر و تورگسن، ۱۹۸۷).
بیشتر پیشرفتهای اخیر نشان میدهد که نقص درآگاهی واج شناختی نقش عمدهای در مشکلات دانشآموزانی که مشکلات یادگیری خواندن دارند، ایفا میکند (بلاچمن، ۲۰۰۱؛ برادی، ۱۹۹۷؛ لیبرمن و شانک ویلر، ۱۹۹۱).
مشکلات روان خواندن
رمزگشایی مستلزم مهارت در جنبه های واج شناختی زبان است. بسیاری از مشکلات درک مطلب خواندن میتواند به مهارتهای رمزگشایی ضعیف ارتباط داشته باشد. اگر فردی به طور صحیح نخواند از آنچه میخواند، معنای اشتباهی دریافت میکند. وقتی رمزگشایی بدون زحمت صورت گیرد گفته میشود که خودکار شده است. نظریه خودکاری در خواندن مبتنی بر نظریه معروفی است که بوسیله لابرگ و ساموئل (۱۹۷۳) ارائه شده است. براساس این نظریه خوانندگان فقط تعدادی از واحدهای توجه ذهنی را به خواندن اختصاص میدهند.
روانی معمولا به رمز گشایی آسان و خواندن بدون زحمت گفته میشود. روانی سه مولفه دارد: سرعت، دقت و بیان (آرم براستر، لروآسبرون، ۲۰۰۱؛ موسسه ملی خواندن، ۲۰۰۰).
روانی در رمز گشایی نه تنها درسرعت خواندن متون مربوطه، بلکه در سرعت خواندن حروف و دیگر مولفه های رمزگشایی نیز انعکاس مییابد (گود، ۲۰۰۳).
۹۰ درصد افراد دارای ناتوانیهای یادگیری مبتلا به نارساخوانی هستند (کاپلان و سادوک، ترجمهی پورافکاری، ۱۳۸۲).
مشکلات خواندن چقدر در ناتوانیهای یادگیری شایع هستند؟
بعضی از متخصصان معتقدند شیوع ناتوانیهای خواندن نسبتا زیاد است و تقریبا بیش از ۱۵ تا۲۰ درصد از کودکان و نوجوانان به آن مبتلا هستند (لیون، ۱۹۹۷؛ شای ویتز، ۲۰۰۳). تعیین دقیق اینکه چه تعداد از دانشآموزان با ناتوانیهای خواندن هستند، وابسته به همان متغیرهایی است که در ارزیابی شیوع ناتوانیهای یادگیری تأثیر دارند. مطالعات شیوع ناتوانیهای خواندن نشان میدهند که بین۲/۶ تا ۵/۷ درصد، نمرات پیشرفت خواندن کودکان به طور قابل ملاحظهای پایینتر از سطح هوشبهرآنها است (لوئیس، هیچ و واکر، ۱۹۹۴؛ شایویتز، فلجر و اسکابر، ۱۹۹۰).
بعضی از مطالعات نشان دادهاند که تعداد دختران و پسران با ناتوانیهای یادگیری برابرند. با این حال، هنگام محاسبه تعداد کودکانی که خدمات دریافت میکنند بر خلاف نتایج حاصل از تحقیقات، تعداد پسران نسبت به دختران بیشتر است (شایویتز و همکاران، ۱۹۹۰).
تفاوتهای بین موارد شناسایی شده در مدرسه با موارد شناسایی شده بوسیله تحقیق نشان میدهد که این تفاوتها نتیجه تفاوت در ارجاع پسران و دختران برای دریافت خدمات ویژه است و احتمالا رفتار پسرها نیز این انگیزه را بیشتر میکند (شایویتز و همکاران، ۱۹۹۰). با این وجود، در بعضی از مطالعات مشخص شده که نسبت پسران به دختران در حدود ۲ به۱ است (لوئیس و همکاران، ۱۹۹۴).
عامل دیگری که میزان شیوع را تحت تاثیر قرار میدهد، تاثیر متقابل ناتوانیهای خواندن با سایر ناتوانیهای یادگیری است.
۲-۷- اختلال ریاضی[۴۲]
اختلال ریاضی به نام دیسکلکولیا[۴۳] شناخته شده است (باترورث، وارما و لاریلارد[۴۴]، ۲۰۱۱). اختلال ریاضی به دامنه وسیعی از نارسایی توانایی ریاضی در گستره زندگی اشاره دارد. تنها یک شکل از نارسایی ریاضی وجود ندارد و گوناگونی مشکلات از فردی به فرد دیگر متفاوت است (مرکز ملی ناتوانی یادگیری، ۲۰۰۶).
برای قرار گرفتن در طبقهبندی اختلال ریاضی باید عملکرد فرد در حساب به طور اساسی زیر سن، توانایی های هوش و تحصیلی مورد انتظار باشد و همچنین این اختلال باید به طور جدی بر پیشرفت تحصیلی یا زندگی روزمره مشکل ایجاد کند. به علاوه اختلال نباید به علت نقایص بینایی، شنوایی، جسمی، هیجانی و شرایط نامناسب محیطی، فرهنگی یا آموزشگاهی باشد (امانی، برهمند و نریمانی، ۱۳۹۰).
شیوع اختلال ریاضی طبق راهنمای آماری تشخیص اختلالات روانی(DSM-IV-TR) یک درصد اعلام شده است، ولی شیوع این اختلال مانند اختلال خواندن، بیش فعالی و کمبود توجه ۵ درصد تخمین زده شده است (سادوک و سادوک[۴۵]، ۲۰۰۵).
پژوهشهای شریفی و داوری (۱۳۹۱) میزان شیوع اختلالات ریاضی دربین دانشآموزان استان چهارمحال بختیاری در پایهی اول ۹/۶ و در پایهی دوم ۵/۷ درصد گزارش کردهاند، ولی در شهر تهران شیوع اختلال ریاضی در پژوهش حمید (۱۳۸۵) ۶/۳ درصد گزارش شده است که بالا بودن نسبی آمار شیوع این اختلال در ایران در مقایسه با گزارشات جهانی میتواند یکی از دلایل اهمیت توجه به علل شیوع و راهکارهای درمانی این اختلال باشد. به منظور کمک به رفع مشکلات یادگیری دانشآموزان با اختلال ریاضی پژوهشگران پیشنهاد کردهاند که متناسب با مشکلات موجود باید مداخلات خاصی اعمال شود (شلوو گراس تسور[۴۶]، ۲۰۰۰) یکی از روش های مؤثر در بهبود یادگیری دانشآموزان مبتلا به اختلال یادگیری، آموزش مستقیم میباشد.
کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری ریاضی در یک سری زمینه ها از جمله درک روابط فضایی، درک تصویر بدنی از خود، توانایی دیداری- حرکتی و دیداری- ادراکی، زبان و خواندن، جهت و زمان، به خاطر سپاری، راهبردهای یادگیری ریاضیات مشکل دارند (لرنر، ۲۰۰۰) همچنین یک توافق کلی وجود دارد که کودکان ناتوان ریاضی در فرایندهای اجرایی ریاضی مشکل دارند و از راهبردهای حل مسئله ناپخته مثل محاسبه با انگشت و محاسبه کلامی استفاده میکنند (گری، هامسون و هوارد[۴۷]، ۲۰۰۰؛ جردن و هانیچ، ۲۰۰۳؛ گری، هوارد، بیرد- کراون و دسوتو[۴۸]، ۲۰۰۴).
مازاکو[۴۹] (۲۰۰۱) به سه نوع ناتوانی یادگیری ریاضی توجه کرده است که عبارتاند از حافظهی معنایی، روندی و بینایی- فضایی. ناتوانی اول به مشکل بازیابی واقعیات بنیادی ریاضی از حافظهی معنایی مربوط میشود. گری[۵۰] (۲۰۰۴) نشان داده است این گروه از کودکان در رمزگردانی اطلاعات از حافظه بلند مدت و توجه دچار مشکل هستند و احتمالاً ناتوانی در خواندن نیز دارند و عملکرد ضعیفتری در ریاضی دارند. دومین نوع از ناتوانی مربوط به سرعت پردازش پایین و اشتباهات محاسباتی در انجام تکالیف ریاضی است. این گروه از کودکان در حافظهی فعال مشکل دارند و به همین دلیل، در محاسبات ریاضی از راهبر دهای رشد نیافته مانند شمارش با انگشتان استفاده میکنند. سومین نوع به صورت ناتوانی به وسیلهی پردازش بینایی- فضایی است که با اطلاعات ریاضی آشکار میشود. گری (۲۰۰۶) در مطالعهی خود از صدها کودک با ناتوانی یادگیری ریاضی، مدارک متقاعد کنندهای ارائه داده است که کودکان این گروه در توجه، پردازش بینایی- فضایی، سازماندهی روانی- حرکتی، ادراکی- بینایی و ساخت مفهوم ضعیف هستند.
۲-۸- نارسانویسی[۵۱]
اصطلاح نارسا نویسی، به اختلالی در زبان نوشتاری اطلاق میشود که به جنبه های مکانیکی و فنی مهارت نوشتن توجه دارد. این اختلال خود را به شکل بدخطی در کودکان دارای هوش متوسط که نارسایی عصبی مشخصی ندارند یا دارای نقصهای آشکار ادراکی – حرکتی نیستند، نشان میدهد (بوس و وان[۵۲]، ۲۰۰۲؛ به نقل از کریمی، ۱۳۸۹).
دانشآموز نارسانویس با وجود هوش بهنجار، عملا نمیتواند با کلاس همراه گردد. به همین جهت اغلب این افراد را به منزلهی فرد عقب مانده، تنبل یا بیانگیزه میپندارند و از لحاظ احساسی و ارزشی آنان را طرد مینمایند که این خود به مرور زمان زمینه را برای دگرگونیهای رفتاری هیجانی در آنها فراهم میآورد (احدی و کاکاوند، ۱۳۸۲) چرا که از طرفی اضطراب آنها در مقابل تقاضاهایی که زبان نوشتاری ایجاب میکند، افزایش مییابد و پس از شکستهای مستمر و یأس ناشی از نارسانویسی، دچار احساس شرم و تحقیر میشوند که با گذشت زمان این احساسها عمیقتر میگردد؛ به گونهای که در بزرگسالی احساس خشم، اضطراب، افسردگی و عزت نفس پایین را نشان میدهد (لرنر[۵۳]، ۲۰۰۲؛ به نقل از دانش، ۱۳۸۴) و یا از طرف دیگر، دانشآموزان نارسانویس اغلب به خاطر عملکرد تحصیلی ضعیف و شکستهای مکر ر از مدرسه اخراج میشوند و به ناچار به کارهایی که نیازمند مهارتهای پایینی است، روی میآورند (شاپیرو و ریچ[۵۴]، ۱۹۹۹). زیرا فنآوری پیشرفته و اتوماتیک شدن کارها در جهان امروز ایجاب میکند که افراد تحصیلات بالایی داشته باشند، مشاغل قدیمی به سرعت منسوخ شوند و فرایند بازآموزی به صورت ضرورتی اجتنابناپذیر در آید و پیشبینی میشود افراد در هر شغلی مجبور به بازآموزی در حرفهی خود شوند تا آمادگیهای لازم را برای بهبود کارکردهای مورد نیاز آنها کسب کنند؛ لذا توانایی نوشتن به صورتی کارآمد، ابزار مهمی در بازآموزی و حفظ شغل در جهان امروز است (لرنر، ۲۰۰۲، به نقل از دانش، ۱۳۸۴).
دانشآموزان نارسانویس پس از ورود به دبستان خیلی زود مشکلاتی از قبیل رعایت قواعد دستوری در هجی کردن واژهها و بیان افکار پیدا میکنند. در نوشتن جمله های کوتاه و ساده نیز دچار اشتباه میشوند. با افزایش سن و رفتن به کلا سهای بالاتر، جمله های کتبی و شفاهی آنها آشکار ا ابتداییتر، عجیبتر و پایینتر از سن مورد انتظار است. کلمات انتخابی آنان اشتباه و نامناسب است و پاراگرافها آشفته و فاقد توالی و تداوم است.
وایدر (۱۹۹۷) در پژوهش خود به این نتیجه دست یافت که دانشآموزان نارسانویس دورهی ابتدایی در نوشتن جمله ها از فعلهایی استفاده میکنند که با فاعل و قیدهای جمله تناسب ندارد و تا پایان این دوره نوشته های آنها دارای جملات بیمعنا و واژه های بیتناسب بود (اله یار ترکمن، ۱۳۷۹).
دادستان (۱۳۷۹) معتقد است اختلال زبان نوشتاری در ۳ تا ۱۰ درصد از جامعهی شاگردان مدرسه رو وجود دارد. همچنین برینگز و فولر (۱۹۹۲) معتقدند که نارسایی زبان نوشتاری در پسران ۵/۱ برابر بیشتر از دختران است. شکیبا (۱۳۸۱) نیزمیزان شیوع اختلالهای یادگیری را ۱۱ درصد بیان کرده است.
۲-۹- سبب شناسی
نظریهپردازان چندین علت را برای ناتوانیهای یادگیری برشمردهاند. با وجود کارهای قابل توجهی که در این زمینه صورت گرفته است، تعیین سبب شناسی دقیق ناتوانیهای یادگیری کار دشواری است و تلاشها همچنان ادامه دارند. احتمالا، علل گوناگونی را میتوان برای ناتوانیهای یادگیری تعیین کرد و در برخی موارد ممکن است نوع خاصی از یک نوع ناتوانی یادگیری علل چندگانه ای داشته باشد (سیلور[۵۵]، ۱۹۹۹). در ضمن، ممکن است یک علت واحد در یک کودک چندین اختلال مانند، ناتوانیهای یادگیری و اختلال نارسایی توجه/ بیش فعالی ایجاد کند (کاپلان و همکاران، ۱۹۹۸). اما از آنجا که کمک به این دانشآموزان حتی پیش از شناخت علت ناتوانیهای یادگیری ضروری است، در بسیاری مواقع به منظور ارائه خدمات آموزش ویژه برای آنها موضوع انجام ارزیابی و مداخله اولویت پیدا میکند(رشلی[۵۶]، ۱۹۹۹).
عوامل عصب شناختی
برای سالیان دور، برخی صاحب نظران علت ناتوانیهای یادگیری را آسیب مغزی، رشد عصب شناختی نابهنجار یا نوعی نابهنجاری کارکردی عصب شناختی میدانستند. بخش مهمی از ادبیات این حوزه نشان دهندهی توجه و علاقهی خاصی نسبت به این موضوع است (کاپلان و همکاران، ۱۹۹۸؛ سامار، پاراسنیز و برنت[۵۷]، ۱۹۹۸؛ اسمیت، ۱۹۹۸). عوامل عصب شناختی کانون توجه بسیاری از پژوهشها و یکی از معیارهای موجود در شناسایی ناتوانیهای یادگیری است (سیلور، ۱۹۹۹).
آسیب عصب شناختی مربوط به ناتوانیهای یادگیری ممکن است به شکلهای مختلف رخ بدهد. آسیب عصب شناختی ممکن است در هنگام تولد و در شرایطی همچون موقعیت نا به هنجار قرار گرفتن جنین به هنگام تولد یا بیاکسیژنی[۵۸] به وجود بیاید. بروز عفونتها نیز میتوانند به واسطه ایجاد صدمههای مغزی موجب ناتوانیهای یادگیری و آسیب مغزی بشوند. اگرچه در عمل، آسیب عصب شناختی را تا حد زیادی مسئول ناتوانیهای یادگیری میدانند ولی هنوز هم شواهد کافی و مستقیم برای آن در دسترس نیست (بندر، ۱۹۹۸؛ درو و هاردمن[۵۹]، ۲۰۰۰).
تأخیر رشدی
در برخی نظریهها به تأخیر رشدی در سامانهی عصبی اشاره شده است که موجب بروز مشکلاتی میشود که در افراد با ناتوانیهای یادگیری مشاهده میشود (سامانگو- اسپراز[۶۰]، ۱۹۹۹). از بسیاری جهتها، رفتار و عملکرد کودکان با ناتوانیهای یادگیری شبیه کودکان خردسالتر است (لرنر، ۱۹۹۷). این کودکان معمولا در رشد مهارتها، مانند رشد مهارتهای زبانی و حوزه های بینایی- ادراکی و برخی حوزه های درسی تأخیر و مشکل دارند. اگرچه تأخیر رشدی علت تعیین کنندهی ناتوانیهای یادگیری به شمار نمیآید ولی میتوان آن را یکی از عوامل متعدد در این رابطه دانست.
عوامل ژنتیک
سببشناسی ژنتیک نیز به عنوان یکی از علل ناتوانیهای یادگیری مورد توجه قرار گرفته است. نابهنجاری ژنتیک، که به شکل ارثی به فرد میرسند، میتوانند در بروز یک یا چند مورد از مشکلات موجود در ناتوانیهای یادگیری مؤثر باشند (کالبرسون[۶۱]، ۱۹۹۸؛ سیلور، ۱۹۹۹). صرف نظر از نوع و شدت مشکل رفتاری و یادگیری، الگوی ژنتیک از اهیت زیادی برخوردار است. برای سالیان دراز، پژوهشهای بسیاری، از جمله مطالعه های مربوط به همشکمان یکسان و همشکمان غیریکسان، نشان دهندهی تأثیر عوامل ارثی بر اختلالهایی از این نوع بوده است (آلارکون- کازارس[۶۲]، ۱۹۹۸). این یافتهها را باید به خاطر مشکلاتی که در جدا ساختن تأثیر عوامل ارثی و محیطی وجود دارد، با احتیاط مورد بررسی قرار داد. به طور کلی شواهد پژوهشی نشان دادهاند که برخی از انواع ناتوانیهای یادگیری در اثر عوامل ارثی به وجود میآیند.
نظریه برتری نیمکره مغزی طرف راست
این نظر توسط اورتون و فریدمن به ترتیب درسالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۷۵ عنوان شده است. همانطوریکه نیمکره چپ مغزی برای گفتار و مهارتهای کلامی است نیمکره راست بیشتر در کنترل ساخت و ایجاد تشخیصهای پیچیده دیداری و فرآیندهای غیرکلامی و آگاهیهای ادارکی نظیر موسیقی، رموز ریاضی نقش دارد و افراد مبتلا به خوانش پریشی دچار برتری نیمکره راست هستند و سعی دارند بیشتر از توانایی های غیرکلامی برای انجام تکالیف مدرسه استفاده کنند. پیاژه و بروئر این فرضیه را رد میکنند. از آنجایی که قطع بافت عصبی رابط بین دو نیمکره باعث خوانش پریش میشود و در اکثر مطالعات تفاوتهای ساختاری در بین دونیمکره مغزی دیده شده است و نیمکره راست نسبت به نیمکره چپ بزرگتر بوده و این تفاوت در ناحیه تمپورال نیمکره چپ که مرکز گفتار است کاملا مشهود است و مطالعات بعد از مرگ، اسکن مغزی و ام . آر. آی نیز آنرا ثابت کردهاند لذا غالبیت ناقص نیمکرههای مغزی کمک زیادی به ایجاد بیماری میکند. شواهد بالینی نشان میدهد که اکثر مبتلایان چپ دست هستند و بین چپ دستی و اختلالات ایمنی گوناگون عملکرد مغزی رابطه وجود دارد ولی این مسئله نباید چندان گمراه کننده باشد که باعث یأس خانواده شده و مشکل کودک را درمان ناپذیر بدانند.
عوامل محیطی
بررسیهای انجام شده در مورد عوامل مؤثر در بروز ناتوانیهای یادگیری نشان داده است که عوامل محیطی نیز در این میان دخالت دارند. عواملی از قبیل رزیم های غذایی نامناسب، افزودنیهای غذایی، پرتو افکنی، نور فلورسنت، شیشه بدون محافظ تلوزیون، دخانیات، مشروب، مواد مخدر و آموزش نامناسب میتوانند در بروز ناتوانیهای یادگیری دخالت داشته باشند (کودینا، ین، کاتیمز و زاپاتا[۶۳]، ۱۹۹۸؛ زاپاتا، کاتمیز و ین، ۱۹۹۸). برخی از عوامل محیطی، همچون پرتو افکنی، سرب، مواد مخدر و فشار روانی خانواده میتواند بر رشد تأثیر منفی بگذارند (لفرانسوا[۶۴]، ۱۹۹۹). در بعضی موارد، به نظر میرسد که این تأثیرگذاریها ممکن است به عوامل قبل یا بعد از تولد و در برخی موارد به هر دوی آنها مربوط شود. پژوهشهای مربوط به تأثیر عوامل محیطی بر بروز ناتوانیهای یادگیری هنوز ناکامل ولی به شدت مورد علاقه پژوهشگران است.
آیا میتوان برناتوانیهای یادگیری فایق آمد؟
مسلما مردم میخواهند از ناتوانیها جلوگیری کنند و در درمان هر یک از ناتوانیها دست کم امیدوارند که اثرات آن را به حداقل برساند به طوری که بتوانند از عهده فعالیتهای روزمره زندگیشان برآیند. ناتوانیهای یادگیری، یادگیری تحصیلی و رفتار اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد، در نتیجه، مشکلات دوچندان میشوند به طوری که آموزش جبرانی مناسب میتواند باعث از بین رفتن این مشکلات شود. رشته ناتوانیهای یادگیری به نوبه خود ادعاهای افراطی و درمانهای توام با خطا داشته است (وورال، ۱۹۹۰).
هرچند نمیتوان بر ناتوانیهای یادگیری چیره شد یا به عبارتی کاملا درمان نمیشوند، اما افراد با ناتوانیهای یادگیری میتوانند راهبردهایی را یاد بگیرند که تا حد زیادی اثرات منفی ناتوانیهایشان کاهش دهد. پیشرفتههای قابل توجهی در زمینه روش های آموزشی و درمان به وجود آمدهاند. روش های اصلی، آموزش شناختی (مثل خود نظارتی و خودآموزی را در بر میگیرد) یادیارها (شامل استفاده از واژگان کلیدی و روش های دیگر کمک به حافظه میشود). آموزش مستقیم (DI) (که توالی دقیق آموزش، پاسخ سریع و منظم، و بازخورد فوری و تصحیح غلطها را شامل میشود)، آموزش فرا درک مطلب (که راهبردهای تفکر درباره یادآوری نکات اصلی موضوعاتی که خوانده میشود را برای دانشآموزان فراهم مینماید)، و آموزش داربستی (که کاهش تدریجی کمک و آموزش دو جانبه را دربرمیگیرد) اگرچه این روشها در آموزش مهارتهای خاص و چگونگی ارتباط با زمینه برنامههایی که آموزش داده میشود با هم فرق میکنند، اما این روشها، روش های منظمی برای آموزش مهارتهای مرتبط با تکلیف برای دانش آموزان با ناتوانیهای یادگیری هستند به طوری که دانشآموزان می توانند این مهارتها را در موقعیتهای تحصیلی واقعیشان به کار گیرند.
۲-۱۰- سبکهای یادگیری
دانشآموزان دارای تفاوتهای فراوانی هستند که در آموزش نقش اساسی دارد. آنها از نظر یادگیری، توانایی کارآمدی و توانایی تفکر منطقی با یکدیگر تفاوتهای مهمی دارند، در برابر مشکلات و چالشها نیز با شیوه های متفاوتی برخورد میکنند، برخی از دانشآموزان از فعالیتهای جدید لذت میبرند و دوست دارند کارها را خود مجدداً سازمان دهند، در حالی که دیگران کارهای از قبل آزمایش شده و مطمئن را ترجیح میدهند و قادر به سازماندهی مجدد آنها نیستند. به عبارت دیگر، یادگیرندگان از نظر شخصیتی، نگرشها، واکنشهای هیجانی، شیوه ها و سبکهای یادگیری، سبکهای شناختی و غیره با هم تفاوتهایی دارند که یادگیری و نحوهی برخورد آنها با مسائل و مشکلات را تحت تأثیر قرار میدهد (گلاور، جان و برونیک، راجرز[۶۵]، ۱۹۹۰؛ به نقل از خرازی).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:27:00 ق.ظ ]